باب: از شرایط ایمان صبر داشتن به خداوند بر مقدرات او است
شرح عبارت: باب من الایمان بالله، الصبر علی اقدارالله.
امام احمد/میگوید: خداوند متعال در ۹۰ جای قرآن، از صبر یاد کرده است. و در حدیث صحیح چنین آمده که صبر روشنائی است، احمد و مسلم آن را روایت کردهاند. [۳۰۲]
بخاری و مسلم به صورت مرفوع آوردهاند که در به شخص عطا ءو بخششی بهتر و فراوانتر از صبر داده نشده است. [۳۰۳]
عمرسمیگوید: خیر ونیکی زندگیمان را با صبر بدست آوردیم) بخاری آن را روایت کرده است. [۳۰۴]
علیسمیگوید: شأن صبر در ایمان مانند سر در پیکر است.سپس با صدای بلند گفت: کسی که صبر ندارد ایمان هم ندارد.
اشتقاق آن از صَبَر است به معنی حبس و منع و صبر یعنی نگه داشتن نفس از جزع و فزع کردن و نگه داشتن زبان از شکایت کردن و اعلام نارضایتی، و نگه داشتن جوارح از سیلی زدن به چهره، گریبان دریدن و امثال آن میباشد، ابن قیم/این موارد را گفته است.
صبر بر سه قسم است: صبر کردن آنچه خداوند به آن امر نموده است و آنچه ار آن نهی نموده است و صبر کردن بر مصائبی که خداوند مقدر کرده است.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ﴾[التغابن: ۱۱].
«هرکسی که به خدا ایمان داشته باشد خداوند دل او را رهنمود میگرداند».
اول آیه چنین است ﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ﴾[التغابن: ۱۱] «هیچ واقعه و حادثهای جز به فرمان و اجازه خدا رخ نمیدهد»، یعنی به مشیت و اراده و حکمت خداوند». همچنان که خداوند در آیه دیگری میفرماید: ﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ٢٢﴾[الحديد: ۲۲] «هیچ رخدادی در زمین به وقوع نمیپیوندد یا به شما دست نمیدهد مگر اینکه پیش از آفرینش زمین و خود شما در کتاب بزرگ و مهمی بوده است و این کار برای خدا ساده و آسان است».
و این فرموده: ﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٥ ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧﴾[البقرة:۱۵۵-۱۵۷].
«مژده بده به برد باران، آن کسانی که هنگامی که بلائی بدانان میرسد میگویند ما از آن خدائیم و به سوی او باز میگردیم، آنان (همان برد باران با ایمان هستند که) الطاف و رحمت و احسان و مغفرت خدایشان شامل حال آنان میگردد و مسلماً ایشان راه یافتگان هستند».
ابن عباس در مورد ابتدای آیه ﴿إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ﴾میگوید الا بامرالله یعنی با امر و فرمان خدا که از قدرت و مشیت او نشأت میگیرد مصیبتها وارد میشود ﴿وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ﴾[التغابن: ۱۱] یعنی کسی که به او مصیبت و سختی میرسد و او آن را تقدیر خداوند در نظر میگیرد و صبرپیشه میکند و تسلیم قضای خداوند میشود، خدا به جای آنچه در دنیا از دست داده هدایت در قلب و یقین و صداقت را نصیب او میکند و آنچه از او گرفته است را به او باز پس میدهد.
﴿وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١١﴾[التغابن: ۱۱] تذکر به این مساله است که آنچه از علم خدا ناشی میشود در برگیرنده حکمت اواست برای همین شخص باید در مقابل آن صبر پیشه گیرد و به آن راضی باشد.
علقمه گفته: او آن مردی است که وقتی مصیبتی به او میرسد میداند از جانب خداوند است بنابراین به آن راضی میشود و تسلیم آن میگردد.
و در صحیح مسلم از ابو هریره چنین آمده که رسول اللهص گفت: دو خصلت کفرآمیز در میان مردم است: طعن در نسبت و نوحه خواندن بر مرده.
شرح: قال علقمة (هو الرجل تصیبه المصیبة فیعلم انها من عند الله، فیرضي ویسلم)این اثر را ابن جریر و ابن ابی حاتم روایت کردهاند.
علقمة پسر قیس بن عبدالله نخعی کوفی است.در زمان حیات نبیصمتولد شد و احادیث را از زبان ابوبکر، عمر، عثمان، علی، سدر، ابن مسعود، عایشه، شو غیر آنها شنیده است جزو بزرگان تابعین و از علماء برجسته و محل اعتماد است که بعد از هشتاد سالگی وفات نمود.
این اثر را اعمش از ابو ضبیان با همان سیاق ابن جریر روایت میکند.
که دال بر این مساله است که اعمال جزئی از مسمای ایمان به شمار میروند.
سعید بن جبیر میگوید: ﴿وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ﴾[التغابن: ۱۱] یعنی رجوع میکند و میگوید: إنا لله و انا الیه راجعون؛ آیه بیان میکند که صبر سبب هدایت قلب میشود و به عنوان پاداش صابرین به آنها داده میشود.
شرح: وفی (صحیح مسلم) [۳۰۵]«عن ابی هریرة ان رسول الله صقال اثنتان فی الناس هما بهم كفرٌ: الطعن فی النسب والنیاحة علی المیت».
