فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب

باب

پیرامون این فرموده خداوند متعال که فرموده است: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَيُجۡزَوۡنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٨٠[الأعراف: ۱۸۰].

یعنی: «و برای خدا، نام‌های نیک است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانید! و کسانی را که در اسماء خدا تحریف می‌کنند (و بر غیر او می‌نهند، و شریک برایش قائل می‌شوند)، رها سازید! آن‌ها بزودی جزای اعمالی را که انجام می‌دادند، می‌بینند».

مصنف از این باب را با سخن خداوند آغاز کرده است که می‏فرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚاز ابو هریره سروایت شده است، رسول خدا صفرمودند خداوند دارای نود و نه اسم است.

یعنی از صد یک رقم کمتر هرکس آن‌ها را برشمارد وارد بهشت می‏شود. خداوند فرد و واحد است از این رو فرد را دوست دارد. این حدیث را مسلم و بخاری در صحیح خود از حدیث سفیان بن عیینه روایت کرده‏اند. [۳۶۷]

همچنین بخاری آن را از ابویمان از ابوزناد از اعرج از سفیان روایت کرده است. [۳۶۸]

{ترمذی نیز} از جوزجانی از صفوان بن صالح از ولید بن مسلم از شعیب با سند خود مثل روایت مذکور را آورده است.

و پس از این سخن که خداوند فرد است و فردیت را دوست دارد، اضافه می‏کند که او همان خداوند‌ی است که معبود بر حقی جز او نیست، سپس این صفات را بر می‌شمارد، رحمن، رحیم، ملک، قدوس، سلام، مومن، مهمین، عزیز، جبار، متکبر، خالق، باری، مصور، غفار، قهار، وهاب، رزاق، فتاح، علیم، قابض، باسط، خافظ، رافع، معز، مذل، سمیع، بصیر، حکم، عدل، کبیر، حفیظ، مقیت، حبیب، جلیل، کریم، رقیب، حبیب، واسع، حکیم، ودود، مجید، باعث، شهید، الحق، وکیل، قوی، متین، ولی، حمید، محصی، مبدی، معید، یحیی، مصیت، الحی، قیوم، واجد، ماجد، واحد، منتقم، عفو، رؤوف، مالک، ملک، ذو الجلال، والاکرام، مقسط، جامع، غنی، مغنی، معطی، المانع، الصار، النافع، النور، الهادی، البدیع، باقی، وارث، رشید و صبور». [۳۶۹]

سپس ترمذی می‏گوید: این حدیث، حدیث غریب است به وجه دیگری نیز از ابوهریرة روایت شده است در بسیاری از روایات جز این حدیث ذکری از اسماء نیامده است.

آنچه که جماعتی از حافظان بدان اعتماد کرده‏اند این است که در حدیث مذکور اسماء خدا به صورت تفصیلی بر شمرده شده است و در واقع اسماء خداوند در آن مندرج شده است. مثلا همانطوری که ولید من مسلم و عبدالملک بن محمد صنعانی از زهیر بن محمد روایت مرده‌اند که گفت: آنگونه که به من رسیده بسیاری از اهل علم به این نود و نه اسم که در حدیث مطرح شده قائلند، یعنی آن‌ها را از قرآن جمع آوری کرده‏اند همانطوری که از جعفر بن محمد و سفیان و ابو زید لغوی نیز روایت شده است و الله اعلم.

این مطلبی است که عماد بن کثیر در تفسیر خود آورده است. سپس می‏گوید: باید دانسته شود که اسمای نیکوی خداوند در همین نود و نه اسم منحصر گشته است به دلیل روایتی که احمد از زید بن هارون از فضیل بن مرزوق از ابو سلمة جهنمی از قاسم بن عبدالرحمن از پدرش از عبدالله بن مسعود و او نیز از رسول خداصروایت کرده است که فرمودند: هر فردی که دچار غم و اندوه من ‏شود اگر بگو: پروردگارا من بنده توام و فرزند بنده و کنیز تو هستم، پیشانی «زمام» من در دست توست. فرمان تو در حق من نافذ و حکمت در حق من عین عدالت است. الهی من از تو به وسیله هر اسمی که خود را بدان نامیده‏ای یا در کتابت نازل کرده‏ای یا به یکی از مخلوقاتت تعلیم داده‏ای یا آن را نزد خود درعلم غیب برگزیده‌ای مسألت می‌نمایم که قرآن عظیم را بهار دلم و نور چشمم و دوری کننده رنج و غم من بگردانی، حتما خداوند غم و اندوهش را از بین برده و تبدیل به شادی و شادمانی می‏کند.

