فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب

باب

خداوند فرموده است: ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢[البقرة: ۲۲].

یعنی: «پس شرکاء و همانندهایی برای خدا بوجود نیاورید، در حالیکه شما می‏دانید».

مصنف می‏گوید: خداوند فرموده است: ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢[البقرة: ۲۲] یعنی: «پس شرکاء و همانندهایی برای خدا بوجود نیاورید، در حالیکه شما می‏دانید».

«نِد» یعنی مانند و نظیر. قرار دادن نِد برای خداوند همان اختصاص انواع عبادت یا چیزی از آن به غیر خداست. همانند و ضعیت بت پرستان، کسانی که اعتقاد‌شان بر این است، افرادی را که به فریاد می‏خوانند و امیدوار به آن‌ها هستند به ایشان سود می‏رسانند، بلا را دفع کرده و برایشان شفاعت می‌کنند.

آیه مذکور در این سیاق مطرح شده است که خداوند می‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ٢١ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّكُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢[البقرة: ۲۱-۲۲].

یعنی: «ای مردم خدای خود را بپرستند، آنکه شما را و کسانی را آفریده است که پیش از شما بوده‌اند تا راه پرهیز کاران گیرید، خدای ما کسی است که زمین را بر ایشان بگسترد و آسمان را کاخی بیافرید و از آن آب فرو فرستاد و با آن انواع ثمرات را بوجود آورد تا روزی شما گردند، پس شرکا و همانند‌هایی برای خدا بوجود نیاورید در حالی که شما می‏دانید». عباد بن کثیر در تفسیر خود از ابوالعالیه نقل کرده است که گفت: انداد یعنی شریکان و همانندان. ربیع بن انس، قتاده، سدی، ابو مالک و اسماعیل بن ابی خالد نیز چنین دیدگاهی دارند.

ابن عباسبمی‏گوید: ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَیعنی: برای خداوند چیزی از انداد را که نفع وضرری نمی‏رساند شریک قرار ندهید، حال آنکه می‏دانید او تنها پروردگارتان است و تنها او به شما رزق و روزی می‏دهد نه غیر او. و دانسته‏اید آن کسی که رسول خدا شما را به سوی او فرا می‏خواند و به یگانگی او دعوت می‏دهد، حق است و تردیدی در آن نیست. قتاده نیز چنین نظری دارد از قتاده و مجاهد در خصوص ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗاروایت شده است که می‏گویند: مقصود از انداد همانندهایی از مردان که در نافرمانی خداوند از آن‌ها تبعیت می‌کنند.

ابن زید می‏گوید: انداد همان معبودهایی هستند که همراه خدا قرار داده‌اند و همان چیزی را برای آنان قرار می‏دهند که برای خداوند قرار داده‏اند.

از ابن عباس روایت شده است که می‏گوید: انداد یعنی اشباه (همانندان).

مجاهد در خصوص﴿وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ می‏گوید: یعنی در تورات و انجیل می‏دانید که تنها خداوند معبود یگانه است.

مجاهد حدیثی را از حارث اشعری یاد آور شده است که در مسند احمد [۳۴۳]مطرح شده است، که پیامبرصفرمودند: خداوند یحیی بن زکریا ÷را به پنج سخن فرمان داد تا خود بدان‌ها عمل کند و بنی اسرائیل را نیز به انجام آن‌ها فرمان دهد. نزدیک بود که آن‌ها را به تاخیر بیاندازد و درنگ کند تا اینکه عیسی ÷به او گفت: خداوند‌تر ا به پنج سخن فرمان داده است تا بدانها عمل کنی و بنی اسرائیل را به انجام آن‌ها فرمان دهی یا تو آن‌ها را به بنی اسرائیل ابلاغ کن یا اینکه من آن‌ها را ابلاغ می‏کنم، یحیی گفت: ای برادر می‌ترسم اگر تو در این کار بر من پیشی بگیری خداوند مرا عذاب داده، و در زمین فرو برد، پس یحیی بنی اسرائیل را در بیت المقدس گرد آورد به طوری که مسجد پر شد در بالکن‌ها (پشت بام) نشستند. پس از حمد وثنای خداوند گفت:

خداوند مرا به پنج سخن فرمان داده تا بدانها عمل کنم و شما را نیز به آن‌ها فرمان دهم:

نخست اینکه خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او قرار ندهید. مثل این همانند مثل کسی است که از مال شخصی خود با طلا ویا پول برده‌ای را می‏خرد، برده شروع به کار کردن می‏کند بهره وری آن به غیر صاحب می‌رسد، کدامیک از شماها راضی هستید که برده‌اش اینگونه باشد، خداوند شما را خلق کرده و به شما رزق و روزی داده است پس او را بندگی کنید و کسی را ذره‌ای شریک او مسازید.

