فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب: آنچه در خصوص نسبت دادن باران به منزلگاه‌های ماه، آمده است

باب: آنچه در خصوص نسبت دادن باران به منزلگاه‌های ماه، آمده است

خداوند متعال فرموده است: ﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ٨٢[الواقعة: ۸۲].

یعنی: «آیا بهره خود را از قرآن تنها تکذیب آن قرار می‏دهید».

مقصود از آنچه، یعنی وعده عذابی که در این خصوص در شریعت (کتاب و سنت) وارد شده است. لفظ «استسقا» یعنی نسبت بارش و آمدن باران به منزلگاههایا موقعیتهایی که ماه در آن‌ها واقع می‏شود.«انواء» جمع «نَوء» یعنی منزلگاه‌های ماه.

ابوسعادات می‏گوید: منزلگاه‌های ماه بیست و هشت منزل است. که ماه در هر شبی در یکی از آن‌ها واقع می‏شود. همانطوری که خداوند فرموده است ﴿وَٱلۡقَمَرَ قَدَّرۡنَٰهُ مَنَازِلَ[يس: ۳۹] یعنی: «برای ماه منزلگاه‌هایی مقدر کرده ایم».

[مترجم: (مدار ماه در تمام عرض یک سال، هر شبی را در یک منزل است تا یک دور کامل را به دور خورشید بگردد و این مدار یا منزل‌ها بیست و هشت منزلند و هرکدام را نامی است و هر فصل از فصول سال هفت منزل دارد که در مجموع چهار فصل می‌شود بیست و هشت منزل) این منزلگاه‌ها از طریق ستارگان شناخته می‌شوند یعنی مسیر عبور ماه از کنار مجموعه‌ای از ستارگان است که منزلگاه‌های ماه به طریق آن‌ها شناخته شده و تعیین می‌گردند، عرب جاهلی با توجه به موقعیت ماه، در این منزلگاه‌ها بارش باران را به آن‌ها نسبت می‌داد و آن‌ها را علت باریدن می‌دانست.

در هر سیزده شب پس از طلوع فجر یکی از این منزلگاه‌ها ستاره‏ای بود که در سمت مغرب، غروب می‌کرد و همزمان ستاره‌ای دیگر در قسمت مشرق طلوع می‌کرد که این منزلگاه‌ها با پایان یافتن سال تمام می‌شد.

عرب بر این گمان بود با غروب یکی از این ستارگان (منزلگاه‌ها)و درخشش و طلوع دیگری باران می‌بارد. و باریدن باران را به آن نسبت می‏دادند و می‌گفتند: به سبب منزلگاه فلان و بهمان بر ما باران بارید. واین منزلگاه بدان خاطر «نَوء» نامیده شده است که چون ستاره‌ای غروب کند در مقابل یکی از سمت مشرق طلوع می‏کند، و نوء یعنی بیدارشدن و طلوع‌کردن].

مصنف می‌گوید «خداوند متعال فرموده است»: ﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ٨٢[الواقعة: ۸۲].

امام احمد، ترمذی – ضمن اینکه آن را حسن دانسته است -، ابن جریر، ابن ابی حاتم و ضیاء در کتاب المختارة [۲۶۹]از علیسروایت کرده‏اند که گفت: رسول خداصفرمودند: مقصود از ﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡیعنی شکر و قدردانی شما این است که ﴿أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَخداوند و پیام او را تکذیب کنید و بگویید: منزلگاه فلان و بهمان یا ستاره فلان و بهمان بر ما باران بارانید».

و این شایسته‏ترین تفسیر برای آیه مذکور است. این حدیث از علی، ابن عباس، قتاده، ضحاک، عطاء خراسانی و دیگران روایت شده است. که وجه استدلال مصنف به آیه مذکور به وسیله این روایات آشکار می‌گردد و این دیدگاه جمهور مفسران است.

ابن قیم /می‏گوید: یعنی آیا بهره و نصیب خود را از این رزقی که حیات شما بوسیله آن تحقق می‌یابد این قرار داده‏اید که آن را تکذیب کنید. یعنی قرآن را تکذیب کنید.

حسن نیز می‏گوید: یعنی بهره و نصیبتان از قرآن این است که آن را تکذیب کنید، و در ادامه می‏گوید: بنده‏ای که بهره‏اش از قرآن تنها تکذیب و دروغ انگاشتن آن است زیانبار گشته و دچار خسران شده است.

از ابومالک اشعری سروایت شده که رسول خدا صفرمودند: چهار خصلت از خصال جاهلیت در میان امت من است که آن‌ها را ترک نخواهند کرد: نازیدن به بزرگی و آثار آباءو اجداد خود و فخر فروشی به مردم از این طریق، عیب جویی و بد گویی از نژاد و نسب، نسبت دادن باران به ستارگان، و نوحه سرایی بر مرده. و گفت: اگرنوحه سرا قبل از وفات خود توبه نکند، روز قیامت با حالتی بر انگیخته می‌شود که لباسی از قطران و پوششی از گری به تن دارد.

مسلم این حدیث را روایت کرده است. [۲۷۰]

مصنف می‏گوید: «از ابو مالک اشعری سروایت شده که رسول خدا صفرمودند: چهار خصلت از خصال جاهلیت در میان امت من است که آن‌ها را ترک نخواهند کرد: نازیدن به بزرگی و آثار آباء و اجداد خود و فخر فروشی به مردم از این طریق، عیب جویی و بد گویی از نژاد و نسب، نسبت دادن باران به ستارگان، و نوحه سرایی بر مرده. و گفت: اگرنوحه سرا قبل از وفات خود توبه نکند، روز قیامت با حالتی بر انگیخته می‌شود که لباسی از قطران و پوششی از گری به تن دارد.

مقصود از ابو مالک همان حارث بن حارث شامی صحابی است. تنها ابو سلامة از وی روایت کرده است. در میان صحابه غیر از ایشان دو نفر دیگر به اسم ابو مالک اشعری معروفند.

عبارت «چهار خصلت از خصال جاهلیت در میان امت من است که آن‌ها را ترک نخواهند کرد».

