باب: آنچه پیرامون سوگند یادکردن به خداوند وارد شده است
از جندب بن عبداللهسروایت شده است که گفت: رسول خداصفرمودند: مردی گفت: سوگند به خدا، خداوند فلانی را نمیبخشد. خداوندﻷفرمودند: آن کیست بر من سوگند میخورد که فلانی را نمیبخشم؟ من او را (آن فلانی را) بخشیدم و عمل تو را از بین بردم. (عمل کسی که چنان سخنی را به زبان آورد و رحمت خدا را در حد و حصر قرار داد). مسلم این حدیث را روایت کرده است.
در حدیث ابو هریره آمده است. «گوینده آن سخن مرد عبادتگری بود. ابو هریره میگوید سخنی را به زبان آورد که دنیا و آخرت خود را تباه ساخت».
مصنف این باب را با آنچه پیرامون سوگند یاد کردند به خداوند (در شریعت) وارد شده است، آغاز نموده است. در ادامه حدیث جندب بن عبدالله را آورده است که میگوید: رسول خدا صفرمودند: مردی گفت: سوگند به خدا. خداوند فلانی را نمیبخشد. خداوند ﻷفرمودند: آن کیست بر من سوگند میخورد که فلانی را نمیبخشم؟ من او را بخشیدم و عمل ترا (گوینده سخن را) از بین بردم. که مسلم این حدیث را روایت کرده است. [۴۲۹]
عبارت: «یتألّی» یعنی سوگند خوردن. الألیّة با تشدید یعنی سوگند. از حدیث ابوهریرة نیز که بغوی در شرح السنة با سند خود از عکرمة بن عمار آورده است، صحیح است که وی گفت: وارد مسجد مدینه شدم که شیخی مرا مورد خطاب قرار داد و گفت: ای یمامی. در حالیکه من او را نمیشناختم. گفت: در خصوص مردی که میگوید به خدا سوگند، که خداوند تو را هرگز نمیبخشد و وارد بهشت نمیکند، چه نظری داری؟ گفتم: تو کیستی – خداوند به تو رحم کند -؟ گفت: ابوهریرة. گفتم: این سخنی است که برخی از ماها به بعضی از نزدیکان خود یا همسر و خادم خود در هنگام عصبانیت میگوییم. ابوهریرة گفت: از رسول خداصشنیدم میفرمود: دو مرد از بنی اسرائیل با همدیگر دوست بودند. یکی از آنها در عبادت کردن کوشا بود و گویا دیگری گناه میکرد. اولی به او میگفت: از گناه کردن کوتاه بیا. و دومی میگفت: مرا با پروردگارم تنها بگذار (در کار من دخالت نکن). یک روز آن فرد گناه کار را در حال انجام گناه بزرگی دید، گفت: از این کار کوتاه بیا. آن مرد دوباره گفت: مرا با پروردگارم تنها بگذار. آیا تو را به عنوان نگهبان من برگزیدهاند. شخص نخست به او گفت: به خداوند سوگند، خداوند تو را نمیبخشد و هرگز تو را وارد بهشت نمیکند. گفت: خداوند فرشتهای را به نزد آن دو فرستاد آن دو را قبض روح کرد. پس نزد خداوند حاضر شدند. خداوند به فرد گناهکار فرمود: با رحمت من وارد بهشت شو. و به دیگری فرمود: آیا میتوانی رحمتم را از بندهام ممنوع کنی (باز داری)؟ گفت: خیر، ای پروردگار من. خداوند فرمود: او را به آتش ببرید. ابو هریرة گفت: سوگند به کسی که جانم در دست اوست؛ با گفتن یک سخن دنیا و آخرت خود را تباه ساخت.
حدیث مذکور را ابو داود نیز در سخن [۴۳۰]خود از ابو هریرةسبا این لفظ روایت کرده است که گفت: دو مرد در بنی اسرائیل با همدیگر دوست بودند یکی از آنها گناه میکرد و دیگری در عبادت کوشا بود. فرد کوشا در عبادت همیشه وقتی دیگری را مشغول گناهی میدید، به او میگفت: کوتاه بیا (بس کن)، یک روز او را مشغول گناهی دید و به او گفت: بس کن. (کوتاه بیا). او نیز (در جواب) گفت: مرا با پروردگارم تنها بگذار. مگر تو نگهبان و مراتب من هستی؟ عبادتگر به او گفت: سوگند به خدا، خداوند ترا نمیبخشد. و ترا وارد بهشت نمیکند.
پس هر دوی آنها قبض روح شدند. در نزد پروردگار جهانیان حضور یافتند.
خداوند به فرد عبادتگر گفت: آیا نسبت به من علم داشتی، یا اینکه بر آنچه در دست من است قادر بودی؟
سپس به شخص گناهکار گفت: برو داخل بهشت شو. و در خصوص دیگری گفت: او را به جهنم روانه کنید.
مصنف گفته است: در حدیث ابوهریرة آمده است گوینده آن سخن مرد عبادتگر بود. ابوهریرة میگوید: سخنی را به زبان آورد که دنیا و آخرت خود را تباه ساخت.
در واقع اشاره دارد به آن قسمت از حدیث که میگوید یکی از آن دو گناهکار و دیگری در عبادت کوشا بود.
این احادیث بیانگر خطر زبان و اهمیت حفظ و کنترل آن است. همان طوری که در حدیث معاذ آمده است. [۴۳۱]
«گفتم: ای رسول خداصما بر آنچه پیرامون آن سخن میگوییم نیز مواخذه میشویم؟ فرمود: مادرت به عذایت بنشیند ای معاذ.
آیا غیر از این است که مردم را محصولات (دست آورده های) زبانشان با صورتها یا بینیهایشان بر آتش جهنم میکوبند. والله علم.
از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:
نخست: بر حذر داشتن از اینکه فرد (برای چیزی که بدان علم ندارد) به خدا سوگند یاد کند.
دوم: آتش جهنم از بند کفشمان بر ما نزدیکتر است.
سوم: بهشت نیز همانند جهنم از بند کفشمان به ما نزدیکتر است.
چهارم: شاهد گفتههای مذکور اینکه ابو هریره گفته است: فرد با گفتن سخنی دنیا و آخرت خود را تباه ساخت.
پنجم: شخص گاهی با یک سبب که آن ناپسندترین چیز در نزد اوست و بخشیده میشود.
[۴۲۹] مسلم: کتاب البرو الصله (۲۶۲۱) (۱۳۷): باب النهی عن تقنیط الإنسان من رحمة الله تعالی. [۴۳۰] حسن است؛ بغوی در شرح السنة (۴۱۸۷) از طریق عکرمه بن عمار بن ضمضم بن جوس از اب هریرة. ار ناؤو ط در تخریج بر شرح السنة سند آن را حسن دانسته است. ابوداود: کتاب الادب (۴۹۰۱) باب فی النهی عن البغی، احمد نیز (۲/۳۶۳،۳۲۳) آورده است. [۴۳۱] صحیح است؛ أحمد (۵/۲۳۱/۲۳۷) آن را روایت کرده است. ترمذی: کتاب الإیمان (۲۶۱۶). باب ماجاء فی حرمة الصلاة. و ابن ماجه: کتاب الفتن (۳۹۷۳): باب کف اللسان فی الفتنه. البانی در صحیح الجامع (۵۰۱۲) آن را صحیح دانسته است.