باب: تفسیر توحید (یکتا پرستی) و شهادت لا اله الا الله
عبارت «تفسیر توحید (یکتا پرستی) و شهادت لا اله الا الله»
از نظر من شارح در عبارت اخیر عطف دال بر مدول صورت گرفته است. اگر گفته شود: با توجه به اینکه در ابتدای کتاب آیاتی که بیانگر معنای لا اله الا الله و متضمن توحیداند مثل این فرموده خداوند ﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا٢٣﴾[الإسراء: ۲۳] و آیات پیش و پس آن مطرح شد و همچنین آیاتی که در ابواب بعد از آن گذشت. پس چه نیازی به شرح و توضیح این باب است؟
در پاسخ میتوان گفت: آیات مطرح شده در این باب در جهت بیان بیشتر به ویژه در خصوص کلمه اخلاص و آنچه بدان دلالت میکند مثل توحید عبادی است. همچنین این آیات برهانی هستند علیه کسانی که خود را به انبیاء و صالحین در آویخته، آنان را به فریاد میخوانند و از آنان میخواهند.
چرا که این مقوله سبب نزول برخی از این آیات هستند، مثل این آیه ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا٥٦﴾[الإسراء: ۵۶] یعنی بگو: کسانی را که بجز خدا (شایسته پرستش) میپندارید، بخوانید. (در واقع امری است که بیانگر تهدید و تحکیم است).
بیشتر مفسران معتقدند که این آیه در خصوص کسانی نازل شده است که عیسی، مادر عیسی، عزیز و ملائکه را میپرستیدند، خداوند به شدیدترین وجه از این عمل آنان را بازداشته است، همانطوری که در این آیه تهدید و وعده مجازات برای آنان در نظر گرفته شده است.
این دلالت میکند که به فریاد خواندن غیر خدا توسط مشرکان، شریک قرار دادن برای خدا و منافی، یگانه پرستی و شهادت لا اله الا الله است، چرا که توحید یعنی فقط خدای یگانه را به فریاد خواندن. وکلمه اخلاص این شرک را نفی میکند، زیرا خواندن غیر خدا همان پناه بردن و بندگی کردن برای غیر خداست و دعا (به فریاد خواندن) مغز و جوهره عبادت است. [۷۲]
در این آیه کسی به فریاد خوانده میشود که قادر نیست ضرری را از دعاکننده خود دفع کند و یا از جایی به جای دیگر و یا از حالتی به حالت دیگر تغییر دهد اگر چه فرد خوانده شده پیامبرصیا فرشته باشد و این مؤید بطلان به فریاد خواندن هر مدعوی غیر از خدا است، حال هر کسی که میخواهد باشد.
چرا که به فریاد خواندن هر فریاد رسی غیر از خدا فرد داعی را نیازمندتر از آنچه که هست میکند زیرا او با خداوند کسی را شریک قرارداده است که هیچگونه نفع و ضرری به او نمیرساند و این ایه توحید و معنای لا اله الاالله را تایید میکند.
خداوند میفرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحۡذُورٗا٥٧﴾[الإسراء: ۵۷]
یعنی: آن کسانی را که به فریاد میخوانند، آنان که از همه مقربترند برای تقرب به پروردگارشان وسیله میجویند و به رحمت خداوند امیدوار و از عذاب او هراسناکند، چرا که عذاب پروردگارت (چنان شدید است که) باید خود را از آن دور و برحذر داشت.
این فرموده خداوند ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ﴾بیان میدارد که این روش انبیاء، فرستادگان خدا و آن مومنانی است که از آنان تبعیت میکنند.
قتاده گفته است «به خداوند با اطاعت از او و عمل بدآنچه وی راضی است تقرب (نزدیکی) بجویید».
ابن زید «یدعونَ» مذکور در آیه را به صورت «تدعونَ» قرائت کرده است. عمادبن کثیر نیز میگوید: در این خصوص مفسران اختلاف نظر دارند و از اقوال برخی از بزرگان تفسیر را نیز به عنوان شاهد مثال آورده است.
علامه ابن قیم /میگوید: در این آیه مقامات سه گانه مطرح شده است؛ حب؛ همان نزدیکی جستن به خدا و متوسل شدن به او با اعمال نیکو. امیدو ترس، که این حقیقت یکتا پرستی (توحید) و حقیقت دین اسلام است. همانطوری که در مسند [۷۳]از بهز بن حکیم از پدرش از جدش روایت شده است که وی به پیامبرصگفت: ای رسول خدا صسوگند به خدا پس از آنکه به تعداد انگشتانم سوگند خوردم که به نزد تو نیایم، اینک به نزد تو آمدهام. ترا به کسی سوگند میدهم که ترا به حق برانگیخت، چیست آن چیزی که خداوند ترا بدان مبعوث کرده است؟ پیامبرصفرمود: آن اسلام است. گفت: اسلام چیست؟ فرمود: اسلام آن است که قلبت را تسلیم خداوند و رویت را به بسوی او کنی، نمازهای واجبت را به جای آوری و زکات اموالت را بپردازی.
محمد بن نصر مروزی از حدیث خالد بن معدان از ابوهریرة روایت کرده است که گفت: پیامبری صفرمود «اسلام علامت و نشانهای دارد همانند علامت راه از جمله علامتهای آن این است که خداوند را بپرستی و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهی، نماز را بر پای داری، زکات بپردازی، روزه بگیری و امر به معروف و نهی از منکر کنی و این معنای سخن خداوند است که میفرماید: ﴿۞وَمَن يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ وَإِلَى ٱللَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ٢٢﴾[لقمان: ۲۲].
یعنی: کسی که مطیعانه رو به خدا کند، در حالیکه نیکو کار باشد، به دستاویز بسیار محکمی چنگ زده است سرانجام همه کارها به خدا بازگشت داده میشود.
خداوند میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ٢٧ وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٢٨﴾[الزخرف: ۲۶-۲۸] یعنی: «وقتی ابراهیم به پدر و قوم خود گفت: من از معبودهایی که میپرستید بیزارم. بجز آن معبودی که مرا آفریده است. چرا که او مرا رهنمود خواهد کرد. ابراهیم توحید را به عنوان شعار یکتا پرستی در میان قوم خود باقی گذاشت تا اینکه ایشان (به سوی یکتاپرستی) برگردند».
خداوند میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ٢٧ وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ﴾[الزخرف: ۲۶-۲۸] یعنی: «وقتی ابراهیم به پدر و قوم خود گفت: من از معبودهایی که میپرستید بیزارم. بجز آن معبودی که مرا آفریده است. چرا که او مرا رهنمود خواهد کرد. ابراهیم توحید را به عنوان شعار یکتا پرستی در میان قوم خود باقی گذاشت تا اینکه ایشان (به سوی یکتاپرستی) برگردند».
«کلمه باقیه» یعنی همان «لا اله الا الله».
پس بیاندیش چگونه ابراهیم خلیل÷از این کلمه عظیم برای آن معنایی که به سبب آن وضع شده و بدان دلالت دارد، تعبیر میکند به این توضیح که از هر آنچه به غیر از خدا از موجودات خارج که پرستیده میشد، تبری میجوید. معبودانی مثل ستارگان، تندیسها و بتهایی که قوم نوح آنها را به شکل انسانهای صالحی با عناوینی مثل وَدّ، سُواع، یغوث، یعوق، نسر و غیره درست کرده بودند و آنها را به عنوان بت و همتای خداوند میپرستیدند. هیچکدام این موارد را برای پرستش استثنا نمیکند و تنها کسی را برای پرستش بر میگزیند که او را آفریده است و آنهم خداوند یکتا و بیشریک است. و این همان چیزی است که کلمه اخلاص کاملاً بدان دلالت دارد. همانطوری که خداوند میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ٦٢﴾[الحج: ۶۲].
