باب
قول خداوند متعال: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٢٣﴾[المائدة: ۲۳] یعنی: «اگر مومن هستید بر خدا توکل کنید».
شرح باب قول خداوند متعال ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٢٣﴾[المائدة: ۲۳].
ابوسعادات میگوید: توکَّل بالامر: زمانی است که شخص ضامن انجام آن کار میشود «وكلت أمري الی فلان»هنگامی است که به او اعتماد میکند و وکل فلان فلاناً: آن وقت است که او را لایق و شایسته مییابد و کارهایش را به او واگذار میکند.
مصنف/این ترجمه را از آیه مد نظر داشته که توکل فرضیهای است که خالص کردن آن برای خداوند واجب است و تقدیم معمول در آن افاده حصر میکند یعنی بر خدا توکل کنید نه بر غیر او، توکل جزء بزرگترین و جامعترین عبادتها محسوب میشود زیرا اعمال صالح ازآن نشأت میگیرند و زمانیکه فرد در تمام مسائل دینی و دنیایی فقط به خداوند اعتماد داشته باشد، اخلاص او صحیح و درست است و در طرف معامله او خداوند بزرگوار قرار میگیرد، بالاترین منازل و درجات که انواع سه گانه توحید است ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾جز با توکل به خداوند به دست نمیآید همچنان که این آیه به آن اشاره میکند ﴿وَقَالَ مُوسَىٰ يَٰقَوۡمِ إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ فَعَلَيۡهِ تَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّسۡلِمِينَ٨٤﴾[يونس: ۸۴] «موسی گفت: ای قوم من اگر واقعا به خدا ایمان دارید بر او توکل کنید (و باید بر او توکل کنید) اگر خود را بدو تسلیم کرده اید»و آیه ﴿رَّبُّ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَٱتَّخِذۡهُ وَكِيلٗا٩﴾[المزمل: ۹] «همان پروردگار شرق و غرب که معبودی جز او نیست، سپس تنها او را به عنوان کار ساز و یاور برگیر و برگزین».
آیات در این زمینه بسیار است. امام احمد /میگوید: توکل عمل قلب است. ابن قیم/چنین نظر میدهد که توکل بر خداوند شرط ایمان است و زمانی که توکل نباشد ایمان نیز منتفی است و آیه: ۸۴ یونس که قبلا بیان آن گذشت، دلیل صحت ایمان را توکل قرار داده است، هر زمان ایمان بندهای زیاد باشد توکل او نیز عمیق است و هر زمان ایمان بندهای کم و ضعیف باشد توکل او نیز کم است و در واقع ضعف توکل دلالت دارد بر ضعیف بودن ایمان. خداوند متعال بین توکل و عبادت، توکل و ایمان، توکل و تقوی، توکل و اسلام، توکل و هدایت جمع میبندد بنابراین توکل اصل و اساس تمام اعمال اسلام و مقامات ایمان و احسان است و شأن و مرتبه آن به عبادت مانند سراست در جسم و تن، همچنانکه سر جز بر بدن قرار نمیگیرد ایمان و مقامات و اعمال آن نیز جز بر توکل قوام و استحکام نمییابند.
شیخ الاسلام /میگوید: کسی که به مخلوقی از مخلوقات خداوند امید ببندد و به غیر او توکل کند بیگمان مشرک است ﴿وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّيۡرُ أَوۡ تَهۡوِي بِهِ ٱلرِّيحُ فِي مَكَانٖ سَحِيقٖ٣١﴾[الحج: ۳۱] «کسی که برای خدا انبازی قرار دهد انگار از آسمان فرو افتاده است و پرندگان او را میربایند، یا اینکه تندباد او را به مکان بسیار دوری پرتاب میکند».
شارح/گفته: توکل بر دو قسم است:
۱- توکل در اموری که جز خداوند کسی قادر به انجام آن نیست مانند افرادی که به اموات و طاغوتها توکل میکنند و به آنها امید بستهاند تا حاجتهایشان را از رزق و روزی و شفاعت و محافظت و نصرت برآورده سازد که این مرحله شرک اکبر است.