یعنی این دو صفت در بین مردم از اعمال دوران جاهلیت هستند و کفر محسوب میشوند و کسی از آن در امان نمیماند مگر اینکه خدا او را در امان دارد و به او علم و ایمانی بدهد که از طریق آن راه برایش روشن شود، البته متصف به آن کافر مطلق به شمار نمیآید، همان طور شخصی که جزئی از اجزا ءایمان را به جا آورد مومن مطلق به حساب نمیآید کفریکه معرف به ال است مانند «لیس بین العبد وبین الكفر اوالشرك الا ترك الصلاة». [۳۰۶]
فاصله بین شخص و کفر چیزی جز ترک نماز نیست.
با کفری که نکره در اثبات است تفاوت دارد.
(الطعن في النسب) بیان کردن عیب است مثل این که گفته شود فلانی پسر فلانی نیست گرچه نسبش ثابت باشد.
«والنیاحة علی المیت»یعنی بالا بردن صدا با ذکر خوبیها و صفات مرده. زیرا اعلام نارضایتی است از تقدیر خدا و منافی و مغایر با صبر است، مثلا شخص نوحه خوان بگوید: ای یاور من، ای بازوی من و چیزهای از این دست، حدیث مذکور دلیل است براینکه صبر واجب است و آنچه که مشروعیت آن از دین نقل نشده باشد کفر است.
و در این رابطه از ابن مسعود حدیثی به صورت مرفوع روایت شده کسی که به صورت سیلی خود میزند و گریبان را پاره میکند و ادای جاهلیت را در میآورد از ما نیست.
و لهما عن ابن مسعود مرفوعاً: [۳۰۷]«لیس منا من ضرب الخدود، وشق الجیوب ودعا بدعوی الجاهلیة»این نص از جمله نصوصی است که وعده به عذاب میدهدو سفیان ثوری و احمد موافق با تأویل آن نیستند زیرا معتقدند اینگونه موثرتر واقع میشود و بیشتر نمایانگر زجر و عذاب است در واقع این اعمال با کمال ایمان واجب در تعارضند «من ضرب الخدود»حافظ میگوی: خَد (گونه) را به خاطر غالبیت آن مطرح کرده است. زیرا ضربه زدن تمام صورت را در برمیگیرد و حکم آ نیز به تمام چهره در بر گیرد.
و در (وشق الجیوب) گریبان مدنظر است که یکی از عادتهای دوران جاهلیت بود در هنگام عزاداری برای مرده گریبان خود را میدریدند.
«ودعا بدعوی الجاهلیة»شیخ الاسلام/میگوید: مقصود مرثیه خوانی برای مرده و بر شمردن اوصاف نیکوی او است. دیگران میگویند: طلب نابودی و هلاکت است و ابن قیم معتقد است آن مانند فرا خواندن به قبیله گری و عصبیت است، به شیوهای که افراد به مذاهب و طوائف و مشایخ خاصی تعصب بورزند، بعضی از آنها را از بعضی دیگر برتر بدانند به آن فرا خوانند و با مابقی به دشمنی و عدالت بپردازند که تماماً از اداب و رسوم دوران جاهلیت شمرده میشوند.
در سنن ابن ماجه و ابن حبان از ابی أمامة آورده است [۳۰۸]«که رسول اللهصلعنت کرده کسی را که صورتش را میخراشد و گریبانش را میشکافد و خواستار نابودی و هلاکت است» انجام اینگونه کارها با توجه به احادیث جزء کبائر به حساب میآیند البته مقدار کم آن در صورتی که شخص صادق باشد و جنبه نوحه سرایی و ناراضی بودن نداشته باشد بخشیده شده است، احمد /برای آن نص آورده است بخاطر آنچه برای ابوبکر و فاطمهببعد از مرگ پیامبر پیش آمد.
در این احادیث آنچه که دلالت بر نهی از گریه کردن باشد وجود ندارد زیرا در (الصحیح) [۳۰۹]آمده که پیامبر زمانی که فرزندش ابراهیم فوت کرد فرمود: «چشم گریه میکند و قلب محزون است و چیزی جز آنچه خداوند به آن راضی باشد نمیگویم و ما برای تو ای ابراهیم محزون و ناراحتیم و در (الصحیحة) [۳۱۰]از اسامه بن زید سچنین آمده: که نبی ص پیش یکی از دخترانش که بچهاش مرده بود رفت، به او نزدیک شد در حالیکه نفسش میلرزید گویی میخواهد اشک بریزد، آنگاه چشمانش لبریز اشک شد سعد به او گفت ای رسول خدا ترا چه شده است؟ گفت: رحمتی است که خداوند در قلب بندگانش قرار میدهد و پروردگار به بندگان دل رحم خود رحم میکند.
از انس سروایت شده که رسول الله صفرمود: هنگامی که خداوند برای بندهاش خیری را بخواهد عقوبت او را در دنیا به تعجیل میاندازد و هنگامی که شر او را بخواهد با گناهش او را نگه میدارد تا میمیرد و در روز قیامت او را به سزای کامل اعمالش میرساند.
