کتاب التوحید
مصدر کتاب: کتب، یکتب، کتاباً، کتابهً وکتاباً که مدار این ماده برای جمع است. از جمله تکتَّب بنو فلان: هنگامی گفته میشود که جمع شوند. کتیبه: جماعتی از کلمه. کتابت با قلم بدان سبب است که حروف و کلمات با هم جمع میشوند. کتاب بدان سبب کتاب نامیده شده است که برای بیان مقصودی جمع گردیده است.
توحید دو گونه است:
توحید در معرفت و اثبات که همان توحید ربوبیت، اسما و صفات است.
توحید در طلب و قصد که همان توحید عبادی و الوهیت است.
علامه ابن قیم: میگوید: توحیدی که فرستادگان خداوند به آن دعوت میدادند وکتابهای آسمانی به سبب آن نازل شدهاند همین دو گونه توحید است: توحید در معرفت و اثبات، توحید در طلب و قصد. که نوع اول همان اثبات حقیقت ذات پروردگار متعال، صفات، افعال، اسماء او، سخن گفتن با انسانها به وسیله کتاب هایش، سخن گفتن با هرکدام از بندگان خود که بخواهد، اثبات عموم قضاء و قدر او و حکمتش، که قرآن به شیواترین وجه پیرامون این نوع توحید سخن گفته است. مثلاً در ابتدای سوره حدید، سوره طه، آخر سوره حشر، ابتدای سوره سجده، ابتدای سورآل عمران، سوره اخلاص و غیره به کاملترین وجه پیرامون این مقوله سخن گفته است.
نوع دوم توحید: همان چیزی است که سوره ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ١﴾[الكافرون: ۱] وآل عمران آمده: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٦٤﴾[آل عمران: ۶۴] «یعنی بگو: ای اهل کتاب بیایید به سوی سخن دادگرانهای که میان ما و شما مشترک است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را شریک او نکنیم و برخی از ما برخی دیگر را به جای خداوند یگانه به خدایی نپذیرد. پس هرگاه سر برتابند بگویید گواه باشید که ما منقاد (فرمان خداوند) هستیم».
و پایان سوره سجده، ابتدا، وسط و پایان سوره مؤمن، ابتدا و پایان سوره اعراف: تمام سوره انعام و بیشتر سورههای قران در برگیرنده این نوع توحید بوده و شاهد چنین توحیدی است و به سوی آن فرا میخواند.
چرا که قرآن یا از خداوند، اسماء، صفات، افعال و اقوال او خبر میدهد که همان توحید علمی خبری است و یا به بندگی یکتاپرستانه خداوند فرا میخواند و از غیر خداوند باز میدارد که همان توحید ارادی طلبی است. یا امر و نهی و الزام به فرمانبرداری از امر و نهی خداوند است که این مقوله واجبات و مکملات توحید است. یا گزارشی است از اهل توحید و یکتا پرستان و آنچه در دنیا بر آنها روا داشتهاند و گرامیداشتنی که در آخرت به عنوان پاداش توحید نصیب آنان میگردد. و یا گزارشی است از مشرکان و آنچه به سبب عملکرد آنان بر سرشان آمد و بد فرجامی که در آخرت به عنوان پاداش و جزا به سبب خروج از حکم توحید بهره آنان میگردد. بنابراین تمامی قرآن پیرامون توحید، تکالیف و جزای آن، شرک و اهل آن و سزایی که به آنها میرسد، است. (با ختصار)
سپس شیخ الاسلام (ابن تیمیه)/میگوید: توحیدی که رسولان برای آن فرستاده شدهاند در برگیرنده اثبات بندگی موحدانه برای خدا و گواهی دادن بر این که معبود برحقی جز خداوند وجود ندارد. فقط باید اورا پرستید و به او توکل کرد، برای او دوست داشت و به خاطر او دشمنی ورزید و فقط بر اساس رضای او وبه قصد تقرب جستن به او عمل کرد. و پیام انبیاء در برگیرنده اثبات اسما و صفاتی است که خداوند برای خود اثبات کرده است. خداوند میفرماید: ﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ١٦٣﴾[البقرة: ۱۶۳] «یعنی: معبود شما. معبود یکتای است که مبعود بر حقی جز او وجود ندارد و او بخشاینده مهربان است». خداوند متعال میفرماید ﴿۞وَقَالَ ٱللَّهُ لَا تَتَّخِذُوٓاْ إِلَٰهَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِۖ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَإِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ٥١﴾[النحل: ۵۱] «یعنی خدا گفته است دو معبود. دوگانه برای خود بر نگزینید بلکه خداوند معبود یگانهای است و تنها و تنها از من بترسید و بس». و در جای دیگر میفرماید: ﴿وَمَن يَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَا بُرۡهَٰنَ لَهُۥ بِهِۦ فَإِنَّمَا حِسَابُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلۡكَٰفِرُونَ١١٧﴾[المؤمنون: ۱۱۷] «یعنی هرکس که با خدا معبود دیگری را به فریاد خواند – و مسلماً هیچ دلیلی بر حقانیت آن نخواهد داشت حساب او با خداست قطعاً کافران رستگار نمیگردند».
خداوند میفرماید: ﴿وَسَۡٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ يُعۡبَدُونَ٤٥﴾[الزخرف: ۴۵] «یعنی از انبیا پیشین ما بپرس آیا، معبودهایی بجز خدا را برای پرستش شدن قرار دادیم»خداونداز تمامی انبیا گزارش میدهد که آنان مردم را به بندگی خدای واحد فرا میخواندند.
خداوند میفرماید:
﴿قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَكَ وَمَآ أَمۡلِكُ لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَيۡكَ تَوَكَّلۡنَا وَإِلَيۡكَ أَنَبۡنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ٤﴾[الممتحنة: ۴].
«یعنی ابراهیم و کسانی که به او گرویده بودند الگوی خوبی برای شماست. بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شماو چیزهای که بغیر از خدا میپرستید.بیزار و گریزانیم و شما را قبول نداریم و در حق شما بیاعتناییم و دشمنانگی همیشگی و کینه توزی میان ما و شماپدیدار آمده است تا زمانی که به خدای یگانه ایمان میآورید».
خداوند در خصوص مشرکان میفرماید: ﴿إِنَّهُمۡ كَانُوٓاْ إِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ يَسۡتَكۡبِرُونَ٣٥ وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوٓاْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٖ مَّجۡنُونِۢ٣٦﴾[الصافات: ۳۵-۳۶] «چرا که آنان بودند که وقتی به ایشان گفته میشد خدایی جز خدای یگانه نیست تکبر میورزیدند: و میگفتند آیا ما برای شاعری دیوانه دست از خدایانمان برداریم؟!».
از این دست آیات در قرآن فراونند.
مقصود از توحید آنگونه که برخی از متصوفه و اهل کلام گمان میکنند، تنها توحید ربوبیت نیست. یعنی اعتقاد به این که خداوند به تنهایی جهان را آفرید. آنان بر این باوراند که اگر چنین چیزی را با دلیل ثابت کردند گویا هدف نهایی توحید را به اثبات رسانیدهاند. هرگاه به این امر گواهی دادند و در آن فنا شدند گویی در نهایت توحید فنا شدهاند.
بنابر این اگر فردی به آن صفاتی که مستحق پروردگار متعال است اقرار نمود و او را از هر صفت ناپسندی منزه داشت، و اقرار کرد که او به تنهایی خالق تمام هستی است موحد تلقی نمیشود مگر اینکه شهادت و گواهی دهد که معبود به حقی جز خداوند یگانه وجود ندارد و اقرار کند که تنها خداوند شایسته پرستش است و خود را به بندگی او ملترم نمایید. چرا که إله همان مألوه و معبود به حق و تنها او شایان پرستیدن است. نه این که اله به معنای کسی باشد که قادر به خلقت و اختراع است.
اگر مفسری اله را به معنای قادر بر خلق تفسیرکرد و بر این باور بود که خاصترین و صف (اله) همین معناست و اثبات این معنا را نهایت توحید دانست – همانطوری که متکلمان صفاتی بر این نظرند چنین چیزی را از ابوالحسن اشعری و پیروان او نقل میکنند – حقیقت توحید؛ یعنی همان چیزی که خداوند فرستاداش صرا برای آن برانگیخت را، نشناختهاند. چرا که مشرکان عرب اقرار داشتند که خداوند به تنهایی خالق همه هستی است با این وصف آنان مشرک بودند. خداوند میفرماید: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦﴾[يوسف: ۱۰۶] «یعنی اکثر آنانی که مدعی ایمان به خداوندند مشرک هستند».
گروهی از گذشتگان گفتهاند: از عرب میپرسیدند چه کسی آسمانها و زمین را خلق کرده است. میگفتند: خداوند با این وصف غیر خداوند را پرسش میکردند.خداوند میفرماید:
﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٤ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٨٥ قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٨٧ قُلۡ مَنۢ بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيۡهِ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٨ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ٨٩﴾[المؤمنون: ۸۴-۸۹].