یعنی: «به همین منوال است.... خداوند حق است و آنچه را که بجز او به فریاد میخوانند و پرستش میکنند باطل است و خداوند والا مقام و بزرگوار است. بنابراین هر عبادتی از قبیل دعا و غیره که در آن غیر از خدا مقصود باشد باطل و همان شرکی است که خداوند نمیبخشد».
خداوند میفرماید: ﴿ثُمَّ قِيلَ لَهُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ تُشۡرِكُونَ٧٣ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا بَل لَّمۡ نَكُن نَّدۡعُواْ مِن قَبۡلُ شَيۡٔٗاۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلۡكَٰفِرِينَ٧٤﴾[غافر: ۷۳-۷۴].
یعنی: «آنگاه بدیشان میگویند: آن چیزهایی را که شریک خدا میکردید کجایند (همان انبازهای) غیر خدا. میگویند از ما نهان شدهاند و هدر رفتهاند. بلکه اصلاً، قبلاً چیزی را نپرستیدهایم. خداوند اینچنین کافران را سرگشته میسازد. در جای دیگر میفرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ﴾[التوبة:۳۱].
یعنی: «(یهودیان و مسیحیان) علمای دین و پارسایان خود را علاوه بر خدا به خدایی گرفتهاند. مسیح پسر مریم را نیز معبود میشمارند».
در حدیث صحیح [۷۴]آمده است پیامبر صآیه مذکور را برای عدی بن حاتم طائی تلاوت کردند. وی گفت: ای رسول خدا، ما آنان را پرستش نمیکردیم. پیامبر صفرمود: آیا حرام خدا را بر شما حلال نمیکردند و شما نیز تبعیت میکردید؟ و حلال خدا را بر شما حرام نمیکردند و شما نیز (به تبعیت از آنان) حلال را حرام نمیکردید؟ گفت: چرا (آری)! پیامبرصفرمود: این (تبعیت بیچون و چرای شما) همان عبادت کردن آنهاست.
از این رو اطاعت از علمای دین و پارسایان درمعصیت خدا، همان عبادت کردن برای غیر خداست. و با اطاعت در معصیت آنها را میپرستیدند، همانطوری که در میان این امت (اسلام) نیز چنین اتفاقی افتاده است و این همان شرک اکبری است که با توحیدی که مدلول شهادت لا اله الا الله است منافات دارد.
به وسیله این آیه روشن شد که کلمه اخلاص تمام پرستشهای غیر خدا را نفی میکند به دلیل اینکه با مدلول آنها منافات دارد، این پرستشها پرستش مشرکان تمام چیزهایی را که شرکند ثابت و آنچه به عنوان توحید ثابت شده را نفی میکند.
خداوند میفرماید:
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ﴾[البقرة: ۱۶۵] یعنی: «برخی از مردم هستند که غیر از خدا، خدا گونههایی بر میگزینند و آنان را همچون خدا دوست میدارند».
بنابراین هر فردی که همتایی برای خدا بر گزیند تا علاوه بر خدا آن را به فریاد بخواند، به آن بگراید و به او امید ببندد تا نیازهایش را رفع و سختی هایش را بگشاید – همان کاری که قبر پرستان، قدرت پرستان و بت پرستان – به ناچار باید – این معبودهای دروغین را – تعظیم کنند و دوستشان دارند. پس آنها را به همراه خدا دوست میدارند. اگر چه خداوند را نیز دوست دارند و لا اله الا الله را به زبان میآورند، نماز میخوانند و روزه میگیرند ولی در واقع در دوست داشتن و پرستش خدا با دوست داشتن و پرستش غیر خدا دچار شرک شدهاند. بر گرفتن همتایانی برای خداوند و دوست داشتن آنها همانند خدا تمامی اموال و اعمال آنان را باطل میکند چرا که عمل مشرک از وی پذیرفته نمیشود و صحیح نیست. اینان گرچه میگویند: لا اله الاالله ولی تمامی قیدهایی که این سخن عظیم بدان مقید شده است را رها میکنند از جمله این قیدها علم به مدلول آن است، زیرا مشرک نسبت به مدلول آن جاهل است، قراردادن شریک برای خدا از طریق محبت و غیر آن خود نمایانگر جهل آنان است و این جهل منافی علم است، علمی که اخلاص بدان دلالت دارد و چنین فردی در سخن خود راستگو نیست، زیرا آنچه را که شرک است نفی نمیکند و اخلاص لازم را اثبات نمینماید. و همچنین آنچه را که مقتضای یقین است ترک کرده است.
زیرا اگر معنای آن سخن عظیم و مدلول آن را میفهمید، عمل خود را که خلاف مدلول آن است، ناپسند میداشت. و یا در آن تردید مینمود ولی آن عمل را از جهت آنکه حق است قبول نکرده است و با پرستش غیر خدا کفر پیشه نمیکرد.
همانطوری که خداوند میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ﴾[البقرة: ۱۶۵] یعنی: «اما آنها که ایمان دارند دوستیشان نسبت به خدا (از مشرکان نسبت به معبودهاشان،) شدیدتر است».
چرا که این عده دوستی را برای خداوند خالص کرده و تنها او را دوست دارند و کسی را دوست میدارند که دوست داشتنیترین است و تمامی اعمالشان را برای خدا خالص میکنند. و به هر آنچه غیر خداست کفر میورزند.بنابراین برای کسی که خداوند متعال وی را به شناخت حق و قبول آن توفیق داده است ودلالت این آیات عظیم بر معنای شهادت لا اله الا الله و بر توحیدی که معنای این آیات است و تمامی فرستادگان خدا بدان فرا خواندهاند، روشن میگردد، که این جای فکر و تأمل دارد.
مصنف به این فرموده خداوند استناد کرده است که: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ﴾[الإسراء: ۵۷] معنای این آیه با آیه قبل از آن روشن میشودکه خداوند فرموده است: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا٥٦﴾[الإسراء: ۵۶]. یعنی: بگو کسانی را که بجز خدا(شایسته پرستش) میپندارید بخوانید اما نه توانایی دفع زیان و رفع بلا از شما را دارند و نه میتوانند آن را دگرگون سازند.
ابن کثیر /میگوید: خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلِ﴾یعنی بگو به مشرکانی که، غیر خدا را میپرستند. ﴿ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ﴾یعنی: بتنها و همتایانی را میپرستید و بدانها رغبت پیدا میکنند ﴿فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ﴾یعنی: به طور کلی نمیتوانند از آنها ضرری را دفع کنند. ﴿وَلَا تَحۡوِيلًا﴾یعنی: نمیتوانند آن را از شما به کس دیگر منتقل کنند.
معنای آیه این است که تنها خداوند یکتا و بیشریک قادر به دفع ضرر، است همان خدایی که خلقت و امر(چگونه استفاده کردن) در دست اوست و از جانب اوست.
عوفی در خصوص این آیه از ابن عباس آورده است که گفتند: اهل شرک میگفتند: ملائکه، مسیح و عزیر را میپرستیم که آنها ملائکه، مسیح و عزیر را به فریادی میخواندند.
بخاری [۷۵]در خصوص آیه مذکور از عبدالله بن مسعود س روایت کرده است که گفت: «مردمانی ا ز را جن میپرستیدند سپس اسلام آوردند» و در روایتی آمده است «مردمانی از انسانها مردمانی از جن را میپرستیدند سپس جنیان مسلمان شدند و مردمان انس نیز به دین آنان (اسلام) متمسک شدند.
سخن ابن مسعود سبر این دلالت میکند وسیله مذکور در آیه همان اسلام است و هردو قول بر این امر دلالت دارند. سدی از ابو صالح از ابن عباس آورده است که گفت: عیسی، مادرش و عزیر (به فریاد خوانده میشدند).
