باب
خداوند فرموده است: ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢﴾[البقرة: ۲۲].
یعنی: «پس شرکاء و همانندهایی برای خدا بوجود نیاورید، در حالیکه شما میدانید».
مصنف میگوید: خداوند فرموده است: ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢﴾[البقرة: ۲۲] یعنی: «پس شرکاء و همانندهایی برای خدا بوجود نیاورید، در حالیکه شما میدانید».
«نِد» یعنی مانند و نظیر. قرار دادن نِد برای خداوند همان اختصاص انواع عبادت یا چیزی از آن به غیر خداست. همانند و ضعیت بت پرستان، کسانی که اعتقادشان بر این است، افرادی را که به فریاد میخوانند و امیدوار به آنها هستند به ایشان سود میرسانند، بلا را دفع کرده و برایشان شفاعت میکنند.
آیه مذکور در این سیاق مطرح شده است که خداوند میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ٢١ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّكُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢﴾[البقرة: ۲۱-۲۲].
یعنی: «ای مردم خدای خود را بپرستند، آنکه شما را و کسانی را آفریده است که پیش از شما بودهاند تا راه پرهیز کاران گیرید، خدای ما کسی است که زمین را بر ایشان بگسترد و آسمان را کاخی بیافرید و از آن آب فرو فرستاد و با آن انواع ثمرات را بوجود آورد تا روزی شما گردند، پس شرکا و همانندهایی برای خدا بوجود نیاورید در حالی که شما میدانید». عباد بن کثیر در تفسیر خود از ابوالعالیه نقل کرده است که گفت: انداد یعنی شریکان و همانندان. ربیع بن انس، قتاده، سدی، ابو مالک و اسماعیل بن ابی خالد نیز چنین دیدگاهی دارند.
ابن عباسبمیگوید: ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾یعنی: برای خداوند چیزی از انداد را که نفع وضرری نمیرساند شریک قرار ندهید، حال آنکه میدانید او تنها پروردگارتان است و تنها او به شما رزق و روزی میدهد نه غیر او. و دانستهاید آن کسی که رسول خدا شما را به سوی او فرا میخواند و به یگانگی او دعوت میدهد، حق است و تردیدی در آن نیست. قتاده نیز چنین نظری دارد از قتاده و مجاهد در خصوص ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا﴾روایت شده است که میگویند: مقصود از انداد همانندهایی از مردان که در نافرمانی خداوند از آنها تبعیت میکنند.
ابن زید میگوید: انداد همان معبودهایی هستند که همراه خدا قرار دادهاند و همان چیزی را برای آنان قرار میدهند که برای خداوند قرار دادهاند.
از ابن عباس روایت شده است که میگوید: انداد یعنی اشباه (همانندان).
مجاهد در خصوص﴿وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾ میگوید: یعنی در تورات و انجیل میدانید که تنها خداوند معبود یگانه است.
مجاهد حدیثی را از حارث اشعری یاد آور شده است که در مسند احمد [۳۴۳]مطرح شده است، که پیامبرصفرمودند: خداوند یحیی بن زکریا ÷را به پنج سخن فرمان داد تا خود بدانها عمل کند و بنی اسرائیل را نیز به انجام آنها فرمان دهد. نزدیک بود که آنها را به تاخیر بیاندازد و درنگ کند تا اینکه عیسی ÷به او گفت: خداوندتر ا به پنج سخن فرمان داده است تا بدانها عمل کنی و بنی اسرائیل را به انجام آنها فرمان دهی یا تو آنها را به بنی اسرائیل ابلاغ کن یا اینکه من آنها را ابلاغ میکنم، یحیی گفت: ای برادر میترسم اگر تو در این کار بر من پیشی بگیری خداوند مرا عذاب داده، و در زمین فرو برد، پس یحیی بنی اسرائیل را در بیت المقدس گرد آورد به طوری که مسجد پر شد در بالکنها (پشت بام) نشستند. پس از حمد وثنای خداوند گفت:
خداوند مرا به پنج سخن فرمان داده تا بدانها عمل کنم و شما را نیز به آنها فرمان دهم:
نخست اینکه خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او قرار ندهید. مثل این همانند مثل کسی است که از مال شخصی خود با طلا ویا پول بردهای را میخرد، برده شروع به کار کردن میکند بهره وری آن به غیر صاحب میرسد، کدامیک از شماها راضی هستید که بردهاش اینگونه باشد، خداوند شما را خلق کرده و به شما رزق و روزی داده است پس او را بندگی کنید و کسی را ذرهای شریک او مسازید.