«یعنی بگو: زمین و کسانی که در آن هستند از آن کیستند. اگر دانا و فرزانه ایید. خواهند گفت از آن خدایند بگو پس چرا نمیاندیشید و یاد آور نمیگردید. بگو: چه کسی صاحب آسمانهای هفتگانه و صاحب عرش عظیم است. خواهند گفت از آن خداست. بگو پس چرا پرهیزگاری پیش نمیگیرید. بگو: چه کسی فرماندهی همه چیز را در دست دارد. و او کسی است که پناه میدهد و کسی در برابر او پناه داده نمیشود. اگر فهمیده و آگاهید؟ خواهند گفت از آن خداوند است. بگو: پس چگونه دستخوش افسون شدهاید؟».
چنین نیست که هرکس اقرار نماید که خداوندﻷ پروردگار و آفرینندهی تمامی آفریدهها است، پس او بندهی خدا است و تنها او را عبادت میکند، خواستههایش را از او طلب مینماید و به او امیدوار میشود و تنها از او بیم دارد و دوستی و عداوت را بر اساس ارتباط با خدا بنیانگذاری میکند و از پیامبرشصفرمانبرداری میکند و فرامین و منهیات او را پیروی کرده و طبق آن عمل مینماید؛ زیرا تودهی مشرکین نیز اقرار مینمودند که خداوندﻷ خالق و آفرینندهی هر چیزی است، اما شفیعانی را به عنوان شریک خداوند، در نظر گرفتند و همانندهائی را برای خدا به وجود آوردند، خداوند میفرماید:
﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ٤٣ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ﴾[الزمر: ۴۳-۴۴]
یعنی؛ بلکه آنان بدون رضایت و اجازه خداوند میانجیهایی را برگزیدهاند بگو آیا هر چند که کاری اصلاً از دست ایشان ساخته نبوده و فهم و شعوری نداشته باشند؟ بگو هر گونه میانجیگری از آن خداست، مالکیت آسمانها و زمین از آن اوست.
خدا میفرماید:
﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨﴾[يونس: ۱۸] «یعنی ایشان بغیر از خدا چیزهایی را میپرستند که نه بدیشان زیان میرسانند و نه سودی عایدشان میسازند و میگویند اینان میانجیهای ما نزد خداوند هستند. بگو آیا خدا را از وجود چیزهایی با خبر میسازند که خداوند در آسمانها و زمین خبری از آنها ندارد؟ او پاک و برتر است از آنچه [با وی] شریک میسازند».
خداوند میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَتَرَكۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰكُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِكُمۡۖ وَمَا نَرَىٰ مَعَكُمۡ شُفَعَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِيكُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْۚ لَقَد تَّقَطَّعَ بَيۡنَكُمۡ وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٩٤﴾[الأنعام: ۹۴] یعنی:«شما تک و تنها به سوی ما برگشتهایید همانگونه که روز نخست شما را آفریدیم. و هر چه به شما داده بودیم از خود بجای گذاشته ایید. و میانجیگرانی را با شما نمیبینیم که گمان میبردید که در امورات شما با خدا شریک هستند. دیگر پیوند شما گسیخته است و چیزهایی که گمان میبردید از شما گم و ناپدید گشته است».
در جای دیگر خداوند میفرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ﴾[البقرة: ۱۶۵] «یعنی برخی از مردم هستند که غیر از خداوند، خدا گونههایی بر میگزینند و آنان را همچون خدا دوست میدارند».
به همین سبب پیروان این افراد برخی برای خورشید سجده میکردند و برخی نیز برای ماه و ستارگان و آنان را به فریاد میخواندند و برایشان روزه و مناسک عبادی انجام میدادند و به آنان تقرب میجستند، به این ادعا که این عمل شرک نیست بلکه شرک آن است که باور کنم آنان تدبیر امور مرا انجام دهند. پس هرگاه آنان را سبب و واسطه قرار دادم مشرک نیستم. در حالی که واضح و روشن است که در اسلام این امور شرک محسوب میشوند. سخن شیخ الاسلام در این جا به پایان رسید.
فرموده خداوند متعال: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦﴾[الذاريات: ۵۶] «و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند».
این گفته مصنف که وقول الله تعالی: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦﴾[الذاريات: ۵۶] مجرور و عطف به توحید (که قبلاً مطرح شد) است. جایز است که آن را بعنوان مبتدا مرفوع در نظر بگیریم.
شیخ الاسلام میگوید: عبادت یعنی از آنچه خداوند بر زبان فرستادگان خود امر کرده اطاعت و فرمانبرداری شود.
همچنین (شیخ الاسلام) گفته است. عبادت اسم جامعی است که تمامی گفتارها و اعمال ظاهری و باطنی انسان را که خداوند بدان راضی و آن را دوست دارد، در بر میگیرد. ابن قیم میگوید: مدار عبادت پانزده قاعده است که هرکس آنها را کامل کند مراتب بندگی را به جا آورده و کامل کرده است. به این توضیح که اعمال عبادی به سه قسمت تقسیم میشوند: عبادت قلب، زبان، و اعضاء (جوارح).احکام عبودیت و بندگی نیز پنج قسماند: واجب، مستحب، حرام، مکروه و مباح. که هرکدام این احکام میتوانند بر یکی از موارد سه گانه قلب، زبان و جوارح مترتب شود.
قرطبی میگوید: اساس عبادت تذلل و فروتنی است. وظایف شرعی بر کسانی که مکلفند عبادات نامیده شدهاند. چرا که آنان با خضوع و فروتنی برای خدا بدانها ملتزماند و آنها را انجام میدهند.
معنای آیه (مذکور در متن اصلی) این است که خداوند خبر داده است خلقت جن هاو انسانها برای عبادت کردن خداست و حکمت خلقت آنان همین است و بس، که از نظر من همان حکمت شرعی دینی است.
عماد بن کثیر گفته است: عبادت خداوند در واقع همان اطاعت او در فعلی است که بنده بدان امر شده و ترک چیزی است که از آن باز داشته شده است که حقیقت دین اسلام همین است. چرا که معنای اسلام تسلیم بیچون و چرا برای خداوند بلند مرتبه است تسلیمی که نهایت ذلت، خضوع و فرمانبرداری از خداوند را متضمن باشد.
همچنین در تفسیر آیه مذکور میگوید: معنای آیه این است که مخلوقات فقط او را عبادت کنند بیآنکه شریکی برای او قائل شوند پس هرکس از او اطاعت کرد بیکم و کاست او را پاداش خواهد داد. و هرکس عصیان و نافرمانی پیشه کند به سختترین شیوه مجازاتش میکند. و بیان داشته که خداوند هیچگونه نیازی به آنان ندارد بلکه آنها در تمامی حالت نیازمند او هستند و او خالق و رزق دهنده آنان است. علی بن ابی طالب سپیرامون آیه مذکور میگوید: خداوند فقط بخاطر این آنان را خلق کرد تا به آنها دستور بدهد که او را پرستش کنند و آنان را به پرستش و عبادت خود فرا خواند. مجاهد نیز میگوید: آنان را خلق کرد تا آنها را به انجام اموری دستور دهد و از اموری آنان را باز دارد. که زجاج و شیخ الاسلام همین نظر را برگزیدهاند. دلیل این ادعا نیز این است که خداوند میفرماید: ﴿أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن يُتۡرَكَ سُدًى٣٦﴾[القيامة: ۳۶] «یعنی آیا انسان میپندارد که او بیهوده به حال خود رها شود». امام شافعی/در توضیح سُدًی میگوید: یعنی شخصی که نه امری به او تعلق گیرد و نه از چیزی نهی شود.
خداوند در جاهای مختلف قرآن میفرماید: ﴿ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمۡ﴾﴿ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ﴾«یعنی پروردگارتان را بندگی کنید و از پروردگارتان بترسید و پرهیزگاری پیشه کنید». پس آنان را به چیزی دستور میدهد که بخاطر آن خلقشان کرده و فرستادگانی را بدان منظور فرستاده است، بیتردید مراد آیه همین است و جمهور مسلمانان همین مفهوم را میفهمند و به همین مضمون بدان استناد میجویند و آن را حجت میآورند.
ابن کثیر میگوید: آیه مذکور با این فرموده خداوند شباهت دارد که میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ﴾[النساء: ۶۴] «یعنی هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به فرمان خدا از او اطاعت شود، پس هر پیامبری گاه اطاعت میشود و گاه از او سرپیچی میکنند». خلقت انسانها نیز به همین شیوه برای بندگی و عبادت کردن خداست که در پی آن گاهی عبادت میکنند و گاه عبادت نمیکنند. و خداوند سبحان نگفته است که آنها را خلق کرده تا همگان به طور اجباری برای خداوند عبادت کنند بلکه فرموده است آنان را خلق کرده تا خودشان عبادت کنند و خودشان انجام دهنده عبادت باشند تا بدین وسیله با خلقت آنان و انجام عبادت توسط آنان سعادت برایشان حاصل شود و آنچه خداوند بدان راضی است و آن را دوست دارد بدست آورند، پایان احادیث متواتری نیز بر این معانی گواهی میدهند. از جمله آنها حدیثی است که مسلم در صحیح خود آورده است. [۱۰]
مسلم از انس بن مالکساز پیامبر صآورده است که فرمودند: خداوند بلند مرتبه به پستترین درجه اهل جهنم از لحاظ عذاب (کم عذابترین فرد) میگوید: اگر تمام دنیا و آنچه در آن است و نظیر آن نیز همراه آن از آن تو بود آیا حاضر بودی برای رهایی از آتش فدیه دهی؟ در پاسخ میگوید: بلی. خداوند میگوید: از تو سادهتر و کمتر از آن را خواستم در حالی که تو در پشت آدم بودی (پیمان فطری) که برای خداوند شریک قائل نشوی اما تو سر باز زدی و شرک پیشه کردی.
