فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب: به واسطه خداوند از مخلوق او طلب شفاعت نمی‏شود

باب: به واسطه خداوند از مخلوق او طلب شفاعت نمی‏شود

از جبیر بن مطعم سروایت شده است که گفت: بیابانگردی نزد پیامبر صآمده و گفت: ای رسول خدا، جان‌ها ضعیف و فرسوده شده، فرزندانمان گرسنه و اموالمان نابود گشته است. از پروردگارت برای ما طلب آب(باران) کن. ما به واسطه خداوند برتو وبه وسیله تو برخداوند طلب شفاعت میکنیم.پیامبر صفرمودند: سبحان الله! سبحان الله! (یعنی: پاک ومنزه است خداوند). همچنان تسبیح می‌گفت تا اینکه ازچهرههای اصحاب او نیز (ناپسندبودن آن سخن)نمایان گشت. سپس فرمود: وای به حالت. آیامی دانی خداوندکیست؟منزلت خداوند بسیار بزرگتر است از آنچه می‌گویی. به واسطه خداوند در نزد کسی طلب شفاعت (میانجیگری) نمی‏شود. این حدیث را ابوداود روایت کرده است.

مصنف این باب را با عدم واسطه قرار دادن خداوند برای میانجیگری و شفاعت از مخلوق او، آغاز کرده است.

در ادامه حدیثی را مطرح کرده است که سیاق ابوداود در سنن خود کاملتر است از آنچه مصنف رحمة الله علیه آورده است. و لفظ آن اینگونه است که از جبیر بن محمد بن جبیربن مطعم از پدرش و او از جدش روایت کرده است که گفت: عرب بیابانگری نزد پیامبر صآمد. گفت: ای رسول خدا صجان‌ها به لب رسیده، زن و فرزندان ضایع گشته، اموال نابود شده و چهارپایان از بین رفته‌اند. از خداوند برای ما طلب باران کن.

ما از تو می‌خواهیم در نزد خدا برای ما میانجیگری و شفاعت کن و به واسطه خدا از تو در نزد تو طلب شفاعت و میانجیگری می‌کنیم. رسول خدا صفرمودند: وای به حالت: آیا می‌دانی چه می‌گویی؟ رسول خدا صخداوند را منزه داشت و تسبیح گفت: همچنان تسبیح می‌گفت: تا جایی که از چهره اصحاب او نیز (کراهت رسول خدا از گفته وی) نمایان گشت. تخت او بر آسمان‌ها همانند این است با انگشتان خود گفت مثل قبه‌ای بر آن است. (تخت خداوند بر آسمان‌ها همانند قبه‏ای بر آن‌هاست).

تخت او همانند ناله شتر در زیر سوار کار، در زیر فشار خداوند می‌نالد. [۴۳۲]

ابن بشار در خصوص حدیث او می‏گوید: خداوند بالای عرش خود و عرش او بالای آسمان‌های اوست.

حافظ ذهبی می‏گوید: ابوداود آن روایت را با سند حسن نزد خود روایت کرده است و این را از حدیث محمد بن اسحاق بن یسار در رد جهمیه آورده است.

عبارت «وای به حالت به واسطه خداوند در نزد کسی از مخلوقاتش طلب شفاعت (میانجیگری) نمی‏شود».

چرا که خداوند بلند مرتبه پروردگار همه چیز و صاحب اختیار و پادشاه همه است. تمامی خیر به دست اوست. هیچ مانعی برای آنچه او می‏دهد وجود ندارد و آنچه را که او منع کرده هیچ کسی نمی‏تواند بدهد و ببخشد. هیچکس نمی‏تواند حکم و تصمیم او را بر گرداند. هیچ چیزی و یا کسی نمی‏تواند ذره‌ای در آسمان‌ها و زمین خداوند را عاجز و ناتوان سازد چرا که او دانا و قدرتمند است. چون به چیزی اراده کند وبگوید باش، بی‌درنگ پدید می‏آید.

مردم و آنچه در دست آن‌هاست در ملکیت او هستند و هرگونه بخواهد در آن‌ها تصرف می‏کند. اوست که هر میانجی به نزدش میانجیگری و شفاعت می‏کند. به همین سبب پیامبر صسخن عرب بیابانگرد را ناپسند داشت و انکار نمود. اینکه پیامبر صخداوند را تسبیح گفت و عظیم داشت بدان خاطر بود. چنان سخنی در شأن و شایسته خالق پاک و ستوده شده نبود. شأن و منزلت خالق بسیار والاتر و عظیم‌تر از آن است.

