فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب: از جمله موارد شرک؛ پوشیدن حلقه؛ بند و مواردی از این دست، به منظور از بین بردن و یا دفع بلا است

باب: از جمله موارد شرک؛ پوشیدن حلقه؛ بند و مواردی از این دست، به منظور از بین بردن و یا دفع بلا است

خداوند می‏فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِي بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُۖ عَلَيۡهِ يَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ٣٨[الزمر: ۳۸] یعنی: بگو: و اگر از آن‌ها بپرسی «چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده حتما می‌گویند: خدا بگو: آیا هیچ درباره معبودانی که غیر از خدا می‌خوانید اندیشه می‌کنید که اگر خدا زیانی برای من بخواهد، آیا آن‌ها می‌توانند گزند او را برطرف سازند و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آن‌ها می‌توانند جلو رحمت او را بگیرند بگو: خدا مرا کافی است و همه متوکلان تنها بر او توکل می‌کنند.

مصنف می‏گوید: باب: از جمله موارد شرک: پوشیدن حلقه، بند و مواردی از این دست، به منظور از بین بردن و یا دفع بلاء است.

رفع یعنی از بین بردن پس از نزول و دچار شدن یک بلاء و دفع یعنی مانع شدن از نزول بلاء.

مترجم: (رفع درمان و پیشگیری است).

مصنف به آیه ﴿قُلۡ أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِي بِرَحۡمَةٍ[الزمر: ۳۸].

ابن کثیر می‏گوید: این بدان معناست که آنچه به غیر خدا می‌خوانند، نمی‏تواند هیچکدام از آن موارد را انجام دهند. ﴿قُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُۖ یعنی: برای کسی که به خداوند توکل کند، او برایش کافی است. چرا که ﴿عَلَيۡهِ يَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَاهل توکل تنها به او توکل می‌کنند. همانطوری که هود ÷در گفتگو با قومش چنین می‏گوید: ﴿إِن نَّقُولُ إِلَّا ٱعۡتَرَىٰكَ بَعۡضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءٖۗ قَالَ إِنِّيٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ٥٤ مِن دُونِهِۦۖ فَكِيدُونِي جَمِيعٗا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ٥٥ إِنِّي تَوَكَّلۡتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمۚ مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُۢ بِنَاصِيَتِهَآۚ إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٦[هود: ۵۴-۵۶].

یعنی: «(قوم هود گفتند: ای هود!) چیزی جز این نمی‌گوییم که یکی از خدایان ما بلائی به تو رسانده است (هود)گفت: من خدا را گواه می‌گیرم و شما هم گواهی دهید که من از چیزهایی که می‌پرستید بیزار و بر کنارم».

بجز خدا همگی به نیرنگ و چاره جویی بپردازید و به من مهلت ندهید. من بر خدایی تکیه کرده‏ام که پروردگار من و شما است. هیچ جنبده‌ای نیست مگر اینکه خدا بر او تسلط دارد. بی‏گمان خدای من بر صراط مستقیم قراردارد. مقاتل در معنای آیه مورد بحث می‏گوید: پیامبر صاز آنان پرسید پس سکوت پیشه کردند. چرا که در آن معنا اعتقاد نداشتند، بلکه آن معبودان را برای این معنا به فریاد می‌خواندند که آن‌ها واسطه و شفیعانی در نزد خدا هستند، نه اینکه آن‌ها ضرری را دفع کننده و یا دعای شخص گرفتار را اجابت نمایند، زیرا آنان می‌دانستند که چنین کارهایی تنها مختص خداست.

همانطوری که خداوند می‏فرماید: ﴿ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ ٱلضُّرُّ فَإِلَيۡهِ تَجۡ‍َٔرُونَ٥٣ ثُمَّ إِذَا كَشَفَ ٱلضُّرَّ عَنكُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنكُم بِرَبِّهِمۡ يُشۡرِكُونَ٥٤[النحل: ۵۳-۵۴] یعنی: «هنگامی که زیانی به شما رسید او را با ناله و زاری به فریاد می‌خوانید، سپس هنگامی که خدا زیان را از شما دور کرد گروهی از شما (انبازهایی را) شریک پروردگار خود می‌کنند».

به نظر می‌رسد (شارح) این آیه و آیاتی نظیر آن وابستگی به غیر خدا را در جلب نفع و دفع ضرر باطل می‏کند. چرا که آن شرک به خداست، آیه بیانگر این نکته است که خداوند متعال اهل شرک را با به فریاد خواندن غیر خدا و رغبت به سوی آن نشانه گذاری کرده است و توحید ضد آن است و آن اینکه جز خداوند را به فریاد نخوانند و جز به او رغبت پیدا نکنند و جز به خداوند توکل ننمایند. همچنین تمامی انواع عبادات جز برای خداوند درست نیست. همانطوری که کتاب، سنت و اجماع گذشتگان و امامان امت آنگونه که قبلاً نیز گذشت، بر این امر دلالت دارند.

