فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب: از جمله شرک این است که انسان با عملش طالب دنیا باشد نه رضای خداوند

باب: از جمله شرک این است که انسان با عملش طالب دنیا باشد نه رضای خداوند

قوله «باب من الشرك: ارادة الانسان بعمله الدنیا».

اگر گفته شود چه تفاوتی بین این معنا و معنای باب قبل وجود دارد؟

می‏گویم: بین آن‌ها عموم و خصوص مطلق است و در یک اصل قابل جمع هستند و آن این است که اگر انسان با عملش قصد خود آرایی نزد مردم داشته باشد و تصنع سازی کند و مدح و ثنای آن‌ها را بر انگیزد در آن صورت مرتکب ریا شده است همان طور که قبلاٌ بیان شده مانند اوضاع و احوال منافقین، این مساله نیز به همین شیوه است زیرا فرد با تصنع سازی نزد مردم قصد و اراده مال دنیا را کرده است همچنین خواستار مدح و ستایش و اکرام و اجلال از جانب آن‌ها شده است و تفاوت آن با ریا در این است که شخص اراده عمل صالح را می‏کند تا از آن طریق به کالای دنیایی دست یابد، مانند کسی که به جهاد می‌رود تا مالی را به دست آورد همان گونه که در حدیث آمده است: بنده درهم و دینار نابود است. [۳۲۲]

یا می‌خواهد غنایمی به چنگ آورد و دیگر اموری که شیخ ما از ابن عباسبو سایر مفسرین در معنای قول خداوند متعال ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا[هود: ۱۵] «کسانی که تنها خواستار زندگی دنیا و زینت آن با شند، ذکر کرده است».

و مصنف/ از این معنا چنین اراده کرده است که عمل به خاطر منافع دنیایی شرک و منافی با کمال توحید واجب است و باعث بطان اعمال می‌گردد، و حتی بالاتر از ریا محسوب می‌شود زیرا کسی که خود را مرید دنیا قرار داده است اراده او در بسیاری از کارهایش جنبه دنیایی به خود می‌گیرد اما ریا عارض شخص می‌شود در بعضی اعمالش و به صورت همیشگی و مداوم همراه او نیست هر چند که مؤمن باید از هردو تا بپرهیزد.

قول خداوند متعال: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ١٥ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٦[هود: ۱۵-۱۶] یعنی: «کسانی که تنها خواستار زندگی دنیاوزینت آن باشند (پاداش و دسترنج) اعمالشان را در این جهان بدون هیچ گونه کم و کاستی به تمام و کمال می‌دهیم، آنان کسانیند که در آخرت جز آتش دوزخ بهره و سهمی ندارند و آنچه در دنیا و آخرت انجام می‏دهند ضایع و هدر می‌رود و کارهایشان پوچ و بی‌مورد می‌گردد».

و قوله تعالی: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ١٥ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٦[هود: ۱۵-۱۶].

ابن عباسبمی‌گوید ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَایعنی ثواب آن را ﴿وَزِينَتَهَایعنی مال آن را ﴿نُوَفِّیعنی به صورت کامل و سرور و شادی وافر پاداش و ثواب تمام اعمالشان را از مال و خانواده و فرزندان می‌دهیم ﴿وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَیعنی بدون هیچ کم و کاستی.

سپس آیه را نسخ می‏کند و می‏گوید: ﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ[الإسراء: ۱۸] «هرکس که دنیای زودگذر (این جهان) را بخواهد آن اندازه که خود می‌خواهیم و به هرکس که صلاح می‌دانیم، هر چه زودتر در دنیا بد و عطا خواهیم کرد».

این دو آیه را نحاس در ناسخش روایت کرده است. مراد از نسخ مقید شدن آیه است به نحوی که اطلاق خود را از دست داده است.

