فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب آنچه پیرامون قربانی کردن برای غیر خدا آمده است

باب آنچه پیرامون قربانی کردن برای غیر خدا آمده است

خداوند بلند مرتبه می‏فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٦٣[الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳] یعنی: «بگو: نماز، عبادت، زیستن و مردن من از آن خدایی است که پروردگار جهانیان است. خداوند هیچ شریکی ندارد و به همین دستور داده شده‌ام و من اولین مسلمان هستم. (یا نخستین تسلیم شده امر خداوندم)».

مصنف می‏گوید: باب آنچه پیرامون قربانی کردن برای غیر خدا آمده است. یعنی آنچه از وعده عذاب برای این کار آمده، چرا که آن شرک به خداست.

در ادامه با این فرموده خداوند استناد می‏کند که ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٦٣.

ابن کثیر می‏گوید: خداوند متعال به پیامبر خود دستور می‌دهد، تا به مشرکینی که به غیر از خداوند را می‌پرستند و برای آن قربانی می‌کنند خبر دهد که او صخالصانه برای خداوند نماز می‌خواند و قربانی می‏کند.

چرا که مشرکان بت‌ها را می‌پرستیدند و برای آن‌ها قربانی می‏کردند. پس خداوند متعال به او دستور مخالفت با آن‌ها و انحراف از چیزی که آن‌ها در آن هستند را می‏دهد و دستور می‏دهد که با اراده، نیت و عزمی همراه اخلاص، به خداوند متعال رو کند.

مجاهد در خصوص «نُسُک» می‏گوید: قربانی در حج و عمره است.

سفیان ثوری از سدی از سعید بن جبیر آورده است که «نُسُکی» یعنی قربانی من که ضحاک نیز چنین نظری دارد.

دیگران در خصوص ﴿وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِيمی‌گویند: یعنی آنچه از ایمان و عمل صالح که در حیاتم انجام داده‌ام و آنچه با آن می‌میرم ﴿ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَخالصانه برای خداوند جهانیان است. ﴿لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ او شریکی ندارد. ﴿وَبِذَٰلِكَیعنی به این اخلاص ﴿أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَدستور داده شده‌ام، و در این امت نخستین مسلمان هستم. زیرا اسلام هر پیامبری از دیگر افراد تابع آن پیامبر مقدمتر صورت می‌گیرد.

ابن کثیر می‏گوید: همانطوری که او پیامبر صفرموده است، تمامی انبیاء پیش از وی به سوی اسلام دعوت می‏دادند و اسلام همان عبادت خدای یگانه بی‌شریک است. همانطوری که خداوند می‏فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥[الأنبياء: ۲۵] یعنی: «ما پیش از تو هیچ پیغمبری را نفرستاده‌ایم مگر اینکه به او وحی کرده‏ایم که معبودی جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید». آیات دیگری را نیز در این معنا آورده است.

وجه مطابقت آیه با تفسیر و شرح در این است که خداوند متعال به بندگانش فرمان داده است تا با قربانی کردن به او نزدیک شوند، همانطوری که با نماز و سایر عبادات آنان را به بندگی خود فرا خوانده است.

خداوند بلند مرتبه به آن‌ها دستور داده تا تمام انواع عبادت‌ها را تنها برای او خالص کنند نه برای چیزهای دیگری غیر از او.

پس هنگامی که با قربانی کردن و سایر عبادات به غیر خداوند نزدیکی جویند، در واقع برای خداوند در عبادت کردن شریک قائل شده‌اند. که این مطلب ظاهر این فرموده خداوند است که می‏فرماید (لا شریك له) در این فرموده شریک در عبادت را از خود نفی می‌کند، که این امر به شکرانه خداوند روشن است.

خداوند می‏فرماید: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢[الكوثر: ۲] یعنی: «تنها برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن». از علی سروایت شده است که گفت: رسول خدا ص از چهار چیز برای من سخن گفت: خداوند لعنت کرده کسی را که برای غیر خدا قربانی کند، خداوند لعنت کرده کسی را که پدر و مادرش را لعن کند.