یعنی این امت، خواه با علم به تحریم آن‌ها و خواه با جهل به آن، آن‌ها را انجام خواهد داد، با وجود اینکه از اعمال نکوهیده و حرام جاهلیت است. مراد از جاهلیت در اینجا یعنی دوران قبل از بعثت پیامبرص، به دلیل جهل فراوان مردمان آن به دوران جاهلیت نامگذاری شده است. هر چیزی که مخالف با آن چیزی باشد که پیامبرصآورده است، در واقع جاهلیت است. پیامبرصدر بسیاری از امور و یا بیشتر آن‌ها با آنان مخالفت ورزید که با تدبر در قرآن و شناخت سنت، می‌توان به این موضوع پی برد.

شیخ ما /مصنَّف لطیفی دارد که در آن مخالفت‌های پیامبرصبا اهل جاهلیت مطرح شده است که این مخالفت‌ها بالغ بر صدو بیست مسأله است.

شیخ الاسلام /علیه می‏گوید: پیامبرصخبر داده است که برخی از کارهای جاهلیت در حالت کلی میان مردم ترک نمی‏شود و این به معنای نکوهش کسی است که آن‌ها را ترک نکند. که این خبر مقتضی آن است، هر عملی که از اعمال جاهلیت محسوب می‌شود در اسلام مذموم و نکوهیده است. در غیر اینصورت در نسبت دادن و اضافه کردن اینگونه منکرات بر جاهلیت، نکوهش محسوب نمی‌شد. ولی معلوم و واضح است که نسبت این اعمال بر جاهلیت در واقع نکوهش آن‌هاست. این مطلب همانند فرموده خداوند است که: ﴿وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ[الأحزاب: ۳۳] یعنی: «همانند جاهلیت پیشین در میان مردم ظاهر نشوید و خودنمایی نکنید».

این به معنای نکوهش جاهلیت پیشین و نکوهش خودنمایی و تبرج است و مقتضی منع مشابهت به آنان در تمام کارها و طور کلی است.

عبارت «الفخر بالاحساب»یعنی: فخر فروشی و بزرگنمایی بر مردم با پدران و نیاکان و آراء بجا مانده از آنان این نادانی بسیار بزرگی است زیرا بزرگواری و ارجمندی جز به پرهیزگاری نیست. همانطوری که خداوند فرموده است.

﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ[الحجرات: ۱۳] یعنی: «گرامی‌ترین و ارجمند‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست». و یا فرموده است ﴿وَمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُم بِٱلَّتِي تُقَرِّبُكُمۡ عِندَنَا زُلۡفَىٰٓ إِلَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ جَزَآءُ ٱلضِّعۡفِ بِمَا عَمِلُواْ وَهُمۡ فِي ٱلۡغُرُفَٰتِ ءَامِنُونَ٣٧[سبأ: ۳۷] یعنی: «اموال و اولاد شما چیزهایی نیستند که شما را به ما نزدیک و مقرب سازند بلکه کسانی که ایمان بیاورند و کارهایی شایسته و بایسته بکنند». آنان در برابراعمالی که انجام داده‌اند پاداش مضاعف دارند و ایشان در طبقات بالا، در امن و امان بسر می‌برند

ابو داود از ابو هریرة به صورت مرفوع [۲۷۱]روایت کرده است «خداوند کبروتکبر دوران جاهلیت و فخر به اباء و اجداد را از شما زدود (آباء و اجداد تان دو حالت بیشتر ندارند) یا مومن پرهیزگارند و یا گناهکارو بدبخت‌اند. مردم فرزندان آدم‌اند و آدم از خاک پدیدار شده است. کسانی را که به مردمان فخر می‌فروشند و تکبر می‌ورزند ترک کنید چرا که آنان زغالی از زغال‌های جهنم‌اند، هرکس چنین نکند در پیشگاه خداوند از جِعلان (موجودی ریز که در آلودگی‌ها رشد می‏کند) پست‌تر است. (یا اگر چنین نکنید یعنی از آدم فخر فروش و متکبر دوری نگزیند و رهایش نکیند در پیشگاه خداوند هیچگونه ارزشی ندارید).

عبارت عربی «الطعن فی الانساب»یعنی از اصل و نسب و ریشه، عیب و ایراد گرفتن و آن را معیوب دانستن

مسلم و بخاری [۲۷۲]به اتفاق روایت کرده‏اند هنگامی که ابوذر سمردی را به دلیل (عیب) مادرش سرزنش کرد پیامبرصبه او فرمود: آیا به سبب مادرش او را سرزنش و نکوهش کردی؟ تو شخصی هستی که خصوصیات دوران جاهلیت در توست. این روایت دلالت می‏کند که عیب جویی از انساب (پدر و مادر و یا اجداد) از اعمال جاهلیت است. و مسلمان ممکن است گاهی یکی از این خصوصیات بنام جاهلیت یا یهودیت یا نصرانیت در اوباشد. و داشتن چنین خصوصیاتی موجب کفر و فسق او نمی‏شود. این سخن شیخ الاسلام/بود.

عبارت عربی «الاستسقاء بالنجوم»یعنی نسبت دادن باران به منزلگاه یا همان غروب ستاره. همانطور که امام احمد وابن جریر [۲۷۳]از جابر السوالی روایت کرده‏اند که گفت: از رسول خداصشنیدم که می‌فرمود: از سه چیز برامت خود می‌ترسم: نسبت دادن باران به ستارگان، ستم سلطان و تکذیب و دروغ انگاشتن قدر.

اگر شخصی بگوید: با فلان ستاره یا فلان منزلگاه ماه باران بر ما بارید. از دو حالت خارج نیست: یا اینکه اعتقاد و باورش بر این است که آن ستاره یا منزلگاه ماه تاثیری در بارش باران دارد، چنین باوری شرک و کفر محسوب شده و همان چیزی است که اهل جاهلیت باور داشتند و همانند باور آن‌ها بر این است که به فریاد خواندن مرده یا غائب برای آنان منفعتی را جلب یا مضرتی را از آنان دفع می‏کند یا اینکه با فریاد خواندن آن برای آنان نزد خداوند میانجی و شفیع می‏شود. این همان شرکی است که خداوند پیامبرش را به منظور بازداشتن از آن و جنگیدن با کسی که آن را انجام می‏دهد، فرستاده است.

