فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب: آنچه (در شریعت) پیرامون جادوگری آمده است

باب: آنچه (در شریعت) پیرامون جادوگری آمده است

خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ[البقرة: ۱۰۲] یعنی: «مسلماً می‌دانستند هر کسی خریدار اینگونه متاع باشد بهره‌ای در آخرت نخواهد داشت».

ویا فرموده است: ﴿يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ[النساء: ۵۱] یعنی: «به جبت و طاغوت ایمان می‌آورند».

عمرس گفته است: جبت یعنی جادو و طاغوت نیز یعنی شیطان.

جابر می‏گوید: طواغیت یعنی کاهنان، در هر قبیله‌ای یک نفر بود که شیطان بر وی نازل می‌شد.

مصنف می‏گوید: باب آنچه پیرامون جادوگری آمده است.

سحر یعنی: پیشگویی، غیبگویی، سحر در لغت عرب عبارت است از آنچه که پنهان است و سبب آن رقیق و ظریف است. به همین دلیل در حدیث آمده است در بیان او (سخن او) سحر وجود دارد [۲۱۹]سحر بدان خاطر سحر نامیده شده است چون به طور پنهانی در آخر شب انجام می‏شود.

ابو محمد مقدسی در الکافی می‏گوید: سحر، طلسم، تعویذ و گره‌ای است که در دل‌ها و اجسام تاثیر گذاشته سپس فرد را بیمار می‏کند و به قتل می‌رساند و میان زن و شوهر جدایی می‌افکند. خداوند متعال فرموده است ﴿فَيَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ[البقرة: ۱۰۲] یعنی: «از آن دو (فرشته) چیزهایی آموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی می‌افکندند».

همچنین خداوند پاک ومنزه فرموده است ﴿وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ٤[الفلق: ۴].

یعنی: از شر جادوگران و ساحرانی که در سحرخودگره می‌زنند و در آن گره‌ها می‏دمند. اگر سحر حقیقت نداشت خداوند فرمان نمی‌داد که از شر آن به او پناه برند.

ازعایشه لروایت شده است که پیامبرصسحر شد به گونه‌ای که خیال می‏کرد کاری انجام می‏دهد در حالی چیزی انجام نمی‌داد. یک روز به عایشه فرمود: دو فرشته نزد من آمدند یکی نزد سرم و دیگری نزد پایم نشستند. پیامبرصپرسید درد پایم برای چیست؟ فرشته گفت: جادو شده است پیامبرصفرمود: چه کسی آن را جادو کرده است؟ گفت: لبید بن أعصَم در شانه و مویی که بر اثر شانه کردن از سروریش می‌ریزد و در غلاف خشکیده خوشه خرما در چاه رَزوان. بخاری [۲۲۰]این حدیث را روایت کرده است.

مصنف به این آیه استناد کرده است که خداوند فرموده است ﴿وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚابن عباس می‏گوید: خلاق یعنی نصیب. قتادة نیز می‏گوید: اهل کتاب بر اساس عهدی که با آنان شده بود می‌دانستند که جادوگر بهره‌ای در آخرت ندارد، حسن می‏گوید:جادوگر دین ندارد.

آیه بر تحریم سحر(جادوگری) دلالت دارد. همچنین در تمامی ادیان راستین که انبیاء آورده‌اند حرام شده است، همانطوری که خداوند می‏فرماید ﴿وَلَا يُفۡلِحُ ٱلسَّاحِرُ حَيۡثُ أَتَىٰ٦٩[طه: ۶۹] یعنی: «جادوگر هر کجا برود پیروز نمی‏شود». از پیروان احمد به صورت نص وارد شده است که با یادگیری ویاد دادن سحر فرد کافر می‏شود.

عبدالرزاق [۲۲۱]از صفوان بن سلیم روایت کرده است که گفت: رسول خداصفرمودند: هرکس چیزی از جادو را بیاموزد چه اندک باشد چه فراوان، پایان عهدش با خداست. این روایت مرسل است.

