فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب: اینکه غلو در خصوص قبر صالحان آن‌ها را تبدیل به بتی می‏کند که به غیر خدا پرستیده می‌شوند

باب: اینکه غلو در خصوص قبر صالحان آن‌ها را تبدیل به بتی می‏کند که به غیر خدا پرستیده می‌شوند

مالک در موطأ روایت کرده است که پیامبرصفرمودند؛ پروردگارا قبرم را بتی که پرستیده شود قرار مده. خشم خدا افزون بر کسانی که قبر پیامبرانشان را مسجد گزیدند.

مصنف می‏گوید: باب اینکه غلو در خصوص قبر صالحان آن‌ها را تبدیل به بتی می‏کند که به غیر خدا پرستیده می‌شوند.

مالک در موطأ روایت کرده است که پیامبرصفرمودند؛ پروردگارا قبرم را بتی که پرستیده شود قرار مده. خشم خدا افزون بر کسانی که قبر پیامبرانشان را مسجد گزیدند.

این حدیث را مالک به صورت مرسل از زید بن اسلم از عطا ء بن یسار روایت کرده است که رسول خداصفرمودند: پروردگارا قبرم را بتی که پرستیده شود قرار مده. خشم خدا افزون شود بر کسانی که قبر پیامبرانشان را مسجد گزیدند ابن ابی شیبه نیز آن را در مصنف خود از ابن عجلان از زیدبن اسلم روایت کرده و نام عطاء را نبرده است. این بزاز نیز آن را از زید از عطاء از ابوسعید خدری به صورت مرفوع روایت کرده است.

این حدیث شاهدی نیز نزد امام احمد دارد که با سند خود از سهیل بن ابی صالح از پدرش از ابوهریره به صورت مرفوع روایت کرده است، که رسول خداصفرمودند؛ پروردگارا قبرم را بت قرار مده، خداوند لعن کرده است قومی را که قبر پیامبرانشان را مسجد گرفته‌اند. [۱۶۷]

عبارت «مالک در موطأ روایت کرده است» مقصود از مالک همان مالک بن انس بن مالک بن ابی عامر بن عمرو اصبحی، ابوعبدالله مدنی است. امام دارالهجره ویکی از امامان چهارگانه و قانون نگذاران حدیث. تا جایی که بخاری در خصوص وی گفته است. صحیح‌ترین سند از اسناد راویان حدیث، سندی است که در آن مالک از نافع از ابن عمر روایت کرده باشد. در سال ۱۷۹ در گذشت و تولد او نیز در سال ۹۳ اتفاق افتاد، بنابر قول ضعیفی در سال ۹۴ هجری قمری. واقدی می‌گوید به سن نود سالگی رسید.

عبارت: «پروردگارا قبرم را بتی که پرستیده شود قرار مده»دعای پیامبرصاجابت شد همانگونه که ابن قیم /می‏گوید: خداوند دعای پیامبرصرا جابت نمود و (قبرش) را با سه دیوار احاطه کرد.

به طوری که اطراف آن بوسیله دعای او به ارجمندی و حمایت و حفاظت روزگار گذرانید. حدیث مذکور بر آن دلالت دارد که اگر قبر پیامبرصپرستیده می‏شد، در آنوقت بت بود، ولی خداوند با مانع و حائلی بین قبر او و مردم فاصله و مانع ایجاد کرد.

همچنین دلالت دارد بر اینکه وثن همان قبر و تابوتی است که پرستش کنند مستقیم با آن برخورد می‏کند. فتنه قبرها با تعظیم و عبادت آن‌ها بزرگ شد. همانطور که عبدالله بن مسعود می‏گوید: این چه وضعیت و حالتی است که شما دارید! هرگاه فتنه‌ای شما را در بر بگیرد که گذشتگانتان در آن پیرو فرتوت شوند و خردسالانتان با آن نشو ونما کنند با گذر زمان، مردم آن فتنه را سنت (نیکو) به حساب آورده و هرگاه تغییر داده شود. می‌گویند: سنت تغییر کرد؟! [۱۶۸].

به خاطر ترس از فتنه، عمرساز تحقیق و جستجو آثار پیامبرصنهی کرد.

ابن وضاح می‏گوید: از عیسی بن یونس شنیدم که می‌گفت: عمر بن خطاب رضی به بریدن درختی که پیامبرصزیرآن بیعت کرده بود، فرمان داد. [۱۶۹]سپس آن را قطع کرد. چرا که مردم به آنجا رفته و در زیر آن نماز می‌گزاردند پس عمرساز فتنه بر آنان ترسید.

معرور بن سوید می‏گوید: در راه مکه نماز صبح را به همراه عمر بن خطابسبجای آوردم. سپس دید مردم به جاهایی برای نماز می‌روند. گفت: اینان کجا می‌روند؟ گفته شد ای امیر مومنان مسجدی است که پیامبرصدر آنجا نماز خوانده است، آن‌ها نیز درآن نماز می‌گزارند.حضرت عمر فرمود: کسانی که پیش از شما بودند به سبب چنین عملکردی هلاک شدند. آثار پیامبران خودشان را جستجو می‏کردند و پی می‌گرفتند و آن‌ها را معبد و عبادتگاه قرار می‏دادند. هرکس نمازش در این مساجد فرا رسید پس در آنجا نماز بخوانند در غیر این صورت بگذرد و آهنگ و قصد آن مکان‌ها را نداشته باشد.

