فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

فضل یکتا پرستی (توحید) و گناهانی که بوسیله آن پوشیده می‌شوند

فضل یکتا پرستی (توحید) و گناهانی که بوسیله آن پوشیده می‌شوند

خداوند می‏فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢[الأنعام: ۸۲] یعنی: «کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را با شرک نیامیخته باشند. امن و امان تنها از آن آن‌هاست؛ و آن‌ها هدایت‌یافتگانند».

در این عبارت مصنف که «باب فضل التوحید وما یكفر الذنوب»«باب» خبر مبتدای محذوف است. که تقدیرش «هذا قلت» یعنی این که می‌گوییم (قصد گفتن آن را دارم) است.

و جایز است که آن را مبتدای خبر محذوف در نظر بگیریم، به این نحو که «هذا» خبر آن باشد – در عبارت مذکور «ما» جایز است که مای موصولی باشد که عائد آن محذوف است. به این تقدیر که عائد آن بیان باشد یعنی بیان آنچه از توحید که گناهان را می‌پوشاند. و جایز است «ما» مصدری باشد. یعنی تکفیره الذنوب که «ما» ما و «یكفر» جانشین مصدر تکفیر شده لذا «ما» مصدری است که این نظر راجح و بهتر است.

ابن جریر پیرامون آیه ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢[الأنعام: ۸۲] می‏گوید: از مثنی با ذکر سندی که از وی می‏آورد – از ربیع بن انس روایت شده که گفت: «ایمان یعنی خود را تنهابرای خداوند خالص کردن».

ابن کثیر در خصوص این آیه می‏گوید: بدین معناست کسانی که عبادتشان را فقط برای خدا خالص کرده‏اند و چیزی را با او شریک نساخته‌اند، در روز قیام در امن و امان‌اند، در دنیا و آخرت هدایت یافته‌اند.

زید بن اسلم و ابن اسحاق می‌گویند؛ این آیه حکم نهایی میان ابراهیم و قوم اوست.

از ابن مسعود روایت شده هنگامی که این آیه نازل گشت مردم گفتند: (ای رسول خدا!) کدامیک از ما بر نفس خود ظلم نکرده است؟

رسول خدا صفرمودند: نه شما اینطور نیستید. آیا گفته لقمان را نشنیدید ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣[لقمان: ۱۳] «یعنی: شرک ظلم بسیار بزرگی است» [۲۴].

بخاری نیز با سند خود آورده است، عمر بن حفص بن غیاث از پدرش وی نیز از اعمش از ابراهیم از علقمة از عبدالله سروایت کرده است که گفت: هنگامی که آیه ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ[الأنعام: ۸۲] نازل شد. گفتیم ای رسول خدا (با این وصف) کدامیک از ما برخود ظلم نکرده است؟ فرمود آنگونه نیست که شما می‌گویید، ایمانشان را با ظلم نیامیخته‌اند، یعنی با شرک نیامیخته‌اند. آیا سخن لقمان را نشنیده‌اید که به فرزندش گفت: ﴿يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣[لقمان: ۱۳] یعنی: «ای فرزندم برای خداوند شریک قرار مده که شرک ستمی بس بزرگ است» [۲۵].

احمد نیز به همین شیوه از عبدالله آورده است که گفت: هنگامی که این آیه: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍنازل شد. بر اصحاب پیامبرص این امر سخت آمد. پس گفتند: ای رسول خدا! کدامیک از ما بر خود ظلم نکرده است؟ فرمود: آنگونه نیست که شما در نظر دارید، آیا نشنیده‌اید آنچه را که بنده صالح خدا گفته است: ﴿يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣ظلم همان شرک است. از عمر روایت شده که ظلم را به گناه تفسیر کرده است. بنابراین شرک نورزیدن موجب امنیت از هر نوع عذاب است. حسن و کرخی می‏گویند: (کسانی که شرک نمی‏ورزند) در آخرت امنیت دارند و در دنیا نیز رهیافته‏اند.

شیخ الاسلام می‏گوید: آنچه بر اصحاب سخت آمد این بود که آنان گمان کردند عدم ظلمی که در آیه مذکور شرط امنیت گرفته شده همان ظلم بنده بر خود است (هر نوع ظلمی که باشد). لذا تنها کسی امنیت و هدایت دارد که به خود ظلم نکرده باشد. پس پیامبرصبرای آنان روشن کرد که ظلم مذکور در کتاب خدا همان شرک است و هرکس ایمانش را با این ظلم در نیامیزد اهل هدایت و امنیت است. همانگونه که خداوند در خصوص برخی ازبندگان برگزیده خود می‏فرماید: ﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَيۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡكَبِيرُ٣٢[فاطر: ۳۲] یعنی سپس کتاب را به بندگان برگزیده خود عطا کردیم، برخی از ایشان به خود ستم می‌کنند، گروهی از ایشان میانه رووند و دسته‌ای از ایشان در پرتو توفیقات الهی در انجام نیکی‌ها پیشتازند، این واقعاً فضیلت بزرگی است.