علما اختلاف کرده‏اند که آیا جادوگر کافر تلقی می‌شود یا خیر؟ گروهی از سلف او را کافر می‌دانند. مالک، ابو حنیفه و احمد /چنین دیدگاهی دارند، مگر اینکه سحر و جادویش با دارو، دود دادن و نوشاندن چیزی باشد که آسیب می‌رساند در این صورت کافر نمی‏شود.

شافعی می‌گوید هرگاه شخص سحر می‌دانست. به او می‌گوییم سحرت را برای ما توصیف کن. اگر به گونه‌ای توصیف کرد که موجب کفر باشد مثل همان چیزی که اهل بابل در خصوص نزدیکی جستن به ستارگان هفتگانه باور داشتند؛ اینکه آن‌ها هر آنچه از آن ستارگان بخواهند انجام می‏دهند، پس آن فرد ساحر، کافراست. اگر سحر او موجب کفر نباشد اگر به جایز بودن (مباح بودن) آن اعتقاد داشته باشد، باز هم کافر تلقی می‏شود.

خداوند جادو را کفر نامیده است. مثل این فرموده او ﴿إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ[البقرة: ۱۰۲] یعنی: «آندو فرشته به هر کسی که سحر می‏آموختند (می‏گفتند) ما تنها مایه آزمایش هستیم پس (با انجام سحر) کافر نشو».

و همچنین فرموده است: ﴿وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ[البقرة:۱۰۲] یعنی: «(آنچه که مدعیان مبنی بر جادوگر بودن سلیمان می‌گویند بی‌اساس است)سلیمان هرگز کفر نورزید بلکه این شیطان صفتان کفر پیشه کردند». ابن عباس در خصوص ﴿إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ می‏گوید: این بدان خاطر است که آن دو فرشته، خیر و شر و کفر و ایمان را می‌دانستند و شناختند که جادو کفر است. مصنف به این فرموده خداوند نیز استناد کرده است که می‏فرماید ﴿يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِکه سخن پیرامون آندو در باب قبلی گذشت که سحر آنگونه که مصنف گفته است از زمره جبت است، که در اینجا نیز به سخن عمر استدلال کرده است که عمر سگفتند: جبت یعنی سحر، و طاغوت یعنی: شیطان. این اثر را ابن ابی حاتم و دیگران نقل کرده‏اند.

مصنف/در ادامه آورده است: جابر می‏گوید: طواغیت یعنی کاهنان، در هر قبیله‏ای یک نفر کاهن بود که شیطان بر وی نازل می‌شد.

ابن ابی حاتم نیز این اثر را به همان شیوه به صورت طولانی از وهب بن مبنه روایت کرده است که گفت: از جابر بن عبدالله در خصوص طواغیتی که بر نزد آن‌ها شکایت می‌بردند، پرسیدم. در پاسخ گفت: یکی در جهینة، یکی در هلال و در هر قبیله‌ای یک نفر بود، آنان غیبگویانی بودند که شیطان بر آن‌ها نازل می‌شد.

مقصود از جابر، همان عبدالله بن حرام انصاری است و مراد از طواغیت یعنی کاهنان بدان جهت است که کاهنان از طواغیت هستند واز مصادیق طاغوت به شمار می‌روند.

عبارت «شیطان بر آنان (طواغیت) نازل می‌شد، مقصود از شیطان یعنی جنس شیطان نه آن شیطان خاص که ابلیس باشد. شیطان‌ها بر آنان فرود آمد. آن‌ها را مورد خطاب قرار داده و بدانچه دزدانه شنیده بودند آن‌ها را با خبر می‏کردند. یکبار راست و صد بار دروغ می‌گفتند».

«حَی» در عبارت عربی مفرد احیاء به معنای قبائل است. یعنی در هر قبیله‌ای یک کاهن بود، که نزد او برای داوری می‌رفتند واز وی در خصوص غیب می‌پرسیدند. این اتفاق پیش از بعثت پیامبرص بود و پس از آن خداوند به وسیله اسلام آن را باطل ساخت و آسمان‌ها را با شهاب‌های فراوان حراست و نگهبانی کرد.

