باب (درستی یا نادرستی عبارتی مثل) قاضی القضاة و امثال آن
در صحیح به طریق ابوهریرهساز پیامبرصروایت شده است که فرمودند: فرو مایهترین اسم نزد خداوند، اسم مردی است که ملک الاملاک (صاحب ملکها) نامیده میشود، حال آنکه مالکی (صاحبی) جز خداوند وجود ندارد.
سفیان میگوید: شاهنشاه نیز از این دست اسمهاست.
لفظ «أخنع» یعنی او ضع: فرو مایهترین، پستترین.
مصنف این باب را به درستی یا نادرستی برخی از اسمها اختصاص داده است. مثل اسم قاضی القضاة یعنی قاضی تمامی قاضیان، و اسمی نظیر آن که به نوعی مختص خداوند است و مسمای آن برازنده خدای متعال است. این مقوله و شرح را مصنف با حدیثی که در این باب وارد شده است قیاس کرده و قاضی القضاة را به ملک الاملاک که در حدیث مطرح شده به دلیل تشابه معنای آنها در یک حکم تلقی نموده و از آن نهی کرده است.
مصنف میگوید: در صحیح به طریق ابوهریره [۳۵۷]ساز پیامبر صروایت شده است که فرمودند: فرو مایهترین اسم نزد خداوند، اسم مردی است که ملک الاملاک (صاحب ملکها) نامیده میشود، حال آنکه مالکی (صاحبی)جز خداوند وجود ندارد. چرا که این لفظ تنها به خداوند متعال تعلق دارد و در واقع او صاحب همه ملکهاست. مالکی بزرگتر و عظیمتر از او وجود ندارد. صاحب همه ملکها و داری جلال و بخشش فراوان است. هر ملک و صاحب اختیار بودنی را خداوند به هرکدام از بندگانش که بخواهد میدهد و مالکیتهای دیگران عاریه و امانتی است که در اندک زمانی به سرعت به او برگردانده خواهد شد. صاحب اختیار و مالک اصلی اینها خداوند است. گاه آنچه را که فردی در اختیار و تملک خود دارد از تملک او خارج میکند. و گاهی نیز مالکیت و صاحب اختیار بودن آن فرد را از مملوک خارج میسازد.
و از آن حقیقتی جز اسم آن که مسمایش از بین رفته باشد باقی نمیماند، ولی پادشاهی و مالکیت پروردگار جهانیان دائم و کامل است و پایانی ندارد.
دادگری در دست اوست، هرکس را بخواهد پست و فرومایه میکند و هرکس را بخواهد بالا میبرد. با علم خود و نگهبانانی که بر بندگان گماشته است، اعمال آنها را نگه میدارد و هر فردی با عملکرد خود مجازات میشود؛ اگر عمل او خیر باشد مجازات وی نیز خیر است و اگر عملش شر باشد به تبع آن با شر مجازات میشود. همانگونه که در حدیث آمده است پروردگارا تمام حمد و سپاس از آن توست و پادشاهی و اختیار همه چیز در دست توست. تمام خیرات در دست تو و به دست توست و تمامی کارها به سوی تو بر میگردند. هر آنچه خیر است از تو خواهانم و از هر آنچه شر است به تو پناه میبرم.
مقصود از سفیان (در متن اصلی) همان سفیان بن عیینة است. مقصود از شاهنشاه، همان است که در نزد غیر عرب (فارسها) به پادشاه همه سرزمینها یا صاحب اختیار تمام ملکها میگفتند: به همین سبب سفیان بن عیینة آن را مثال زد، چون در واقع تعبیری از ملک الا ملاک نزد غیر عربهاست.
در روایتی دیگر آمده است شخص مسمی به آن اسم (ملک الأملاک)، مبغوضترین و خبیثترین فرد نزد خداست. لفظ «أغیظ» یعنی منفورترین و مغضوبتر ین فرد نزد خداست والله اعلم.
و لفظ «أخبث» نیز یعنی چنان فردی نزد خداوند خبیث و ناپاک است، بنابراین چنین فردی اوصافی را به سبب خود بزرگ بینی و همچنین تعظیم و بزرگداشت مردم برای او طوری که شایستگی بزرگی نیست، در خور جمع کرده است.