این به معنای نفی بازخواست از کسانی که با ارتکاب گناه بر خود ظلم کرده وتوبه نکرده‏اند، نیست. چرا که خداوند می‏فرماید: ﴿يَوۡمَئِذٖ يَصۡدُرُ ٱلنَّاسُ أَشۡتَاتٗا لِّيُرَوۡاْ أَعۡمَٰلَهُمۡ٦ فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ٧[الزلزلة: ۶-۷] یعنی هرکس به اندازه ذره غباری کار نیک و بد انجام داده باشد سزا و پاداشش را خواهد دید

ابوبکر صدیق ساز رسول خدا صپرسید؛ ای رسول خدا کدامیک از ما کار بد نکرده است؟رسول خداصفرمود: ای ابابکر! آیابیمار نگشته‏ای؟ آیا دچار حزن نمی‌گردی؟ آیا دچار شکم درد نشده‏ای؟ این همه سزای عمل بدتان است که در دنیا می‌بینید. بنابراین پیامبرصبیان می‌کند، مومنی که پس ازمرگ داخل بهشت می‌شود همان کسی است که با مصیبت‌های دنیایی جزای کارهای بد خود را می‌بیند.

از این رو برای رسیدن به‌ امنیت و هدایت کامل باید خود را از ستم و ظلم‌های سه‌گانه‌ زیر دور نگه‌ داشت: شرک ورزیدن، ستم روا داشتن به‌ بندگان، و ستم در حق خود غیر از ارتکاب شرک، و اگر کسی در حق خود ستم روا دارد، تنها به‌ امنیت و هدایتی مطلق دست می‌یابد، به‌ این معنی که‌ او طبق وعده‌ی الهی در آیه‌ای دیگر، وارد بهشت می‌شود، زیرا خداوند او را به‌ راه‌ مستقیمی هدایت فرموده‌ که‌ سرانجام آن بهشت است، اما بر حسب نقص و کاهش ایمانشان از امنیت و هدایت آنان نیز کاسته‌ می‌شود.

منظور پیامبرصاز عبارت «انما هو الشرك»(آن یک شرک است) این نیست که‌ هرکس مرتکب شرک اکبر نشده‌ باشد به‌ امنیت و هدایت کامل دست می‌یابد؛ زیرا احادیث فراوانی همراه با نصوصی از قرآن بیان داشته‌اند که‌ مرتکبین گناهان کبیره‌ در معرض ترس و خوف می‌باشند و به‌‌ امنیت و هدایت کاملی دست نیافته‌اند که‌ به‌ وسیله‌ی آن به‌ راه مستقیم هدایت ‌یابند، راه کسانی که‌ بدانان نعمت داده‌ است و هرگز با عذابی روبرو نمی‌شوند، زیرا اصل و پایه‌ی هدایت به‌ راه مستقیم و نعمت خداوند را به‌ دست آورده‌اند و باید وارد بهشت شوند

در عبارت «انما هو الشرك»اگر مراد شرک اکبر باشد، پس مقصود آن است هرکس دچار آن نشده باشد (اهل آن نباشد) از هر عذاب دنیا و آخرت که به مشرکان وعده داده شده در امنیت است. ولی اگر مراد جنس شرک باشد (اعم از اکبر واصغر) در آن صورت باید گفت: مواردی مثل بخل شخص بر دوست داشتن مال به برخی واجبات، دوست داشتن چیزی که خداوند را به خشم می‏آورد مثلاً ترجیح دادن هوای نفس را بر محبت خدا و مسائلی از این دست که از مصادیق شرک اصغرند، ظلم بر نفس محسوب شده و همه این‌ها به نسبت اهمیت خود، امنیت و هدایت فرد را از بین می‌برند از این رو سلف (صالح) با این اعتبار اینگونه گناهان را داخل شرک قلمداد کرده‏اند.