از ابوهریره سروایت شده است که رسول خدا فرمودند: از هلاکت کننده‌های هفتگانه بپرهیزید: گفتند ای رسول خدا آن‌ها کدامند؟ فرمود: شریک قرار دادن برای خداوند، جادو، کشتن شخصی که کشتن او را خداوند حرام کرده است مگر به حق، ربا خواری، خوردن مال یتیم، پشت کردن به میدان نبرد در روز جنگ، اتهام زنا به زنان پاکدامن مومن»

مصنف می‏گوید: «از ابوهریرةسروایت شده است که رسول خداصفرمودند: از هلاکت کنندهای هفتگانه بپرهیزید: گفتند ای رسول خدا آن‌ها کدامند؟ فرمود: شریک قرار دادن برای خداوند، جادو، کشتن شخصی که کشتن او را خداوند حرام کرده است مگر به حق، ربا خواری، خوردن مال یتیم، پشت کردن به میدان نبرد در روز جنگ، اتهام زنا به زنان پاکدامن مومن».

مصنف این روایت را بدون اینکه مدرک و سندی ذکر کند آورده است بخاری و مسلم [۲۲۲]آن را روایت کرده‏اند.

در عبارت عربی «اجتنبوا» یعنی دوری گزینید. و این لفظ از «دعوا واتركوا»یعنی رها کنید و ترک کنید، رساتر است. زیرا نهی از نزدیکتر شدن رساتر وبلیغ‌تر است. مثلاً خداوند می‏فرماید: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَۖ[الأنعام: ۱۵۱] یعنی: «به گناهان بزرگ نزدیک نشوید خواه آشکار باشد و خواه پنهانی».

«موبقات» در عبارت عربی یعنی مهلکات: هلاکت‌کننده‌ها، بدان خاطر موبقات نامیده شده‏اند که انجام دهنده آن در دنیا با آثاری که از گناهان مترتب می‏شود، هلاک می‌گردد و در آخرت نیز دچار عذاب می‏شود. در حدیث ابن عمر که بخاری در «الادب المفرد» و طبری در تفسیر و عبدالرزاق به صورت مرفوع روایت کرده‏اند، [۲۲۳]آمده است که گفت: گناهان کبیره نه موردند: هفت مورد مذکور را مطرح کرد – سپس کفر در حرم و سرپیچی از پدر ومادر را نیر بدان افزود.

ابن ابی حاتم از علی روایت کرده است که گفت: گناهان کبیرة عبارتند از جز خوردن مال یتیم از هفت مورد مذکور بقیه را برشمرد، واین موارد را نیز اضافه کرد؛ نافرمانی از پدر ومادر، به بادیه رفتن پس از هجرت از آن، دوری گزیدن از جماعت و پیمان شکنی.

حافظ می‏گوید: به نظر من حکمت این اقتصار در هفت مورد نیاز به پاسخ دارد و پاسخ این است که مفهوم عدد حجت نیست و ضعیف است یا اینکه پیامبرصبه آنچه مطرح کرده است آگاه‏تر بوده است، سپس به آنچه افزون برآن است نیز آگاه‌تر بود پس به زیادتر از آن نیز واجب می‌شود یا اینکه اقتصار بر حسب موقعیت و به نسبت کسی که سوال کرده است، صورت گرفت.

طبرانی و اسماعیل قاضی از ابن عباس آورده‌اند که به او گفته شد: گناهان کبیره هفت عدد هستند.

وی گفت: گناهان کبیره از هفت با اضافه بر هفت هم بیشتراند. و در روایتی آمده است که آن به هفتاد نزدیکتر است ودر رواینی نیز به هفتصد گناه می‌رسد.

