فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

بابی پیرامون آنچه در شریعت در خصوص منکران قدر آمده است

بابی پیرامون آنچه در شریعت در خصوص منکران قدر آمده است

ابن عمر می‏گوید: سوگند به کسی که جان ابن عمر به دست اوست. اگر یکی از کسانی که منکر قدر هستند همانند کوه احد طلا داشته باشد و در راه خداوند انفاق کند، خداوند از او نمی‌پذیرد تا اینکه به قَدَرَ او ایمان آورد. سپس به سخن پیامبرصاستناد کردند که فرمودند: ایمان آن است که به خدا، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی، پیامبران روز آخرت و قدر خیر وشر خداوند ایمان بیاوری. که مسلم این حدیث را روایت کرده است.

مصنف این باب را به منکران قَدَر اختصاص داد. و عقاب و عذاب شدیدی که برای منکرین قدر در شریعت اسلام آمده را مطرح نموده است.

ابو داود [۳۹۸]از عبد العزیز بن ابی حازم از پدرش از ابن عمرباز پیامبرصروایت کرده است که فرمودند: قدریه مجوس این امت هستند.

اگر بیمار شدند آنان را عیادت نکنید و اگر بیمرند برآنان حاضر نشوید. از عمر غلام [۳۹۹]غفرة از یکی از انصار از حذیفة بن یمان بروایت شده است که گفت: رسول خداصفرمودند: هر امتی مجوسی دارد، مجوس این امت همان کسانی هستند که می‏گویند، قَدَر وجود ندارد، هرکدام از آنان بمیرد بر جنازه‌اش حاضر نشوید. و اگر بیمار شدند به عیادتشان نروید، آنان پیروان دجالند، خداوند بر خود حق دانسته که آنان را به دجال ملحق کند.

مصنف/در ادامه به اثر و روایت ابن عمر استناد کرده است که گفت: سوگند به کسی که جان ابن عمر به دست اوست اگر یکی از کسانی که منکر قدر هستند همانند کوه احد طلا داشته باشد و در راه خداوند انفاق کند خداوند از او نمی‌پذیرد تا اینکه به قدر او ایمان آورد. سپس به سخن پیامبرص استناد کردند که فرمودند: ایمان آن است که به خدا، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی، پیامبران، روز آخرت و قدر خیر و شر خداوند ایمان بیاوری. که مسلم این حدیث را روایت کرده است.

این حدیث را مسلم ابو داود، ترمذی، نسائی و ابن ماجه [۴۰۰]از یحیی بن یعمر روایت کرده‏اند که گفت: نخستین کسی که در بصره پیرامون قدر سخن گفت معبد جهنی بود، من و حمید بن عبدالله حمیری به حج یا عمره رفتیم و با خود گفتیم، چه خوب است اگر با یکی از یاران پیامبرصبرخورد کنیم و از او پیرامون آنچه که اینان در خصوص قدر می‌گویند بپرسیم؟

خداوند به ما توفیق داد تا عبدالله بن عمر را در داخل مسجد ملاقات کردیم. من و دوستم او را احاطه کردیم، من گمان بردم که دوستم (همراهم) سخن گفتن با او را به من واگذار خواهد کرد (اینگونه نشد بلکه) با عبدارحمن (خود شروع کرد وگفت:) مردمانی در میان ما آشکار شده‌اند که قرآن را قرائت می‌کنند و طالب علم‌اند ولی گمان می‌کنند که قدری در کار نیست. ابن عمر گفت: اگر با آنان برخورد کردی به آن‌ها بگو که من از شما بیزارم و شما هم از من بری هستید، سوگند به کسی که جانم در دست اوست، (سوگند ابن عمر بود) اگر برای هرکدام از شما‌ها به اندازه کوه احد طلا باشد و در راه خدا آن را انفاق نماید از او پذیرفته نمی‏شود تا اینکه به قدر خداوندی ایمان بیاورید.