گفتند: ای رسول خدا آن را آموزش ندهیم؟ فرمودند: آری لازم است بر کسی که آن را شنیده است به دیگران تعلیم دهد، ابوحاتم و ابن حبان در صحیح خود آن را آورده‌اند. [۳۷۰]

عوفی می‏گوید: از ابن عباس در خصوص این فرموده خداوند که ﴿وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚروایت شده است که گفت: الحاد ملحدان این است که لات را در اسماء خداوند فرا می‌خوانند.

ابن جریح از مجاهد در خصوص آیه فوق روایت کرده است که گفت: لات را از الله و عزی را از عزیر اشتقاق می‏کردند.

قتاده در خصوص یلحدون می‌گو ید یعنی یشرکون، شریک می‌ورزند. علی بن طلحة از ابن عباس آورده است که گفت: الحاد یعنی تکذیب و دروغ پنداشتن.

اصل الحاد در کلام عرب یعنی امتناع از میانه‏روی (رویگردانی از راه درست و راست) میل به کژی ظلم و انحراف. لَحدَ قبر از آن گرفته شده است به سبب اینکه از سمت حفره به سوی قبله انحراف پیدا کرده است.

ابن قیم/در قالب شعری می‏گوید: حقیقت الحاد تمایل به شریک قرار دادن تعطیل کردن صفات و انکار است. اسم‌های خداوند متعال همگی اسامی و اوصافی است که خداوند خود را به بندگانش بوسیله آن معرفی می‏کند و همگی بر کمال او – جل و علا- دلالت دارند.

ابن قیم می‏گوید: (الحاد چند حالت دارد؛ یا انحراف شخص با جحد و انکار است، یا با انکار معانی صفات و تعطیل کردن آن‌هاست، و یا اینکه صفات را از معانی درست و صحیح تحریف و وارونه جلوه دادن و خارج ساختن صفات از معنای حقیقی با تأویلات ناصحیح است.

یا اینکه اسماء و صفات خداوند را برای این مخلوقات قرار دادن است، همان کاری که اهل اتحاد (وحدت وجودی‌ها) می‌کنند. آن‌ها اسماء و صفات خداوند را همان بر این هستی قرار داده‌اند چه این اسماء محمود باشند چه مذموم. تا جائی که پیشوای آنان می‏گوید: خداوند به هر اسم پسندیده‌ای از نظر عقل و شرع و عرف و به هر اسم ناپسندی از نظر عقل و شرع و عرف نامیده می‏شود. حال آنکه خداوند بسیاری متعالی‌تر و بلند‌تر است از آنچه آن‌ها می‌گویند. پایان.

به نظر من (شارح) آنچه تمامی اهل سنت و جماعت – پیشینیان و متاخرین برآن باورند: اثبات صفات خداست آنگونه که خود را بدان توصیف کرده و همچنین انگونه که پیامبرشصاو را توصیف نموده و شایستگی جلال و عظمت اوست، اثباتی بدون هر گونه تشبیه و منزه داشتن او از هر گونه نقص و عیبی، بی‌آنکه صفتی از صفات او را تعطیل کنیم. همانگونه که خداوند متعال می‏فرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ١١[الشورى: ۱۱].

یعنی: «چیزی شبیه و مانند او نیست و او شنوا و بیناست».

سخن پیرامون صفات فرع و زیر شاخه سخن در خصوص ذات خداوند است و در واقع دنباله رو آن است. همانگونه که دانستن ذات حقیقی بی‌مانند به مخلوقات خداوند واجب و لازم است، صفات نیز اینگونه است. هرکس چیزی از آن صفاتی که خداوند خود را بدان توصیف کرده و یا پیامبرش او را توصیف نموده است، انکار کند، یا آن را به غیر از معنای ظاهری‏اش تأویل نماید، چنین شخص جهمی و از راه و روشی غیر از راه و روش مومنان تبعیت کرده است. که خداوند می‏فرماید: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥[النساء: ۱۱۵].