در مغازی ابن اسحاق از زیادات یونس بن بکیر از ابوخلدة خالد بن دینار آمده است، ابوالعالیه برای ما گفت: هنگامی که شُوشتر را فتح کردیم در بیت المال هرمزان تختی را یافتیم که بر روی آن مردی مرده قرار داشت وبرسرآن مصحفی بود. مصحف را برداشته نزد عمر آوردیم. سپس از کعب خواست آن را به عربی نسخ کند. من نخستین فردی از عرب بودم که آن را قرائت نمودم. همانند قرآن آن را قرائت کردم، (خالد می‏گوید)به ابوالعالیه گفتم چه چیزی در آن بود گفت: رفتار و امور و لحن‌های سخنشانی که هنوز بوجود نیامده است و اتفاق نیفتاده است.

خالد گفت: به ابوالعالیه گفتم با آن مرد چه کار کردید؟ گفت: در روز سیزده قبر به طور پراکنده کندیم هنگامی که شب شد آن را دفن کرده همه قبرها را باخاک یکسان نمودیم و پر از خاک کردیم تا بر مردم پوشیده بماند و او را نبش نکنند(خالد)گفت: از آن مرده چه می‏خواستند؟ گفت: هنگامی که باران نمی‏آمد خشکسالی می‏شد، وی را با آن تخت آشکار می‏کردند و بیرون می‏آوردند و طلب باران می‏کردند. گفتم: به گمان شما آن مرد چه کسی بود؟ گفت: مردی بود که به او دانیال می‌گفتند. گفتم: چند سال قبل از اینکه شما آن را را بیابید در گذشته بود؟ که گفت: سیصد سال قبل از آن گفتم: چیزی از آن تغییر کرده بود؟ گفت: خیر. جز چند تار مو از پشت سرش. چرا که گوشت انبیاء را زمین پوسیده نمی‏کند.

ابن قیم/می‏گوید: این داستان بیانگر علت پو شیده نگهداشتن قبر پیامبرصتوسط مهاجران و انصار است تا بوسیله آن دچار فتنه نشوند. قبر پیامبر ص را آشکار نساختند تا در نزد آن دعا کنند وبدان تبرک جویند اگر متأخران به آن دست می‌یافتند با شمشیر بر سر آن با یکدیگر می‌جنگیدند و آن را به غیر از خداوند می‌پرستیدند.

شیخ الاسلام/ می‏گوید: این بیانگر انکار آن توسط اصحاب پیامبرصاست هرکس به امید خیبر قصد جا و مکانی کند که شارع قصد آنجا را مستحب نکرده است، این عمل از منکرات است به طوری که برخی زشت‌تر و ناپسندتر از برخی دیگر است. چه قصد شخص نمازگزاردن در آنجا باشد و یا دعا کردن، قرآن بخواند و یا خدا را در نزد آن به یاد آورد یا اینکه عبادتی و قربانی نزد آن انجام دهد، همه این‌ها از یک قماش بوده و ناپسندند، به طوری که آن بقعه را به عبادتی اختصاص دهد که خداوند نوعاً و عیناً بدان اختصاص نداده باشد، ولی اگر بر حسب اتفاق باشد نه به نیت دعا کردن، جایز است. مثل کسی که قبرها را زیارت می‏کند و بر اهل آن سلام می‌فرستد یا برای شخص خاصی از خداوند طلب بخشش می‏کند و برای سایر مردگان نیز طلب غفران و بخشش می‌کند، که سنت نیز در این زمینه وارد شده است.

ولی اختصاص دادن دعا در آن جای خاص یا قبرستان و مکان ویژه، به این باور که در آن مکان به نسبت سایر جاها دعا پذیرفته و مقبول‏تر است، این همان معنایی است که از آن نهی شده است

عبارت: «خشم خداوند افزون شود بر کسانی که قبر پیامبرانشان را مسجد گزیده‌اند» بیانگرتحریم بنابر قبرها و تحریم نماز در نزد آن‌هاست و اینکه چنین عملی از زمره گناهان کبیره است. درکتاب «القری» طبری از یاران مالک آورده است که از مالک روایت کرده‏اند که وی: از گفتن این سخن که قبر پیامبرصرا زیارت کردم؛ کراهت داشت و آن را ناپسند می‏شمرد و دلیل او نیز همان فرموده پیامبرصاست که می‌فرماید: پروردگارا قبرم را بتی قرار مده که پرستیده شود. [۱۷۰]خشم خدا افزون شد بر کسانی که قبر که پیامبرانشان را مسجد گزیدند.

از این رو اضافه شدن کلمه زیارت را به قبر ناپسند شمرده تا به عمل اهل کتاب مانند نشود و این عمل مالک به منظور سد ذریعه (پیشگیری قبل از وقوع) بوده است.

