فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب

باب

این فرموده خداوند که: ﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنَّا مِنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُ لَيَقُولَنَّ هَٰذَا لِي وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّجِعۡتُ إِلَىٰ رَبِّيٓ إِنَّ لِي عِندَهُۥ لَلۡحُسۡنَىٰۚ فَلَنُنَبِّئَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِيظٖ٥٠[فصلت: ۵۰].

یعنی: «اگر ما به او (انسان) به دنبال ناراحتی و زیانی که به او رسیده است از سوی خود مرحمتی روا داریم، گستاخانه خواهد گفت: این حق من است. و اصلا گمان نمی‌برم که قیامتی در میان باشد و اگر (به فرض هم) به سوی پروردگارم بر گردم.حتما در پیشگاه او دارای مقام و منزلت خوبی هستم ما کافران را مسلماً از کارهایی که کرده‏اند، آگاه خواهیم کرد و حتماً عذاب سخت و فراوانی را بدیشان می‌چشانیم».

مجاهد در تفسیر سخن چنین فردی که در این آیه حالت او مطرح شده است می‏گوید: این مرحمت خداوند با عملکرد من حاصل شده و من شایستگی و استحقاق آن را داشته‎ام.

ابن عباس می‏گوید: مقصود آن فرد این است که آن رحمت و مرحمت خداوندی از جانب خود او (آن فرد) است.

و خداوند در جای دیگر از زبان قارون می‏فرماید: ﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓۚ[القصص: ۷۸].

یعنی: «قارون گفت: این مال در سایه آگاهی و دانشی که دارم به من داده شده است». قتاده در تفسیر این گفته قارون از بیان قرآن کریم می‏گوید: یعنی: من از طریق علم به شیوه‌های کسب و تجارت، این ثروت و مال را بدست آورده‏ام.

برخی نیز گفته‌اند: مقصود این است که من این ثروت و مال را به طریق آگاهی خداوند مبنی بر اینکه شایستگی داشتن آن را دارم از طرف او دریافت کرده‌ام. که این در واقع به معنای سخن مجاهد است که در تفسیر این آیه می‏گوید: یعنی به دلیل شرف و برگزاری که نزد خداوند دارم این مال و دارایی به من عطا شده است.

از ابوهریره سروایت شده است از رسول خدا شنید که می‌فرمود: سه نفر در میان بنی اسرائیل بودند که یکی جذامی، دیگری کچل و سومی نابینا بود. خداوند خواست که آن‌ها را آزمایش کند. پس فرشته‌ای را به نزد آنان فرستاد در ابتدا به نزد فرد جذامی آمد به او گفت: چه چیزی برای تو از همه چیز دوست داشتنی‌تر است؟ گفت: رنگ نیکو و پوستی خوب و پسندیده و اینکه آنچه مردم به سبب آن مرا رها کرده‏اند از من زدوده شده‌اند.

پس از آن فرشته دستی بر او بکشید و آن چیز ناپسند (بیماری پوستی) از وی زدوده شد و پوستی نیکو و رنگی پسندیده به وی بخشیده شد، فرشته به وی گفت: کدام مال در نزد تو محبوبتر است؟ گفت: شتر یا گاو – که ابن اسحاق در این شک کرده است - پس شتر حامله‌ای به وی عطا شد، فرشته به وی گفت: خداوند برای تو در آن برکت قرار دهد. گفت: سپس نزد کچل آمد به وی گفت: چه چیزی برای تو از همه محبوبتر است؟ گفت: بوی خوب و اینکه آنچه مردم به سبب آن مرا رها کرده‏اند از من زدوده شده‌اند، پس فرشته دستی بر او کشید و این ننگ و عار از وی زدوده شد و موی نیکو و پسندیده به وی بخشید شد. فرشته به وی گفت: کدام مال در نزد تو محبوب‌تر است؟ گفت: گاو وشتر. پس گاو حامله‏ای به وی بخشید شد. فرشته به وی گفت: خداوند در آن برای تو برکت قرار دهد، فرشته نزد فرد نابینا آمد و گفت: محبوبترین چیز در نزد تو چیست؟ گفت: اینکه خداوند بینایی‌ام را به من برگرداند، تا به وسیله آن مردم را ببینم. پس فرشته دستی بر او کشید و بینای‌اش را خداوند به او برگرداند. فرشته به وی گفت: کدام مال را بیشتر دوست داری؟ گفت: گوسفندی زایا (حامله).