یعنی: «کسی که با پیامبرصدشمنانگی کند بعد از آنکه راه هدایت برای او روشن شده است او را به همان جهتی که دوستش داشته است رهنمود میگردانیم وبه دوزخش داخل می‏کنیم و با آن می‌سوزانیم و دوزخ چه بدجا یگاهی است». همچنین به ابن قیم رحمة الله تعالی می‏گوید: فایده ارزشمند این است که آنچه به عنوان خبر و صفت پروردگار متعال قرار می‌گیرد چند قسم است: نخست: آنچه به خود ذات خداوند بر می‌گردد مثل وجود او ذات او (هست او).

دوم: آنچه به وصف و نعت او بر می‌گردد. مثل علیم، قدیر، سمیع، (شنوا) و بصیر (بینا) سوم: آنچه به افعال او بر می‌گردد. مثل خالق و رازق.

چهارم: تنزیه محض خداوند (یعنی منزه داشتن وی از هر نقص) پس به ناچار در عین حال که صفاتی را برای او ثابت میدانیم باید او را به طور محض از هر عیب و نقصی منزه بداریم. صفاتی مثل قدوس (پاک) و سلام از اینگونه صفاتی تنزیهی هستند.

پنجم: بیشتر مردم این اسم را مطرح نکرده‏اند – و آن اسمی است که به صفت معینی اختصاص ندارد بلکه به مجموعه‌ای از صفات کمال خداوند و معانی فراوانی د لالت دارند، مثل مجید، عظیم و صمد. مجید یعنی کسی که به صفات متعددی از صفات کمال متصف است و دلالت لفظ آن اینگونه است. در واقع برای وسعت و فروانی و کثرت وضع شده است. أمَجَدَ الناقه: یعنی به آن علف داد. مثلا خداوند فرموده است ﴿ذُو ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡمَجِيدُ١٥[البروج: ۱۵] مجید صفت تخت واقع شده است.

به دلیل وسعت، بزرگی و شکوهش (تخت مجید یعنی تختی که وسیع و با شکوه است).

این مطلت جای تأمل و اندیشه دارد که چگونه اسم مجید در کنار طلب درود و سلام فرستادن بر پیامبر ص(در نماز) آمده است. انگونه که پیامبرصدر تحیات نماز به ما آموزش داده است، چرا که آنجا در مقام درخواست بیشتر و در معرض وسعت بخشش و فزونی و دوام آن مطرح شده است.

از این رو برای چنین خواسته‏ای بجا و شایسته و متقضی بود که در آنجا اسمی که متناسب با آن خواسته است مطرح گردد و آورده شود. همانگونه که برای طلب غفران و بخشش می‌گوییم: اغفرلی و ارحمنی إنک انت الغفور الرحیم: یعنی مرا ببخش و به من رحم آور که فقط تو غفور و رحیمی. خداوند را با دو وصف غفور و رحیم بودن که مقتضای چنان در خواستی است، می‌خواند و طلب می‏کند.

در واقع بیانگر آن است که با توسل به صفات و اسماء خداوند باید از او در خواست نمود.

توسل به خداوند از طریق صفات و اسماء نیکویش نزدیکترین، و محبوبترین وسایل برای بندگان، در نزد خداوند است. از جمله موید این مقوله حدیثی است که ترمذی روایت کرده است مبنی براینکه: با گفتن یا ذالجلال و الاکرام شعله‏ور و فروزان شوید یعنی ای کسی که صاحب شکوه و ارجمندی و بخشش هستی. [۳۷۱]

همچنین فرموده است: پروردگارا من از تو می‌خواهم که چون حمد و ثنا از آن توست. معبود بر حقی جز تو وجود ندارد و تو تنها منّانی. ای خداوندی که آسمان‌ها و زمین را بدون هر گونه الگوی قبلی به وجود آورده‏ایی، ای کسی که صاحب شکوه و اکرام هستی. [۳۷۲]

این در حقیقت همان در خواست کردن از او و توسل جستن به او با حمد و ستایش اوست. اینکه او تنها معبود یگانه و منان است در واقع توسل جستن به او با اسماء و صفات اوست. و چنین دعایی چقدر شایسته و سزاوار اجابت است و بزرگترین جایگاه در نزد خداوندی است که از او خواسته می‌شود و در خواست می‌گردد که این باب بسیار بزرگی از مباحث توحید و یکتا پرستی است.