قتاده می‏گوید: کسی که دنیا تمام هم و تلاش و نیت و آرزویش باشد خداوند پاداش کار او را با برخورداری از حسنات دنیا می‏دهد و در آخرت کار نیکی ندارد که به وسیله آن جزا داده شود. اما مومن در دنیا با حسناتی که انجام داده است پاداش می‌بیند و در آخرت هم برآن ثواب می‌بیند. ابن جریر با ذکر سند خود آن را آورده است، آن گاه حدیث ابو هریره را از ابن مبارک از حیوة بن شریح بیان می‌کند [۳۲۳]که گفت: ولید بن ابو ولید، یا ابو عثمان برای من نقل کرد که عقبه بن مسلم از شَُفَّی بن ماتع الا صبحی چنین نقل کرده که (وارد مدینه شد به نا گاه با مردی برخورد کرد که مردم دور و براو جمع شده‌اند: گفت: این چه کسی است؟)گفتند: ابو هریره. گفت: به او نزدیک شدم تا اینکه پیشاپیش او نشستم در حالی که او برای مردم سخن می‌گفت: هنگامی که ساکت شد و دورو برش خالی شده گفتم: حقیقتاً تو را به یاد می‌آورم آن زمان که حدیثی را برای من نقل کردی که آن را از رسول اللهصشنیده بودی و به آن آگاه و واقف بودی، (گفت: ابوهریره چنین گفت: که حدیثی را برای تو نقل می‌کنم که رسول اللهصدر این خانه آن را بمن گفت و غیر از من و او کسی در آنجا نبود پس ابو هریره فریاد بلندی کشید و از حال رفت بعد به هوش آمد و دوباره همین جمله را گفت و از حال رفت و نزدیک بود با چهره برزمین افتد، مدت طولانی در این وضعیت بود، بعد از بیهوشی گفت: رسول خدا برای من نقل کرد که خداوند تبارک وتعالی هنگامی که روز قیامت می‌شود برای داوری در بین مردم حاضر می‌شود و می‌بینی هر قومی را زانوزده در برابر او می‏بینی، اولین شخصی را فرا می‌خواند کسی است که قرآن را حفظ کرده است و سپس شخصی که در راه خدا کشته شده است و بعد از آن فرد ثروتمند و دارا، خداوند خطاب به قاری قرآن می‏گوید: آیا آنچه برای رسولم فرستادم به تو یاد ندادم؛ می‏گوید: بله ای پروردگار، خداوند می‏فرماید: چقدر به آنچه می‌دانستی عمل کردی؟ می‌گوید ساعات شب و روز به آن عمل می‌کردم، خداوند می‏فرماید: دروغ می‌گویی و ملائکه هم می‌گویند دروغ می‌گوئی، و خداوند به او می‏گوید: فقط می‌خواستی بگویند فلانی قاری است و دارد قرائت می‏کند و پاداشت را با آن گفته دریافت کردی. نوبت صاحب مال که می‌رسد خداوند به او می‏گوید: آیا به تو مال و دارایی ندادم تا به کسی محتاج نشوی؟

می‏گوید بله ای پروردگار، خداوند می‏فرماید: با آنچه به تو دادم چه کار کردی؟ سر چشمه رحم و شفقت بودم و با آن مال صدقه می‌دادم، خداوند به او می‏گوید: دروغ می‌گویی و ملائکه هم می‌گویند دروغ می‌گوئی و خداوند می‏گوید: بلکه چنین می‌خواستی که بگویند فلان آدم بخشنده‏ای است و پاداش را با گفته مردم دریافت کردی، خداوند پیش کسی که در راه خدا کشته شده می‌رود و به او می‏گوید: برای چه کشته شدی؟ می‏گوید: امر به جهاد در راه تو فرمان داده شدم، آنقدر مبارزه کردم تا کشته شدم، خداوند می‏گوید: دروغ می‏گویی. فرشتگان هم چنین می‌گویند و خداوند می‏گوید: بلکه می‌خواستی بگویند فلانی آدم جسور و شجاعی است و چنین سخنی نیز در حق تو گفته شد وپاداشت را دریافت کردی.

آنگاه رسول اللهصدستی به شانه‌ام زد و گفت ای ابوهریره این سه نفر اولین خلقی هستند که در روز قیامت آتش به وسیله آن‌ها زبانه می‌کشد.

از مصنف/در مورد این آیه سوال شد حاصل آنچه جواب داد چنین است: از جانب سلف امت انواع کارهایی که امروزه مردم آن را انجام می‏دهند و معنایش را نمی‏دانند. ذکر شده است یکی از آن‌ها عمل صالحی است که بسیاری از مردم بخاطر خدا آن را انجام می‏دهند مانند صدقه و نماز وصله رحم و احسان به مردم و ترک ظلم و ستم و دیگر اموری که انسان آن را انجام می‏دهد یا ترک می‏کند فقط برای خدا اما قصد او به دست آوردن ثواب در آخرت نیست بلکه می‌خواهد خدا در همین دنیا با حفظ مالش و رشد و نموآن، امنیت وحصول برای اهل و خانواده‌اش و تداوم نعمت به او پاداش دهد و برای بدست‌آوردن بهشت و فرار از آتش تلاش نمی‌کند این فرد ثواب کار خود را در همین دنیا می‌بیند و در آخرت برای او بهره‌ای نیست، این نوع را ابن عباس ذکر کرده است.

نوع دوم: که بزرگتر و مخوفتر از اولی است و مجاهد در شرح آیه‌ای آن را بیان نموده این است که فرد اعمال صالحه را به نیت ریا نه قصد ثواب در آخرت، انجام دهد.

نوع سوم: فرد اعمال صالحه را برای به دست آوردن مال انجام دهد مثلا حج برود برای اکتساب یا هجرت کند تا بهره بیشتری از دنیا ببرد یا با زنی ازدواج کند، جهاد برود برای به دست آوردن عنایم، مصنفدر تفسیر آیه این نوع را هم ذکر کرده است.

و یا اینکه مردی برای مشرب فکری که دارد، یا محل کسب و تجارب یا ریاست آنجا آموزش ببیند و علم بیاموزد یا نمازش را به موقع و همیشه انجام بدهد به خاطر وظیفه‌ای که در مسجد به عهده دارد، همچنان که این امر بسیار واقع می‏شود.

