باب: آنچه در خصوص سبب کفر بنی آدم و ترک دینشان آمده است که سبب آن همان، غلو و افراط پیرامون افراد صالح خودشان است
خداوند ﻷفرموده است ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ﴾[النساء: ۱۷۱] یعنی: «ای اهل کتاب در دین خود غلو نکنید و درباره خداوند جز حق نگویید».
مصنف میگوید: «آنچه در خصوص سبب کفر بنی آدم و ترک دینشان آمده است و سبب آن همان غلو و افراط پیرامون افراد صالح خودشان است».
در عبارت «تركهم» به صورت جر و عطف بر مضاف است. مصنف /تعالی خواسته است تا آنچه را که غلو در خصوص صالحین منجر به آن میشود، از قبیل شرک به خدا در الوهیت که بزرگترین نافرمانی در برابر خداوند است را بیان کند. چرا که آن با توحیدی که کلمه اخلاص، شهادت لا اله الا الله بدان دلالت دارد در تعارض ومنافات است.
مصنف میگوید: خداوند فرموده است: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ﴾[النساء: ۱۷۱].
یعنی: «ای اهل کتاب در دین خود غلو نکنید و درباره خداوند به جز حق نگویید، مسیح، عیسی پسر مریم، فرستاده خدا و کلمه اوست که بر مریم القا کرد و روحی است از جانب خداوند».
غلو: یعنی گفتاراً و اعتقاداً زیاده روی کردن در بزرگداشت و تعظیم فرد. معنای آیه این است که مخلوق را از آن جایگاه اصلی خود که خداوند برای او مشخص کرده است بالاتر نبرید به طوری که او را در منزلتی قرار دهید که تنها شایسته خداوند است. اگرچه خطاب به اهل کتاب است ولی عام است و تمامی امتها را در بر میگیرد تا همگان را بر حذر دارد از اینکه با پیامبر خودشان آنگونه رفتار کنند که مسیحیت با عیسی و یهود با عزیر رفتار کردند. خداوند متعال میفرماید: ﴿۞أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا يَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ١٦﴾[الحديد: ۱۶] یعنی: «آیا وقت آن برای مومنان فرا نرسیده است که دلهایشان به هنگام یاد خدا و در برابر حق و حقیقتی که خدا فرو فرستاده است بلرزد وکرنش رد؟ شما همچون کسانی نشوید که برای آنان قبلاً کتاب فرستاده شده است و سپس با گذشت اندک زمانی دلهایشان سخت شده است و بیشترشان فاسق و از دین خارج گشتهاند».
از این رو پیامبر صفرموده است: «مرا آنچنان که مسیحیان عیسی بن مریم را ستودند و بالا بردند تمجید و ستایش نکنید». [۱۵۳]
پس هرکس پیامبر صیا یکی از اولیا را غیر از خدا به فریاد بخواند، در واقع آن را معبود گرفته است. شباهت و همانندی با مسیحیت در شرکشان و با یهود در تفریطشان، مذموم است. مسیحیان در خصوص عیسی افراط و زیاده روی کردند و یهودیان نیز با او دشمنی ورزیدند و ناسزا گفتند و عیبجویی نمودند. بنابراین مسیحیت افراط و زیادهروی و یهود نیز کوتاهی کردند.
خداوند متعال میفرماید: ﴿مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞۖ كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَۗ﴾[المائدة: ۷۵] یعنی: «مسیح فرزند مریم، فقط فرستاده (خدا) بود؛ پیش از وی نیز، فرستادگان دیگری بودند، مادرش، زن بسیار راستگویی بود؛ هر دو، غذا میخوردند؛ (با این حال، چگونه دعوی الوهیت مسیح و پرستش مریم را دارید؟!)».
این آیه و آیات نظیر آن در رد مسیحیت و یهودیت است.
شیخ الاسلام /میگوید: هرکسی از میان این امت خود را به یهود و مسیحیت شبیه و مانند کند؛ در دین افراط و تفریط یا زیادهروی و غلو کند، در واقع خود را به آنان مانند کرده است. علی سغلو کنندگان را فضی را در آتش سوزاند، دستور داد تا گودالهایی در باب کنده حفر کردند و آنها را در آن گودالها افکند. و صحابه بر کشتن آنان اتفاق نظر داشتند. ولی دیدگاه ابن عباس این بود که باید با شمشیر کشته شوند نه با سوزاندن، که دیدگاه بیشتر علما نیز همین نظر ابن عباس است.
