فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

یادآوری آنچه که از علمای سلف در خصوص متشابه وارد شده است

یادآوری آنچه که از علمای سلف در خصوص متشابه وارد شده است

سیوطی در «الدر المنثور» می‏گوید: حاکم - و صحیح دانسته [۳۴۲]- از ابن مسعود از پیامبرصآورده است که پیامبرصفرمودند: کتاب نخست از یک باب و بر یک حرف نازل می‌شد، سپس قرآن از هفت باب و بر هفت حرف نازل شد. مثل زجر، امر، حلال، حرام، محکم، متشابه و امثال. پس حلال آن را حلال و حرام آن را حرام بدانید. بدانچه امر شده‏اید عمل کنید و از آنچه نهی شده‏ایید دست بکشید، از مثالهای آن عبرت بگیریید؛ به محکم آن عمل نماید به متشابه آن ایمان بیاورید و بگوید» به همه آن‌ها ایمان آوردیم و همه از جانب پروردگارمان است. سیوطی می‏گوید: عبد بن حمید از قتاده در خصوص این فرموده خداوند: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ[آل عمران: ۷] یعنی: «اما کسانی که در دل‌هایشان کژی است به دنبال متشابهات می‌افتند»، روایت کرده است، این گروه خواهان تاویل شده، در تاویل خود خطا کرده و دچار فتنه شدند دنبال متشابهات رفته و در این میان به هلاکت افتادند.

عبد بن حمید، ابن جریر و ابن ابی حاتم از ابن عباس در خصوص این فرموده خداوند (آیاتُ محکماتُ) آورده‌اند که گفت: از جمله این آیات محکم :

﴿۞قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗاۖ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكُمۡ وَإِيَّاهُمۡۖ وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَۖ وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ١٥١ وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡيَتِيمِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ أَشُدَّهُۥۚ وَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ لَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۖ وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰۖ وَبِعَهۡدِ ٱللَّهِ أَوۡفُواْۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ١٥٢ وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣[الأنعام: ۱۵۱-۱۵۳]

و آیات: ﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا٢٤ رَّبُّكُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمۡۚ إِن تَكُونُواْ صَٰلِحِينَ فَإِنَّهُۥ كَانَ لِلۡأَوَّٰبِينَ غَفُورٗا٢٥ وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا٢٦ إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِينَ كَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّيَٰطِينِۖ وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ كَفُورٗا٢٧ وَإِمَّا تُعۡرِضَنَّ عَنۡهُمُ ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ مِّن رَّبِّكَ تَرۡجُوهَا فَقُل لَّهُمۡ قَوۡلٗا مَّيۡسُورٗا٢٨ وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا٢٩[الإسراء: ۲۳-۲۹] هستند.

ابن جریر از طریق ابومالک از ابو صالح از ابن عباس و از طریق مرة از ابن مسعود و جمعی از صحابهشآورده است: محکمات همان ناسخاتی هستند که بدانها عمل می‌شود و متشابهات منسوخاتی هستند که به آن‌ها عمل نمی‏شود. عبد بن حمید، ابن جریر و ابن ابی حاتم و اسحاق بن سوید آورده‌اند که یحیی بن یعمر و ابو فاخته این آیه (هن اُمّ الکتاب) را تکرار می‏کردند، ابو فاخته گفت: آیات محکم همان ابتدای سوره‌ها یا همان آیاتی هستند که به سوره از طریق آن‌ها وارد می‌شوند و قرآن از آن استخراج می‏شود. مثلا (الم ذالک الکتاب) سوره بقره از این آیه استخراج شده و سوره آل عمران نیز از این آیات که می‏فرماید: ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ.

یحیی نیز گفت: آیات محکم همان آیاتی است که فرائض، امر و نهی و حلال و حرام، حدود و ستون‌های دین در آن‌ها مطرح شده است.

ابن جریر از محمد بن جعفر بن زبیر آورده است که گفت: محکمات همان آیاتی هستند که حجت پروردگار و عصمت بندگان دفع دشمنی و باطل در آن‌ها مطرح شده و هیچگونه تحریف و تغییری در آنچه برای آن وضع شده است در آن‌ها وجود ندارد و (اخر متشابهات) در صدق و راستی آن‌ها تشابه وجود دارد، تغییر و تحریف و تاویل بر آن‌ها راه می‌یابد و بندگان به وسیله آن دچار آزمایش و ابتلا می‌گردند. همانگونه که خداوند آنان را به حلال و حرام می‏آزماید تا به باطل نگروند و از حق منحرف رویگردان نشوند.