خداوند لعنت کرده کسی را که جنایت کاری را پناه دهد، خداوند لعنت کرده کسی را که حد و مرز زمین خود و همسایه‌اش را تغییر دهد. این حدیث را مسلم روایت کرده است.

مصنف می‏گوید: خداوند می‏فرماید: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢یعنی: تنها برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن. شیخ الاسلام می‏گوید: خداوند به پیامبرصدستور داده تا بین دو عبارت یعنی نماز و قربانی جمع کند.

دو عبادتی که بر نزدیکی، فروتنی، افتخار، حسن ظن، قوت یقین و آرامش و اطمینان قلب به خداوند و وعده او دلالت دارند، برعکس حالت کسانی که اهل خود بزرگ بینی و بد سرشت‌اند. و یا کسانی که خود را از خدا بی‌نیاز می‏دانند و در نمازشان نیازی به خدا حس نمی‏کنند. کسانی که از ترس فقر چیزی را برای خداوند قربانی نمی‏کنند. از این رو خداوند بین این دو، یعنی نماز و قربانی جمع کرده است. ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي[الأنعام: ۱۶۲] «نسک همان قربانی است که برای جستن روی خدا انجام می‏شود». این دو عبادت بالاترین چیزهایی هستند که به وسیله آن‌ها می‌توان به خداوند نزدیکی جست. از این رو آن دو را در آیه مذکور با فاء که بر سبب دلالت دارد آورده است، زیرا انجام آن‌ها سببی است برای برپا داشتن شکر خداوند به سبب آنچه از کوثر که خداوند به او بخشیده است.

نماز بالاترین عبادت بدنی و قربانی کردن نیز بالاترین عبادت مالی است. آنچه برای بنده در نماز جمع شده در غیر آن جمع نشده است، همانطور که صاحبان دل‌های بیدار آن را می‌شناسند و آنچه برای او در قربانی کردن فراهم می‏شود، هنگامی که با اخلاص و ایمان، قوت یقین و حسن ظن همراه باشد، چیزی شگفت انگیز است. پیامبرصفراوان نماز می‌خواند و قربانی می‌کرد.

(شارح) نماز بسیاری از انواع عبادات را در ضمن خود دارد از جمله آن‌ها: دعا، تکبیر، تسبیح، قرائت قرآن، به گوش دیگران رسانیدن قرائت، حمد و ثنای خداوند، قیام و رکوع، سجود و اعتدال، رو آوردن به خداوند متعال، رو آوردن دل و جان به سوی او و چیزهای دیگری که در نماز انجام دادن آن‌ها مشروع است.

تمامی این امور از انواع عباداتی که جایز نیست ذره‏ای از آن برای غیر خدا صرف شود. همچنین قربانی کردن نیز همانگونه که در سخن شیخ الاسلام گذشت، متضمن اموری از انواع عبادت است، مصنف می‏گوید: از علی سروایت شده است که گفت: رسول خدا صاز چهار چیز برای من سخن گفت: خداوند لعنت کرده کسی را که جنایتکاری را پناه می‌دهد، خداوند لعنت کرده کسی را که حد و مرز بین خود و همسایه‌اش را تغییر دهد. این حدیث را مسلم روایت کرده است.

مسلم این حدیث را به چند طریق روایت کرده [۹۹]که داستان مفصلی دارد.

