فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب

باب

آن کس که از علما و امرا در تحریم آنچه خداوند آن را حلال نموده، و حلال دانستن آنچه خداوند آن را حرام کرده است، اطاعت کند. حقیقتاً آن‌ها را اربابانی غیر از خدا در نظر گرفته است.

ابن عباسب می‏گوید: نزدیک است از آسمان برشما سنگ فرو ببارد، (مصنف/می‏گوید) رسول الله چنین فرموده، و دیگران می‌گویند ابوبکر و عمر آن را گفته است.

باب من اطاعَ العلما ء والامراء فی تحریم ما اهل الله أو تحلیل ما حرم الله، فقد اتخذهم ارباباًمن دون الله.

لقول الله تعالی: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٣١[التوبة: ۳۱] یعنی: «(آن‌ها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را؛ در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتائی را که معبودی جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار می‌دهند»تفسیر این مطلب در نزد مصنف/هنگام ذکر حدیث عدی بن حاتمسبیان شده است.

و قال ابن عباسب: «یوشك أن تنزل علیهم حجارة من السماء أقول: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم وتقولون: قال ابوبكر وعمر».

«یوشك» با ضم حرف اول و کسر (شِ) معحمه به معنای نزدیک می‌شود و شتاب می‌گیرد.

این گفته از جانب ابن عباس در جواب کسی است که به او گفت: ابوبکر و عمر، تمتع عمره را به حج جایز نمی‏دانند و معتقدند که افراد حج بهتر است یا چیزی در این معنا و مضمون، ابن عباس معتقدبود که تمتع عمره به حج واجب است.

و در این راستا می‏گوید:

اگر فرد طواف بیت الحرام را انجام داد وسعی بین صفا و مروه را تا ۷ مسافت طی نمود، بخواهد یا نخواهد از احرام عمره خارج شده و دلیل آن حدیث سُراقة بن مالک است هنگامی که به آن‌ها دستور داد آن حج را عمره قرار بدهند و اگر طواف بیت و سعی بین صفا و مروة را انجام دادند از احلال به عمره خارج شوند، سراقة گفت ای رسول خدا آیا فقط امسال این کار را بکنم یابرای همیشه، فرمود برای همیشه. حدیث در الصحیحین آمده است. [۳۲۸]

بنابراین اگر شخصی بخواهد در مذاهب علما و اقوال و گفته‌های آنان و دلایلی که بر آن مطرح کرده‏اند جستجو و نظر کند اگر ملکه و توانایی سنجش و نظر در آن را داشته باشد می‏تواند و برای او مانعی وجود ندارد که یکی از آراء را برای خود برگزیند همچنان که خداوند متعال می‏فرماید:

﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩[النساء: ۵۹]

«و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا و پیغمبرا و برگردانید، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید این کار برای شما بهتر و خوش فرجام‌تر است»بخاری و مسلم و دیگران چنین آورده‌اند که [۳۲۹]نبی صگفت: اگر از امر و فرمان خودم پیروی می‌کردم قربانی که برای حرم هدیه کرده بودم پشت سر نمی‌انداختم و اگر حیوانی برای قربانی نداشتم از احرام خارج می‌شدم، این لفظ را بخاری در حدیث عایشهلآورده است و در حدیث جابر لفظ آن چنین آمده است»: آنچه را که شما را به آن فرمان دادم انجام دهید و اگر من حیوان را برای قربانی آب نمی‌دادم همان کاری را که به شما امر کردم انجام می‏دادم. این حدیث در شمار احادیثی است که قول ابن عباس را تایید می‏کند و در کل ابن عباس زمانی که دید بخاطر رأی ابوبکر و عمر عده‌ای از پذیرفتن حدیث روی گردان شدند گفت: «یوشك أن تنزل علیهم حجارة من السماء».

امام شافعی/می‏گوید: علما اجماع بسته‌اند زمانی که برای فردی سنت رسولصروشن و آشکار شد جایز نیست برای هیچ گروه و دسته‌ای آن را کنار بگذارد.

و امام مالک/چنین می‏گوید: که هیچ کس در بین ما وجود ندارد درد که (سخنش) رد و مردودی نداشته باشد مگر صاحب این قبرصسخن بزرگان در این رابطه بسیار است.(یعنی سخن هرکس قابل رد است جز پیامبرصکه سخنش لازم الاتباع است).

و علما پیوسته در ارتباط با حوادث و رویداد‌ها اجتهاد می‌کنند و بنابر حدیث هرکدام به نتیجه ثواب و درستی برسند برای او دو اجر در نظر گرفته می‌شود و اگر در اجتهادش به خطا رود برای او یک پاداش منظور می‏شود. [۳۳۰]

اما اگر دلیل (قاطعی از قرآن و سنت) بیابند باید بر اساس آن عمل ‏کنند و اجتهاد خود را ترک و رها کنند اما اگر حدیثی را در این رابطه نیابند یا اینکه ثبوت آن از جانب نبیصقطعی نباشد یا اینکه برای آن معارض و مخصص و مانند آن وجود داشته باشد در آن صورت برای امام جایز است که اجتهاد کند.

در عصر امامان چهارگانه /افراد احادیث را از کسانی یاد می‌گرفتند که آن را شنیده و استماع کرده بودند چنان که فردی در جستجوی حدیث سال‌ها به مسافرت در شهرها مختلف می‌پرداختند از این رو ائمه به تدوین و تصنیف احادیث باذکر سند آن روی آوردند و احادیث صحیح و حسن و ضعیف آن را از همدیگر تمیز دادند و فقها نیز در هرمذهب تصنیف و تالیفاتی را ارائه دادند و دلایل و استدلال‌های مجتهدین را در آن ذکر نمودند و از این طریق راه را برای طالب علم آسان کردند.

و هرامامی حکم را با دلیل و سندش ذکر می‏کردند. در سخن ابن عباسبتبعیت و تقلید از ددیگاه امامی خاص بی‏آنکه به دلیل توجه شود به طوری که دلیل نیز در دست است، شدیداً مورد انکار قرار گرفته است، به سبب مخالفت با دلیل. امام احمد گفته: احمد بن عمر البزار و زیاد بن ایوب و ابوعبیده حداد برای ما چنین نقل کرده‏اند که مالک بن دینار از عکرمة از ابن عباس چنین آورده که گفت: از ما نیست مگر کسی که قول نبی را برگزیند و غیر او را رها کند. بنابراین واجب است شخصی که دلیل را ترک کرده به خاطر گفته یکی از علما هرکس که باشد مورد قبول و پذیرش واقع نشود، نصوص ائمه نیز دلالت بر همین دارد و اینکه اجتهاد جایز نیست مگر در مسائلی که دلیلی از کتاب و سنت برآن وجود ندارد. بعضی از علما این مطلب را با این عبارت مورد توجه قرار داده‌اند که تقلید از عالم در مسایل اجتهادی اشکالی ندارد. اما اگر مخالفت بکند با کتاب و سنت و رأی اجتهادی را برگزیند)واجب است مورد رد واقع شود همان طور که ابن عباس و شافعی و مالک و احمد گفته‏اند و بر آن اجماع بسته شده است و همچنان که در کلام امام شافعی گذشت.

امام احمد می‏گوید: در شگفتم از قومی که اسناد (حدیث) و صحت آن را شناخته‌اند و به رأی ونظر سفیان عمل می‌کنند در حالی که خداوند می‏فرماید ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٦٣[النور: ۶۳].

«آنان که با فرمان ما مخالفت می‌کنند باید از این بترسند که بلایی گریبانگیرشان گردد یا اینکه عذاب دردناکی دچارشان شود».

خداوند متعال می‏فرماید: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٦٣[النور: ۶۳].

آیا می‏دانید مقصود از فتنه چیست؟

فتنه یعنی شرک، زیرا امکان دارد از طریق رد کردن قسمتی از آن قول در دل زیغ و انحراف از حق به وجود بیاید که فرد از آن طریق هلاک می‏شود.

این کلام را از امام احمد/ فضل پسر زیاد و ابوطالب روایت کرده‏اند، فضل از احمد چنین می‏آورد: در قرآن نظر کردم، اطاعت از رسول را در ۳۳ جا یافتم. آنگاه شروع می‏کند به تلاوت این آیه ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٦٣[النور: ۶۳].

از گفته او قول خداوند متعال «الفتنه» به معنای شرک را تا اخر آیه (فیهلک) مطرح ساخته سپس به تلاوت این آیه می‌پردازد:

﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥[النساء: ۶۵] «اما نه به پروردگارت سوگند که آنان مومن به شمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملا تسلیم قضاوت تو باشند».