از عمران بن حُصینسروایت شده است که پیامبر صمردی را دید که در دستش حلقه ایی از فلز برنج بود. فرمود: این چیست؟ گفت: برای (رفع) بیماری و ضعف (پوشیده ام) پیامبر صفرمود: آن را در بیاور، چرا که آن فقط بیماری و ضعف تو را افزون می‏کند. اگر تو بمیری در حالی آن در دست تست، هرگز رستگار نمی‌شوی. احمد این روایت را با سندی که بی‌اشکال است، روایت کرده است.

مصنف می‏گوید: از عمران بن حُصین سروایت شده است که پیامبر صمردی را دید که در دستش حلقه‏ایی از فلز برنج بود. فرمود: این چیست؟ گفت: برای (رفع) بیماری و ضعف (پوشیده ام) پیامبر صفرمود: آن را در بیاور چرا که آن فقط بیماری و ضعف تو را افزون می‏کند. اگر تو بمیری در حالی آن در دست تست، هرگز رستگار نمی‌شوی. احمد این روایت را با سندی که بی‌اشکال است روایت کرده است.

امام احمد/ می‏گوید: خلف بن ولید از المبارک از حسن برای من حدیث نقل کرد؛ گفت: عمران بن حُصین سبه من خبر داد پیامبرصبه بازوی مردی نگریست که در دست وی یک حلقه بود، گفت: به نظر من جنس آن از برنج بود سپس پیامبرصفرمود: وای به حالت این چیست؟ گفت: برای (رفع) سستی و (ضعف) بیماری است. پیامبر صفرمود: بدان که آن فقط سستی و بیماری تو افزون خواهد کرد. آن را از خود دور ساز! چرا که اگر بمیری وآن در دست تو باشد هرگز رستگار نخواهی شد.ابن حبان در صحیح خود آن را به این عبارت آورده است که«تو اگر می‌مردی، به آن سپرده می‌شدی. حاکم نیز آن را آورده می‏گوید: سند آن صحیح است و ذهبی نیز وی را تایید کرده است. [۸۴]

حاکم می‏گوید: بیشتر مشایخ ما بر این نظرند که حسن از عمران شنیده است و گفته او در اسناد حدیث مبنی بر اینکه عمران به من خبر داد، بر همین امر دلالت دارد.

عمران بن حُصین، همان ابن عبید ابن خلف خزاعی مکنی به ابو نجید، صحابی که پسر صحابی دیگر است.در سال فتح خیبر اسلام آورد و به سال۵۲ هجری قمری در بصره وفات یافت.

عبارت «رأی رجلاً» یعنی مردی را دید، در روایت حاکم بدین نحو آمده است که «بر رسول خدا صوارد شدم در حالی که بر بازویم حلقه برنجی بود.پیامبرصفرمود این چیست تا پایان حدیث.در روایت احمد فقط عمران _ راوی حدیث مبهم است.

عبارت «این چیست؟» ممکن است استفهام استفصال (توضیع خواستن) از سبب پوشیدن (به دست کردن) آن باشد و یا ممکن است استهفام انکاری می‏باشد که این احتمال راجح‌تر است.

لفظ «واهنة»در حدیث مذکور همان رگی است در کتف و تمام دست.و بنابر قولی مرضی است در بازو که تنها مردان دچار آن می‌شوند نه زنان. پیامبرصبدان سبب از آن نهی کرد که وی آن را به منظور حفظ خود از درد به دست کرده بود که این عبارت بیانگر معتبر بودن مقاصد در اعمال است.

عبارت «آن را در بیاور: چرا که بیماری و ضعف تو را افزون می‌کند» کلمه «نزع» یعنی با قدرت کشیدن. پیامبرصخبر می‏دهد که آن چیز نه تنها هیچگونه نفعی به وی نمی‌رساند بلکه به وی ضرر رساینده و ضعفش را افزون میکند. مثل آن هر چیزی که از آن نهی شده غالباً نفع نمی‌رساند و اگر هم برخی نفع برسانند، ضرر آن‌ها بیشتر از نفعشان است.

عبارت «اگر تو بمیری در حالی که آن در دست تست هرگز رستگار نمی‌شوی».بدان سبب است که آن کار شرک بود، و فلاح همان رستگاری، پیروزی و سعادت است.