نوع چهارم: شخص خالصانه طاعت و عبادت خدا را به جا آورد بدون اینکه هیچ شریکی برای او قرار دهد اما این فرمانبرداری در عملی باشد که باعث کفر و منجر به خروج از اسلام گردد و مانند یهود و نصاری وقتی که خدا را عبادت می‌کنند یا صدقه می‏دهند و روزه می‌گیرند بخاطر رضایت خداوند و روز آخرت است یا مانند بسیاری از افراد این امت که در بینشان کفر و شرک اکبر رایج است و باعث می‌شود آن‌ها به کلی از دایره اسلام خارج شوند، در صورتی که خالصانه خدا را اطاعت می‌کنند و خواهان ثواب در سرای آخرت هستند اما در قبال اعمالی این پاداش را می‌خواهند که باعث خروج آنان از اسلام می‏شود. و متعاقبا مانع قبول شدن اعمالشان می‌گردد، این نوع هم در تفسیر آیه از انس بن مالک و غیر او بیان شده است، اهل سلف از آن خوف و هراس دارند و بعضی از آنان گفته‌اند: اگر می‌دانستیم خداوند تنها یک سجده را از من قبول می‏کند آرزوی مرگ می‌کردم چون خداوند می‏فرماید: ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ٢٧[المائدة: ۲۷] «خدا کار را تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد».

مصنف/سپس می‌گوید جای طرح این مساله هست که اگر فردی نمازهای پنجگانه و زکات و روزه و حج را بخاطر خدا انجام دهد و خواهان ثواب آخرت باشد و بعد از آن‌ها اعمالی انجام دهد صرفاً بخاطر کسب متاع دنیایی، مثلاً یکدفعه حج برود فقط برای خدا و بار دیگر فقط برای دنیا برود همچنان که در عالم واقع وجود دارد در آن صورت، موضوع رنگ دیگری پیدا می‏کند. که بستگی دارد کدام یک غالب باشد و بعضی از آن‌ها (اهل سلف) هم گفته‏اند: قرآن در بسیاری از جاها کسانی که تماماً اهل بهشت هستند یا تماماً اهل جهنم هستند ذکر می‏کند اما در مورد افرادی که شائبه‏ای از بهشت و جهنم در آن‌هاست سکوت می‏کند.

در الصحیح از ابوهریرهسروایت شده که گفت: رسولصفرموده: نابود باد بنده درهم و دینار، نابود باد بنده که جامه نقش و نگار دار می‌پوشد، نابود باد بنده‏ای که جامه مخمل بر تن می‌کند، اگر به او داده شود راضی است و اگر داده نشود خشمناک و عصبانی می‏گردد. نابود باد و زیر ورو شود، و هنگامی که خاری بر تن او بخلد نمی‏تواند آن را دربیاورد خوشابه حال بنده‏ای که افسار اسبش را در راه خدا به دست گرفته است؛ با سری ژولیده و خاک آلود و قدمهای غبار آلود، اگر محافظت و حمایت سپاه را از حمله دشمن بر عهده داشته باشد وظیفه‌اش را تمام و کمال انجام می‏دهد و لحظه‌ای غفلت و کوتاهی نمی‏کند و اگر در آخر لشکر و دنبال سپاه باشد به همین نحو وظیفه خود را تماما انجام می‌دهد، اگر اذن و اجازه برکاری را بخواهد به او نمی‏دهند و اگر شفاعت بکند مورد قبول واقع نمی‏شود.

در الصحیح از ابوهریرة سروایت شده که گفت: رسول صفرموده: نابود باد بنده درهم و دینار، نابود باد بنده که جامه نقش و نگار دار می‌پوشد، نابود باد بنده‏ای که جامه مخمل بر تن می‌کند، اگر به او داده شود راضی است و اگر داده نشود خشمناک و عصبانی می‏گردد. نابود باد و زیر ورو شود، و هنگامی که خاری بر تن او بخلد نمی‏تواند آن را دربیاورد خوشابه حال بنده‏ای که افسار اسبش را در راه خدا به دست گرفته است؛ با سری ژولیده و خاک آلود و قدمهای غبار آلود، اگر محافظت و حمایت سپاه را از حمله دشمن بر عهده داشته باشد وظیفه‌اش را تمام و کمال انجام می‏دهد و لحظه‌ای غفلت و کوتاهی نمی‏کند و اگر در آخر لشکر و دنبال سپاه باشد به همین نحو وظیفه خود را تماما انجام می‌دهد، اگر اذن و اجازه برکاری را بخواهد به او نمی‏دهند و اگر شفاعت بکند مورد قبول واقع نمی‏شود». [۳۲۴]

«فی الصحیح» یعنی در صحیح بخاری

«تعس» با کسر (ع) است و جایز است مفتوح هم باشد، یعنی افتاد، سقوط کرد و در اینجا مقصود نابود شدن است، حافظ قائل به این است و البته در جایی دیگر آن را متضاد با سعد یعنی شقاوت و بدبختی آورده است و ابو السعادات گفته: تعس، یتعس هنگامی است که فرد با چهره برزمین می‌افتد و دعای هلاکت و نابودی است.

«عبد الدینار» دینار از طلا است و اندازه آن همانند مثقال است در وزن.