ابو طالب از احمد چنین می‏آورد که به او گفته شد: گروهی هستند که به حدیث فرا می‌خوانند اما خودشان پایبند رأی سفیان و غیر او می‌شوند. گفت: تعجب می‌کنم از کسانیکه استماع حدیث کرده‏اند و اسناد و صحت آن را شناخته‌اند و به سوی آن دعوت می‌کنند، آنگاه از راأی سفیان و دیگران پیروی می‌کنند. خداوند متعال می‏فرماید ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٦٣آیا می‌دانی فتنه چیست؟ فتنه کفر است خداوند می‏فرماید: ﴿ٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ[البقرة: ۱۹۱] برگرداندن مرم از دین بدتر از کشتن است. شیخ الاسلام/از احمد /چنین می‏آورد که آنان حدیث رسول را فرا می‌گیرند اما غبطه هوی وهوس آن‌ها را به سوی رأی می‌کشاند.

عبارت «عرفو ا الاسناد» یعنی اسناد حدیث و صحت آن را شناختند، زمانی که سند یک حدیث درست باشد آن حدیث نزد اهل حدیث و دیگر علما ءصحیح به شمار می‏آید.

و مقصود از سفیان: همان سفیان ثوری امام زاهد و عابد فقیه و معتمد است، که شاگردانی دارد که پیرو و دنباله رو رأی و نظر او هستند مذهب او مشهور است و علماء/در کتاب‌های که بحث از مذاهب ائمه شده آن را ذکر کرده‏اند مانند: التمهید و الاستذ کار ابن عبدالبر و اشرف علی مذاهب الاشراف ابن منذر و المحلی ابن حزم و المغنی ابومحمد عبدالله بن قدامة الحبنلی و دیگر منابع.

گفته امام احمد/«عجبت لقوم عوفو الاسناد وصحته...»انکاری است از جانب او برکس که آن را تأویل می‏کندو بر قلبهای زیغ زده‌ای که شخص به وسیله آن کافر می‌شود و در حقیقت این امر ناپسند فراگیر شده خصوصاً در بین افراد منتسب به علم، به گونه‌ای که در رویگردانی از کتاب و سنت عزم بسته‌اند و از متابعت رسول صو تعظیم اوامر و نواهی او سرباز زده‌اند و از جمله گفته‌های آنان این است و چنین شخصی می‏گوید: فردی که من از او تقلید کرده‌ام به حدیث و ناسخ و منسوخ آن آگاهتر است و گفته‌هایی از این نحو که نهایت آن‌ها ترک متابعت و پیروی از رسولصکسی که هرگز از روی هوی و هوس سخن نمی‏گوید، است در حالی که فرد مورد اعتماد آن‌ها دچار خطا و اشتباه در رأی و گفته و عملکرد) می‌شود چنان که سایر ائمه نیز با او مخالفت می‌ورزیده‌اند و با دلیل از قول او ممانعت می‌کرده‏اند در واقع هیچ امامی نیست مگر اینکه بعضی از علم را داشته باشد نه همه آن را، بنایراین بر هر مکلفی واجب است اگر دلیلی از کتاب و سنت رسول به او رسید و معنای آن را در ک کرد و فهمید، همان را برگزیند و عمل کند اگرچه با او مخالفت بورزند. کسانی که با آن مخالفند همان گونه که خداوند متعال می‏فرماید: ﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٣[الأعراف: ۳].

«از چیزی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان بر شمانازل شده است و جز خدا از اولیاء و سر پرستان دیگری پیروی نکنید متوجه (اوامر و نواهی خدا) هستید(و کمتر پند می‌گیرد)».

و خداوند می‏فرماید: ﴿أَوَ لَمۡ يَكۡفِهِمۡ أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَرَحۡمَةٗ وَذِكۡرَىٰ لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٥١[العنكبوت: ۵۱].

«آیا همین اندازه برای آنان کافی و بسنده نیست که ما این کتاب را بر تو نازل کرده‏ایم و پیوسته برآنان خوانده می‌شود مسلماٌ در نزول این کتاب رحمت بزرگی در حق بندگان و تذکر سترگی است (برای کسانی که درهای قلب خود را به روی حقیقت می‌گشایند)».

مساله اجماع بر این مساله و بیان اینکه مقلد جزء اهل علم به حساب نمی‏آید قبلا گذشت، و ابو عمر بن عبدالبرو دیگران نیز اجماع برآن را ذکر کرده‏اند.

می گویم (شارح): جز افراد جاهل و مقلد که به کتاب و سنت آگاه نیستند به آنان تمایل دارند و مخالف باآن نیستند و این افراد گرچه گمان می‌کنند از ائمه پیروی می‌کنند اما در حقیقت با آنان مخالفت می‌ورزند و غیر راه آن‌ها را دنبال می‌کنند، همان طور که گفته‌های امام مالک و شافعی و احمد بیانگر آن است، البته امام احمد به این مطلب اشاره می‏کند که تقلید قبل از کامل شدن حجت مورد ذم نیست بلکه از جانب کسی جای ایراد و اشکال دارد که حجت برای او کامل شده باشد اما به سبب گفته یکی از امامان با آن مخالفت کند و این نشأت گرفته از عدم روی آوردن به تدبر در کتاب و سنت و گرایش به کتاب‌های متاخرین و از طریق آن‌ها بی‏نیازی جستن به وحی الهی است و این شبیه اتفاقی است که برای اهل کتاب افتاده به نحوی که خداوند در مورد آن‌ها می‏گوید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ[التوبة: ۳۱].

که ذکر آن در حدیث عدی بن حاتم گذشت.

بنابراین، کسی که نفش را در خالص کرده، واجب است هنگامی که کتاب علما را خواند و در آن تامل و تدبیر نمود و گفته‌هایشان را شناخت، آن را بر آنچه در کتاب و سنت است عرضه کند، و هر مجتهدی از بین علما و طرفداران و منتسبین به مذهب او باید دلیل او راذکر کنند و حق در مورد یک مساله یک چیز است و به تمام امامان در اجتهادی که کرده‏اند پاداش و ثواب تعلق می‌گیرد و کسی منصف است که در کلام آن‌ها و راه‌های شناخت مسائل و حضور آن در ذهن و تمیز درست از خطا با ادله مورد استناد آنان تدبر و تامل نماید تا دلیل قویتر را شناسایی کند و از همان تبعیت نماید، دلیل براین اصل در قرآن و سنت بیش از حصرو بیان است همان طوریکه ابوداود با سند از اناس که جزء اصحاب معاذ است نقل کرده که: رسول اللهصزمانی که خواست معاذ را به یمن بفرستد گفت: هنگامی که برای داوری پیش تو بیایند چگونه قضاوت می‌کنی؟ گفت براساس کتاب خدا، فرمود: اگر آن را در کتاب خدا نیافتی؟ گفت: به سنت رسول اللهصفرمود: اگر در سنت رسول اللهصهم نبود؟ گفت اجتهاد به رأی می‌کنم و در آن کوتاهی نمی‌کنم آنگاه پیامبرصبرسینه او دستی زد و گفت خدا را شکر می‌کنم که فرستاد رسول خدا را به آنچه رسول خدا به آن راضی است موفق گردانده است. و به ترتیب سند آن را از حارص بن عمر از اناس جزء اصحاب معاذ بن جبل آورده است.

ائمه/در شرح و بیان مسائل کوتاهی نکرده‏اند اما زمانی که همان مطلب در سنت بیان شده باشد از تقلید کردن از خودشان نهی کرده‏اند زیرا آنان به این امر آگاهی دارند که در دنیای علم چیزهایی [۳۳۱]هست که آن را فرا نگرفته‏اند و دیگران یاد گرفته‌اند و از این دست مسائل بسیارند و کسی که در اقوال و گفته‏های علما نظر کند این نکته براو پوشیده نمی‌ماند.

ابو حنیفه/می‏گوید: اگر سخنی از رسولصبیابم آن را بر سر و چشم می‌نهم و همچنین سخن صحابه را بر سر و چشم می‌نهم، اما آنچه از تابعین آمده باشد ما هم افرادی هستیم مانند آن‌ها، و هچنینن می‏گوید: اگر چیزی گفتم که با کتاب خدا مخالفت داشته باشد آن را ترک کنید، به او گفته شد: اگر قول تو با قول رسولصمخالفت داشته باشد چی؟ گفت: قول من را کنار بگذارید و به قول رسول عمل کنید. به او گفته شد اگر با گفته صحابه مغایرت داشته باشد چی؟ گفت: به گفته صحابه عمل کنید.

ربیع می‏گوید: از شافعی/شنیدم که می‌گفت: اگر در کتاب من بر خلاف سنت رسولصچیزی یافتید به آنچه رسول گفته عمل کنید و قول من را کنار بگذارد. و گفته: اگر حدیث پیامبر صمخالف با رأی و نظر من باشد، رأی من را به دیوار بکوبید (و زیر پا نهید).

مالک: از گفته هرکس می‌شود پیروی کرد یا آن را ترک نمود به غیر از رسول خداصو همانند این قول قبلا نیز از او بیان شده است. بعد از ذکر این موارد هیچ عذری برای مقلد باقی نمی‌ماند و اگر ما کلام علما را در این رابطه کوتاه و مختصر بیان کرده‏ایم به این دلیل بوده که از مقصود اصلی خود دور نشویم و آنچه ذکر کرده‏ایم برای کسی که طالب هدایت باشد کفایت می‏کند.