همانطوری که خداوند می‏فرماید: ﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ كُلُّهُۥ لِلَّهِۚ[الأنفال: ۳۹] یعنی: «با آنان پیکار کنید تا فتنه‌ای باقی نماند و دین خالصانه از آن خدا گردد که فتنه در واقع همان شرک است».

یا اینکه اگر بگوید با فلان ستاره بر ما باران بارید و باور و اعتقادش این است که موثر تنها خداوند است ولی عادت بر این بوده است که هرگاه آن ستاره غروب کند باران می‌بارد. درست این است که نسبت دادن باران به آن ستاره، اگرچه به صورت مجازی هم باشد حرام است. ابن مفلح در الفروع بر این امرتصریح دارد که اگر شخص بگوید با فلان منزلگاه ماه باران بارید، این سخن وی حرام است. و در الانصاف به طور قاطع اگرچه به صورت مجاز هم گفته شود آن را حرام می‏داند و خلافی در این زمینه مطرح نمی‏کند زیرا گوینده چنان سخنی کار خداوند را که کسی قادر به انجام آن نیست به غیر او که مخلوق و مسخر است و نه نفعی می‌رساند نه ضرری، نسبت داده است، در حالیکه آن مخلوق بر هیچ چیزی توان و قدرت ندارد و لذا این عمل وی شرک اصغر است. والله اعلم.

«نیاحة» یا نوحه سرایی یعنی: مرثیه خواندن بر مرده با صدای بلند. چرا که این عمل به معنای نارضایتی از قضای خداوند است و با صبر و شکیبایی که بر مومن واجب است منافات دارد و به دلیل شدت وعده عذاب و عقوبتی که در خصوص آن وارد شده است از جمله گناهان کبیره محسوب می‏شود.

اینکه فرموده است نوحه گر اگر قبل از مرگ خود توبه نکند، در واقع تذکر و هشداری است به این نکته که توبه گناه را اگر چه بسیار بزرگ هم باشد می‌پوشاند و از بین می‌برد. و این در خصوص تمام گناهان، مورد اتفاق و اجماع همگان است. همچنین گناهان با اعمال نیک، سختی‌ها، دعای برخی از مسلمان برای برخی دیگر، شفاعت شفاعت کنندگان با اذن و اجازه خدا و بخشش خداوند برای هرکسی که بخواهد در صورتی که برای خداوند شریک قائل نشده باشد، پوشیده می‌شوند و از بین می‌روند. در حدیث مرفوعی از ابن عمر روایت شده است که «خداوند متعال توبه بنده را تا زمانی که روح از بدنش خارج نشده است می‌پذیرد.» احمد، ترمذی، ابن ماجة و ابن حبان این حدیث را روایت کرده‏اند. [۲۷۴]

عبارت «روز قیامت با حالتی برانگیخته می‌شود که لباسی از قطران و پوششی از گری به تن دارد»

قرطبی می‏گوید: سربال (در عبارت عربی حدیث) مفرد سرابیل که همان پیراهن و جامه است. یعنی با قطران آغشته می‌شوند و قطران برای آنان همانند پیراهن و جامه خواهد بود. تا شعله ور شدن آتش در بدنهایشان بسیار فزونی یا بد، و بوی آنان متعفن‌تر شود. و سوزش و رنج آنان به سبب بیماری گری شدیدتر گردد و به سخت‌ترین درجه درد دچار شوند.

از ابن عباس روایت شده است که قطران همانند مس گداخته شده است.

مسلم و بخاری از زیدبن خالد سروایتی آورده‌اند که گفت: رسول خداصدر حدیبیه به دنبال بارانی که در شب باریده بود برای ما نماز صبح خواند. هنگامی که نماز را به پایان برد رو به مردم کرد و فرمود: آیا می‏دانید پروردگارتان چه فرموده است؟ گفتند: خدا ورسولش دانا ترند. فرمود: خداوند فرموده است: بندگان من نسبت به من دو دسته‌اند کافر و مومن؛ پس هرکس بگوید: به فضل و رحمت خدا برای ما باران بارید، چنین شخصی مومن به من و کافر به ستارگان است. ولی اگر کسی بگوید به سبب فلان منزلگاه و فلان ستاره برای ما باران بارید، چنین شخصی کافر به من ومومن به ستارگان است.

مصنف می‏گوید: «مسلم و بخاری از زید بن خالد سروایتی آورده‌اند که گفت: رسول خداصدر حدیبیه به دنبال بارانی که در شب باریده بود برای ما نماز صبح خواند. هنگامی که نماز را به پایان برد رو به مردم کرد و فرمود: آیا می‏دانید پروردگارتان چه فرموده است؟ گفتند: خداورسولش دانا ترند. فرمود: خداوند فرموده است: بندگان من نسبت به من دو دسته‌اند کافر و مومن؛ پس هرکس بگوید: به فضل و رحمت خدا برای ما باران بارید، چنین شخصی مومن به من و کافر به ستارگان است. ولی اگر کسی بگوید به سبب فلان منزلگاه و بهمان ستاره برای ما باران بارید، چنین شخصی کافر به من ومومن به ستارگان است.» [۲۷۵]

مقصود از زید، زید بن خالد جهنی، صحابی مشهور است که در سن ۸۵ سالگی و به سال ۷۸ هجری و بنا بر گفته‏ای در سال دیگری در گذشت.

عبارت عربی «صلی لنا رسول الله صلی الله علیه وسلم»یعنی «صلی بنا»لام به معنای باء است. حافظ می‏گوید: چنین اطلاقی به صورت مجاز صورت گرفته چون نماز تنها برای خداوند است.

«إثر» با کسره همزه و سکون ثاء یعنی آن چیزی که به دنبال یک چیز دیگر می‏آید.