مصنف /می‏گوید: این روایت گواهی است بر سخن صحابه مبنی بر اینکه شرک اصغر از گناهان کبیره است و با جهل عذر فرد مشرک پذیرفته نمی‏شود و همچنین شدت و سخت گیری بر کسی که چنان عمل مشرکانه‌ای را انجام می‏دهد در حدیث مذکور مشاهده می‏شود.

عبارت «احمد این روایت را با سندی که بی‌اشکال است روایت کرده است». مقصود احمد بن محمد بن حنبل بن اسد بن ادریس بن عبدالله بن حسان بن عبدالله بن انس بن عوف بن قاسط بن مازن بن شیبان بن ذهل بن ثعلبةبن عکابة بن صعب بن علی بن بکر بن وائل بن قاسط بن هنب بن افصی بن جدیلة بن اسد بن ربیعة بن نزار بن عدنان، امام دانشمند، ابوعبدالله الذهلی شیبانی مروزی سپس بغدادی است. پیشوای مردم زمان خود، داناترینشان به فقه و حدیث و پرهیزگارترین و تابعترین فرد از سنت پیامبرصبوده است.همان کسی است که اهل سنت در خصوص وی می‏گوید: در رویگردانی از دنیا کسی از وی صبورتر و در شباهت به گذشتگان کسی شبیه‌تر از او نبود.دنیا به نزد او آمد ولی او روی گرداند و شبهات فراوانی به وی روی آورد ولی همه را نفی کرد.آن مرد در شکم حامله مادر خود به بغداد آمد و در سال ۱۶۴ هجری قمری در ماه ربیع الاول در شهر بغداد متولد شد.

احمد علم را در سال وفات مالک ۱۷۹ هجری آغاز کرد. از هشیم، جریر بن عبدالحمید، سفیان بن عیینه، معتمر بن سلیمان، یحیی بن سعید القطان، محمد بن ادریس شافعی، یزید بن هارون، عبدالرزاق و عبدالرحمن بن مهدی و جمع بی‌شماری در مکه، بصره، کوفه، بغداد، یمن و شهر‌های دیگر علم فرا گرفته است.

دو فرزندش صالح و عبدالله، بخاری، مسلم، ابوداود، ابراهیم حربی، ابوزرعه رازی، ابوزرعه دمشقی، عبدالله بن ابی دنیا، ابوبکر اثرم، عثمان بن سعید دارمی و ابوالقاسم بغوی از وی حدیث روایت کرده‏اند که ابوالقاسم بغوی آخرین فردی است که از وی روایت کرده است. از اساتیدش عبدالرحمن بن مهدی و اسود بن عامر و از همتایانش علی بن احمد المدینی و یحیی بن معین از او روایت کرده‏اند.

بخاری می‏گوید: دو شب از ربیع الاول سپری شده بود که احمد بیمار شد و در روز جمعه در حالی که دوازده شب از آن سپری شده بود وفات یافت. حنبل می‏گوید: در روز جمعه ماه ربیع الاول سال دویست و چهل و یک۲۴۱ هجری به سن ۷۷ سالگی وفات یافت. فرزندش عبدالله و فضل بن زیاد گفته‏اند: در دوازدهم ربیع الاول وفات یافت. خدایش رحمت کناد.

احمد و از عقبه‌ بن عامر به‌ سند مرفوع چنین روایت کرده‌: «هر کس مهره‌ یا طلسمی را به‌ گردن آویزد، خداوند آن‌ طلسم را برای او کارآمد نمیکند و هرکس صدفی را به‌ عنوان محافظ به‌ گردن آویزد، خداوند آن را برای او بی‌ارزش قرار می‌دهد». و در روایتی دیگر چنین آمده‌ «هر کس مهره‌ یا طلسمی را به‌ گردن آویزد، او مرتکب شرک شده‌ است».

مصنف/ می‏گوید: احمد [۸۵]از عقبه بن عامر به صورت مرفوع آورده است:: «هرکس تمیمه بیاویزد خداوند از او (چشم را) دفع نکند و هرکس ودعة بیاویزد خداوند به او آرامش و سکون ندهد. و در روایتی دیگر آمده است: هرکس تمیمه بیاویزد در واقع مشرک شده است». [۸۶]

حدیث نخست را همانگونه که مصنف نیز گفته است احمد روایت کرده است. همچنین ابو علی و حاکم نیز آن را روایت کرده‏اند، حاکم می‏گوید: سندش صحیح است و ذهبی نیز تأیید می‏کند.