شتر، گاو و گوسفند این سه نفر زاییدند و بچه دار شدند. هرکدام از این سه نفر صاحب دشتی ازشتر، گاو و گوسفند شدند. سپس فرشته به شکل و شمایل فرد جذامی به نزد او آمده و گفت: مردی تهیدست هستم که تمام اسباب سفرم از من قطع شده و امروز جز خدا و تو کسی که نیازم را به وی ابراز کنم به خاطر کسی که به تو رنگ و پوست نیکو ومال بخشید، شتری را از تو می‌خواهم تا در این سفر باقیمانده برای ادامه سفر برای من کفایت کند، آن مرد گفت: حقوق آن فراوان است. فرشته گفت: گویا من ترا می‌شناسم. تو همان نیستی که به سبب پلیدی جذام، مردم ترا فقیر کرده بودند؟ پس خداوند به تو مال بخشید؟ آن مرد گفت: این مال نسل به نسل به من ارث رسیده است. فرشته گفت: اگر دروغگو باشی خداوند‌تر ابه همان حالت نخستین برگرداند. گفت: سپس فرشته به شکل فرد کچل به نزد او آمد عین همان گفته‌هایی را که به جذا می‌گفته بود به این فرد نیز گفت: فرد کچل نیز همانند اولی او را رد کرد. فرشته گفت: اگر دروغگو باشی خداوند ترا به حالت اولیه ات برگرداند.

سپس فرشته به شکل و شمایل نابینا به نزد وی آمد گفت: مردی تهیدست و مسافر در راه مانده هستم اسباب سفر از من قطع شد (قادر به ادامه سفر نیستم) جز خدا و تو کسی را ندارم تا به وی ابراز نیاز کنم به خاطر کسی که بینایی ات را به تو برگرداند، گوسفندی از تو می‌خواهم تا کفایت ادامه سفرم باشد. فرد نابینا گفت: من انسان نابینایی بودم که خداوند بینایی‌ام را به من بازگردانید هر چه را که می‌خواهی از گوسفندان من برای خود برگیر و هر چه را خواستی برای من بگذار. سوگند به خدا امروز هر چیزی که بر می‏گیری برتو به خاطر خداوند سخت نمی‌گیرم. فرشته گفت: مالت را نگهدار که شما امتحان شدید.

خداوند از تو خشنود و راضی گشت، ولی برآن دو نفر خشمگین شد. این روایت را مسلم و بخاری آورده‌اند.

مصنف/این باب را با این سخن خداوند متعال آغاز کرده است که می‏فرماید:

﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنَّا مِنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ[فصلت: ۵۰].

در ادامه سخنانی را از ابن عباس و دیگر مفسران در خصوص معنای این آیه و آیات بعد از آن آورده است که معنای آن را کامل و بی‌کم و کاست بیان کرده است. اینکه هرکدام از آنان معنای آیه مذکور را به یک چیزی حمل کرده‏اند. به معنای اختلاف نظر آنان در برداشت معانی متعدد نیست. بلکه هرکدام از معانی مذکور فردی از مجموع معانی آن است.

عماد بن کثیر /می‏گوید: این فرموده خداوند: ﴿ثُمَّ إِذَا خَوَّلۡنَٰهُ نِعۡمَةٗ مِّنَّا قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمِۢۚ بَلۡ هِيَ فِتۡنَةٞ[الزمر: ۴۹] ترجمه: «هنگامی که از سوی خود تعمتی بدو (انسان) عطا می‌کنیم خواهد گفت: این نعمت در پرتو آگاهی و کاردانی‌ام به من داده شده است، چنین نیست بلکه وسیله آزمایش او است».

خداوند با این آیه خبر داده است که انسان در حالت و وضعیتی که به ضرری دچار شده است به درگاه خداوند گریه و زاری می‏کند و به سوی او بر می‌گردد و او را به فریاد می‏خواند، سپس چون خداوند نعمتی را به او عطا کرده، طغیان و سرکشی می‏کند و می‌گوید ﴿إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمِۢۚیعنی براساس کاردانی خودم به من عطا شد.