«سماء» در عبارت عربی یعنی باران. به لحاظ اینکه باران از ابر فرو می‌ریزد و «سماء» به هر چیزی که بلند باشد و ارتفاع داشته باشد اطلاق می‌گردد. (لذا به باران سماء اطلاق شده است».

عبارت «فلما أنصرف»هنگامی که از نماز منصرف شد یعنی به نمازگزاران توجه کرد و به سوی آن‌ها برگشت، احتمال دارد که مقصود سلام دادن در پایان نماز باشد.

عبارت «آیا می‏دانید» استفهام به معنای تذکر و هشدار است.

در نسائی آمده است (که پیامبرصفرمودند): «آیا گوش نمی‏دهید آنچه را که پروردگارتان دراین شب فرموده است؟»

این حدیث از جمله احادیث قدسی است. [۲۷۶]

این حدیث بیانگر طرح مساله از سوی عالم برای یاران خود است تا آن‌ها را (از چیز مهمی) با خبر سازد.

این عبارت که «خداوند و رسولش دانا ترند» به معنای حسن ادب فرد پرسش شونده در برخورد با سوالی است که پاسخ آن را نمی‏داند و اینکه علم باید به اهل آن سپرده شود وبه او راجع گردد که این امر واجب است. اضافه در عبارت عربی «عبادی»بندگان من، برای عموم است یعنی عموم بندگان من اعم از کافر و مومن. همانطوری که خداوند فرموده است:﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ فَمِنكُمۡ كَافِرٞ وَمِنكُم مُّؤۡمِنٞۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ٢[التغابن: ۲].

یعنی: «او کسی است که شما را آفریده است: گروهی از شما مومن و گروهی کافر می‌گردید».

عبارت «نسبت به من کافر و مومن هستند» بدین معناست که اگر شخصی معتقد باشد، منزلگاه ماه یا همان ستاره تاثیری در ریزش باران دارد، چنین باوری کفر است چرا که در ربوبیت برای خداوند شریک قائل شده و مشرک کافر است و اگر چنین اعتقادی نداشته باشد سخن او شرک اصغراست، زیرا نعمت خداوند را به غیر او نسبت داده است و خداوند منزلگاه ماه راسبب بارش باران قرار نداده است، بلکه باران فضل و رحمتی از جانب خدا است هرگاه او بخواهد از باریدن جلوگیری می‏کند یا باران فرو می‌ریزد و می‌باراند.

این حدیث بیانگر آن است که برای هیچ شخصی جایز نیست، اعمال خداوند را به غیر او نسبت دهد، اگرچه به صورت مجاز هم باشد. همچنین «باء» احتمال دارد که چند معنا داشته باشد: که به این لفظ همه آن‌ها تصدیق نمی‌شوند؛ نه برای سببیت است و نه استعانت و کمک طلبیدن، چون این دو معنا در مورد لفظ مذکور با توجه به توضیحی که گذشت باطل‌اند. (یعنی بای استعانت و سببیت در خصوص منزلگاه‌های ماه باطل است چون نه سبب ریزش بارانند و نه می‌توان ازآنها طلب باران کرد).

و نمی‌توان تصدیق کرد که برای مصاحبت و همراهی است، زیرا باران گاهی در همان وقت مد نظر می‌بارد و گاهی نمی‌بارد. بلکه آمدن باران تنها هنگامی تحقق می‌یابد که خداوند به رحمت، حکمت و فضل خود آمدن آن را اراده کرده باشد. و با ء به هرکدام از این معانی نهی شده اگر حمل شود، فاسد است. از این رو لفظ مذکور – الإستسقاء بالنوء- به دلیل فساد معنای آن به طور مطلق حرام است. که قاطعیت در تحریم آن قبلا از سخن صاحب «الفروع» و «الإنصاف» گذشت. مصنف /گفته است حدیث مذکور هشدار و بیدار باشی است برای ایمان در چنین جایگاهی. در واقع به این اشاره دارد که آن به معنای اخلاص است.

عبارت «پس هرکس بگوید به فضل و رحمت خدا برای ما باران بارید» فضل و رحمت دو صفت خداوند هستند. بنابر مذهب اهل سنت و جماعت، صفات ذاتی که خداوند خود را بدان توصیف کرده و پیامبرش باآن صفات او را توصیف نموده است، مثل صفت حیات و علم و صفات افعالی مثل رحمتی که بوسیله آن به بندگان خود رحم می‌کند، همگی صفات خداوند و قائم به ذات او هستند و به غیر او قائم نیستند.

اهل سنت در این امر هوشیاری به خرج داده ولی گروه‌های بسیاری در آن دچار اشتباه شده‌اند.

حدیث مذکور بیانگر آن است که جایز نیست نعمت خداوند به غیر او اضافه و نسبت داده شود و تنها خداوند است که به سبب این نعمت‌ها ستایش می‏شود. این اعتقاد و بینش اهل توحید است.

مصنف/می‏گوید: اگر باریدن به منزلگاه یا ستارگان نسبت داده شود در واقع چنین سخنی به معنای افتادن در کفر است

در واقع وی به این مطلب اشاره دارد که نسبت نعمت به غیر خدا کفر است. به همین سبب برخی از علما به طور قاطع چنان سخنی را حرام می‏دانند و اگر هم اعتقادی به تاثیر ستاره در باریدن باران نداشته باشد، این سخن وی کفر نعمت محسوب می‏شود، به دلیل عدم نسبت آن به کسی که به او انعام کرده است و آن نعمت را به غیر نعمت دهنده نسبت داده است. همانگونه که در خصوص این سخن خداوند که می‏فرماید: ﴿يَعۡرِفُونَ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا[النحل: ۸۳] «نعمت خدارا شناخته سپس انکار می‌کنند»، توضیح این مطلب به طور مفصل در آینده خواهد آمد.