همچنین امام احمد نیز آن را از ابو طفیل روایت کرده است که گفت: به علی گفتیم: ما را از چیزی با خبر کن که رسول خدا صبرای تو گفته است. (علی) گفت: چیزی را به من نگفته که بر مردم کتمان کرده است، ولی شنیدم که می‌فرمود: خداوند لعنت کرده کسی را که برای غیر خدا قربانی کند، خداوند لعنت کرده کسی را که جنایتکاری را پناه دهد، خداوند لعنت کرده کسی را که پدرو مادرش را لعن کند خداوند لعنت کرده کسی را که مرز زمین (خود و همسایه) را تغییر دهد. علی بن ابی طالب، همان امام امیر المومنین ابو الحسن هاشمی، پسر عموی پیامبر ص، همسر دختر پیامبرصفاطمه زهرا؛ از پیشگامترین پیشگامان نخستین و اهل بدر و بیعة رضوان، یکی از ده نفری که پیامبرصبه بهشت رفتن آن‌ها گواهی داده و چهارمین خلیفه از خلفای راشدین بود. مناقب او سمشهور است.

ابن ملجم خارجی (از خوارج) در رمضان سال چهلم هجری وی را به قتل رساند.

عبارت: «لعن الله» خداوند لعنت کرده است: لعن یعنی دوری از مظان و مواطن رحمت خدا.

بنابر قولی: لعین و ملعون، یعنی کسی که لعنت بر او تحقق یافته است. او بوسیله لعنت نفرین شود.

ابو سعادات می‏گوید: در اصل لعن یعنی رانده شدن و دوری از خداوند. اگر از سوی خلق باشد یعنی نکوهش و دعا.

شیخ الاسلام /در این معنا می‏گوید: خداوند از بندگان خود هرکس را که مستحق لعنت باشد بر او لعنت می‌فرستد، همانگونه که بر مستحقیق درود، درود می‌فرستد. خداوند می‏فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي يُصَلِّي عَلَيۡكُمۡ وَمَلَٰٓئِكَتُهُۥ لِيُخۡرِجَكُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَكَانَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَحِيمٗا٤٣ تَحِيَّتُهُمۡ يَوۡمَ يَلۡقَوۡنَهُۥ سَلَٰمٞۚ[الأحزاب: ۴۳-۴۴] یعنی: «او کسی است که بر شما عنایت و مرحمت می‏کند (درود می‌فرستد) و فرشتگانش نیز بر شما درود می‌فرستند تا خداوند شما را از تاریکی‌ها بیرون آورد و به نور برساند».

چرا که او پیوسته نسبت به مؤمنان مهربان بوده است. درودشان در روزی که او را ملاقات می‌کنند، امن و امان باد است.

در همان سوره، در آیه‌ای دیگر می‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَعَنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمۡ سَعِيرًا٦٤[الأحزاب: ۶۴] یعنی: «خداوند قطعا کافران را نفرین و از رحمت خود محروم کرده و برای ایشان آتش سوزانی فراهم ساخته است».

همچنین می‏فرماید: ﴿مَّلۡعُونِينَۖ أَيۡنَمَا ثُقِفُوٓاْ أُخِذُواْ وَقُتِّلُواْ تَقۡتِيلٗا٦١[الأحزاب: ۶۱] یعنی: «آنان نفرین شدگان و رانده شدگانند هر کجا یافته شوند گرفته خواهند شد و پیاپی به قتل خواهند رسید».

قرآن کلام خداوند متعال است که آن را بر جبرئیل علیه اسلام وحی کرده و فرستاده‌اش محمد صآن را ابلاغ نمود و جبرئیل از او شنید همانطوری که در باب الصلاة إن شاء الله خواهد آمد. صلاة همانگونه که قبلا گذشت ثناء خداوند متعال است. خداوند خود درود فرستنده و پاداش دهنده است همانطوری که کتاب و سنت و گذشتگان امت اسلام ما را به آن ارشاد و راهنمایی کرده‏اند.

امام احمد/می‏گوید: خداوند همیشه متکلم است و هرگاه که بخواهد (تکلم می‏کند).

