فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب: آنچه پیرامون زیادی سوگند خوردن آمده است

باب: آنچه پیرامون زیادی سوگند خوردن آمده است

خداوند متعال می‏فرماید: ﴿وَٱحۡفَظُوٓاْ أَيۡمَٰنَكُمۡۚ[المائدة: ۸۹].

یعنی: سوگندهای خودتان را حفاظت کنید. از ابوهریرهسروایت شده است، که از رسول خدا صشنیدم می‌فرمود: سوگند رونق دهنده (بالا برنده) کار و از بین برنده کسب است. مسلم و بخاری این حدیث را روایت کرده‏اند.

مصنف می‏گوید: باب: آنچه پیرامون زیادی سوگند خوردن آمده است.

یعنی نهی و عذابی که برای این کار در شریعت وارد شده است. سپس به فرموده خداوند استناد کرده است که می‏فرماید:

﴿وَٱحۡفَظُوٓاْ أَيۡمَٰنَكُمۡۚ ابن جریر می‌گوید یعنی: سوگند هایتان را بدون دادن کفاره رها نکنید. مفسران دیگر از ابن عباس روایت کرده‏اند، مقصود این است که سوگند نخورید. و دیگران گفته‏اند مقصود این است که سوگند هایتان را از شکستن یا عمل نکردن (به مصداق آن) حفظ و مراقبت کنید. مراد مصنف از آیه همان نظر ابن عباس است، این دو قول متلازم هم‌اند. زیرا لازمه سوگند زیاد، شکستن زیاد همراه با کم توجهی و عدم تعظیم برای خداوند است. همچنین بیانگر سایر خصالی است که با کمال توحید واجب یا عدم آن منافات دارد.

سپس مصنف به حدیثی استناد کرده است که از ابوهریرة سروایت شده است. که از رسول خدا صشنیدم:.... الی آخر حدیث. که علاوه بر مسلم و بخاری ابو داود و نسائی نیز آن را آورده‌اند. [۴۱۹]

معنای حدیث مذکور این است هنگامی که فرد بر کالای خود سوگند خورد مبنی بر اینکه فلان و بهمان قیمت برای آن داده شده یا آن را به فلان و بهمان قیمت خریده است. مشتری در واقع او را در گفته‌اش صادق می‌پنداردو بیشتر از قیمت آن از وی می‌خرد، در حالی که فروشنده دروغگوست و به صرف طمع به افزایش قیمت سوگند خورده است. پس از خداوند متعال نافرمانی کرده است. که با از بین رفتن برکت آنچه گرفته مجازات و عقوبت داده می‏شود. هرگاه برکت کسب او از بین رفت نقصی که بر کسب او وارد می‌شود بسیار بزرگتر است از آن افزونی و زیادتی که با سوگند برای او حاصل شده است و چه بسا بهای آن کالا به کلی از بین برود. آن چه نزد خداست تنها با اطاعت از او قابل دسترسی است. اگرچه دنیا برای نافرمان زینت داده شود ولی عاقبت آن نابودی، از بین رفتن و عذاب است.

از سلمانسروایت شده است که رسول خدا صفرمودند: سه نفرند که خداوند با آنان سخن نمی‏گوید و پاکشان نمی‏کند و دارای عذابی دردناک هستند، سفید موی (پیر) زنا کار، فقیر مستکبر و شخصی که تنها بضاعت و توانای‏اش این است که با سوگند خود خرید و فروش می‏کند. طبرانی آن را با سند صحیح روایت کرده است.