دوم اینکه شما را به نماز فرمان دهم، مادامی که بنده به غیر خدا توجه ندارد خداوند رویش را به سوی بنده خود میکند، پس چون نماز میخوانید به غیر توجه نکنید (پس روی خدا با شماست).
شما را به روزه فرمان دهم که مثل آن همانند مثل شخصی است که با کیسهای از مشک در میان یک دسته از مردم است که همگان بوی مشک را حس میکنند، چرا که بد بو شدن دهان روزه دار در نزد خداوند از بوی مشک هم خوشبوتر و بهتر است.
شما را به صدقه فرمان دهم، چرا که مثل آن همانند مثل کسی است که دشمن او را اسیر کرده و دستانش را بر پشت گردنش بسته است، او را پیش آورده تا گردنش را بزنند به آنها میگوید: آیا در قبال آزادی جانم از من فدیه میپذیرید؟ شروع میکند از کم تا زیاد هرچه دارد برای رهایی جان خود میبخشد تا اینکه جانش را نجات دهد.
و به شمافرمان دهم که خداوند را بسیار یاد کنید، زیرا مثل آن همانند مثل کسی است که دشمن به سرعت به دنبال اوست تا اینکه به پناهگاه محکمی میرسد و در آن پناه میگیرد بنده هنگامی که به یاد و ذکر خدا است در محکمترین پناهگاهها از شر شیطان پناه برده است.
مجاهد در ادامه میگوید: پیامبرصفرمودند من نیز شما را به پنج چیز فرمان میدهم که خداوند مرا بدان فرمان داده است: جماعت، گوش دادن، اطاعت، هجرت و جهاد در راه خدا؛ هرکس به اندازه یک وجب از جماعت خارج شود طناب اسلام از گردن او خارج شده است مگر اینکه دوباره بدان برگردد. و هرکس همانند دوران جاهلیت غیرخدا را به فریاد بخواند از زمره زانو زدگان در جهنم خواهد بود. گفتند ای رسول خدا اگرچه نماز بخواند و روزه بگیرد؟ پیامبرصفرمود: آری اگرچه نماز بخواند و روزه بگیرد و گمانش نیز بر این باشد که مسلمان است. مسلمانان را با اسامی که خداوند برآنان نهاده است بخوانید، خداوند ﻷآنان را مسلمین و مومنین و بندگان خدا نامیده است.
این حدیث حسنی است که این آیه: (أنّ الله خلقكم ورزقكم فاعبدوه ولا تشركوا به شیئاٌ)«یعنی: خداوند شما را خلق کرده و به شما روزی بخشیده است پس برای او بندگی کنید و چیزی را شریک او مسازید» برای این حدیث شاهد و گواه است این آیه بر توحید و یکتا پرستی خداوند بیآنکه شریک و همتایی داشته باشد دلالت دارد. بسیاری از مفسران برای اثبات وجود سازنده و خالق بدان استدلال کردهاند که به طریق اولی بر توحید عبادت خداوند نیز دلالت دارد، آیاتی که بر این مضمون دلالت دارند در قرآن بسیار فراوانند از ابو نواس در خصوص آن پرسیدند و در پاسخ به صورت شعر گفت:
در گیاهانی که در زمین میرویند بنگر و تامل کن، آثاری که خداوند صاحب ملک بجای گذاشته را تماشا کن، چشمهایی از نقره که با مردمکانی از طلای گداخته مینگرند و نظارهگرند بر شاخههای زبر جد گواهی میدهند که خداوند شریکی و همتایی ندارد.
ابن معتز نیز در قالب شعری میگوید: جای شگفت و تعجب است که چگونه خداوند نا فرمانی میشود یا چگونه منکری او را انکار میکند در حالی که در هر چیزی نشانهای است که بیانگر یگانگی و وحدانیت اوست.