ابن ابی حاتم از مقاتل بن حیان آورده است که خداوند بدان خاطر فرموده است (هن ام الکتاب) آن‌ها اصل و مادر کتاب هستند» که کسی از اهل دین نیست که به آن‌ها راضی و خشنود نباشد و (و اخر متشابهات) یعنی: آنچه به ما رسیده است از قبیل (الم)(المص) و(المر).

از نظر بنده (شارح) در هیچکدام از این آثار چیزی که بیانگر متشابه بودن اسما و صفات خداوند باشد مطرح نگشته است و آنچه نفی کنندگان صفات می‏گویند مبنی بر اینکه اسما و صفات در زمره متشابهاتند ادعای بی‌دلیل است.

هنگامی که قریش شنیدند پیامبرصاز «الرحمن»یاد می‏کند این اسم را انکار کردند ازاین رو خداوند در خصوص آنان فرمود: ﴿وَهُمۡ يَكۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِۚ[الرعد: ۳۰].

یعنی: «حال آنکه آنان به الرحمن کفر می‏ورزند».

منصف می‏گوید: هنگامی که قریش شنیدند پیامبرصاز «الرحمن»یاد می‏کند این اسم را انکار کردند ازاین رو خداوند در خصوص آنان فرمود: ﴿وَهُمۡ يَكۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِۚ (الرعد: ٣٠) یعنی حال آنکه آنان به الرحمن کفر می‏ورزند.

ابن جریر از قتاده روایت کرده است ﴿وَهُمۡ يَكۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِۚبرای ما یادآور شده است در زمان صلح حدیبیه هنگامی که با مشرکان قریش مصالحه کرد نوشت «این آن چیزی است که محمد رسول خدا با آن مصالحه کرده است مشرکان قریش گفتند: اگر توفرستاده خود باشی در آنصورت اگر با تو بجنگیم بر تو ظلم روا داشته‌ایم بلکه بنویس این آنچیزی است که محمد بن عبدالله طبق مفاد آن مصالحه کرده است، یاران پیامبرصگفتند ای رسول خدا به ما اجازه بده تا با آنان بجنگیم. پیامبرصفرمودند خیر. همانگونه که آن‌ها می‏خواهند بنویسید من محمد بن عبدالله هستم. هنگامی که نویسنده «بسم الله الرحمن الرحیم» را نوشت قریش گفتند، ما رحمن را نمی‌شناسیم – اهل جاهلیت در ابتدای هر چیز می‌نوشتند باسمک اللّهم-یعنی خداوندا با نام تو آغاز می‌کنیم، یاران پیامبرصگفتند، ای رسول خدا اجازه بده تا با آن‌ها بجنگیم، پیامبرصفرمود: خیر بلکه هر چه آن‌ها می‏خواهند همانگونه بنویسید.

همچنین از مجاهد روایت شده این آیه خداوند: ﴿كَذَٰلِكَ أَرۡسَلۡنَٰكَ فِيٓ أُمَّةٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهَآ أُمَمٞ لِّتَتۡلُوَاْ عَلَيۡهِمُ ٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَهُمۡ يَكۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِۚ قُلۡ هُوَ رَبِّي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ مَتَابِ٣٠[الرعد: ۳۰] «بدینگونه ترا در میان ملتی فرستادیم که ملتهای فراوانی پیش از آنان آمده‏اند و رفته‏اند تا آنچه را که به تو وحی کرده‏ایم بر آنان بخوانی، بگو او پروردگار من است جز او خدایی نیست براو توکل کرده‌ام و بازگشت من به سوی اوست»، را تلاوت کرد و گفت: این همان چیزی است که رسول خداصبا قریش در صلح حدیبیه با آن مکاتبه کرد نوشت «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتند: رحمن را نمی‌نویسیم و اصلا نمی‌دانیم رحمن چیست؟

و تنها با «باسمك اللّهم» آغاز می‏کنیم و می‏نویسیم از این رو خداوند متعال فرمودند (و هم یکفرون بالرحمن).