«لعله اذا رد بعض قوله»یعنی قول رسول اللهص «ان یقع في قبله شیءٌ من الزیع فیهلك»تذکری بوده از جانب مصنف /بر این مطلب که رد کردن قول رسولص سبب انحراف قلب‌ها و عامل هلاکت در دنیا و اخرت محسوب می‌شود همچنان که خداوند ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٥[الصف: ۵] متعال می‏فرماید: آنان چون از حق منحرف شدند خداوند دل‌هایشان را بیشتر از حق دور داشت، خداوند مردمان نافرمان را هدایت نمی‏دهد. شیخ الاسلام /در معنی قول خداوند متعال ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ[النور: ۶۳] می‏گوید: اگر مخالف امر رسولصاز کفر و شرک و عذاب دردناک بر حذر داده شده باشد، مخالفت او بیانگر کفر او و در افتادن به عذاب الیم است بدیهی است که عذاب دردناک به خاطر صرف انجام معصیت است اما اضافه شدن کفر برای کوچک شمردن امر رسولصاست. همان طور که ابلیس لعنت خدا بر او باد چنین کرد. ابو جعفر بن جریر/از ضحاک نقل می‏کند که در مورد: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ[النور: ۶۳] گفت: بر قلب او مهر زده می‌شود و ایمن نیست از اینکه کفر را بر زبان آورد و گردنش از آن طریق زده می‏شود.

ابن جریر می‏گوید: «عن» بدان سبب آمده زیرا معنی کلام چنین است: بپرهیز از کسانی که از امر او خود را بر حذر می‌دارند و از آن روی می‌گردانند و به آن پشت می‌کنند.

«أویصیبهم» یعنی در زندگی زود گذر دنیا عذاب و رنج خداوند بخاطر مخالفت با امر و دستور او آن‌ها را در برگیرد.

از عدی بن حاتم روایت شده که شنید پیامبرصدر این آیه را قرائت می‏کند ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٣١[التوبة: ۳۱].

می‌گوید: به او گفتم ما آن‌ها را عبادت نکرده‏ایم گفت: آیا آنان حرام نمی‏کنند حلال خدا را وشما هم آن را حرام می‏دانید و حلال نمی‏کنند حرام خدا را و شما هم آن را حلال می‌پندارید، گفتم بله، گفت: عبادت آن‌ها همین است. احمد و ترمذی آن راروایت کرده‏اند و حسن دانسته‌اند.

از عدی بن حاتم روایت شده که شنید پیامبرصدر این آیه را قرائت می‏کند ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٣١[التوبة: ۳۱].

می گوید: به او گفتم ما آن‌ها را عبادت نکرده‏ایم گفت: آیا آنان حرام نمی‏کنند حلال خدا را وشما هم آن را حرام می‏دانید و حلال نمی‏کنند حرام خدا را و شما هم آن را حلال می‌پندارید، گفتم بله، گفت: عبادت آن‌ها همین است. احمد و ترمذی آن راروایت کرده‏اند و حسن دانسته‌اند. [۳۳۲]

این حدیث به طرق گوناگونی روایت شده، ابن سعد و عبد بن حمید و ابی منذر و ابن جریر و ابن ابی حاتم و طبرانی و أبو شیخ و ابن مردویه و بیهقی آن را روایت کرده‏اند.

از عدی بن حاتم سیعنی طائی مشهور. و حاتم بن عبدالله بن سعد بن حشرج با فتح (ح) – مشهور به سخاوت و بخشش است ف عدی در شعبان سال ۹ هجری بر پیامبرصوارد شد و اسلام آورد و ۱۲۰ سال عمر کرد.

حدیث دلالت دارد بر اینکه اطاعت از احبار و رهبان در آنچه نزد خداوند معصیت به شمار می‏آید عبادت آن‌ها و غیر خدا به حساب می‏آید و جزء شرک اکبر است که خداوند آن را نمی‌بخشد به خاطر قول خداوند متعال در آخر آیه ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٣١[التوبة: ۳۱] و همانند این قول خداوند ﴿وَلَا تَأۡكُلُواْ مِمَّا لَمۡ يُذۡكَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ وَإِنَّهُۥ لَفِسۡقٞۗ وَإِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡۖ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ١٢١[الأنعام: ۱۲۱] «از گوشت حیوانی نخورید که به (هنگام ذبح عمداً)نام خدا بران برده نشده است (و یا به نام دیگران و یا بخاطر بتان سر بریده شده است) چرا که خوردن از چنین گوشتی نافرمانی از امر خداوند است بی‏گمان اهریمان و شیاطین صفتان، مطالب وسوسه انگیزی به طور مخفیانه به دوستان خود القاء می‌کنند تا اینکه با شما منازعه و مجادله کنند، اگر از آنان اطاعت کنید بی‏گمان شما (مثل ایشان) مشرک خواهید بود، و این جزء اموری است که بسیاری از مردم و به کسانی که از آن‌ها تقلید کرده‏اند گرفتار آن شده‌اند چرا که آن دلیل را معتبر نشمرده‏اند».

و با مقلّد بودن مخالفت ورزیده‌اند و از این حیث عمل آن‌ها شرک به حساب می‏آید. برخی افراط کرده‏اند و اخذ به دلیل را – که مورد ما نیز همین است – ناپسند دانسته‌اند یا حرام اعلام نموده‌اند و فتنه در اینجا بزرگتر و عظیم‌تر شده است و آنان چنین اظهار می‏دارند که اخذ دلیل وظیفه مجتهد است زیرا ما نسبت به ما از ادله آگاهی بیشتری دارند و چه بسا آن‌ها زبان به نکوهش کسانی که پایبند دلیل شده‌اند می‌گشایند و شکی نیست که این به دلیل غریب بودن اسلام است همان طور که شیخ ما/در المسائل بیان می‌دارد؛ اوضاع و احوال تغییر پیدا کرد تا جایی که در نزد اکثریت عبادت راهبان جزء افضل‌ترین اعمال شد و برآن اسم ولایت را گذاشتند و عبادت احبار همان علم و فقه شد و بعد شرایط به گونه‌ای شد، شخصی که جزء صالحین نبود و به تعبیر دیگر در شمار جاهلین قرار داشت مورد عبادت قرار گرفت.

اما اطاعت و فرمانبرداری از امیران و حاکمان در امور مخالف شرع خدا و رسول خدا در گذشته و حال در بیشتر ممالک بعد از خلفای راشدین امر رایج و عادی به شمار می‌رفته است در حالی که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥٠[القصص: ۵۰].

«پس اگر (این پیشنهاد تو را نپذیرفتند) و پاسخت نگفتند بدان که ایشان فقط از هواها و هوس‌های خود پیروی می‌کنند، آخر چه کسی گمراه و سرگشته‌تر از آن کسی است که در دین از هوی و هوس خود پیروی می‏کند بدون اینکه رهنمودی از جانب خداوند باشد مسلماً خداوند مردمان ستم پیشه را رهنمود نمی‌نماید». از زیاد بن حدیر نقل شده است که گفت: عمرس به من گفت: آن کس که اسلام را نابود می‏کند می‌شناسی؟ گفتم: نه، گفت: لغزش عالم، جدال منافق با قران و حکم امامان گمراه، دارمی آن را روایت کرده است.

خداوند ما و شما را از زمره کسانی قرار دهد که به حق هدایت می‌شوند و بدان عمل می‌کنند.

از جمله مسائل مطرح شده در این باب عبارتند از:

۱- تفسیر آیه نور.

۲- تفسیر آیه برائت.

۳- آگاهی از معنای عبادت که عدی آن را منکر شده است.

۴- تمثیل ابن عباس به ابوبکر و عمرشو تمثیل احمد به سفیان.

۵- تغییر اوضاع و احوال تا جایی که در نزد اکثریت عبادت رهبان جزء برترین اعمال گشته و به نام ولایت مشهور است و عبادت احبار: همان علم و فقه است و شرایط دوباره به نحوی تغییر یافت که شخص که جز ء صالحین نبود و به تعبیری در شماره جاهلین قرار داشت مورد عبادت واقع شد.

باب قول خداوند متعال ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا٦٠ وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ رَأَيۡتَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودٗا٦١ فَكَيۡفَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ جَآءُوكَ يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِيقًا٦٢[النساء: ۶۰-۶۲].