عبارت «هرکس برای غیر خدا قربانی کند» شیخ الاسلام/در خصوص این فرموده خداوند: ﴿وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَيۡرِ ٱللَّهِۖ[البقرة: ۱۷۳] یعنی: «آنچه نام غیر خدا بر آن گفته شود»، می‏گوید: ظاهر آن، این است که آنچه برای غیر خدا قربانی شود. مثلا بگوید: این قربانی است برای فلان چیز یا کس، اگر چنین چیزی مقصود باشد، چه به لفظ بیاورد و چه نیاورد، تحریم چنین موردی از تحریم آنچه صرفاً برای خوردن گوشت ذبح می‌شود آشکار‌تر است. مثلا برای گوشت حیوانی را ذبح کند ولی با اسم مسیح یا امثال او عمل ذبح را انجام دهد، همانطوری که اگر چیزی را به منظور نزدیکی به خداوند ذبح کنیم پاکیزه‏تر و بزرگتر است از آنچه که برای گوشت ذبح کرده‏ایم چرا که آن را هنگام ذبح با بسم‏الله آغاز کرده‏ایم. بنابراین همانطوری که اگر چیزی با نام مسیح یا زهره ذبح شود حرام قلمداد می‌شود به طریق اولی آنچه که در آن گفته شود برای مسیح یا زهره ذبح می‌کنم یا چنین مقصودی در آن باشد حرام می‌گردد، زیرا کفر عبادت برای غیر خداوند بسیار بزرگ‌تر است از کفر طلب یاری کردن از غیر خداوند. از این رو اگر به منظور نزدیکی به غیر خدا ذبح شود حرام است اگر چه در آن بسم الله هم گفته شده باشد.

همانطوری که گروهی از منافقین این امت گاهی چنین اعمالی را انجام می‏دهند. همان کسانی که به وسیله ذبح (قربانی)، بوی خوش راه انداختن و اعمالی نظیر آن به ستارگان تقرب می‌جویند. اگر اینان مرتد باشند هیچ گاه قربانی آنان مباح نیست.

چرا که در قربانی آنان دو مانع وجود دارد:

نخست: اینکه با نام غیر خدا ذبح شده است.

دوم: قربانی فرد مرتد (از دین برگشته) است.

ذبح برای جن را که برخی از جاهلان در مکه انجام می‏دادند از زمزه اینگونه حرام‌هاست. از این رو از پیامبرصروایت شده است که از ذبیحه‏هایی که برای جن انجام می‌شود نهی کرد. [۱۰۰]

زمخشری می‏گوید: (عرب‌های جاهلی) هرگاه منزلی می‌خریدند یا می‌ساختند یا چشمه‌ای را استخراج می‏کردند، چیزی را از ترس اینکه جن به آنان آسیب برساند، قربانی می‏کردند. به همین سبب ذبیحه‌ها به جنیان اضافه شده است.

ابراهیم مروزی بیان کرده است: آنچه هنگام استقبال از پادشاه، به منظور نزدیکی به او ذبح می‏شود، اهل بخارا به حرام بودن آن فتوا داده‌اند. چرا که آن از جمله قربانی کردن با نام غیر خدا است. عبارت «خداوند لعنت کرده است کسی را که پدر و مادرش را لعن کند» والدین همان پدر و مادر و بالاتر است.

در صحیح [۱۰۱]آمده است که رسول خداصفرمودند: ناسزا گویی بر پدر و مادر از گناهان کبیره است. گفتند: ای رسول خدا! آیا کسی پدر و مادرش را ناسزا می‏گوید؟! فرمود آری. پدر کسی را ناسزا می‏گوید، او نیز بر پدرش ناسزا می‏گوید، مادر کسی را دشنام می‏دهد او نیز مادرش را دشنام می‏دهد و ناسزا می‏گوید.

عبارت «خداوند لعنت کرده است کسی را که جنایت کاری را پناه دهد». یعنی مانع می‌شود تا حقی که بر گردن او ست از او گرفته شود. لفظ عربی «آوی» یعنی به خود نزدیک می‏کند و از وی حمایت می‏کند.