عبارت «شریک قرار دادن برای خداوند» یعنی برای خداوند همتایی قرار دهد که او را بخواند به او امید داشته باشد و همانند ترس از خدا از او بترسد. پیامبرصسخنش را با آن آغاز کرده است، زیرا بزرگترین گناهی است که خداوند بوسیله آن نافرمانی می‏شود. همانگونه که در صحیح مسلم و بخاری [۲۲۴]از ابن مسعود روایت شده است که گفت: از پیامبرصپرسیدم کدام گناه نزد خدا از همه گناهان بزرگتر است؟ فرمود: اینکه برای خداوند همتایی برگزینی در حالیکه او ترا خلق کرده است.

ترمذی با سند خود از صفوان بن عسّال آورده است که گفت: یکی از یهودیان به یکی از یاران خود گفت: بیا برویم نزد این پیامبر همراه (یار) او به وی گفت: نگو پیامبر، اگر از تو بشنود چشمانش چهار خواهد شد (یعنی به خود غره می‌شود والله اعلم)پس نزد پیامبرصآمده از نه نشانه روشنگر از وی سوال کردند. پیامبرصفرمودند: چیزی را شریک خداوند نسازید، دزدی نکنید، زنا نکنید، جان کسی را که خداوند حرام کرده است نگیرید مگر به حق، فرد بی‌گناهی را نزد صاحب قدرت وسلطه نبرید تا او را بکشد، سحر نکنید، ربا نخورید، زنان عفیف را متهم به زنا نکنید، در میدان کارزار نبردگاه، پشت نکنید و نگریزید، و شما به ویژه یهودیان در روز سبت(شنبه) تجاوزگری نکنید.

آندو دستان وپاههای پیامبرصرا بوسیدند و گفتند: گواهی می‌دهیم که تو پیامبری... الی آخر.

ترمذی می‏گوید: حدیثی حسن صحیح است. [۲۲۵]

معنای سحر مطرح شده در حدیث پیامبرصهمانطوری که قبلاً گذشت، بیانگر وجه مناسبت حدیث با شرح است.

عبارت «کشتن شخصی که کشتن او را خداوند حرام کرده است مگر به حق» وآن شخص مسلمان معصوم است یعنی کسی که هیچ گونه جرمی مرتکب نشده است.

«مگر به حق» یعنی ممکن است فردی عملی را مرتکب شود که مستوجب قتل باشد مثل شرک، قاتل فردی باشد که باید قصاص شود، زناکار متأهل، همچنین قاتل هم پیمان. در خصوص قاتل هم پیمان پیامبرصفرموده است: هرکس هم پیمانی را به قتل برساند بوی بهشت بر مشام او نخواهد رسید. [۲۲۶]

علما در خصوص کسی که عمداً مومنی را به قتل برساند دچار اختلاف نظر شده اند؛ اینکه آیا توبه او پذیرفته می‌شود یا خیر؟ ابن عباس، ابوهریره و دیگران با استدلال به آیه ﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا[النساء: ۹۳] ترجمه: «هرکس مومنی را از روی عمد به قتل برساند پاداشش برای همیشه در جهنم ماندن است» می‌گویند: چنین فردی توبه او پذیرفته نیست.

ابن عباس می‏گوید: [۲۲۷]این آیه آخرین آیه‌ای بود که نازل شد و چیزی آن را نسخ نکرده است» و در روایتی نیزآمده است این آیه آخرین آیه‌ای بود که نازل شد و چیزی آن را تا زمانی که پیامبرصوفات نمود و دیگر وحی نازل نشد، نسخ نکرده است.

در این زمینه آثاری روایت شده است که به مذهب این عده دلالت دارد، همانطوری که امام احمد، نسائی و ابن منذر [۲۲۸]از معاویه آورده‌اند که گفت: از رسول خدا صشنیدم که می‌فرمود: امید است که هر گناهی را خداوند ببخشد، مگر کسی کافر بمیرد یا اینکه مومنی را از روی عمد کشته باشد.