و عن انس سأن رسول الله صقال: «اذا اراد الله بعبده الخیر عجل له العقوبة فی الدنیا واذا أراد بعبده الشر أمسكَ عنه بذنبه حتی یوافی به یوم القیامة»این حدیث را ترمذی و حاکم روایت کردهاند و ترمذی آن را حسن دانسته [۳۱۱]و طبرانی و حاکم از عبدالله بن مغفل تخریج کردهاند و ابن عبدی از ابوهریره و طبرانی از عمار بن یاسر آن را نقل کرده است
«إذا اراد الله بعبده الخیر عجَّلَ له العقوبة في الدنیا»یعنی او را به مصائب و سختیها دچار میکند تا گناهان او کاهش یابد به نحوی که در قیامت گناهی نداشته باشد که به وسیله آن سزا داده شود.
شیخ الاسلام /میگوید: سختیها و مصیبتها نعمت هستند زیرا کفاره گناهان به حساب میآیند و شخص را به صبر وا میدارند، و شخص با صبر پیشه کردن ثواب میبیند. همچنین سختیها، تضرع و فروتنی در برابر خدا و اعراض وروی گردانی از مردم را میطلبد و مصلحتهای بزرگ دیگری را هم در بردارند، ذات بلا و مصیبت منجر به بخشش گناهان و خطاها میشود و این بزرگترین نعمت است بنابراین مصیبتها برای تمام مردم هم رحمت هستند هم نعمت، مگر اینکه فرد به وسیله آن دچار معصیت بزرگتری شود که در آنصورت به سبب آسیبی که به دینش رسانده برای او شر محسوب میشود، بعضی از مردم هنگامی که مبتلا به فقر و مریضی میشوند گرفتار نفاق و جزع و بیصبری و مرض قلب و کفر ظاهر و ترک بعضی واجبات و انجام برخی محرمات میشوند که به ضرر دین آنها تمام میشود بنابراین صحت و سلامت و دور بودن از بلایا و مصیبتها برای چنین افرادی به جهت نتایجی که مصائب برای انان در بر دارد بهتر است و این بدان معناست که نفس مصیبت بدباشد، همچنان که وقتی مصیبتی به فرد وارد میشود و واکنش او صبر و طاعت باشد، و در حق وی نعمت دینی شمرده میشود و برای او بهتر است، مصیبت بعینه فعل پروردگار است و رحمت و بخشش برای مردم است و خداوند متعال به سبب آن مورد حمد و ستایش واقع شده کسی که مبتلا به مصیبتی واجب میشود و صبر در پیش میگیرد صبر وی به عنوان نعمتی در دین او قرار میگیرد و بعد از بخشش خطاهایش به عنوان رحمت دردین او واقع میشود و به سبب ثنای پروردگارش سلام پروردگار را دریافت میکند، خداوند متعال میفرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ﴾[البقرة: ۱۵۷] گناهان او آمرزیده میشود و درجات معنوی او بالا میرود، هرکس در برابر صبر واجب اینگونه عمل کند این پاداشها را دریافت میدارد.
«و اذا أراد بعبده الشر أمسك عنه بذنبه»یعنی عقوبت گناهش را به تاخیر میاندازد.
«حتی یوافی به قوم القیامة»که آن به ضمَّ یا ءکسر فاء است منصوب به حتی و مبنی برای فاعل است.
عزیزی میگوید: او را بخاطر گناهش در دنیا مورد عقوبت قرار نمیدهد تا در آخرت جزای تمام گناهانش را یکسره بدهد و آخر حدیث همین جمله است.
پیامبرصفرموده: بزرگی پاداش و جزا بستگی به بزرگی مصیبت و بلا دارد، و خداوند متعال هرگاه قومی رادوست داشته باشد گرفتار بلا و مصیبت میکند، هرکس تسلیم بلا و مصیبت وارده بر خود شود و به آن راضی باشد خداوند مقام رضایت و آسوده خاطری را برای او فراهم میسازد و هرکس از سختیها ناراضی باشد و به خدا خشم بورزد خدا درجه ناآرامی و پریشانی و خشم را برای او قرار میدهد.
شرح عبارت: و قال النبیص«إن عِظم الجزاء مع عِظمِ البلاء وان الله اذا احب قوما ابتلاهم فمن رضی فیه الرضا ومن سخط فله السخط»(حسنه ترمذی) این حدیث ابتدای حدیث دیگری است ولی چون ترمذی هردو را با سند واحد و صحابی واحدی نقل کرده است مصنف آنها را مانند یک حدیث قرار داده و آن تذکر به این مطلب است که فرد باید در مقدراتی که خداوند برایش پیش میآورد همواره امید وار باشد و به خداوند حسن ظن و گمان نیک داشته باشد، همچنان که خداوند فرماید: ﴿وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢١٦﴾[البقرة: ۲۱۶] «لیکن چه بسا چیزی را دوست نمیدارید و آن چیز برای شما نیک باشد و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید و آن چیز برای شما بد باشد و خدا (به رموز کارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را) میداند و شما (از اسرار امور بیخبرید و مصلحت خود را چنان که باید و شاید) نمیدانید)».