۲- توکل به اسباب ظاهری: مانند کسی که به امیر و سلطانی که خداوند او را توانا ساخته برای کسب رزق و روزی، دفع آزار و اذیت، توکل میکند. که این مرحلهای از شرک اضعر است.
و کاله جایز: وکالت دادن به شخص برای انجام کارهایی که موکل خود قادر به انجام آن هست به شرط اینکه به وکیل در گرفتن نتیجه اعتماد کامل نکند بلکه همواره برای آسان سازی کاری که خود انجام میدهد یا به وکیلش واگذار کرده به خدا توکل کند، وکالت به غیر از جمله اسبابی است که اتخاذ آن جایز است اما صرف اعتماد به مسببی که عامل ایجاد سبب و مسبب است لازم است.
فرموده خداوند متعال: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٢﴾[الأنفال: ۲] یعنی: «مومنان تنها کسانی هستنى که هر وقت نام خدا برده شود هراسان میگردد و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده میشود بر ایمانشان میافزاید و بر پروردگار خود توکل میکنند».
قول خداوند متعال: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٤﴾[الأنفال: ۶۴].
«ای پیغمبر خدا برای تو و مومنانی که از تو پیروی کردهاند کافی و بسنده است».
در شرح قول خداوند متعال ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٢﴾[الأنفال: ۲].
که مصنف به آن اشاره میکند، ابن عباسبمیگوید: منافقان هنگام اداء فرائض خداوند چیزی از ذکر و تسبیح خداوند به قلبشان خطور نمیکند به آیات خداوند ایمان نمیآورند و به او توکل نمیکنند و زکات اموالشان را نمیدهند و در غیاب نماز نمیخوانند.
خداوند متعال چنین خبر میدهد که اینان در شمار مومنین نیستند سپس وصف مومنین را چنین میآورد ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾، بنابراین واجبات و فرایض او را به جا میآوردند.
ابن جریر و ابن ابی حاتم آن را روایت کردهاند، هراسان شمردن دل از یاد خدا مستلزم قیام به انجام کاری است که خداوند به آن امر کرده و همچنین مقتضی دوری نمودن از انجام کاری است که خداوند از آن نهی نموده است.
سدی میگوید: مقصود از ﴿ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾مردی که میخواهد ستم کند یا اراده انجام معصیت میکند به او گفته میشود از خدا بترس و این منجر به هراس و خوف در قلبش میشود، ابن ابی شیبة و ابن جریر آن را روایت کردهاند.
﴿وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا﴾صحابه و تابعون و تبع تابعون استدلال کردهاند به این آیه و آیات دیگری نظیرآن بر زیادی و نقصان ایمان.
عمیر بن حبیب صحابی چنین گفته: که ایمان کم و زیاد میشود از او پرسیدهاند زیاده و نقصان آن چگونه است؟ میگوید: هنگامی که خدا را به یاد داشته باشیم و از او خوف و خشیت داشته باشیم ایمان ما زیاد است و هرزمان که از او غفلت ورزیدیم و فراموش کردیم و کوتاهی ورزیدیم آن زمان ایمان ما کاهش یافته است. ابن سعد آن را روایت کرده است.
مجاهد میگوید: زیادی و کمی ایمان همان قول و عمل است ابن ابی حاتم آن را روایت کرده است.
شافعی، احمد، ابوعبید و دیگران برآن اجماع بستهاند
﴿وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ﴾یعنی قلباً به او اعتماد کنند و کارهایشان را به او واگذار کنند، جز او به کسی امید نداشته باشند و مقصد و نهایت خود را در او جستجو کنند و به او دل ببندند و بدانند هر آنچه اراده کند همان میشود و بدون اراده او کاری انجام نمیپذیرد و تنها او میتواند در ملک تصرف کند، و معبودی که هیچ شریکی جز او نیست تنها و یگانه است.
در این آیه مومنین باسه ویژگی نیک توصیف شدهاند: خوف، ایمان زیاد، تنها بر خداتوکل کردن. که این ویژگیها مقتضی کمال ایمان هستند و بدست آمدن نتایج اعمال باطنی و ظاهری مثال آن نماز است، کسی که نماز میخواند برآن مداومت میورزد و زکات را مطابق امر برخدواند پرداخت میکند باید تا انجا که برایش مقدور است واجبات را به جا آورد و تمامی محرمات را ترک کند همانطور که خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۗ وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۗ﴾[العنكبوت: ۴۵].