دوم اینکه شما را به نماز فرمان دهم، مادامی که بنده به غیر خدا توجه ندارد خداوند رویش را به سوی بنده خود می‏کند، پس چون نماز می‌خوانید به غیر توجه نکنید (پس روی خدا با شماست).

شما را به روزه فرمان دهم که مثل آن همانند مثل شخصی است که با کیسه‌ای از مشک در میان یک دسته از مردم است که همگان بوی مشک را حس می‌کنند، چرا که بد بو شدن دهان روزه دار در نزد خداوند از بوی مشک هم خوشبو‌تر و بهتر است.

شما را به صدقه فرمان دهم، چرا که مثل آن همانند مثل کسی است که دشمن او را اسیر کرده و دستانش را بر پشت گردنش بسته است، او را پیش آورده تا گردنش را بزنند به آن‌ها می‏گوید: آیا در قبال آزادی جانم از من فدیه می‌پذیرید؟ شروع می‏کند از کم تا زیاد هرچه دارد برای رهایی جان خود می‌بخشد تا اینکه جانش را نجات دهد.

و به شمافرمان دهم که خداوند را بسیار یاد کنید، زیرا مثل آن همانند مثل کسی است که دشمن به سرعت به دنبال اوست تا اینکه به پناهگاه محکمی می‌رسد و در آن پناه می‌گیرد بنده هنگامی که به یاد و ذکر خدا است در محکم‌ترین پناهگاهها از شر شیطان پناه برده است.

مجاهد در ادامه می‏گوید: پیامبرصفرمودند من نیز شما را به پنج چیز فرمان می‏دهم که خداوند مرا بدان فرمان داده است: جماعت، گوش دادن، اطاعت، هجرت و جهاد در راه خدا؛ هرکس به اندازه یک وجب از جماعت خارج شود طناب اسلام از گردن او خارج شده است مگر اینکه دوباره بدان برگردد. و هرکس همانند دوران جاهلیت غیرخدا را به فریاد بخواند از زمره زانو زدگان در جهنم خواهد بود. گفتند ای رسول خدا اگرچه نماز بخواند و روزه بگیرد؟ پیامبرصفرمود: آری اگرچه نماز بخواند و روزه بگیرد و گمانش نیز بر این باشد که مسلمان است. مسلمانان را با اسامی که خداوند برآنان نهاده است بخوانید، خداوند آنان را مسلمین و مومنین و بندگان خدا نامیده است.

این حدیث حسنی است که این آیه: (أنّ الله خلقكم ورزقكم فاعبدوه ولا تشركوا به شیئاٌ)«یعنی: خداوند شما را خلق کرده و به شما روزی بخشیده است پس برای او بندگی کنید و چیزی را شریک او مسازید» برای این حدیث شاهد و گواه است این آیه بر توحید و یکتا پرستی خداوند بی‌آنکه شریک و همتایی داشته باشد دلالت دارد. بسیاری از مفسران برای اثبات وجود سازنده و خالق بدان استدلال کرده‏اند که به طریق اولی بر توحید عبادت خداوند نیز دلالت دارد، آیاتی که بر این مضمون دلالت دارند در قرآن بسیار فراوانند از ابو نواس در خصوص آن پرسیدند و در پاسخ به صورت شعر گفت:

در گیاهانی که در زمین می‏رویند بنگر و تامل کن، آثاری که خداوند صاحب ملک بجای گذاشته را تماشا کن، چشمهایی از نقره که با مردمکانی از طلای گداخته می‌نگرند و نظاره‏گرند بر شاخه‌های زبر جد گواهی می‏دهند که خداوند شریکی و همتایی ندارد.

ابن ‏معتز نیز در قالب شعری می‏گوید: جای شگفت و تعجب است که چگونه خداوند نا فرمانی می‌شود یا چگونه منکری او را انکار می‏کند در حالی که در هر چیزی نشانه‌ای است که بیانگر یگانگی و وحدانیت اوست.