ششم: صفتی که در کنار هم قرار گرفتن دو صفت یا اسم حاصل می‌شود و در واقع معنا و مفهومی افزونتر از حالت مفرد آن صفت دارد مثل الغنی الحمید، الغفور القدیر، الحمید المجید، به همین ترتیب عموم صفات مقترن و اسم‌های دو گانه که در قرآن کریم مطرح شده‌اند. چرا که غنی خود صفت کمال است حمد نیز مثل آن است، جمع شدن این دو صفت در کنار هم کمالی دیگر محسوب می‏شود.

و در واقع ستایش و ثنای خداوند به سبب غنا و حمد اوست. و ستایشی است از اجتماع این دو وصف. یعنی سه نوع ثنا ء با تفرد و اجتماع این دو وصف برای پروردگار تحقق می‌یابد).

الغفور القدیر، الحمید المجید. العزیز الحکیم به همین ترتیب سایر صفات جمعی که همگی جای تامل و درنگ دارند و شناخت این صفات از شریف‌ترین وارجمندتر ین معارف است.

از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:

نخست: اثبات اسماء خداوند.

دوم: نیکو بودن این اسماء.

سوم: دستور خداوند مبنی بر اینکه او را با این اسماء بخوانند.

چهارم: رها کردن و به حال خود واگذاشتن کسانی که با این اسماء مخالفت کرده و جاهل و ملحدند.

پنجم: تفسیر الحاد (انحراف) در صفات و اسمای خداوند.

ششم: وعده عذاب بر کسانی که در صفات و اسماء خداوند الحاد می‌کنند. (منحرف می‌شوند و به تاویلات دست می‏زند و آن را تحریف می‌کنند).

[۳۶۷] بخاری: کتاب الدعوات (۶۴۱۰) باب لله مائة اسم غیر واحد. مسلم: کتاب الذکر و الدعا (۲۶۷۷) (۵) باب فی اسماء الله تعالی و تفضل من احصاها. [۳۶۸] بخاری: کتاب التوحید (۷۳۹۲) باب ان لله مائه اسم الاواحداً. [۳۶۹] ضعیف است:‌تر مذی کتای الدعوات (۳۵۷) باب رقم (۸۳) می‌گیود حدیث غریبی است. ابن حبان (۲۳۸۴- موارد) حاکم (۱/۱۶) ابن تیمیه در الفتاوی (۲۲/۴۸۲) و ابن کثیر در تفسیر خود (۲/۲۶۹) و ابن حزم در المحلی (۸/۳۱) به ضعف این حدیث اشاره کرده‏اند. البانی در ضعیف الجامع (۱۹۴۳) و أرناؤوط در تخریج جامع الاصول (۴/۱۷۴ / ۱۷۵) این حدیث را ضعیف قلمداد کرده‏اند. [۳۷۰] صحیح است: احمد (۱/۳۹۱) ابن حبان (۲۳۷۲- موارد) ابن قیم در بدائع الفوائد (۱/۱۶۶) و شفاء العلیل (۲۷۴) آن را صحیح دانسته است. البانی نیز در الصحیحة (۱۹۹) آن را صحیح قلمداد کرده است. [۳۷۱] صحیح است: ترمذی: کتاب الدعوات (۳۵۲۴، ۳۵۲۵)باب شماره (۹۲) احمد (۴/۱۷۷)نسائی در الکبری (همانطوری که در تحفة الاشرف (۳/۱۶۷)از حدیث انسسآورده است. البانی با طرثق و شواهد خود در الصحیحة آن را صحیح قلمداد کرده است). [۳۷۲] صحیح است: قسمتی از حدیث انس بن مالکسکه گفت: من با پیامبرصدر مسجد نشسته بودم که مردی نماز می‌خواند و گفت: الهم» احمد (۲/۱۲۰، ۱۵۸، ۲۴۵، ۲۶۵) ابو داود: کتاب الصلاة (۱۴۹۵)باب الدعاء. ترمذی کتاب الدعوات (۳۵۴۴) باب خلق الله مائة رحمةً, نسائی: کتاب السهو (۳/۵۳) باب الدعاء بعد الذکر، ابن ماجة: کتاب الدعا (۳۸۵۸) باب اسم الله أعظم. حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز باوی موافقت کرده است (۱/۵۰۳؛ ۵۰۴) ابن حبان (۲۳۸۲ موارد) ارناؤوط در تخریج شرح السنة (۵/۳۶، ۳۷) آن را صحیح قلمداد کرده است.