مغیرة از ابراهیم روایت کرده است: ابن عباس در خصوص این آیه میگفت: (مقصود از) آنها عیسی، عزیز، خورشید و ماه است. مجاهد نیز گفته است: عیسی، عزیر و ملائکه بودند. خداوند فرموده است ﴿وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ﴾[الإسراء: ۵۷] یعنی: «امید به رحمت خداوند دارند و از عذاب او میترسند». عبادت تنها با ترس و امید کامل میشود و هر کسی که به منظور عبادت و طلب یاری کردن فریاد میزند و فرا میخواند یا میترسد یا امیدوار به فریاد رس است یا اینکه ترس و امید هردو او را در بر گرفتهاند و متصف به هردو حالت و صفت است، در واقع عبادت کرده است و این اعمال را باید مختص خداوند قرار دهد.
شیخ الاسلام /پس از مطرح کردن سخنان مفسرین در خصوص این آیه میگوید: تمامی این سخنان حقاند، چرا که این آیه تمامی افرادی را در بر میگیرد که معبود آنها بنده خداست؛ خواه آن معبود فرشتگان باشند، خواه از جنها و انسانها.
گذشتگان در تفسیر خود، جنسی را که مقصود آیه است به صورت تمثیل مطرح میکردند. همانطوری که ترجمان قرآن (ابن عباس) در پاسخ به فردی که معنای خُبز (نان) را از وی پرسید، ضمن نشان دادن چانه خمیر به فرد پرسشگر گفت: این است. بنابراین اشاره به نوع نان کرد نه عین آن. در تخصیص شمول آیه مذکور طبق روایتهای مطرح شده یکنوع مراد نیست بلکه دایره شمول آن عام است و همه انواع معبود و پرستش را در بر میگیرد.
آیه خطابی است بر هر فردی که به غیر از خدا را به فریاد میخواند چرا که آن مدعو (فردی که به فریادخوانده میشود) خود به سوی خدا وسیلهای میجوید، به رحمت خداوند امیدوار و از عذاب او میهراسد. و هرکس مرده یا غائبی از پیامبران و صالحین را به فریاد بخواند، خواه با لفظ استغاثه (طلب کمک) باشد خواه غیر آن، مشمول این آیه میشود، همانطوری که فریاد خواندن فرشتگان و پریان را نیز در بر میگیرد.
خداوند متعال از فریادرس خواندن آنها نهی کرده و بیان داشته است که آنها نمیتوانند ضرری را دفع و یا آن را تغییر دهند. نه قادر به رفع کلی ضرر هستند و نه میتوانند از جایی به جای دیگر آن را منتقل کنند مثلاً صفت یا میزان آن ضرر را تغییر دهند. از این رو فرموده است ﴿وَلَا تَحۡوِيلًا﴾که تحویل (تغییر) را به صورت نکره آورده و انواع تحویل را در بر میگیرد.
پس هرکس مرده یا غائبی از پیامبران؛ افراد صالح یافرشتگان را که نمیتوانند کمک کنند و ضرری را دفع یا آن را تغییر دهند، به فریاد بخواند، مشمول این آیه میشود.
این آیه پاسخ ورد بر کسی است که فرد صالحی را به فریاد میخواند و میگوید: من برای خداوند چیزی را شریک قرارنمیدهم و شرک عبادت کردن برای بتها است.
مصنف به این فرموده خداوند نیز استناد کرده است ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ٢٧﴾[الزخرف: ۲۶-۲۷].
ابن کثیر میگوید: خداوند متعال از بنده، فرستاده و دوست نزدیکش، پیشوای حقگرایان و پدر پیامبران بعد از خود و همان کسی که قریش در نسب و دین به او منتسب گشته (ابراهیم) خبر میدهد که وی از پدر و قومش به سبب پرستش بتها بیزاری میجوید. خداوند از زبان او میگوید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ٢٧ وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٢٨﴾[الزخرف: ۲۶-۲۸] یعنی: «و به خاطر بیاور هنگامی را که ابراهیم به پدرش و قومش گفت: من از آنچه شما میپرستید بیزارم مگر آن کسی که مرا آفریده، که او هدایتم خواهد کرد و کلمه توحید را کلمه پایندهای در نسلهای بعد از خود قرار داد، شاید به سوی خدا باز گردند».
و مراد از کلمه باقیه همان عبادت خداوند یگانه و دست کشیدن از عبادت هر آنچه غیر اوست از بتها و در واقع همان لا اله الا الله است که حامل آن از سلاله ابراهیم و از فرزندان اوست کسی که خداوند او را هدایت کرده است.
﴿لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٢٨﴾یعنی به سوی آن کلمه بر گردند (که سخن حق و بهترین قول و هدف آفرینش هستی است).
عکرمة، ضحاک، قتاده، سدی و دیگران در خصوص این فرموده خداوند که ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٢٨﴾میگویند: یعنی لااله الا الله از میان فرزندان و سلاله ابراهیم، هرکس که آن را بگوید زایل نمیگردد. ابن جریر از قتاده در خصوص این آیه ﴿إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي﴾روایت کرده است که گفت: آنان میگفتند پروردگار ما الله است. همانطوری که خداوند میفرماید:
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٨٧﴾[الزخرف: ۸۷].
یعنی: «اگر از مشرکان بپرسی، چه کسی آنان را آفریده است». مؤکدَّانه میگویند خدا، پس چگونه منحرف میشوند. پس او از پروردگار خود بیزاری نجست. عبد بن حمید این روایت را گزارش کرده است.
ابن جریر و ابن منذر از قتاده در خصوص ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٢٨﴾میگویند: اخلاص و توحید در میان فرزندان ابراهیم، آنانی که خدا را میپرستند و او را یگانه میدارند، زایل نمیشود. (یعنی همیشه کسانی خواهند بود).
از نظر من (شارح) روشن شد که معنای لا اله الا الله یعنی خداوند را به یگانگی پرستیدن و اخلاص کردن بندگی برای او و بیزاری جستن از غیر اوست.
مصنف /میگوید: خداوند پاک و منزه مطرح کرده است که این برائت (بیزاری) و این دوست داشتن همان شهادت بر لا اله الا الله است.
علامه حافظ ابن قیم /در قصیده الکافیه الشافیه در خصوص این معنا میگوید:
هرگاه چیز پست و ناچیزی از موجودات شوق و عشق او را داشته باشد از شأن و منزلت بسیار بزرگی برخوردار گشته است.
مصنف به این فرموده خداوند نیز اسناد میکند.
﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾[التوبة: ۳۱].
«احبار، همان علما و رهبان، همان بندگان (صالح) هستند».
پیامبر صاین آیه را برای عدی بن حاتم تفسیر کرده است. هنگامی که یکی از مسلمانان بر پیامبر صوارد شد و آیه مذکور را قرائت کرد، عدی گفت (به رسول خدا) گفتم: آنها (احبار و راهبان را) پرستش نمیکردند. پیامبر صفرمود: چرا! آنان (احبار و راهبان) حلال را برای آنها (یهود و نصاری) حرام و حرام را حلال میکردند و آنها (پیروان احبار و راهبان) نیز تبعیت مینمودند. و این همان عبادت (بندگی کردن) برای آنهاست.
احمد این حدیث را روایت کرده و ترمذی آن را حسن دانسته است. عبد بن حمید، ابن ابی حاتم و طبرانی از طرقی آن را آوردهاند. [۷۶]
سدی میگوید: مردان (خدا و صالح) را دلسوز یافتند، در حالی که کتاب خدا را پشت سر انداختند (بدان توجه نکردند و راه خودشان را از آن نطلبیدند). از این رو خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٣١﴾[التوبة: ۳۱].
یعنی: «بدیشان جز این دستور داده نشده است که تنها خدای یگانه را بپرستید و بس.. جز خدا معبودی نیست و او پاک و منزه از شرک ورزی و چیزهایی است که ایشان آنها را انباز خدا قرار میدهند».
حلال همان است که خداوند حلال کرده، حرام نیز همان است که خداوند حرام کرده است و دین خدا همان چیزی است که خداوند آن را تشریع نموده است.