شیخ الاسلام/ می‏گوید: مالک به تابعین را درک کرده بود، آن‌ها از همه مردم به این مساله آگاه‌تر بودند واین دلالت دارد که الفاظ زیارت قبر پیامبرصدر میان آنان معروف نبود. در ادامه می‏گوید: از جمله اسباب کراهت به کار بردن لفظ زیارت برای قبر پیامبرصرا در این دانسته‌اند که این لفظ در میان بسیاری از مردم به گونه‌ای رایج شده بود که مقصودشان از آن زیارت به معنای بدعت آن بود، به این معنا که به نیت خواستن و دعا کردن از مرده و تمایل به او منظور به رفع نیازها و مسائلی از این دست که بسیاری از مردم انجام می‏دهند، قبر آن‌ها را زیارت می‏کردند و از لفظ زیارت چنین چیزی را مد نظر داشتند، که چنین چیزی به اتفاق پیشوایان دین مشروع نیست. مالک نیز ناپسند می‌داشت از اینکه مردم لفظ مجملی رابه کار گیرند که بر معنای فاسدی دلالت داشت. برخلاف سلام و نماز بر مرده، چرا که آن (سلام دادن و نماز خواندن (نماز میت)) چیزی است که خداوند بدان فرمان داده است.

ولی لفظ زیارت برای قبرها به طور عام چنین معنایی از آن فهمیده نمی‏شود. همانطوری که پبامبرصفرموده است: «قبرها را زیارت کنید چرا که آن‌ها آخرت رابه یادتان می‏آوردند» و خود نیز قبر مادرش را زیارت کرد..

چنین زیارتی قبر کافران را نیز در بر می‌گیرد. «ولی جواز زیارت قبر مرده را به منظور دعا کردن، خواستن و طلب کمک کردن نمی‌توان از چنین سخنی فهمید» چرا که این دست کارها را مشرکان و اهل بدعت انجام می‏دهند، زیارت قبر بزرگان دین مثل پیامبران و صالحان که مشرکان و اهل بدعت بدان دچار شده‌اند از نوع آن زیارتی که مرگ را به یاد می‏آورد، نیست. به همین سبب مالک چنین زیارتی را ناپسند داشته واگر در جای دیگری زیارت را ناپسند تلقی نکرده است، حتماً در آن چنین مقبره‌ای وجود نداشته است. (بلکه از آن نوعی که پیامبرصاجازه داده است بوده نه شرک و بدعت).

ابن جریر باسند خود از سفیان از منصور از مجاهد در خصوص این آیه ﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩[النجم: ۱۹] یعنی: «آیا چنین می‌بینید (باور دارید)که لات و عزی»؛ می‏گوید: لات شخصی بود که حلیم [۱۷۱]را برای آنان می‌کوبید، پس زمانی که‌ فوت کرد، آنان روی قبر او اعتکاف نمودند.

نظیر چنین گفته‏ای را ابوالجوزاء از ابن عباسبروایت کرده‌ که‌ گفت: او حلیم را برای حجاج له‌ می‌کرد.

مصنف می‏گوید: ابن جریر با سند خود از سفیان از منصور از مجاهد در خصوص این آیه ﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩[النجم: ۱۹] یعنی: «آیا چنین می‌بینید (باور دارید)که لات و عزی».

(ابن جریر) می‏گوید: «لات» شخصی بود که حلیم را برای آنان می‌کوبید، پس زمانی که‌ فوت کرد، آنان روی قبر او اعتکاف نمودند

نظیر چنین گفته‏ای را ابوالجوزاء از ابن عباسبروایت کرده‌ که‌ گفت: او حلیم را برای حجاج له‌ می‌کرد.

مقصود از ابن جریر، همان امام حافظ محمد بن جریر بن یزید طبری، صاحب تفسیر، تاریخ، الاحکام و غیره است. ابن خزیمه می‏گوید: بر روی زمین داناتر از محمد ابن جریر نمی‌شناسم. وی مجتهد بود از کسی تقلید نمی‌کرد.

پیروانی داشت که بر اساس مذهب او رفتار کرده و اقوال او را بر می‏گزیدند. در سال دویست وبیست و چهار متولد و در سال سیصد و ده هجری دو روز از ماه شوال باقی مانده بود که از دنیا رفت.

مقصود از سفیان ظاهراً همان سفیان بن سعید بن مسروق ثوری، ابوعبدالله کوفی، فردی موثق، حافظ، فقیه، امام و عابد است. وی مجتهد و دارای پیروانی بود که به مذهب او رفتار می‏کردند. در سن شصت و چهار سالگی (۶۴)وبه سال ۱۶۱ درگذشت. مقصود از منصور نیز همان ابن معتمر بن عبدالله سلمی، فقیه، موثق و معتمد که در سال ۱۳۲ وفات یافت.