مصنف/به حدیثی که از سلمان سروایت شده استناد کرده است که گفت: با رسول خدا صفرمودند:... تا پایان حدیث. که طبرانی با سند صحیح آن را روایت کرده است. [۴۲۰]

شاید مقصود از سلمان، سلمان فارسی باشد. همان ابوعبدالله، با آمدن پیامبر صبه مدینه اسلام آورد و در جنگ خندق حضور داشت، ابوعثمان نهدی، شرحبیل بن سمط و دیگران از وی روایت کرده‏اند. پیامبرصدر خصوص وی فرموده است: سلمان ازما اهل بیت است، خداوند از یاران من چهار نفر را دوست دارد، علی، ابوذر، سلمان و مقداد. ترمذی و ابن ماجه آن را روایت کرده‏اند. [۴۲۱]

حسن می‏گوید، سلمان فرمانروای سی هزار نفر بود در یک عبائی برای آن‌ها خطبه می‌خواند که نصف آن را پهن کرده و نصف دیگرش را به تن می‌کرد. در زمان خلافت عثمانسوفات یافت. ابو عبیدة می‏گوید: سال سی وششم از سیصد و پنجاه سال احتمال دارد که سلمان بن عامر بن أوس ضبی باشد. اینکه سه نفر هستند که خداوند با آنان سخن نمی‏گوید، به معنای نفی کلام خداوند با این نافرمانان و دلیل بر این است که خداوند با کسی که از او اطاعت کرده است سخن می‏گوید.

کلام صفتی از صفات کمال اوست. ادله کتاب و سنت دال بر آن بسیار روشن و آشکار است. و این همان دیدگاهی است که اهل سنت و جماعت بر آنند مبنی بر متکی بودن و بر پا شدن افعال با خداوند است. و اینکه فعل با خواست و مشیَّت او تحقق و به صورت تدریجی تحقق می‌یابد و خداوند همیشه متصف به آن است او به وجود آورنده تک تک چیزهاست. و پدید آورنده هر جنسی است. همان طوری که نظر پیشوایان حدیث و دیگران از پیروان شافعی و گروه‌های دیگر همین است. خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيۡ‍ًٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٨٢[يس: ۸۲].

«اگر امر او به چیزی تعلق گرفت و اراده آن را کرد به آن می‌گوید بشو و بی‌درنگ خواهد شد». این آیه با حروفی که بیانگرآینده است و افعالی که به حال و آینده دلالت دارند آمده است و این قبیل در قرآن کریم فراوانند.

شیخ الاسلام ابن تیمیه/ می‏گوید: اگر – نفات صفت کلام – به ما بگویند: این لازمه آن است که حوادث قائم به کلام خداوند باشند. می‌گوییم کدامیک از سلف پیش از شما و پیشوایان قبلی آن را انکار کرده‏اند؟ (یعنی همینگونه است و تردیدی در آن نیست). نصوص قرآن کریم و سنت به اضافه عقل صریح، متضمن و موید آن است. لفظ حوادث مجمل است. گاه اتفاقات و نقص‌ها و کاستی‏ها مورد نظر است. در حالی که خداوند متعال از آن منزه است بلکه از کلام و افعال و امثال آن‌ها را اگر بخواهد جایگزین آن می‏سازد (همان چیزهایی که کتاب وسنت بدان دلالت دارند. نظر درست وصحیح، نظر و دیدگاه اهل علم و حدیث است. که می‌گویند خداوند همیشه هر وقت که خواست و اراده کرد متکلم بوده است. افرادی مثل ابن مبارک، احمد بن حنبل و دیگر پیشوایان اهل سنت بر این نظرند.

(شارح) مقصود از بر پا شدن حوادث به وسیله خداوند متعال، یعنی قدرت او بر آن‌ها و بوجود آمدن آن‌ها با خواست و فرمان خداوند. والله اعلم.

اینکه فرموده است خداوند آنان را پاک نمی‏کند و عذاب دردناکی در انتظار آن‌هاست یا عذاب دردناکی دارند، به سبب بزرگی گناهشان، عقوبت و عذاب آن نیز بزرگتر و عظیم است. به سبب این سه چیزی که بزرگترین عقوبت‌ها را خواهند دید.