جمهوری که پس از آن‌ها آمده‌اند، همگی بر این نظرند که قاتل مومن در آنچه بین او و خداست توبه‌اش پذیرفته می‏شود. اگر تو به کند و برگردد و عمل صالح انجام دهد خداوند بدیهایش رانیزتبدیل به نیکی می‏کند. همانطور که خداوند متعال می‏فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا يَزۡنُونَۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا٦٨ يُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَيَخۡلُدۡ فِيهِۦ مُهَانًا٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ[الفرقان: ۶۸-۷۰].

یعنی: «و کسانی که با الله معبود دیگری را به فریاد نمی‌خوانند و انسانی را که خداوند خونش را حرام کرده است به قتل نمی‌رساند، مگر به حق و زنا نمی‏کنند، چرا که هرکس این (کارها را) انجام دهد کیفرش را می‌بیند. عذاب او در قیامت مضاعف می‌گردد و خوار و ذلیل جاودانه در عذاب می‌ماند، مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، خداوند بدی‌ها و گناهان ایشان را به خوبی‌ها ونیکی‌ها تبدیل می‏کند».

ابوهریرهسودیگران در خصوص آیه ﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا[النساء: ۹۳] می‏گوید: این جزای اوست اگر جزایی داده شود و مجازات گردد.

از ابن عباس روایتی نقل شده است که با دیدگاه جمهور سازگاری دارد.عبدبن حمید و نحاس از سعید بن عبادة روایت کرده‏اند که ابن عباس بمی‌گفت: کسی که مومنی را می‌کشد توبه دارد (می‏تواند توبه کند). همچنین ابن عمر بنیز چنین نظری دارد. به صورت مرفوع روایت شده است که اگر مجازات شود جزایش جهنم است.

عبارت «ربا خواری»یعنی: خوردن ربا به هر وجهی که باشد. مثلاً خداوند متعال فرموده است :

﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ ٱلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَيۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢٧٥ يَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَيُرۡبِي ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ٢٧٦ إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٢٧٧ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٢٧٨ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَكُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِكُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ٢٧٩ وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٨٠[البقرة: ۲۷۵-۲۸۰].

یعنی: «کسانی که ربا می‌خورند بر نمی‌خیزند مگر همچون کسی که شیطان او را سخت دچار دیوانگی سازد. این از آن روست که ایشان می‌گویند: خرید و فروش نیز مانند رباست و حال آنکه خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است. پس هر که اندرز پروردگارش به او رسید و از ربا دست کشید، آنچه پیشتر بوده (ربایی که قبلا انجام داده) از آن اوست و سرو کارش با خداست. اما کسی که به دوران رباخواری برگردد اینگونه کسان اهل آتشند و جاودانه در آن می‏مانند. خداوند ربا را نابود می‏کند و صدقات را فزونی می‌بخشد و خداوند هیچ انسان گناهکار ناسپاسی را دوست نمی‏دارد. بی‏گمان کسانی که ایمان بیاورند و کار شایسته انجام دهند، نماز را چنان که باید بر پای دارند و زکات بپردازند مزدشان نزد پروردگارشان است نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می‏شوند. ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا بپرهیزید وآنچه از ربا باقی مانده است، فرو گذارید اگر مومن هستید. پس اگر چنین نکردید، بدانید که به جنگ با خدا و پیامبرش برخواسته‏ایید اگر توبه کردید اصل سرمایه هایتان از آن شماست. نه ستم می‌کنید و نه ستم می‌بینید و اگر (بدهکار)تنگدست باشد پس به او مهلت داده می‌شود تا گشایشی فرا رسد، و اگر ببخشید، برایتان بهتر خواهد بود اگر دانسته باشید».

ابن دقیق العید/ می‏گوید: سرانجام ربا خواری تجربه شده است. پناه می‌بریم به خدا از آن.

عبارت«خوردن مال یتیم»، از آن به خوردن تعبیر شده است زیرا عامترین نوع بهره‌مندی از آن خوردن است. همانگونه که خداوند می‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَيَصۡلَوۡنَ سَعِيرٗا١٠[النساء: ۱۰] یعنی: «بی‏گمان کسانی که اموال یتیمان را بناحق و ستمگرانه می‏خورند، انگار آتش در شکمهای خود می‏خورند وبه آتش برافروختهای خواهند سوخت».