در صحیح از ابن عباسبدر خصوص این فرموده خداوند که ﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا٢٣﴾[نوح: ۲۳] یعنی: «گفتند معبودهای خود را وامگذارید، وَد، سواع، یغوث، یعوق و نسر را رها نسازید».
گفتهاند این اسامی مردان صالحی از قوم نوح بودند. هنگامی که وفات کردند شیطان به قوم آنها وحی کرد که در مجالسی که آنان مینشستند، بناهای یادبود یا مجسمههایی برپا دارند، این مجسمهها را به نام اصلی آنها بنامند. آنان نیز انجام دادند در ابتدا پرستیده نمیشدند تا اینکه عاملان آن مجسمهها (همان کسانی که آنها را تصویر کرده بودند) از دنیا رفتند و علم به فراموشی سپرده شد و آنها پرستیده شدند.
مصنف میگوید: در صحیح از ابن عباسب در خصوص این فرموده خداوند که ﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا٢٣﴾[نوح: ۲۳] یعنی: «گفتند معبودهای خود را وامگذارید، وَد، سواع، یغوث، یعوق و نسر را رها نسازید»گفته است این اسامی مردان صالحی از قوم نوح بودند. هنگامی که وفات کردند شیطان به قوم آنها وحی کرد که در مجالسی که آنان مینشستند، بناهای یادبود یا مجسمههای بر پا دارند، این مجسمهها را به نام اصلی آنها بنامند. آنان نیز انجام دادند، در ابتدا پرستید نمیشدند تا اینکه عاملان آن مجسمهها (همان کسانی که آنها را تصویر کرده بودند) از دنیا رفتند و علم به فراموشی سپرده شد و آنها پرستیده شدند.
مقصود از «صحیح» صحیح بخاری است. این اثر را مصنف مختصر کرده است و لفظ آن آنطوری که در بخاری آمده این است که از ابن عباس بروایت شده است که گفت: بتهای موجود در میان قوم نوح بعدها در میان عرب راه یافت. «وَد از آن قبیله کلب در دومة الجندل، سواع از آن هذیل، یغوث در ابتدا از آن قبیله مراد و سپس برای بنی غطیف در حرف نزد سباء، یعوق از آن همدان و نسر نیز از آن آل ذی الکلاع در قبیله حمیر بود. نامهای مردان صالحی در قوم نوح بودند.. الی آخر اثر. عکرمة، ضحاک و ابن اسحاق نیز نظیر همین اثر را روایت کردهاند.
ابن جریر میگوید: ابن حمید برای ما روایت کرد و گفت: مهران از سفیان از موسی از محمد بن قیس برای ما روایت کرد که وی گفت: یغوث، یعوق و نسر، گروهی از افراد صالح فرزندان آدم هستند. پیروانی داشتند که به آنها اقتدا میکردند، هنگامی که مردند پیروان آنها گفتند: اگر آنها را به صورت مجسمه در آوریم برای عبادت کردن در ما شوق بیشتری ایجاد خواهد کرد. بنابراین آنها را به صورت مجسمه درآوردند. هنگامی که این عده مردند، گروهی دیگری که پس از آنها آمدند ابلیس در آنان نفوذ کرد و گفت: نسل پیش از شما آنها را میپرستیدند و از آنها طلب باران میکردند، در نتیجه فریب شیطان آنها را پرستیدند.
«انصاب» جمع نُصب در اینجا مقصود: بتهایی است که به صورت آن افراد صالحی که در مجالس آنها نصب کرده بودند، و به نام آنها نامیده بودند، درست شده بود. سیاق حدیث ابن عباس دلالت دارد بر اینکه آن بتها، وثَن نامیده میشدند. اسم وُثن هر معبودی غیر از خداوند را در بر میگیرد، خواه آن معبود قبر باشد یا ضریح یا مجسمه و یا هر چیز دیگر، فرقی نمیکند.