از ابن عباس بدر خصوص آیه مذکور روایت شده است که گفت: انداد یعنی همان شرک، از راه رفتن مورچه بر روی سنگی صاف در دل شب پوشیدهتر و پنهانتر است. از جمله شرک این است که بگویی: سوگند به خدا و به زندگی تو ای فلانی یا سوگند به زندگی من، یا بگویی اگر سگ فلانی نبود دزد به نزد ما میآمد و یا اگر مرغابی در خانه نبود حتماً دزد میآمد. یا گفته فرد به دوستش مبنی بر اینکه اگر خدا و تو بخواهید یا بگوید اگر خدا و تو نبودید، فلان چیز را در آنجا قرار نمیداد، تمامی این موارد شرکند. این اثر را ابن ابی حاتم روایت کرده است.
مصنف/میگوید: از ابن عباس بدر خصوص آیه مذکور روایت شده است که گفت: انداد یعنی همان شرک، از راه رفتن مورچه بر روی سنگی صاف در دل شب پوشیدهتر و پنهانتر است. از جمله شرک این است که بگویی: سوگند به خد و به زندگی تو ای فلانی یا سوگند به زندگی من، یا بگویی اگر سگ فلانی نبود دزد به نزد ما میآمد و یا اگر فرغتبی در خانه نبود حتماً دزد میآمد. یا گفته فرد به دوستش مبنی بر اینکه اگر خدا و تو بخواهید یا بگوید اگر خدا و تو نبودید، فلان چیز را در آنجا قرار نمیداد، تمامی این موارد شرکند. این اثر را ابن ابی حاتم روایت کرده است.
ابن عباسببیان داشته است که تمامی این موارد شرکند، حال آنکه امروزه بر زبان بسیاری از کسانی که توحید و شرک را نمیشناسند، جاری است. ابن عباس از اینگونه امور هشدار داده است که اینها از جمله مواردی هستند که بسیار ناپسندند و نهی از آن و سخت گیری نسبت به آن واجب است به سبب اینکه از بزرگترین گناهان به شمار میروند و این تذکر ابن عباس در واقع هشداری است به چیزهایی که در درجه پایینتری از شرک بالاتر و بزرگتر قرار دارند، تا شخص متوجه شرکای بالاتر و بزرگتر هم بشود.
از عمر بن خطابسروایت شده است که رسول خدا صفرمودند: هرکس به غیر خداوند سوگند یاد کند در واقع کافر یا مشرک شده است. ترمذی این حدیث را روایت کرده و آن را حسن دانسته است و حاکم نیز آن را صحیح قلمداد کرده است.
ابن مسعود نیز گفته است: اگر از روی دروغ به خدا سوگند بخورم در نزد من دوست داشتنیتر است از اینکه به غیر خدا از روی درست و راست سوگند یاد کنم.
مصنف میگوید: از عمر بن خطابسروایت شده است که رسول خداصفرمودند: هرکس به غیر از خداوند سوگند یاد کند در واقع کافر یا مشرک شده است. ترمذی این حدیث را روایت کرده و آن را حسن دانسته است و حاکم نیز آن را صحیح قلمداد کرده است. [۳۴۴]
و عبارت «در واقع کافر یا مشرک شده است» ممکن است که از روی شک راوی باشد که بین شرک و کفر متردد شده است و ممکن است که «أَو» به معنای و او عطف باشد که در آنصورت معنای آن میشود «در واقع کافر و مشرک شده است» یعنی هم کافر است و هم مشرک.
که معنای کفر در این صورت کفری پایینتر از کفر اکبر، یا که همان شرک اصغر است. از ابن مسعود نیز از این لفظ نظیر این روایت وارد شده است.
مصنف میگوید: ابن مسعود نیز گفته است: اگر از روی دروغ به خدا سوگند بخورم در نزد من دوست داشتنیتر است از اینکه به غیر از خدا از روی درست و راست سوگند یاد کنم. [۳۴۵]
معلوم است که سوگند به خدا از روی دروغ یکی از گناهان کبیره است ولی شرک اگر چه شرک اصغر نیز باشد از بزرگترین گناهان بزرگتر و مهمتر است، همانگونه که قبلا نیز گذشت. هنگامیکه شرک اصغر اینگونه است پس شرک اکبری که موجب جاودانه ماندن در آتش است چگونه است؟ شرکهایی مانند به فریاد خواندن غیر خدا، طلب یاری از او، و میل و رغبت به سوی او و نیازهای خود را به او عرضه کردن همانگونه که بیشتر مردمان این امت در حال حاضر و قبلا دچار آن گشتهاند. کارهایی از قبیل تعظیم برای قبرها، برگزیدن آنها به عنوان بت و پرستشگاه، ساختن بنا و ساختمان بر آنها، برگزیدن آنها به عنوان مسجد، بنا نهادن گنبد و ضریح به اسم مرده برای عبادت آن کس که بر روی او بنا شده و تعظیم کردن او با دل و زبان و عمل به آنها رویآوردن.