مقصود از مجاهد همان ابن جبر ابو الحجاج مخزومی مکی، موثق و پیشوا در علم تفسیر، که از ابن عباس و دیگرانشعلم تفسیر فرا گرفت. بنابر گفته یحی بن قطان، در سال صدو چهار هجری (۱۰۴) درگذشت. و ابن حبان نیز گفته است که در سال صد و دو یا صد و سه هجری در حالت سجده از دنیا رفت ودر سال بیست ویکم هجری در زمان خلافت جناب عمر سمتولد شده بود.

عبارت «لات شخصی بود که برای حلیم را برای آنان می‌کوبید و به آن‌ها می‌داد، هنگامی که از دنیا رفت، بر قبر او به قصد عبادت ایستادند».

در روایتی آمده است که آن شخص به هرکدام از مردم که می‌گذشت طعام می‌داد، هنگامی که فوت کرد او را پرستیدند و گفتند: او لات است. سعید بن منصور این حدیث را روایت کرده است.

مناسبت آن با شرح و تفسیرش این است که مشرکان در خصوص صلاح و نیکوکاری آن شخص اغراق کرده تا جایی که او را پرستش نموده و قبر او یکی از بت‌های مشرکان گردید.

مقصود از ابوالجوزاء همان اوس بن عبدالله ربعی است که در سال ۸۳ هجری درگذشت.

بخاری می‏گوید: مسلم یعنی مسلم بن ابراهیم برای ما گفت: ابوالأشهب از ابوالجوزاء از ابن عباس برای ما روایت کرد و گفت: «لات مردی بود که برای حاجیان آرد بیخته را با روغن مخلوط می‌کرد. [۱۷۲]

ابن خزیمة می‏گوید: عزی نیز اینگونه بود که درختی در نخله میان مکه و طائف وجود داشت وبر روی آن بنا و پوشش‌هایی بود. قریش آن را تعظیم می‏کردند و بزرگ به شمار می‏آوردند. به همین سبب ابوسفیان در روز احد می‏گوید: ما عزی را داریم حال آنکه شما عزی ندارید.

از ابن عباس بروایت شده است که گفت: رسول خداصبر زیارت کنندگان قبرها و کسانی که قبرها را به مسجدی می‌گیرند و چراغ می‌آویزند لعنت فرستاد. صاحبان سنن این حدیث را روایت کرده‌اند.

مصنف می‏گوید: از ابن عباس بروایت شده است که گفت: رسول خداصبر زیارت کنندگان قبرها و کسانی که قبرها را به مسجدی می‌گیرند و چراغ می‌آویزند لعنت فرستاد.

صاحبان سنن حدیث مذکور را روایت کرده‏اند. [۱۷۳]

(شارح) در این باب دو حدیث دیگر نیز وجود دارد؛ یکی حدیث ابوهریره و دیگری حدیث حسان بن ثابت، حدیث ابوهریره را احمد و ترمذی روایت کرده‏اند و ترمذی آن را صحیح می‏داند. و حدیث حسان را ابن ماجه از روایت عبدالرحمن بن حسان بن ثابت از پدرش آورده است که گفت: رسول خدا زنهایی را که بسیار از قبرها زیارت می‌کنند، لعنت کرده است. [۱۷۴]

این روایت را حدیثی که در صحیح مسلم و بخاری آمده است که پیامبر صزنان را از تشییع جنازه نهی فرمود، تایید می‏کند. [۱۷۵]

در سند حدیث ابن عباس ابوصالح صاحب ام هانی وجود دارد که برخی وی را تضعیف و عده‌ای هم موثق تلقی کرده‏اند. علی بن المدینی از یحیی قطان آورده است، احدی از یارانمان را نمی‌شناسم که ابوصالح صاحب ام هانی را ترک کرده باشد. و از کسی از مردم در خصوص وی چیزی نشنیده‌ام نه شعبه و زائده و نه عبدالله بن عثمان، هیچکدام او را ترک نکرده‏اند. ابن معین نیز گفته است: اشکالی در او نیست

از این رو ابن سکن در صحیح خود او را آورده است.

شیخ الاسلام / علیه می‏گوید: حدیث مذکور به دو طریق از پیامبرصوارد شده است: یکی به طریق ابو هریرة س که رسول خداصزیارت کنندگان قبرها را لعنت کرد. ودیگری حدیث ابن عباس و در ادامه می‏گوید: رجال سند هیچکدام از این دو طریق عین رجال هم نیستند و هیچکدام از رجال این دو طریق از یکدیگر اخذ نکرده‏اند و در اسناد هیچکدام از این دو طریق شخصی که متهم به دروغ باشد وجود ندارد.