پس این مشرک با آنچه خداوند بلند مرتبه از وی خواسته بود مخالفت ورزید. و خواسته خداوند بنابر بر یکتا پرستی و شریک قرار ندادن هیچ چیزی را با او رعایت نکرده. و با آنچه خداوند خواسته بود مخالفت کرده و غیر خداوند را شریک او ساخته. و این همان اراده شرعی دینی است که قبلاً گذشت. بنابر این بین اراده شرعی دینی و اراده تکوینی قدری رابطه عموم و خصوص مطلق وجود دارد. هردو اراده در حق فرد مخلص و فرمانبردار با هم جمع میشوند و در واقع با هم مشترکند ولی اراده تکوینی قدری در حق کسی که عصیان و سرپیچی کند، از اراده تشریعی جدا میشود. با فهم این مضمون میتوان از نادانیهای متکلمان و پیروان آنان رهایی یافت.
خداوند میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ﴾[النحل: ۳۶] «یعنی ما به میان هر ملتی پیامبری را فرستادهایم که خدا را بپرستید و از طاغوت دوری کنید».
در استناد مصنف به آیه: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ﴾[النحل: ۳۶] طاغوت از طغیان به معنای از حد گذشتن مشتق شده است. عمر بن خطاب سگفته است: طاغوت یعنی شیطان. جابر سگفته است. طاغوتها کاهنانی بودند که شیاطین بر آنان نازل میشدند. که این دو روایت را ابن ابی حاتم نقل کرده است. مالک نیز گفته است هر آنچه غیر از خداوند پرستیده شود طاغوت است.
از نظر من (شارح) آنچه گفته شد برخی از مصادیق و افراد طاغوتاند. علامه ابن قیم تعریف جامعی ازطاغوت به این نحو ارئه نموده است: هر آنچیزی که بنده از حد آن تجاوز کند و از اندازه آن در گذرد طاغوت است خواه آنچیز معبود باشد، خواه متبوع و فرمانروا. بنابراین طاغوت هر ملتی، همان کسی است که به غیر از خدا و رسول حاکمیت امور خود را به نزد آن میبرند، یا اینکه به غیر از خدا آن را میپرستند، یا بیآنکه بصیرتی از جانب خداوند داشته باشند از آن تبعیت میکنند و یا در چیزی که نمیدانند که اطاعت از خداست یا غیر از خداست از او اطاعت میکنند. (جاهلانه از او اطاعت میکنند.) پس اینان طاغوتهای عالم هستند که هرگاه درآنها و به همراه آنها در احوال مردم تأمل کنی در خواهی یافت که بیشتر آنان از عبادت خداوندو رویگردان و مشغول عبادت طاغوتیان هستند. از اطاعت فرستاده خدا ص روبرتافته و به اطاعت طاغوت و تبعیت از آن در آمدهاند.
اینک معنای آیه مذکور: خداوند بیان داشته است که در میان هر گروهی از مردم فرستادهای را با این سخن بر انگیخت که ﴿أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ﴾«یعنی خدای یگانه را بپرستید و عبادت غیر خدا را رها کنید». همانطوری که میفرماید: ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّۚ فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ﴾[البقرة: ۲۵۶] «یعنی کسی که به طاغوت کفر بورزد و به خدا ایمان بیاورد، به دست آویز محکم ناگسستنی در آویخته است. مفهوم لااله الا الله، همان دست آویز محکم و ناگسستنی است».
عماد بن کثیر پیرامون ابن آیه میگوید: تمامی انبیا به عبادت خدا فرا میخواندند و از عبادت غیر خدا باز میداشتند خداوند سبحان به طورمداوم به همین منظور فرستادگان خودش را به سوی مردم میفرستاد و این امر (فرستادن پیامبران) از زمانی که در میان فرزندان آدم شرک رخ داد یعنی در زمان قوم نوح، نوحی که نخستین فرستاده خداوند برای اهل زمین بود تا خاتم پیامبران محمد- درود و سلام خداوند بر او باد – ادامه پیدا کرده است. دعوت خاتم پیامبران صتمامی انس و جن از خاور تا باختر، را همگان را در بر میگیرد. همانگونه که خداوند میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥﴾[الأنبياء: ۲۵] «یعنی هیچ پیامبری را قبل از تو نفرستادیم مگر اینکه به آنان وحی کردیم که بگویند هیچ معبودی برحقی جز من نیست پس مرا پرستش کنید». خداوند در این آیه کریمه میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ﴾[النحل: ۳۶] «یعنی در میان هر ملتی پیابری برانگیختیم که خدا را بپرستید و از طاغوت دوری کنید». پس برای احدی از مشرکان چگونه رواست که بگوید ﴿لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا عَبَدۡنَا مِن دُونِهِۦ مِن شَيۡءٖ﴾[النحل: ۳۵] «یعنی اگر خدا میخواست هیچ چیزی به غیراز او را پرستش نمیکردیم». مشیت و خواست شرعی خداوند متعال از آنها منتفی میشود چرا که خداوند به زبان فرستادگان خود با این سخن آنها را از مشیت شرعی خود باز داشته است. ولی مشیت تکوینی خداوند – که همان توانایی تقدیری آنان است – برای آنان در اینگونه مشیت حجتی نیست. چرا که خداوند متعال جهنم و اهل آن از شیاطین و کافران را خلق کرد. حال آنکه برای بندگان خود به کفر راضی نیست (راضی نیست که آنان کافر شوند) و برای این عدم رضایت خود برکفر بندگان حجت بالغه و حکمت قاطع دارد. سپس عقوبت آنان را پس از انذار پیامبران در دنیا برایشان ناپسند داشته است. از این رو میفرماید: ﴿فَمِنۡهُم مَّنۡ هَدَى ٱللَّهُ وَمِنۡهُم مَّنۡ حَقَّتۡ عَلَيۡهِ﴾[النحل: ۳۶] «یعنی: برخی از آنان را خداوند هدایت کرد و برخی دیگر مستحق گمراهی بودند».
از نظر من (شارح) این آیه تفسیر آیه قبل است؛ یعنی آیه: ﴿فَمِنۡهُم مَّنۡ هَدَى ٱللَّهُ وَمِنۡهُم مَّنۡ حَقَّتۡ عَلَيۡهِ ٱلضَّلَٰلَةُۚ﴾که جای تأمل است و این آیه دلالت میکند که حکمت ارسال پیامبران دعوت کردن امتشان به یکتا پرستی و بازداشتن آنان از عبادت غیر خدا بود. و دین تمامی انبیاء و فرستادگان خدا همین است گرچه در شریعت با همدیگر متفاوت باشند. همانطوری که خداوند میفرماید:
﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ﴾[المائدة: ۴۸] «یعنی برای هر ملتی از شماها راهی و برنامهای قرار دادهایم». بر این اساس عمل قلب و جوارح از لوازم ضروری ایمان است.
خداوند میفرماید: ﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا٢٤﴾[الإسراء: ۲۳-۲۴] «یعنی پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید هرگاه یکی از آن دو یا هردو در کنار تو به سالخوردگی رسیدند به آنها [حتی] اوف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنی شایسته بگوی و بال تواضع و مهربانی را برایشان فرود آور و بگو پروردگارا بدیشان مرحمت فرما همانگونه که آنان در کوچکی مرا تربیت و بزرگ نمودند».
در این گفته پروردگار که: ﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ﴾«یعنی: پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید». مجاهد میگوید:
﴿وَقَضَىٰ﴾یعنی وصیت کرده است. که ابی بن کعب، ابن مسعود و دیگران نیز به همین شیوه قرائت کردهاند.
ابن جریر از ابن عباس روایت کرده است که ﴿وَقَضَىٰ﴾یعنی «امر» به معنای دستور داد در نظر گرفته است.
ومعنای این گفته خداوند: ﴿أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ﴾این است که تنها خداوند را بپرستید نه غیر از او را. و این همان مفهوم لا اله الاالله است.
علامه ابن قیم/میگوید: نفی محض و اثبات بدون نفی، هیچکدام توحید نیستند بلکه توحید متضمن نفی و اثبات است که حقیقت توحید همین است و بس. (یعنی اثبات خدا و نفی ماسوا)
و معنای این فرموده خداوند: ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ﴾این است همانگونه که خداوند به یگانه پرستی خود فرمان داده به احسان والدین نیز امر کرده است مثلاً درآیه دیگری میفرماید: ﴿أَنِ ٱشۡكُرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيۡكَ﴾[لقمان: ۱۴] «یعنی سپاسگزار من و پدر و مادرت باش و بازگشت به سوی من است».