از ابن عباسبنیز روایت شده است که گفت: رسول خداصدر حالت سجده خداوند را با اسامی یا رحمن و یا رحیم می‏خواند، مشرکان گفتند این مرد گمان می‏کند که یکی را می‏خواند در حالیکه او دو نفر را می‏خواند پس خداوند این آیه را نازل کرد که می‏فرماید ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ أَيّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ[الإسراء: ۱۱۰].

یعنی بگو: «چه الله را بخوانید و چه رحمن را با هرکدام که خداوند را بخوانید او دارای اسم‌های نیکو است».

از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از

نخست: عدم ایمان با انکار چیزی ازاسماء و صفت.

دوم: تفسیر آیه سی ۳۰ سوره رعد.

سوم: ترک سخن پیرامون چیزی که شنونده آن را نمی‌فهمد و نمی‌شناسد.

چهارم: یادآوری علت و سببی که منجر به انکار خدا و رسول خدا صمی‏شود، اگر چه منکر تعمد نورزد و در کار خود دچار عمد نشود.

پنجم: سخن ابن عباس در مورد کسی که اگر چیزی پیرامون اسماء و صفات خداوند شنید و آن را ناپسند داشت ولی آن چیز حق و درست بود آن فرد هلاک می‏شود، یعنی آنچه در خصوص اسماء و صفات خداوند از زبان پیامبرصو یا قرآن کریم مشاهده کردیم که برای ما مفهوم نبود آن را انکار نکنیم بلکه همانگونه که خدا و رسولصگفته‏اند به آن ایمان بیاوریم بی‌آنکه منکر آن بشویم.

باب: خداوند متعال فرموده است: ﴿يَعۡرِفُونَ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ٨٣[النحل: ۸۳].

یعنی: «نعمت خدا را می‏شناسند و با وجود شناخت و آگاهی آن را انکار می‌کنند و بیشترشان کافرند».

مصنف می‏گوید: باب: خداوند متعال فرموده است: ﴿يَعۡرِفُونَ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ٨٣[النحل: ۸۳].

یعنی: «نعمت خدا را می‏شناسند با وجود شناخت و آگاهی آن را انکار می‌کنند و بیشتر ایشان کافرند». مصنف /علیه همان چیزی را که علما در خصوص معنای آن گفته‏اند همان را مطرح کرده است.

ابن جریر می‏گوید: اهل تاویل در خصوص معنای نعمت دچار اختلاف نظر شده‏اند. از سفیان از سدی آورده است که گفت: نعمت، همان محمدصاست. و دیگران می‏گویند: معنای آیه مذکور آن است که آن‌ها می‏دانند نعمت‌هایی که خداوند در این سوره برای آنان بر شمرده است از سوی خداوند است، در حقیقت با این سوره به آنان نعمت بخشیده است حال آنکه آن را انکار می‌کنند به گمان اینکه این نعمت‌ها را از پدران خود به ارث برده‏اند.

ابن جریر از مجاهد در خصوص این فرموده خداوند: ﴿يَعۡرِفُونَ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَاآورده است که گفت: نعمت همان مسکن، چهار پایان و چیزهای است که از آن رزق خود را تامین می‌کنند و همان پوشش‌هایی از آهن و لباس است که کافران قریش آن‌ها را می‏شناسند و با این وصف منکر آن‌ها می‌شوند با این توجیه که می‌گویند: این نعمت‌ها از آن پدران و نیاکان ما بود که برای ما به ارث نهاده‏اند. و دیگران (غیر از مجاهد) هم گفته‏اند، معنای آن این است که هرگاه به کفار گفتنه می‌شد چه کسی به شما روزی داده است اقرار داشتند به اینکه خداوند روزی دهنده آن‌هاست ولی سپس با این گفته که آن را با میانجیگری و شفاعت معبودانمان به ما می‏دهد سخن و اقرار اولیه خود را انکار می‏کردند.

مصنف/نظیر چنین چیزی را از ابن قتیبه نیز آورده است. منظور از ابن قتیبه همان ابو محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری، قاضی مصر، نحوی لغوی، صاحب تالیفات سودمند و بدیعی که تمام علوم را در بر دارند، است. در بغداد اشتغال داشت. از اسحاق بن راهویه و همردیفان او حدیث شنیده است در سال ۲۷۶ از دنیا رفته است.