از ابن عباس بدر خصوص آیه مذکور روایت شده است که گفت: انداد یعنی همان شرک، از راه رفتن مورچه بر روی سنگی صاف در دل شب پوشیده‌تر و پنهان‌تر است. از جمله شرک این است که بگویی: سوگند به خدا و به زندگی تو ای فلانی یا سوگند به زندگی من، یا بگویی اگر سگ فلانی نبود دزد به نزد ما می‏آمد و یا اگر مرغابی در خانه نبود حتماً دزد می‏آمد. یا گفته فرد به دوستش مبنی بر اینکه اگر خدا و تو بخواهید یا بگوید اگر خدا و تو نبودید، فلان چیز را در آنجا قرار نمی‌داد، تمامی این موارد شرکند. این اثر را ابن ابی حاتم روایت کرده است.

مصنف/می‏گوید: از ابن عباس بدر خصوص آیه مذکور روایت شده است که گفت: انداد یعنی همان شرک، از راه رفتن مورچه بر روی سنگی صاف در دل شب پوشیده‌تر و پنهان‌تر است. از جمله شرک این است که بگویی: سوگند به خد و به زندگی تو ای فلانی یا سوگند به زندگی من، یا بگویی اگر سگ فلانی نبود دزد به نزد ما می‏آمد و یا اگر فرغتبی در خانه نبود حتماً دزد می‏آمد. یا گفته فرد به دوستش مبنی بر اینکه اگر خدا و تو بخواهید یا بگوید اگر خدا و تو نبودید، فلان چیز را در آنجا قرار نمی‌داد، تمامی این موارد شرکند. این اثر را ابن ابی حاتم روایت کرده است.

ابن عباسببیان داشته است که تمامی این موارد شرکند، حال آنکه امروزه بر زبان بسیاری از کسانی که توحید و شرک را نمی‌شناسند، جاری است. ابن عباس از اینگونه امور هشدار داده است که این‌ها از جمله مواردی هستند که بسیار ناپسندند و نهی از آن و سخت گیری نسبت به آن واجب است به سبب اینکه از بزرگترین گناهان به شمار می‏روند و این تذکر ابن عباس در واقع هشداری است به چیزهایی که در درجه پایین‏تری از شرک بالاتر و بزرگتر قرار دارند، تا شخص متوجه شرکای بالاتر و بزرگتر هم بشود.

از عمر بن خطابسروایت شده است که رسول خدا صفرمودند: هرکس به غیر خداوند سوگند یاد کند در واقع کافر یا مشرک شده است. ترمذی این حدیث را روایت کرده و آن را حسن دانسته است و حاکم نیز آن را صحیح قلمداد کرده است.

ابن مسعود نیز گفته است: اگر از روی دروغ به خدا سوگند بخورم در نزد من دوست داشتنی‌تر است از اینکه به غیر خدا از روی درست و راست سوگند یاد کنم.

مصنف می‏گوید: از عمر بن خطابسروایت شده است که رسول خداصفرمودند: هرکس به غیر از خداوند سوگند یاد کند در واقع کافر یا مشرک شده است. ترمذی این حدیث را روایت کرده و آن را حسن دانسته است و حاکم نیز آن را صحیح قلمداد کرده است. [۳۴۴]

و عبارت «در واقع کافر یا مشرک شده است» ممکن است که از روی شک راوی باشد که بین شرک و کفر متردد شده است و ممکن است که «أَو» به معنای و او عطف باشد که در آنصورت معنای آن می‌شود «در واقع کافر و مشرک شده است» یعنی هم کافر است و هم مشرک.

که معنای کفر در این صورت کفری پایین‌تر از کفر اکبر، یا که همان شرک اصغر است. از ابن مسعود نیز از این لفظ نظیر این روایت وارد شده است.

مصنف می‏گوید: ابن مسعود نیز گفته است: اگر از روی دروغ به خدا سوگند بخورم در نزد من دوست داشتنی‏تر است از اینکه به غیر از خدا از روی درست و راست سوگند یاد کنم. [۳۴۵]