این فرموده خداوند که ﴿إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا﴾[الإسراء: ۲۳] «یعنی: از سوی تو به نسبت آندو فعل ناپسندی صادر نشود حتی (اف) گفتن که پایینترین درجه سخن و فعل ناپسند است نسبت به آنان رو مدار». همانطوری که عطابن ابی رباح میگوید: یعنی دست به سوی آندو دراز نکن.
در این آیه هنگامی که خداوند انسان را از فعل و سخن ناپسند باز داشت در برابر به فعل و سخن نیکو فرمان داده است. از این رو میفرماید: ﴿وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا٢٣﴾[الإسراء: ۲۳] «یعنی: با نیکویی و با متانت و وقار با آنان سخن بگو».
این فرموده خداوند که: ﴿وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ﴾[الإسراء: ۲۴] به معنای متواضع بودن با آنهاست. ﴿وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا﴾[الإسراء: ۲۴] «یعنی در پیری و هنگام وفاتشان به آنان رحم داشته باش». همانگونه که در کودکی بر من مهربانی کردند و تربیتم نمودند.
روایتهایی فراوانی پیرامون نیکی به پدر و مادر آمده است که از جمله آنها حدیثی است که از طریق انس و دیگران روایت شده [۱۱]که پیامبرص بر منبر بالا رفت و فرمود: آمین، آمین، آمین. پرسیدند ای رسول برای چه آمین گفتی؟ فرمودند: جبرئیل به نزد من آمد و گفت: ای محمد. چشم کسی که نام تو نزد وی برده شود ولی بر تو درود نفرستد کور باد، بگو: آمین پس گفتم: آمین! سپس گفت: کور شود چشم کسی که ماه رمضان بر او بگذرد و تمام شود ولی در آن ماه بخشیده نشود، بگو: آمین! پس گفتم آمین! سپس گفت: کور شود چشم کسی که پدر ومادر وی و یا یکی از آندو به پیری برسند ولی او را داخل بهشت نکنند. بگو: آمین! پس گفتم آمین! (مقصود اینکه نیکی به پدر مادر موجب دخول بهشت میشود)
امام احمد از حدیث ابوهریرةساز پیامبر صروایت کرده است که فرمودند: پیامبرصسه مرتبه پشت سر هم فرمود: «خسارتمند است آن مردی که پدر و مادرش یا یکی از آنان را دریافته، اما وارد بهشت نمیشود». عماد بن کثیر گفت: از این طریق روایتی صحیح میباشد.
ابیبکره گوید: پیامبرصفرمود: «توجه کنید، تا شما را از بزرگترین گناه کبیره با خبر کنم. مردم گفتند: بله، متوجه هستیم ای رسول خدا! فرمود: بزرگترین گناه کبیره قرار دادن شریک و انباز برای خدا و اذیت پدر و مادر است. در حالی که پیامبرصبر چیزی تکیه کرده بود، بلند شد و نشست و فرمود: متوجه باشید، سخن و شهادت دروغ هم از بزرگترین گناهان کبیره است. پیامبرصبه اندازهای این جمله را تکرار فرمود: که آرزو داشتیم سکوت کند». بخاری و مسلم روایت کردهاند. [۱۲]
از عبدالله بن عمربروایت شده است که پیامبر صفرمودند: رضایت و خشنودی پروردگار در رضایت و خشنودی پدر و مادر است وخشم اونیز در خشم آندوست. که ترمذی آن را روایت کرده و ابن حبان و حاکم آن را صحیح قلمداد کردهاند. [۱۳]
خداوند میفرماید: ﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ﴾[النساء: ۳۶] «یعنی خداوند را بپرستید و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهید».
(در جای دیگر) میفرماید:
﴿۞قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗاۖ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكُمۡ وَإِيَّاهُمۡۖ وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَۖ وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ١٥١ وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡيَتِيمِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ أَشُدَّهُۥۚ وَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ لَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۖ وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰۖ وَبِعَهۡدِ ٱللَّهِ أَوۡفُواْۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ١٥٢ وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣﴾[الأنعام: ۱۵۱-۱۵۳].
«یعنی بگو: بیایید چیزهایی را برای شما بیان کنم که پروردگارتان بر شما حرام نموده است. این که چیزی را شریک خدا نکنید و به پدر و مادر خود نیکی کنید و فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستی نکشید. ما به شما وایشان روزی میدهیم، و به گناهان کبیره نزدیک نشوید، خواه آشکار باشد و خواه پنهان و کسی را به ناحق نکشید که خداوند آن را حرام کرده است اینها اموری هستند که خداوند به گونه مؤکد شمارا بدانها توصیه میکند تا آنها را بفهمید و خردمندانه عمل کنید. به مال یتیم جز به نحواحسن نزدیک نشوید تا آنگاه که یتیم به رشد کامل خود برسد. و پیمانه و ترازو به تمام و کمال و دادگرانه مراعات دارید و ما هیچ کسی را به انجام چیزی جز به اندازه تاب و توانش موظف نمیسازیم و هنگامی که سخنی گفتید دادگرای کنید هرچند از خویشاوندان شما باشد. و به عهد و پیمان خداوفا کنید. اینها چیزهایی هستند که خداوند شما را به رعایت آنها توصیه میکند تا اینکه متذکر شوید و پند گیرید. این راه، راه مستقسم من است ازآن پیروی کنید و از راههایی پیروی نکنید که شما را از راه خدا پراکنده سازد. اینها چیزهایی است که خداوند شما را بدان توصیه میکند تا پرهیزگار شوید».
از ابو سعید ساعدیسروایت شده است که گفت: ما نزد پیامبر صنشسته بودیم که ناگهان مردی از بنی سلمة وارد شد و گفت: ای رسول خدا! آیا بعد از فوت پدر و مادرم راهی برای نیکی با آنان باقی مانده است؟ فرمود: «آری، نماز بر جنازهی آنان، طلب استغفار برای گناهانشان، اجرای توصیههای آنان، ایجاد صلهی رحم با کسانی که از طریق آنان به شما میپیوندند و احترام از دوستانشان». ابوداود و ابن ماجه روایت کردهاند. احادیث ذکر شده در این راستا فراوان میباشند. [۱۴]
عماد ابن کثیر در خصوص این آیه ﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ﴾[النساء: ۳۶] میگوید: در این آیه خداوند بندگانش را به بندگی خود دستور میدهد، اینکه فقط خدای یگانه را عبادت کنند زیرا که او خالق و رازق و منعم بندگان است و در تمامی حالت به آنان لطف میکند و تنها او مستحق پرستیدن است و باید او را به یگانگی بپرستند و هیچکدام از مخلوقاتش را شریک او نگردانند، پایان.
و این آیه همان آیهی حقوق دهگانه نامیده میشود و در برخی از نسخههای قابل اعتماد از این کتاب آیه مذکور پیش تراز آیه سورۀ انعام آمده است. از این رو برای مناسبت با گفته ابن مسعود که بعد از آیه سوره انعام خواهد آمد این آیه را پیشاپیش مطرح کردهام چراکه قول ابن مسعود بعد از آیه سورۀ انعام مناسبتر است.
در تفسیر این آیه که خداوند میفرماید: ﴿۞قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗاۖ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكُمۡ وَإِيَّاهُمۡۖ وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَۖ وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ١٥١﴾[الأنعام: ۱۵۱].
عماد بن کثیر/میگوید: خداوند متعال به پیامبر و فرستاده خودصمیفرماید: ﴿قُلۡ﴾ یعنی برای این مشرکان که غیر خداوند را پرستش میکنند بگو، آنچه را که از رزق، خداوند بر آنان حرام کرده است. ﴿تَعَالَوۡاْ﴾یعنی بیاید و رو به من کنید. ﴿أَتۡلُ﴾یعنی برایتان برشمارم و بگویم ﴿مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡۖ﴾یعنی آنچه پروردگارتان بر شما حرام کرده و این گمان و وهم نیست که از خیال نشأت گرفته باشد بلکه امر خدا و وحی قاطع وحقیقی اوست. ﴿أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ﴾یعنی هیچ چیزی را شریک او مسازید. گویا که در این کلام چیزی حذف شده است که سیاق بدان دلالت دارد. و تقدیر این است که خداوند شما را سفارش میکند. پس وصاکم درتقدیر است ازاین رو در آیه دیگری میفرماید: ﴿ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ﴾یعنی این چیزی است که شما را بدان سفارش میکند.
از نظر من (شارح): معنای آیه این است که خداوند شرک به خود را که به ترک آن شما را سفارش کرده بر شما حرام گردانیده است.