با این توضیح آشکار شد آیه مذکور دلالت میکند بر اینکه هرکس از غیر خدا و فرستادهاش اطاعت کند، از کتاب و سنت و آنچه خداوند حلال و حرام کرده است رو بگرداند و در معصیت از آن شخص یا چیز اطاعت کند و در چیزی که خداوند بدان اجازه نداده است از آن فردپیروی کند، در واقع، آن شخص یا چیز را معبود پروردگار خود برگزیده و شریک خداوند قرار داده است. و این عمل وی با توحیدی که دین خداست و کلمه اخلاص لا اله الا الله بدان دلالت دارد منافات دارد: زیرا اله همان معبود است خداوند اطاعت از آنها (احبار و راهبان) را عبادت نامیده و آنها را ارباب نامگذاری کرده است. همانطوری که میفرماید ﴿وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّۧنَ أَرۡبَابًاۗ﴾[آل عمران: ۸۰] یعنی: «به شما فرمان نمیدهد که فرشتگان و پیامبران را به پروردگاری خود گیرید. ارباب در اینجا یعنی شریکان خداوند برای عبادتکردن».
﴿وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ٨٠﴾[آل عمران: ۸۰] یعنی: «مگر (معقول است که) شما را به کفر فرمان دهد بعد از آنکه مسلمان شده ایید!».
این همان شرک است و هر معبودی رب است و هر فرد فرمانده و تبعیت شدهای در غیر آنچه خدا و پیامبرش بدان دستور داده است، اطاعت و تبعیت شود در واقع شخص تابع و فرمانبردار او را رب و معبود خود قرار داده است. همانطوری که خداوند در سوره انعام میفرماید: ﴿وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ١٢١﴾[الأنعام: ۱۲۱]. یعنی: اگر از آنان اطاعت کنید حتماً مشرک میشوید.
این همان مطابقت آیه با شرحش است؛ این آیه در معنا همانند این آیه قرآن است که میفرماید: ﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ﴾[الشورى: ۲۱] یعنی: «آیا معبودانی دارند که برای ایشان دینی را پدید آوردهاند که خدا بدان اجازه نداده است».
شیخ الاسلام در خصوص معنای این فرموده خداوند که: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾[التوبة: ۳۱] میگوید: این افرادی که عالمان دین و راهبان را در حرام کردن حلال و حلال کردن حرام به اربابی گرفته بودند، عملکرد آنان به دور نحو بوده است: نخست: میدانستند که علما و راهبان دین خدا را تبدیل کردهاند (یعنی دیدگاه خودشان را دین خدا معرفی میکردند و گفته خدا چیز دیگری بود) و با آگاهی از این تبدیل و تغییر از آنان تبعیت میکردند. در حلال کردن حرام و حرام کردن حلال به تبعیت از رؤسای خود باور داشتند با علم بر اینکه آنان (علمای دین و راهبان) با این فرستادگان خدا مخالفت کردهاند، -چنین باوری کفراست چرا که خداو فرستادهاش آن را شرک معرفی کردهاند. اگر چه آن افراد برای آنان نماز و سجده بجای نیاوردند. بنابراین کسی که از دیگری در آنچه خلاف دین است و بداند که آن خلاف دین است، تبعیت کند و معتقد باشد که گفته وی غیر از آنچیزی است که خدا و رسولش فرمودهاند، مشرک شده است. همانطوری که این افراد متبوع مشرکند.
دوم: اعتقاد و ایمانشان به تحریم حلال و حلال کردن ثابت باشد ولی در نافرمانی از خداوند از آنان (علمای دین) اطاعت کنند. همانطوری که یک فرد مسلمان گناهی را که معتقد به گناه بودن آن است، انجام میدهد. حکم اینگونه افراد همانند حکم افرادی است که اهل گناهند. همانطوری که از پیامبرص ثابت شده که فرمودند: اطاعت تنها در چیزهای معروف است.(نه منکر). [۷۷]
آن شخص که حرام را حلال و حلال را حرام میکند، اگر فرد مجتهدی باشد که نیت او نیز تبعیت از پیامبرص است ولی درآنچه فتوا میدهد حق برای وی پوشیده شود در حالیکه از خداوند نیز در حد توان میترسد، خداوند به سبب خطایی که مرتکب شده وی را مؤاخذه نمیکند، بلکه در همان اجتهادی که به وسیله آن از پروردگارش اطاعت کرده پاداش میگیرد. ولی اگر فردی میدانست که این فتوا با آنچه پیامبرصآورده است مخالف و اشتباه است و با وجود خطا بودن از آن تبعیت کرد و از گفته پیامبرصرویگرداند چنین فردی از آن شرکی که خداوند آن را ناپسند داشته برخوردار گشته است. به ویژه اگر در آن از هوای خود تبعیت کند و با دست و زبان چنین حکمی را یاری کند با علم براینکه آن مخالف فرموده پیامبرصاست، چنین امری شرک و مرتکب آن مستحق مجازات است. از این رو علما گفتهاند هرگاه حق شناخته شد، جایز نیست که فرد بر خلاف آن از کسی تقلید کند و فقط در اینکه آیا اگر شخصی قادر به استدلال بود جایز است که تقلید کند یا خیر؟ با یکدیگر منازعه کردهاند اگر شخص از اظهار کردن حقی که آن را شناخته است ناتوان باشد، همانند کسی است که میداند دین اسلام حق است در حالیکه او میان مسیحیان زندگی میکند، چنین فردی هرگاه آنچه را از حق که قادر به عمل کردن آن است انجام دهد بدانچه نمیتواند انجام دهد مؤاخذه نمیشود، چنین فردی مثل نجاشی و دیگران است. خداوند در کتاب خود پیرامون چنین افرادی میفرماید: ﴿وَإِنَّ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَمَن يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِمۡ خَٰشِعِينَ لِلَّهِ لَا يَشۡتَرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِيلًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ١٩٩﴾[آل عمران: ۱۹۹] یعنی: برخی از اهل کتاب هستند که به خدا و بدانچه بر شما نازل شده ایمان دارند.
خداوند در سوره مائده میفرماید: ﴿وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡيُنَهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ٨٣﴾[المائدة: ۸۳] یعنی: «وآنان هر زمان بشنوند چیزهای را که بر پیامبر نازل شده است بر اثر شناخت حق و دریافت حقیقت چشمانشان را میبینی که پر از اشک میگردد». در جای دیگر میفرماید: ﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ١٥٩﴾[الأعراف: ۱۵۹].
یعنی: «در میان قوم موسی گروه زیادی بودند که به سوی حق رهنمود میکردند و به حق دادگری مینمودند».
ولی کسی که از مجتهد تبعیت میکند، اگر از شناخت حق به صورت جزئی (تفصیلی) ناتوان باشد، آنچه بدان قادر است همان را انجام دهد، اگر فرد مجتهد خطا کرده باشد فرد مقلد مجازات نمیشود. همانطوری که مثلاً در تعیین جهت قبله اینگونه است. ولی اگر کسی به مجرد هوای نفس خود از دیگری تقلید کند و بیآنکه بداند حق با اوست یا خیر، با دست و زبان خود او را یاری کند، چنین فردی از زمره اهل جاهلیت است، اگر فرد متبوع او خطا کند او نیز گناهکار است: مثل شخصی که بنابر رأی خود قرآن را تفسیر میکند، اگر نظر وی درست باشد بازهم خطا کرده و اگر هم خطا کند او را در آتش میسوزانند. این دسته افراد همانند کسانی هستند که همانطوری که قبلاً گذشت زکات پرداخت نمیکنند و عذاب مجازات در پی دارند و یا از زمره بندگان درهم، دینار، لباس فاخر و زن هستند. چرا که دوست داشتن مال آنان را از بندگی اطاعت خداوند باز داشته و بنده مال شدهاند. اینگونه افراد نیز همانند آنها هستند، ضمن اینکه دچار شرک اصغر هم شدهاند و به حسب آن مجازات خواهندشد. در حدیث آمده است که «اندکی ریا شرک است» [۷۸]
این مقوله در نصوصی که در آنها به بسیاری از گناهان اسم شرک و کفر اطلاق شده، به طور گسترده مورد بحث واقع شده است پایان.