«ای پیغمبر آیا تعجب نمی‌کنی از کسانی که می‌گویند: بدآنچه بر تو نازل شده و بدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند (ولی با وجود تصدیق کتاب‌های آسمانی، بهنگام اختلاف) می‌خواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند و حال آنکه بدیشان فرمان داده شده است که (به خدا ایمان داشته و)به طاغوت ایمان نداشته باشند و شیطان می‌خواهد که ایشان رابسی گمراه کند و زمانی که بدیشان گفته شود به سوی چیزی بیایند که خداوند آن را بر محمدصنازل کرده است و به سوی پیغمبر روی آورید منافقان را خواهی دید که سخت به تو پشت می‌کنند اما چگونه است که چون به سبب (خبث نفوس و سوء) اعمالشان بلائی بدانان رسد به پیش تو می‌آیند و به خدا سوگند می‌خورند که ما مقصودی جز خیر خواهی (مردم) و اتحاد(ملت) نداشته‌ایم».

خداوند متعال می‏فرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ[النساء: ۶۰].

عماد بن کثیر /می‏گوید: آیه کسانی را که از کتاب و سنت روی گردانیده‌اند مورد مذمت قرار می‏دهد و آن‌ها را نکوهش می‏کند که داوری را به پیش آنچه که باطل است و طاغوت نام دارد می‌برند. و توضیحات علامه بن قیم در مورد طاغوت و حد و حدود آن پیشتر بیان شد، هر چیزی که فرد به وسیله آن از حدو حدود خودش تجاوز کند طاغوت نام دارد حال معبود باشد یا آنچه از آن تبعت و اطاعت می‏شود. بنابراین هرکس داوری، را به غیر کتاب و سنت ببرد در واقع داوری را به پیش طاغوت برده که خداوند بندگان مؤمنش را دستور داده که به آن کفر ورزند. در واقع داوری جز به کتاب و سنت و کسی که با آن‌ها حکم کند درست نیست و هر کسی به غیر آن دو متوسل شود از شرع خدا و رسولش صخارج شده است و آن را در جایگاهی قرار داده که شایسته آن نیست و همچنین هرکس چیزی غیر خدا را عبادت کند، عبادت طاغوت را به جا آورده است و اگر معبود صالح باشد عبادت عابد برای او به امر و فرمان شیطان بر می‌گردد همچنان که خداوند متعال می‏فرماید: ﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ مَكَانَكُمۡ أَنتُمۡ وَشُرَكَآؤُكُمۡۚ فَزَيَّلۡنَا بَيۡنَهُمۡۖ وَقَالَ شُرَكَآؤُهُم مَّا كُنتُمۡ إِيَّانَا تَعۡبُدُونَ٢٨ فَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ إِن كُنَّا عَنۡ عِبَادَتِكُمۡ لَغَٰفِلِينَ٢٩ هُنَالِكَ تَبۡلُواْ كُلُّ نَفۡسٖ مَّآ أَسۡلَفَتۡۚ وَرُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّۖ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٣٠[يونس: ۲۸-۳۰].

«روزی (برای رسیدگی به حساب و کتاب مردم) جملگی (کافران و مومنین) را گرد می‏آوریم سپس به کافران می‌گوییم: شما و معبودهایتان در جای خود بایستید بعد آن‌ها را از هم جدا می‏سازیم و معبودهایشان می‌گویند: شما ما را نپرستیده‌اید بلکه به وسوسه شیطان و به سخن دل گوش فرا داده‌اید و مجسمه ما را بخاطر منافع خود پرستش نموده‏اید، معبود حق ذات پروردگار است همین بس که خدا میان ما و شما گواه است که ما بدون شک از عبادت شما بی‌خبر بوده ایم، در آنجا (که میدان حشر و پهنه گردهمائی است) هر کسی کارهایی که قبلا در دنیا کرده است می‌آزماید و جملگی مردم به سوی آقا و مولای حقیقی خویش برگردانده می‌شوند و چیزهایی که به دروغ ساخته و به هم یافته بودند از میان بر می‌خیزند»، همانند این قول خداوند ﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ يَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِيَّاكُمۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ٤٠ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١[سبأ: ۴۰-۴۱].

(یاد آور شو) روزی را که خداوند جملگی آنان را گرد می‏آورد سپس به فرشتگان می‏گوید: آیا اینان شما را به جای من پرستش می‌کرده‏اند، می‌گویند تو منزهی (از این نسبتهای ناروائی که به ساحت مقدست داده‌اند ما بهیچوجه با این گروه ارتباط نداشته‌ایم)

و تنها تو یار و یاور ما بوده‌ای نه آنان، بلکه ایشان جنیان را می‌پرستیده‌اند و اکثر آنان به ایشان ایمان داشتهاند) و اگر جزء کسانی بود که به عبادت خودش فرا می‌خواند یا اینکه درخت، سنگ، قبر و دیگر اموری بود که مشرکان از آن‌ها بت‌هایی به شکل افراد صالح و ملائک درست می‏کردند در آن صورت آن جزء طاغوتی به شمار می‏آید که خداوند متعال بندگانش را امر کرده که به عبادت آن‌ها کافر شوند و از آنان و عبادت هر معبودی به غیر خدا بیزاری جویند که تمام این‌ها جزء عمل شیطان و از آراستنهای او به شمار می‌رود، در واقع او است که به هر باطلی فرا می‌خواند و آن را برای انجام دهنده‌اش می‌آراید اعمالی که تماماً مخالف با توحید و لا اله الله می‏باشد و توحید نپذیرفتن تمامی طاغوت‌هایی است که پرستشگران به غیر از خداوند آن را عبادت می‌کنند همان طور که خداوند می‏فرماید: ﴿قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ[الممتحنة: ۴] «در (رفتار و کردار) ابراهیم و کسانی که به او گرویدند، الگوی خوبی برای شماست، بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما چیزهایی که می‏پرستید بیزار و گریزانم و شما را قبول نداریم و در حق شما بی‌اعتنائیم و دشمنانگی و کینه توزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است تا زمانی که به خدای یگانه ایمان می‌آورید و او را به یگانگی می‌پرستید». هر شخصی که غیر خدا را عبادت کند با این عمل از حد و حدود خویش تجاوز کرده و شأن عبادت را برای کسی قائل شده که مستحق آن نیست.

امام مالک/می‏گوید: طاغوت آن چیزی است که به غیر خدا پرستش می‏شود.

و آن کس که به داوری غیر خدا و رسول خدا فرا می‌خواند، آنچه رسول آن را آورده ترک کرده است و از آن رویگردان شده است. و برای خداوند شریکی در طاعت و فرمانبرداری قرار داده است و همچنین با رسول صدر اموری که خدا به او دستور داده است مخالفت ورزیده است، خداوند در این رابطه می‏فرماید: ﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ[المائدة: ۴۹].

«و به تو ای پیغمبر فرمان می‌دهیم به اینکه در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا بر تو نازل کرده است و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکن و از آنان برحذر باش که تو را از برخی چیزهایی که خدا بر تو نازل کرده است بدور و منحرف نکنند».

و قول خداوند متعال ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥[النساء: ۶۵].

«اما نه به پروردگارت سوگند که آنان مومن بشمار نمی‌آیند تا تو را دراختلافات و در گیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته باشند و کاملا تسلیم (قضاوت تو) باشند».

بنابراین هرکس با امر خدا و رسول خدا به مخالفت برخیزد و در بین مردم به غیر آنچه خداوند فرو فرستاده حکم کند و در آن تابع هوی و هوس خود باشد طناب اسلام و ایمان از گردن او کنده شده هر چند گمان که مؤمن است. وخداوند کسی رکه اراده چنین کاری را بکند مورد سرزنش قرار می‏دهد و گمان بر ایمانشان را در ضمن این قول (یزعمون) که دلالت بر نفی ایمان دارد مورد تکذیب قرار می‏دهد. زیرا (یزعمون) غالباً برای کسی به کاربرده می‌شود که ادعایی می‏کند اما به دلیل مخالفت با موجب آن و انجام عملی که منافی با آن ادعا باشد، درغگو به شمار می‌رود. تحقق آن در این گفته خداوند متعال است ﴿وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ[النساء: ۶۰].

چرا که نپذیرفتن طاغوت رکن توحید به شمار می‌رود همچنان که در آیه بقره است. و اگر شخصی چنین رکنی را حاصل نکرده باشد موحد محسوب نمی‏شود و توحید اساس ایمان است.وبه وسیله آن است که تمام اعمال شایسته می‌شوند و با نبود آن است که فاسد می‌گردند همان طوری که در سخن خداوند متعال آمده است ﴿فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ[البقرة: ۲۵۶].

«کسی که به طاغوت کفر بورزد و به خدا ایمان بیاورد به محکم‌ترین دستاویز در آویخته است. پس داوری بردن پیش طاغوت ایمان آوردن به او است».

﴿وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا٦٠[النساء: ۶۰] خداوند در این آیه روشن می‏کند که داوری بردن به طاغوت از اموری است که شیطان به آن دستور می‏دهد و برای کسانی که از او اطاعت کنند آن را تزئین و زیبا می‌کند، همچنین در آن تبیین این مساله است که شیطان به وسیله آن هرکس را گمراه بیابد گمراه می‏سازد و از انجا که آن را با مصدر تاکید کرده و با بعد و دوری وصف نموده بزرگترین گمراهی و دورترین فاصله از هدایت را می‌رساند.