در مغنی ابن هشام در خصوص این فرموده خداوند که ﴿أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ﴾هفت قول مطرح شده که بهترین آنها همین است که ابن کثیر آن را آورده است. که به دنبال آن خداوند بیان میدارد که برای او شریک قائل نشوید. که وصاکم در یکی از آنها حذف شده است و حرف جر و قبل از آن به آن توصیهای که وصاکم درآن حذف شده نیز بر میگردد. از این رو هرگاه از آنان پرسیده شد که رسول خدا صبه آنان چه گفت: در جواب گفتند: میگوید: خداوند را پرستش کنید و هیچ چیزی را شریک او نگردانید. و آنچه پدرانتان میگویند ترک گویید. همانطوری که ابوسفیان و دیگران آنگونه که خود از گفته پیامبرصفهمیده بودند از زبان پیامبرصبه هرقل گفت: میگوید: بگوید: لا اله الاالله تا رستگار شوید. [۱۵]
قرطبی در خصوص این فرموده خداوند که: ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا﴾[النساء: ۳۶] میگوید: احسان به والدین یعنی نیکی و حفظ و نگهداری از آنان و فرنبرداری از دستورات (مشروع) آنان. از بین بردن سختی و مشقت آنان و ترک سلطه و چیرگی بر آنان. ﴿إِحۡسَٰنٗا﴾بنابر مصدریت نصب شده است و ناصب آن فعلی است از لفظ خودش. که تقدیر آن اینگونه است: و أحسنوا بالوالدین إحساناً.
در این فرموده خداوند: ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكُمۡ وَإِيَّاهُمۡۖ﴾[الأنعام: ۱۵۱] املاق یعنی فقر. معنای آیه این است که دخترانتان را از ترس ناداری و فقر نکشید و و زنده بگور نکنید چرا که من رازق آنها و شما هستم. قرطبی آورده است که برخی از اعراب جاهلی از ترس فقر پسرانشان را نیز میکشتند.
در صحیح مسلم و بخاری [۱۶]از عبدالله بن مسعود روایت شده است که گفتیم ای رسول خدا. کدام گناه نزد خدا بزرگترین گناه است. فرمودند: اینکه برای خداوندی که ترا خلق کرده همتایی قرار دهی. گفتیم: سپس کدام؟ فرمود: فرزندت را از ترس اینکه با تو طعامی بخورد به قتل برسانی. گفتیم سپس کدام؟ فرمود: با زن همسایه ات زنا کنی. سپس رسول خداصاین آیات را تلاوت کردند: ﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا يَزۡنُونَۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا٦٨ يُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَيَخۡلُدۡ فِيهِۦ مُهَانًا٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَئَِّاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٧٠﴾[الفرقان: ۶۸-۷۰] «یعنی و کسانی که با الله معبود دیگری را به فریاد نمیخوانند و پرستش نمیکنند. و انسانی را که خداوند خونش را حرام کرده است به قتل نمیرسانند مگر به حق، و زنا نمیکنند، چرا که هرکس این را انجام دهد کیفر آن را میبیند.عذاب او در قیامت دو برابر میگردد و خوار وذلیل و همیشه در عذاب میماند. مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد که خداوند بدیها و گناهان ایشان را به خوبیها و نیکیها تبدیل میکند. و خداوند آمرزنده و مهربان است».
ابن عطیه در خصوص این فرموده خداوند که: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَۖ﴾[الأنعام: ۱۵۱] میگوید: این نهی عمومی از تمامی انواع فواحش یا گناهان است. چرا که ظهر و بطن تمامی چیزهای آشکار و پنهان را در بر میگیرد. پایان.
پیرامون این فرموده خداوند که: ﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ﴾[الأنعام: ۱۵۱] در صحیح مسلم و بخاری [۱۷]از عبدالله بن مسعود به صورت مرفوع روایت شده است (خون فرد مسلمانی که به رسالت محمد و یگانگی خداوند در پرستش گواهی میدهد حلال نیست مگر در یکی از حالات سه گانه زیر: زن و مردی که همسر دارد ولی دچار زنا شده است، شخصی که فرد دیگری را کشته باشد و شخصی که مرتد شده و جماعت مسلمان را ترک کرده باشد.
ابن عطیه در خصوص این آیه: ﴿ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ١٥١﴾[الأنعام: ۱۵۱] میگوید: (ذلکم) اشاره به این محرمات است. وصیت نیز امر مؤکدی است که خداوند مقرر نمود است.
در ﴿لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ﴾«لعل» برای تعلیل است: یعنی خداوند متعال ما را به این سفارشها توصیه کرده تا آنها را بفهمیم و بدان عمل کنیم.
در تفسیر طبری آمده است که در آیات مذکور نخست «تعقلون» سپس «تذکرون» و بعد از آن نیز «تتقون» مطرح شده چرا که اگر تعقل کنند و بفهمند به یاد میآورند ومتذکر میشوند و هرگاه به یاد آوردند میترسند و پرهیزگاری میکند.
ابن عطیه در خصوص این فرموده خداوند: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡيَتِيمِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ أَشُدَّهُۥۚ﴾[الأنعام: ۱۵۲] میگوید: این نهی عامی است که نزدیکی به تمامی وجوه تصرف از مال یتیم را در بر میگیرد. و در واقع سد ذریعه است سپس نزدیکی و تصرفی که نیکوست را استثنا کرده و آنهم تصرفی است که سعی دررشد و نمو مال یتیم دارد. که مجاهد در خصوص ﴿بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾میگوید یعنی تجارت در آن جایز است (و نزدیکی به مال یتیم به نحو احسن همان تجارت با آن است).
مالک و دیگران پیرامون ﴿حَتَّىٰ يَبۡلُغَ أَشُدَّهُۥۚ﴾میگویند: یعنی رشد و زوال سفاهت همراه با بلوغ جسمی. که چنین تعبیری از زید ین اسلم، شعبی، ربیعه و غیره نیز روایت شده است.
ابن کثیر در مورد ﴿وَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ﴾[الأنعام: ۱۵۲] میگوید: خداوند متعال برای داد و ستد به رعایت عدالت امر میکند. ﴿لَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۖ﴾[الأنعام: ۱۵۲] یعنی خداوند کسی را که در داد و ستد برای حق تلاش میکند بیش از اندازه مکلف نمیسازد. پس اگر تمام توان و نیروی خود را به کار بست ولی دچار خطاء شد حرج و سختی براو نسیت. (بلکه به اندازه توان خود مسئول است).
و این فرموده خداوند که: ﴿وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰۖ﴾[الأنعام: ۱۵۲] بیانگر رعایت عدل در گفتار و کردار برای دور و نزدیک (خویشاوند و غیر خویشاوند) است.
حنفی میگوید: عدل در رفتار برای دوست و دشمن چه در خشم و چه در رضا و خشنود نباید تغییر کند. بلکه گفتار شخص باید حق باشد گرچه فرد متقابل خویشاوند نزدیک او باشد. یعنی به سبب دوستی و نزدیکی از آنها جانبداری کند چرا که خداوند میفرماید: ﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ٨﴾[المائدة: ۸] «دشمنی قومی شما را برآن ندارد که دادگری نکنید. دادگری کنید که دادگری به پرهیزگاری نزدیکتر است».
ابن جریر پیرامون این فرموده خداوند که: ﴿وَبِعَهۡدِ ٱللَّهِ أَوۡفُواْۚ﴾[الأنعام: ۱۵۲] میگوید: یعنی به وصیتی که خداوند به شما توصیه کرده وفا دار باشید. و ایفای عهد خداوند آن است که از امر و نهی وی اطاعت کنید و به کتاب و سنت رسول وی عمل کنید. و این وفای به عهد خداست. دیگران نیز چنین نظری دارند.
این فرموده خداوند که: ﴿ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ١٥٢﴾[الأنعام: ۱۵۲] یعنی: «اینها چیزهایی هستند که خداوند شما را به آن سفارش میکند تا پند گیرید و جانبداری را رها کنید».
و اینکه خداوند میفرماید: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ﴾[الأنعام: ۱۵۳] قرطبی در خصوص آن بیان داشته: این آیه به ما قبل خودش عطف میشود؛ این آیه حاوی نهی، امر و هشدار از پیروی کردن غیر راه خدا طبق تبیینات احادیث صحیح و نظریات سلف صالح، میباشد. از فراء و کسائی روایت شده که گفتهاند: کلمهی (ان) در محل نصبه است و به معنی «اتلو ان هذا صراطي»است. و جایز است که در محل جره باشد و به معنی «وصاكم به وبأن هذا صراطي»است. قرطبی گفته: مراد از کلمهی صراط، دین اسلام میباشد. و کلمهی (مستقیما) در مقام حال و منصوب است و به معنی: هموار و یکنواخت آمده که هیچگونه کژیای در آن نباشد، خداوند به دنبال کردن راهی فرمان داده که آن را از طریق پیامبرش، محمدصتشریع نموده و سرانجام آن بهشت است، و راههایی فرعی از آن راه مستقیم منشعب شده و هرکس راه مستقیم را دنبال نماید، نجات مییابد و هرکس راههای فرعی را پیگیری کند، سرانجام او آتش دوزخ میباشد، خداوند میفرماید: ﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ﴾یعنی با تبعیت از کژراههها از راه اصلی خداوند باز میمانید و منحرف میشوید. امام احمد، نسائی، دارمی و ابن حاتم اینگونه از ابن مسعود روایت کردهاند و حاکم نیز آن را صحیح دانسته است. [۱۸]که ابن مسعود گفت: رسول خدا صخطی را با دست خود ترسیم کرد. سپس فرمود: این راه مستقیم خداوند است پس از آن خطوط فرعی را در دو سمت راست و چپ آن ترسیم نمود و فرمود: اینها راههای دیگرند (فرعیاند) هیچکدام آنها نیست مگر اینکه شیطانی در آن به سوی خود فرا میخواند. سپس این آیه را ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ﴾[الأنعام: ۱۵۳] قرائت فرمودند.