عبارت «تا اینکه عاملان آن مجسمهها از دنیا رفتند» مقصود کسانی است که آن مجسمهها را درست کرده بودند.
عبارت عربی «نُسی العلم» در روایت بخاری به صورت «وینسخ» و در روایت کشمیهنی به صورت «و نسخ العلم» آمده است که به معنای پایمال شدن و از بین رفتن علم با از میان رفتن علماست، نادانی به اندازهای فراگیر شد تا جایی که نمیتوانستند میان توحید و شرک تشخیص دهند، پس دچار چنان شرکی شدند و به گمان اینکه نزد خداوند به آنان نفع میرساند.
عبارت «پرستیده شدند» این پرستش هنگامی صورت پذیرفت که ابلیس به آنان گفت: پیشینیان شما و انانی که قبل از شما بودند آنها را میپرستیدند و از آنها طلب باران میکردند. ابلیس بود که عبادت بتها را برای آنان زینت بخشید و آنان را بدان فرمان داد و در حقیقت خود ابلیس معبود آنان واقع شد.
همانگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿۞أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ٦٠ وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ٦١ وَلَقَدۡ أَضَلَّ مِنكُمۡ جِبِلّٗا كَثِيرًاۖ أَفَلَمۡ تَكُونُواْ تَعۡقِلُونَ٦٢﴾[يس: ۶۰-۶۲] یعنی: «ای آدمی زادگان! مگر من به شما سفارش ننمودم و امر نکردم که اهریمن را پرستش نکنید، چرا که او دشمن آشکار شماست؟ و اینکه مرا بپرستید و بس. که راه راست همین است. اهریمن گروههای فراوانی از شما انسانها را گمراه کرده است. آیا نیندیشیدهاید».
این آیات میرساند که باید از غلو و وسائلی که منجر به شرک میشود حذر کرد اگر چه نیت خوبی هم در پشت آنها باشد زیرا که شیطان امتهای پیشین را به طریق غلو در صالحان و افراط و زیادهروی در محبت آنها وارد شرک کرد. همانگونه که در میان این امت نیز چنان چیزی اتفاق افتاده است. غلو و بدعت را در قالب تعظیم افراد صالح و محبت آنها نمایان کرده است. تا آنان را به چیزی که بسیار بزرگتر از آن است دچار کند و آن هم عبادت برای غیر از خدا است.
و در روایتی آمده است که «مشرکان نسلهای بعدی گفتند: پیشینیان ما اینان (مجسمهها) را تنها بدان خاطر که امید شفاعتشان را نزد خدا داشتند، تعظیم کردند. یعنی: به شفاعت آن افراد صالحی که آن مجسمهها را به شکل آنان درست کرده بودند و به نام آنان نامیده بودند، امید داشتند.
از اینجا میتوان فهمید که برگرفتن شفیعان و امید داشتن به شفاعت از آنها و تقاضا کردن، همانگونه که قبلاً در آیات محکم گذشت برابر با قائل شدن شریک برای خداوند است.
ابن قیم /گفته است: چندین نفر از سلف گفتهاند: هنگامی که افراد صالح مردند، مردم بر قبرهای آنان به احترام ایستادند سپس مجسمههایی از آنها را درست کردند و با گذشت زمان آنها را پرستیدند.
مصنف میگوید: ابن قیم /علیه گفته است: هنگامی که افراد صالح مردند، مردم بر قبرهای آنان به احترام ایستادند سپس تندیسهای آنها را درست کردند و با گذشت زمان آنها را پرستیدند.
ابن قیم همان امام علامه محمد بن ابی بکر بن ایوب زرعی دمشقی معروف به ابن قیم جوزیه. حافظ سخاوی در خصوص وی میگوید: علامه، حجت، پیشگام در وسعت علم و شناخت خلاف و قوت قلب و باطن، که دوست و دشمن یا موافق و مخالف به این صفات وی متفقند. دارای تصنیفاتی ماندگار و نیکیهای فراوان. در سال هفتصد و پنجاه و یک درگذشت.