در خصوص لفظ عربی «محدث» ابو سعادات می‏گوید: با کسره دال و فتحه آن بنا بر فاعل و مفعول بودن روایت شده است. اگر باکسره باشد به این معناست، هرکس که جنایت کاری را یاری کند و از دشمنش او را پناه دهد و مانع قصاس او شود. و اگر دال را با فتحه در نظر بگیریم به معنای امری است که آن فرد در دین خودش به وجود آورده و نوآوری کرده است. که ایواءِ «پناه دادن» در اینجا به معنای رضایت به آن بدعت و مقاومت بر آن است. پس هرگاه به بدعت رضایت داد و انجام دهنده‌اش را تأیید کرد و او را طرد نکرد، در واقع او را پناه داده است.

ابن قیم /تعالی می‏گوید: مراتب (درجات) این کبیره با اختلاف مراتب ذات اتفاق (جنایتی) که رخ داده متفاوت است. هرگاه ذات آن اتفاق بزرگ‌تر باشد. گناه کبیره آن نیز بزرگ‌تر است. عبارت «خداوند لعنت کرده است کسی را که حد و مرز زمین خود و همسایه‌اش را تغییر دهد».

لفظ عربی «منار الارض» یعنی نشانه‌های محدوده آن زمین.

ابو سعادات در کتاب «النهایة» در خصوص ریشه تَخَمَ در عبارت «ملعون من غیّر تخوم الارض» می‏گوید: تخوم یعنی نشانه‌ها و مرزهای زمین. واحد تخوم همان تخُم است. بنابر قول ضعیفی مقصود از آن حدود حرم بطور خاص است. وبنا بر قول دیگری عام بوده و تمام زمین مد نظر است. مقصود نشانه‌های است که در راه برای راهنمایی گذاشته شده‌اند.

بنابر گفته ای: وارد شدن ظالمانه کسی بر ملک دیگری و جدا کردن آن برای خود. لفظ تخوم با فتح تاء هم روایت شده است که جمع آن تُخُم است. تغییر آن یعنی پس وپیش رفتن در آن. این از جمله ظلم در زمین است که پیامبرصدر خصوص آن می‏فرماید: هرکس یک وجب در زمینی ظلم کند روز قیامت از هفت زمین آن را بر گردنش می‌آویزند [۱۰۲].

روایت مذکور بیانگر جواز لعن کسانی که ظلم می‌کنند بی‌آنکه تعیین شود.

ولی در خصوص لعن فاسقی که معین است دو نظر وجود دارد: یکی این که جایز است، ابن الجوزی و دیگران این نظر را برگزیده‏اند.

دوم اینکه جایز نیست، که ابو بکر عبدالعزیز و شیخ الا سلام این نظر را ترجیح داده‏اند و انتخاب کرده است.

از طارق بن شهاب روایت شده رسول خداصفرمودند: مردی بخاطر یک مگس وارد بهشت شد و مردی به سبب یک مگس وارد جهنم شد. گفتند: ای رسول خداصچگونه ممکن است؟ (در پاسخ فرمود) دو مرد بر قومی گذشتند که آن قوم بتی داشتند. به کسی اجازه نمی‏دادند از آنجا بگذرد مگر اینکه چیزی را برای آن بت قربانی کند. به یکی از آن دو نفر گفتند: قربانی کن. گفت: چیزی ندارم تا قربانی کنم. به او گفتند: قربانی کن اگر چه یک مگس باشد. پس مگسی را قربانی کرد و رهایش کردند و وارد جهنم شد. به دیگری گفتند: قربانی کن! گفت: هرگز چیزی را برای غیر خداوند عزه وجل قربانی نخواهم کرد، پس گردنش را زدند ووارد بهشت شد. احمد آن را روایت کرده است.