ابو جعفر بن جریر در معنای این فرموده خداوند که: ﴿وَتَجۡعَلُونَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ﴾[فصلت: ۹] یعنی: برای او همتایانی قرار میدهید، میگوید: یعنی برای کسی که زمین را خلق کرده است همتایانی قرار میدهید، همانندانی از مردان برای خدا که از آنها در نافرمانی و معصیت از خدا، اطاعت میکنید.
از نظر من (شارح) مثل همان چیزی است که بسیاری از بندگان قبرها انجام میدهند.
خداوند میفرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ يَرَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ يَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعَذَابِ١٦٥﴾[البقرة: ۱۶۵].
یعنی: «برخی از مردم هستند که غیر از خدا، خدا گونههایی بر میگزینند وآنان را همچون خداوند دوست میدارند، و کسانی که ایمان آوردهاند خداوند را سخت دوست میدارند».
مصنف میگوید: خداوند میفرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ يَرَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ يَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعَذَابِ١٦٥﴾[البقرة: ۱۶۵].
یعنی: «برخی از مردم هستند که غیر از خدا، خدا گونههایی بر میگزینند وآنان را همچون خداوند دوست میدارند، و کسانی که ایمان آوردهاند خداوند را سخت دوست میدارند».
عماد بن کثیر / میگوید: خداوند حالت مشرکان را در دنیا و سرنوشت و عاقبتشان را در آخرت مطرح کرده است. از آنجایی که برای خداوند همتایانی قرار دادهاند یعنی شبیه و مانندهایی که همراه خدا آنها را میپرستند و همانند خدا دوستشان میدارند. هیچ معبود بر حقی جز خدا نیست، ضد و همتا و شریکی برای او وجود ندارد.
در صحیحین (صحیح مسلم و بخاری) [۷۹]از عبدالله بن مسعود روایت شده است که گفت: به رسول خدا گفتم: ای رسول خدا کدام گناه بزرگترین است؟ فرمود: اینکه برای خدواند همتایی قرار دهی در حالیکه او ترا خلق کرده است.
عبارت قرآنی ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ﴾یعنی: «کسانی که ایمان آوردهاند خداوند را سخت دوست میدارند». به سبب دوست داشتن خداوند، کمال شناخت آنها نسبت به خداوند و تعظیم و توحیدشان به او، چیزی را شریک خداوند قرار نمیدهند، بلکه خداوند را به یگانگی میپرستند، به او توکل میکنند و درتمامی کارهایشان به او پناه میبرند. سپس خداوند متعال به مشرکین به سبب اینکه عمل با شرک برخود ظلم میکنند وعده مجازات داده است.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَوۡ يَرَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ يَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا﴾یعنی: «آنان که ستم میکنند اگر میشد عذابی را مشاهده نمایند که هنگام (رستاخیز) میبینند». (می فهمند که) قدرت و عظمت، همه از آن خداست. برخی گفتهاند: دراین کلام آنچه مقدر است این است که اگر آنان (ستم پیشگان) عذاب را ببینند آن وقت خواهند دانست که تمام قدرت از آن خداست، یعنی: حکم تنها برای اوست، که یگانه و بیشریک است. پس تمامی چیزها همانطوری که خداوند در جای دیگر میفرماید: ﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعَذَابِ﴾یعنی: «خداوند دارای عذاب سختی است».
همانطوری که خداوند در جای دیگر میفرماید: ﴿فَيَوۡمَئِذٖ لَّا يُعَذِّبُ عَذَابَهُۥٓ أَحَدٞ٢٥ وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُۥٓ أَحَدٞ٢٦﴾[الفجر: ۲۵-۲۶].
یعنی: در آن روز هیچکس عذابی همسان عذاب او (خداوند) را بدو نمیرساند و هیچکس همچون خداوند او را به بند نمیکشد (بنابراین آیات) خداوند میفرماید: اگر آنچه راکه در روز قیامت میبینند، همان امر وحشتناک و ناپسندی که به سبب شرک و کفرشان آنان را فراگرفته است، (در اینجا) نیز ببینند در آنصورت آن گمراهی را که در آن فرو رفتهاند پایان خواهند داد. سپس خداوند از کفر مشرکان و کافران به کمک کاران و یاوران خود و بیزاری جستن متبوعین از تابعین (در روز قیامت) خبر داده است. خداوند میفرماید:
﴿إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ﴾[البقرة: ۱۶۶].
یعنی: «هنگامی که متبوعین (کسانی که تبعیت میشدند) از تابعین پیروان خود بیزاری جویند».
فرشتگان از کسانی که گمان میکردند در دنیا آنها را میپرستیدند تبری و بیزاری میجویند، پس فرشتگان میگویند: ﴿قَالَ ٱلَّذِينَ حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَغۡوَيۡنَآ أَغۡوَيۡنَٰهُمۡ كَمَا غَوَيۡنَاۖ تَبَرَّأۡنَآ إِلَيۡكَۖ مَا كَانُوٓاْ إِيَّانَا يَعۡبُدُونَ٦٣﴾[القصص: ۶۳].
یعنی: «ما در پیشگاه تو از اینان بیزاری میجوییم و اینان ما را عبادت نکردهاند». همچنین میگویند: ﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١﴾[سبأ: ۴۱] یعنی: «(میگویند)، تو منزهی و تنها تو یار یاورمان بودهای نه آنان، بلکه ایشان جنیان را میپرستیدهاند و اکثر آنان بدیشان ایمان داشتهاند».
جنیان نیز از آنان بیزاری میجویند و خود را از عبادت آنان مبرا میدارند. همانطوری که خداوند میفرماید: ﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا يَسۡتَجِيبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ٥ وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ٦﴾[الأحقاف: ۵-۶].
«چه کسی گمراهتر ازآن کسی است که افرادی را به فریاد میخواند و پرستش میکند که تا روز قیامت پاسخش نمیدهند و اصلاً آنان از پرستشگران و به فریاد خواهندگان غافل و بیخبرند. و زمانی که مردمان گردآورده شوند، چنین پرستش شدگان و به فریاد خواسته شدگانی، دشمنان پرستشگران و بفریاد خواهندگان میگردند و عبادت ایشان را نفی میکنند و نمیپذیرند. در اینجا سخن ابن کثیر به پایان میرسد».
ابن جریر از مجاهد در خصوص عبارت قرآنی ﴿يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ﴾میگوید: یعنی در دوست داشتن به چیزهای دیگر همانند خداوند مباهات میکنند و نظیر و شبیه او- که منزه است - قرار میدهند. ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ﴾یعنی: برخلاف کفاری که بتها را دوست دارند (و خداوندرا هم در کنار آن بتها به همان اندازه دوست دارند، اهل ایمان بیشتر خداوند پاک و منزه را دوست میدارند).
مصنف /میگوید: از جمله اموری که از تفسیر توحید و شهادت لااله الا الله روشنگر است، آیهای از سوره بقره است که در خصوص کفاری است که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنَ ٱلنَّارِ١٦٧﴾[البقرة: ۱۶۷] یعنی: «از آتش جهنم خارج نمیشوند».
خداوند مطرح کرده است که آنان (مشرکان) همتایان را همانند خدا دوست میدارند و این دلالت میکند که آنان خداوند را بسیار دوست داشتند و با وجود این دوستی داخل اسلام نمیشوند. پس حالت کسی که همتایی را بیشتر از خداوند دوست دارد؟ و همچنین حالت آن کسی که تنها آن همتای مدنظر خود را دوست دارد، چه خواهد بود؟
بنابراین آیه مذکور بیانگر آن است که هرکس همراه خداوند فرد دیگری را در محبت شریک او قرار دهد، در واقع آنچیز را همتای خداوند و شریک در عبادت برای او قرارداده است، چنین شرکی است که خداوند آن را نمیبخشد. همانطوریکه خداوند در خصوص آنان میفرماید: ﴿وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنَ ٱلنَّارِ١٦٧﴾[البقرة: ۱۶۷] و مراد از ظلم در فرموده خداوند ﴿وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ﴾[الأنعام: ۸۲] که قبلا گذشت همان شرک است. هرکس تنها خداوند را دوست بدارد، این دوستی وی در راستای رضای خدا و به خاطر او باشد، چنین فردی مخلص است. ولی هرکس خدا را دوست بدارد و همراه او کس دیگری را نیز دوست بدارد پس او مشرک است.