در آیه چهار مسأله مطرح شده: ۱- آن (داوری بردن) جزئی از اراده شیطان است.۲- گمراهی است ۳- با مصدر مورد تاکید قرار گرفته ۴- با دوری از حق و هدایت وصف شده است. پاک و منزه است خداوند!براستی این قران بزرگ و عظیم، در اوج بلاغت و شیوایی است و بیش از هر چیز بیانگر کلام خداوند جهانیان است که آن را به رسول بزرگوارش وحی نموده است آن بنده صادق و امینی که آن را به مردم ابلاغ نموده است.

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ رَأَيۡتَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودٗا٦١[النساء: ۶۱] خداوند متعال بیان می‌دارد که این صفت، صفت منافقان است و هرکس خواهان آن باشد و آ را انجام دهد هر چند گمان ایمان به خود را داشته باشد اما ایمان ندارد و در نهایت دوری از آن واقع شده است.

علامه ابن قیم/می‏گوید: این دلیل است براینکه هرکس به پذیرفتن داوری کتاب و سنت فرا خوانده شد و از آن سرباز زد جزء منافقین به حساب می‏آید.

﴿يَصُدُّونَلازم است و به معنای روی بر می‌گردانند است، زیرا مصدر آن صدوداً می‏باشد.

چه بسیار کسانی که متصف به این وصف شده‌اند به خصوص در بین کسانی که ادعای علم می‌کنند. در صورتی که آنان از آنچه کتاب خدا و سنت رسول صواجب کرده به سوی رأی کسانی که بسیار دچار خطا و اشتباه می‌شوند روی گردانند: افرادی در تقلید خود را مقلد امامان چهارگانه می‏دانند در صورتی که تقلید کردن برای آن‌ها جایز نیست و درست نیست به گفته کسی که گفته‌اش قابل اعتماد نیست، تکیه کنند. آنان قول مخالفت کتاب و سنت و قواعد شرعیت را معتمد قرار می‏دهند و فتوی را جز به وسیله آن صحیح نمی‌دانند. در بین چنین افرادی پیرو رسول صغریب و تنها است همان طور که تذکر به آن در باب پیشین گذشت.

تدبیر در این آیات و آیات بعد از آن، رویگردانی بیشتر مردم از حق و عمل به آن را در بیشتر اوقات نمایان می‏سازد

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ قَالُوٓاْ إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ١١[البقرة: ۱۱].

ابوالعالیه در مورد آن می‏گوید: مقصود این است که در زمین سرکشی نکنید زیرا کسی که در زمین به مخالفت خدا برخیزد و امر به معصیت خدا کند در زمین فساد به پا کرده است زیرا صلاح زمین و آسمان با اطاعت از خدا و رسول او مهیا می‏شود. خداوند متعال در مورد برادران یوسف اینگونه خبر می‌دهد: ﴿ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا ٱلۡعِيرُ إِنَّكُمۡ لَسَٰرِقُونَ٧٠ قَالُواْ وَأَقۡبَلُواْ عَلَيۡهِم مَّاذَا تَفۡقِدُونَ٧١ قَالُواْ نَفۡقِدُ صُوَاعَ ٱلۡمَلِكِ وَلِمَن جَآءَ بِهِۦ حِمۡلُ بَعِيرٖ وَأَنَا۠ بِهِۦ زَعِيمٞ٧٢ قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ عَلِمۡتُم مَّا جِئۡنَا لِنُفۡسِدَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا كُنَّا سَٰرِقِينَ٧٣[يوسف: ۷۰-۷۳].

«ندا دهنده ای از اطرافیان یوسف فریاد بر آورد ای کاروانیان شما دزدید (بایستید و تکان مخورید)، (برادران یوسف از این صدا بهم آمدند و) روبدیشان کرده گفتند: چه چیز گم کرده‌اید؟ گفتند: پیمانه شاه را گم کرده‏ایم و هرکس آن را برگرداند بار شتری را برابر آن می‌گیرد (رئیس آنان هم تاکید کرد و گفت:) و من شخصاً این پاداش را تضمین می‌کنم، (برادران یوسف) گفتند: به خدا سوگند شما می‏دانید ما نیامده‌ایم تا در سرزمین (مصر) فساد و تباهی کنیم و ما هیچگاه دزد نبوده‌ایم. آیه دلالت دارد بر اینکه هر معصیتی در زمین فساد به شمار می‏آید». و معنی مناسب آیه این است که: داوری بردن به غیر خداو رسول خدا از اعمال منافقان است و فساد در زمین محسوب می‏شود.

و آیه تذکری است بر این مسأله که نباید فریب گفته‌های اهل هواءو هوس را خورد اگرچه آن را با ادعایی که می‏کند بیاراید و همچنین تحدیری است بر غافل نشدن با رأی در صورتی که دلیلی از کتاب و سنت بر صحت آن نیاورده باشد چه بسیارند کسانی که صدق را با دروغ می‌شمارند و رد می‌کنند و کذب را درست می‏دانند و قبول می‌کنند و این جزئی از فساد در زمین است و اثرات بیشتری از فساد برآن مترتب می‌شود و به گونه‌ای که شخص را از حق خارج و داخل در باطل می‏سازد. از خداوند بخشش و سلامت و دور شدن دائمی از گناهان را در دین و دنیا و آخرت خواهانیم.

با تدبر در می‌یابیم که اوضاع و احوال بیشتر افراد چنین است مگر کسی که خداوند او را محفوظ داشته باشد و بر او با قوت و شدت ادعای ایمان منت نهاده باشد و به او عقل کاملی را هنگام ورود شهوت‌ها داده باشد و از بصیرت نافذی در برخورد با شبه‌ها برخوردار کرده باشد و این فضل خداوند است به هرکس که بخواهد می‏دهد و خداوند صاحب فضل عظیمی است.

قول خداوند متعال: ﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًاۚ إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٥٦[الأعراف: ۵۶].

«در زمین بعد از اصلاح آن فساد و تباهی نکیند و خدا را بیمناکانه و امیدوارانه بفریاد بخوانید، بیگمان رحمت یزدان به نیکوکاران نزدیک است».

﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًاۚ إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٥٦[الأعراف: ۵۶].

ابوبکر بن عیاش در مورد آیه می‏گوید: خداوند محمد را برای اهل زمین فرستاد در حالی که آن‌ها غرق در فساد بودند و به وسیله محمدصآن‌ها را اصلاح کرد. بنابراین هرکس به خلاف آنچه محمد آورده دعوت کند جزء مفسدین فی الارض به شمار می‌رود.

ابن قیم/ می‏گوید: اکثریت مفسران چنین گفته‏اند که در زمین با انجام معصیت‌ها فساد بر پا مکنید و به جز اطاعت از خداوند فرا نخوانید بعد از اینکه خداوند با فرستاندن رسولان و بیان شریعت آن را آباد کرده است، به تسلیم شدن به سوی خدا فرا خوانید که عبادت غیرخداوند و دعوت به غیر او، شرک است و شرک بزرگترین فساد در زمین بشمار می‏آید ودر حقیقت فساد زمین همان شرک ورزیدن به او اطاعت از متبوعی غیر رسول الله صبزرگترین فساددر زمین محسوب می‌شود و هیچ آبادانی و اصلاحی برای آن و اهل آن جز از طریق وحدانیت خداوند به اطاعت و عبادت و دعوت به سوی او نه غیر او وجود ندارد و همچنین این نکته که اطاعت و تبعیت تنها برای رسول او باشد و دیگران تنها در شرایطی که به اطاعت از رسول امر کننده، پیروی کردن از آن‌ها واجب می‏شود، اما اگر به انجام معصیت و خلاف شرعی دستور دادند گوش کردن و دنباله روی از آنان جایز نیست.

هرکس در اوضاع دنیا تدبر و تعمق کند هر آبادانی و عمرانی که در آن یافت به سبب توحید و عبادت و اطاعت از رسول خداوند است و هر شر وفتنه و بلا و قحطی و کمبود و تسلط دشمن و... در عالم به دلیل مخالفت با رسول خدا و دعوت به غیر فرمان خدا و رسول خدا است وجه تطابق این آیه با معنی آن چنین است که داوری به غیر خدا و رسول خدا بردن از بزرگترین اموری است که دنیا را با معصیت و گناه فاسد، می‏سازد. هیچ آبادانی جز با داوری کتاب خدا و سنت رسول اللهصبه وجود نمی‏آید و راه و روش مومنین همین است همان طوری که خداوند می‏فرماید: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥[النساء: ۱۱۵].

«کسی که با پیغمبر دشمنانگی کند بعد از آنکه راه هدایت (از راه ضلالت برای او) روشن شده است و راهی جز راه مومنان در پیش گیرد او را همان جهتی که (به دوزخ منتهی می‌شود و) دوستش داشته است رهنمود می‌گردانیم و به دوزخش داخل می‌گردانیم و با آن می‌سوزانیم و دوزخ چه بدجایگاهی است».