چنین شخصی روز قیامت پست و فرومایه است به همین دلیل نزد خدا خبیثترین و منفورترین و حقیرترین افراد است، چر اکه فرد خبیث و منفور در نزد خدا، روز قیامت پستترین و ناپاکترین فرد است به دلیل اینکه با نعمتهایی که خداوند به وی عطا کرده بود بر مردم خود برتری فروخت و خود را بزرگ پنداشت.
لفظ «أخنَع» یعنی اوضع: فرو مایهترین، پستترین. پس آنچه را که در معنای أغیط گفتیم.
مفید این معنا است آن فرد نزد خدا منفورترین و حقیرترین فرد است. (که أخنع نیز در واقع به هیمن معناست).
حدیث باب بیانگر برحذر داشتن مردم از خود بزرگ بینی است، همانطوری که ابوداود از ابو مجلز روایت کرده است که گفت: معاویه سبر ابن زبیر و ابن عامر وارد شد پس ابن عامر بر خواست ولی ابن زبیر به حالت خود نشسته باقی ماند، معاویه به ابن عامر گفت: بنشین، زیرا من از رسول خدا صشنیدم میفرمود: هرکس دوست داشته باشد که مردم برای او به پا شوند منزلگاهی از آتش برای خود برگزیده است.
ترمذی نیز این حدیث را روایت کرده است و میگوید: حسن است. [۳۵۸]
از ابو امامة سروایت شده است که گفت: رسول خدا صدر حالیکه بر عصایی تکیه کرده بود بر ما وارد شد، برای او به پا خواستیم، سپس به ما فرمودند: همچون غیر عربها هنگام وارد شدن کسی که برخی به منظور تعظیم برای برخی دیگر به پا میخیزند، برپا نشوید، ابو داود این حدیث را روایت کرده است. [۳۵۹]
صفت «أغیظ» که به منفورترین ترجمه شد، از جمله صفاتی است که همانند سایر صفاتی که به طریق کتاب و سنت به خداوند دادهاند مورد اختلاف واقع شده و همان مباحثی که میان فرق مختلف در خصوص صفات خداوند وجود دارد، در این صفت نیز صدق میکند. هیچ صفاتی نیست که در کتاب و سنت وارد شده باشد مگر اینکه تبعیت از آن و اثبات آن به گونهای که شایسته جلال و عظمت خداوند است، واجب میباشد. اثبات این صفات برای خداوند بدون تشبیه و منزه داشتن خداوند بیآنکه یکی از این صفات تعطیل شوند و این درخصوص تمامی صفات صدق میکند و همگی در یک حکماند. که دیدگاه اهل سنت و جماعت از صحابه و تابعین و تمام کسانی که بعد از آنها بودهاند و در زمره فرقه راهیافته از میان فرقههای هفتاد و سه گانهاند، همین دیدگاه است.
این اختلاف و چند دستگی در اواخر قرن سوم و پس از آن به وجود آمد و چنین اختلاف و تفرقه و چند دستگی و خروج از صراط مستقیم در میان امت برای کسانی که آگاهی و اطلاع دارند، پوشیده نیست. خداوند یگانه یاری رسان و کمککنندهای است.
از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:
نخست: نهی از اینکه فردی ملک الاملاک نامیده شود.
دوم: نهی از هر چیزی که در معنای ملک الاملاک است مثل قاضی القضاه.
سوم: فهم ودرک سخت گیری در این زمینهها و امثال آن، با قطع نظر از اینکه ممکن است در دل معنای اصلی آن مد نظر نباشد.
چهارم: فهم و درک اینکه چنین اسمهایی مختص خداوند سبحان است.
[۳۵۷] بخاری: کتاب الادب (۶۲۰۶) باب أبغض الاسماء الی الله مسلم: کتاب الاداب (۲۱۴۳) (۲۰) باب تحریم التسمی بملک الا ملاک وبملک الملوک. [۳۵۸] صحیح است: ابوداود: کتاب الادب (۵۲۲۹) باب فی قیام الرجل للرجل: ترمذی: کتاب الأدب (۲۷۵۴)باب ماجاء فی کراهیة قیام الرجل للرجل، البانی نیز در الصحیحة (۳۵۷) آن را صحیح دانسته است. [۳۵۹] ضعیف است: ابوداود کتاب الادب (۵۲۳۰) باب فی قیام الرجل للرجل. البانی در الصحیحة (۳۴۶) ان را تضعیف کرده است و میگوید: ضعیف است و در سند آن آشفتگی و ضعف و جهالت وجود دارد.