مجاهد نیز در تفسیر ﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ﴾[الأنعام: ۱۵۳] گفته است مقصود از سبل بدعتها و شهوتهاست.
ابن قیم/میفرماید: لازم است که سخنی مختصر و کوتاه پیرامون صراط مستقیم بگوییم. مردم با توجه به صفات و متعلقات آن عبارات مختلف وگوناگونی گفتهاند در حالی که حقیقت آن یک چیز است و راهی است که خداوند برای رسیدن به خود به زبان فرستاده گانش برای بندگان خود تعیین کرده است. نه راهی دیگر. و آن راه این است که خداوند را به یگانگی بپرستند و تنها از فرستادگان او اطاعت کنند در عبادت کسی راشریک او پیشه کنند و تنها از فرستاده او اطاعت نمایند. و تمام مضمون شهادتین «اشهدان لا اله الاالله واشهد أن محمداً رسول الله»همین است و بس. صراط مستقیم به هر چیزی که تفسیر شده در ضمن این دو اصل میگنجد.
نکته (قابل توجه) این که با دل و جان خداوند را دوست بداری و در جهت جلب رضای او تلاشت را بکار گیری، و در قلبت جایی نماند که با حب خدا آباد نشده باشد، و اینکه اراده خود را متعلق به رضای او گردانی، و آبادی قلب را با تحقق بخشیدن به کلمهی لااله الاالله حاصل میشود و بکار گرفتن تمام اراده در جهت جلب رضای خداوند نیز با تحقیق شهادت محمدٌ رسول الله حاصل میگردد. این همان؛ دین حق است، همان شناختی که خداوند پیامبرشصرا برای بپا داشتن آن برانگیخت.
کمتر عبادتی است که این مضمون مدار و محور چرخش آن نباشد
سهل بن عبدالله میگوید: بر شماست که از اثر و سنت تبعیت کنید. چرا که من میترسم با گذشت اندک زمانی دورانی خواهد آمد که هرگاه فردی از پیامبرصو اقتداء به او در تمام احوالش سخن بگوید او را مورد نکوهش قرار دهند، و از او برمند و تبری جویند، او را خوار دارند و به وی اهانت کنند.
ابن مسعود میگوید: هرکس بخواهد به وصیت محمد صکه پیام بیکم و کاست و تمام و کمال اوست بنگرد. پس این فرموده خداوند را بخواند که ﴿۞قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ﴾[الأنعام: ۱۵۱] تا این فرموده خداوند ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا﴾[الأنعام: ۱۵۳] یعنی بگو: «بیایید چیزهایی را برای شما بیان کنم که پروردگارتان بر شما حرام نموده است، تا آخر».
در گفته مصنف ابن مسعود همان عبدالله بن مسعود بن غافل – با فای معجم – بن حبیب هذلی، ابو عبدالرحمن صحابی بزرگواری که از زمره پیشگامان نخستین، اهل بدر، احد، خندق، بیعت رضوان و از دانشمندان بزرگ صحابه بود. عمر بن خطابسوی را به امارت کوفه برگزید. در سال سی و دو هجری وفات یافت، خداوند از وی راضی و خشنود باد!
این اثر ابن مسعود را ترمذی روایت کرده و آن راحسن دانسته است. ابن منذر، ابن ابی حاتم، و طبرانی نیز آن را حسن دانستهاند. [۱۹]برخی از آنان گفتهاند اثر مذکور بدین معناست: هرکس بخواهد به وصیتی بنگرد که گویا نوشته شده و بیتغییر و تبدیل و مهر خاتمه بر آن خورده باشد، بنگرد، به این فرموده خداوند ﴿قُلۡ تَعَالَوۡاْ﴾و تا پایان آیات را بخواند. این وصیت را به کتابی مهر خورد و مکتوب تشبیه کرده است که کم و زیاد نمیشود. بنابراین پیامبرصجز به کتاب خدا سفارش و وصیت نکرد. همانطوری که مسلم روایت کرده است، پیامبرصفرمودند: «من در میانتان چیزی را بجا میگذارم اگر بدان متمسک شوید گمراه نخواهید شد و آن کتاب خداست» [۲۰].
از عبادة بن صامت روایت شده است که گفت: پیامبرصفرمودند کدامیک ازشما با این آیات سه گانه با من معامله میکند؟ سپس فرموده خداوند را تلاوت نمود ﴿أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡۖ﴾تا این که از سه آیه فارغ شد، سپس فرمود هرکس به آنها وفا کند پاداشش با خداست و هرکس چیزی از آنها را ناقص انجام دهد اگر خداوند دردنیا او را گرفتار کرد همان عقوبت اوست ولی اگر او را برای آخرت به تأخیر انداخت. عاقبت آن دست خداست او را عقوبت و عذاب میدهد و اگر خواست از او در میگذرد و مشمول عفو خود میگرداند. این حدیث را ابن ابی حاتم روایت کرد و حاکم آن را صحیح دانسته است. محمد بن نصر نیز در کتاب «الإعتصام» همانند حاکم آن را صحیح قلمداد کرده است. [۲۱]
از معاذ بن جبلسروایت شده است که گفت: من پشت سر نبی صسوار مرکبی بودم پس به من فرمود: ای معاذ! آیا میدانی حق خداوند بر بندگان وحق بندگان بر خداوند چیست؟ گفتم خدا و رسولش داناترند. فرمود: حق خداوند بر بندگان این است که تنها او را پرستش کنند و چیزی را شریک وی نسازند، و حق بندگان بر خداوند این است کسی را که هیچ چیز را شریک خدا قرار نداده باشد، عذاب ندهد. گفتم: ای رسول خدا آیا مردم را بشارت ندهم. فرمود به آنان بشارت نده که خود را پشتگرم بدانند (در نتیجه جسارت به گناه پیدا کنند) مسلم و بخاری در صحیح خود آوردهاند.
این حدیث به روشهایی در صحیح مسلم و بخاری آمده است [۲۲]که در برخی از روایات آنچه مصنف بدان استناد کرده، آمده است.
معاذ بن جبل سهمان ابن عمرو بن اوس انصاری خزرجی، ابو عبدالرحمن، صحابی مشهور و از بزرگان صحابه است در جنگ بدر و جنگهای بعد از آن شرکت داشت. در علم، احکام و قرآن عالمترین صحابه بود – خداوند از او راضی و خشنود باد – پیامبرصفرموده است: معاذ در روز قیامت یک گام پیشتر از علما حشر میشود. [۲۳]«برَتوةٍ» یعنی یک گام. در قاموس آمده است «رَتوَة» گام یا بلندی و پله ای از زمین و ساعتی از زمان و دعوت و سرشت، پرتاب یک تیر به اندازهی یک میل یا طول زمانی است که چشم میبیند. راتی یعنی عالم ربانی.
در «النهایة»آمده است مقصود از این که وی یک «رتوة» از علما پیشگامتر است این است که به اندازه تیری که پرتاب میشود جلوتر از دیگران است. بنابر قولی رتوة اندازه یک میل یا برد دید انسان است. معاذ در سال هجدهم هجری شمسی در شام بر اثر طاعون عمواس در گذشت. پیامبر صدر روز فتح مکه وی را در آن جا جانشین خود ساخت تا به مردم دین بیاموزد.
این سخن معاذ که من پشت سر نبی صسوار الاغی بودم بیانگر جواز سوار شدن دو نفر با هم بر یک وسیلهای است. همچنین نشان دهندهی فضیلت معاذ سکه همراه پیامبر صبر یک مرکب سوار شده بود.
الاغ مذکور در روایت بنابر بر روایتی اسمش عفیر بود. از نظر من (شارح) همان مرکبی بود که مقوقس پادشاه مصر به پیامبرصاهداء کرده بود.
این حدیث نشان دهنده فروتنی پیامبرصنیز است از این که در کنار فرد دیگری سوار برالاغ شده و این عمل بر خلاف چیزی است که انسانهای متکبر دارند (یعنی انسانهای متکبر هرگز چنین کاری را در شأن خود نمیبینند) این عبارت که آیا میدانی حق خداوند بر بندگان چیست؟ سوالی است که به صورت استفهام مطرح شده چرا که استفهام در درون پایدارتر و برای فهم تعلیم گیرنده رساتر و بهتر است. حق خداوند بر بندگان یعنی هر آنچیزی که در حق خداوند بر عهدهی بندگان است. حق بندگان بر خداوند یعنی آنچه که تحقق آن حتمی و شدنی است چرا که خداوند به سبب موحد بودن و یکتا پرستی به بندگان خو پاداش نیکو وعده داده است. ﴿وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥ﴾[الروم: ۶] یعنی وعدهی خدا است. خداوند خلف نمیکند.