چنین روایتی بدون تردید حجت است این بهترین شرطی است که ترمذی برای حدیث حسن در نظر گرفته است. چرا که وی حدیث حسن را حدیثی می‏داند، که طرق آن متعدد ودر هیچکدام شخصی متهم به دروغگویی و شاذ بودن نباشد و آن حدیث مخالف با حدیثی که از طریق افراد مطمئن روایت شده، نباشد. این حدیث نیز طریق آن متعدد و در سند راویان آن شخصی که متهم به دروغ باشد وجود ندارد و هیچکدام از افراد موثق با آن مخالفت نکرده است. اگر یکی از آن دو از یک صحابی روایت کرده باشد پس چگونه ممکن است که این از یک صحابی و دیگری نیز از صحابی دیگر روایت کرده است؟ همه این‌ها بیانگر آن است که این حدیث در اصل معروف است. کسانی که زیارت را رخصت و اجازه داده‏اند در عمل خود به حدیثی که عایشه لروایت کرده است اعتماد و تکیه کرده‏اند، که وی – ل- قبر برادرش عبدالرحمن را زیارت کرده گفت: اگر ترا می‌دیدم زیارت نمی‌کردم. این بیانگر عدم مستحب بودن زیارت برای زنان است همانطوری که برای مردان مستحب است. چرا که اگر مستحب بود زیارت عبدالرحمن برای عایشه مستحب میشد چه او را دیده باشد و چه ندیده باشد

(شارح) اگر اینگونه است، قائلین به رخصت برای اثبات ادعای خود دلیلی ندارند.

این سیاق حدیث عائشه است که ترمذی از روایت عبدالله بن ابی ملیکة از عایشه آن را روایت کرده است و با سیاق اثرم از عبدالله بن ملیکة مخالفت دارد که گفت: در یک روز هنگامی که عایشه از مقابر برگشت؛گفتم: ای مادر مومنان. پیامبرصاز زیارت قبرها نهی کرد؟گفت: آری، از زیارت قبور نهی کرد، ولی سپس به زیارت آن‌ها فرمان داد. [۱۷۶]

شیخ السلام /به این پاسخ داده می‏گوید: در حدیث عایشه حجتی نیست. چرا که استدلال کننده به نفی عام احتیجاج کرده است و نهی را اینگونه دفع کرده که منسوخ است. و نهی خاص که در برگیرنده لعن زنان در زیارت قبور باشد مطرح نشده است. عبارت«سپس به زیارت آن‌ها فرمان داد» مقتضی آن است که فرمان پیامبرصبه معنای استحباب است و استحباب هم به طور خاص در حق مردان وارد و ثابت شده است. اگر معتقد باشد که زنان نیز همانند مردان به زیارت قبور فرمان داده شده‌اند در آن صورت می‏بایست همانند مردان آن را انجام می‏دادند و عایشه به برادرش نمی‌گفت: که ترا زیارت نمی‏کردم. لعن در تحریم صریح است و خطاب اجازه زیارت قبور از طرف پیامبرصزنان را در بر نمی‌گیرد و در حکم ناسخ نیز داخل نمی‌شوند، عام هرگاه ثابت شود که بعد از خاص است از نظر جمهور علما ناسخ محسوب نمی‏شود. که این مذهب شافعی و مذهب احمد بر اساس روایت مشهور از میان دو روایت اوست و در میان یاران او معروف است. بنابراین هنگامی که تقدیم و تأخیر عام وخاص معلوم نباشد وضعیت از این بدتر است و نمی‏توان حکم صریح بر منسوخ بودن خاص صادر کرد.

از این رو ممکن است لعن او بر زنانی که قبرها را زیارت می‌کنند پس از اجازه زیارت به مردان آمده باشد وآنچه به این مضمون دلالت دارد اینکه پیامبرصآن را بابرگزیدن مساجد و چراغ بر قبر‌ها مقرون به هم مطرح کرده است و معلوم است که بر گرفتن مساجد و چراغ‌ها بر مقبره با دلیل محکم نهی شده است و احادیث صحیح بدان دلالت دارد، زیارت زنان نیز مثل آن است.

نظر صحیح این است که در اجازه به زیارت قبور، به چند دلیل زنان داخل نمی‌شوند: نخست اینکه در فرموده پیامبرصصیغه امر به صورت مذکر مطرح شده است. و تنها بروجه تغلیب زنان را در بر می‌گیرد، که در این خصوص دو دیدگاه وجود دارد؛ دیدگاهی می‌گوید نیاز به دلیل جداگانه‏ای است پس برای آنکه بروجه تغلیب زنان را در بر گیرد نیاز به دلیل مستقل دارد. و دیدگاهی هم می‏گوید: بروجه اطلاق بر زنان نیز حمل می‏شود. بنابراین دخول زنان در آن به طریق عموم ضعیف خواهد بود. عام با ادله خاص در تعارض واقع نمی‏شود و نزد جمهور خاص را نسخ نمی‏کند. اگر زنان در این خطاب داخل بودند؛ در آنصورت زیارت قبور بر آنان مستحب بود. از هیچکدام پیشوایان چنین دیدگاهی روایت نشده است و زنان نیز در دوران پیامبرصو خلفای راشدین به منظور زیارت قبرها بیرون نرفته‌اند و از جمله دلایل اینکه پیامبرص علت اجازه به مردان را بیان کرده است مبنی بر اینکه مرگ را به یاد می‏آورد و دل را نرم و رقیق می‏سازد و چشم را اشک آلود می‏کند.