«مسلماً نماز از گناهان بزرگ و کارهای منکر باز میدارد و قطعا ذکر خدا و یا الله بزرگتر و والاتر است».
شرح آیه ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٤﴾[الأنفال: ۶۴].
ابن قیم /میگوید: منظور این است که خدا به تنهایی برای پیامبر و پیروان او کفایت میکند و با وجود او به کس دیگری احتیاج پیدا نمیکنند و این قول را شیخ الاسلام ابن تیمیه/نیز برگزیده است.
سخن دیگر این است که خدا و مومنین برای تو کافی هستند.
ابن قیم/این قول را خطای محض میداند که نباید آیه را برآن حمل کرد زیرا کافی بودن همانند توکل و تقوی و عبادت تنها برای خداوند متعال است، و میفرماید: ﴿وَإِن يُرِيدُوٓاْ أَن يَخۡدَعُوكَ فَإِنَّ حَسۡبَكَ ٱللَّهُۚ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَيَّدَكَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٢﴾[الأنفال: ۶۲].
یعنی: «اگر بخواهند تو را فریب دهند خدا برای تو کافی است و او همان کسی است که تو را با یاری خود و توسط مومنان تقویت و پشیبانی کرد».
بین حسب و تایید تفاوت وجود دارد، حسب مختص خداوند است و تایید با یاری خداوند و به کمک بندگان صورت میگیرد خداوند بندگانی که تنها او را برای خود کافی میدانند مورد ستایش قرار میدهد ﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣﴾[آل عمران: ۱۷۳].
یعنی: «آن کسانی که مردمان بدیشان گفتند مردمان بر ضد شما گرد یکدیگر فراهم آمدهاند، پس از ایشان بترسید ولی بر ایمانشان افزود و گفتند خدا ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است».
و نگفتند خدا و رسولش برای ما کافی است و همانند این آیه خداوند متعال است ﴿وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ سَيُؤۡتِينَا ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَرَسُولُهُۥٓ إِنَّآ إِلَى ٱللَّهِ رَٰغِبُونَ٥٩﴾[التوبة: ۵۹] یعنی: «و میگفتند خدا ما را بسنده است و خداوند از فضل و احسان خود به ما میدهد و پیغمبرش و ما تنها رضای خدا را میجوئیم».
در این آیه تامل کن و بنگر چگونه ایتا ء(دادن) رابرای خدا و رسول خدا قرارداده است و حسب را تنها برای خدا، نگفته حسبنا الله و رسوله: خدا و رسول برای ما کافی است بلکه آن را مخصوص خدا دانسته است. همچنان که خداوند میفرماید: ﴿وَإِلَىٰ رَبِّكَ فَٱرۡغَب٨﴾[الشرح: ۸].
یکسره به سوی پروردگارت روی آر بنابراین رغبت و توکل و انابه و حسب تنها برای خداوند است همچنان که عبادت و تقوی و سجود ونذر و سوگند برای او است و آیه اینگونه با معنی متبادر از آن مطابقت مییابد که اگر خداوند برای بندهاش کافی باشد واجب است فقط به او توکل کند و هر زمان به غیر او توجه کند خداوند امور او را به کسی که به او نظر کرده واگذار میکند به همان نحوی که در حدیث به آن اشاره شده: هرکس به چیزی تعلق و دلبستگی داشته باشد به همان واگذارمیشود. [۲۹۶]
داوند متعال میفرماید: ﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ﴾[الطلاق: ۳] «هر کس بر خدا توکل کند خدا او را بسنده است».
شرح ﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ﴾[الطلاق: ۳].
ابن قیم/ و دیگران گفتهاند: حسبه: برای او کافی است، هرکس که خدا برای او بسنده باشد و از او محافظت کند دشمن نمیتواند به او نظر کند و او را مورد اذیت قرار دهد مگر اذیتی که چارهای جز آن نیست مانند گرما و سرما و گرسنگی و تشنگی و اگر بخواهد به او ضربهای بزند که نتواند به خواستهاش برسد هرگز موفق نمیشود و فرق است بین اذیتی که در ظاهر اذیت است. و در حقیقت فقط ضرر به خود است و نیکی و احسان به متضرر با ضرری که شخص حسرت دل خود را از دشمن در آورد.