«تعس عبدالدرهم» درهم از نقره است. وفقهاء وزن آن را به اندازه یک دانه جو دانسته‌اند ودر نزد ما یک درهم از ضرب بنی امیه وزنش ۵۵ دانه جو است، فرد را از این رو عبد در هم نامیده‌اند که شخص عملا مقصود و هدف خودش را آنگونه اعلام نموده است و هرکس غیر خدا را در نظر گیرد همان را شریک در عبودیت او در نظر گرفته است همچنان که حال و وضعیت اکثریت این گونه است.

«تعس عبد الخمصیة» ابو السعادت می‏گوید: لباسی است از خز و پشم علامت گذاری شده و گفته شده «خمیصة» آن است که سیاه و راه راه باشد جمع آن خمائص است «الخمیلة» با فتح (خ) معجم است و ابو السعادت گفته: خمل لباسی است پرزدار از هرچیزی که درست شده باشد.

«تعس وانتكس» حافظ می‌گوید به صورت مهملة یعنی مرض و بیماری دوباره (به جان او) بیافتد. ابوالسعادت می‏گوید: یعنی واژگون باد. که نوعی دعا است برای ناکامی و ناامیدی. طیبی می‏گوید: زیرا آن هنگام که شخص نابود شد با چهره به زمین می‌افتد و آن هنگام که زیررو شد پوزه‌اش به خاک مالیده می‌شود و از بین می‌رود.

«واذا شك» یعنی اگر خاری در تن او فرو رود «فلا انتقش» نمی‏تواند با منقاش هم آن را در آورد که این سخن ابوسعادات است.

و مقصود این است که هرکس چنین حال و وضعی داشته باشد مستحق دعا بر چنین سرنوشت و سرانجام بدو ناگواری است و قطعا اثرات چنین دعاهایی را در حوادث زیانبار دنیا و آخرت خواهد چشید.

شیخ الاسلام/می‏گوید: نبیصمسمای عبد الدینار و درهم و... را بر چنین افرادی نهاده است، جمله‌ای خبری با مضمون دعا و «تعس وانتكس وإذا اشیك فلا انتقش»بیانگر حال کسانی است که چون شری به آنان رسد از آن نمی‌رهند و رستگار نمی‌شوند، زیرا به وسیله آن نابود می‌شوند و تباه می‌گردند و هرگز به مقصود خود نمی‌رسند و از مکروه رهایی نمی‌یابند و سرنوشت افرادی که بنده مال باشندهمین است. آن‌ها را چنین توصیف کرده که «إن اُعطَی رضي وان مُنِعَ سخَط»همچنان که خداوند متعال می‏فرماید: ﴿وَمِنۡهُم مَّن يَلۡمِزُكَ فِي ٱلصَّدَقَٰتِ فَإِنۡ أُعۡطُواْ مِنۡهَا رَضُواْ وَإِن لَّمۡ يُعۡطَوۡاْ مِنۡهَآ إِذَا هُمۡ يَسۡخَطُونَ٥٨[التوبة: ۵۸] «در میان آنان کسانی هستند که در تقسیم زکات از تو عیبجویی می‌کنند و ایراد می‏گیرند اگر بدانان چیزی از غنائم داده شود خشنود می‌شوند و اگر چیزی از آن بدیشان داده نمی‏شود هرچه زودتر خشم می‌گیرند». بنابراین خشم و رضایت آن‌ها تنها برای غیر خدا است و این سرنوشت تمام کسانی است که وابسته به پُست و مقامات دنیایی و سایر اشکال و صورتهای هوای نفس هستند که اگر به آن دست یابند راضی و خشنود می‌شوند و در غیر اینصورت خشمناک و عصبانی‏اند. چنین اشخاص عبدو بنده هوای نفس خود هستند، زیرا بندگی و عبودیت در اصل همان بندگی و عبودیت قلب است و خضوع و نرمی در برابرآن، و آن کس که طالب و خواهان مال است بندگی و عبادت آن را به جا می‏آورد، در واقع امور مالی دو نوع است:

۱- آنچه فرد به آن نیاز دارد مانند خوراک و پوشاک و مسکن و مانند آن و آن را از خداوند طلب می‏کند و به ان متمایل است در اینجا فرد مال را به خاطر نیازی که به آن دارد بکار می‌بردمانند «الاغی که بران سوار می‌شود و فرشی که بر روی آن می‌نشیند بدون اینکه برده و در بند آن باشد و بی‌تاب و بی‌قرار آن گردد.

۲- آنچه فرد به آن نیاز ندارد که شایسته است به آن تعلق نداشته باشد و اگر داشته باشد بنده آن شده است و کسی که عبد غیر خدا باشد و به غیر او اعتماد داشته باشد حقیقت عبودیت برای خداوند و توکل به خداوند نزد او معنی نخواهد داشت زیرا بخش از عبادت و توکل را برغیر خدا اختصاص داده است و محق‌تر از هرکسی بر مسمای این قول رسولصاست.