قرطبی در شرح حدیث زید بن خالد می‏گوید: عرب هنگامی که ستاره‌ای در مشرق طلوع و ستاره‌ای دیگر در مغرب غروب می‌کرد و در همان زمان باران می‌بارید یا بادی می‌وزید. برخی از آن‌ها باران یا باد را به ستاره طلوع کننده نسبت می‌داد و برخی نیز به ستاره غروب کننده و این نسبت به معنای نسبت ایجاد و اختراع بود (یعنی ستاره را موجب و مخترع باران و باد می‌دانستند) و در سخن خود به طور اطلاق به ستاره نسبت می‏دادند، پس شارع از اطلاق چنین لفظی آنان را بازداشت، تا کسی با آنان هم اعتقاد نباشد و در سخن خود به آنان همانند نشود.

اینکه قرطبی می‏گوید: برخی از آن‌ها آن اعمال را به ستارگان نسبت ایجاد می‏دادند یعنی ستارگان را موجب بارش و وزش می‌دانستند، بیانگر آن است که عده‌ای دیگر چنین اعتقادی را نداشتند.

همانطوری که خداوند فرموده است: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ مَوۡتِهَا لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ٦٣[العنكبوت: ۶۳].

یعنی: «اگر از آنان بپرسی چه کسی از آسمان آب را بارانده و زمین را به وسیله آن بعداز مردن زنده گردانده است؟ قطعا خواهند گفت: خدا، بگو ستایش خدای را. اما بیشتر آنان نمی‌فهمند و نمی‌دانند». این آیه دلالت دارد بر اینکه برخی از آن‌ها (عرب جاهلی) این امر را می‌دانستند و بدان اقرار داشتند که خداوند بوجود آورنده باران است. وگاهی آن‌ها معتقد بودند که ستاره کمی در بارش باران تاثیر دارد. قرطبی در شرح خود تصریح نکرده است که همه آنان به انچنان چیزی که مطرح شد اعتقاد داشتند. به سبب احتمال مذکور در خصوص شرح آن آیه اعتراضی و نقدی متوجه او نیست.

مسلم و بخاری از حدیث ابن عباس به همان معنای حدیث پیشین حدیثی را روایت کرده‏اند که در آن آمده است «برخی از عرب‌ها گفتند: ستاره فلان و بهمان راست پیش بینی کرد پس خداوند این آیات را نازل فرمود: ﴿۞فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ٧٥ وَإِنَّهُۥ لَقَسَمٞ لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ٧٦ إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانٞ كَرِيمٞ٧٧ فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ٧٨ لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ٧٩ تَنزِيلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٨٠ أَفَبِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ أَنتُم مُّدۡهِنُونَ٨١ وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ٨٢[الواقعة: ۷۵-۸۲]».

یعنی: «سوگند به جایگاه‌های ستارگان و این قطعا سوگند بسیار بزرگی است، اگر بدانید. به تاکید این قرآن گرانقدر و ارزشمند است.در کتابی پنهان قرار دارد. جز پاکان کسی بدان دسترسی ندارد. از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است آیا نسبت به این کلام سستی و سهل‌انگاری می‌کنید آیا بهره خود را از آن تنها تکذیب آن قرار می‏دهید؟».

مصنف می‏گوید: [۲۷۷]«مسلم و بخاری از حدیث ابن عباس به همان معنای حدیث پیشین حدیثی را روایت کرده‏اند که در آن آمده است «برخی از عرب‌ها گفتند: ستاره فلان و بهمان راست پیش بینی کرد پس خداوند این ایات را نازل فرمود: ﴿۞فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ٧٥ وَإِنَّهُۥ لَقَسَمٞ لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ٧٦ إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانٞ كَرِيمٞ٧٧ فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ٧٨ لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ٧٩ تَنزِيلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٨٠ أَفَبِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ أَنتُم مُّدۡهِنُونَ٨١ وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ٨٢[الواقعة: ۷۵-۸۲]».

یعنی: «سوگند به جایگاه‌های ستارگان و این قطعا سوگند بسیار بزرگی است، اگر بدانید. به تاکید این قرآن گرانقدر و ارزشمند است.در کتابی پنهان قرار دارد. جز پاکان کسی بدان دسترسی ندارد. از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است آیا نسبت به این کلام سستی و سهل انگاری می‌کنید آیا بهره خود را از آن تنها تکذیب آن قرار می‏دهید؟».

با لفظ مسلم از ابن عباس حدیث مذکور بدین نحو است که ابن عباس گفت: در زمان پیامبر صبارانی بر مردم بارید، پیامبر صفرمود: برخی از مردم شاکر وعده‌ای نیز کافر شدند. (شکر گزاران) گفتند: این (باران) رحمت خداست. و برخی (کافر شوندگان)نیزگفتند: ستاره فلان و بهمان راست گفت: ابن عباس می‏گوید: سپس این آیه نازل شد که فرموده است ﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ٧٥یعنی: سوگند به جایگاه‌های ستارگان. این سوگندی است از جانب خداوند، به هرکدام از مخلوقات خود که بخواهد سوگند یاد می‏کند)و جواب این قسم آیه (إنّه لَقرآن کریم) است «لا» در ابتدای سوگند صله‌ای است برای تاکید نفی. تقدیر کلام این است که: گمان شما در خصوص قرآن مبنی بر جادو کهانت بودن پنداری باطل است و قرآن آنگونه نیست که شما می‌پندارید، بلکه آن قرآن بسیار ارجمندی است.

ابن جریر می‏گوید: برخی از عربی دانان بر این باورند (فلا أقسم) بدین معناست که قرآن آنگونه که شما می‌گویید نیست. پس قسم به طور جداگانه آغاز می‌شود و گفته می‏شود: أقُسم بمواقع النجوم: یعنی قبل از این عبارت و بعد از «لا» معنای مذکور در تقدیر گرفته می‌شود و سوگند در واقع یک جمله استینافی پس از لا و پس از عبارتِ در تقدیرِ بعد از آن است.