بعضی از اهل سلف گفتهاند: خداوند برای هر عملی جزا و پاداشی از جنس خودش قرار داده است و پاداش توکل بر خدا را کافی بودن او برای بندهاش گذشته است این است که میگوید: ﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ﴾و نمیگوید این پاداش و آن پاداش را دارد همان طور که در مورد اعمال دیگر میگوید، اگر بندهای آنچنان که باید به خداوند توکل کند، آسمانها و زمین و آنچه که در آن است نمیتوانند برای او تنگنایی ایجاد کنند زیرا خداوند راه گشایش را برای او فراهم میسازد و همواره رزق و نصرت خداوند برای بندهاش کافی است.
در اثری که احمد در (الزهد) از وهب بن مبنه روایت کرده میگوید: خداوند فرمود به عزت خودم سوگند بندهای که من را پناه خود قرار بدهد آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست نمیتوانند برای او تنگنایی قرار دهند چرا که من با او هستم و راه خلاص و گشایش را برای او فراهم میسازم و کسی که به من پناه بجوید دست او را از اسبابی که در آسمانهاست کوتاه میسازم و زمین زیر پایش را فرو میبرم و او را به نفسش میگمارم، برای بنده من همین کافی است که من نهایت آرزوی او باشم.
اگر بندهام از من اطاعت کند قبل از اینکه چیزی از من در خواست کند به او میدهم و قبل از اینکه از من بخواهد او را مورد اجابت قرار میدهم، من به نیازهایی که میشود به وسیله آن به او مهربانی کرد آگاهم.
و آیه دلیلی بر فضیلت توکل است که بزرگترین سبب در جلب منفعت و دفع مضرت به حساب میآید زیراخداوند جمله اخر رابر جمله اول معلق کرده، تعلیق جزاء بر شرط غیر ممکن است وجود شرط بسان نبود آن باشد چون خداوند حکم را بر وصفی که مناسب با آن است مترتب کرده بنابراین توکل همان سببی است که توسط آن خداوند برای بندهاش کفایت میکند همچنین در آیه تذکری بر این مطلب است که اسباب را باید همراه توکل اتخاذ زیرا خداوند ابتدا از تقوی و بعد از توکل سخن میگوید: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١١﴾[المائدة: ۱۱].
«از خدا بترسید و باید که مومنان تنها بر خدا تکیه کنند». آیه فوق توکل همراه با تقوی را جزء اسباب مشروعی قرار داده که ما مامور به فراهم کردن آن هستیم توکل بدون اخذ اسباب موجه، بیهوده و بینتیجه است گرچه شائبهای از اصل توکل هم در آن باشد، شایسته نیست که بندهای توکل کند اما بیهوده، همان طور که شایسته نیست آنچه را که ثمرهای در بر ندارد وسیله توکل خود قرار دهد بلکه باید به گونهای توکل کند که مقصود او از توکل به نتیجه برسد، ابن قیم این معنا را برای آن ذکر کرده است.
بخاری و نسائی از ابن عباس روایت کردهاند که گفت: حضرت ابراهیم آن هنگام که او را در آتش انداختند، حسبنا الله و نعم الوکیل را بر زبان آورد و همچنین حضرت محمدصهنگامی که به او گفتند: ﴿إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣﴾[آل عمران: ۱۷۳].
شرح این عبارت و عن ابن عباس بقال «حسبنا الله ونعم الوكیل قالها ابراهیم حین القی فی النار وقالها محمد صحین قالوا له: ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ایماناً وقالوا حسبنا الله ونعم الوكیل»که بخاری و نسائی آن را روایت کردهاند. [۲۹۷]مقصود از حسبنا الله: یعنی خدا برای ما کافی است، جز به او توکل نمیکنیم خداوند میفرماید: ﴿قُلۡ يَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَكَانَتِكُمۡ إِنِّي عَٰمِلٞۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٣٩﴾[الزمر: ۳۹] آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست.