قول خداوند متعال: ﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ٥٠[المائدة: ۵۰].

«آیا (آن فا سقان از پذیرش حکم تو بر طبق آنچه خدا نازل کرده است سرپیچی می‌کنند و) جویای حکم جاهلیت (ناشی از هوی و هوس) هستند؟ چه کسی برای افراد پرهیز کار بهتر از خدا حکم می‏کند».

﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ٥٠[المائدة: ۵۰].

ابن کثیر/می‌گوید: خداوند کار کسانی را که از حکم خداوند که مشتمل بر هر خیری و دوری کننده از هر شری است سرباز می‏زنند و خارج می‌شوند و به سوی آراء کسانی که بدون سندی از شرع و بر اساس هوی و هوس آن را وضع کرده‏اند می‌روند، زشت و ناپسند می‌شمارد و از آن نهی می‏کند.

همان طور که در دوران جاهلیت بر اثر جهل و گمراهی به همان آراء حکم می‏کردند و همان گونه که تاتار سیاست‌های چنگیز خان را که در کتابی به اسم «یاسا» درج شده بود اجرا می‏کردند آن برگرفته از احکام شریعت‌های گوناگون یهودی، نصرانی و اسلامی بود، و بخش زیادی از آن احکام نیز صرفاً بر اساس هوی و هوس شخصی استخراج شده بودند. بنابراین در بنیان شریعتی مقدم بر حکم کتاب و سنت شده بود و هرکس چنین کاری انجام دهد کافر است و جنگیدن با او تا زمانی که به حکم خدا و رسول خدا برگردد و به غیر آن دو، کم وزیاد حکم نکند واجب است.

﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ٥٠[المائدة: ۵۰].

استفهام انکاری است یعنی هیچ حکمی بهتر از حکم خداوند متعال نیست و این به خاطر به کار بردن فعل افعل تفضیل است که در طرف دیگر آن مشارکتی وجود ندارد. چه کسی عادلتر است در حکم داوری از خداوند، از نظر کسی که شریعت خدا را فهمیده، درک کرده، ایمان آورده، و یقیین دارد به اینکه خداوند حاکم‌ترین حاکمان است و مهربانتر است نسبت به بندگانش از والدین نسبت به فرزندانشان آگاه به مصالح بندگانش است، توانابر انجام هر کاری است و در گفتار و کردار شرع و تقدیرش حکیم است.

آیه مذکور تحذیری است بر حکم جاهلیت و ترجیح آن بر حکم خدا و رسول خدا. و هرکس آن را انجام دهد از حکم برتر که حق باشد سرباز زده و به ضد آن که باطل باشد روی آورده است.

از عبدالله بن عمروسروایت شده که رسول الله صفرمود: کسی از شما ایمان ندارد مگر اینکه هوای او تابع آن چیزی باشد که من آورده‏ام. نووی می‏گوید: حدیث صحیح است، آن را در کتاب الحجه باسند صحیح روایت کرده‌ایم.

عن عبدالله بن عمروس: ان رسول الله صقال: «لا یومن احدكم حتی یكون هواه تبعاً لما جئت به»قال النووی: حدیث صحیح، رویناهُ فی کتاب الحجة بسندٍ صحیحٍ [۳۳۳].

این حدیث را شیخ ابو الفتح نصر بن ابراهیم مقدسی شافعی در کتاب «الحجة علی تارک المحجة» با سند صحیح روایت کرده است همان طور که مصنف/آن را از نووی ذکر نموده است، طبرانی و ابو بکر بن عاصم و حافظ ابو نعیم آن را در «اربعین» که شرط شده اخبار صحیح در آن بیاید روایت کرده‏اند و شاهد آن در قرآن این قول خداوند متعال است ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ[النساء: ۶۵] اما، نه!... به پروردگارت سوگند که آنان مومن به شمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و در گیریهای خود به داوری نطلبند و این قول خداوند متعال ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ[الأحزاب: ۳۶].

هیچ مرد وزن مومنی در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشد، اختیاری از خود در آن ندارند. و همچنین این گفته پروردگار: ﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ[القصص: ۵۰].

«سپس اگر(این پیشنهاد تو را نپذیرفتند و) پاسخت نگفتند بدان که ایشان فقط از هوی و هوس‌های خود پیروی می‌کنند».

«لا یومن احدكم» یعنی جز کسانی که به سبب آن دارای کمال ایمان واجب هستند و خداوند به سبب آن وعده وارد شدن به بهشت و نجات یافتن از آتش را داده است نمی‌شوید و ممکن است از اهالی اسلام درردیف اهل معصیت و بی‌ادبی قرار گیرید.

«حتی یكون هواه تبعاٌ لما جئت به»

هوی (با الف مقصوره) یعنی آنچه نفسش آن را می‌خواهد و دوست دارد به آن تمایل دارد اگر آن چیزی که نفس شخص آن را دوست دارد و به آن گرایش دارد. و مطابق با آن عمل می‌کند، تابع آورده‌های رسول با شد و بر خلاف آن عمل نکند، در آن صورت این صفت، صفت اهل ایمان مطلق به حساب می‏آید و اگر چنین نباشد و به خلاف آموزه‌های نبی صعمل کند یا در پاره‌ای مواقع، یا اینکه بیشتر وقتها، کمال ایمان واجب از او منتفی خواهد شد، همچنان که در حدیث ابوهریرة آمده است. [۳۳۴]

«فرد زانی زنا نمی‏کند مگر اینکه در هنگام زنا مومن نیست، شخص دزد، دزدی نمی‏کند مگر اینکه در هنگام دزدی مومن نیست یعنی فرد با معصیت کمال ایمان واجب را ملغا می‏سازد و در مرتبه پایین تری از تسلیم قرار می‌گیرد و ایمانشان کاهش می‌یابد و ایمان بر او اطلاق نمی‏شود مگر با قید معصیت و فسق مثلا گفته می‏شود: مومن عاصی، یا مومنی که به دلیل گناه فاسق است و او مطلق ایمانی که شخص به وسیله آن از اسلام خارج نمی‏شود را داراست»، همچنان که خداوند متعال می‏فرماید: ﴿فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْۚ فَإِن كَانَ مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّكُمۡ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ[النساء: ۹۲] باید برده مومنی را آزاد کند.

ادله بر این مطلب از جانب سلف امت و پیشوا یا نشان اینگونه بیان شده است که ایمان قول و عمل و نیت است که با طاعت زیاد می‌شود و با گناه و معصیت کم می‌شود و دلایل آن در کتاب و سنت بی‏شمار است. مثلا قول خداوند متعال ﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ[البقرة: ۱۴۳].

«و خدا ایمان شما را که (انگیزه پیروی از پیغمبر است) ضایع نمی‌گرداند». یعنی به خاطر نماز تان به سمت بیت المقدس قبل از اینکه قبله تغییر کند. و مانند گفته پیامبر صبه وفد عبدالقیس: به شما امر می‌کنم تنها به خداوند ایمان داشته باشید آیا می‏دانید تنها به خداوند ایمان داشتن یعنی چه؟

شهادت به اینکه هیچ الهی به غیر از الله وجود ندارد، این حدیث در الصحیحین و السنن آمده است [۳۳۵]و دلیل بر اینکه ایمان زیاد می‌شود این قول خداوند متعال ﴿وَيَزۡدَادَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِيمَٰنٗا[المدثر: ۳۱] «و بر ایمان مومنان نیز بیفزاید». و همچنین این قول ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا[التوبة: ۱۲۴] «اما مومنان بر ایمانشان می‌افزاید». بر خلاف مرجئه گفتند ایمان همان قول است و اشاعرة که گفتند ایمان تصدیق است.

به لحاظ عقل و شرع معلوم است: که نیت حق، تصدیق حق است، عمل به آن، تصدیق آن است و قول حق نیز، تصدیق حق است و اهل بدعت چیزی نگفته‏اند که گفته اهل سنت و جماعت را منتقی سازد. ستایش و منت مختص خداوند است.

خداوند متعال می‏فرماید: ﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآئِلِينَ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِينَ فِي ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ[البقرة: ۱۷۷].

«اینکه (به هنگام نماز) چهره هایتان را به جانب مشرق و مغرب کنید نیکی (تنها همین) نیست بلکه نیکی آن است که به خدا، روز واپسین، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی و پیغمبران ایمان بیاورید و (مال) خود را با وجود علاقه‌ای که بدان دارید به خویشاوندان و یتیمان و درماندگان و واماند گان در راه آزاد سازی بردگان صرف کنید و نماز را بر پادارید وزکات را بپردازید و (همچنین) کسانی که به عهد خود -به هنگامی که عهد بستند-وفا می‌کنند؛ و در برابر محرومیتها و بیماریها و در میدان جنگ، استقامت به خرج می‌دهند؛ این‌ها کسانی هستند که راست می‌گویند».