از جمله مسائلی که این حدیث در بر گیرنده آن است عبارتند از: اثبات بلند مرتبگی خداوند نسبت به مخلوقش، اینکه عرش (تخت قدرت و پادشاهی خداوند) بالای آسمان‌های اوست، تفسیر استواء بر علو و بلندی همانطوری که صحابه؛ تابعین و امامان تفسیر کرده‏اند، برخلاف دیدگاه معطله، جهمیه، معتزله و پیروان آن‌ها از قبیل اشاعره و امثال آن‌ها، کسانی که در اسماء خدا و صفات او الحاد می‌ورزند و آن را از معنایی که برای آن وضع شده و بدان دلالت می‏کند به معنای دیگری حمل می‌کنند. همچنین اثبات صفات خداوند متعال که بیانگر کمال اوست – جل و علا - آنگونه که سلف صالح و پیشوایان چهارگانه اهل سنت و پیروان آن‌ها، همان کسانی که متمسک به سنت هستند، بر آن نظر بودند آنان همان چیزی را برای خداوند ثابت کرده‏اند که خداوند خود برای خود ثابت کرده و پیامبرش صبرای او ثابت نموده است. صفات کمالی که شایسته جلال و کبریایی اوست، اثباتی که بدون هر گونه تمثیل است و تنزیه (منزه داشتن او) بدون هرگونه تعطیلی صفات و اسماء او.

علامه ابن قیم/در مفتاح دارالسعادة پس از آنکه پروردگارش را با شگفتیهای آفرینشش معرفی می‏کند می‏گوید: دوم اینکه: باید دید خود را از این فراتر برد و با بصیرت و آگاهی درونی نگریست. پس درهای آسمان به روی او گشوده می‌شود و در زوایا و گوشه و کنار آن و ملکوت آن در میان فرشتگان جولان می‏دهد. سپس پی در پی و یکی پس از دیگری درها به سوی او گشوده شده تا اینکه به طریق قلب به عرش رحمن سیر و سلوک می‌کند، به وسعت، عظمت، شکوه و جلال و کبریایی و ارجمندی او می‌نگرد. آسمان‌های هفتگانه و زمین‌های هفتگانه را در مقایسه با عظمت و کبریایی او همچون حلقه‌ای افتاده در بیابان وسیع و گسترده می‌یابد. فرشتگان را می‌بیند که اطراف تخت پادشاهی (عرش) او را با زمزمه تسبیح و ستایش خداوند در بر گرفته‏اند و به تقدیس و تکبیر او مشغولند. و امر و تصمیم و دستور فرماندهی خداوند از بالای عرش او به منظور تدبیر ممالک و لشکریانش که جز پروردگار و صاحب اختیار آن‌ها کسی بر ان مطلع نیست، نازل می‏شود. فرمان او مبتنی بر مرده شدن گروهی و زنده شدن گروهی دیگر، عزتمندی قومی و ذلت و خواری قومی دیگر، ایجاد پادشاهی برای عده‌ای و صلب آن از برخی دیگر و دگرگونی نعمتی از یک محلی به محلی دیگر، فرود می‏آید و نازل می‏شود.

همچنین فرمان او نازل می‌شود تا نیازمندی‌های موجودات با توجه به اختلاف، تضاد و تنوع و کثرتی که دارند از قبیل ترمیم شکسته، بی‌نیازکردن فقیر، شفای مریض، رفع گرفتاری، بخشش گناه، رفع ضرر، یاری مظلوم، هدایت سرگشته، تعلیم جاهل، بازگرداندن تباه شده، پناه پناهنده، کمک کردن ضعیف و ناتوان، یاری‌رساندن اندوهگین، کمک و یاری رساندن به ناتوان، انتقام گرفتن از ستمگر وکوتاه کردن دست او از دشمنی، رفع شوند. این‌ها فرمانهایی است که در میان عدل، فضل، حکمت و رحمت او می‌چرخند و در تمام زوایای عالم اجرا می‌شوند. گوش دادن به ذره‌ای از آن‌ها خداوند را از ذره دیگر باز نمی‌دارد. فراوانی نیازمندی‌ها و مسائل با وجود گوناگونی زبان‌ها، و تضاد آن‌ها و همزمانی مطرح‌شدن آن‌ها، او را دچار اشتباه و خطا نمی‏کند. با اصرار، اصرارکنندگان خسته و دل آزرده نمی‏شود. ذره‌ای از ذخیره هایش نمی‌کاهد، هیچ معبود بر حقی جز او نیست شکست ناپذیر، با حکمت است. در آن هنگام قلب در پیشگاه خداوند رحمن سرافکنده و فروتنانه در برابر هیبت، خاشعانه در برابر کبریایی و عظمت او و مطیع در برابر عزت او، می‌ایستد.