ابن عباس می‏گوید: سوگند به جایگاه‌های نجوم (ستارگان) یعنی نجوم قرآن. زیرا کل قرآن در شب قدر از آسمان فراتر به آسمان فروتر و نزدیک نازل شد. پس به طور جداگانه در طول چند سال نازل گردید. در پی این گفته، ابن عباس آیه مذکور را قرائت کرد. مواقع یا جایگاه‌های آن نیز یعنی نزول اندک اندک و پی در پی آن. مجاهد می‏گوید: مواقع نجوم یعنی محل طلوع و درخشش آن‌ها. که ابن جریر نیز همین نظر را برگزیده است.

بنابراین از چند جهت میان آنچه که بدان سوگند یاد شده و آنچه که بخاطر آن سوگند یادشده است، مناسبت وجود دارد که از جمله عبارتند از: نخست: ستارگان را خداوند برای رهیابی در تاریکی‌های خشکی و دریا قرار داده است و آیات قرآن نیز از تاریکی‌های گمراهی و جهل شخص را به وادی هدایت و علم رهنمون می‌شوند.

ستارگان هدایت و راهنمایی در تاریک‌های حسی‌اند و قرآن هدایت در تاریکی‌های معنوی است.

این دو هدایت از جهت اینکه ستارگان زینت و زیبایی ظاهری دارند و قرآن زینت باطنی، ستارگان پرتاب گرانی برای شیاطین و اهریمنان دارند و قرآن نیز شیطان‌هایی از نوع انسان و پریان را می‌راند، با همدیگر جمع می‌شوند و در واقع در راندن شیاطین و اهریمنان وجه مشترکی با هم دارند. نشانه‌های ستارگان و آیات آن عینی و مشهوداند، آیات قرآن نیز شنیدنی و تلاوت شدنی است.

ضمن اینکه در جایگاه‌های ستارگان هنگام غروب عبرت و راهنمایی برای آیات قرآن و جایگاه‌های آن در هنگام نزول وجود دارد. که این سخن را امام ابن قیم رحمة الله علیه یادآوری شده است.

عبارت ﴿وَإِنَّهُۥ لَقَسَمٞ لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ٧٦یعنی اگر بدانید این قسم بسیار بزرگی است. ابن کثیر می‏گوید: مقصود این است، سوگندی که یاد کردم سوگند بسیار عظیمی است که اگر عظمت و بزرگی این سوگند را می‌دانستید حتما عظمت و بزرگی آن چیزی که به خاطر آن سوگند یاد کرده‏ام را نیز می‌دانستید.

آیه (إنهّ لقرآن كریم) در واقع مقسم علیه است یعنی به خاطر آن سوگند یاد کرده و نتیجه سوگند بیان همین نکته است. که این قرآن وحی خدا، نازل شده از سوی او وسخن اوست. آنگونه که کفار می‏گویند: جادو، کهانت و شعر نیست.

بلکه آن قرآنی بسیار ارجمند یعنی دارای خیر و برکت فراوان است چون سخن و کلام خداست. ابن قیم رحمة الله تعالی علیه می‏گوید: خداوند قرآن را به گونه‌ای که مقتضای نیکویی، فراوانی خیر، منافع و ارجمندی آن است توصیف کرده است. زیرا صفت کریم یعنی زیبا و دارای خیر فراوان و عظیم. از هر چیزی نیکوترین و برترین آن را کریم گویند. خداوند سبحان خود را با وصف کرم توصیف کرده است. همچنین کلام و تخت سلطنت خود را با آن توصیف نموده و هر چیزی را که خیرش فراوان، منظرش زیباست از گیاه و غیره به همین وصف توصیف کرده است. به همین سبب سلف«کریم» را به نیکویی تفسیر کرده‏اند. ازهری می‏گوید: کریم اسم جامعی است برای هر چیزی که ستودنی است. خداوند متعال کریم و زیبا و فعال است. و قرآنی نیز به دلیل اینکه در آن هدایت، بیان، علم و حکمت مطرح شده، کریم و ستودنی است.

عبارت ﴿فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ٧٨ابن کثیر می‏گوید: یعنی کتاب بسیار ارجمندی که محفوظ و پربار است. ابن قیم /می‏گوید: مفسران در خصوص این آیه دچار اختلاف نظر شده‌اند.

برخی گفته‌اند: مقصود لوح محفوظ است ولی صحیح این است که مقصود کتابی است که در دست فرشتگان است همانطوری که خداوند خود فرموده است ﴿فِي صُحُفٖ مُّكَرَّمَةٖ١٣ مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۢ١٤ بِأَيۡدِي سَفَرَةٖ١٥ كِرَامِۢ بَرَرَةٖ١٦[عبس: ۱۳-۱۶].

یعنی: «در کتاب‌هایی گرامی و ارجمند ظبط و ثبت است. فرا و بالا و دارای منزلت و مکانت والایند و پاک هستند. با دست نویسندگانی، که بزرگوار و نیک منش و نیکو کرد‏ارند». این سخن که ﴿لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ٧٩[الواقعة: ۷۹] دلالت دارد. بر اینکه آن کتابی است که در دست فرشتگان است و این آیه بیانگر آن است که به دست فرشتگان بوده و آن‌ها آن را لمس می‌کنند و بدان دسترسی دارند.

عبارت: ﴿لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ٧٩ابن عباسبمی‏گوید: یعنی آن کتابی که در آسمان است. در روایتی آمده است که مقصود از مطهرون همان فرشتگانند. قتاده نیز می‏گوید: یعنی نزد خدا کسی جز پاکان بدان دسترسی ندارند. ولی در دنیا هم مجوسی نجس و هم منافق پلید بدان دسترسی دارد و به آن دست می‌زند که مقصود همین قرآن مکتوب است) بسیاری همین نظر قتاده را بر گزیده‌اند از جمله ابن قیم/که این نظر را ترجیح داده است.

ابن زید می‏گوید: قریش گمان می‌برد که اهریمنان قرآن را فرود می‌آورند، پس خداوند به انان خبر داد که جز پاکان کسی بدان دسترسی ندارد.