یعنی اعمال ظاهری و باطنی که در این آیه گفته شده و به آن عمل کردند. شاهد آن در کلام عرب این گفته آنهاست: عمل کننده صادق. (عامل راستگوست).

خداوند متعال هوی و هوس به معنای چیزی که مخالف پیام رسول صباشد را اله نامیده است. و می‌فرماید: ﴿أَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ[الفرقان: ۴۳] «آیا دیدی آن کسی را که هوی و هوس خود را معبود خویش می‌کند»، بعضی از مفسران گفته‌اند: مقصود این است که شخص چیزی را نمی‌خواهد مگر اینکه برآن سوار می‏شود.

ابن رجب/می‏گوید: معنی حدیث چنین است که انسان مومنی که کمال ایمان واجب را داشته باشد به شمار نمی‌رود مگر اینکه محبت او تابع او امر و نواهی و آنچه که رسول آورده باشد یعنی دوست بدارد آنچه که به آن امر شده و کراهت داشته باشد از آنچه که نهی شده است و گاه در قرآن همانند این معنی در غیر از جایگاهش آمده است و خداوند سبحان نکوهش کرده است کسی را که دوست داشته باشد چیزی را که خداوند از آن بدش می‏آید و کراهت داشته باشد از چیزی که خداوند دوست دارد. همانطوری که می‏فرماید: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ ٱتَّبَعُواْ مَآ أَسۡخَطَ ٱللَّهَ وَكَرِهُواْ رِضۡوَٰنَهُۥ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ٢٨[محمد: ۲۸] «اینگونه (جان بر گرفتن ایشان) بدان خاطر است که آنان بدنبال چیزی می‌روند که خدای را برسر خشم می‏آورد و از چیزی که موجب خشنودی اواست بدشان می‏آید و لذا خداوند کارهای نیک ایشان را باطل و بی‌سود می‌گرداند».

بنابراین بر هر مومنی واجب است به گونه‌ای خدا را دوست داشته باشد که اثرات آن محبت بر او واجب شود و اگر محبتش به اندازه‌ای زیاد شد که مندو باتی که او را به وی نزدیک می‏کند انجام دهد فضل و رحمت است و واجب است به اندازه‌ای از آنچه خداوند از آن کراهت دارد کراهت داشته باشد که دوری کردن از محرمات بر او واجب شود و اگر کراهت به قدری زیاد شد که به مرحله کراهت تنزیهی رسید آن فضل خداوند است.

هر کسی خدا و رسول خدا را صادقانه دوست بدارد واجب است دروناً آنچه خدا و رسول خدا دوست دارند دوست داشته باشد و آنچه خدا ورسول خدا ناپسند دارند ناپسند بدارد، و به آنچه خدا و رسول خدا به آن راضی هستند راضی باشد و به آنچه ناراضی هستند ناراضی باشد و با اعضا و جوارحش به مقتضای این حب و بغض عمل کند و اگر با جوارحش چیزی را بر خلاف آن انجام داد مثلا بعضی از مواردی که خدا و رسول خدا ناپسند می‌شمارند انجام بدهد و یا آنچه خدا ورسول خدا دوست دارند ترک کند در حالی که توانایی و اطاعت بر انجام آن را دارد. در آن صورت محبت واجب او کاهش یافته است و واجب است از آن توبه کند و به تکمیل محبت واجبی بپردازد که در صورت کامل شدن رکن عبادت به حساب می‏آید. بنابراین تمام معصیت‌ها و گناهان از مقدم شمردن هوای نفس بر محبت خدا و رسول خدا نشأت می‌گیرد. خداوند مشرکان را در برخی جاهای در کتابش به پیروی از هوای نفس و صف کرده است مثلاً می‏فرماید: ﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ[القصص: ۵۰].

«سپس اگر (این پیشنهاد تو را نمی‌پذیرفتند و) پاسخت نگفتند بدان که ایشان فقط از هواها و هوس‌های خود پیروی می‌کنند».

همچنین بدعت از تقدیم هوای نفس بر شرع نشأت می‌گیرد، برای همین اهل آن را اهل هوی می‌نامند و معصیت نیز از تقدیم هوی بر محبت خدا و محبت آنچه او دوست می‌دارد ناشی می‏شود.

و در مورد دوست داشتن اشخاص: واجب است دوست داشتن افراد تابع آنچه رسول اللهصآورده است باشد بنابراین بر مومن واجب است نسبت به کسانی که خداوند آن‌ها را دوست دارد از ملائکه و رسولان و پیامبران و صدیقین و شهدا ء و صالحین عموماً، محبت داشته باشد و از نشانه‌های شیرینی و حلاوت ایمان این است که فرد آنچه را دوست دارد فقط به خاطر خداوند دوست داشته باشد و دوستی با دشمنان خدا و هر آن کس که خداوند از آن‌ها کراهت دارد را برخود حرام بداند و اینگونه دین تماماً مختص خداوند می‌شود و هرکس به خاطر خدا دوست بدارد و دشمن بدارد و بدهد و منع کند، ایمانش کامل شده است و کسی که حب و بغض و دادن و ممانعت کردنش به سبب هوای نفسش باشد، آن نقص در ایمان واجب او به شمار می‌رود بر او توبه آن واجب می‏شود.

شعبی می‏گوید: بین مرد منافق و مرد یهودیی اختلاف و درگیری پیش آمد، یهودی گفت: محمد را داور قرار دهیم – به خاطر اینکه می‌دانست محمد رشوه نمی‌گیرد – منافق گفت: داوری را پیش شخصی از بین یهود ببریم، زیرا به این امر که آن‌ها رشوه می‌گیرند آگاهی داشت، با همدیگر اتفاق کردند که پیش کاهنی از جهینهه بروند و او را داور بین خود قرار دهند که این آیه نازل شد: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ[النساء: ۶۰] [۳۳۶].

و گفته شده در مورد دو مرد که با هم خصومت داشتند نازل شده است، یکی از آن‌ها گفته داوری را به پیش پیامبر ببریم و دیگری گفته به نزد کعب بن اشرف ببریم، آنگاه به نزد عمر برای رفع اختلاف می‌روند، یکی از آن‌ها ماجرا را برایش تعریف می‌کند، عمر خطاب به کسی که به داوری رسول الله راضی نبوده می‏گوید: آیا چنین بوده؟ او می‌گوید بله، آنگاه او را با ضرب شمشیر به قتل می‌رساند.

«و قال الشعبی» منظور عامر بن شراحیل کوفی است که عالم دوران خود بود و بسیار دانشمند و صاحب فنون بود می‌گفت: صفحه‌ای را سیاه نکردم مگر اینکه آن را حفظ نمودم. وی بسیاری از صحابه زمان خود را درک کرده بود. ذهبی گفته هشتاد و چند سال سن کرد.

آنچه شعبی گفته بیانگر این مطلب است که منافق بیشترین کراهت را نسبت به یهود و نصاری به حکم خدا ورسول خدا دارد و بیشترین دشمنی را با اهل ایمان دارد همان طورکه در قدیم و در حال منافقان بیشترین کمک را به دشمنان اسلام و مسلمین کرده‏اند و بیشترین حرص را به خاموشی نور اسلام و ایمان داشته‏اند و هرکس در تاریخ و وقایع آن تدبر کند می‌بیند که وضعیت گذشته و حال منافقان اینچنین بوده است. خداوند پیامبرشصرا از اطاعت و نزدیکی به آن‌ها بر حذر داشته است و در جاهایی از کتابش او را به جهاد با آن‌ها تشویق کرده است خداوند می‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ جَٰهِدِ ٱلۡكُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱغۡلُظۡ عَلَيۡهِمۡۚ[التحريم: ۹] «ای پیغمبر با کافران و منافقان جهاد و پیکار کن و بر آنان سخت بگیر».

و در داستان حضرت عمرسو اینکه منافقی را که خواهان داوری به نزد کعب بن اشرف یهودی بود به قتل رسانید دلیل است بر کشتن کسی که کفر و نفاق را آشکار کند. کعب بن اشرف بیشترین دشمنی و اظهار آن و آزار و اذیت را بر پیامبرصروا داشت و پیامبرصبه سبب او عهد و پیمانش را نقص کرد و کشتن او را جایز شمرد.

مسلم در صحیحش از عمرو چنین روایت می‌کند: که از جابر شنیدم می‌گفت رسول الله فرمودند: چه کسی خود را برای کعب بن اشرف آماده می‏کند به راستی او خداوند و رسول خدا را بسیار اذیت کرده است، محمد بن مسلمة گفت: ای رسول خدا آیا دوست داری من او را به قتل برسانم؟ گفت: بله: به من این اجازه را بده که(سخنی) با او بگویم. گفت: بگو محمد پسر مسلمة پیش کعب رفت و به او گفت: این مرد از ما صدقه خواسته و به شدت با مابه معارضه برخاسته، هنگامی که کعب آن را شنید گفت: و همچنین، به خدا از دست او به تنگ خواهی آمد، محمد گفت: ما تا الان از او تبعیت کرده‏ایم اما دوست نداریم او را رها کنیم و (منتظریم) ببینیم کارش به کجا خواهد کشید، محمد بن مسلم به کعب گفت: از تو می‌خواهم به من مساعدتی کنی (چیزی به من قرض بدهی) کعب گفت: چه چیزی را نزد من بابت قرض گرو می‌گذاری؟ محمد گفت چه می‌خواهی؟ کعب گفت: زنانتان را نزد من گرو بگذارید (رهن کنید).