ترمذی میگوید: قتیبة و لیث از یزید بن ابی حبیب از سعد بن سنان از انس برایمان نقل کردهاند آنگاه حدیث قبلی را میآورد و میگوید: با همین سند از نبیصروایت شده که: «ان عظم الجزاء... الحدیث»و از این لحاظ آن را حدیث حسن و غریب میداند، ابن ماجة هم آن را روایت کرده است. [۳۱۲]
و امام احمد از محمود بن لبید به صورت مرفوع روایت کرده «اذا احب الله قوماً ابتلاهم، فَمَن صبر فَلَهُ الصَبر، من جَزَعَ فَلَهُ الجَزع»اگر خداوند قومی را دوست داشته باشد در پیش روی آنها بلا و مصیبت قرار میدهد هرکس صبر پیش گیرد صاحب صبرو پاداش آن میشود و هرکس کم صبری و جزع پیش گیرد صاحب جزع و جزای آن میگردد. منذری گفته راویان آن محل اعتماداند. [۳۱۳]
«اِن عِظَم الجزاء»با کسر عین و فتح ظاء است. ضم عین و سکون ظاءهم درست است یعنی کسی که آزمایش و ابتلای او از نظر کمیت و کیفیت بزرگتر باشد پاداش او هم بزرگتر است. با توجه به این حدیث برخی میگویند سختیها هرچند کفاره خطاها هستند ولی فرد به خاطر آن مورد ثواب و پاداش هم قرار میگیرد ولی ابن قیم ثواب آن را فقط بخشیدن خطاها و اشتباهات میداند مگر اینکه سببی برای عمل صالح باشد مانند صبر و رضا و توبه و استغفار، بنابراین فرد بخاطر نتایج حاصل از مصیبت مورد پاداش قرا میگیرد به همین سبب در معنای حدیث گفته شده بزرگی پاداش به بزرگی بلا بستگی دارد در صورتی که شخص بر آن صبر کند و به آن راضی باشد.
«وان الله تعالی اذا احب قوماً ابتلاهم»به همین خاطر در مضمون حدیثی که سعد از پیامبر صپرسید «ای الناس اشد بلاء»پیامبرصفرمود: انبیاء و هرکس شبیه انبیاء است.
شخص بر حسب دینی که دارد مورد آزمایش و سختی قرار میگیرد اگر در دینش سنت و سخت باشد بلا و آزمایشش بزرگتر و عظیمتر است و به همان اندازه که در دین نرم و سست باشد بلا و سختی او هم کمتر و پایینتر است.
بلا و مصیبت پیوسته بنده و عبد (خدا را) در بر میگیرد از وقتی که بر روی زمین گام مینهد و خطا و گناهی ندارد، دارمی و ابن ماجه و ترمذی آن را روایت کرده و صحیح شمردهاند. [۳۱۴]
این حدیث و امثال آن از ادله توحید هستند و هنگامی که فرد در یابد که انبیاء و اولیاء خدا دچار بلا و مصیبت میشوند که در حقیقت رحمت و بخشش است و جز خداوند کسی نمیتواند مانع آن شود در آن صورت در مییابند که مالک هیچ نفع و ضرری برای خودشان نیستند و به طریق اولی برای دیگران هم نمیتوانند باشند، از این رو میل و رغبت به غیر خداوند برای برآوردن نیازی و دور نمودن سختی و مصیبتی حرام است، و گرفتار شدن انبیاء و بزرگان خداوند به بلا و سختی اسرار و حکمتها و مصلحتها و فرجام نیک و عاقبت به خیری را در بر میگیرد که حدو حصری برای آن نیست «فمن رضی فله الرضا» یعنی از جانب خداوند متعال، رضا صفتی است که خداوند در بعضی جاها به خودش نسبت داده است. همانند این گفته: ﴿جَزَآؤُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ﴾[البينة: ۸] یعنی: «پاداش آنان در پیشگاه پروردگارشان باغهای بهشتی است که جای ماندگاری است و رودبارها در زیر (کاخها و درختهای آن) روان است، جاودانه برای همیشه در آن خواهند ماند خدا از ایشان راضی و آنها هم از خدا خشنودند».
مذهب اهل سلف و پیروانشان از اهل سنت چنین است که: صفاتی که خداوند به وسیله آنها خودش را توصیف کرده و همچنین رسول اکرم صاو را در آنچه شایسته جلال و عظمت اوست وصف نموده، صفاتی هستند که در اثبات آنها هیچ نمونه و مانندی نیست و در تنزیه خدا از خلاف آن هم هیچ تردیدی نیست. بنابراین اگر خداوند از بندهای راضی شد برای او هر خیری حاصل میشود از هر شری در امان میماند و الرضا: به این معنا است که فرد کارش را به خدا واگذار کند و حسن ظن داشته باشد و مایل به دریافت ثواب و پاداش باشد به خاطر اعتماد و محبت به او آسایش و فراغی خیال مییابد همچنان که ابن مسعودسگفته است. خداوند بنابر عدل ودادگری خود، هر آسایش و ارامش را در یقین و رضا قرار داده است و نگرانی و ناراحتی را در شک و عصبانیت نهاده است.
«و من سِخط» با کسر (خ) است: ابو السعادت گفته: کراهت از یک چیز و عدم رضایت به آن را سخط گویند هرکس از خدا به خاطر سرنوشت خود خشمناک و ناراحت باشد، خشم و ناراحتی از جانب خداوند به عنوان عقوبتی برای او در نظر گرفته میشود، گاه از این حدیث بر وجوب رضا برداشت میشود، که رأی برگزیده ابن عقیل همین است اما قاضی عدم وجوب را از آن را اختیار کرده است و شیخ الاسلام و ابن قیم نیز همین را برگزیدهاند.