و در پیشگاه پادشاه آشکار حقیقی به سجده می‌افتد، سجده‌ای که در آن سر خود را تا روز قیامت بلند نمی‏کند. این است سفر قلب. در حالیکه خداوند در جایگاه، منزلگاه و محل پادشاهی و فرماندهی خود است و این از بزرگترین نشانه‌های خداوند و شگفتیهای خلقت اوست. به! که چه سفر با برکت و پررونقی است!! و چقدر سود و بهره آن عظیم و منفعت آن ارجمند و سرانجامش نیکوست. سفری که حیات بخش جانها، کلید سعادت و توشه عقل و مغزهاست. نه آن سفری که گوشه‌ای از عذاب را در پی دارد. پایان سخن ابن قیم/.

ولی در خصوص طلب شفاعت به واسطه پیامبر صدر هنگام حیاتش باید گفت: مقصود این است که فرد از پیامبر صبخواهد که برای او از درگاه خداوند دعا کند و در واقع میانجی جلب دعای او باشد این امر تنها به پیامبر صاختصاص ندارد. بلکه از هر انسان زنده صالحی این امید است که دعایش مورد اجابت خداوند قرار گیرد. و اشکالی ندارد که فردی از او بخواهد تا در حق وی چیزهای خاص یا عامی را از درگاه خداوند دعا کند و بخواهد. همانطوری که پیامبر صهنگامی که عمرسمی‌خواست به عمره برود به او فرمودند: ای برادر جان! ما را از دعاهای خوبت (صالحت) فراموش مکن. [۴۳۳]

در خصوص مرده نیز جایز است که برجنازه، قبر و جاهای دیگری در حق او دعا کنیم. و تنها همین در خصوص مرده مجوز شرعی دارد. ولی فراخواندن او و یادرخواست دعا کردن از او نه تنها مشروع نیست و در شریعت بدان اجازه داده نشده است، بلکه کتاب و سنت بر نهی از آن دلالت دارد و در خصوص آن وعده عذاب شدید آمده است.

همانگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ١٣ إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ١٤[فاطر: ۱۳-۱۴].

یعنی: «بجز خداوند کسانی را که به فریاد می‌خوانید، حتی مالکیت و حاکمیت پوسته نازک خرمایی را ندارند. اگر آن‌ها را به فریاد بخوانید، صدای شما را نمی‌شنوند، (به فرض) اگر هم بشوند، توانایی پاسخگویی به شما را ندارد. و در روز قیامت شرک ورزی شما را رد می‌کنند. خداوند در این آیات بیان کرده است که دعای کسی که نمی‌شنود و استجابت نمی‏کند شرک است. و آنکس که به فریاد خوانده شده است در روز قیامت فریاد خواننده را انکار می‏کند و با او دشمنی می‌ورزد». همانطوری که در آیه‏ای از سوره احقاف آمده است: ﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ٦[الأحقاف: ۶].

یعنی: «و هنگامی که مردم محشور می‌شوند، معبودهای آن‌ها دشمنانشان خواهند بود؛ حتی عبادت آن‌ها را انکار می‌کنند».

بنابراین هر مرده و غائبی نمی‌شنود و اجابت نمی‏کند و سود و زیان نیز نمی‏رساند. از انسسروایت شده است که مرمانی به پیامبرصگفتند: ای رسول خدا و ای بهترین ما و ای فرزند ما، ای سرور ماو ای فرزند سرور ما. رسول خداصفرمودند: ای مردم! درست سخن بگویید و شیطان شما را فریب ندهد. من محمد بنده خدا و فرستاده اویم. دوست ندارم مرا بیشتر از آن جایگاهی که خداوند به من داده است، بالا ببرید. نسائی آن را با سند جید روایت کرده است.