سپس گفت: عمر بن خطابسبرای من ضمن حدیثی گفت: هنگامی که ما نزد رسول خدا صنشسته بودیم ناگهان مردی، ظاهر شد که لباس او بسیار سفید و موهایش بسیار سیاه بود در او اثری از سفر دیده نمی‌شد، کسی در میان ما او را نمی‌شناخت. تا اینکه روبروی پیامبرصزانو به زانوی اوصنشست و دستانش را بر روی رانهای پیامبرصنهاد و گفت: ای محمدصاسلام را برای من تعریف کن رسول خدا صفرمودند اسلام آن است که گواهی بدهی هیچ معبود بر حقی جز خداوند وجود ندارد و محمد فرستاده اوست. نماز را بر پا داری و زکات را بپردازی، روزه گرفته، حج خانه خدا را در صورت توانایی و استطاعت بجا آوری. وی گفت: راست گفتی: از اینکه می‌پرسید و تصدیق کرد تعجب کردیم. گفت: مرا از ایمان باخبر ساز، پیامبرصفرمودند: ایمان آن است که به خدا، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی، روز آخرت و قدر خیر و شر ایمان بیاوری (تصدیقشان کنی) گفت: راست گفتی. به پیامبرصگفت: مرا از احسان باخبر ساز پیامبرصفرمودند احسان آن است که خداوند را چنان پرستش کنی که گویا او را می‌بینی و اگر تو هم او را نمی‌بینی او ترا می‏بیند؟

گفت: مرا از قیامت با خبر ساز، پیامبرصگفت: کسی که از او سوال می‌شود داناتر از پرسشگر نیست. گفت: پس مرا از نشانه‌های آن با خبر کن پیامبرصفرمودند: اینکه کنیز بانوی خود را به دنیا می‏آورد (کنایه از بی‏حرمتی و زورگویی فرزندان به مادر یا پدر) و می‏بینی با برهنه عریان فقیر چوپان کاخ نشین شده است (یا پا برهنه‌های عریان فقیر چوپان در ساختن ساختمان‌های بلند و عظیم با یکدیگر رقابت می‌کنند یا از روی تفاخر ساختمان‌های بلند و بالا می‏سازند)سپس آن شخص رفت (عمرسمی‏گوید) سه روز صبر کردم – در روایتی آمده است که مدتی سپری شد – سپس پیامبرصفرمودند ای عمر: می‌دانی پرسشگر چه کسی بود؟ گفتم: خدا و رسولش داناترند. فرمودند آن جبرئیل بود، به نزد شما آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد.

در این حدیث ایمان به قدر از اصول ششگانه ایمان است. بنابراین هرکس به قدر خیر و شر ایمان نیاورد در واقع اصلی از اصول دین را رها کرده و آن را انکار نموده است و شبیه کسانی است که خداوند در خصوص آنان می‏فرماید: ﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ[البقرة: ۸۵].

یعنی: «آیا به قسمتی از کتاب ایمان آورده و به قسمت دیگر کفر می‏ورزید؟».

از عباده بن صامت روایت شده است که به فرزند خود گفت: گفت: ای فرزندم! مزه‌ی ایمان را نمی‌یابید و به‌ حقیقت علم به‌ خدا راه پیدا نمی‌کنید، مگر این‌که‌ به‌ قضا و قدر اعم از خیر و شرش ایمان داشته‌ باشید، گفتم: ای پدر! چگونه‌ می‌توانم خیر و شر قدر را از هم جدا کنم؟ گفت: این‌را بدان، آن‌چه‌ که از دست داده‌اید، نمی‌توانستی هرگز بدان دست یابی، و آن‌چه‌ به‌ تو رسیده‌، هیچ احدی نمی‌توانست آن را از تو باز دارد، ای فرزندم! از رسول خداصشنیدم که‌ می‌گفت: خداوندصقبل از هر چیزی قلم را آفرید و خطاب به‌ وی فرمود: بنویس، قلم نیز رخدادهای هستی را از همان لحظه‌ تا روز قیمت به‌ نگارش درآورد. ای فرزندم! اگر بمیری و مطابق آن نوشته‌ عمل نکرده‌ باشید، وارد آتش می‌شوید.