شیخ الاسلام/میگوید: امر در این حدیث به اندازه امر به صبر شدت و صلابت ندارد و ثناء و ستایش یاران و اصحاب پیامبر صرا در بر دارد و این روایت که: «مَن لم یَصبِر علَی َبلائی ولم یَرض بقضائی فلیَتخِذ رباً سَوائی» [۳۱۵]: هرکس در برابر مصیبت من صبر پیش نگیرد و به قضاء من راضی نباشد پس پروردگاری غیر من را برگزنید، روایتی اسرائیلی است و از جانب پیامبرصنیست و شیخ الاسلام/میگوید: بالاتر از رضا، این است که شخص مصیبت و ارده برخود را شکر گوید و آن را نعمتی از جانب خداوند بداند.
مسائل مطرح شده در این باب:
تفسیر آیه التغابن.
صبر بر مصیبت و رضایت و تسلیم در برابر آن جزئی از ایمان به خداست.
طعن در نسب.
وعده شدید خداوند به کسانی که هنگام مصیبت به صورت سیلی میزنند، گریبان را پاره میکنند وادای جاهلیت را در میآوردند.
نشانه اراده خیر خداوند برای بندهاش.
اراده شر خداوند به بنده.
علامت دوست داشتن خدا بندهاش را.
حرام بودن خشم.
ثواب بدست آوردن با رضا از طریق بلا و مصیبت.
آنچه در مورد ریا آمده است:
خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا١١٠﴾[الكهف: ۱۱۰] یعنی: «(ای پیغمبر) بگو من فقط انسانی همچون شما هستم و به من وحی میشود که معبود شما یکی است و بس، سپس هرکس که خواهان دیدار خدای خویش است باید که کار شایسته کند و در پرستش پرودگارش کسی را شریک او نسازد».
(باب ماجاء في الریاء)یعنی از نهی و تحدیری که در خصوص ریا در شریعت وارد شده است.
حافظ گفته: ریاء مشتق از روایت است و مراد این است که شخص پیش روی مردم و در حضور آنها برای جلب ستایش و تقدیر آنها اظهار عبادت کند و فرق بین ریا و سمعُة (آوازه نیکو) در این است که ریا مربوط به عملی است که دیده میشود مانند نماز و سمعة مربوط به آن چیزی است که شنیده میشود مانند قرائت و وعظ و ذکر، همچنین حرف زدن از عملی که فرد آن را انجام داده است مشمول آن میشود.
و قول الله تعالی ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا١١٠﴾[الكهف: ۱۱۰].
یعنی من چیزی از مقام ربوبیت والوهیت را ندارم بلکه تماما برای خداوندی است که هیچ شریکی برای او نیست ﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ﴾یعنی از او میترسد ﴿فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾.
﴿أَحَدَۢا﴾نکره در سیاق نهی عمومیت پیدا میکند و این عموم انبیاء و ملائکه و صالحین و اولیاء و غیر آنها را در بر میگیرد. شیخ الاسلام/میگوید: اللقاء را گروهی از اهل سلف و پیشینیان به آنچه متضمن معاینه است تفسیر کردهاند و گفتهاند اللقاء خدا یعنی دیدن او در روز قیامت و دلایل مورد استناد خودشان را آوردهاند.
ابن قیم در مورد آیه میگوید: از آنجا که خداوند واحد است و خدایی جز او نیست شایسته است عبادت مختص او باشد، یعنی همچنان که الوهیت مخصوص اوست عبودیت هم باید مخصوص او باشد، و عمل صالح به عملی خالص و بدون ریا گفته میشود، و این تعریف البته از طریق سنت مقید شده است. و آیه بیانگر این نکته است که اصل دین که رسول اکرمصو سایر انبیاء به سبب آن مبعوث شدهاند این است که تمام عبادتها برای خدا و منحصر به او باشد همچنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥﴾[الأنبياء: ۲۵].
«ما پیش از تو هیچ پیغمبری را نفرستادهایم مگر این که به او وحی کردهایم که معبودی جز من نیست، فقط مرا پرستش کنید».
و مخالفین این اصل در بین مردم به چند دسته تقسیم میشوند: یا طاغوتی است که مخالف ربوبیت و الوهیت خداوند است و مردم را به عبادت خودش فرا میخواند یا طاغوتی که مردم را به پرستش بتها دعوت میکند یا مشرکی که غیر از خدا را به فریاد میخواند و با انواع مختلف عبادتها سعی بر نزدیکی به او را دارد یا کسی که در توحید شک دارد که تنها او حق است یا جایز است شریکی برای خداوند در عبادت قرار دهد یا جاهلی که گمان میکند شرک همان دین است و وسیلهای برای تقرب به خداوند محسوب میشود که در بین اکثریت عوام به خاطر جهل و تقلید و پیروی از گذشتگان رایج شده است همچنین از این لحاظ که علم به آموزههای پیامبران به فراموشی سپرده شده است و دین در غربت قرار گرفته است.
از ابی هریره به صورت مرفوع روایت شده که: خداوند متعال فرمود: من بینیازترین شرکاء به شرک هستم هرکس کاری انجام دهد و دیگری را همراه من در انجام آن شریک قراردهد او را با شرکش رها میکنم، مسلم آن را روایت کرده است.