عبارت عربی«أشیمط زان» که سفید موی زنا کار یا پیر زناکار ترجمه شده است به صورت تصغیر استعمال شده است و این به منظور تحقیر اوست. چرا که دواعی معصیت در حق او ضعیف است. و بیانگر آن است آنچه اورا به گناه و نافرمانی وا داشته است صرفا دوست داشتن گناه و نافرمانی و فجور و عدم ترس او از خداست. ضعف داعی گناه و نافرمانی همراه با انجام آن موجب شدت مجازات بر گناهکار و نافرمان است. بر خلاف جوان که گاهی قوت داعیه شهوت با وجود اینکه از خداوند می‌ترسد، بر وی غلبه پیدا می‏کند و گاهی به خود آمده و پشیمان می‌شود و خود را به سبب آن گناه سرزنش و ملامت می‏کند، در نتیجه به آن گناه پایان داده و به خداوند بر می‌گردد.

فقیر مستکبر نیز همانند پیر زناکار، چیزی ندارد تا او را به کبر و خود بزرگ‌بینی فرا خواند. زیرا غالبا فراوانی مال، نعمت‌ها و ریاست، فرد را به کبر می‌کشاند. ولی فقیر مستکبر داعیه‌ای ندارد تا او را به استکبار بکشاند در نتیجه این استکبار و خود بزرگ بینی او بی‌آنکه داعیه‌ای داشته باشد بیانگر آن است که کبر و بزرگ بینی طبیعت و سرشت اوست و قلب او را پوشیده و فرا گرفته است. پس عقوبت و مجازات او نیز بزرگتر می‏شود. به دلیل نبود داعیه‌ای برای چنین خلق مذمومی که از بزرگترین گناهان است.

اینکه می‏فرماید مردی که بضاعت خود را در خرید و فروش، سوگند به خداوند قرارداده است. اسم شریف الله در عبارت عربی منصوب است. یعنی: سوگند به الله. بضاعتش را آن قرار داده به دلیل این است که همیشه ملازم آن است و سوگند به خدا بر این شخص غلبه پیدا کرده است. تمامی این اعمال بیانگر آن است اگرچه انجام دهنده آن‌ها موحد باشد ولی توحید او ضعیف است. با توجه به آنچه در قلب اوست و بر زبان و عملش آشکار گشته و با توجه به گناهان بزرگی که با وجود اندکی داعیه گناه از او سر زده است، اعمال او ضعیف و سست است.

از خداوند سلامت و عافیت تقاضا داریم و از هر عملی که بدان راضی و خشنود نیست و آن را دوست ندارد به او پناه می‌بریم.

در صحیح از عمران بن حصینسروایت شده است که گفت، رسول خداصفرمودند، بهترین امت من کسانی هستند که هم قرن من‏اند، سپس کسانی که پس از آن‌ها می‏آیند، سپس نسلی که بعد از آن‌ها می‌آیند.

عمران می‏گوید: نمی‌دانم که پس از قرن خود دو نسل (قرن) را گفت یا سه قرن. (درادامه فرمودند) سپس بعد از آن گروهی می‌آیند که مشاهده می‌کنند و شهادت نمی‏دهند، خیانت می‌ورزند و امانت داری نمی‏کنند، (نمی توان به آنان امانت سپرد)، نذر می‌کنند و به نذر خود وفا دار نیستند. چاق و چلگی درمیان آنان آشکار می‏شود.

مقصود مصنف از «در صحیح» یعنی صحیح مسلم. ابوداود و ترمذی نیز آن حدیث را آورده‌اند. بخاری نیز با لفظ «خیرکم» به جای «خیر أمتی» این حدیث را آورده است.