معلوم است که سوگند به خدا از روی دروغ یکی از گناهان کبیره است ولی شرک اگر چه شرک اصغر نیز باشد از بزرگترین گناهان بزرگتر و مهمتر است، همانگونه که قبلا نیز گذشت. هنگامیکه شرک اصغر اینگونه است پس شرک اکبری که موجب جاودانه ماندن در آتش است چگونه است؟ شرکهایی مانند به فریاد خواندن غیر خدا، طلب یاری از او، و میل و رغبت به سوی او و نیازهای خود را به او عرضه کردن همانگونه که بیشتر مردمان این امت در حال حاضر و قبلا دچار آن گشته‌اند. کارهایی از قبیل تعظیم برای قبرها، برگزیدن آن‌ها به عنوان بت و پرستشگاه، ساختن بنا و ساختمان بر آن‌ها، برگزیدن آن‌ها به عنوان مسجد، بنا نهادن گنبد و ضریح به اسم مرده برای عبادت آن کس که بر روی او بنا شده و تعظیم کردن او با دل و زبان و عمل به آن‌ها روی‌آوردن.

گرفتاری به این شرک بزرگی که خداوند آن را نمی‌بخشد، بسیار بزرگ و فراگیر شده است به طوری که نهی قرآن عظیم در این زمینه را ترک گفته‏اند و همچنین نهی قرآن از چیزی که چنین شرکی بدان ختم می‌شود را نادیده گرفته‏اند.

خداوند متعال فرموده است: ﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بِ‍َٔايَٰتِهِۦٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ يَنَالُهُمۡ نَصِيبُهُم مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوۡنَهُمۡ قَالُوٓاْ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰفِرِينَ٣٧[الأعراف: ۳۷].

یعنی: «چه کسی ستمکار‌تر از کسانی است که بر خدا دروغ می‌بندند یا اینکه آیات او را تکذیب می‌نمایند؟! نصیب مقدرشان بدیشان می‌رسد تا آنگاه که فرستادگان ما به سراغشان می‌آیند تا جانشان را بگیرند، می‏گویند: معبودهایی که جز خدا می‌پرستید کجایند؟ می‏گوید: از ما نهان و نا پیدا شده‏اند و به ترک ما گفته‏اند آنان علیه خود گواهی می‏دهند و اعتراف می‌کنند که کافر بوده‏اند».

خداوند متعال آنان را به سبب اینکه در دنیا غیر او را به فریاد می‌خواندند کافر قلمداد کرده است.

خداوند فرموده است: ﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا١٨[الجن: ۱۸] یعنی «مساجد از آن خداست همراه خدا احدی را به فریاد مخوانید».

همچنین خداوند فرموده است: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَدۡعُواْ رَبِّي وَلَآ أُشۡرِكُ بِهِۦٓ أَحَدٗا٢٠ قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا٢١[الجن: ۲۰-۲۱] یعنی: «بگو تنها پروردگارم را می‏پرستم و کسی را انباز او نمی‏کنم بگو من نمی‌توانم هیچگونه زیانی و سودی به شما برسانم و به هیچ وجه نمی‌توانم گمراهتان سازم یا هدایتتان دهم».

این مشرکان کار را وارونه کرده‏اند و با آنچه که پیامبرصبه امت خود ابلاغ کرد و از خود به آنان خبر داده است مخالفت ورزیدند و با او به گونه‌ای رفتار کردند که شرک به خداست و از آن نهی شده‌اند و خود را به غیر خدا وابسته ساختند تا جایی که یکی از آن‌ها به حدی پیش رفت که در قالب یک شعر اینگونه می‌سراید.

ای گرامی‌ترین مخلوقات، در هنگام فرا رسیدن اتفاق فراگیر جز تو کسی ندارم تا به او پناهنده شوم، اگر از روی کرم و بخشش در روز معاد دستم را نگیری، به همین بسنده کن که بگویی ای لغزنده پای (یعنی هر توجه تو در آن روز مایه رستگاری و خوشی من است).

دنیا و رفع نیازهایش همه از بخشش و کرم تست و علم لوح و قلم نیز از جمله علومی است که تو می‏دانی (یعنی تو به همه چیز حتی لوح و قلم نیز مطلع هستی و آگاهی داری).

به این مخالفت بسیار بزرگ با کتاب و سنت که در ابیات فوق مطرح شده است بنگر!

در حقیقت دشمنی ورزیدن با خدا و فرستاده اوست آنچه این شاعر گفته است همان چیزی است که در دورن بسیاری به ویژه کسانی که مدعی علم و معرفتند نفوذ کرده است. به همین سبب این منظومه و امثال آن را قرائت می‌کنند، چرا که قرائت و تعظیم آن را از مسائلی می‏دانند که آن‌ها را به خداوند نزدیک می‏کند، باید گفت: انا لله وانا الیه راجعون.