عبارت «چندین نفر از سلف گفتهاند» این عبارت به همان معنایی است که بخاری و ابن جریر مطرح کردند جز اینکه در اینجا ایستادن بر قبرها و تکریم آنها قبل از ساختن این مجسهها مطرح شده است و این کار از ابزارهای شرک و حتی خود شرک است. چرا که ایستادن و معتکف شدن در مساجد عبادت است و چون بر قبرها به منظور تکریم و تعظیم از روی محبت ایستادند ودر واقع آنان را عبات کردند.
عبارت «و سپس با گذشت زمان آنها را پرستیدند» یعنی هنگامی که مدت زمانی بر آنها گذشت به پرستش آنان پرداختند. و سبب آن عبادت و آنچه که موجب آن شد، همان ایستادن و تعظیم کردن قبرها توسط افرادپیشین و برپا داشتن تندیسهایی از افراد صالح در مجالس آنها بود که پس از آن تبدیل به وثنها و بتهایی شد که غیر از خدا پرستیده میشد. همانگونه که مصنف /علیه نیز آن را شرح داده است. بنابراین آنان بوسیله آن کار خود دین اسلام را که پیش از بوجود آمدن وسائل این شرک بدان پایبند بودند ترک کرده و با عبادت آن تندیسها و تصویرها و برگزیدن آنها به عنون شفیع به دین اسلام کفر ورزیدند، و این نخستین شرکی بود که بر روی زمین اتفاق افتاد.
قرطبی میگوید: پیشینیان آنها (مشرکان) به منظور تأسی و تبعیت از صالحان تندیس آنها را ساختند، تا اعمال صالح آنان را بیاد آورند و همانند آنان تلاش کنند وخداوند را در نزد قبرهای آنان بپرستند. سپس گروهی بعد از آنها آمده از مقصود آنان جهل داشتند و شیطان در آنان وسوسه ایجاد کرد که گذشتگانشان آنها را میپرستیدند و تعظیم میکردند.
ابن قیم /میگوید: شیطان پیوسته به بندگان قبور (قبرپرستان) وحی و القا میکند که ایستادن در مقابل قبرها به سبب محبت به آرمیدگان در آنها از قبیل پیامبران و صالحان است. و دعا کردن در آن مکانها که آنان مدفون هستند اجابت میشود، پس از این مرحله آنها را به سوی دعا کردن به وسیله و وساطت آنها و سوگند دادن خداوند به منزلت و جایگاه آنها، کشانیده در حالی که شأن و منزلت خداوند بسیار بزرگتر از آن است که او را به جایگاه فردی سوگند دهند و یا از او با وساطت خاطر شخصی طلب و درخواست کنند.
و چون شیطان این مسأله را در میان مشرکان محق ساخت، آنان را به دعا کردن و عبادت کردن آنها (به طور مستقیم) و درخواست شفاعت از آنها به غیر ازخدا، برگزیدن قبر آنها به عنوان بتی که چراغها و پردهها بر آن آویخته، طواف و استلام و بوس کردند و حج گزاردن و قربانی نمودن، واداشت.
پس از محقق کردن این مرحله، شیطان مشرکان را به فرا خواندن مردم برای عبادت کردن آن تندیسهها و مجسمهها وا میدارد، اینکه قبرها و تندیسها را محل عید و عبادت قرار دهند از این رو مردم برای دنیا و آخرت خود این شیوه را سودمندتر دیدند. تمامی این موارد جز ضرر و زیان دین اسلام شناخته شده و انجام آنها برای غیرخدا با آنچه که رسول خداصبرای آن برانکیخته شده است از قبیل مجرد داشتن توحید و اینکه جز خداوند پرستیده نشود، در قضا و تقابل است.
و شیطان هنگامی که مرحله را نیز برای آنان (مشرکان) تثبیت کرد آنها را به مرحله دیگری سوق میدهد وآن هم اینکه هرکس از این اعمال بازداشت و مردم را از آن نهی کرد در واقع از چنین اشخاصی که دارای درجات متعالی هستند عیبجویی کرده و از جایگاه اصلی پایین آورده است، گمان کرده که آنها حرمت و ارزشی ندارند، از این رو مشرکان خشمگین شده، دلهایشا میگیرد و بیزار میشود.
