فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب: کسی که به درخت یا سنگ یا چیزهایی نظیر آن‌ها تبرک جوید

باب: کسی که به درخت یا سنگ یا چیزهایی نظیر آن‌ها تبرک جوید

خداوند متعال می‏فرماید: ﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩ وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ٢٠[النجم: ۱۹-۲۰] یعنی: «آیا چنین می‌بینید (و اینگونه معتقدید) که لات و عزّی و منات سومین بت دیگر (معبود شما و دختران خدایند)».

مصنف می‏گوید: باب: کسی که به درخت یا سنگ یا چیزهایی نظیر آن‌ها تبرک جوید. نظیر آن‌ها مثل بقعه، قبر و از این دست چیزها پس او مشرک است.

در ادامه به این گفته خداوند متعال استناد می‏کند که ﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩ وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ٢٠ لات بت ثقیف، عزّی بت قریش و بنی کنافة و مناة هم از آنِ بنی هلال بود و بنابر گفته ابن هشام مناة بت هذیل و خزاعة بود.

جمهور «اللات» را با تخفیف تاء و ابن عباس، ابن زبیر، مجاهد، حمید، ابو صالح و رویس از یعقوب آن را با تشدید تاء قرائت کرده‏اند.

بنابر دیدگاه نخست: اعمش می‏گوید: لات را از إله و عزّی را از عزیز نامگذاری کرده‏اند.

ابن جریر می‏گوید: مشرکان اسم لات را از اسم خداوند متعال گرفته بودند. پس گفتند: مونّث الله است. خداوند بسیار بالاتر از آنچیزی است که آنان می‌گفتند. همچنین می‏گوید: عزی مونث عزیز است.

ابن کثیر می‏گوید: لات صخره سفیدی در طائف بود که بر روی آن خانه‌ای کشیده شده بود. پرده‌ها و نگهبانانی داشت. حیات بزرگی آن را در بر گرفته بود که نزد اهل طائف ارزش والایی داشت. اهل طائف که همان ثقیف و پیروان آن‌ها بودند با آن به دشمنان خود از قبائل عرب بعد از قریش، مباهات می‏کردند. ابن هشام می‏گوید: رسول خدا صمغیرة بن شعبة را برانگیخت تا آن را خراب کرده سپس بسوزاند.

بنابر دیدگاه دوم: ابن عباس می‏گوید: مردی بود که آرد بیخته را با روغن برای حاجیان مخلوط می‌کرد. هنگامی که مُرد، ملازم قبراو شدند. که بخاری این روایت را آورده است.

ابن عباس می‏گوید: مردی در کنار یک صخره قاووت و روغن می‌فروخت و بر روی آن روغن می‌گداخت. هنگامی که مُرد مردم ثقیف به منظور بزرگداشت سویق (قاووت) فروش مذکور، آن صخره را پرستیدند.

از مجاهد نیز نظیر این، روایت شده است که سعید بن منصور روایت کرده مجاهد گفت: هنگامی که آن مرد مُرد او را پرستیدند. همچنین ابن ابی حاتم از ابن عباس روایت کرده است که آنان آن مرد را پرستیدند. جماعتی از اهل علم نیز چنین نظری دارند.

از نظر من (شارح) هیچگونه منافاتی میان دودیدگاه مذکور وجود ندارد. چرا که آنان صخره و قبررا به منظور تعظیم و بزرگداشت می‌پرستیدند. برای چنین کارهایی، محلهای تجمع مردم و گنبد‌ها و قبرها بنانهاده شد و به عنوان بت برگزیده شدند. این روایات بیانگر آنند که اهل جاهلیت مردمان صالح و اصنام را می‌پرستیدند.

بنابر گفته ابن جریر: «عزّی»درختی بود در محلی به نام نخلة میان مکه و طائف که بر روی آن بنائی درست کرده بودند: قریش آن را بزرگ و ارجمند می‌داشت. همانطوری که ابو سفیان در روز (جنگ) اُحد گفت: ما عزّی داریم. ولی شما عزّی ندارید. پیامبرصفرمود: خداوند سرور و دوست ماست شما دوست و مولایی ندارید. [۹۶]

نسائی و ابن مردویه [۹۷]از ابو طفیل روایت کرده‏اند، گفت: هنگامی که رسول خداصمکه را فتح کرد، خالد بن ولید را به مخلة فرستاد – که عزّی در آن بر روی سه درخت صمغ عربی قرار داشت – پس خالد آن درختان را برید. خانه‌ای که بر روی آن‌ها بود فروریخت و نابود شد. سپس به نزد پیامبر صآمده آن را گزارش کرد. پیامبر صفرمود: برگرد. چرا که تو کاری انجام ندادی، پس خالد برگشت: هنگامی که نگهبانان او را دیدند به شدت به سمت کوه رفته می‌گفتند:‌ی عزّی یا عزّی. خالد به نزد آن‌ها رفت، ناگهان زن لختی را مشاهده کرد که موهایش پراکنده و با دو دستش خاک برسر می‌ریخت. پس خالد با شمشیر او را کور کرده به قتل رسانید. سپس نزد پیامبر صبازگشت و آن حادثه را گزارش نمود، پیامبرصفرمود: آن عزّی بود.