همانطوری که خداوند فرموده است ﴿وَمَا تَنَزَّلَتۡ بِهِ ٱلشَّيَٰطِينُ٢١٠ وَمَا يَنۢبَغِي لَهُمۡ وَمَا يَسۡتَطِيعُونَ٢١١ إِنَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّمۡعِ لَمَعۡزُولُونَ٢١٢[الشعراء: ۲۱۰-۲۱۲].

یعنی: شیاطین و جنیان (هرگز) این آیات را نازل نکردند، اصلا ایشان توانایی شایستگی این کار را ندارند. آن‌ها از استراق سمع (و شنیدن اخبار آسمان‌ها) برکنارند.

ابن کثیر می‏گوید: این سخن بسیار خوبی است ولی از آیات قبل از آیه مذکور این معنا بر نمی‏آید و چندان ارتباطی میان آن‌ها نیست. والله اعلم.

بخاری/در صحیح خود در خصوص آیه مذکور می‏گوید: یعنی طعم آن را جز کسی که به آن ایمان آورده است نمی‌یابد (نمی چشد).

ابن قیم /می‏گوید: این در واقع اشاره و تذکر آیه است بر این مطلب که تنها کسی از قرآن و قرائت و فهم وتدبر قرآن لذت می‌برد که گواهی بدهد آن کلام خداست و به وسیله آن سخن حق بیان شده و خداوند آن را از طریق وحی به فرستاده‌اش نازل کرده است تنها کسی به معانی آن دست می‌یابد که به هیچ وجه در دل او سختی و تنگی نسبت به آن نباشد.

برخی نیز می‌گویند مقصود از مطهرون یعنی کسانی که از جنابت و حدث شرعی پاک باشند.، لفظ آیه خبر است ولی معنای درخواست و طلب دارد، یعنی جز پاکان کسی به آن دست نزند و آن را لمس نکند.

گفته‏اند مراد از قران در آیه ﴿إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانٞ كَرِيمٞ٧٧[الواقعة: ۷۷] همان مصحف است، برای این گفته خود به حدیثی که مالک روایت کرده است استناد نموده‌اند.

مالک در موطأ از عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن عمر و بن حزم روایت کرده است: «در نام‌های که رسول خدا صبرای عمر و بن حزم نوشت آمده است: قرآن را جز شخص پاک مس نکند».

ابن کثیر در خصوص این آیه ﴿تَنزِيلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٨٠[الواقعة: ۸۰] می‏گوید: یعنی این قرآن از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است. و آنگونه که آنان (مشرکان) می‌گویند: سحر و کهانت و شعر نیست، بلکه آن حقی است که تردیدی در آن نیست. و حق سودمندی بالاتر از آن وجود ندارد. بلکه این آیه می‏گوید: قرآن کلام خداست که با آن سخن گفته است.

ابن قیم /می‏گوید: این آیات شبیه آیه مذکور هستند که خداوند فرموده است: ﴿وَلَٰكِنۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ مِنِّي[السجدة: ۱۳] یعنی: «و لیکن این سخن از جانب من حق است».

و فرموده است: [۲۷۸] ﴿قُلۡ نَزَّلَهُۥ رُوحُ ٱلۡقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِٱلۡحَقِّ[النحل: ۱۰۲] یعنی: «بگو قرآن را جبرئیل از سوی پروردگارت به حق نازل کرده است». این آیات به معنای اثبات و بلند مرتبگی خداوند متعال بر مخلوقاتش است. نزول و تنزیلی که عقل‌ها می‌فهمند و فطرت‌های سالم می‌شناسند، همان رسیدن و فرودآمدن چیزی از بالا به پایین است و این سخن خداوند که می‏فرماید ﴿وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ ثَمَٰنِيَةَ أَزۡوَٰجٖۚ[الزمر: ۶].

یعنی: برای شما هشت جفت چهار پا گسیل داشت. سخن قبلی را رد نمی‏کند، چرا (که ما می‌گوییم کسی که این نعمت‌ها را گسیل داشته از بالای آسمان‌های خود و به امر خود آن‌ها را فرو فرستاده است. (یعنی چون او خود بالا و والاست نعمت‌هایی که در اختیار با انسان‌ها قرار داده است در هنگام نسبت دادن به او جل جلاله از لفظ انزال بهره می‌گیریم). ابن قیم رحمة الله علیه می‏گوید: اضافه شدن تنزیل به ربویت خداوند بر عالمیان مستلزم پادشاهی، صاحب اختیار بودن و تصرف خداوند در عالمیان، حکم و انعام او برآنان و احسانش در حق آنان است. هنگامی که شأن و منزلت وی با مخلوقاتش اینگونه است و با این ربوبیت تمام و کمالی که بر مخلوقات خود دارد چگونه برازنده اوست که این مخلوقات را بیهوده رها سازد و بی‌جهت و هدف آن‌ها را خلق کند. انسان‌ها را امر و نهی نکند و ثواب و عقابی برای آنان در نظر نگیرد؟

پس هرکس اقرار کند که خداوند پروردگارا عالمیان است و اقرار کند که قرآن فرو فرستاده از طرف او به پیامبرش است با استدلال به پروردگارعالمیان بودن خداوند، رسالت رسول خدا و آنچه با خود آورده است را نیز ثابت کرده است. این استدلال بسیار قوی‌تر و شریف‌تر است از استدلال به معجزات و خوارق عادات. اگرچه دلالت معجزات و کارهای خارق العاده به اذهان عموم نزدیکتر است ولی این استدلال برای انسان‌های عاقل و ویژه است.