گرفتاری به این شرک بزرگی که خداوند آن را نمیبخشد، بسیار بزرگ و فراگیر شده است به طوری که نهی قرآن عظیم در این زمینه را ترک گفتهاند و همچنین نهی قرآن از چیزی که چنین شرکی بدان ختم میشود را نادیده گرفتهاند.
خداوند متعال فرموده است: ﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بَِٔايَٰتِهِۦٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ يَنَالُهُمۡ نَصِيبُهُم مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوۡنَهُمۡ قَالُوٓاْ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰفِرِينَ٣٧﴾[الأعراف: ۳۷].
یعنی: «چه کسی ستمکارتر از کسانی است که بر خدا دروغ میبندند یا اینکه آیات او را تکذیب مینمایند؟! نصیب مقدرشان بدیشان میرسد تا آنگاه که فرستادگان ما به سراغشان میآیند تا جانشان را بگیرند، میگویند: معبودهایی که جز خدا میپرستید کجایند؟ میگوید: از ما نهان و نا پیدا شدهاند و به ترک ما گفتهاند آنان علیه خود گواهی میدهند و اعتراف میکنند که کافر بودهاند».
خداوند متعال آنان را به سبب اینکه در دنیا غیر او را به فریاد میخواندند کافر قلمداد کرده است.
خداوند فرموده است: ﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا١٨﴾[الجن: ۱۸] یعنی «مساجد از آن خداست همراه خدا احدی را به فریاد مخوانید».
همچنین خداوند فرموده است: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَدۡعُواْ رَبِّي وَلَآ أُشۡرِكُ بِهِۦٓ أَحَدٗا٢٠ قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا٢١﴾[الجن: ۲۰-۲۱] یعنی: «بگو تنها پروردگارم را میپرستم و کسی را انباز او نمیکنم بگو من نمیتوانم هیچگونه زیانی و سودی به شما برسانم و به هیچ وجه نمیتوانم گمراهتان سازم یا هدایتتان دهم».
این مشرکان کار را وارونه کردهاند و با آنچه که پیامبرصبه امت خود ابلاغ کرد و از خود به آنان خبر داده است مخالفت ورزیدند و با او به گونهای رفتار کردند که شرک به خداست و از آن نهی شدهاند و خود را به غیر خدا وابسته ساختند تا جایی که یکی از آنها به حدی پیش رفت که در قالب یک شعر اینگونه میسراید.
ای گرامیترین مخلوقات، در هنگام فرا رسیدن اتفاق فراگیر جز تو کسی ندارم تا به او پناهنده شوم، اگر از روی کرم و بخشش در روز معاد دستم را نگیری، به همین بسنده کن که بگویی ای لغزنده پای (یعنی هر توجه تو در آن روز مایه رستگاری و خوشی من است).
دنیا و رفع نیازهایش همه از بخشش و کرم تست و علم لوح و قلم نیز از جمله علومی است که تو میدانی (یعنی تو به همه چیز حتی لوح و قلم نیز مطلع هستی و آگاهی داری).
به این مخالفت بسیار بزرگ با کتاب و سنت که در ابیات فوق مطرح شده است بنگر!
در حقیقت دشمنی ورزیدن با خدا و فرستاده اوست آنچه این شاعر گفته است همان چیزی است که در دورن بسیاری به ویژه کسانی که مدعی علم و معرفتند نفوذ کرده است. به همین سبب این منظومه و امثال آن را قرائت میکنند، چرا که قرائت و تعظیم آن را از مسائلی میدانند که آنها را به خداوند نزدیک میکند، باید گفت: انا لله وانا الیه راجعون.