مصنف/در اینجا به حدیثی که عمران بن حصین سروایت کرده استناد نموده است که وی گفت: رسول خدا صفرمودند: بهترین امت من کسانی هستند که همقرن من‌اند. سپس کسانی که قرن پس از آن‌ها می‌آیند، سپس نسلی (قرنی) که پس از آن‌ها می‌آیند. عمران می‏گوید: نمی‌دانم، که پس از قرن خود، دو قرن را گفت، یا سه قرن. سپس بعد از آن گروهی می‌آیند که مشاهده می‌کنند و شهادت نمی‏دهند، خیانت می‌ورزند و امانت داری نمی‏کنند. نذر می‌کنند و به نذر خود وفادار نیستند، چاق و چلگی در میان آنان آشکار می‏شود. [۴۲۲]

عبارت «بهترین امت من همقرن من‌اند یا کسانی هستند که در قرن من‌اند» به دلیل فضیلت و برتری آن قرن در علم و ایمان و اعمال صالحی که مسابقه دهندگان نیکی و خوبی برای آن اعمال مسابقه می‏دهند و عمل کنندگان از یکدیگر پیشی می‌گیرند و برتری می‌جویند. خیر و نیکی در آن قرن غلبه پیدا کرده و طرفداران آن فزونی یافت. شر و پیروان آن کاهش پیدا کرد. اسلام و ایمان در آن قرن عزت و قدرت داشت و علم و علما در آن قرن فراوان شد.

سپس نسلی که در قرن بعد از قرن پیامبرصآمدند نسبت به قرنهای بعدی برترند چرا که اسلام (حقیقی) در آن آشکارتر و انگیزه برای پذیرش آن نسبت به نسل‌های بعد بیشتر بود. هم اشتیاق برای اسلام بیشتر بود و هم کسانی که بدان پایبند و برپادارنده آن بودند افزونتر بود. بدعتهایی که در آن آشکار می‏شد بی‏درنگ انکار شده و احساس خطر می‏کردند و آن را از بین می‏‏بردند بدعتهایی مثل بدعت خوارج، قدریه و شیعه. این بدعت‌ها اگر چه در آن قرن آشکار شد ولی پیروان آن‌ها و بوجود آورندگان آن‌ها در نهایت ذلت، بدبختی و پستی بودند و کسانی از آن‌ها که معاندت می‌کرد ند و توبه نمودند کشته می‏شدند.

اینکه عمران بن حصین می‏گوید: نمی‌دانم که پیامبرصدو قرن بعد از خود را مطرح کرد یا سه قرن. این شک راوی حدیث عمران بن حصینساست. ولی آنچه در روایات مشهور است، قرون برتر همان سه قرن نخست‌اند. قرن سوم از حیث فضل و برتری پایین‌تر از قرن‌های پیش از خود است. چرا که بدعت‌ها فزونی پیدا کرد ولی علما نیز فراوان بودند و اسلام در آن قرن غالب و پیروز و جهاد نیز بر پا بود. سپس پیامبرصوقوع ظلم وجفا در دین و کثرت هوا وهوس گرایی را پس از سه قرن مذکور مطرح می‏کند.

می‏فرماید: سپس بعد از آن سه قرن گروهی می‌آیند که مشاهده می‌کنند ولی شهادت نمی‏دهند، به دلیل اینکه شهادت دادن را کم اهمیت می‌پندارند. و خود را برای صدق و راستی خالص نکرده‏اند و این مسائل به سبب کمی دیانتشان و ضعف اسلامشان است.

فرموده است «خیانت می‌ورزند امانت داری نمی‏کنند یا به آنان امانت سپرده نمی‏شود» دلالت دارد بر اینکه خیانت برآنان غلبه پیدا کرده و یا بر بیشتر آنان غالب گشته است.

فرموده است: «نذر می‌کنند و وفا نمی‏کنند، یعنی آنچه بر آنان واجب است ادا نمی‏کنند. آشکار شدن اینگونه اعمال پست و نکوهید بیانگر ضعف اسلام و عدم ایمان آن‌هاست.