«و عن ابی هریرهسمرفوعاً «قال الله تعالی: انا اغنی الشركاء عن الشرك، من عمل عملاً أشرك معی فیه غیری تركتُهُ وشركَهُ»رواه مسلم. [۳۱۶]
«من عمل عملاً اشرك فیه غیري»یعنی هرکس در عملکردش غیر من را منظور کرده باشد او را باشرکی که مرتکب شده است وا میگذارم.
ابن ماجه میگوید: مقصود این است که من از انجام آن کار بیزارم و آن برای کسی است که او را شریک خدا قرار داده است.
طیبی میگوید: ضمیر منصوب در ترکته جایز است که به عمل برگردد.
ابن رجب /میگوید: عملی که برای غیر خدا باشد چند نوع است:
۱/ گاهی ریاء محض است مانند رفتار منافقین خداوند در این باره میفرماید: ﴿وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ كُسَالَىٰ يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا١٤٢﴾[النساء: ۱۴۲] «منافقان هنگامی که برای نماز برخیزند، سست و بیحال به نماز میایستند و با مردم ریا میکنند و خدای را کمتر یاد میکنند و جز اندکی به عبارت او نمیپردازند»، چنین ریائی از شخص مومن در فرض نماز و روزه صورت نمیگیرد. و این ریا گاه در صدقه، حج واجب و دیگر اعمال ظاهری رخ میدهد و گاه هم در کارهایی که نفع آنها فراگیر است، به راستی اخلاص در چنین مواردی برای آنها سخت است و گران، شخص مسلم میداند چنین عملی بیهوده است، و انجام دهنده آن مستحق عذاب و عقوبت از جانب خداوند است.
۲/گاهی عمل برای خداست ولی توأم با ریا است در این حال اگر ریا در شاکله اصلی عمل دخیل باشد بنابر دلالت نصوص صحیح آن عمل باطل است. و از احادیث دال برآن میتوان این حدیث را بر شمرد.حدیث شداد بن اوس که حدیثی مرفوع است: «هرکس نماز را با ریا بخواند دچار شرک شده است، و هرکس روزه را به قصد ریا بگیرد دچار شرک شده است و هرکس صدقه را به ریا بدهد دچار شرک شده است و خداوندﻷمیفرماید: من بهترین تقسیم کننده هستم برای کسی که به من شرک میورزد و یا هرکس چیزی را شریک من قرار دهد خودش با کم و زیاد عملی که انجام داده است برای شریکی که با او به من شرک ورزیده است، من از او بینیازم. [۳۱۷]
و احادیثی در این معنا ذکر نموده است سپس گفته: اگر کسی با نیت جهاد نیت دیگری مانند گرفتن اجرت و نصیب چیزی از غنیمت و تجارت را داشته باشد، اجر و پاداش جهادش کم میشود اما تماماً از بین میرود.
ابن رجب گفته: امام احمد /میگوید: تاجر و مستاجر و کرایه دهنده اجرشان به اندازه نیت خالصی است که در غزوات داشتهاند و مانند کسی نیستند که با تمام جان و مال بدون ذرهای ریا به جهاد در راه خدا پرداختهاند، و در مورد کسی که دستمزد جهاد را میگیرد میگوید: اگر برای بدست آوردن پول و درهم به جهاد نرفته باشد اشکالی ندارد.
از عبدالله بن عمرو سروایت شده که گفت: اگر کسی از شما در یکی از غزوات غنایمی راجمع آوری کند اشکالی ندارد، رزقی است که خداوند به او داده است اما اگر کسی از شما فقط در صورت دادن پول حاضر باشد به جهاد آن جهاد هیچ خیری برای او در بر ندارد از مجاهد/روایت شده که حج حمال و اجیر و تاجر کامل است و تمام اجرشان را دریافت میکنند زیرا قصد اصلی آنها حج است نه کسب درامد.
میگوید: اگر اصل عمل برای خدا باشد سپس نیت ریا برآن حادث شود در صورتی که فقط در ذهن باشد و فرد بتواند بلا فاصله آن را از خودش دور کند، هیچ ضرر و آسیبی را برای او در بر ندارد، اما اگر آن نیت تعلق خاطر او شود آیا منجر به بطان عملش میشود یا نه؟
و بر اساس اصل نیتش مجاز به انجام آن عمل هست یا نه؟ در جواب این مسأله بین علماء سلف اختلاف وجود دارد، امام احمد و ابن جریر قائل به این هستند که عمل او باطل نمیشود و اصل نیت او مورد توجه قرار میگیرد، که این مسأله از حسن و دیگران هم روایت شده است.
و در این معنا حدیث ابوذر از پیامبرصهم آمده است: او در مورد مردی سوال کرد که کار خیر انجام میدهد و مردم بر انجام آن او را مورد ستایش قرار میدهند.
گفت: این همان خصوصیات عجولانه و بشری مومن است.
که مسلم آن را روایت کرده است. [۳۱۸]
شارح میگوید: این مطلب تماماً در شرح ابوسعید ان شاء الله خواهد آمد.