یعنی: از آنجایی که خداوند شایستگی مر ا می‌دانست این نعمت را براساس شایستگی به من عطا کرده است. و اگر من نزد خداخوش اقبال نبودم، خداوند این نعمت را به من نمی‏بخشید ولی خداوند می‏فرماید: ﴿بَلۡ هِيَ فِتۡنَةٞیعنی آنگونه نیست که تو می‌پنداری بلکه آن وسیله‌ای است برای اینکه خداوند ترا آزمایش کند؛ تا معلوم گرد که اطاعت می‏کنی یا نافرمانی سر می‌گیری؟ با وجود اینکه از قبل ما بدان علم داریم. با وجود اینکه آن مایه آزمایش آن‌هاست ولی ﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٤٩[الزمر: ۴۹] بیشتر آنان نمی‏دانند و به همین سبب چنین سخنانی را به زبان می‏آوردند و چنان ادعایی را دارند ﴿قَدۡ قَالَهَا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ[الزمر: ۵۰] یعنی: «کسانی که پیش از اینان بودند و شرایط این‌ها را داشتند نیز چنین می‌گفتند، گمان و ادعای بسیاری از افراد در امت‌های گذشته چنین بود ﴿فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ٥٠[الزمر: ۵۰] یعنی: آنچه را کسب کردند آنان را از وعده خداوند بی‌نیاز نساخت. سخنشان درست نبود. جمع کردن و کسب کردن سودی به حال آنان نداشت، همانطوری که خداوند از وضعیت قارون خبر می‏دهد که:

﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ قَوۡمُهُۥ لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَرِحِينَ٧٦ وَٱبۡتَغِ فِيمَآ ءَاتَىٰكَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَاۖ وَأَحۡسِن كَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ وَلَا تَبۡغِ ٱلۡفَسَادَ فِي ٱلۡأَرۡضِۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٧٧ قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓۚ أَوَ لَمۡ يَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَهۡلَكَ مِن قَبۡلِهِۦ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مَنۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُ قُوَّةٗ وَأَكۡثَرُ جَمۡعٗاۚ وَلَا يُسۡ‍َٔلُ عَن ذُنُوبِهِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ٧٨[القصص: ۷۶-۷۸] یعنی: «وقتی قوم او (قارون) بدو گفتند: مغرورانه شادمانی نکن که خدا شادمان مغرور را دوست نمی‌دارد. به وسیله آنچه خدا به تو داده است سرای آخرت را بجوی و بهره خود از دنیا را فراموش نکن و همانگونه که خدا به تو نیکی کرده است، تو نیز به او نیکی کن و در زمین تباهی مجوی که خدا تبهکاران را دوست نمی‌دارد. قارون گفت: این مال در سایه آگاهی و دانشی که دارم به من داده شده است مگر ندانسته است که خداوند نسل‌های زیادی را نابوده کرده است، که از او قدرت بیشتری و در گردآوری مهارت بیشتری داشته‏اند. روز قیامت گناهکاران از گناهانشان پرسیده نمی‏شوند (به اندازه‌ای واضح وآشکار است که نیازی به پرسش نیست)».

خداوند متعال فرموده است: ﴿وَقَالُواْ نَحۡنُ أَكۡثَرُ أَمۡوَٰلٗا وَأَوۡلَٰدٗا وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِينَ٣٥[سبأ: ۳۵].

یعنی: «گفتند: ما مال و فرزند بیشتری داریم بنابراین عذاب داده نمی‌شویم».

مصنف/در ادامه به حدیثی از ابوهریرهساستناد کرده است، به این نحو که از ابو هریرة سشده است، از رسول خدا صشنیدند که می‏فرماید: سه نفر در میان بنی اسرائیل بودند که یکی جذامی، دیگری کچل و سومی نابینا بود. خداوند خواست که آن‌ها را آزمایش کند. پس فرشته‌ای را به نزد آنان فرستاد. در ابتدا به نزد فرد جذامی آمد به او گفت: چه چیزی برای تو از همه چیز دوست داشتنی‌تر است؟ گفت: رنگ نیکو و پوستی خوب و پسندیده و اینکه آنچه مردم به سبب آن مرا رها کرده‏اند از من زدوده شده‌اند.