به این نادانی بزرگ بنگر، به طوری که معتقد است برای او جز پناه بردن و پناهنده شدن به غیر خدا راه نجاتی وجود ندارد، به این تمجید بیش از اندازه و بزرگنمایی که از حد و اندازه گذشته است، بنگر! همان چیزی است که پیامبرصاز آن نهی کرده است و می‏فرماید: مرا آنگونه که مسیحان، پسر مریم را بزرگ کردند و از حد گذراندند، بزرگ نکیند، من بنده‏ای بیش نیستم، پس بگوید: بنده و رسول خدا. که مالک و دیگران آن را روایت کرده‏اند. [۳۴۶]

خداوند فرموده است: ﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ[الأنعام: ۵۰] یعنی: «بگو: من نمی‌گویم گنجینه‏های خداوند در تصرف من است و نمی‌گویم که من غیب می‌دانم و نمی‌گویم که من فرشته‏ام».

به طریق حذیفه از پیامبرصروایت شده است که فرمودند: نگویید: اگر خدا بخواهد و فلانی بخواهد، بلکه بگویید: اگر خدا بخواهد و سپس فلانی بخواهد. ابو داود این حدیث را با سند صحیح روایت کرده است.

از ابراهیم نخعی نیز روایت شده است که وی ناپسند می‌داشت از اینکه کسی بگوید: پناه می‌برم به خدا و به تو، ولی جایز است که بگوید: اول به خدا و سپس به تو پناه می‌برم.

همچنین جایز می‌دانست که شخص بگوید اگر خدا و سپس فلانی نبود، ولی این را جایز نمی‌دانست که شخص بگوید اگر خدا و فلانی نبودند.

مصنف می‏گوید: به طریق حذیفه از پیامبرصروایت شده است که فرمودند: نگویید: اگر خدا بخواهد و فلانی بخواهد، بلکه بگویید: اگر خدا بخواهد و سپس فلانی بخواهد. ابوداود این حدیث را با سند صحیح روایت کرده است.

این بدان خاطر است که معطوف بر واو با معطوف علیه مساوی است. چرا که واو برای مطلق جمع وضع شده است و مقتضی ترتیب و یا تعقیب نیست. مساوی قرار دادن مخلوق با خالق شرک است. اگر در مسائل کوچک باشد – آنطور که ذکر شد–شرک اصغر است ولی اگر در مسائل بزرگتر باشد شرک اکبر تلقی می‏شود، همانگونه که خداوند در خصوص مشرکان در سرای آخرت می‏گوید: ﴿تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٩٧ إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٩٨[الشعراء: ۹۷-۹۸] یعنی: «به خدا سوگند که ما در گمراهی آشکار بودیم هنگامی که شما را با پروردگار عالمیان برابر می‌دانستیم».

بر خلاف معطوف به حرف «ثم» که خود به لحاظ زمانی اندکی پس از معطوف علیه می‏باشد. تابع شدن آن محذوریتی در پی ندارد.

مصنف می‏گوید: «از ابراهیم نخعی نیز وارد شده است، ناپسند می‌داشت از اینکه کسی بگوید: پناه می‌برم به خدا و به تو، ولی جایز است که بگوید: اول به خدا و سپس به تو پناه می‌برم».

همچنین جایز می‌دانست که شخص بگوید: اگر خدا و سپس فلانی نبود، ولی این را جایز نمی‌دانست که شخص بگوید: اگر خدا و فلانی نبودند».

فرق میان آنچه جایز است و آنچه جایز نیست مطرح شد، ولی اینگونه موارد در خصوص کسی است که زنده و حاضر و دارای قدرت و سبب در آن چیز باشد، و چنین کسی است که در حق او می‌توان سخنان جایز مذکور را مطرح کرد، ولی در خصوص مردگانی که هیچگونه احساسی نسبت به کسانی که آنان را به فریاد می‌خوانند، ندارند و هیچ قدرتی برای نفع و ضرر رسانیدن به کسی در دستشان نیست، ذره‏ای از موارد پیشین را نمی‌توان در حق آنان گفت: در آویختن و دلبستگی به آنان به اندازه ناچیزی و به هیچ وجهی جایز نیست. قرآن این مقوله را روشن نموده و ندا سر می‏دهد که آنان اگر ذره‏ای از چیزهایی که گذشت از مردگان بخواهند در واقع آن‌ها را معبود خود قرار داده‏اند.