«تعس عبد الدینار، تعس عبدالدرهم، تعس عبدالخمیصة، تعس عبد الخمیلة»و او عبدو بنده این امور است، و اگر از خداوند آن را طلب کند اگر به او بدهد راضی و خشنود می‌شود و اگر ندهد عصبانی و خشمناک می‌گردد در صورتی که عبد واقعی خداوند کسی است که به آنچه خداوند به آن راضی است راضی باشد و آنچه خداوند از آن منزجر باشند او هم از آن انزجار داشته باشد، با دوستان و اولیاء خدا دوست باشد و با دشمنان خدا دشمن چنین شخص دارای ایمان کامل است.

«طوبی لعبدٍ» ابوالسعادات گفته طوبی اسم بهشت است همچنین گفته شده آن درختی در بهشت است. تایید این گفته روایتی است که ابن وهب با سند از ابوسعید آورده است که مردی گفت ای رسول خدا، طوبی چه چیزی است؟ فرمود: درختی است در بهشت که سیر آن ۱۰۰سال به طول می‌انجامد، لباس اهل بهشت از جوانه آن به دست می‏آید، امام احمد آن را چنین روایت کرده است: حسن بن موسی چنین نقل کرد که از عبدالله بن لهیعة شنیده که دّراج ابوالسمح برای او نقل کرده که ابوالهیثم از ابو سعید خدری و او هم از رسول اللهصاینگونه نقل کرده که مردی گفت: ای رسول خدا خوشا به حال کسی که تو را دیده و به تو ایمان آورده است گفت: خوشا به حال کسی که من را دیده و به من ایمان آورده و سه بار دیگر می‌گوید خوشا به حال کسی که به من ایمان آورده و من را ندیده است. مرد به او می‌گوید مقصود از (طوبی) چیست؟ جوابی که رسول الله صمی‏دهد همانی است که در بالا ذکر شده است. [۳۲۵]شواهدی برای این حدیث در صحیحین و غیر آن وجود دارد. ابن جریر از وهب بن مبنه اثر عجیب و غریبی را روایت کرده است اینگونه که وهب /گفته است: در بهشت درختی است که به آن طوبی گفته می‏شود، سواره می‏تواند بی‏وقفه در زیر سایه آن صد سال حرکت کند، گل‌های آن از ریاط (نوعی پارچه نرم و نازک) است و برگ‌های آن از برود (نوعی پوشش و پارف مقلم) و شاخه‌های ان از عنبر و پهنای آن از یاقوت و خاک آن از کافور و گل و لای ان از مشک، از ریشه آن چشمه‌های شراب و شیر و عسل خارج می‏شود، محل جلوس اهل بهشت است، هنگامی که آن‌ها نشسته‌اند اگر ملائکه‌های خداوند بر آن‌ها وارد شدند آنان را رهبری می‌کنند برگزیده گانی که با زنجیرهایی از طلا بهم وصل شده‌اند...

چهره آن‌ها از حسن و جمال به مانند چراغ است و کرکهای لباسشان از نرمی به خز مرعزی می‌ماند.

جامه‌هایی پوشیده‌اند که الواحی از یاقوت بران وصل است، با پرهایی از طلا و لباس‌هایی از دیبای نازک که می‌درخشد و برق می‌زند، آنان بر زمین می‌خوابند و می‌گویند پروردگار ما را بسوی شما ارسال کرده تا او را دیدار کنید و تسلیم او بشوید، و سوار آن‌ها می‌شوند در حالی که با سرعتی بالاتر از پرندگان پرواز می‌کنند، و نرمتر از فرش هستند و بدون هیچ رنج و زحمتی در روی آن می‌دوند، کنار برادرانشان حرکت می‌کنند با آن‌ها حرف می‌زنند، نجوا می‌کنند، و سواره‌ها در طرفین هم راه می‌پیمایند بدون اینکه گوش و کرک هیچ کدام از آن‌ها بادیگری برخورد کند حتی درخت نیز در مسیر‌شان خود را کج می‏کند تا بین دو همراه فاصله‌ای ایجاد نشود.