مصنف می‏گوید: از طارق بن شهاب روایت شده رسول خداصفرمودند: مردی بخاطر یک مگس وارد بهشت شد و مردی به سبب یک مگس وارد جهنم شد. گفتند: ای رسول خدا صچگونه ممکن است؟ (در پاسخ فرمود) دو مرد بر قومی گذشتند که آن قوم بتی داشتند. به کسی اجازه نمی‏دادند از آنجا بگذرد مگر جز اینکه چیزی را برای آن بت قربانی کند. به یکی از آن دو نفر گفتند: قربانی کن. گفت: چیزی ندارم تا قربانی کنم. به او گفتند: قربانی کن اگر چه یک مگس باشد. پس مگسی را قربانی کرد و رهایش کردند و وارد جهنم شد. به دیگری گفتند: قربانی کن! گفت: هرگز چیزی را برای غیر خداوند عز وجل قربانی نخواهم کرد، پس گردنش را زدند و وارد بهشت شد. احمد آن را روایت کرده است [۱۰۳].

ابن قیم/می‏گوید: امام احمد /گفته است ابو معاویه از اعمش از سلیمان بن میسره از طارق بن شهاب بطور مرفوع روایت کرد، پیامبرص فرمودند: مردی به سبب یک مگس وارد بهشت شد... ای آخر.

طارق بن شهاب همان بجلی الأحسی، ابو عبدالله است. بالغ شده بود که پیامبرصرا دید.

بغوی می‏گوید: در کوفه منزل گزید. ابوداود می‏گوید: پیامبر صرا دیده ولی چیزی از وی نشنیده است.

حافظ می‏گوید: اگر ثابت شود که پیامبر صرا دیده است در آن صورت صحابی است.

هر گاه ثابت شد از پیامبرصسخنی شنیده است، روایت وی از پیامبرصمرسل صحابی است، و بنا بر قول راجح چنین روایتی مقبول است. بنابر آنچه ابن حبان بدان قطعیت نهاده وفات وی در سال ۸۳ هـ ق بوده است.

عبارت «دخل الجنة رجل فی ذباب»یعنی مردی به سبب (بخاطر) یک مگس وارد بهشت شد. عبارت «گفتند: ای رسول خداصچگونه ممکن است؟» گویا چنین چیزی را نادر می‌پنداشتند و از آن تعجب کردند، بنابر این پیامبرصبرای آنان آنچه که این امر کوچک را در نزد آن‌ها بسیار بزرگ کرده بود، روشن کرد و تبیین نمود که این مستحق بهشت و دیگری مستحق جهنم بود. عبارت «دو مرد بر قومی گذشتند که آن قوم بتی داشتند» صنم: (بت)، در لفظ عربی یعنی تصویر تراشیده شده. همان طوری که قبلاً گذشت «وثن» نیز به آن اطلاق می‏شود. عبارت «لایجاوزه» یعنی از آن نمی‌گذشتند، به فردی اجازه نمی‏دادند از آنجا بگذرد مگر اینکه یک چیزی، اگر چه اندک باشد برای آن قربانی کند.

عبارت «به او گفتند قربانی کن اگر چه یک مگس باشد پس قربانی کرد و رهایش کردند و وارد جهنم شد» این عبارت بیانگر عظمت شرک است اگر چه در یک چیز بسیار کوچک باشد، باز هم موجب ورود به جهنم می‏شود، همانطوری که خداوند می‏فرماید: ﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ٧٢[المائدة: ۷۲] یعنی: «بی‏گمان هرکس انبازی برای خدا قرار دهد، خدا بهشت را براو حرام کرده است. جایگاه او آتش است، ستمکاران یار و یاوری ندارد. علاوه برآنچه گذشت مضامین مطرح شده در این حدیث عبارت‌اند از: برحذر داشتن از وقوع در شرک، چرا که انسان گاهی دچار آن می‌شود در حالی که نمی‏داند این همان شرکی است که موجب ورود فرد به جهنم است». آن شخص به سببی که ابتدا قصد آن را نداشت وارد جهنم شد و آن کار را به منظور رهای از شر بت‏پرستان انجام داد. آن مرد پیش از آن مسئله مسلمان بود. اگر مسلمان نبود پیامبر صنمی‌گفت: به سبب مگس وارد جهنم شد. عمل قلب بزرگ‌ترین مقصود است حتی نزد بت‏پرستان، که مصنف معنای آن را به خوبی مطرح کرده است.