صحابهشبه ویژه پیشگامان آن‌ها مثل خلفای راشدین از هیچکدام آن‌ها و دیگران نقل نشده است که آنان پس از وفات پیامبرصنیازهایشان را به او عرضه کرده باشند حتی در زمان‌های خشکسالی.

همانگونه که برای حضرت عمرساتفاق افتاد [۴۳۴]هنگامی که با مردم برای طلب باران و نماز استسقاء خارج شدند، ابن عباس عموی پیامبرصرا برای این منظور واسطه و امام قرار داد. و به او گفت که برای مردم طلب باران کند. چرا که او زنده و حاضر بود و می‌توانست از پروردگارش بخواهد. اگر طلب باران کردن از افراد پس از مرگشان جایز بود، حتما عمرسو پیشگامان نخستین از اصحاب پیامبرصدر چنان شرایطی از پیامبرصدر خواست دعا می‏کردند.

بدین ترتیب تفاوت میان زنده و مرده آشکار می‌گردد. زیرا مقصود از درخواست دعا کردن از زنده هنگامی تحقق می‌یابد که او حاضر باشد. آنان در واقع با درخواست دعا از کسی که خداوند را به فریاد می‌خواند و به درگاه او کرنش می‌برد، رو به خدا می‌کنند، و در حقیقت خود نیز از پروردگار خود می‌خواهند و او را به فریاد می‌خوانند.

هرکس از آنچه مشروع و صحیح است به چیزی که مشروع نیست بگراید در حقیقت گمراه شده و دیگران را نیز گمراه کرده است.

اگر به فریاد خواندن مرده نیکو و پسندیده بود اصحاب پیامبرصدر این امر بر دیگران پیشی گرفته و نسبت به آن‌ها حریص تر، از آنان شایسته‌تر و به حق دعا کردن از مرده آگاهتر و بر پا دارنده‌تر بودند. هرکس به کتاب خدا تمسک جوید نجات می‌یابد و هرکس آن را رها کرده و به عقل خود اعتماد کند هلاک و نابود می‌شود و توفیق با خداوند تحقق می‌یابد.

از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:

نخست: انکار بر کسی که خداوند را واسطه شفاعت از پیامبرصقرار داد.

دوم: سخن آن فرد چنان در چهره پیامبرصدگرگونی و تغییر ایجاد کرد که در چهره اصحاب هم نمایان شد.

سوم: پیامبر صسخن او را مبنی بر اینکه پیامبرصرا واسطه و میانجی میان خود و خداوند قرار داد، انکار نکرد.

چهارم: آگاهی از تفسیر سبحان الله (پاک و منزه است خداوند از هرعیب و هر نقصی).

پنجم: مسلمانان از پیامبرصهنگامی که در قید حیات بود درخواست طلب باران از درگاه خداوند می‏کردند.

[۴۳۲] ضعیف است: ابوداود: کتاب السنة (۴۷۲۶): باب فی الجهمیة. سند آن ضعیف است. البانی در تخریج السنة ابن ابی عاصم (۵۷۵ / ۵۷۶) آن را ضعیف کرده است. أرناؤوط در تخریج شرح السنة (۱/۱۷۵/۱۷۶) آن را تصعیف کرده است. [۴۳۳] ضعیف است: قسمتی از حدیث ابن عمر مبنی بر اینکه عمر از پیامبرصبرای عمره اجازه خواست پس پیامبرصبه وی اجازه داد و فرمود... تا پایان حدیث. ابوداود: کتاب الصلاة (۲۴۹۸): باب الدعاء. ترمذی: کتاب الدعوات (۳۵۶۲): باب (۱۲۱). ابن ماجه: کتاب المناسک (۲۸۹۴): باب فضل دعاء الحاج که سند آن ضعیف است. البانی در تخریج المشکاة (۲۲۴۸)و ضعیف الجامع (۶۲۹۲) آن را تضعیف کرده است. [۴۳۴] صحیح بخاری: کتاب الاستسقاء (۱۰۱۰): باب سؤال الناس الإمام الإستسقاء إذا قحطوا. از حدیث انسس.