﴿وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ﴾، یعنی واگذارنده بسیار خوبی است همان طور که میفرماید: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِٱللَّهِ هُوَ مَوۡلَىٰكُمۡۖ فَنِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَنِعۡمَ ٱلنَّصِيرُ٧٨﴾[الحج: ۷۸] «به خدا چنگ زنید که سرپرست و یاور شماست و چه سرور و یاور نیک و چه مددکار و کمک کننده خوبی است».
مخصوص (نعم) هُوَ است که تقدیرا مخدوف است.
ابن قیم/میگوید: خداوند برای کسی که به او توکل کند و به او پناه برد کافی و بسنده است و او کسی است که خوف خائف را به امنیت مبدل میسازد و به پناه جوینده پناه میدهد.
کسی که او را به دوستی گیرد و از او کمک طلبد و به او توکل کند و تماماً به او پناه برد خداوند ولی او میشود و از او محافظت میکند و او را مصون میدارد. وکسی که از او بترسد و پرهیز کند خدا او را در پناه من خود قرار میدهد و تمام منافع مورد نیازش را برای او فراهم میسازد.
در شرح این گفته: «قالها ابراهیم حین القی فی النار»چنین آمده که: ﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَكُمۡ إِن كُنتُمۡ فَٰعِلِينَ٦٨ قُلۡنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ٦٩ وَأَرَادُواْ بِهِۦ كَيۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِينَ٧٠﴾[الأنبياء: ۶۸-۷۰].
«(برخی به برخی رو کردند) و گفتند: اگر میخواهید کاری کنید ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد و یاری دهید، ما به آتش دستور دادیم که ای آتش سرد و سالمشو برای ابراهیم، آنها خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکی نابود کنند ولی ما ایشان را زیانبارترین مردم نمودیم».
شرح این قول: وقالها محمدص حین قالوا له﴿إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣﴾[آل عمران: ۱۷۳].
چنین است که: بعد از برگشت قریش و احزاب از جنگ احد، خبر رسید که ابوسفیان و پیروان او تجدید قوا کردهاند و قصد دارند دوباره حمله کنند پیامبرصبا هفتاد سواره از شهر خارج شد تا به محل حمراء الاسد رسید، خداوند رعب و وحشت را در دل ابوسفیان انداخت به گونهای که او و همراهانش برگشتند و در راه به کاروان عبدالقیس برخوردند، ابوسفیان از آنها پرسید کجا میروید، گفتند به مدینه گفت: از جانب من پیامی به محمد برسانید، گفتند قبول، گفت: به او خبر دهید که ما اتفاق کردیم که به سوی او برویم تا باقی مانده آنها را نابود کنیم، هنگامی که خبر را به او رسانیدند گفت: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ﴾، این دو داستان بزرگی و عظمت این حکم را بیان میدارد و اینکه دو نفر از دوستان نزدیک خدا در هنگام مصیبت و شدائد آن را گفتهاند.
در حدیث آمده [۲۹۸]هنگامی که واقعه بزرگ و عظیمی برای شما پیش آمد بگویید حسبنا الله و نعم الوکیل.
مسائل مطرح شده در این باب:
۱- توکل جزء فرایض است.
۲- از شروط ایمان است.
۳- تفسیر آیه انفال.
۴- تفسیر پایان آیه.
۵- تفسیر آیه طلاق.
۶- بزرگی و شأن کلمه توکل و این که کلمه مذکور سخن ابراهیم و محمد صدر شدائد بوده است.
[۲۹۶] در پاورقی ۹۸ تخریج آن آمده است. [۲۹۷] بخاری: کتاب التفسیر (۴۵۶۳): باب ﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ﴾نسائی در التفسیر من الکبری و تحفة الاشراف (۵/۲۳۸) آن را آورده است. [۲۹۸] حدیث ضعیف است ابن مردویه از ابی هریره بصورت مرفوع آن روایت کرده که همان طور که در الجامع الصغیر آمده مناوی در فیض القدیر (۱/۴۵۵) آن را ضعیف دانسته و البانی هم در ضعیف الجامع (۸۲۹)آن را ضعیف خوانده.