از عبادة بن صامت قبلا در باب فضل توحید حدیث مطرح شد این حدیث را ابو داود از وی روایت کرده است. امام احمد نیز حدیث مذکور را به طور کامل روایت کرده است و می‏گوید: حسن بن سوار از لیث از معاویه از ایوب بن زیاد برای ما روایت کرد که عبادة بن ولید بن عبادة از پدرش برای من گفت: بر عبادة وارد شدم در حالیکه او مریض بود و انتظار می‌رفت که در شرف مرگ می‏باشد. گفتم ای پدر جان، مرا وصیت کن و کوتاهی نکن (تلاش کن چیزی به من توصیه کنی) گفت: در نزد من بنشینید.

گفت: ای فرزندم، طعم ایمان را نخواهی چشید و به حقیقت علم به خدا نخواهی دست یافت مگر اینکه به قدر خیر وشر او ایمان بیاوری. گفتم: پدر جان، چگونه برای من ممکن است خیر و شر قدر بشناسم؟

گفت: بدان هر چه به تو اصابت نکرد (در خصوص تو به خطا رفته) هرگز دچار آن نخواهی شد و هر چه بر تو مقدر است که بدان دچار شوی، هرگز به خطا نخواهد رفت. ای فرزندم از رسول خداصشنیدم می‌گفت: نخستین چیزی که خداوند خلق کرد، قلم بود. پس به آن گفت: بنویس پس در آن لحظه هر پدیده‌ای تا روز قیامت مقدر شد و جریان پیدا کرد (سرنوشتشان مشخص و معین گشت) ای فرزندم: اگر بمیری و بر این باور نباشی بر آتش داخل خواهی شد. ترمذی با سند متصل به عطا بن رباح از ولید بن عبادة از پدرش این حدیث را روایت کرده است، و می‏گوید: حسن صحیح غریب است. [۴۰۱]

این حدیث و احادیثی نظیر آن بیانگر شمول علم خداوند متعال و احاطه آن بدانچه در دنیا و آخرت پدیده آمده است، همانطوری که خداوند متعال فرموده است:

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّۖ يَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنَهُنَّ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عِلۡمَۢا١٢[الطلاق: ۱۲]

یعنی: «خدا همان کسی است که هفت آسمان را و همانند آن زمین را آفریده است. فرمان (خدا) همواره در میان آن‌ها جاری است تا بدانید خداوند بر هر چیزی تواناست و آگاهی او همه چیز را فرا گرفته است».

هنگامی که در خصوص قدر از امام احمد/علیه پرسیده شد گفت: قدر یعنی قدرت رحمن. ابن عقیل این سخن احمد /را بسیار به نیکی پسندید و معنایش این است که هیچ چیزی نمی‏تواند مانع قدرت خداوند باشد. نفی کنندگان قدر در واقع کمال قدرت خداوند متعال را منکر شده‌اند در نتیجه از راه راست گمراه گشته‎اند.

برخی از سلف می‌گویند: با منکران قدر از طریق علم مناطره و گفتگو کنید، اگر به قدر خداوند اقرار کردند نشانگر کوتاه آمدن از ادعایشان است ولی اگر انکار کردند کافر شده‏اند.

در مسند و سنن از ابن دیلمی آمده است که گفت: نزد ابی بن کعب آمدم و گفتم: در من چیزی (شکی) از قدر وجود دارد. پیرامون چیزی برای من سخن بگو که شاید از قلبم خارج شود. وی گفت: اگر همانند کوه احد طلا ببخشی خداوند از تو نمی‌پذیرد مگر اینکه به قدر ایمان بیاوری. بدان آنچه برای تو اتفاق افتاده است از تو به خطا نخواهد رفت و آنچه نسبت به تو به خطا رفته (برای تو مقرر و مقدر نشده است) هرگز دچار آن نخواهی شد. اگر با این حالت می‌مردی از اهل آتش می‌شدی. گفت: نزد عبدالله مسعود، حذیفه بن یمان و زیدبن ثابت آمدم همگی آن‌ها چنان سخنی را از پیامبر صنقل کردند. این حدیث، حدیث صحیحی است که حاکم در صحیح خود آن را روایت کرده است.