اینجاست که خداوند فرموده است: ﴿وَإِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُكِرَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ٤٥﴾[الزمر: ۴۵] یعنی: «هنگامی که خداوند به یگانگی یاد میشود، که به آخرتشان ایمان ندارند دلهایشان میگیرد و بیزار میگردد، هنگامی که از معبودهایی جز خدا سخن به میان میآید، به ناگاه شاد و خوشحال میشوند». این مرحله چنان در روان بسیاری از جاهلان گمراهان و کسانی که خود را به علم ودین منتسب کردهاند سرایت و نفوذ کرده است که با اهل توحید دشمنی ورزیده و به سوی آنان استخوان پرتاب کردند، مردمان را از آنان متنفر ساختند؛ به طوری که مردم با اهل شرک دوست شدندو آنها را گرامی داشتند به گمان اینکه آنان اولیاء خدا و یاروان دین و فرستاده او هستند. در حالی که خداوند آن را انکار میکند و میفرماید: ﴿وَمَا كَانُوٓاْ أَوۡلِيَآءَهُۥٓۚ إِنۡ أَوۡلِيَآؤُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُتَّقُونَ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٣٤﴾[الأنفال: ۳۴] یعنی: «آنان هرگز دوستان خدا نمیباشند بلکه تنها پرهیزگاران دوستان خدا هستند». پایان سخن ابن قیم.
در این داستان فوائدی است که مصنف /آنها را مطرح کرده است از جمله آنها:
رد شبهاتی که اهل کلام آن را عقلیات مینامند و بوسیله آنها آنچه در کتاب و سنت آمده است و بوسیله آن شبهاتی که در خصوص محتوا و مضمون کتاب و سنت پیرامون توحید صفات و اثبات آن برای خداوند آنگونه که شایسته و سزاوار حلال و کبریایی و عظمت اوست، مطرح شده است، دفع میشود. از جمله فوائد دیگر آن ضرر و زیان، شر از تقلیید و تبعیت بیچون و چراست.
همچنین بیان این مطلب که برای امت تبعیت علمی وعملی از مدلول و محتوای کتاب و سنت ضروری است و این ضرورت برای بندگان از هر ضرورتی بالاتر است.
از عمر روایت شده که رسول خداصفرمودند: «مرا آنچنانکه مسیحیان پسر مریم را بیش از حد و اندازه ستودند و تمجید کردند نستایید. من تنها بندهایی هستم. بگوید: بنده خدا و فرستاده او.
مصنف میگوید: از عمر [۱۵۴]روایت شده است که رسول خداصفرمودند: «مرا آنچنانکه مسیحیان پسر مریم را بیش از حد و اندازه ستودند و تمجید کردند نستایید. من تنها بندهایی هستم. بگوید: بنده خدا و فرستاده او».
مقصود از عمرس، همان پسرخطاب بن نفیل عدوی، امیرمؤمنان و برترین اصحاب پس از ابوبکر ساست. امر خلافت را ده سال ونیم بر عهده داشت و دنیا لبریز از عدالت شد. در روزگار او سرزمینهای کسری ایران و قیصر روم فتح گردید. در ماه ذیالحجه سال بیست و سوم هجری به شهادت رسید، س.
عبارت «مرا آنچنانکه مسیحیان پسر مریم را بیش از حد و اندازه ستودند و تمجید کردند، نستایید».
لفظ «اطراء» در عربی یعنی ستایش را از اندازه گذراندن و دچار دروغ شدن در آن، ابوسعادات و دیگران گفتهاند: مقصود پیامبرصاین است که مرا به باطل ستایش نکنید و در مدح و ستایش من از حد نگذرید.
عبارت «من تنها بندهای هستم، بگویید، بنده خدا و فرستاده او» یعنی: مرا مدح و ثنا نگویید که در مدح من دچار غلو زیاده روی میشوید، همانگونه که مسیحیان در خصوص عیسی ÷دچار غلو شدند. و در مورد او ادعای الوهیت کردند. بلکه من فقط بنده خدا و فرستاده او هستم. مرا با همین توصیف کنید که خداوند نیز مرا با آن توصیف کرده است، بنابراین بگویید: بنده خدا و فرستاده او.