علاوه برآنچه مصنف مطرح کرده و دیگران گفته‏اند: از عون بن عبدالله بن قتیبه بن مسعود هذلی ابو عبدالله کوفی زاهد، از پدرش و عایشه و ابن عباس نیز مضمون فوق روایت شده است. همچنین قتاده، ابوزبیر، زهری، احمد بن معین نیز از وی روایت کرده‏اند.

بخاری می‏گوید: ابو عبدالله کوفی بعد از سال صد و بیست هجری وفات یافت. وی در خصوص این فرموده ﴿يَعۡرِفُونَ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَامی‏گوید: انکار نعمت از سوی کفار اینگونه بود که می‌گفتند: اگر فلانی نبود چنین و چنان نمی‌شد و اگر فلان شخص دخالت نمی‌کرد دچار چنین و چنان نمی‌شدم.

مجاهد در خصوص معنای انکار نعمت در آیه مذکور می‏گوید: آن به این معناست که مثلا شخص می‏گوید: این مال است که از نیاکان من به ارث برده‌ام. عون بن عبدالله می‏گوید: مشرکان می‌گفتند: اگر فلان شخص نبود اینگونه نمی‌شد، قتیبه می‏گوید: مشرکان می‌گفتند: این (نعمت یا دارایی) با شفاعت معبودان حاصل گردیده است.

ابوالعباس – پس از حدیث زید بن خالد که در آن آمده است خداوند متعال فرمود: از بندگان من کسانی با ایمان صبح را آغاز کردند تا پایان حدیث – که قبلا نیز گذشت – می‏گوید: نظیر این در کتاب وسنت فراوان است که خداوند پاک و منزه کسانی را که انعام خداوندی را به غیر او نسبت می‏دهند و برای او شریک قائل می‏شوند، نکوهش کرده است. برخی از سلف (صالح) گفته‏اند نسبت به غیر خدا می‌توان این گفته آن‌ها نیز باشد که می‏گویند: باد آرام بود و ملوان ماهر، و سخنانی شبیه این که در زبان بسیاری از مردم جاری است.

مقصود مصنف از ابوالعباس شیخ السلام احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام ابن تیمیه، امام گرانقدر است.

عبارت «پس از حدیث زید بن خالد» قبلا در باب استسقاء به انواء مطرح گردیده است.

سخن شیخ الاسلام دلالت دارد بر اینکه حکم این آیه عام و در خصوص هر کسی است که نعمت‌های خداوند را به غیر او نسبت می‏دهد و اسباب آن را از غیر خدا می‏داند، همانگونه که در سخن مفسران مطرح شده و در این باب نیز به برخی از آن‌ها اشاره شد.

شیخ ما/می‏گوید: در این باب اجتماع دو ضد در دل مطرح شده است به این معنا که چنین سخنی، انکار نعمت نامگذاری شده است.

مقصود از مجاهد، همان استاد تفسیر، امام ربانی، مجاهدبن جبر مکی، مولی نبی مخزوم است. فضل بن سیوان می‏گوید: از مجاهد شنیدم که گفت: قرآن را چندین بار به ابن عباس عرضه داشتم در هر آیه‌ای که پیش وی قرائت می‌کردم می‌ایستادم و درخصوص اینکه در چه موردی نازل شده؟ چگونه نازل شده و معنایش چیست؟ از او می‏پرسیدم. وی در سن هشتاد سه سالگی و در سال صد و دو هجری وفات یافت. رحمت خداوند بر او باد.

ابن جریر در خصوص معنای آیه مذکور دیدگاه نخست را برگزیده است ولی دیگران می‌گویند آیه به صورت عموم تمام آن معانی که علما در خصوص آن مطرح کرده‏اند را در بر می‏گیرد، که دیدگاه درست نیز همین دیدگاه است. و الله اعلم.

ازجمله مسائلی که در باب مطرح گردید، عبارتند از:

نخست: تفسیر شناخت نعمت و انکار آن.

دوم: شناخت اینکه چنین چیزی بر زبان بسیاری از مردم ساری و جاری است.

سوم: چنین سخنی انکار نعمت تلقی و نامگذاری شده است.

چهارم: اجتماع دو ضد در دل انسان.

[۳۴۲] حسن است: حاکم (۱/۵۵۳) البانی نیز در الصحیحة (۵۸۷) آن را حسن دانسته است.