عبارت «در روایتی دیگر» یعنی حدیث دیگری که احمد روایت کرده است. بدین نحو که احمد می‏گوید: عبدالصمد بن عبدالوارث از عبدالعزیز بن مسلم، از یزید بن ابی منصور، ار دخین الحجری، از عقبة بن عامر جهنی روایت کرده‏اند، یک گروه ده نفری نزد پیامبرصرفتند با نه نفر بیعت کرد ولی با یک نفر بیعت نکرد.گفتند: ای رسول خداصبا نه نفر بیعت کردی ولی از بیعت با یک نفر خودداری نمودی؟ پیامبرصفرمود: به دلیل اینکه بر او تمیمه است.آن نفر در تمیمه خود دست انداخت آن را پاره کرد؛ پس پیامبرصبا او نیز بیعت کرد و فرمود: هرکس تمیمه بیاویزد مشرک شده است و حاکم نیز به همین نحو روایت کرده که راویان آن موثق‌اند.

عقبة بن عامر، همان صحابی مشهور و فقیه فاضل است. سه سال از سوی معاویه سردمدار مصر شد و در سن نزدیک شصت سالگی وفات یافت.

عبارت «هر کس تمیمه بیاویزد» یعنی به گونه‌ای بیاویزد که در دل جهت طلب خیر و دفع شر بدان تعلق خاطر پیدا کند.

منذری می‏گوید: (تمیمه) مهره‌ای بود که(مشرکان) آن را آویزان می‏کردند به این باور که آفات را از آنان دفع می‌کند، در حالیکه این نادانی و گمراهی است چرا که مانع و دافعی غیر از خداوند متعال وجود ندارد.

ابوسعادات می‏گوید: التمائم جمع تمیمه است. تمیمه مهره‌های بود که عرب بر فرزندان خود می‌آویختند، به گمان خود آن‌ها را از چشم زدن حفظ می‌کرد، پس اسلام آن را باطل نمود.

عبارت «فلا اتمَّ الله له»یعنی خداوند از او (چشم را) دفع نکند! دعایی است علیه فردی که این کار را انجام می‌دهد. عبارت «وهر کس ودعة بیاویزد»«الوَدع» با فتحه واو و سکون دال، در «مسند الفردوس» آمده است وَدع چیزی است که از دریا در می‌آورند؛ شبیه صدف است به وسیله آن از چشم زدن حفظ می‌کنند.

عبارت «فلا ودع الله له» یعنی خداوند به او آرامش و سکون ندهد. ابو سعادات می‏گوید: این نیز دعایی علیه آن فرد است. ابوسعادات در خصوص این عبارت که هرکس تمیمه بیاویزد در واقع مشرک شده است، می‏گوید: پیامبرصاین عمل را شرک تلقی کرده است چرا که آنان (مشرکان) می‌خواهند تقدیراتی را که مقدر شده از خود دفع کنند و از غیر خداوند می‌خواهند که اذیت را از آن‌ها دفع کند، درحالی که خداوند دافع ضرر است.

ابن ابی حاتم از حذیفه روایت کرده است که وی مردی را دید که در دستش بندی به منظور رفع تب بود. پس آن را قطع کرده این فرموده خداوند را برای وی تلاوت کرد: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦[يوسف: ۱۰۶] یعنی: «اکثر آنانی که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرک‌اند».

مصنف /می‏گوید: ابن ابی حاتم روایت کرده است که وی مردی را دید که در دستش بندی به منظور رفع تب بود. پس آن را قطع کرده این فرموده خداوند را برای وی تلاوت کرد: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦[يوسف: ۱۰۶] یعنی: «اکثر آنانی که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرک‌اند».

ابن ابی حاتم از محمد بن حسین بن ابراهیم بن اشکاب از یونس بن محمد از حماد بن سلمة از عاصم الاحول از عروة روایت کرده است که گفت: حذیفه بر مریضی وارد شد، تسمه‌ای بر بازوی او دید. پس آن را قطع کرد یا در آورد.

سپس گفت: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦یعنی: اکثر آنانی که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرک‌اند.

ابن ابی حاتم همان امام ابو محمد عبدالرحمن بن أبی حاتم محمد بن ادریس رازی تمیمی حتطلی حافظ، صاحب «الجرح والتعدیل»، تفسیر و غیره. در سال ۳۲۷ وفات یافت.

حذیفة، همان ابن الیمان است. اسم یمان حسیل و بنابر گفته‌ای حَسل، عبسی، هم پیمان انصار، صحابی گرانقدری که از پیشگامان بود. گفته می‌شود که صاحب سِرّ بوده پدرش نیز صحابی بود.