به این نادانی بزرگ بنگر، به طوری که معتقد است برای او جز پناه بردن و پناهنده شدن به غیر خدا راه نجاتی وجود ندارد، به این تمجید بیش از اندازه و بزرگنمایی که از حد و اندازه گذشته است، بنگر! همان چیزی است که پیامبرصاز آن نهی کرده است و میفرماید: مرا آنگونه که مسیحان، پسر مریم را بزرگ کردند و از حد گذراندند، بزرگ نکیند، من بندهای بیش نیستم، پس بگوید: بنده و رسول خدا. که مالک و دیگران آن را روایت کردهاند. [۳۴۶]
خداوند فرموده است: ﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ﴾[الأنعام: ۵۰] یعنی: «بگو: من نمیگویم گنجینههای خداوند در تصرف من است و نمیگویم که من غیب میدانم و نمیگویم که من فرشتهام».
به طریق حذیفه از پیامبرصروایت شده است که فرمودند: نگویید: اگر خدا بخواهد و فلانی بخواهد، بلکه بگویید: اگر خدا بخواهد و سپس فلانی بخواهد. ابو داود این حدیث را با سند صحیح روایت کرده است.
از ابراهیم نخعی نیز روایت شده است که وی ناپسند میداشت از اینکه کسی بگوید: پناه میبرم به خدا و به تو، ولی جایز است که بگوید: اول به خدا و سپس به تو پناه میبرم.
همچنین جایز میدانست که شخص بگوید اگر خدا و سپس فلانی نبود، ولی این را جایز نمیدانست که شخص بگوید اگر خدا و فلانی نبودند.
مصنف میگوید: به طریق حذیفه از پیامبرصروایت شده است که فرمودند: نگویید: اگر خدا بخواهد و فلانی بخواهد، بلکه بگویید: اگر خدا بخواهد و سپس فلانی بخواهد. ابوداود این حدیث را با سند صحیح روایت کرده است.
این بدان خاطر است که معطوف بر واو با معطوف علیه مساوی است. چرا که واو برای مطلق جمع وضع شده است و مقتضی ترتیب و یا تعقیب نیست. مساوی قرار دادن مخلوق با خالق شرک است. اگر در مسائل کوچک باشد – آنطور که ذکر شد–شرک اصغر است ولی اگر در مسائل بزرگتر باشد شرک اکبر تلقی میشود، همانگونه که خداوند در خصوص مشرکان در سرای آخرت میگوید: ﴿تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٩٧ إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٩٨﴾[الشعراء: ۹۷-۹۸] یعنی: «به خدا سوگند که ما در گمراهی آشکار بودیم هنگامی که شما را با پروردگار عالمیان برابر میدانستیم».
بر خلاف معطوف به حرف «ثم» که خود به لحاظ زمانی اندکی پس از معطوف علیه میباشد. تابع شدن آن محذوریتی در پی ندارد.
مصنف میگوید: «از ابراهیم نخعی نیز وارد شده است، ناپسند میداشت از اینکه کسی بگوید: پناه میبرم به خدا و به تو، ولی جایز است که بگوید: اول به خدا و سپس به تو پناه میبرم».
همچنین جایز میدانست که شخص بگوید: اگر خدا و سپس فلانی نبود، ولی این را جایز نمیدانست که شخص بگوید: اگر خدا و فلانی نبودند».
فرق میان آنچه جایز است و آنچه جایز نیست مطرح شد، ولی اینگونه موارد در خصوص کسی است که زنده و حاضر و دارای قدرت و سبب در آن چیز باشد، و چنین کسی است که در حق او میتوان سخنان جایز مذکور را مطرح کرد، ولی در خصوص مردگانی که هیچگونه احساسی نسبت به کسانی که آنان را به فریاد میخوانند، ندارند و هیچ قدرتی برای نفع و ضرر رسانیدن به کسی در دستشان نیست، ذرهای از موارد پیشین را نمیتوان در حق آنان گفت: در آویختن و دلبستگی به آنان به اندازه ناچیزی و به هیچ وجهی جایز نیست. قرآن این مقوله را روشن نموده و ندا سر میدهد که آنان اگر ذرهای از چیزهایی که گذشت از مردگان بخواهند در واقع آنها را معبود خود قرار دادهاند.