ولی مشرکان از این گفته پیامبرصسرپیچی کرده با امر او مخالفت ورزیدند و مرتکب نهی او شدند. او را به گونهای تعظیم کردند که از آن نهی کرده وآنان را بازداشته و برحذر نموده بود. گفتارش را به بدترین شیوه نقض کردند و خود را در شرک و غلو با مسیحیت همسان و همانند نمودند، دچار چیزی شدند که از آن برحذر داشته شده بودند. چنان غلو و شرک در میان آنها به صورت شعر و نثر جریان پیدا کرد که از شمارش بیرون است و کتابهای فراوانی پیرامون آن نگاشتند و تصنیف کردند.
شیخ الاسلام در خصوص برخی از مردمان دوران خود میگوید: وی طلب یاری از پیامبرصرا در تمام چیزهایی که باید از خداوند یاری طلبید، جایز قلمداد کرده و کتابی نیز پیرامون آن تالیف نموده است. شیخ الاسلام روی بر آن کتاب نوشت که به شکرانه خداوند اینک موجود است وی میگوید: پیامبرصاز کلیدهایی غیبی که جز خداوند آن را نمیداند، مطلع و آگاه است.
شیخ الاسلام مورادی از این دست را از آنها مطرح کرده است که پناه میبریم به خداوند از کوری بصیرت.
در شعر بوصیری مشهور است که میگوید:
ای بخشندهترین و گرامیترین مخلوقات: در هنگام فراگیر شدن حوادث و گرفتاری جز تو کسی را نداریم که به او پناهنده شوم.
و ابیاتی که پس از آن آمده مضمونشان، خالص گردانیدن دعا، پناه، امید واعتماد در تنگترین شرایط و بزرگترین گرفتاریها به غیرخداوند است. بنابراین با پیامبرص بزرگترها مخالفتها را به سبب ارتکاب چیزهایی که از آنها نهی کرده است، مرتکب شدهاند. بزرگترین جنگ و مخالفت را با خدا و رسول خدا انجام دادهاند.
و این بدان خاطر است که شیطان این شرک بزرگ را در قالب محبت پیامبرص و تعظیم او برایشان نمایان ساخته و توحید و اخلاص که پیامبرصبرای آن مبعوث شده است را در قالب اهانت و پایین آوردن پیامبرصجلوه داده است.
ولی حقیقت آن است که این مشرکان خود عیبجو و اهانت کننده پیامبرصهستند. در تعظیم پیامبرصکه شدیداً از آن نهی کرده است زیادهروی کرده و در تبعیت از اوصکوتاهی نمودند به گفتارها و رفتارهای اوصتوجه نکردند، به حکم او راضی نشده و به تسلیم نگشتند.
تعظیم و بزرگداشت پیامبرص تنها با بزرگداشت و تعظیم امر و نهی او، راه یافتن به راه او، تبعیت از سنت او، دعوت به سوی دینی که او به سوی آن دعوت داد و نصرت و یاری دادن به آن، دوست داشتن کسی که بدان عمل کند، و دشمنی با کسی که با آن مخالفت ورزد، به دست میآید و حاصل میشود.
حال آنکه این مشرکان علماً و عملاً خلاف اراده تشریعی خدا و رسولش را انجام میدهند و مرتکب چیزی شدهاند که خدا و رسول خدا از آن بازداشتهاند. تنها خداوند یاریگر و کمکار است.
رسول خداصفرموده است: از غلو بپرهیزید. چرا که تنها غلو کسانی را که پیش از شما بودند به هلاکت رساند.
و مسلم از ابن مسعود آورده است که رسول خداصفرمودند: متنطعان هلاک شدند و سه بار این جمله را تکرار فرمود.
مصنف میگوید: رسول خداصفرموده است: از غلو بپرهیزید. چرا که تنها غلو، کسانی را که پیش از شما بودند، به هلاکت رساند.