عبارت عربی«و التوالی یوم الزحف»یعنی: پشت کردن بر کفار در هنگام برافروخته شدن جنگ هنگامی که به لشکر غیر خودی فرار کند، گناه کبیره می‏باشد همانگونه که آیه مربوط به آن نیز، بدان مقید شده است.

عبارت «اتهام زنا به زنان پاکدامن مومن» محصنات در عبارت عربی یعنی زنانی که از زنا محفوظ‌اند. یعنی زنانی که اگر محصِنات باشند فرجهایشان را از زنا حفظ کرده‏اند. مقصود زنان آزاده عفیف است. قذف نیز متهم کردن آنان به زنا یا لواط است. غافلات: یعنی: زنانی که از گناهان بزرگ و آنچه بدان متهم گشته‌اند غافل وبی خبرند. کنایه ازپاک و مبرا بودن آن‌هاست. زیرا غافل، از آنچه به او تهمت زده‌اند بی‌خبر و بری است.

مومنات: یعنی زنانی که به خدا ایمان دارند. صفت مومنات را برای احتراز از قذف زنان کافر آورده است. والله اعلم.

از جُندب به صورت مرفوع روایت شده است «حَدِّ جادوگر، زدن او با شمشیر است.

ترمذی این حدیث را روایت کرده و می‏گوید: نظر درست در خصوص حدیث فوق این است که موقوف است.

مصنف/می‏گوید: از جندب به صورت مرفوع روایت شده است «حَد جادوگر، زدن او با شمشیر است.

ترمذی این حدیث را روایت کرده و می‏گوید: نظر درست در خصوص حدیث فوق این است که موقوف است [۲۲۹]مقصود از جندب، با توجه به ظاهر آنچه طبرانی در الکبیر آورده است، همان جندب بن عبدالله بجلی است، نه جندب الخیر ازدی، قاتل جادوگر. طبرانی آن حدیث را در شرح زندگی جندب بجلی از طریق خالد العبد از حسن از جندب از پیامبرصروایت کرده است و خالد العبد ضعیف است.

حافظ می‏گوید: نظر درست اینکه این جندب غیر از جندب الخیر است.

ابن قانع و حسن بن سفیان به دو طریق از جندب الخیر روایت کرده‏اند.

از حسن ازجندب الخیر روایت شده است که وی نزد جادوگری آمده با شمشیر او رابه قتل رساند. گفت از رسول خدا صشنیدم... تا پایان حدیث که اینجا نمی‏گنجد.

جندب الخیر همان جندب بن کعب است و بنابر قولی جندب بن زهیر است. قولی نیز هردو را یکی می‏داند. آنگونه که ابن حبان گفته است وی ابو عبدالله ازدری غامدی صحابی است.

ابن سَکن از حدیث بریده روایت کرده است که پیامبرصفرمودند: (جادوگر) یک ضربه زده می‏شود.

عبارت «حد جادوگر، زدن او با شمشیر است» که عبارت عربی آن می‌شود «حد الساحر: ضَربَة بالسیف».

به صورت ضَربةٌ بالسیف هم روایت شده است که به معنای یک ضربه شمشیر است و هردو روایت صحیح‌اند. مالک، احمد و ابو حنیفه به این حدیث عمل کرده و می‏گویند ساحر کشته می‏شود.

در صحیح بخاری از بجاله بن عبده روایت شده است که گفت: عمر بن خطاب نامه نوشت که هر زن و مرد جادوگری را بکشید: گفت: سه نفر ساحر را به قتل رساندیم.

از حفصهلبه صورت صحیح روایت شده است که به وی دستور داده شده کنیزش را که او را جادوکرده بود، به قتل برساند او نیز وی را به قتل رساند و از جندب نیز چنین اثری به طور صحیح روایت شده است. احمد از قول سه نفر از اصحاب پیامبرصچنین چیزی رابیان کرده است.