و یا اگر فردی با عمل ظاهری و باطنی به یکی از آن‌ها (مردگان) تمایل پیدا کند، در حقیقت آن را معبود تلقی کرده است. بنابراین هرکس در قرآن تدبر کند و از فهم آن بهر گیرد در دین خود آگاهی می‌یابد و توفیق تنها به کمک و یاری خداوند میسر است.

علم از روی اجبار بدست نمی‏آید بلکه با اسبابی حاصل می‌شود که برخی از علما در قالب شعر بدان اشاره کرده‏اند گفته‏اند: ای برادر! تنها با شش سبب به علم می‏رسی که ترا از تفصیل آن به شرح ذیل آگاه می‏کنم:

علم با هوش، حرص، تلاش، در آمد گذران، راهنمائی استاد و طول زمان حاصل می‏شود.

از همه این موارد ششگانه بزرگتر این است که خداوند متعال شخصی را از درک و حفظ بهره‌مند سازد و در تحصیل علم خود را به سختی بیاندازد، خداوند توفیق دهنده بندگان خود است و به هرکس که بخواهد توفیق می‌دهد. همانگونه که می‏فرماید: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُۚ وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا١١٣[النساء: ۱۱۳].

یعنی: «خداوند چیزی را به تو آموخته است که نمی‌توانستی آن را بیاموزی و بدانی، فضل خدا در حق تو و رحمت او بر تو بزرگ و فراوان بوده است».

چه نیکو گفته است علامه ابن قیم /از انجایی که (در قالب شعری) می‏گوید:

جهل درد کشنده‌ای است که درمان آن دو چیز است که آندو در اصل و ریشه با هم متفق‌اند؛ آن دو یکی نص قرآن و دیگری نص سنت است که طبیب آن عالم ربانی (علم تربیت یافته) است.

علم سه دسته است و دسته چهارمی از آن در میان نیست و حق نیز روشن و آشکار است:

علم به اوصاف معبود و به فعل و اسم‌های او که خداوند رحمن است.

و علم به امر و نهی او که همان دین اوست و علم به پاداش او در روزی که دوباره به پیشگاهش می‌رویم. که همه این‌ها در قرآن و سنت کسی که به عنوان پیامبر برای ابلاغ قرآن مبعوت گشته است، وجود دارد.

سوگند به خدا هر فردی که مدعی مهارت و سخنوری است، اگر غیر از ایندو (کتاب و سنت) را بگوید: هذیان گفته است.

از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:

نخست: تفسیر آیه سوره بقره در خصوص انداد.

دوم: صحابهشتفسیر آیه‌ای را که در خصوص شرک اکبر نازل شده است به شرک اصغر نیز تعمیم داده‌اند.

سوم: سوگند به غیر خدا شرک است.

چهارم: اگر شخصی به غیر خدا از روی راستی درست سوگند بخورد از سوگند دروغین بر خدا، بدتر و بزرگتر است.

پنجم: تفاوت میان «واو» و «ثمّ» در لفظ.

[۳۴۳] صحیح است: احمد (۴/۱۳۰، ۲۰۲، ۳۴۴) و ابن حبان (۱۵۵۰- موارد) آن را تصحیح کرده است. همچنین حاکم (۱/۴۲۱، ۴۲۲) و ذهبی نیز باوی موافقت کرده است البانی در الصحیح الترغیب (۱۷۲۰) آن را صحیح دانسته است. [۳۴۴] صحیح است: ترمذی: کتاب الایمان و النذور (۱۵۳۵) باب ماجاء فی کراهیة الحلف بغیر الله، حاکم (۱/۱۸)، (۴/۲۹۷) آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز موافقت کرده است از حدیث ابن عمرباست، البانی نیز در صحیح الجامع (۶۰۸۰) آن را تصحیح کرده است ابو داود نیز در کتاب الایمان و النذور (۳۲۵۱) آن را روایت کرده است. [۳۴۵] صحیح است: طبرانی در الکبیر (۸۹۰۲) با سند صحیح آن را روایت کرده است. المنذری در الترغیب (۳/۶۰۷) آن را آورده و همچنین هیثمی در المجمع (۴/۱۷۷) که روایان وی همگی صحیح‌اند. [۳۴۶] تخریج آن در شماره (۱۶۰)گذشت. آنگونه که مولف در اینجا بیان کرده است مالک آن را روایت نکرده است.