در مسند احمد [۱۷۷]نیز چنین چیزی آمده است و معلوم است اگر برای زنان چنین دری گشوده شود، با فریاد و ناله و نوحه خارج می‏شود، چرا که دارای صبر اندک و ضعف هستند. اگر زیارت زنان مظنه وسبب امور حرام باشد میزانی که منجر به حرام می‌شود را نمی‌توان تعیین ومحدود کرد و نمی‌توان بین

انواع اسباب تشخیص داد از جمله اصول شریعت این است که هرگاه حکمت پوشیده وپراکنده باشد حکم به مظنه آن حکمت معلق می‏شود. این باب نیز به عنوان سد ذریعه حرام می‌گردد.

همانگونه که نظر به زینت باطنی و خلوت بابیگانه و مواردی از این دست حرام شده است.

در آن مصلحتی که با این مفسده معارض باشد وجود ندارد مصلحتی که در آن وجود دارد تنها این است که برای مرده دعا می‏کند و این در منزل نیز ممکن است.

برخی از علما در خصوص تشییع جنازه نیز چنین دیدگاهی دارند. به این استدلال که پیامبرصبه زنان فرمود: با بارگناه به دوش برگشتید، نه ثواب و پاداش چرا که زنده‌ها را دچار فتنه و مردگان را می‌آزارید. [۱۷۸]

فرموده او به فاطمه: اگر به همراه آن‌ها به مقابر می‌رسیدی داخل بهشت نمی‌شدی. [۱۷۹]

این مضمون را روایاتی که درصحیح مسلم و بخاری ثابت شده است، تایید می‏کند به این معنا که وی زنان را از اینکه دنبال جنازه بروند، نهی فرمود. [۱۸۰]

این سخن پیامبرصروشن است که فرمودند: هرکس بر جنازه‌ای نماز بخواند به اندازه کوهی بزرگ پاداش دارد و هرکس وی را تا زمانی که دفن شود، همراهی کند به اندازه‏ای دو کوه بزرگ اجر می‌برد. [۱۸۱]این روایت بیشتر از صیغه مذکر بر عموم دلالت دارد چرا که لفظ «مَن» (هرکس) به اتفاق همه مردم هم مرد و هم زن را در بر می‌گیرد با احادیث صحیح دانسته شد که این عموم به سبب نهی پیامبرصبر زنان از اتباع جنازه، آنان را در بر نمی‌گیرد. پس هرگاه زنان در این عموم داخل نشوند به طریق اولی در عموم قبلی نیز داخل نمی‌شوند.

از نظر من (شارح) اجازه زیارت قبرها ویژه مردان می‏باشد. چرا که با سخن خود مبنی بر اینکه خداوند زنان زیارت کننده قبرها را لعنت کرده است، تخصیص خورده و عام مخصوص تلقی می‏شود.

بر کسانی که قائل به نسخ نهی از زیارت قبور هستند می‌توان به دلایل زیر پاسخ داد.

آنچه از عائشه و فاطمهبمطرح کرده‏اند معارض است با آن چه که در این باب از آنان روایت شده است پس نسخ با آن ثابت نمی‏شود.

از جمله دلیل دیگر اینکه قول و فعل صحابی به اتفاق علما در برابر حدیث، حجت تلقی نمی‏شود و اینکه پیامبرصبه عایشه آموزش داد که در هنگام زیارت قبرها چه بگوید دال بر نسخ احادیث سه گانه‏ای که زیارت کنندگان قبرها را لعن کرده است، نمی‏باشد. چرا که ممکن است آن آموزش قبل از این نهی اکید و وعید شدید بوده است. والله اعلم.

محمد بن اسماعیل صنعانی /در کتابش بنام تطهیر الاعتقاد می‏گوید: این قبه‏ها و ضرایح که بزرگترین وسیله برای شرک و الحاد شده و بزرگترین ابزار برای نابودی اسلام و خرابی پایه‌های آن گردیده است. غالباً و از همه آن‌ها را پادشاهان، سلاطین، روسا و سردمداران تعمیر می‌کنند و می‌سازند،

که به یکی از نزدیکان آن‌ها یا اینکه از جمله کسانی که مردم به وی گمان نیکو داشتند مثل انسان فاضل، عالم، صوفی، فقیر یا شیخ بزرگی. مردمی که آن‌ها را می‌شناسند بی‌آنکه به آنان توسل جویند ویا به فریاد بخوانند به عنوان زیارت مردگان آن‌ها را زیارت می‌کنند حتی برای او دعا و استغفار می‏کردند، سپس نسلی بعد از آن‌ها می‏آید، قبری را می‌یابد که بنائی برآن افراشته و شمعی بر آن روشن شده و با فرش‌هایی ارزشمند فرش گردیده و پرده‌ها بر آن کشیده شده است، برگ‌های و گل‌ها در آن انداخته شده، معتقد می‌شود که آن بخاطر دفع ضرر ویا جلب منفعتی است. خادمان و نگهبانان آمده دروغ‌هایی برای آن مرده می‌سازند که فلان و بهمان چیز را وی انجام داده است فلانی را ضرر رسانیده وفلانی را نفع رسانیده است تا اینکه هر نوع باطلی را از طبیعت وسرشت وی حَرَسَ می‏کند.