و یا اگر فردی با عمل ظاهری و باطنی به یکی از آنها (مردگان) تمایل پیدا کند، در حقیقت آن را معبود تلقی کرده است. بنابراین هرکس در قرآن تدبر کند و از فهم آن بهر گیرد در دین خود آگاهی مییابد و توفیق تنها به کمک و یاری خداوند میسر است.
علم از روی اجبار بدست نمیآید بلکه با اسبابی حاصل میشود که برخی از علما در قالب شعر بدان اشاره کردهاند گفتهاند: ای برادر! تنها با شش سبب به علم میرسی که ترا از تفصیل آن به شرح ذیل آگاه میکنم:
علم با هوش، حرص، تلاش، در آمد گذران، راهنمائی استاد و طول زمان حاصل میشود.
از همه این موارد ششگانه بزرگتر این است که خداوند متعال شخصی را از درک و حفظ بهرهمند سازد و در تحصیل علم خود را به سختی بیاندازد، خداوند توفیق دهنده بندگان خود است و به هرکس که بخواهد توفیق میدهد. همانگونه که میفرماید: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُۚ وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا١١٣﴾[النساء: ۱۱۳].
یعنی: «خداوند چیزی را به تو آموخته است که نمیتوانستی آن را بیاموزی و بدانی، فضل خدا در حق تو و رحمت او بر تو بزرگ و فراوان بوده است».
چه نیکو گفته است علامه ابن قیم /از انجایی که (در قالب شعری) میگوید:
جهل درد کشندهای است که درمان آن دو چیز است که آندو در اصل و ریشه با هم متفقاند؛ آن دو یکی نص قرآن و دیگری نص سنت است که طبیب آن عالم ربانی (علم تربیت یافته) است.
علم سه دسته است و دسته چهارمی از آن در میان نیست و حق نیز روشن و آشکار است:
علم به اوصاف معبود و به فعل و اسمهای او که خداوند رحمن است.
و علم به امر و نهی او که همان دین اوست و علم به پاداش او در روزی که دوباره به پیشگاهش میرویم. که همه اینها در قرآن و سنت کسی که به عنوان پیامبر برای ابلاغ قرآن مبعوت گشته است، وجود دارد.
سوگند به خدا هر فردی که مدعی مهارت و سخنوری است، اگر غیر از ایندو (کتاب و سنت) را بگوید: هذیان گفته است.
از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:
نخست: تفسیر آیه سوره بقره در خصوص انداد.
دوم: صحابهشتفسیر آیهای را که در خصوص شرک اکبر نازل شده است به شرک اصغر نیز تعمیم دادهاند.
سوم: سوگند به غیر خدا شرک است.
چهارم: اگر شخصی به غیر خدا از روی راستی درست سوگند بخورد از سوگند دروغین بر خدا، بدتر و بزرگتر است.
پنجم: تفاوت میان «واو» و «ثمّ» در لفظ.
[۳۴۳] صحیح است: احمد (۴/۱۳۰، ۲۰۲، ۳۴۴) و ابن حبان (۱۵۵۰- موارد) آن را تصحیح کرده است. همچنین حاکم (۱/۴۲۱، ۴۲۲) و ذهبی نیز باوی موافقت کرده است البانی در الصحیح الترغیب (۱۷۲۰) آن را صحیح دانسته است. [۳۴۴] صحیح است: ترمذی: کتاب الایمان و النذور (۱۵۳۵) باب ماجاء فی کراهیة الحلف بغیر الله، حاکم (۱/۱۸)، (۴/۲۹۷) آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز موافقت کرده است از حدیث ابن عمرباست، البانی نیز در صحیح الجامع (۶۰۸۰) آن را تصحیح کرده است ابو داود نیز در کتاب الایمان و النذور (۳۲۵۱) آن را روایت کرده است. [۳۴۵] صحیح است: طبرانی در الکبیر (۸۹۰۲) با سند صحیح آن را روایت کرده است. المنذری در الترغیب (۳/۶۰۷) آن را آورده و همچنین هیثمی در المجمع (۴/۱۷۷) که روایان وی همگی صحیحاند. [۳۴۶] تخریج آن در شماره (۱۶۰)گذشت. آنگونه که مولف در اینجا بیان کرده است مالک آن را روایت نکرده است.