همانگونه که خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ٢١ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّكُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢﴾[البقرة: ۲۱-۲۲].
یعنی: «ای مردم خدای خود را بپرستید، آنکه شما و کسانی را آفریده است که پیش از شما بودهاند تا پرهیزکار شوید...خدای شما کسی است که زمین را برای شما بگسترد و آسمان را کاخی بیافرید و از آسمان آب فرو فرساد و با آن انواع ثمرات را بوجود آورد تا روزی شما گرداند. پس شرکاء و همانندهایی برای خداوند نیاورید در حالی که میدانید (هیچ یک از آنها، نه شما را آفریدهاند، و نه شما را روزی میدهند)».
شیخ الاسلام ابن تیمیه/در مضمون این مطالب میگوید: هرکس برای برآورده شدن نیاز یا گشایش سختی به غیر خدا میل پیدا کند، لازمهاش آن است که دوست دار آن غیر است و اصل این رغبت و گرایش و میل، همان محبت و دوست داشتن است. پایان
پس کلمه لا اله الا الله، هر نوع شرکی در عبارت را نفی میکند و تمامی جوانب عبادت را برای خداوند متعال ثابت مینماید. پیشتر بیان این مطلب گذشت که اله همان مألوهی است که دلها با محبت و غیر آن از انواع عبادت به سوی او میگردانید، پس کلمه لا اله الا الله تمامی انواع عبادات را از غیر خدا نفی کرده و تنها برای خداوند اثبات میکند و این همان چیزی است که کلمه اخلاص تطبیقاً به آن دلالت دارد، بنابراین به ناچار باید به معنای آن شناخت پیدا کرد، آن را باور نمود و قبول کرد و در ظاهر و باطل بدان عمل نمود. خداوند داناتر است.
علامه ابن قیم /میگوید: توحید محبوب یعنی اینکه محبوب فرد متعدد نباشد، یعنی – در عبادت برای خداوند نباید کسی را همراه کرد، یگانه داشتن خداوند در دوستی یعنی دوستی چیزی در دل او باقی نماند، همه دوستیها را به دوستی خداوند ببخشد. اینچنین دوستی – اگر چه عشق نامیده شده است – نهایت صلاح بنده، نعمت فراوان و مایه روشنی چشم است. برای دل او (بنده) صلاح و نعمتی نیست مگر اینکه خداوند و رسولش از هر چه غیر آندو محبوبتر (دوست داشتنی تر) باشد. محبت وی به غیرخدا باید تابع محبت خداوند باشد. جز خدا را دوست نداشته باشد و جز برای خدا دوستدار کسی یا چیزی نباشد. همانطوری که در حدیث صحیح [۸۰]آمده است «سه خصلت اگر در شخص باشد شیرینی ایمان را چشیده است.» محبت رسول خداص(نشأت گرفته) از محبت خداست. دوست داشتن فردی اگر برای خدا باشد در واقع نشانگر محبت خداست و اگر برای غیر خدا باشد نقض کننده محبت خدا و زیادی در محبت آن غیر است. آنچه تصدیق کننده محبت خداست این است که در نزد شخص مُحب (دوستدار) بدترین و مبغوضترین اشیاء نزد محبوب – که همان کفر است – به اندازهای ناپسند باشد، که این ناپسندی وی از شی ء مبغوض محبوب به منزله افتادن در آتش و حتی شدیدتر از آن باشد. بیتردید این بزرگترین نوع محبت است، زیرا انسان محبت هیچ چیزی را بر محبت خود و حیات خود ترجیح نمیدهد مخیر شود. پس هرگاه فردی محبت ایمان به خداوند را بر نفس خود مقدم داشت به طوری که اگر بین کفر و و افتادن در آتش مخیر شود، آتش را ترجیح دهد. ایمان چنین فردی از جانش محبوبتر است و چنین محبتی بالاتر از دوست داشتن عاشقان به معشوق و محبوبشان است. حتی چنین محبتی نظیر و مانندی ندارد. همانطوری که محبوب چنین محبتی نظیر و شبیه ندارد.این همان محبتی است که میطلبد، محبوب مقدم برجان، مال و فرزند شود. و مقتضی کمال ذلت، فروتنی، تعظیم، بزرگداشت، اطاعت و فبرمانبرداری ظاهری و باطنی برای محبوب است. چنین محبتی در میان مخلوق شبیه و نظیری ندارد و حال آن مخلوق هر کسی که باشد.
از این رو هرکس بین خدا و غیر خدا در این محبت ویژه شریک قائل شود، مشرکی شده که خداوند او را نمیبخشد. همانطوری که خداوند میفرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ﴾[البقرة: ۱۶۵] دیدگاه درست در خصوص معنای آیه این است که ایمان آورندگان، بیشترین حب را به خداوند دارند و از کسانی که به همتایان خدا دوستی میورزند دوستیشان بیشتر از دوستی آنان به آن همتایان است. همانطوری که گذشت، محبت مومنان به پروردگارشان اصلاً غیر قابل مقایسه با محبت مخلوق است، همانطوری که محبوب مؤمنان با محبوب غیر آنان غیر قابل مقایسه است. هر اذیتی در راستای محبت غیر خدا، در جهت محبت خداوند نعمت است و هر ناخوشایندی در جهت محبت غیر او، اگر در جهت محبت او باشد خوشایند و موجب روشنی چشم مُحب است.
هر کس برای محبت خداوند مثالهایی از محبت مخلوق به مخلوق بزند مثل وصل، هجران، اذیت یا عذابی، بدون آنکه محب مسبب آن باشد و مثالهایی از این دست - که خداوند بسیار متعالیتر از این مثالهاست - پس او مرتکب زشتترین و فاحشترین خطاها شده است و چنین شخصی مستحق عذاب و دوری از خداوند است.
در (خبر) صحیح از پیامبر صروایت شده است که فرمودند: هرکس بگوید: لا اله الا الله و بدآنچه غیر خدا پرستیده میشود کفربورزد، مال و خون اوحرام شده وحسابش با خداوندﻷاست.
در (خبر) صحیح از پیامبر صروایت شده است که فرمودند: هرکس بگوید: لا اله الا الله و بدآنچه غیر خدا پرستیده میشود کفر بورزد، مال و خون او حرام شده و حسابش با خداوند ﻷاست.
مقصود مصنف از صحیح همان صحیح [۸۱]مسلم است که از ابو مالک اشجعی از پدرش و وی نیز حدیث مذکور را از پیامبر صروایت کرده است.
اسم ابو مالک سعد بن طارق، اهل کوفه و فردی قابل اعتماد است. حدود سال ۱۴۰ هجری وفات یافت. پدرش طارق بن اشیم بن مسعود اشجعی، صحابی است که احادیثی از وی روایت شده است. مسلم میگوید: جز پسرش کسی از وی روایت نکرده است.
در مسند امام احمد از ابومالک روایت شده که گفت: از پدرم شنیدم که میگفت پیامبر صفرمود: هرکس خدا را به یگانگی بپرستد و بدآنچه غیر خدا پرستیده شود کفر بورزد مال و خون او حرام و حسابش با خداوند ﻷاست. احمد به طریق یزید بن هارون آن را آورده است که گفت: ابومالک اشجعی از طریق پدرش برای ما روایت کرده است. احمد از طریق عبدالله بن ادریس نیز آورده است که گفت: از ابومالک شنیدم که گفت: به پدرم گفتم..... هرکس خدا را به یگانگی بپرستد و بدآنچه غیر خدا پرستیده شود کفر بورزد مال و خون او حرام و حسابش با خداوند ﻷاست.