فرمان خدا همان است که در احادیث نبوی ثابت شده است که پیامبرصلعن کرده است کسی را که بر قبرها چراغ روشن کند، بر قبر بنویسد و یا برآن بنا بسازد. احادیث در این زمینه فراوان و معروفند. این کار ذاتاً نهی شده است سپس وسیله‌ای می‌شود برای مفسده‌های بسیار بزرگ.

در این گفته مطابقت حدیث با شرح و تفسیرش فهمیده می‌شود والله اعلم.

در خصوص چراغ‌ها ابومحمد مقدسی می‏گوید: اگر گذاشتن چراغ بر قبرها مباح بود کسی را که آن را انجام داده است لعن نمی‌کرد. زیرا روشن کردن چراغ بر قبرستان موجب از بین رفتن مال، بی‌آنکه فائده‏ای داشته باشد، است. همچنین افراط وزیاده روی در تعظیم قبرها که بسیار به تعظیم بت‌ها شبیه است.

ابن قیم می‏گوید/بر گرفتن قبرها به عنوان مساجد و روشن نمودن چراغ بر آن‌ها از جمله گناهان کبیره است، مقصود از صاحبان سنن [۱۸۲]یعنی: ابوداوود، ترمذی و ابن ماجه، چون نسائی آن را روایت نکرده است.

از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردیده عبارتند از:

نخست: تفسیر (أوثان(وثنها).

دوم: تفسیر عبادت.

سوم: پیامبرصتنها از چیزی به خدا پناه می‌برد که ترس وقوع آن بود.

چهارم: دعای اینکه قبر او بت واقع نشود را، پیامبرصبا برگرفتن قبرهای انبیاء به عنوان مسجد مقرون به هم ودر کنار هم مطرح کرده است.

پنجم: یادآوری شدت خشم خداوند از چنان اعمال ناپسند.

ششم: که از مهمترین مباحث و مسائل این باب به شمار می‌رود اینکه شناخت وصف چگونگی پرستش(عبادت) لات که به عنوان بزرگترین بت عرب مطرح بود.

هفتم: شناخت اینکه بت قبلاً قبر فرد صالحی بوده است.

هشتم: بت نام صاحب قبر بود و چگونگی تبدیل شدن آن به بت و مفهوم و مسمای این نامگذاری.

نهم: لعنت پیامبرصبر زنانی که قبرها را زیارت می‌کنند.

دهم: لعنت بر کسی که بر قبرها چراغ روشن کند.