از افرادی مثل عمر، عثمان، ابن عمر، حفصه، جندب بن عبدالله، جندب بن کعب، قیس بن سعد و عمر بن عبدالعزیز چنین نظری گزارش شده است

شافعی به مجرد سحر قائل به قتل او نیست. مگر اینکه در سحر خود عملی انجام دهد که به درجه کفر برسد.

ابن منذر و روایتی از احمد بر این نظر هستند.

ولی دیدگاه نخست شایسته‌تر و بهتر است، به دلیل حدیث مذکور و اثر عمرسضمن اینکه مردم در زمان خلافت عمرسبدون اینکه کسی انکار کند، بدان عمل کرده‏اند. مصنف می‏گوید: در صحیح بخاری از بجالة بن عبدة روایت شده است که عمر بن خطاب نامه نوشت که هر مرد و زن جادوگری را بکشید. گفت: سه نفر جادوگر را به قتل رساندیم.

این اثر را همانگونه که مصنف/گفته است، بخاری روایت کرده ولی قتل جادوگران را نیاورده است.

بجالة همان بجالة بن عَبَدَة تمیمی عنبری بصری موثق و مورد اعتماد است.

ظاهر عبارت «عمر بن خطاب نامه نوشت که هر زن و مرد جادوگری را بکشید» بیانگر آن است که جادوگر بدون اینکه از وی طلب توبه کنند، کشته می‏شود.

بنابر قول مشهور، از احمد نیز چنین دیدگاهی روایت شده و مالک هم همین نظر را دارد. چون علم جادوگری با توبه از بین نمی‌رود. از احمد روایت دیگری نیز نقل شده است که وی می‏گوید:

از جادوگر طلب توبه می‏شود، اگر توبه کرد، توبه وی پذیرفته می‌شود که نظر شافعی این دیدگاه است، زیرا گناه جادو افزونتر از گناه شرک نیست در حالیکه از شرک طلب توبه می‌شود و توبه او مورد پذیرش واقع می‌گردد. به همین سبب ایمان جادوگران فرعون و توبه آنان صحیح است.

مصنف می‏گوید: «از حفصة لبه صورت صحیح روایت شده است که به وی دستور داده شد کنیزش را که او را جادو کرده بود، به قتل برساند، او نیز وی را به قتل رساند»، این اثر را مالک در موطأ روایت کرده است.

مصنف می‏گوید: [۲۳۰]در صحیح بخاری از بجالة بن عبدة روایت شده است که گفت: عمر بن خطاب نامه نوشت که هر زن و مرد جادوگری را بکشید: سه نفر ساحره را به قتل رساندیم.

از حفصةلبه صورت صحیح روایت شده است که به وی دستور داده شده کنیزش را که او را جادوکرده بود، به قتل برساند.

حفصة همان ام المومنین (مادر مومنان)، دختر عمر بن خطاب است که پیامبرصبعد از خنیس بن حذافة، وی را به ازدواج خود در آورد. در سال ۴۵ هجری درگذشت.

عبارت «ازجندب نیز چنین اثری به طور صحیح روایت شده است» مصنف با این عبارت به کشته شدن ساحر توسط جندب اشاره کرده است همانطور‌ی که بخاری در تاریخ خود از ابو عثمان نهدی روایت کرده است که گفت: نزد ولید مردی بود که بازی می‌کرد، انسانی را سر بریدو سرش را جدا کرد پس ما شگفت زده شدیم، دوباره سرش را برگرداند که جندب ازدی فرارسید و او را کشت.

بیهقی آن را در «الدلائل» به صورت طولانی روایت کرده است. که در آن این عبارت نیز اضافه شده است که سپس ولید فرمان داد و زندانی شد. داستان را به طور کامل آورده است که این داستان به طرق فراوانی روایت شده است.

عبارت «احمد از قول سه نفر از اصحاب پیامبرصچنین چیزی را بیان کرده است».

مقصود از احمد، همان امام احمد بن محمد بن حنبل است. که مفهوم کلی عبارت اینگونه است؛ قتل ساحر (جادوگر) از سه نفر از یاران پیامبر صبه طریق صحیح روایت شده است که آن سه نفر عبارتند از: عمر، حفصة، جندب، و الله اَعلَم.