ابن قیم /پیرامون این آیه: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢[الأنعام: ۸۲] می‏گوید: صحابه پرسیدند: ای رسول خدا کدامیک از ما ایمانش را با ظلم در نیامیخته است؟ پیامبرصفرمود: آن (ظلم) شرک است. آیا سخن بنده صالح (لقمان) را نشنیده‌اید که فرمود: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣[لقمان: ۱۳] هنگامی که اصحاب در مقصود از ظلم در آیه مذکور دچار اشکال شدند و گمان کردند که ظلم نفس نیز داخل ان است و هرکس بر نفس خود ظلم کرد- هر نوع ظلمی که باشد – امنیت و هدایت ندارد پیامبرصدرود و سلام خداوند بر او- به آنان پاسخ داد، ظلمی که هدایت و امنیت را از انسان سلب کند همان شرک است به خدا سوگند چنین پاسخی است که هر بیماری را شفا می‌بخشد و هر تشنه‌ای را سیراب می‌گرداند، و ستم مطلق و کلی عبارت از شرکی است که‌ عبادت را در غیر جای خود قرار می‌دهد. و امنیت و هدایت مطلق نیز آن است که‌ در دنیا و آخرت به‌ امنیت انجامد و به‌ راه راست هدایت یافته‌ باشد. ستم مطلق و کلی نیز این است که‌ امنیت و هدایت مطلق و کلی را برکند. گفتنی است که‌ ستم به‌ طور کلی باعث جلوگیری از امنیت و هدایت کلی می‌باشد، به‌ این معنی که‌ مطلق در برابر مطلق و جزئی در برابر جزئی قرار می‌گیرد.

از عباده بن صامت روایت شده است که پیامبر صفرمودند: هرکس گواهی دهد که هیچ معبود بر حقی جز خداوند وجود ندارد؛ (خداوندی که یکتا وبی شریک است)، و گواهی دهد که محمدصبنده و فرستاده خداست و عیسی نیز بنده و فرستاده اوست و کلمه‌ای است که به مریم القا کرد، و روحی از جانب خداست، وگواهی دهد بهشت و جهنم حق‌اند با هر عملی که داشته باشد خداوند او را داخل بهشت می‏کند. مسلم و بخاری این روایت را درآورده‌اند.

مصنف می‌گوید از «عبادة بن صامت روایت شده است که پیامبرصفرمودند: هرکس گواهی بدهد که هیچ معبود بر حقی جز خداوند وجود ندارد، خداوندی که یکتا وبی شریک است، گواهی بدهد که محمد بنده و فرستاده خداست و عیسی نیز بنده و فرستاده اوست و کلمه‌ای است که به مریم القا کرد و روحی از جانب خداست.

و گواهی بدهد بهشت و جهنم حق‌اند. هر عملی که داشته باشد خداوند او را داخل بهشت می‏کند. که مسلم وبخاری این روایت را آورده‌اند. [۲۶]

عبادة بن صامت بن قیس انصاری خزرجی، ابو ولید، یکی از برگزیدگان صحابه و بدری مشهور. سال ۳۴ هجری قمری در سن ۷۲ سالگی وفات یافت. بنابر قولی تا زمان معاویه سبه حیات خودادامه داد.

این عبارت «هرکس گواهی دهد که هیچ معبود برحقی جز خداوند وجود ندارد» یعنی کسی که با شناخت معنای آن، آن را به زبان بیاورد و به طور ظاهری وباطنی به مقتضای آن عمل کند، چرا که شهادت متضمن علم و یقین و عمل به مدلول آن است.

همانطوری که خداوند می‏فرماید: ﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ[محمد: ۱۹] یعنی بدان و علم پیدا کن که هیچ معبود بر حقی جز خداوند وجود ندارد. یا اینکه در جای دیگر می‏فرماید: ﴿إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٨٦[الزخرف: ۸۶] یعنی: «جز کسانی که به حق گواهی می‏دهند آن را می‏دانند (بدان علم دارند)».

ولی به اجماع علما، صرف به زبان آوردن «لا اله الا الله» بدون شناخت معنای آن و بدون یقین داشتن و عمل به مقتضای آن، از جمله تبری جستن از شرک، اخلاص در گفتار و عمل؛ چه گفتار قلبی و زبانی و چه عمل قلب و جوارح، هیچگونه نفعی ندارد.