[۱۶۷] صحیح است: مالک در موطأ (شماره۸۵) فی قصر الصلاةفی السفر: باب جامع الصلاة از عطاء بن یسار به صورت مرسل آورده است. ابن ابی شیبه(۳/۳۴۵) از زیدبن اسلم به صورت مرسل. احمد در سند (۲/۲۴۲) از طریق ابوهریره آن را متصل کرده است. بزاز نیز (۴۴۰-کشف الاستار) از حدیث ابوسعید خدری به صورت متصل آورده است. البانی در تحذیر الساجد (ص۱۸، ۱۹) آن را تصیح کرده است. [۱۶۸] دارمی (۱/۶۰) آن را آورده است. حاکم(۴/۵۱۴) ابن عبداالبر در جامع بیان العلم (۱/۱۸۸) البانی در صلاة التراویج(ص۵) آن را تصیع کرد‌هاست و می‌گوید: این اثر اگر چه موقوف است ولی در حکم رفع است چرا که در آن سخن از امور غیبی است جز به وحی نمی‏توان پیرامون آن سخن گفت: و از نشانه‌های پیامبری اوست صتمامی آن تحقق پیدا کرده است، این حدیث در مصادر اصلی طولانی است ولی در اینجا به طور مختصر آورده شده است. [۱۶۹] حافظ در الفتح(۷/۴۴۸) می‌گوید: در نزد ابن سعد با سندی صحیح از نافع از ابن عمر روایت شده است که به عمر خبر رسید گروهی به نزدیکی درخت رضوان آمده در آنجا نماز می‌گزارند آن‌ها را تهدید کرده دستور داد درخت را ببرند. [۱۷۰] تخریج آن در شماره (۱۷۶)گذشت. [۱۷۱] حلیم: آشی را می‌گویند که‌ با گندم و گوشت پخته‌ی له‌ شده‌ درست می‌کنند (عمید). [۱۷۲] بخاری: کتاب التفسیر(۴۸۵۹): باب افرأیتم اللات والغری: روایت کرده است [۱۷۳] با این لفظ ضعیف است. ابوداوود کتاب الجنائز(۳۲۳۶)باب فی زیارة القبور ترمذی فی الصلاة(۳۲۰): باب کراهیة آن یتخذالقبر مسجداً نسائی فی الجنائز(۴/۹۵-۹۴): باب التغلیظ فی اتخاذ السرج علی القبور. ابن ماجه فی الجنائز(۱۵۷۵)باب ما جاء فی النهی عن زیارةالقبور و بدون قوله «والمتخذین علیها المساجد والسرج»امام مسلم ودیگران این روایت را با این اضافه ضعیف دانسته‌اند. البانی نیز در الضعیفة(۲۲۵) و تحذیر الساجد(۴۳-۴۴)با این سیاق تضعیف کرده ولی این حدیث بدون این زیارت همانطوری که در تخریج شماره ۱۸۳ خواهد آمد صحیح است. [۱۷۴] صحیح است: حدیث ابوهریرة: نزد احمد (۲/۳۳۷، ۳۵۶)ترمذی (۱۰۵۶)کتاب الجنائز: باب ما جاء فی کراهة زیارة القبور للنساء ابن ماجه (۱۵۷۶) کتاب الجنائز: باب ماجاء فی النهی عن زیارة النساء للقبور: ترمذی می‌گوید: حدیث حسن صحیح است. حدیث ابوهریره، حسان بن ثابت: نزد احمد (۲/۴۴۲، ۴۴۳) ابن ماجه (۱۵۷۴) کتاب الجنائز: باب ماجاء فی النهی عن زیارة النساء للقبور حاکم(۳۷۴/۱)در حدیث ابن عباس گذشت. ابن حدیث بدون زیادت پیشین که در حدیث ابن عباس گذشت، صحیح لغیره است البانی نیز آن را در تخدیر الساجد تایید کرد هاست. تخذیر الساجد (۴۳) وصحیح الجامع(۴۹۸۵)والضعیفة(۲۲۵) [۱۷۵] صحیح است: با این سیاق در نزد حاکم (۱۱/۳۷۶)، بیهقی (۴/۷۸) آمده است. حاکم از آن سکوت کرده و ذهبی آن را صحیح می‏داند. حافظ عراقی در تخریج الاحیاء (۴/۴۱۸) می‏گوید: ابن ابی دنیا در القبور و حاکم آن را با سند جید روایت کرده‏اند. مراجعه شود به احکام الجنائز ص (۱۸۱). با این سیاق در نزد حاکم(۱/۴۱۸)می گوید: ابن ابی دنیا در القبور و حاکم آن را با سند جید روایت کرد هاند مراجعه شود به احکام الجنائزص(۱۸۱). [۱۷۶] حدیث با این سیاق نزد حاکم (۱/۳۷۶)بیهقی (۴/۷۸)حاکم از آن سکوت کرده ذهبی آن را صحیح می‏داند. حافظ عراقی در تخریج الاحیاء(۴/۴۱۸) می‌گوید: ابن ابی دنیا در القبور و حاکم آن را با سند جید روایت کرده‏اند. به احکام الجنائز(ص۱۸۱) مراجعه شود. ولی سیاق ترمذی درکتاب الجنائز(۱۰۵۵) باب ما جاء فی الرخصة فی زیارة القبور. با همان لفظی که قبلاً گذشت: لو شهدتك ما زرتك: اگر ترا می‌دیدیم زیارتت نمی‌کردم.. [۱۷۷] حسن است: احمد(۳/۲۳۷، ۲۵۰) در نزد حاکم(۱/۳۷۵، ۳۷۶) البانی نیز در احکام الجنائز (ص۱۸۰) آن را حسن تلقی کرده است. [۱۷۸] ضعیف است: ابن ماجه(۱۵۷۸)کتاب الجنائز: باب ما جاء فی اتباع النساء الجنائز. بیهقی (۴/۷۷) از حدیث علیس. نووی نیز در المجموع (۵/۲۲۴) آن را تضعیف کرده است بوصیری در الزوائد والبانی در ضعیف الجامع (۸۷۳)آنرا تضعیف کرده‌اند. [۱۷۹] ضعیف است: احمد (۲/۱۶۸، ۱۶۹). ابوداوود(۳۱۲۳) کتاب الجنائز: باب فی التعزیه، نسائی(۴/۲۸، ۲۷) کتاب الجنائز. باب النعی. نووی در المجموع (۵/۲۲۴) و المنذری در مختصرالسنن(۴/۲۸۹) آن را تصعیف کرده‌اند. الکدی: همانطوری که در سان آمده است به معنای مقابر است. [۱۸۰] بخاری: کتاب الجنائز(۱۲۷۸)باب اتباع النساء الخبائز. مسلم کتاب الجنائز(۹۳۸)(۳۴). باب نهی النساء عن اتباع الجنائز، از حدیث ابن عطیهل. [۱۸۱] این حدیث را با این لفظ مسلم درکتاب الجنائز(۹۴۵)(۵۳): باب فضل الصلاة علی الجنائز و اتباعها از حدیث ابوهریره روایت کرده است. در نزد بخاری نیز مثل مسلم کتاب الجنائز(۱۳۲۵): باب من انتظر حتی تدفن. و نزد مسلم(۹۴۶)(۵۷)همچنین از حدیث ثوبان. [۱۸۲] بلکه نسائی نیز آن را روایت کرده است. همانطوری که تخریج آن در شماره (۱۸۲)گذشت.