از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:

نخست: تفسیر آیه سوره بقره.

دوم: تفسیر آیه سوره نساء.

سوم: تفسیر جبت و طاغوت و فرق میان آندو.

چهارم: اینکه طاغوت گاهی از جن است و گاهی نیز از انسان.

پنجم: شناخت هفت هلاکت کننده که به طور ویژه نهی شده‏اند.

ششم: اینکه جادوگر کافر می‏شود.(تکفیر می‏شود).

هفتم: از جادوگر می‌خواهند توبه کند و سپس کشته می‏شود.

هشتم: موجودیت چنین چیزی (جادوگری)در زمان عمرس، پس از دوران وی چگونه است؟ (یعنی حتما در دوران پس از وی بیشتر و فزونتر شده است).

[۲۱۹] بخاری کتاب النکاح(۵۱۴۶) بالخطبه من حدیث ابن عمرب، مسلم: کتاب الجمعة(۸۶۹)(۴۷) باب تخفیف الصلاة و الخطبة. [۲۲۰] بخاری: کتاب الطلب(۵۷۶۳): باب السحر همچنین مسلم آن را در کتاب السلام(۲۱۸۹)(۴۳): باب السحر آورده است. [۲۲۱] موضوع است: عبدالرزاق (۱۰/۱۸۴)در سند آن ابراهیم بن محمد بن ابی یحی اسلمی قرار دارد که ابن معین می‌گوید دروغگو و رافضی است. نسائی، دارقطنی و احمد می‌گویند متروک است. به المیزان (۱/۵۷، ۶۱) مراجعه شود. [۲۲۲] بخاری: کتاب الوصایا(۲۷۶۶)باب قول الله تعالی ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًامسلم: کتاب الایمان (۸۹)(۱۴۵): باب الکبائر واکبرها. [۲۲۳] حسن است. بخاری در ادب المفرد(۸). ابن جریر در تفسیر خود(۵/۲۶) از ابن عمر به صورت موقوف وبا سند صحیح آورده‌اند. بیهقی نیز (۴۰۹) به صورت مرفوع از ابن عمر روایت کرده است. البانی آن را در الارواء(۳/۱۵۶) حسن دانسته است. [۲۲۴] تخریج آن در شماره (۱۵)گذشت [۲۲۵] ضعیف است، ترمذی: کتاب الإستئذان(۲۷۳۳): باب ماجاء فی قُبلة الید و الرجل. می‌گوید حسن صحیح است. کتاب التفسیر(۳۱۴۴): باب ومن تفسیر سورة بنی اسرائیل می‌گوید: حسن صحیح است ابن کثیر در تفسیر خود (۳/۶۷) به صعف آن اشاره کرده است. [۲۲۶] بخاری: کتاب الجزیة و الموادعة(۳۱۶۶): باب من قتل معاهداً بغیر جرم. [۲۲۷] بخاری: کتاب التفسیر (۴۵۹۰): باب ﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُمسلم: کتاب التفسیر(۳۰۲۳)(۱۶). [۲۲۸] صحیح است: احمد (۴/۹۹). نسائی(۷/۸۱): کتاب تحریم الدم، البانی با شواهد خود در الصحیحة(۵۱۱) آن را صحیح دانسته است. [۲۲۹] ضعیف است. ترمذی: کتاب الحدود (۱۴۶۰): باب ماجاء فی حد الساحر، این حدیث را حافظ در الفتح (۱۰/۲۳۶) تضعیف کرده است البانی نیز در ضعیف الجامع (۲۶۹۸) آن را تضعیف کرده است. [۲۳۰] بخاری: کتاب فرض الخمس (۳۱۵۶): باب الجزیة و الموادعة مع اهل الذمةو الحرب لفظ آن بدین نحو است: عن بجالةبن عبدة قال «كنت كاتبآ لجزدبن معادمة.....».