از ابوسعیدسبه صورت مرفوع روایت شده است که پیامبرصفرموده: آیا شما را به چیزی که از مسیح دجال برایتان خطرناکتر است آگاه سازم؟گفتند بله ای رسول خدا، گفت: شرک خفی، به این نحو که فرد به نماز میایستد و هنگامی که میبیند شخصی دارد او را نگاه میکند به نمازش شکوه و جلال میبخشد) احمد آن را روایت کرده است.
قوله «و عن ابي سعید رضي الله عنه موفوعاً:الا اخبُركم بما هو أخَوفُ علیكم عندي من المسیح الدجال؟ قالوا بلی. قال: الشرك الخفی: یقوم الرجل فیصلی فیزین صلاته لما یری من نظِر الرجل»رواهُ احمد. [۳۱۹]
ابی خزیمه در صحیحش از محمود بن لبید روایت کرده که گفت: رسول اللهصبر ما وارد شد و گفت: ای مردم، خودتان را از شرک خفی در امان دارید گفتند: ای رسول خدا شرک خفی چیست؟ گفت: شخصی قصد نماز میکند و هنگامی که میبیند دیگری به او نگاه میکند، نمازش را میآراید، این شرک خفی است. [۳۲۰]
روایت ابو سعید خدری «الشرك الخفی»از این رو آن را خفی میگویند فرد اظهار میدارد عملش برای خداوند است در حالی که قصد او را از انجام آن کار دیگری است. و از شداد بن اوس چنین آمده که گفت: ما در زمان رسول الله صریاء را شرک اصغر مینامیدیم. ابن ابی الدنیا در کتاب الاخلاص و ابن جریر در التهذیب آن را روایت کردهاند، همچنین طبرانی و حاکم و آن را صحیح دانستهاند. [۳۲۱]
ابن قیم میگوید: شرک اصغر، ریا کاری و تصنع سازی برای خلق است و سوگند به غیر خدا و گفتههای مانند این که مردی به مرد دیگر بگوید: آنچه تو بخواهی و خدا بخواهد، این از جانب خدا و تو ست، به خدا قسم و به تو قسم، من جز خداوند و تو کسی را ندارم، به خدا و به تو پشت بستهام، اگر خدا نبود و تو نبودی این مساله چنین و چنان نمیشد، این گفتهها گاه بر حسب حال گوینده و مقصودی که از آن اراده میکند جنبه شرک اکبر به خود میگیرد.
بدون تردید اخلاص و متابعت شرط صحت عمل و قبول شدن آن هستند همچنان که فضیل بن عیاض/در مورد قول خداوند متعال ﴿لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ﴾[الملك: ۲] «تا شما را بیازماید که کدامتان کارتان بهتر و نیکوتر خواهد بود»، میگوید: مقصود کاری است که خالص درست باشد گفته شدهای ابوعلی مقصود از خالص و درست چیست؟ گفت عمل اگر خالص باشد و درست نباشد پذیرفته نمیشود و اگر هم درست باشند ولی خالص نباشد باز پذیرفته نمیشود مگر اینکه هم خالص باشد هم درست. خالص عملی است که برای خداوند باشد و صواب (درست) عملی است که مطابق سنت باشد از جمله فوائدی که حدیث در بر دارد دلسوز بودن و ناصح بودن پیامبر است برای امتش و اینکه ریاء برای صالحین از فتنه دجال ترسناکتر است و زمانی که پیامبرصاز بزرگان اولیاء با وجود قوت علم و ایمانشان میترسد، به طریق اولی ترس از شرک اصغر و اکبر برای دیگران چند برابر میشود.
مسائل مطرح شده در این باب:
۱- تفسیر آیه کهف.
۲- مسأله مهم، رد عمل صالح در صورتی که چیزی از آن برای غیر خدا باشد.
۳- بیان سببی که واجب میکند آن را که همان کمال بینیاز است.
۴- یکی از اسباب این است که خداوند متعال بهترین شریک است.
۵- خوف پیامبرصاز ریای اصحابش.
۶- تفسیر این که شخص برای خدا نماز میخواند اما زمانی که میبیند کسی به او نگاه میکند نمازش را میآراید.