فرموده است: «چاقی در میان آنان آشکار می‌گردد» چاق‌شدن آنان به سبب میل و تمایل آنان به دنیا و رسیدن به شهوت‌ها و تنعم از آن‌ها و غفلت و بی‌خبری آنان از سرای آخرت و عمل نکردن برای آنجاست.

در حدیث آمده است که هر زمانی که به مردم می‌گذرد نسل‌های بعد از آن زمان بدتر از نسل‌های قبل است (و این روند ادامه می‌یابد) تا اینکه با پروردگارتان مواجه شوید. (به درگاه او حاضر شوید).

می‏گوید: [۴۲۳]آن را از پیامبرتان صشنیدم. همیشه و به طور مداوم شر در امت رو به فزونی می‌رود. تا شرک و بدعت در میان بسیاری از آنان آشکار شود تا جایی که این شرک و بدعت کسانی را به علم و تعلیم و تالیف را نیز در بر خواهد گرفت.

(شارح) بلکه خود آن‌هایی که به علم و تعلیم اشتغال دارند نیز به سوی شرک و گمراهی و بدعت فرا می‌خوانند و در این زمینه کتاب‌هایی در شعر و نثر تالیف می‌کنند. به خداوند از آنچه موجب خشم اوست پناه می‌بریم.

در صحیح از ابن مسعود روایت شده است: که رسول خدا فرمودند: بهترین مردم، (مردم) قرن من است. سپس کسانی که بعد از آن‌ها (مردم قرن) می‌آیند. سپس کسانی که بعد از آن‌ها می‏آیند و سپس کسانی که بعد از آن‌ها می‏آیند. سپس گروهی می‏آیند که شهادت هرکدام از آن‌ها بر سوگند‌شان و سوگندشان بر شهادتشان پیشی می‏گیرد.

ابراهیم (نخعی) می‏گوید: ما را در حالی که کوچک بودیم برای شهادت و عهد (پیمان) می‌زدند.

مصنف در ادامه به روایتی از ابن مسعودساستناد کرده است که گفت پیامبرصفرمودند: بهترین مردم (مردم) قرن من است. سپس کسانی که بعد از آن‌ها (مردم قرن من) می‌آیند. سپس کسانی که بعد از آن‌ها می‌آیند و سپس کسانی که بعد از آن‌ها می‌آیند. سپس گروهی می‌آیند که شهادت هرکدام از آن‌ها بر سوگند‌شان و سوگندشان بر شهادتشان پیشی می‌گیرد. [۴۲۴]

(شارح) این وضعیت کسی است که تمام رغبت و میلش را صرف دنیا می‏کند و معاد را فراموش کرده است. از این رو مساله شهادت و سوگند چه بصورت تحمل و چه بصورت ادا از نظر او کم اهمیت است. به سبب کمی ترس او از خدا و عدم توجه و اهمیت او به این امر. که این امر بر بیشتر مردم غبله یافته. و خداوند یاری گرو کمک کار است. هنگامی که در صدر نخست اسلام اینچنین موضوعی اتفاق افتاده است پس در سال‌ها و دوران‌های بعدی به مراتب بیشتر شده است. پس از چنین مردمانی بر حذر باش.

اینکه ابراهیم می‌گوید ما را در حالیکه کوچک بودیم به خاطر شهادت و عهد (پیمان) می‏زدند. بیانگر فزونی علم تابعین (قرن پس از قرن پیامبرصوقوت ایمان و معرفت آنان به خداوند است. و اینکه آنان به وظیفه خود در مساله امر به معروف و نهی از منکر پابرجا بودند. چرا که این وظیفه بزرگترین جهاد است و دین جز با آن برپا نمی‏شود. این در واقع ایجاد رغبت برای تمرین کودکان و کوچکتران برای اطاعت از پروردگارشان و بازداشتن آنان از آنچه به ضررشان است. این فضل و کرم خداست به هرکس که بخواهد می‏دهد و خداوند دارای فضل بسیار بزرگ است.