روایت حدیث با این لفظ در واقع لا اله الا الله را تفسیر میکند. در عبارت «هر کس بگوید لا اله الا الله و بدانچه غیر خدا پرستیده میشود کفر بورزد» در این حدیث پیامبرصعصمت مال و خون را منوط به دو امر معرفی کرده است: نخست گفتن لا اله الا الله از روی علم و یقین، همانطوری که در جاهای دیگری غیر از این حدیث، محفوظ ماندن خون و مال مقید به چنین امری شده است.
دوم: کفر ورزیدن بدآنچه غیر خدا پرستیده میشود. و صرف لفظ بدون در نظر گرفتن معنا کفایت نمیکند، بلکه باید آن را به زبان آورد و بدان عمل کرد. از نظر من (شارح) در عبارت بالا معنای این آیه نیز وجود دارد که:
﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّۚ فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٢٥٦﴾[البقرة: ۲۵۶].
مصنف /میگوید: این(روایت) بزرگترین چیزی است که معنای لا اله الا الله را تبیین میکند.
وی صرف تلفظ آن را موجب حفظ مال و خون قرار نمیدهد و حتی شناخت معنا به همراه لفظ و اقرار به آن را کافی نمیداند، بلکه (علاوه بر آن شروط) نبایدجز خداوند را به فریاد بخواند و کفر به آنچه غیر خدا پرستیده میشود را نیز به این شروط چهارگانه اضافه کند، تا مال و جانش در حفظ و عصمت باشد. اگر شک و تردید کرد، مال و خونش حرام نمیشود. پس چقدر این مسأله با اهمیت و ارجمند است و چه نیکو مصنف آن را روشن میکند و چه استدلال قاطعی در برابر مخالف مطرح کرده است!
گفتم (شارح) این همان شروط خالص و سالم ساختن گفتن لا اله الا الله است و به زبان آوردن آن بدون شروط پنجگانهای که مصنف /مطرح کرده است، اصلاً صحیح نیست.
خداوند میفرماید: ﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ كُلُّهُۥ لِلَّهِۚ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِمَا يَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ٣٩﴾[الأنفال: ۳۹].
یعنی: با آنان پیکار کنید تا فتنهای باقی نماند و دین خالصانه از آن خدا گردد.
(در جای دیگر) میفرماید: ﴿فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ وَٱحۡصُرُوهُمۡ وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖۚ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٥﴾[التوبة: ۵].
«مشرکان (پیمان شکن) را هر کجا بیایید بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در همه کمینگاهها برای آنان بنشیند. اگر توبه کردند، نماز خواندند و زکات دادند، راه را بر آنان باز گذارید».
در این آیات به جنگ با آنان دستور داده شده است تا اینکه از شرک برگردند، اعمالشان را برای خداوند خالص کنند، نماز بر پادارند و زکات بدهند، اگر از این موارد و یا برخی از آنها سرپیچی کنند، همگی کشته شوند.
در صحیح مسلم [۸۲]از ابوهریره به صورت مرفوع آمده است پیامبرصفرمودند فرمان داده شدهام با مردم بجنگم تاگواهی بدهند معبود بر حقی جز خداوند نیست، به من و آنچه آوردهام ایمان بیاورند، اگر چنین کردند خون و اموالشان در امان است جز به حق (خون و مالشان حرام نمیشود) و حساب آنان با خداست.
در صحیح (مسلم و بخاری) [۸۳]از ابن عمر روایت شده است که گفت: رسول خداصفرمودند: فرمان داده شدهام با مردم بجنگم تا گواهی بدهند معبود بر حقی جز خداوند نیست و محمد فرستاده اوست، نماز برپا دارند و زکات بدهند، اگر چنین کردند خون و اموالشان در امان است، جز به حق (خون و مالشان حرام نمیشود)و حساب آنان با خداست.این دو حدیث، تفسیر دو آیه سوره انفال و سوره توبهاند. علما اتفاق نظر دارند بر اینکه هرکس بگوید لا اله الا الله ولی به معنای آن معتقد نباشند و به مقتضایش نیز عمل نکند با او جنگ میشود تا به مدلول آن که شامل نفی و اثبات است عمل کند.
ابوسلیمان خطابی /در خصوص عبارت «فرمان داده شدهام با مردم بجنگم تا بگویند لا اله الا الله» میگوید معلوم است که مقصود (از مردم) بت پرستان غیر اهل کتاب است. چرا که آنان میگفتند لا اله الا الله با این وصف پیامبرصبا آنان (مشرکان) میجنگیدند و شمشیر از سر آنها برداشته نمیشد.
قاضی عیاض میگوید: اختصاص عصمت مال و جان به کسی که بگوید: لا اله الا الله تعبیری است از اجابت ایمان و مراد از آن مشرکان عرب و بت پرستان است، ولی غیر از آنها، کسانی که اقرار به توحید داشتند، صرف گفتن لا اله الا الله برای عصمت مال و جانشان با وجود بودن در کفر، کفایت نمیکرد.
امام نووی میگوید: با این وصف ایمان به تمامی چیزهایی که پیامبرصآورده است لازم است همانطوری که در روایت آمده است «و یؤمنوا بي وبما جئت به»یعنی به من و آنچه با خود آوردهام ایمان بیاورند. شیخ الاسلام در پاسخ به سؤالی پیرامون جنگ با مغولان میگوید: هر گروهی که از التزام به احکام ظاهری، اسلام سرپیچی کند، خواه از این قوم (تاتار) باشد خواه دیگران، جنگ با آن واجب است، تا به احکام اسلام تن در دهد. اگر چه شهادتین رابه زبان بیاورند و به پارهای از احکام شرعی عمل کنند، همانطوری که ابوبکر صدیق و صحابهشبا مانعین زکات جنگیدند. فقهای بعد از آنها نیز بر این امر اتفاق نظر دارند.
هرگاه از برخی نمازهای واجب یا روزه یا حج یا از التزام به تحریم خونها یا اموال یا شراب یا قمار یا نکاح یا محارم یا از التزام به جهاد با کفارو سایر التزامات و واجبات دینی سرپیچی کند و از انجام محرماتی که در انکار و ترک آنها هیچگونه عذری ندارد استنکاف نورزند، محرمات و واجباتی که شخص با انکار آنها کافر میشود، با چنین گروه سر پیچی کنندهای به سبب سرپیچیاش جنگ میشود، اگر خود بدانها اقرار کند. و این چیزی است که خلافی در بین علما در خصوص آن نمیشناسم در نزد محققان چنین افرادی از زمره اهل بغی محسوب نمیشوندبلکه آنان از اسلام خارجند. پایان.
و عبارت «و حساب او با خداوند است.» یعنی خداوند تبارک و تعالی کسی است که به نیکیهای فردی که با زبان به چنین شهادتی گواهی میدهد، مطلع است، اگر در گفته خود صادق بود از بهشت برین او را بهره مند خواهد کرد و اگر منافق بود او را دچار عذاب دردناک خواهد کرد، ولی در دنیا بنابر ظاهر باید حکم کرد، هرکس توحید را به زبان آورد و چیزی را که ظاهراً با آن منافات دارد انجام نده و پایبند احکام اسلام بود، باید از جنگ با وی دست کشید. از نظر من (شارح): از این حدیث بر میآید که انسان گاهی میگوید لااله الا الله و بدانچه غیر خدا میپرستد کفر نمیورزد و آنچه را که خون و مالش باانجام آن در امان است انجام نمیدهد. که آیات محکم و احادیث بدان دلالت دارند.
تفسیر این ترجمه و ابوابی که پس از آن مطرح میشوند.
از جمله بزرگترین و مهمترین مسائل عبارتند از تفسیر توحید، تفسیر شهادن لا اله الا الله که با امور واضح (معنای) آن را توضیح داده است، تبیین آیه سوره اسراء که در آن عمل مشرکان مبنی بر اینکه فریاد خواندن صالحین رد شده است و بیان گردید که این عمل آنان، شرک اکبر است.