پس آن فرشته دستی بر او کشید و آن چیز ناپسند (بیماری پوستی) از وی زدوده شد و پوستی نیکو و رنگی پسندیده به وی بخشیده شد. فرشته به وی گفت: کدام مال در نزد تو محبوبتر است؟ گفت: شتر یا گاو – که ابن اسحاق در این شک کرده است – پس شتر حامله‏ای به وی عطا شد فرشته به وی گفت: خداوند برای تو در آن برکت قرار دهد. گفت: سپس نزد کچل آمد به وی گفت: چه چیزی برای تو از همه محبوبتر است؟ گفت: موی خوب و اینکه آنچه مردم به سبب آن مرا رها کرده‏اند از من زدوده شده‌اند. پس فرشته دستی بر او کشید، این ننگ و عار از وی زدوده شد و موی نیکو و پسندیده به وی بخشید شد. فرشته به وی گفت: کدام مال در نزد تو محبوب‌تر است؟ گفت: گاو و شتر. پس گاو حامله‏ای به وی بخشید شد. فرشته به وی گفت: خداوند در آن برای تو برکت قرار دهد. فرشته نزد فرد نابینا آمد و گفت: محبوبترین چیز در نزد تو چیست؟ گفت: اینکه خداوند بینایی‌ام را به من برگرداند. تا به وسیله آن مردم را ببینم. پس فرشته دستی بر او کشید و بینای‌اش را خداوند به او برگرداند. فرشته به وی گفت: کدام مال را بیشتر دوست داری؟ گفت: گوسفندی زایا (حامله)، شتر، گاو و گوسفند این سه نفر زاییدند و بچه‏دار شدند. هرکدام از این سه نفر صاحب دشتی از شتر، گاو و گوسفند شدند. سپس فرشته به شکل و شمایل فرد جذامی به نزد او آمده و گفت: مردی تهیدست هستم که تمام اسباب سفرم از من قطع شده و امروز جز خدا و تو کسی که نیازم را به وی ابراز کنم ندارم، به خاطر کسی که به تو رنگ و پوست نیکو و مال بخشید، شتری را از تو می‌خواهم تا در این سفر باقیمانده برای ادامه سفر برای من کفایت کند. آن مرد گفت: حقوق آن فراوان است. فرشته گفت: گویا من ترا می‌شناسم. تو همان نیستی که به سبب پلیدی جذام مردم ترا فقیر کرده بودند پس خداوند به تو مال بخشید؟ آن مرد گفت: این مال نسل به نسل به من ارث رسیده است. فرشته گفت: اگر دروغگو باشی خداوند ترا به همان حالت نخستین برگرداند. گفت: سپس فرشته به شکل فرد کچل به نزد او آمد، عین همان گفته‌هایی را که به جذامی گفته بود به این فرد نیز گفت: فرد کچل نیز همانند اولی او را رد کرد. فرشته گفت: اگر دروغگو باشی خداوند‌تر ابه حالت اولیه‏ات برگرداند.

سپس فرشته به شکل و شمایل نابینا به نزد وی آمد و گفت: مردی تهیدست و مسافر در راه مانده هستم اسباب سفر از من قطع شد (قادر به ادامه سفر نیستم) جز خدا و تو کسی را ندارم تا به وی ابراز نیاز کنم به خاطر کسی که بینایی‏ات را به تو برگرداند گوسفندی از تو می‌خواهم تا کفایت ادامه سفرم باشد. فرد نابینا گفت: من انسان نابینایی بودم که خداوند بینایی‏ام را به من بازگردانید هر چه را که می‌خواهی از گوسفندان من برای خود برگیر و هر چه را خواستی برای من بگذار. سوگند به خدا امروز هر چیزی که بر من می‌گیری برتو به خاطر خدا وند سخت نمی‏گیرم. فرشته گفت: مالت را نگهدار که شما امتحان شدید. خداوند از تو خشنود و راضی گشت، ولی برآن دو نفر خشمگین شد، این روایت را مسلم و بخاری آورده‏اند. [۳۶۴]

لفظ «الناقة العشرا» یعنی ماده شتری که حامله است

و «النتج» به معنای زاییدن است و در روایتی نیز به صورت «فنتج» آمده است. ناتج شتر در واقع همان قابله است برای زن که بچه را از او بیرون می‌کشد.