از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:

نخست: توصیه و سفارش به حفظ و مراقبت از سوگند و پیمان.

دوم: خبر دادن از اینکه سوگند موجب فزونی و رونق کالا می‌شود ولی در عوض از بین برنده برکت کسب است.

سوم: وعده عذاب سخت برای کسی که تنها با سوگند خرید و فروش می‏کند. (یعنی در خرید و فروش سوگند می‌خورد).

چهارم: تذکر به این مطلب که اگر داعیه انجام گناه اندک باشد مجازات آن گناه به نسبت آن بزرگتر می‏شود.

پنجم: نکوهش کسانی که سوگند می‌خورند ولی به مصداق آن عمل نمی‏کنند و به سوگند خود وفادار نیستند.

ششم: تمجید وستایش پیامبرصاز قرون سه گانه یا چهار گانه نخست و یادآوری آنچه پس از آن اتفاق خواهد افتاد.

هفتم: نکوهش کسانی که شاهد یک امری هستند ولی برای آن شهادت نمی‏دهند. (در واقع کتمان می‌کنند).

هشتم: سلف کودکان یا کوچکترها را برای شهادت و وفاداری به عهد و پیمان تنبیه می‏کردند و می‌زدند.

[۴۱۹] بخاری: کتاب البیوع (۲۰۸۷): باب یمحق الله الربا و یربی الصدقات. مسلم: کتاب المساقات (۱۶۰۶)(۱۳۱) باب النهی عن الحلف فی البیع. ابو داود، کتاب البیوع (۳۳۳۵): باب کراهیة الیمین فی البیع. نسائی: کتاب البیوع (۷/۲۴۶): باب المنفق سلعته بالحلف الکاذب. [۴۲۰] صحیح است: طبرانی در الکبیر (۶۱۱۱) و الصغیر (۲/۲۱) هیثمی در المجمح (۴/۷۸): می‌گوید: در صحیح به روایت آن احتجاج کرده‌اند. البانی در صحیح الجامع (۳۰۶۷) آن را صحیح قلمداد کرده است. [۴۲۱] ضیف است، این حدیث در اصل دو حدیث است که مصنف آن را یکی قرار داده است. که اولی همان «سلمان منااهل البیت» است که طبرانی در الکبیر (۶۰۴۰) و حاکم (۳/۵۹۸) آورده است.سند آن جدا ضعیف است. عجلونی در کشف الخفا آن را تضعیف کرده است. البانی نیز در ضعیف الجامع (۳۲۷۲) آن را جدا ضعیف دانسته است. ولی دوم: با لفظ «إن الله أمرني الاربعة....» الحدیث. که ترمذی: در کتاب المناقب (۳۷۱۸)جاب۲۱ آورده است ابن ماجد در المقدمه (۱۴۹)و دیگران باشند ضعیف آورده‌اند. البانی نیز در الجامع الجامع (۱۵۶۶) آن را تضعیف کرده است. [۴۲۲] بخاری: کتاب فضائل اصحاب البنیص(۳۶۵۰): باب فضائل اصحاب البنیصمسلم: کتاب فضائل الصحابه (۲۵۳۵) (۲۱۴): باب فضل الصحابه ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم ابوداود: کتاب السنة (۴۶۵۷): باب فی فضل اصحاب رسول صترمذی: کتاب القرن (۲۲۲۲): باب ماجاء فی القرن الثالث. [۴۲۳] بخاری: کتاب الفتن (۷۰۷۸): باب لایاتی زمان الا الذی بعده شرمنه. [۴۲۴] بخاری: کتاب فضائل اصحاب النبیص(۳۶۵۰): باب فضائل اصحاب النبی مسلم: کتاب فضائل الصحابة (۲۵۳۳) (۲۱۰): باب فضل الصحابة ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم. که لفظ «الذین یلونهم» برای بار سوم در حدیث بخاری و مسلم نیامده است.