در ادامه چنین گفته که آن‌ها نزد خداوند رحمان و رحیم می‌آیند و او خود را بر آنان آشکار می‏کند تا به او نگاه کنند، هنگامی که او را می‌بینند می‌گویند: خداوندا درود و سلام تنها برای توست و از جانب توست و صاحب جلال و کرامت تنها تو هستی و خداوند تبارک و تعالی در جواب می‏گوید: سلام و درود برای من است و از جانب من است و رحمت و محبت من در حق شما تحقق یافته است، خوشا به حال بندگانی که در خفا از من ترسیدند و از دستوراتم اطاعت کردند و آنان چنین جواب می‏دهند: خداوندا ما آنچنان که شایسته عبادت تو است تو را عبادت نکردیم و ارج و منزلت تو را به جا نیاوردیم، به ما اجازه بده خاکسار پاهایت شویم، خداوند می‏گوید: اینجا منزلگاه سختی و عبادت نیست بلکه جایگاه ماندگاری و نعمت است، من سختی عبادت را از دوش شما برداشته، اکنون آنچه می‌خواهید از من تقاضا کنید، که هریک از شما آرزوها و خواسته‌هایی داشته اید، و آنان از او در خواست می‌کنند و پایین‌ترین آن‌ها می‏گوید: پروردگارا اهل دنیا در امور دنیا با همدیگر به رقابت پرداختند و در آن سخت گرفتند و همدیگر را به تگنا انداختند، خداوندا از هر چیزی که در دنیا بوده از روزی که آن را خلق کردی تا روزی که به پایان بردی به من بهره ایی بده، خداوند می‏گوید: در آرزویی که کردی کوتاهی و سستی به خرج دادی و پایین‌تر از شأن و منزلت خودت در خواست کردی، این از جانب من برای تو ارمغانی خواهد بود به دلیل جایگاه بالای من و از آن رو که نه بخشش من کم و اندک است و نه کسی را بی‌جواب می‌گذارم، سپس می‏گوید: خواسته‌ها و آرزوهایی که بندگانم داشته‌اند و به آن نرسیده‌اند و هرگز در خاطرهایشان هم نگنجیده و راه نیافته برآنان عرضه کنید، و فرشتگان آنان را به تمام خواسته‌های که در دل داشته‌اند می‌رسانند چنان که خواسته‌ای برای آنان نمی‌ماند و در آنچه به آنان می‏دهند: اسبهای بهم بسته شده‌ای است که بر هر چهار تای آن‌ها تختی از یاقوت است و بر هر تختی گنبدی از طلا‌ی مصرع گذاشته شده و در هر گنبدی فرشی از فرش‌هایی که مظاهر بهشت است قرار داده شده و همچنین دو تا کنیز حوری، که بر تن هر حوریی دو تا لباس از لباس‌های بهشت هست و رنگی جز رنگ آن‌ها در بهشت وجود ندارد و هیچ بوی خوشی نیست مگر اینکه از آن‌ها بلند می‏شود، تابندگی و نور سیمایشان از دل گنبد می‌درخشد، چنان که اگر کسی آن‌ها را ببیند گمان می‏کند که جدا از گنبد هستند، سرهایشان بالای ساق‌هایشان مانند جوجه کبک سفید رنگی است دریا قوتی قرمز رنگ، و فضل همراهی و مصاحبت با این بندگان خدا را برای خود مانند فضل خورشید برسنگ و بالاتر از آن می‏دانند برآنان وارد می‏شودند و سلام می‌کنند و آن‌ها را می‌بوسند و دست می‏دهند و می‌گویند: سوگند به خدا که گمان نمی‌کردیم خداوند مانند شما را بیافریند انگاه خداوند به ملائکه دستور می‏دهد که هرکدام از آن‌ها را منظم و صف وار به جایگاهی که برایشان در بهشت در نظر گرفته شده است راهنمایی کنند.

این اثر را همراه سند ابن ابی حاتم از وهب بن منبه با این اضافات روایت کرده است: به موهبت‌هایی که پروردگارتان به شما بخشیده است نگاه کنید، آن گاه که در حریم دوست بودید، در اتاق‌های ساخته شده از در و مرجان بادرهایی از طلا و تخت‌هایی از یا قوت و فرش‌هایی از دیبای نازک و براق و منبرهایی از نور که از در و دیوار آن نور همانند شعاع خورشید، جاری بوده، مثل آن همانند ستاره ایی درخشان در روز است، و اگر این موهبت‏ها از جانب خداوند فراهم نمی‌شد دیده‌ها نور و روشنی نمی‌یافتند. قصرهای ساخته شده از یاقوت سفید با فرش‌هایی از حریر سفید وجود نداشتند، همچنین قصرهایی از یاقوت سبز با فرش‌هایی از دیبای سبز و قصرهایی از یاقوت زرد با فرش‌های ارغوانی زرد بودند که درهایی از زمرد سبز و طلای سرخ و نقره سفید با پایه‌هایی از جواهر و تراس‌های ساخته شده از گنبدهای مرواریدی در برج‌هایی از طبقات مرجان، داشته باشند و چون به سوی آنچه خداوند به آن‌ها داده، برگردند، در آنصورت برایشان اسب‌هایی از یاقوت سفید که در آن روح دمیده شده، و زیرآن نوزادهایی جاودانه قرار داده شده که به دست هرکدام از آن‌ها افسار اسبی ازآن اسب‌ها داده شده که لجام و استخوان‌های آن از نقره سفید با چینش منظم از درّ و یاقوت ساخته شده که تخت‌های آن مفروش به دیبای نازک است.