عبارت «ولَّد هذا» یعنی ولادتش را بر عهده گرفت. در شتر انتج به کار می‌رود. مولد، ناتج و قابله همه به یک معنا هستند ولی قابله برای غیر حیوان به کار می‌رود.

«انقطعت بی الحبال»یعنی اسباب از من قطع شده است. حبال: اسباب.

عبارت «لا أجهدك»یعنی در آنچه برای خود بر می‌گیری بر تو سخت نمی‌گیرم، هر چه می‌خواهی بردار (هر آنچه خواستی بردار) که نووی این قسمت اخیر را گفته است.

این حدیث، حدیث بسیار بزرگی است و بسیار جای عبرت دارد که دو نفر اول نعمت خدا را انکار کردند و نعمتی را که از سوی خداوند بود اقرار نکردند و نعمت را به کسی که آن را بخشیده است نسبت ندادند. حق خداوند را ادا نکردند، پس خداوند برآنان خشم گرفت، ولی شخص نابینا به نعمت خداوند اعتراف نمود و آن را به نعمت دهنده اصلی نسبت داد و حق را درآن ادا نمود و با عملی کردن ارکان سه گانه شکر، مستحق رضایت و خشنودی خداوند گشت. ارکان سه گانه‌ای که تنها با بجا آوردن آن‌ها شکر تحقق می‌یابد، عبارتند از: اقرار به نعمت، نسبت دادن آن به خداوند و بخشش آن در چیزی که خداوند دوست دارد.

علامه ابن رقیم /می‏گوید: اصل شکر به معنای اعتراف بر نعمتِ نعمت دهنده بر وجه فروتنی، خواری و محبت است پس هر کسی که نعمت را نشناسد و بدان جاهل است شکر بجا نیاورده است.

و هرکس نعمت را بشناسد ولی نعمت دهنده را نشناسد باز هم او را شکر نکرده است. هرکس نعمت و نعمت دهنده را بشناسد ولی او را انکار کند همانطوری که منکر نعمت و نعمت دهنده انکار می‏کند چنین فردی به آن نعمت کافر شده است و هرکس نعمت و نعمت دهنده را بشناسد و بدان اقرا کرده و آن را انکار نکند، ولی برای نعمت دهنده فروتنی نکند، او را دوست نداشته باشد و بدان راضی نباشد، چنین فردی نیز شکر گزاری نکرده است. هرکس نعمت و نعمت دهنده را بشناسد و بدان اقرار کند و برای نعمت دهنده فروتنی نماید او را دوست داشته و به آنچه داده است خشنود و راضی باشد و آن را در جهت اطاعت و دوست داشتن نعمت دهند به کار گیرد، چنین شخصی شاکر نعمت او است که به ناچار علم قلبی و عملی که به دنبال آن علم می‏آید، لازمه شکر هستند، که آن عمل در واقع همان گرویدن به سوی نعمت دهنده و دوست داشتن و فروتنی برای اوست.

عبارت «قذرنی الناس» مردم او را به سبب اینکه از نزدیکی و دیدن وی کراهت داشتند، رها و فرو نهاده بودند.

از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:

نخست: تفسیر آیه ﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنَّا مِنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ[فصلت: ۵۰] تا آخر آیه

دوم: معنی: ﴿لَيَقُولَنَّ هَٰذَا لِي[فصلت: ۵۰] خواهید گفت: که این از آنِ من است.

سوم: معنی ﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓۚ[القصص: ۷۸] یعنی «با علم و اگاهی خودم این نعمت به من عطا شده است».

چهارم: عبرت‌ها و درس‌های بزرگی که در این داستان شگفت انگیز وجود دارد.

[۳۶۴] بخاری: کتاب احادیث الأنبیا (۳۴۶۴) باب حدیث الرص، اعمی و اقرع بنی اسرائیل. مسلم: کتاب الزهد و الرقائق(۲۹۶۴)(۱۰)