مصنف در اینجا به استناد حدیثی که در مسند و سنن ابوداود از ابن دیلمی روایت شده، استناد نموده است مقصود از ابن دیلمی همان ابو بسُر یا ابو بشر که برخی اولی را صحیح می‏دانند است.

نامش عبدالله بن فیروز است. لفظ حدیثی که ابو داود آورده است به این شیوه است که گفت: اگر خداوند اهل آسمان‌ها و زمین را عذاب می‌کرد در حقیقت بر آنان ظلم و ستم نکرده است.

و اگر بر آنان رحم می‌کرد در آنصورت رحمت او بهتر بود برای آنان از اعمالی که انجام داده‏اند. اگر همانند کوه احد طلا می‏بخشیدی خداوند از تو نمی‏پذیرفت تا اینکه به قدر او ایمان بیاوری و بدان آنچه برای تو مقدر شده است که بدان دچار شوی هر گز به خطا نخواهد رفت و آنچه برای تو اتفاق آن مقدر نگشته است هرگز برای تو انفاق نخواهد افتاد، گفت نزد عبدالله بن مسعود آمدم او نیز چنان سخنی را گفت، سپس نزد حذیفة بن یمان آمدم او نیز سخنی همانند سخن آنان را گفت. بعد از آن نزد زید بن ثابت آمدم او نیز همانند گفته آنان را از پیامبرصبرای من روایت کرد. ابن ماجه این روایت را تخریج کرده است. [۴۰۲]

عماد بن کثیر رحمة الله علیه می‏گوید: از سفیان از منصور از ربعی بن حراش از مردی از علی بن ابی طالبسروایت شده است که گفت: رسول خداصفرمودند: بنده‏ای ایمان نیاورده است تا اینکه به چهار چیز ایمان بیاورد: شهادت بدهد بر اینکه معبود بر حقی جز الله نیست و من رسول خداوند هستم و مرا به حق مبعوث کرده است. به برانگیخته شدن پس از مرگ ایمان بیاورد، به قدر خیر و شر او ایمان بیاورید. [۴۰۳]

ترمذی نیز از نضربن شمیل از شعبه از منصور همان را روایت کرده است و همچنین از حدیث ابو داود طیالسی از شعبه از ربعی از علی روایت کرده است و یادآور شده است. در صحیح مسلم از روایت عبدالله بن وهب و دیگران ازابو هانی خولانی از ابو عبدالرحمن حُبلی از عبدالله عمرو، ثابت شده است که گفت: رسول خداصفرمودند: خداوند پنجاه هزار سال پیش خلق کردن آسمان‌ها و زمین اندازه مخلوقات را نوشت (مقدر نمود) ابن وهب اضافه کرده است که اگر چه عرش (تخت) او بر آب بود. ترمذی [۴۰۴]آن را روایت کرده است و گفته است که حدیث حسن غریب است.

همه این احادیث و احادیثی که در معنای آن‌هاست بیانگر وعده عذاب شدید بر عدم ایمان به قدر هستند و این خود دلیل است علیه نفی کنندگان قدر از معتزله و دیگران. و یکی از دیدگاههای آنان جاودانه ماندن گناهکاران در آتش جهنم است، چنین اعتقادی خود از بزرگترین گناهان و عظیم‌ترین نافرمانی‏هاست. در حقیقت اگر با توجه به تواتر نصوص کتاب و سنت در اثبات قدر آنان را اقامه حجت شده تلقی کنیم.