[۳۰۲] جزئی است از حدیث ابی مالک اشعری مسلم: کتاب الطهارة (۲۳۳)(۱): باب فضل وضو و احمد (۵/۳۴۳، ۳۴۴). [۳۰۳] بخاری: کتاب الزکاة (۱۴۶۹): باب الاستضعاف عن المسالة. مسلم: کتاب الزکاة (۱۰۵۳)(۱۲۴): باب فضل التعفف و الصبر از حدیث ابوسعید حذری. [۳۰۴] بخاری در حاشیه (۱۱)(۳۰۳) کتاب الرقاق آن را آورده است حافظ در الفتح (۱۱/۳۰۳) گفته: احمد در کتاب الزهد با سند صحیحی از مجاهد آن را وصل کرده است: قال عمر...). [۳۰۵] مسلم: کتاب الایمان (۶۷)(۱۲)باب اطلاق اسم الکفر علی الطعن. [۳۰۶] مسلم آن را در کتاب الایمان (۸۲)(۱۳۴) باب بیان اطلاق اسم الکفر علی من ترک الصلاة تخریج کرده است و آن حدیث مرفوع جابر بن عبدالله با این لفظ آمده: «ان بین الرجل وبین الشرك والكفر ترك الصلاة» این روایت با همین لفظ نزد ابن ماجة از حدیث انس (۱۰۸۰)هم آمده جز آنکه در آن کلمه کفر وجود ندارد. [۳۰۷] بخاری: کتاب الجنائز (۱۲۹۴) باب: لیس منا من شق الجیوب مسلم: کتاب الایمان (۱۰۳)(۱۶۶) باب: تحریم ضرب الخدود. [۳۰۸] ابن ماجة: کتاب الجائز (۱۵۸۵) باب: ماجاء فی النهی عن ضرب الخدود و شق الجیوب و ابن حبان (۷۳۷ - موارد) بوصیری در الزوائد آن را صحیح دانسته است و البانی در صحیح الجامع (۴۹۶۸) آن را حدیث حسن خوانده است. [۳۰۹] بخاری: کتاب الجنائز (۱۳۰۳): باب قول البنی ص« وانا بك لمحزومون» مسلم: کتاب الفضائل (۲۳۱)(۶۲) باب: رحمة صبالصبیان والعیال. [۳۱۰] بخاری: کتاب الجنائز (۱۲۸۴) باب: قول النبی ص«یعذب المیت ببعض بكاء اهله علیه...». [۳۱۱] ترمذی: کتاب الزهد (۲۳۹۶) باب ماجاء فی الصبر علی البلاء گفته: این حدیث حسن و غریب است و حاکم ۱/۳۴۹، ۴/۳۷۶، ۳۷۷) البانی در الصحیحة (۱۲۲۰)بخاطر شواهد و طرقی که آورده آن را صحیح دانسته است. [۳۱۲] حدیث حسن است ترمذی: کتاب الزهد (۲۳۹۶): باب ماجاءفی الصبر علی البلاء و ابن ماجه: کتاب الفتن (۴۰۳۱) باب الصبر علی البلاء من حدیث انس البانی در الصحیحة (۱۴۶) آن را حسن دانسته است و ارناؤوط هم در تخریج شرح السنة (۵/۲۴۵) آن را حسن دانسته است. [۳۱۳] حدیث صحیح است احمد (۵/۴۲۷، ۴۲۹). منذری الترغیب (۴/۲۸۳) و هیثمی در المجمع (۲/۲۹۱) حافظ (۱۰/۱۰۸) راویان آن را مورد اعتماد دانستهاند. آلبانی در صحیح الجامع (۲۸۲) آن را صحیح میداند. [۳۱۴] حدیث صحیح است: احمد (۱/۱۷۲، ۱۷۴، ۱۸۰، ۱۸۵) و ترمذی: کتاب الزهد (۲۳۹۸): باب ماجاء فی الصبر علی البلاء ترمذی گفته: حدیث حسن صحیح است و ابن ماجه: کتاب الفتن (۴۰۲۳): باب الصبر علی البلاء و الداری (۲/۳۲۰) نسائی هم در الکبری آن را روایت کرده، همچنین در تحفة الاشراف (۳/۳۱۸) البانی در الصحیحة (۱۴۳) آن را صحیح دانسته است ارناؤوط در تخریج شرح السنة (۵/۲۴۴، ۲۴۵) آن را صحیح شمرده است. [۳۱۵] حدیث ضعیف است: بیهقی در الشعب (۱/۱۴۹، ۱۵۰) آن را از حدیث انسسبا اسناد ضعیفی نقل کرده است و ابن حبان در المجروحین (۱/۳۲۷) و طبرانی در الکبیر (۲۲/۳۲۰) از ابن هندالداری روایت کردهاند. ابن حبان آن را ضعیف دانسته و عراقی همچنان که در فیض القدیر (۴/۴۷۰) گفته اسناد ان ضعیف است به نهج السدید (۴۲۰) مراجعه شود. [۳۱۶] مسلم: کتاب الزهد (۲۹۸۵) (۴۶): باب من اشرک فی عمله غیر الله. [۳۱۷] حدیث ضعیف است احمد (۴/۱۲۵؛ ۱۲۶) و الحاکم (۴/۳۲۹). هیشمی در (۱۰/۲۲۱) گفته: (در سند آن نهربن حوشب است که احمد و دیگران او را محل اعتماد دانستهاند، حدیث را به غیر از یک نفر همگی ضعیف دانستهاند). [۳۱۸] مسلم: در کتاب البرو الصلة و الادب (۲۶۴۲) (۱۶۶): باب اذا أثنی علی الصالح فهی بشری و لا تضره. [۳۱۹] حدیث صحیح است: احمد (۳/۳۰) البانی در صحیح الترغیب (۱/۱۷) و صحیح الجامع (۲۶۰۴) آن را حسن دانسته است. ابن ماجه هم در کتاب الزهد (۴۲۴۰) باب الریاء و السمعة آن را روایت کرده است. و بوحیری در الزوائد آن را حسن دانسته است. [۳۲۰] حدیث صحیح است ابن خزیمه (۹۳۷). البانی در صحیح الترغیب (۱/۱۷) آن را حسن دانسته است. [۳۲۱] حدیث حسن است طبرانی (۷۱۶۰) و حاکم (۴/۳۲۹) آن را صحیح دانسته است، ذهبی نیز با او موافق است البانی در صحیح الترغیب (۱/۱۸) آن را صحیح دانسته است.