آیه سوره برائت که در آن بیان شده است که فقط برای خداوند یگانه بندگی کنند و تفسیر آیه به اتفاق مفسران این بود که آنان از علما و بندگان خداوند در معصیت اطاعت میکردند، نه اینکه آنان را به فریاد بخوانند.
از جمله مسائل مطرح شده این فرموده ابراهیم ÷به کفار زمان خود بود که: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ٢٧﴾[الزخرف: ۲۶-۲۷] در میان معبودهای گوناگون، تنها پروردگار خود را برای پرستیدن استثناد کرده است. خداوند سبحان مطرح نموده که چنین برائت و چنین دوست داشتنی، همان تفسیر شهادت لا اله الا الله است. از این رو میفرماید:
﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٢٨﴾[الزخرف: ۲۸].
تفسیرسوره بقره در خصوص کفار که خداوند میفرماید: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ لَوۡ أَنَّ لَنَا كَرَّةٗ فَنَتَبَرَّأَ مِنۡهُمۡ كَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّاۗ كَذَٰلِكَ يُرِيهِمُ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ حَسَرَٰتٍ عَلَيۡهِمۡۖ وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنَ ٱلنَّارِ١٦٧﴾[البقرة: ۱۶۷].
خداوند بیان فرموده است که آنان همتایان خیالی خود را همانند خداوند دوست دارند و با وجود اینکه خداوند را بسیار دوست داشتند ولی چون این دوست داشتن با دوست داشتن غیر همراه بود آنان را وارد اسلام نمیکرد.
پس وضعیت و حالت کسی که همتایی را بیشتر از خدا دوست دارد چه خواهد بود؟ و همچنین کسی که تنها آن همتای خیالی که برای خدا در نظر گرفته را دوست داشته و خداوند را دوست ندارد، چگونه خواهد بود؟!
مسأله دیگر این فرموده پیامبرصاست «که هرکس بگوید لا اله الا الله و بدآنچه غیر از خدا پرستیده میشود کافر شود، مال و خونش حرام میگردد و حسابش باخداوند است. این حدیث از جمله بزرگترین چیزی است، معنای لا الاه الا الله را روشن میسازد، زیرا پیامبرصصرف به زبان آوردن و یا به زبان آوردن و شناخت معنا و یا اقرار به آن و یا صرف اینکه فقط خداوند را به فریاد بخواند و شریک برای او قائل نشود را موجب عصمت خون و مال قرارنداده است، بلکه در صورتی جان و مالشان حرام میشود که علاوه بر پنج شرط مذکور بدآنچه که غیر خدا پرستیده میشود نیز کفر بورزند. اگر تردید کرد و متوقف شد، مال و جانش حرام نمیگردد.
پس این مسأله چقدر بزرگ و ارجمند است و بیان پیامبرصنیز چقدر واضح و حجت آن برای مخالف چقدر قاطع و برنده است.
مصنف میگوید: تفسیر این ترجمه (شرح) و ابوابی که پس از آن مطرح میشوند.
به نظر من (شارح): ابواب پس از این تفسیر عبارتند از؛ بیان توحید و توضیح معنای لا اله الا الله، همچنین بیان موارد (نمونههایی) از شرک اصغر و اکبر و مسائلی از قبیل غلو و بدعتها که منجر به شرک میشوند و مواردی که مضمون لا اله الا الله هستند ولی آن را مطرح نکرده و ترک گفتهاند.
پس هرکس آنها را بشناسد و محقق سازد معنای لا اله الا الله و آنچه بدان دلالت دارد از قبیل اخلاص و نفی شرک برای وی روشن میشود. بنابراین با شناخت مواردی از شرک اصغر، مواردی از شرک اکبری که منافی توحید است آشکار میگردد، شرک اصغر با کمال توحید منافات دارد و هرکس از آن اجتناب کند موحد راستین است. با شناخت وسائل شرک و نهی از آن اهدافی که به سبب آن از وسایل مذکور نهی شده است نیز شناخته خواهند شد، چرا که دوریگزیدن از تمام وسایلی که موجب شرک میشوند، مستلزم توحید و اخلاص است وحتی مقتضی آن است.
(از جمله مسائل مطرح شده در ابواب بعدی) دلایل اثبات توحید، اثبات صفات خدا و منزه داشتن خداوند از چیزهایی که شایسته جلال و شکوه او نیست، و هر آنچه خداوند به وسیله آن شناخته میشود از قبیل صفات کمال وادله ربوبیت او که دلالت میکنند بر اینکه تنها معبود یگانه اوست و عبادت تنها شایسته اوست، این همان توحید و معنای شهادت لا اله الا الله است.
[۷۲] ضعیف است: لفظ حدیث ضعیف است. ترمذی در کتاب الدعوات (۳۳۷۱) باب ماجاء فی فضل الدعا. آن را آورده است. ترمذی میگوید: این حدیث ضعیف است. البانی نیز در المشکاة (۲۳۳۱) و ضعیف الجامع (۳۰۰۳) آن را تضعیف کرده است. [۷۳] حسن است. احمد (۵/۳) این حدیث به طریق ابو قزعه باهلی از حکیم بن معاویه حیده از پدرش با سند حسن روایت شده است. ولی از بهز بن حکیم از پدرش از جدش نیست و این گمان ابن قیم بوده است. دوسری نیز در نهج السدید (۳۲۸) آورده است. حاکم نیز (۱/۲۱) معنای آن را از ابوهریره آورده است (نقل به معنا کرده است). [۷۴] حسن است. ترمذی: کتاب التفسیر (۳۰۹۵): باب و من سوره التوبه. البیهقی (۱۰/۱۱۶) [۷۵] روایت نخست در بخاری: کتاب التفسیر (۴۷۱۵) باب ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ﴾. روایت دوم: در بخاری: کتاب التفسیر (۴۷۱۴): باب ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ﴾. [۷۶] تخرج آن در شماره ۸۰ گذشت. [۷۷] بخاری کتاب المغازی: (۴۳۴۰) باب سریة عبدالله حذافة السهمی. کتاب الأحکام (۷۱۴۵) باب السمع و الطاعة للامام مالم تکن معصیة کتاب اخبار الآحاد (۷۲۵۷): باب ماجاء فی اجازة الخبرالواحد. مسلم: کتاب العادة (۱۸۴۰) (۴۰) باب وجوب طاعة الأمراء من غیر معصیة الله. [۷۸] قسمتی از یک حدیث طولانی است که ابن ماجه در کتاب الفتن (۳۹۸۹) باب من ترجی له السلامة من الفتن، روایت کرده است. سند آن همانطوری که در الصحیحه (۴/۱۸۵) نیز آمده است ضعیف است. حاکم (۱/۴) به طریق دیگری آن را تخریج کرده است. حاکم میگوید صحیح است و ذهبی نیز با وی موافق است.رجوع شود به النهج السدید ص (۳۲۹). [۷۹. ] - تخریج آن پیشتر در شماره ۱۵ گذشت [۸۰] بخاری: کتاب الایمان (۱۶): باب حلاوة الایمان. کتاب الایمان (۲۱) باب من کره أن یعود فی الکفر کتاب الإکراه: (۶۹۴۱) باب من اختار الضرب و القتل و الهوان علی الکفر. مسلم: کتاب إلایمان (۴۳) (۶۷): باب بیان خال الإیمان. [۸۱] مسلم کتاب الایمان (۲۳)(۳۷) باب الامر بقتال الناس حتی یقولوا لا اله الاالله. [۸۲] مسلم: کتاب الایمان (۲۱)(۳۴) باب الامر بقتال الناس حتی یقولوا لا اله الا الله. [۸۳] بخاری: کتاب الایمان (۲۵): باب ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ﴾مسلم: کتاب الایمان (۲۲) (۳۶): باب الامر بقتال الناس حتی یقولوا لااله الا الله.