عبارت «به دیگری گفتند: قربانی کن! گفت: هرگز چیزی را برای غیر خداوند قربانی نخواهم کرد». که این عبارت بیانگر فضیلت توحید و اخلاص است.

مصنف / می‏گوید: عبارت مذکور در آن روایت بیان گر شناخت جایگاه شرک در دل‌های مؤمنان است. چگونه بر کشته شدن خود پایداری کرد و با وجود اینکه تنها از وی عمل ظاهری را تقاضا کردند با درخواست آنان موافقت نکرد.

مسائل مطرح شده در این باب به طور مختصر عبارت‌اند از:

نخست: تفسیر آیه: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي[الأنعام: ۱۶۲].

دوم: تفسیر آیه: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢[الكوثر: ۲].

سوم: آغاز به لعنت کسی که برای غیر خدا قربانی کند.

چهارم: لعن کسی که والدین خود را لعن کند که از جمله آن لعن به پدر و مادر فردی در مقابل که او نیز به پدر و مادرش لعن کند.

پنجم: لعن کسی که جنایت کاری را پناه دهد. مقصود کسی که حق الله را رعایت نکند، . پس به فردی پناهنده می‌شود تا او را از اجرای آن حفاظت کند (مانع اجرای مجازات شود).

ششم: لعن کسی که مرز یا علامت زمین را تغییر دهد، همان خطوطی که بین حق تو و همسایه ات جدایی می‌افکند و آن‌ها را معین می‏سازد. تغییر آن نیز می‏تواند با پس و پیش کردن آن‌ها باشد.

هفتم: تفاوت میان لعن معین و لعن بر کسانی که اهل گناهند، بر وجه عموم.

هشتم: این داستان بزرگ، همان داستان مگس است.

نهم: شخص مذکور به سبب مگسی وارد جهنم شد که مقصود او آن (قربانی کردن برای مگس) نبود بلکه مقصود وی رهایی از شر مشرکان بود.

دهم: شناخت جایگاه شرک در دل‌های مؤمنان، اینکه چگونه آن فرد مؤمن بر مرگ خود پایداری کرد و با درخواست آنان موافقت نکرد، در حالیکه تنها عمل ظاهری را از وی درخواست کردند.

یازدهم: کسی که وارد جهنم شد مسلمان بود، چرا اگر کافر بود نمی‌گفت به سبب مگس وارد جهنم شد، (بلکه می‏گفت به سبب کفر وارد جهنم شد).

دوازدهم: روایت مذکور گواه است بر این حدیث صحیح که می‏فرماید: بهشت و جهنم به هرکدام از شما از بند کفشش نزدیکتر است.

سیزدهم: شناخت این مطلب که عمل قلب مقصود اصلی و بزرگترین هدف است، حتی نزد بت پرستان.

[۹۹] مسلم: کتاب الاُضاحی (۱۹۷۸) (۴۳): باب تحریم الذبح لغیر الله تعالی و لعن فاعله. [۱۰۰] موضوع است: بیهقی در سنن خود (۹/۳۱۴) از ابوهریرة بصورت مرفوع آورده است. البانی نیز در الضعیفه (۲۴۰) حکم به موضوع بودن آن داده است . [۱۰۱] بصورت موقوف صحیح است. مسلم: کتاب الایمان (۹۰) (۱۴۶): باب بیان الکبائر و اکبر‌ها. از حدیث عبدالله بن عمرو ب. [۱۰۲] از حدیث سعید بن زیدس: بخاری: کتاب الظالم (۲۴۵۲): باب اثم من ظلم شیئاً من الارض. [۱۰۳] موقوفاً صحیح است. احمد آن را در الزهد (۱۵، ۱۶) ابو نعیم در حلیة (۱/۲۰۳) از طارق بن شهاب از سلمان فارسی بصورت موقوف با سند صحیح آورده‌اند دو ستری در نهج السدید (۶۸) آن را مطرح کرده است.