شیخ الاسلام میگوید: اینکه انسان مطیع و فرمانبردار خداوند مستحق پاداش است بدان سبب است که خداوند استحقاق فضل و انعام دارد نه اینکه این استحقاق یک نوع مقابله باشد همانطوری در بین دو مخلوق وجود دارد. برخی از مردم میگویند: استحقاق (پاداش نیکو به انسان مطیع) معنایی ندارد جز اینکه خداوند به چنین چیزی خبر داده و وعدهی او نیز حق و صدق است. حال آنکه بیشتر مردم استحقاقی زائد بر این استحقاق را ثابت میکنند. همانطوری که کتاب و سنت نیز بدان دلالت دارند، خداوند میفرماید: ﴿وَكَانَ حَقًّا عَلَيۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٤٧﴾[الروم: ۴۷] یعنی همواره یاری مؤمنان بر ما واجب بوده است. ولی اهل سنت میگوید: خداوند رحمت خود را واجب کرده است خودش این حق را برای خویش خواسته است و هیچ مخلوقی نمیتواند چنین حقی را بر او واجب کند، ولی معتزله ادعا میکنند قیاس مخلوق به این حق (پاداش مؤمنان و فرمانپذیران) بر خدا واجب است و بندگان خودشان از خداوند اطاعت میکنند بیآنکه خداوند آنان را مطیع خود کند. از این رو بندگان خود مستحق پاداشاند بیآنکه موجب پاداش باشد ولی در این امر دچار اشتباه شدهاند. جبریه، قدریه تابع جهم و قدریه نافیه نیز در این امر دچار خطا و اشتباه شدهاند.
این گفته معاذ که خدا و رسولشصداناترند، بیانگر حسن ادب یادگیرنده (خود معاذ) است و شایسته است هر کسی که موردی را نمیداند از این گفتار سرمشق گیرد بخلاف بیشتر تکلف کنندگان که اینگونه نیستند. این گفته که «خداوند را بپرستند و هیچ چیزی را شریک وی قرار ندهند» بدان معنا ست که فقط خداوند یگانه را پرستش کنند.
علامه ابن قیم/به نیکوترین شیوه از عبادت تعریف جامعی را در قالب شعر ارائه داده کهمیگوید: عبادت خداوند رحمن یعنی نهایت دوست داشتن او همراه با نهایت فروتنی و خاکساری که این دو (نهایت دوست داشتن و نهایت فروتنی) دو قطب عبادتاند.
با این دو چرخ عبادت میچرخد و مادامی که این دو قطب در میان نباشند چرخ عبادت نیزدائر نخواهد بود. مدار اصلی این چرخ فرمان فرستادهی اوست نه هوا، نفس اماره و شیطان.
این عبارت که «و لا یشركوا به شیئا»یعنی تنها او را پرستش کنند و از هر کونه شریکی او را مبرا و منزه دارند و هرکس خداوند را از هرگونه شریک مبرا نسازد، عبادت او را به آنچنانکه شایسته یگانگی اوست انجام بجا نیاورده است (تنها او را نپرستیده است) بلکه وی مشرک بوده و برای خداوند همتا قرار داده است، که معنای گفته مصنف همین است.
در شرح عبارت «وفیه: أن العبادة هي التوحید؛ لأن الخصومة فیه»آمده: عبادت همان توحید است، زیرا اختلاف در مورد آن است». و در برخی منقولات الهی چنین آمده «من و جنیان و انسانها در وضعیت بسیار عظیمی بسر میبریم؛ من آفریننده هستم، اما دیگری عبادت میشود، روزی دهنده من هستم، اما از دیگری تشکر به عمل میآید، برکت خود را بر بندگان میفرستم، اما از جانب آنان شر و بدی صعود میکند، با نزول نعمتهایم خود را محبوب آنان قرار میدهم، اما با انجام گناهانشان نفرت و کینه را با من اظهار میدارند.
حافظ (ابن حجر) در خصوص این عبارت «وحق العباد علی الله: أن لا یعذب من لا یشرك به شیئا»میگوید: در این عبارت به نفی شرک از سوی بندگان برای رهایی از عذاب خداوند بسنده کرده است چرا که آن به طور اقتضاء مستلزم توحید ولزوماً مستدعی اثبات رسالت پیامبرصنیز است (یعنی نفی شرک هم مقتضی توحید و هم مستلزم اثبات رسالت است و هرگاه فردی برای خدا شریک قائل نشود در واقع هم توحید را پذیرفته و هم رسالت انبیاء را) بنابراین هرکس رسول خدا صرا تکذیب کند پس خدا را نیز تکذیب کرده است و هرکس خدا را تکذیب کند مشرک است و این عبارت همانند سخن کسی است که میگوید هرکس وضو یگیرد نمازش صحیح است؛ یعنی همرا با سایر شروط نمازش صحیح است.
این عبارت «أفلا ابشر الناس؟»یعنی به مردم بشارت ندهم؟ بیانگر آن است که بشارت دادن به دیگران در چیزی که بشارت دهنده را خوشنود کند مستحب است. واینکه صحابه در چنین حالتی به همدیگر بشارت میدادند از این رو مصنف /نیز آن را آورده است.
عبارت «لا تبشر هم فیتكلوا»یعنی به آنان بشارت نده که آنان به آن اعتماد کنند و در اعمال نیک از یکدیگر سبقت نمیگیرند و اعمال را ترک میکنند.
در روایتی آمده است: معاذ در هنگام وفات خود از ترس گناه آن را بیان کرد. وزیر ابو مظفر میگوید: آن را فقط از جاهلی که غرق در جهل خود شده بود، پوشیده میداشت به جهت اینکه مبادا با بیادبی خدمت در اطاعت و فرمانبرداری از خداوند را ترک کند، ولی کتمان آن از انسانهای زیرکی که هرگاه چنین چیزی را بشنوند فرمانپذیریشان را افزایش میدهند و میدانند که افزونی نعمتها، طاعت بیشتر میطلبد، دلیلی ندارد.
در این باب علاوه بر آنچه گذشت فوائد دیگری نیز وجود دارد از جمله آنها: ترغیب و تشویق فرد در جهت اخلاص عبادت برای خدا، عبادت با شرک نه تنها سودی نمیبخشد بلکه اساساً نمیتوان آن را عبات نامیده، هشدار به عظمت حق پدر و مادر و تحریم نافرمانی آنها، یادآوری عظمت آیات محکمی که در سوره انعام وجود دارند و جواز پوشیده نگهداشتن علم برای تحقق یک مصلحت.
در عبارت مصنف «أخرجاه» یعنی بخاری و مسلم آن را آوردهاند.
بخاری/همان امام محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن بردزبه جعفی، حافظ بزرگ حدیث، صاحب کتابهای «الصحیح»، «التأریخ»، «الأدب المفرد» و کتابهای دیگری که از تصنیفات اوست، وی از احمد بن جنبل، حمیدی، ابن مدینی و همردیفان آنها روایت کرده است. مسلم، ترمذی، فربری از او روایت کردهاند. در سال ۱۹۴ هجری قمری متولد شد و در سال ۲۵۶ هجری قمری وفات یافت.
مسلم/: همان مسلم بن حجاج بن مسلم ابوالحسین قشیری نیشابوری صاحب کتابهای «الصحیح»، «العلل»، «الوحدان» و چند کتاب دیگر است. از احمد بن حنبل، یحیی بن معین، ابو خیثمه، ابن ابی شبیه، بخاری و همردیفان آنان روایت کرده است.
ترمذی، ابراهیم بن محمد بن سفیان راوی «الصحیح» و دیگران از او روایت کردهاند. در سال ۲۰۴ هـ. ق متولد شد و در سال ۲۶۱ ﻫ. ق در نیشابور وفات یافت – رحمة الله علیهم.
از جمله مسائل این باب عبارتاند از: نخست: حکمت خلقت جنها و انسانها.
دوم: عبادت همان توحید است. چرا که دشمنی بشر با یکدیگر در خصوص آن است.
سوم: هرکس موحد نباشد خداوند را پرستش نکرده است و معنای این فرمودهی خداوند از زبان پیامبر ص﴿وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ٣﴾[الكافرون: ۳] یعنی: «شما نمیپرستید آنچه را که من میپرستم»، در همین معناست.
چهارم: حکمت فرستادن انبیاء.
پنجم: رسالت پیامبر صتمامی امتها را در بر گرفته است.
ششم: دین تمام انبیاء یکی است.
هفتم: بزرگترین مسأله این است که عبادت خداوند جز با کفر ورزیدن به طاغوت حاصل نمیشود.
هشتم: طاغوت اسم عامی است که هر آنچه غیر خدا پرستیده شود را در بر میگیرد.
نهم: بزرگی منزلت آیات محکم سه گانهای که در سوره انعام آمده است در نزد سلف (صالح) در این آیات ده مسأله مطرح شده که نخستین آنها نهی از شرک است.
دهم: آیات محکمات در سوره اسراء که در آن هیجده مسأله وجود دارد. خداوند آنها را با این فرموده آغاز کرده است که ﴿لَّا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَقۡعُدَ مَذۡمُومٗا مَّخۡذُولٗا٢٢﴾[الإسراء: ۲۲] یعنی: «با خداوند معبود دیگری قرار مده که نکوهیده و زبون میشوی». با این آیه به اتمام میرساند که: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتُلۡقَىٰ فِي جَهَنَّمَ مَلُومٗا مَّدۡحُورًا٣٩﴾[الإسراء: ۳۹] یعنی: «با خداوند معبود دیگری قرار مده که نکوهیده و مطرود در دوزخ افکنده میشوی». و خداوند برای اینکه ما را به عظمت شأن این آیاته آگاه سازد میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ مِمَّآ أَوۡحَىٰٓ إِلَيۡكَ رَبُّكَ مِنَ ٱلۡحِكۡمَةِۗ﴾[الإسراء: ۳۹] یعنی: «اینها از امور حکمت آمیز است که پروردگارت به تو وحی کرده است».