این حدیث را مصنف بدون ذکر نام راوی آن مطرح کرده است. امام احمد، ترمذی و ابن ماجه آن ر از حدیث ابن عباس روایت کردهاند. [۱۵۵]
و این لفظ روایت احمد است که میگوید: از ابن عباسبروایت شده است که گفت: رسول خداصدر یک روز صبح در جمعی به من فرمود: ریزههایی برایم بیاور، سنگریزههایی از سنگهایی که پرتاب میکنند، برایش جمعآوری کردم. هنگامی که آنها را در دستان خود قرار داد فرمود: آری، با امثال اینها رمی کنید، از غلو در دین برحذر باشید. زیرا کسانی که قبل از شما بودند تنها به سبب غلو در دین هلاک شدند.
شیخ الاسلام میگوید: این روایت عام است و تمامی انواع غلو در اعتقادات و اعمال را در بر میگیرد اگرچه سبب ورود این لفظ عام رمی جمار است ولی آن داخل عموم قرار میگیرد مثل رمی با سنگهای بزرگ، مبنی بر اینکه سنگهای بزرگ رساتر است از سنگهای کوچک پس آن را با چیزی تعلیل کرده است که مقتضای دوری گزیدن از قربانی کردن شتر کسانی است که پیش از ما بودهاند و این به منظور دوری گزیدن از وقوع در چیزی است که پیشینیان ما با آن دچار هلاکت شدند. بنابراین کسی که در برخی از قربانی با آنها مشارکت میکند، بر هلاکت او نیز ترس است.
مصنف میگوید: و مسلم [۱۵۶]از ابن مسعود آورده است که رسول خداصفرمودند: متنطعان هلاک شدند و سه بار این جمله را تکرار فرمود.
خطابی میگوید: متنطع؛ یعنی کسی که در یک چیزی تعمق میکند ودر جستجوکردن در آن چیز تکلف میکند همانند مذاهب اهل کلام که در چیزهای بیفائده و بهره خود را به تکلف میاندازند و در چیزی فرو میروند که درک و عقلشان بدان نمیرسد.
از جمله تنطع: امتناع کردن از مباهات به طور مطلق است. مثل کسی که از خوردن گوشت و نان امتناع میورزد و یا از پوشیدن لباس کتان و پنبه خودداری میکند و تنها لباس پشمی میپوشد.از ازدواج با زنان خودداری میکند به گمان اینکه این عمل او از زمره زهد وپارسایی مستحب است. شیخ تقی الدین میگوید: چنین فردی جاهل و گمراه است. پایان.
ابن قیم /میگوید: غزالی گفته است آنها کسانی هستند که در تحقیق و جست و جو سخت نمیگیرند.
ابوسعادات میگوید: آنان کسانی هستند که در سخن گفتن تعمق و غلو میکنند با دورترین نقطه حلقهایشان سخن میگویند. از نطع گرفته شده است که همان گودی یا فرورفتگی قسمت بالای دهان است. سپس برای هر فردی که در قول یا فعلی تعمق و تکلف میورزد بکار گرفته شده است.
نووی میگوید: روایت مذکور بیانگر کراهت فرو رفتن در کلام با لفظ پردازی و تکلف در فصاحت و استعمال لغات نادر و نامصطلح و رعایت دقائق و ظرائف اعراب در سخن گفتن با عوام و مواردی از این دست، است.
عبارت عربی «قالها ثلاثاً» یعنی این سخن خود را سه بار تکرار کرد. که این تکرار را به منظور مبالغه در تعالیم و ابلاغ است. ابلاغ کننده آشکار که درود و سلام خداوند بر او و تمامی یاران و پیروان او باد ابلاغ کرده است.
از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:
نخست: هرکس این باب و دو باب بعد از این را بفهمد عزمت اسلام برای او آشکار میشود. و قدرت خداوند را در برگرداندن دلها خواهد دید.
دوم: شناخت نخستین شرکی که بر روی زمین پدید آمد وآن هم با شبه در مورد افراد صالح بوجود آمد.
سوم: نخستین چیزی که دین انبیاء توسط آن تغییر داده شد و سبب آن، و اینکه خداوند آن پیامبران را فرستاده است.
چهارم: پذیرش بدعتها از سوی مردم با وجود اینکه ادیان و فطرتها آنها را رد میکنند.