بوسیله آن اسب‌ها که خرامیده راه می‌روند باغ‌های بهشت را می‌بینند و هنگامی که به منزلگاهشان بر می‌گردند ملائکه را می‌بینند که بر منبرهای از نور نشسته‌اند و منتظر آن‌ها هستند تا با آن‌ها دیدار کنند و دست بدهند و سخاوت و بزرگواری پروردگارشان را نسبت به آن‌ها تبریک بگویند، آنگاه که وارد قصرهایشان می‌شوند تمام چیزیهایی که آن را آرزو نکرده‏اند و نخواسته‌اند به آن‌ها بخشیده شده است. و در پیش در هر قصری چهار تا باغ قرار داده شده؛ که دو تا از آن باغها دارای شاخه‌های راست و صاف هستند و دو تا از آن‌ها باغ‌هایی سرسبزی هستند که از شدت پر آبی به سیاهی می‌زنند و چشمه‌های جوشان و پر آبی در آن‌هاست زمانیکه به خانه‌هایشان می‌روند و در آن آرام می‌گیرند خداوند به آن‌ها می‌گویند: ﴿فَهَلۡ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمۡ حَقّٗاۖ قَالُواْ نَعَمۡۚ[الأعراف: ۴۴] «آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافته ایید می‌گویند بلی». و خداوند می‏گوید: آیا به پاداش پروردگارتان راضی هستید؟ می‌گوید خداوندا ما راضی هستیم تو هم از ما راضی باش و خداوند دوباره می‌گوید بخاطر رضایت من از شما است که ورود به خانه‌ام را برشما روا دانستم و شما به صورت من نظر افکنداید در این هنگام می‏گوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَكُورٌ٣٤ ٱلَّذِيٓ أَحَلَّنَا دَارَ ٱلۡمُقَامَةِ مِن فَضۡلِهِۦ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٞ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٞ٣٥[فاطر: ۳۴-۳۵] «سپاس خداوندی را سزاست که غم و اندوه را از ما زد ود بیگمان پروردگار ما آموزنده (گناهان بندگان) و سپاسگزار کارهای نیک ایشان است خداوندی که در پرتو فضل و لطف خویش ما را در سرای اقامت و ماندگاری جای داد، در آن هیچ گونه رنج و مشقت جسمانی و هیچگونه نا توانی و واماندگی روحانی به ما دست نمی‏دهد». سیاق این حدیث غریب است و برای بعضی از قسمت‌های آن شواهدی در (الصحیحین) وجود دارد.

خالد بن معدان می‏گوید: در بهشت درختی هست که به آن طوبی گفته می‌شود تمام آن پستانی است که بچه‌های بهشت از آن شیر می‌نوشند و اگر زنی سقط بکند بچه‌اش در رودی از رودهای بهشت تا زمان قیامت می‌ماند و هنگام بر انگیختن بچه‌ای ۴۰ ساله می‏شود، بر ابوحاتم آن روایت کرده است

«أخذ بعنان فرسه في سبیل الله»یعنی در جهاد با مشرکین همیشه افسار اسب خود را گرفته و آماده است.

«أشعث» مجرور است با فتحه، چون اسم غیر منصرفی است که برای وضعیت و وزن فعل به کار برده می‏شود. و «راسه» مرفوع است به دلیل فاعل بودن و مقصود موهای ژولیده است چنان که جهاد در راه خدا شخص را از تمیز کردن و صاف نمودن موهایش بازداشته است «مغبرة قد ماه»با حذف جر صفت دوم برای فرد است «إن كان فی الحراسة كان فی الحراسة» با کسر (حِ) یعنی حمایت و مواظبت از پناه و لشکر در برابر هجوم را به تمام و کمال انجام می‏دهد.

«وان كان في الساقةِ كان في ا الساقةِ»یعنی اگر در آخر لشکر هم واقع شود جانش را در اختیار منفعت‌ها و مصلحت‌های جهاد و مبارزه در راه خداوند قرار می‏دهد و در هر مقام و جایگاهی که باشد برای جذب ثواب و جلب رضایت و محبت خداوند اقدام می‌کند.

ابن جوزی /می‏گوید: او شخص بی‌نام و نشان و گمنامی است که در پی اعتلای نام و اوازه نیست و خلخالی می‏گوید: به آنچه امر شده همان را انجام می‏دهد و در جایگاهی که برای او در نظر گرفته شود اقامت می‌گزیند در سرپست و مقامش حاضر می‌شود و غیبت نمی‏کند حراسة و الساقة از آن حیث مطرح شده‌اند که سختی‌ترین مشقت‌ها را در پی دارند و فضل و ارزش حراست در راه خدا را می‌رسانند.

«إن استأذن لم یؤذن له»یعنی اگر از امراء و فرماندهان اذن و اجازه کاری را بخواهد به او نمی‏دهند چون هیچ منزلت و جایگاهی در نزد آنان ندارد و از کسانی نیست که (بخاطر آن‌ها انجام دهد) و از آن‌ها بخواهد و مقصود او را از عملکردش تنها خداست و آنچه بخواهد در نزد او جستجو می‏کند و می‌یابد.

و «إن شفع»با فتح حرف اول و دوم «لم یشفَّع»با فتح فاء مشدّد «یعنی اگر او را در کاری که خداوند و رسول خدا آن را دوست دارند شفیع قرار دهند شفاعت او در نزد امر او فرمانروایان پذیرفته نمی‏شود.

امام احمد و مسلم از ابوهریره به صورت مرفوع چنین روایت کرده‏اند «رب أشعث مدفوع بالابواب لو أقسم علی الله لابره»چه بسا ژولیده مویی که از تمام درها رانده شده اگر بر خدا سوگندی خورد حتماً آن را انجام می‏دهد.

حافظ گفته: در آن ترک دوستی مقام و شهرت و فضل گمنامی و تواضع نهفته است.