حذیفة در ابتدای خلافت علی سدر سال ۳۶ از دنیا رفت.

عبارت «مردی را دید که در دستش بندی به منظور رفع تب بود» نادانان به منظور رفع تب تمیمه، بند و چیزهایی از این دست بر خود می‌آویختند.

وکیع از حذیفة روایت کرده است که وی بر مریضی به قصد عیادتش وارد شد. بازویش را لمس کرد، ناگهان بندی بر آن دید. پس گفت: این چیست؟ گفت: چیزی است که در آن برایم تعویذ (دعا) شده است.

پس حذیفه آن را برید و گفت: اگر می‌مردی و آن در دست تو بود برتو نماز نمی‌خواندم. این روایت بیانگر انکار کارهایی از این دست است گرچه فرد معتقد باشد که آن سبب است. پس در میان اسباب آن‌هایی جایزند که خدای متعال و فرستاده‌اش آن را مباح کرده‏اند بی‌آنکه به این اسباب اعتماد شود ولی تمائم، بندها، مهره‏ها، طلسم‏ها ومورادی از این دست، همان چیزهایی که نادانان می‏آویزند، شرک است؛ انکار و از بین بردن آن‌ها با گفته و عمل واجب است اگر چه صاحب آن نیز اجازه ندهد.

عبارت (این فرموده) خداوند را (برای وی) تلاوت کرد: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦ حذیفة سبرای مشرکانه بودن آن چیز به آیه مذکور استدلال کرد که بیانگر صحت استدلال به آنچه خداوند در خصوص شرک اکبر نازل کرده برای شرک اصغر به سبب شمول آیه بر آن و دخول آن در شرک. معنای این آیه نیز از زبان ابن عباس و دیگران در سخن شیخ الاسلام و غیره گذشت. خداوند دانا‌تر است.

این آثار صحابه بیانگر کمال علم آن‌ها به توحید و آنچه با توحید یا کمال آن منافات دارد، است.

از جمله مسائل مطرح شده در این باب عبارتند از:

نخست: سخت گیری در پوشیدن حلقه، بند و یا امثال آن‌ها برای چنان منظوری که ذکر شد.

دوم: اگر صحابی می‌مرد و چنان چیزی بر او بود رستگار نمی‌شد. گواهی از سخن صحابهمبنی بر اینکه شرک اصغر از بزرگترین گناهان است.

سوم: جهل نمی‏تواند برای شرک اصغر عذر تلقی شود.

چهارم: اعمال مشرکانه مذکور نه تنها در کوتاه مدت نفع نمی‌رساند بلکه ضرر هم دارد، به دلیل این فرموده که تنها ضعف وسستی ات راافزون می‏کند.

پنجم: در انکار اعمال مثل آن باید شدت و سخت گیری کرد.

ششم: تصریح به اینکه هرکس چیزی را (به معنا و منظوری که گذشت) بیاویزد به همان چیز واگذاشته می‏شود.

هفتم: تصریح به اینکه هرکس تمیمه بیاویزد در واقع مشرک شده است.

هشتم: آویختن بند (تسمه) برای دفع یا رفع تب از جمله موارد پیش است.

نهم: تلاوت آیه توسط حذیفه دلیل است براینکه صحابه به آیاتی که در مورد شرک اکبرند برای شرک اصغر استدلال می‏کردند.

دهم: آویختن خرمهره (مهره) برای دفع چشمِ بد، از جمله شرک اصغر است.

یازدهم: دعا بر اینکه هرکس تمیمه بیاویزد خداوند چشم را از او دفع نمی‏کند و هرکس وَدعه بیاویزد خداوند به او سکون و آرامش نمی‌دهد، یعنی خداوند او را به آنچه آویخته وا می‌گذارد.

[۸۴] اسناد این حدیث ضعیف است.احمد (۴/۴۴۵) و لفظ نیز از وی است.ابن حبان (۱۴۱۱) حاکم (۴/۲۱۶) اسنادش ضعیف است. ابن ماجه (۳۵۳۱) النهج السدید (۱۰۰). [۸۵] ضعیف است: احمد(۴/۱۵۴) حاکم (۴/۲۱۶-۲۱۷) ابن حبان (۱۴۱۳) اسناد آن همانطوری که البانی در الصحیحة (۱/۸۱۰) بدان اشاره کرده ضعیف است. [۸۶] صحیح است: احمد۴/۱۵۶ حاکم ۴/۲۱۹ المنذری در الترغیب ۴/۳۰۷ و هیثمی در المجمع ۵/۱۰۳ می‎گویند: راویان احمد موثقند. البانی در الصحیحة (۴۹۲) آن را صحیح دانسته است.