پنجم: سبب پذیرش تمام بدعتها، درهم آمیختن حق و باطل است. که نخست با دوست دشت داشتن افراد صالح آغاز شد. دوم اینکه: مردمانی از اهل علم کاری را انجام دادند که در انجام آن اراده خیر داشتند ولی کسانی که پس از آنها آمدند پنداشتند که آنها قصد دیگری داشتند.
ششم: تفسیر آیهای که در سوره نوح است.
هفتم: سرشت آدمی به گونهای است که حق در دل او کاهش و باطل افزایش مییابد. (یعنی حق را به این وضوحی اندک میبیند).
هشتم: شواهدی از سلف نقل شده است که بدعتها را سبب کفر دانسته است.
نهم: شیطان از آنچه بدعت بدان منجر میشود آگاه است اگرچه قصد و نیت فاعل آن نیک و خیر باشد.
دهم: شناخت یک قاعده کلی و آن هم نهی از غلو و شناخت آن چیزی که غلو منجر به آن میشود.
یازدهم: ضرر و زیان ایستادن بر قبر به خاطر عملی صالح.
دوازدهم: شناخت نهی از مجسمهها و حکمت از میان بردن آنها.
سیزدهم: شناخت منزلت این داستان و نیاز مبرم به آن با وجود غفلت و بیخبری از آن.
چهاردهم: و آن بسیار شگفتانگیز است. و آن اینکه داستن مذکور را در کتابهای تفسیر و حدیث میخوانند وخود معنای سخن را میدانند و حال آنکه خداوند میان آنها و قلبشان حایل ایجاد کرده است به طوری که معتقد شدهاند عمل قوم نوح بالاترین عبادتهاست و معتقد شدهاند که آنچه خدا و رسولش از آن نهی کردهاند همان کفری است که خون و مال فرد را مباح میکند.
پانزدهم: تصریح به اینکه مشرکان از عمل خود تنها قصد شفاعت داشتند.
شانزدهم: گمان مشرکان بر اینکه قصد تندیس سازان از ساختن و تصویر در آوردن آنها شفاعت خواستن از آنها بود.
هفدهم: مبانی بسیار بزرگ در این سخن پیا مبرصکه فرمودند: مرا همانند مسیحیان که پسر مریم را بیش از حد و اندازه ستودند، ستایش نکنید. درودهای خداوند بر کسی که ابلاغ روشنی را ابلاغ کرد.
هیجدهم: نصیحت پیامبرصدر مورد هلاکشدن سختگیران.
نوزدهم: تصریح به اینکه مجسمهها و تندیسهای صالحان پس از فراموش شدن علم پرستیده شدند. که بیانگر شناخت اندازه ارزش وجود علم و ضرر از بین رفتن آن.
بیستم: سبب فقدان و از بین رفتن علم مرگ و از میان رفتن علماست.
[۱۵۳] بخاری: کتاب احادیث الأانبیاء(۳۴۴۵): باب قول الله تعالی ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَرۡيَمَ إِذِ ٱنتَبَذَتۡ مِنۡ أَهۡلِهَا﴾از حدیث عمر بن خطابس. [۱۵۴] تخریج آن را در شماره قبل بیان کردیم. مسلم آن را روایت نکرده است واز جمله احادیثی است که بخاری تنها بدون مسلم آن را روایت کرده است به شرح عشرون حدیثاً للبخاری ص۱۶۹، ۱۷۰ مراجعه شود. [۱۵۵] صحیح است: احمد (۱/۲۱۵، ۳۴۷). ابن ماجه (۳۰۲۹) کتاب المناسک: باب قدرحص الرمی. ترمذی آن را روایت نکرده است. نسائی نیز (۵/۲۶۸) در المناسک: باب التقاط الحصی آورده است. شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتاب الاقتضاء (ص۱۰۶) این مطلب را گفته است. سند وی به شرط مسلم صحیح است. البانی نیز در الصحیحة با آن موافقت کرده است. الصحیحة (۱۲۸۳). [۱۵۶] مسلم: کتاب العلم (۲۶۷۰) (۷) باب: هلک المتنطعون.