یازدهم: آیه سوره نساء که آیه حقوق نامیده شده است. خداوند آن را با این فرموده آغاز کرده است که: ﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ﴾[النساء: ۳۶] یعنی: «خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نسازید».
دوازدهم: تذکر به وصیتی که پیامبرصدر هنگام وفاتش بدان سفارش کرد.
سیزدهم: شناخت حق خداوند بر ما.
چهاردهم: شناخت حق بندگان بر خدا، هرگاه حقش را اداء کنند.
پانزدهم: بیشتر صحابه این مسأله را نمیشناختند.
شانزدهم: جواز پوشیده نگهداشتن علم برای یک مصلحت.
هفدهم: استحباب بشارت مسلمان به سبب چیزی که او را خرسند کرده است، یا دیگران را خرسند میسازد.
هیجدهم: ترس از اینکه فقط به وسعت رحمت خدا اتکا شود (خشم و غضب او را در نظر نگرفتن در نتیجه به اعمال زشت تن دادن)، ناپسند و نکوهیده است.
نوزدهم: کسی که سوالی از وی مطرح میشود ولی آن را نمیداند باید بگوید: خدا و رسولش داناترند.
بیستم: جایز است که برخی از مردم در علمی متخصص باشند و علم به آنان اختصاص یابد ولی برخی از این فضل برخوردار نباشد.
بیست و یکم: فروتنی پیامبرصدر سوار شدن بر الاغ در ردیف فرد دیگری که پشت سرش نشسته بود.
بیست و دوم: جواز درکنار هم نشستن دو نفر بر یک مرکب یا وسیله سواری.
بیست و سوم: فضیلت و ارجمندی معاذ بن جبل.
بیست و چهارم: عظمت شأن این مسأله (توحید).
[۱۰] مسلم: کتاب المنافقین(۵، ۲۸) (۵۱): باب طلب الکافر الفداء بملء الارض ذهبا. این یک نوع کوتاهی است چرا که بخاری نیز این حدیث را در کتاب الرقاق (۶۵۳۸) باب من نوقش الحساب عذب آورده است. کتاب الرقاق (۶۵۵۷): باب صفة الجنة و النار. [۱۱] صحیح است: کتانی در نظم المتناثر (۱۲۶) آورده و از نه نفر صحابی تخریج نموده است: کعب بن عجرة، مالک بن حویرث، ابو هریرة، ابن عباس، جابربن سمره، عبدالله بن حارث بن جزء زبیدی، انس، عمار بن یاسر و جابربن عبدالله. این حدیث به طرقی که کتانی آورده صحیح است ولی به طرق دیگر برخی صحیح، برخی حسن و بعضی دیگر نیز ضعیفاند. میتوان به فضل الصلاة علی البنی صبا تحقیق البانی (ص ۳۰: ۳۳) مراجعه کرد.. همچنین کتاب جلاء الأفهام ص (۲۶)، (۵۵: ۵۷) و القول البدیع ص (۱۴۱: ۱۴۵). مسلم نیز این حدیث را در کتاب البروالصلة (۲۵۵۱) (۹) باب رغم انف من ادرک ابویه او احد هما عندالکبر فلم یدخل الجنة آورده است که شارح آن را ذکر نکرده است. [۱۲] بخاری کتاب الادب (۵۹۷۶) باب حقوق الوالدین من الکبائر و مسلم کتاب الأیمان (۸۷) (۱۴۳) باب بیان الکبائر و اکبرها [۱۳] سند آن ضعف است: ترمذی کتاب البر والصلة (۱۸۹۹) باب الفضل فی رضا الوالدین و ابن حبان (۲۰۲۶) حاکم (۴/۱۵۲۰۱۵۱) با شرط مسلم آن را صحیح دانسته است که ذهبی نیز آن را تأیید کرده و البانی نیز در الصحیحة (۲/۳۰) نظر آن دو را تأیید میکند. ارناووط نیز در تخریج شرح السنة سندش را صحیح دانسته است. ولی درست این که سند آن ضعیف است. چرا که در سند آن عطا عامری وجود دارد که مجهول الحال است وکسی جز فرزندش یعلی از وی روایت نکرده است. ابوالحسن قطان در التهذیب (۷/۲۲۰) و ذهبی در المیزان (۳/۷۸) میگوید « وی فقط با فرزندش شناخته شده است» در التقریب (۲/۲۳) آمده است که وی مقبول است. [۱۴] ضعیف است: ابو داود کتاب الادب (۵۱۴۲) باب فی بر الوالدین. ابن ماجه کتاب الادب (۳۶۶۴) باب صل من کان ابوک یصل. که البانی در تخریج المشکاة (۴۹۳۶) آنراتضعیف کرده است. [۱۵] صحیح: ابن خزیمه (۱/۸۲) بیهقی (۱/۷۶) دارقطنی (۳/۴۴، ۴۵) این حدیث را تخریج کردهاند و حاکم نیز (۲/۶۱۱، ۶۱۲) آن را آورده و سند آن را صحیح دانسته که در این امر ذهبی با وی موافقت کرده است. شمس الحق آبادی در حاشیه مغنی (۳/۴۴) میگوید: تمام راویان آن موثقاند. طبرانی نیز آن را روایت کرد و کلیه رجال آن را موثق میداند، مجمع الزوائد (۶/۲۱) احمد هم آن را روایت کرده است (۴/۶۳)، (۵/۳۷۱، ۳۷۶). هیثمی (۶/۲۲) میگوید: رجال آن صحیح است. [۱۶] بخاری کتاب التفسیر (۴۷۶۱) باب والذین لا یدعون مع الله الهاً آخر مسلم: کتاب الایمان، (۸۶، ۱۴۲) باب كون الشرك اقبح الذنوب وبیان اعظمها بعدها. [۱۷] بخاری: کتاب الدیات (۶۸۷۸): باب قول الله تعالی ﴿أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَيۡنَ بِٱلۡعَيۡنِ ...﴾«إن النفس بالنفس و العین بالعین...». و مسلم کتاب القسامه (۱۶۷۶) (۲۵): باب مایباح به دم المسلم. [۱۸] صحیح: احمد (۴۱۴۲)، (۴۴۳۷) نسائی در سنن کبری و تحفة الأشراف (۷/۱۴۹) دارمی (۱/۶۷) حاکم (۲/۳۱۸) آن را تصیح کرده و ذهبی نیز با آن موافقت نموده است. ارناؤوط در شرح السنة (۱/۱۹۷) میگوید: سند آن حسن است. [۱۹] حسن است: ترمذی: کتاب التفسیر (۳۰۷۰) باب و من الأنعام. ترمذی میگوید حدیث حسن غریبی است. طبرانی نیز در الکبیر (۱۰۰۶۰) بر همین نظر است در تخریج کتاب جامع الاصول (۲/۱۳۷) ارناؤوط آن را حسن دانسته است [۲۰] مسلم، کتاب الحج (۸/۱۲) (۱۴۷): باب حجة النبی صاز حدیث طولانی جابر. [۲۱] اسناد آن ضعیف است: ابن ابی حاتم که در تفسیر ابن کثیر (۲/۱۹۱) و حاکم (۲/۳۱۸) در تفسیر سوره انعام آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز با وی به طریق سفیان بن حسین از زهری از ابو ادریس خولانی از عبادة موافقت کرده است حافظ در کتاب التقریب (۱/۳۱۰) میگوید: غیر از زهری تمامی رجال آن قابل اعتماد و وثوقاند. [۲۲] بخاری: کتاب الجهاد (۲۸۵۶): باب اسم الفرس و الحمار کتاب اللباس (۵۹۶۷) کتاب الاستئذان (۶۲۶۷) کتاب الرقائق (۶۵۰۰) کتاب التوحید (۷۳۷۳) مسلم کتاب الأیمان (۳۰) (۴۹). [۲۳. ] - صحیح است: از حدیث عمر بن خطاب به صورت مرفوع روایت شده است که ابن سعد آن را تخریج کرده است (۲ / ۳۴۸، ۵۹۰) ابو نعیم نیز در حلیة (۱ / ۲۲۸) آورده که اسناد آن، آنگونه که در صحیح (۳ / ۸۲) آمده ضعیف است. از مراسیل محمد بن کعب، ابوعون، حسن بصری محسوب میشود. در نزد ابن سعد (۲/ ۳۴۷) از مراسیل صحیح است. آلبانی نیز (۳ / ۸۳) آن را صحیح دانسته میگوید: در حالت کلی بدون تردید با طرقی که این حدیث روایت شده صحیح میباشد و هرکس که کوچکترین شناختی نسبت به این علم شریف دارد تردیدی در صحت آن ندارد.