محمد گفت: تو زیباترین مرد عرب هستی چگونه زنانمان را گرو بگذاریم؟ کعب گفت: فرزندانتان را گرو بگذارید؟ فرزندانمان سرزنش و نکوهش می‌شوند و گفته می‏شود، که برای دو پیمانه گندم به گرو گذاشته شدند. ولی سلاح خودمان را می‌توانیم در نزد تو گرو بگذاریم. کعب: نیز پذیرفت و تایید کرد محمد به او وعده داد که حارث ابوعبس بن جبرو عباد بن بشر را به نزد او (کعب) بیاورد. سپس همگان آمده او را در یک شب دعوت کردند. او نیز بر نزد آن‌ها حاضر شد. سفیان می‌گوید غیر از عمر افراد دیگری گفته‌اند، همسر کعب به او گفت: من صدایی می‌شنوم که گویا صدای خون است. کعب گفت این‌ها محمد بن مسلمة، برادر رضاعی و ابونائله هستند، جوانمرد چون به جمعی در شبی دعوت شود اجابت می‏کند محمد به دوستان خود گفت: اگر کعب بیاید من دستم را بر سراو می‌کشم، اگر برای شما ممکن بود پس در مقابل شماست (و او را بکشید) هنگامی که برآنان وارد شد خود را آراسته و پیراسته بود.

به او گفتند: چه بوی خوشی از تو استشمام می‌کنیم گفت: آری. فلانی به عنوان خوشبو‌ترین زنان عرب تحت نکاح من است محمد گفت پس به من اجازه می‌دهی از بوی خوشت استشمام کنم؟ گفت استشمام کن!محمد بویدن او را آغاز کرد و سپس گفت: اجازه می‌دهی دوباره تکرار کنیم؟ دوباره بر سر او دسترسی پیدا کرد به دوستان خود گفت در مقابلشان است (اقدام کنید) به محض این گفتن وی را به قتل رسانیدند.

در داستان عمر بیان شده است که منافق پنهان اگر نفاقش را اشکار ساخت کشته می‌شود همانطوری که در صحیح بخاری و مسلم و کتاب‌های دیگری آمده است که پیامبرصفردی را که نفاقش را آشکار نمود به سبب صمیمت وی به مردم و جلب رضایت آن‌ها از کشتن وی منصرف شد. پیامبرصدر این خصوص فرمود: مردم نگویند که محمد یارانش را می‌کشد. سلام و درود و فراوان خداوند بر او. [۳۳۷]

از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:

نخست: تفسیر آیه نساء و کمک گرفتن از آن برای فهم بهتر طاغوت.

دوم: تفسیر آیه بقره ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ قَالُوٓاْ إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ١١[البقرة: ۱۱].

سوم: تفسیر آیه ﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا[الأعراف: ۵۶] «پس از اصلاح زمین درآن فساد نکنید».

چهارم: تفسیر ﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ[المائدة: ۵۰] «آیا حکم جاهلیت را جویا هستند؟!».

پنجم: گفته شعبی پیرامون سبب نزول آیه نخست.

ششم: تفسیر ایمان راستین و ایمان دروغین.

هفتم: داستان عمرسبا آن منافق.

هشتم: ایمان جز برای کسی که هوای نفس او تابع آن چیزی باشد که پیامبر صآورده است، حاصل نمی‏شود.

[۳۲۸] بخاری: کتاب العمرة (۱۷۸۵): باب «عمرة التنعیم بلفظ الكم هذه خاصة یارسول الله؟ قال لابل للابد»و مسلم: کتاب الحج (۱۲۱۶)(۱۴۱): باب بیان وجوه الاحرام... من حدیث جابر بن عبداللهس. [۳۲۹] بخاری: کتاب الحج (۱۶۵۱) باب تقضی الحائض المناسب کلها الا الطواف بالبیت: کتاب العمرة (۱۷۸۵): باب عمرة التنعیم: کتاب التمنی (۷۲۳۰): باب قول النبی صلو استقبلت من امری ما استد برت» و مسلم کتاب الحج (۱۲۱۶)(۱۴۳): باب بیان وجوه الاحرام و الفظ له فی الروایة التی ذکرها المؤلف من حدیث جابرسبخاری: کتاب التمنی (۷۲۲۹): باب قول النبی صلو استقبلت من امری ما استدبرت و مسلم: کتاب الحج (۱۲۱۱)(۱۳۰): باب بیان وجوه الاحرام از حدیث عایشه ل. [۳۳۰] در حدیث عمرو بن عاصسرسول اللهصفرمود: «اذا حكم الحاكم فاجتهدثم أصاب فله أجران واذا حكم فاجتهدثم أخطا فله اجرٌ» بخاری آن را تخریج کرده: کتاب الاعتصام (۷۳۵۲) باب أجر الحاکم اذا اجتهد فأصاب اُوأخطا. مسلم: کتاب الاقضیة (۱۷۱۶) (۱۵): باب بیان اجر الحاکم اذا اجتهد فأصاب اُخطأ. [۳۳۱] حدیث منکر است: ابو داود: کتاب الا قضیة (۳۵۹۲)(۳۵۹۳): باب اجتهاد الرأی فی القضاء بخاری و ترمذی و عقیلی و دار قطنی و ابن حزم و ابن طاهر و ابن جوزی و ذهبی و سبکی و ابن حجر و دیگران آن را ضعیف دانسته‌اند، مراجعه شود به الضعیفة البانی (۸۸۱). [۳۳۲] قبلا در شماره (۸۰) بیان شده است. [۳۳۳] حدیث ضعیف است: مختصر الحجة علی تارک المحجة (شماره ۲۵) که دار الکتب به صورت نسخه خطی آن را چاپ کرده است و بغوی در شرح السنة (۱/۲۱۳) ابن ابی عاصم در السنة (۱/۱۲) آن را تخریج کرده است و البانی در تخریج المشکاة (۱/۵۹) آن را به حسن بن سفیان در الاربعین (ف ۹۵/۱) و قاسم بن عساکر در اربعینش نسبت داده است و گفته حدیث غریب است حافظ بن رجب در جامع العلوم و الحکم (۳۶۴) به سه دلیل ان را محل اشکال دانسته و البانی در تخریج المشکاة (۱/۵۹) آن را ضعیف دانسته است. [۳۳۴] بخاری: کتاب الاشربة (۵۵۷۸): باب قول الله تعالی ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠مسلم: کتاب الایمان (۵۷)(۱۰۰): باب نقصان الایمان بالمعاصی و نفیه عن الملتبس بالمعصیمة علی ارادة نفی کمالِهِ. [۳۳۵] بخاری: کتاب الایمان (۵۳): باب اداء الخمس من الایمان مسلم: کتاب الایمان (۱۷)(۲۴)، بابا امر بالایمان بادله تعالی و رسولهصو شرایع الدین ابوداود: کتاب الاشربة (۳۶۹۲): باب فی الاوعیة الترمذی: کتاب الایمان (۲۶۱۱): باب ماجاء فی اضافة الفرائض الی الایمان و النسائی: کتاب الایمان (۸/۱۲۰): باب أداء الخمس. [۳۳۶] با این لفظ ضعیف است ابن جریر به صورت مرسل أن را روایت کرده است (۵/۹۷). دلیل آن که مصنف با این گفته «وقیل: نزلت في رجلین...»آن را ذکر نموده است موضوع بودن آن است، واحدی در اسباب نزول ص ۱۰۷، ۱۰۸ و بغوی در تفسیرش (۱/ ۵۵۲) آن را بررسی کرده‌اند و در اسناد آن افراد دروغگو وجود دارند. در سبب نزول این آیه آنچه طبرانی (۱۲۰۴۵) و غیر او از ابن عباس آورده‌اند درست است که گفت: ابو برده اسلمی کاهنی بود که در بین یهود مشاجرت و اختلافاتشان را داوری و قضاوت می‌کرد، گروهی از مسلمانان نیز در نزد او رفع خصومت می‌کردند این بود که این آیه نازل شد: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَهیثمی (۷/۶) گفته رجال آن صحیح هستند حافظ در الاصابة (۴/۱۹) گفته سند ان خوب است و دو سری در النهج السدید آن را مطرح کرده است. [۳۳۷] بخاری: کتاب المناقب (۳۵۱۸) باب ما ینهی من دعوی الجاهلیة مسلم: کتاب البر و الصلة (۲۵۸۴)(۶۳): باب نصر الاخ ظالماٌ أوَ مظلوماٌ عن جابر بن عبداللهباست.