امام احمد همچنین از مصعب پسر ثابت پسر عبدالله پسر زبیر روایت کرده که گفت: عثمان در حالی که برروی منبر خطبه می‌خواند چنین گفت: سخنی را که از رسول خداصشنیدم برای شما بازگو می‏کنم و هیچ مانعی برای گفتنم جز ظن به شما وجود ندارد از رسول الله شنیدم که می‌گفت: یک شب حراست و پاسبانی در راه خدا با فضیلت‏تر از قیام و روزه هزار شب و روز است [۳۲۶].

حافظ ابن عساکر در تعبیری از عبدالله بن مبارک روایت کرده که عبدالله پسر محمد قاضی نصیبین گفت: محمد ابن ابراهیم ابن ابو سکینة برای من نقل کرد که عبدالله ابن مبارک این ابیات بطر سوس رابر او املا کرده و متقابلا به او وعده خروج داد و وی آن را در سال ۱۷۷ برای فضیل بن عیاض سروده است.

ای عابد حرمین اگر ما را می‌دیدی، می‌دانستی که عبادت تو چیزی جز لعب و بازی کودکانه نیست آن کس که صورتش را با اشکایش رنگ می‌زند، و ما گردنمان را با خون خود رنگ می‌زنیم یا اینکه سپاهانش را در باطل به سختی می‌اندازد، به بامدادان لشکر یان او به رنج می‌افتند بوی خوش برای شما، بوی خوش ما غبار زمین درشت و کم حاصل از گفتارهای پیامبرمان برای ما آمده است، گفته صحیح و درستی که دروغی در آن نیست، غبار لشکر خدا در بینی انسان با دود و غبار آتش ملتهب و سوزان یکسان نیست.

این کتاب خدا که در بین ما سخن می‌گوید شهید مرده نیست دروغ نمی‏گوید:

در ادامه چنین می‌گوید که فضیل را با کتابش در مسجد الحرام دیدم هنگامی که ان را خواند اشک از چشمانش سراریز شد و گفت: ابو عبدالرحمن راست گفت: و من را هم نصیحت کرد آنگاه خطاب به من گفت: تو جزء کسانی هستی که حدیث می‌نویسی؟گفتم بله، گفت این حدیث را بنویس، و فضیل بن عیاض برمن چنین املا کرد: منصور پسر معتمر از ابو صالح از ابوهریره برای من چنین نقل کرده است که مردی گفت: ای رسول خدا به من عملی را بیاموز که از طریق آن ثواب مجاهدین در راه خدا را به دست بیاورم گفت: می‏توانی نماز بخوانی و سست نشوی و روزه بگیری و افطار نکنی گفت: ای رسول خدا من ضعیف‌تر از این هستم که بتوانم چنین کاری را انجام بدهم.

پیامبرصمی‏فرماید: قسم به آن کس که نفس من در دست او است اگر هم یارای آن را دانستی فضل مجاهدین در راه خدا را به دست نمی‌آوری، آیا ندانسته‌ای که اسب مجاهد اگر به کندی هم راه برود برای هرگامی حسنات نوشته می‏شود. [۳۲۷]

از جمله مسائل مطرح شده در این باب عبارتند از:

۱- انسان به طریق عملکرد خود به قصد دنیا عمل کند نه آخرت.

۲- تفسیر آیه هود.

۳- تسمیه انسان به بنده درهم و دینار و بنده‏ جامه نقش و نگار دار.

۴- تفسیر این قسم حدیث که اگر به او داده شود راضی است در غیر آن صورت خشمناک و ناراحت است.

۵- تعبیر نابود باد وهلاک و زیر و رو شود.

۶- تفسیر این قسمت از حدیث: هنگامی که خاری برتن او بخلد نمی‏تواند آن را در بیاورد.

۷- ثناء و ستایش مجاهد با صفات و صف شده آن.

[۳۲۲] جزئی است از حدیث ابو هریرة که آن را نقل کرده است بخاری: کتاب الجهاد (۲۸۸۷): باب حراسة فی الغزو فی سبیل الله و گاه با این شماره می‌آید (۳۳۲). [۳۲۳] حدیث صحیح است ترمذی آن را نقل کرده است ککتاب الزهد (۲۳۸۲): باب ماجاء فی الریاء و السمعة و گفته حدیث حسن و غریب است ابن حبان (۲۸۰۲-موارد) و حاکم (۱/۴۱۸ -۴۱۹) آن را صحیح دانسته و ذهبی هم با او موافق است. البانی در صحیح الترغیب (۱/۱۳: ۱۵) آن را صحیح دانسته است همچنین در صحیح الجامع (۱۷۰۹). [۳۲۴] قبلا در شماره ۳۳۰ آمده است. [۳۲۵] احمد (۳/۷۱) ابن حبان (۲۶۲۵موارد) البانی در الصحیحة (۱۲۴۱) و صحیح الجامع (۳۸۱۸) با شواهد و طرق خود آن را صحیح دانسته است. [۳۲۶] ضعیف است: احمد (۱/۶۱، ۶۵) [۳۲۷] بخاری: کتاب الجهاد (۲۷۸۵) باب فضل الجهاد و السیر من حدیث ابی هریره.