قرطبی در کتاب «الفهم علی صحیح مسلم» در بابی تحت عنوان«باب لایكفی مجرد التلفظ بالشهادتین، بل لابد من استیقان القلب»یعنی بابی پیرامون این مساله که صرف تلفظ و به زبان آوردن شهادیتن کفایت نمی‏کند بلکه لزوماً شخص باید یقین قلبی داشته باشد، می‏گوید: این تفسیر (شرح و تفسیری که خود پیرامون این باب مطرح کرده است) تذکر و هشداری است بر فساد مذهب غلاة مرجئه همانهایی که تلفظ شهادتین را برای ایمان کافی می‌دانند، نه تنها احادیث این باب بر فساد دیدگاه آنان دلالت دارد، بلکه هرکس در مذهب آنان کمی دقت کند فساد آن در می‌یابد، چرا که لازمه چنین عقیده‏ای آن است که نفاق را تجویز می‏کند و بر این اساس منافق مومن تلقی می‌شود و این نظر بطور قطعی دیدگاه باطلی است. در این حدیث عبارت«من شهد» براین مضمون دلالت دارد، زیرا فقط در صورتی صحیح است که با علم، یقین، اخلاص و راستی همراه باشد.

امام نووی می‏گوید: این حدیث، حدیث بسیار بزرگ و دارای منزلت والایی است. واز جمله جامعترین احادیثی است که در برگیرنده عقاید است، زیرا پیامبرصتمامی آن چیزهایی را که از ملل کفر صادر می‌شود با وجود اختلاف و فاصله‌ای که با یکدیگر دارند در این حدیث جمع کرده است.

در این چند حرف چیزهایی را که مباین تمام آن‌هاست اقتصاراً بیان کرده است و معنای «لا اله الا الله» نیز این است که هیچ معبود به حقی جز خداوند وجود ندارد.و این که در جاهای مختلف قرآن آمده است. که در سخن بقاعی بطور صریح خواهد آمد.

از نظر حافظ در حدیث مذکور«وحدَه» تاکیدی برای اثبات، «ولا شریك له»تاکید برای نفی است. همانطوری که خداوند می‏فرماید: ﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ١٦٣[البقرة: ۱۶۳] «یعنی معبود شما معبود یگانه‏ای است که هیچ معبود به حقی جز او وجود ندارد و رحمن و رحیم است». و می‏فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥[الأنبياء: ۲۵] «یعنی هیچ فرستاده‌ای را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم (بگوید): هیچ معبود به حقی جز من وجود ندارد پس مرا بندگی کنید».

و در جای دیگر می‏فرماید: ﴿۞وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ[الأعراف: ۶۵] «یعنی هود را به سوی قوم عاد که نیز از آنان بود روانه کردیم گفت: ای قوم من خداوند را بپرستید و جز او هیچ معبود به حقی ندارید». در پاسخ به او گفتند: ﴿أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا[الأعراف: ۷۰].

یعنی نزد ما آمده‏ای تا (به ما بگویی) خداوند را به یگانگی بپرستیم و آنچه پدرانمان می‏پرستیدند رها سازیم؟!

خداوند می‏فرماید: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ٦٢[الحج: ۶۲] «یعنی به همین منوال است.. خداوند حق است و آنچه را که به جز او فریاد می‌خوانند و پرستش می‌نمایند باطل است و خداوند والا مقام و بزرگوار است».

بنابراین عبارت مذکور الوهیت را که همان عبادت است، از هر چیزی غیر از خداوند نفی می‏کند وآنرا فقط برای خدای یگانه به اثبات می‌رساند. قرآن نیز از ابتدا تا انتهای این مساله را بیان کرده و آن را تأیید وبه سوی آن ارشاد و راهنمایی می‏کند.

پس عبادت با تمام انواع خود از میل همراه با حب، فروتنی وخاکساری قلب صادر شده که صدور آن با رهبت ورغبت (ترس وامید) همراه است.

و تمامی این حالات مستحق خداوند (فقط باید برای او چنین حالاتی رادر درون پرورش داد) همانطوری که دلایل این باب و قبل از آن نیز به این امر دلالت دارند. بنابراین هرکس چیزی از آن حالات را برای غیر خدا صرف کند، در واقع برای خدا همتایی قرار داده است. که با این وصف سخن و عمل و نفعی به او نمی‌رساند.

[۲۴] بخاری: کتاب الأنبیاء (۲۶۲۶): باب قول الله تعالی واتخذا الله ابراهیم خلیلاً) [۲۵] صحیح است. احمد (۱/۳۷۸) آن را روایت کرده و سند آن بر اساس شرط مسلم بخاری صحیح است. [۲۶] بخاری: کتاب الانبیاء (۳۴۳۵): باب قوله تعالی: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡو مسلم: کتاب الایمان (۲۸)(۴۶): باب الدلیل علی أن من مات علی التوحید دخل الجنة قطعاً.