در واقع حکم جاودانه ماندن در آتش دوزخ را علیه خود صادر کرده‏اند، در صورتی که توبه نکنند واین لازمه مذهب آن‌هاست. چرا که قدر از طریق دلایل کتاب و سنت به طور متواتر ثابت شده است و همچنین عدم جاودانه ماندن اهل گناهان کبیره‌ای که موحدند با ادله کتاب و سنت به اثبات رسیده است (حال آنکه آنان منکر این مساله هستند).

از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:

نخست: بیان وجوب ایمان به قدر.

دوم: بیان کیفیت ایمان.

سوم: از بین رفتن عمل کسی که به قدر ایمان ندارد.

چهارم: آگاهی از اینکه کسی که به قدر ایمان ندارد طعم ایمان را نمی‌چشد.

پنجم: یاد آوری نخستین چیزی که خداوند خلق کرده است.

ششم: تمام مقادیر و اندازه در یک لحظه‌ای که خداوند اراده کرد تا روز قیامت نوشته شدند.

هفتم: بیزاری پیامبرصاز کسی که به قدر ایمان نمی‏آورد.

هشتم: روش متداول سلف این بود که شبه را با سوال کردن از علما رفع می‏کردند.

نهم: علما نیز به کسانی که پرسش می‏کردند به طوری که شبه پرسشگر رفع شود پاسخ می‌گفتند و آنان نیز کلام و سخن را فقط به پیامبرصنسبت می‏دادند (یعنی با رأی خود نظر نمی‏دادند).

[۳۹۸] حسن است: ابو داود: کتاب السنة (۴۶۹۱) باب فی القدر. البانی در تخریج السنة ابن عاصم (۳۳۸، ۳۳۹) با شواهد و طرق فراوانی آن را حسن دانسته است. [۳۹۹] حسن است: احمد (۵/۴۰۶، ۴۰۷) ابو داود: کتاب السنه (۴۶۹۲) باب فی القدر. البانی در تخریج السنة ابن ابی عاصم (۳۲۹) آن را حسن تلقی کرده است. [۴۰۰] مسلم: کتاب الایمان (۸)(۱) باب بیان الایمان و الاسلام و الاحسان، ابو داود: کتاب السنة (۴۶۹۵)باب فی القدر، ترمذی: کتاب الایمان (۲۶۱۰) باب ماجاء فی وصف جبرئیل النبیصالایمان و الاسلام، نسائی: کتاب الایمان (۸/۹۷) باب نعت الاسلام ابن ماجه در المقدمة (۶۳) باب فی الایمان. [۴۰۱] صحیح است: احمد (۵/۳۱۷) ابو داود: کتاب السنة (۴۷۰۰) باب القدر روایت ترمذی در دو جا نزدوی آمده است: کتاب القدر (۲۱۵۵) باب (۱۷) می‌گوید حدیث غریبی است کتاب التفسیر (۳۳۱۹) باب و من سوره –ن- می‌گوید: حدیث حسن غریبی است در همین باب از ابن عباس نیز روایت شده است. البانی در السنة ابن ابی العاصم (۱۰۲، ۱۰۳، ۱۰۴، ۱۰۵)با شو.اهد و طرق خود آن را صحیح دانسته است. [۴۰۲] صحیح است: احمد (۵/۱۸۲) از حدیث زید بن ثابت، ابو داود کتاب السنة (۴۶۹۹) باب فی القدر، ابن ماجه در مقدمة (۷۷) باب فی القدر از حدیث ابی بن کعب که البانی در السنة ابن ابی عاصم (۲۴۵)آنرا صحیح دانسته است. [۴۰۳] صحیح است: ترمذی: کتاب القدر (۲۱۴۵) باب ماجاء فی الایمان بالقدر خیره وشره ابن ماجة در المقدمة (۸۱) باب فی القدر طیالسی (۱/۲۳) که البانی در صحیح الجامع (۷۴۶۰) آن را صحیح قلمداد کرده است. [۴۰۴] مسلم: کتاب القدر (۲۶۵۳) (۱۶): باب حجج آدم و موسی علیهما السلام. ترمذی: کتاب القدر (۲۱۵۶) باب شماره {۱۵}.