آیه ﴿أَفَبِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ أَنتُم مُّدۡهِنُونَ٨١[الواقعة: ۸۱] مجاهد می‏گوید: یعنی آیا می‌خواهید در خصوص این سخن (قرآن) گروهی دور هم فراهم کنید و در جهت سبک شمردن آن به آن گروه تکیه و اعتماد کنید تا قرآن را شکست بدهید و سبک جلوه دهید؟

ابن قیم /می‏گوید: سپس خداوند آنان را به دلیل اینکه سستی و مدارا را در غیر جایگاه اصلی‌اش به کار می‌گیرند سرزنش و ملامت کرده است. چرا که آنان در قبال چیزی به مدارا دست می‏دند که حق آن این بود که از آن اطاعت شود و بدان شناخت حاصل کنند و با چنگ و دندان گرفته شود، و بیشترین ارزش و بها به آن داده شود. دل‌ها و جان‌ها بدان گره زده شود و جنگ و صلح به خاطر آن تحقق یابد، در خصوص آن دودلی و تردید به خوده راه داده نشود، و دل نباید جز به او توجه کند، هیچ محاکمه‌ای جز به پیشگاه آن برده نشود و هیچ مخاصمه‏ای جز بوسیله آن صورت نگیرد، هیچ رهیافتنی به سوی خواسته‌های متعالی جز به روش و هدایت نور آن وجود ندارد، هیچ شفائی جز به آن تحقق نمی‌یابد، آن نفس وجود، حیات عالم و محور سعادت، راهبر رستگاری، روش نجات، راه رشد و کمال و نور بصیرت‌هاست. چگونه می‌توان برای شکست چیزی که شأن و منزلت آن اینگونه است به مدارا دست زد.آن برای مدارا نازل نشده است بلکه به حق و برای بیان حق نازل شده است مدارا تنها برای باطل قوتمندی که نابود کردن آن ممکن نیست، کارآمد است ویا برای حقی که ضعیف است وبر پا داشتن آن ممکن نیست. فرد مداراگر و اهل مدارا نیازمند آن است که قسمتی از حق را فرو نهد و به بخشی از باطل ملتزم شود. ولی حقی که هر حقی بدان وابسته است چگونه می‌شود برای آن مداهنه و مدارا کرد؟

آیه ﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ٨٢[الواقعة: ۸۲] سخن پیرامون این آیه در ابتدای همین باب مطرح شد والله اعلم.

از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:

نخست: تفسیر آیاتی از سوره واقعه.

دوم: مطرح شدن چهار خصلت که از ویژگی‌های دوران جاهلیت است.

سوم: کفربودن برخی از این خصلتها و ویژگی‌های جاهلی.

چهارم: به سبب برخی از کفرها، شخص به کلی از دین اسلام خارج نمی‏شود بلکه کفر دون کفرهم وجود دارد

پنجم: فرموده خداوند به طریق حدیث قدسی که بندگان من در قبال نزول نعمت دو دسته می‌شوند؛ عده‌ای به من مومن و برخی کافر می‏کردند.

ششم: آگاهی به اینکه با نسبت دادن نعمت به خداوند فرد وارد ایمان می‏شود.

هفتم: آگاهی از اینکه با نسبت دادن نعمت به غیر خداوند فرد دچار کفر می‏شود.

هشتم: تذکر به این مطلب که شخصی باریدن باران را به ستاره نسبت داد و با این لفظ مرتکب کفر شد.

نهم: عالم برای یاد دادن یک مساله آن را به منظور تفهیم مخاطب و یادگیرنده به صورت استفهامی مطرح می‏کند و این چیزی است که رسول خداصبه یاران خود فرمود: آیا می‏دانید پروردگارتان چه فرموده است؟

دهم: وعده عقوبت و عذاب به که کسی نوحه سرایی می‏کند.

[۲۶۹] ضعیف است: احمد (۱/۱۰۸، ۱۳۱) ترمذی: کتاب التفسیر (۳۲۹۵)باب و من سورة الواقعه [۲۷۰] مسلم: کتاب الجنائز (۹۳۴)(۲۹) باب التشدید فی الیناحة. [۲۷۱] حسن است: ابوداود، کتاب الادب (۵۱۱۶) باب فی التفاخر بالاحاب و منذری آن را در الترغیب (۳/۶۱۴) حسن دانسته است. ابن تیمیه نیز در الاقتضاء (ص ۷۳) آن را صحیح تلقی کرده است. [۲۷۲] بخاری: کتاب الایمان (۳۰) باب المعاضی من امر الجاهلیة این لفظ نیز مال بخاری است. مسلم: کتاب الایمان (۱۶۶۱) (۳۸): باب اطعام المملوک ممایا کل و الباسه ممایلبس از ابوذر س. [۲۷۳] صحیح است: احمد(۵/۸۹ -۹۰). البانی با شواهد خود در السنه ابن ابی عاصم در شماره (۳۲۴) آن را صحیح دانسته است. تخریج شماره (۲۷۲) مراجعه شود. [۲۷۴] حسن است: احمد (۲/۱۳۲، ۱۵۳) ترمذی: کتاب الدعوات (۳۵۳۷): باب فی فضل التوبه و الاستغفار. ترمذی آن را حسن دانسته است. ابن ماجه: کتاب الزهد (۴۲۵۳): باب ذکر التوبه ابن حبان (۲۲۴۹)- (الموارد) البانی در صحیح الجامع (۱۸۹۹) آن را حسن تلقی کرده است. [۲۷۵] بخاری: کتاب الاستسقا (۱۰۳۸): باب قول الله تعالی «و تجعلون رزقکم أنکم تکذبون» مسلم: کتاب الایمان (۷۱)(۱۲۵): باب بیان کفر من قال مطرنابا لنوء. [۲۷۶] صحیح است: نسائی (۳/۱۶۴، ۱۶۵). البانی در صحیح الجامع (۱۳۲۶)آنرا صحیح دانسته است. [۲۷۷] مسلم: کتاب الإیمان (۷۳)(۱۲۷): باب بیان کفر من قال مُطر نا بنوء کذا. این حدیث ابن عباس آنگونه که مولف به بخاری نسبت داده در صحیح بخاری نیست. [۲۷۸] صحیح است، مالک در الموطا (۱/۱۹۹) کتاب القرآن: باب الامر بالوضوء لمن مس القرآن به طور مرسل آورده است. البانی با روشهاو شواهد خود در الارواء(۱۲۲) آن را صحیح دانسته است و می‌گوید: جان به صحت این حدیث اطمینان می‌یابد به ویژه امام اهل سنت احمد بن حنبل بدان استناد کرده است.