(شارح): تمام این موارد و حتی بزرگتر از آن‌ها در زمان کنونی نزد ضریح و گنبدهای مُردگان و تجمع گاههایی آن‌ها اتفاق می‌اُفتند.

«مناة» در محلی به نام مشلل نزد قبیله قدید، میان مکه و مدینه بود، قبایل خزاعه، اوس و خزرج برای آن تعظیم می‏کردند و آن را بزرگ می‌داشتند. لبیک گفتن برای حج را در آنجا آغاز می‏کردند.

اصل اشتقاق آن از اسم خداوند، یعنی منان است، بنابر قول ضعیفی به سبب فراوانی خونی که آنجا به منظور تبرک ریخته می‌شد به این اسم نامیده شده است.

بخاری/ در حدیث عروة از عایشه لمی‏گوید: آن بتی بود که میان مکه و مدینه قرار داشت.

ابن هشام می‏گوید: رسول خداصدر سال فتح (مکه) علی را فرستاد و آن را خراب کرد.

در معنای آیه آنگونه که قرطبی می‏گوید: حذفی صورت گرفته که تقدیر آن می‏تواند اینگونه باشد: (أفَرَأیتم هذه الآلهة)یعنی آیا چنین می‌بینید و نظرتان این است که این معبودها: نفع و ضرر می‌رسانند تا شریکان خداوند بلند مرتبه باشند؟

خداوند می‏فرماید: ﴿أَلَكُمُ ٱلذَّكَرُ وَلَهُ ٱلۡأُنثَىٰ٢١[النجم: ۲۱] ابن کثیر در معنای آیه می‏گوید: یعنی آیا برای خداوند فرزند قرار می‏دهید و آن هم دختر، در حالیکه برای خودتان فرزندان پسر را بر می‌گزینید؟

در ادامه خداوند می‏فرماید: ﴿تِلۡكَ إِذٗا قِسۡمَةٞ ضِيزَىٰٓ٢٢[النجم: ۲۲] یعنی چنین تقسیم کردنی باطل و ظالمانه است. چگونه چیزی را قسمت پروردگارتان می‌کنید که اگر برای مخلوقین بود ظلم و نادانی محسوب می‌شد. خودتان را از جنس ماده (مونث) منزه می‌دارید در حالیکه آن‌ها را برای خداوند متعال قرار می‏دهید.

خداوند می‏فرماید: ﴿إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم[النجم: ۲۳] یعنی این‌ها اسم‌هایی هستند که خودتان و پدرانتان از طرف خود نامگذاری کرده‏اند (از جانب خداوند دلیلی برای آن‌ها نیامده است).

﴿مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ[النجم: ۲۳] یعنی حجت و اضحی از سوی خداوند برای آن‌ها نازل نشده است.

﴿إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ[النجم: ۲۳] یعنی سند و مدرکی برای این کار ندارند جز اینکه به پدران و آبائشان که این روش وراه را رفته‌اند حسن ظن دارند، حسن ظن به آنان موجب شده تا روش باطل آن‌ها را تبعیت کنند. ﴿وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ[النجم: ۲۳] علاوه بر حسن ظن به آباء واجداد، هوا و بهرمندی نفس اماره آنان نیز موجب تعظیم آباء و تبعیت بی‌چون چرای از آنان گشته است. (یعنی به جای اینکه از سوی خداوند دلیل و برهانی داشته باشند تنها به حسن ظن پدران و نیاکان از یکسو و تبعیت از هوای نفس از سوی دیگر تکیه داشتند).

خداوند می‏فرماید: ﴿وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ٢٣[النجم: ۲۳] یعنی از سوی پروردگارشان برای آنان هدایت آمده است. (پس چرا تبعیت نمی‏کنند ؟). ابن کثیر می‏گوید: با وجود اینکه خداوند متعال فرستادگانی را با حقی روشن و برهانی قاطع به سوی آنان فرستاده است، از آنچه آنان آورده‌اند تبعیت واطاعت نکردند و فرمانپذیر نگشتند.

با مطابقت دادن آیات با شرح تفسیری که گذشت می‌توان دریافت، از جهت اینکه بندگان این بت‌ها معتقد به حصول برکت از آن‌ها (بت‌ها) بودند، که دست یافتن به این برکت از طریق بزرگداشت آن‌ها و به فریاد خواندن و طلب یاری کردن از آن‌ها و اعتماد به آن‌ها در جهت بدست آوردن آنچه بدان امید داشتند و آرزو می‏کردند به برکت و شفاعت و میانجی گریشان، حاصل می‌گشت.

پس تبرک به قبرهای صالحان مثل لات، به درختان و سنگ‌هایی مثل عزّی و مناة از زمره عمل همان مشرکان با بت‌هایشان محسوب می‏شود، هرکس چنان اعمالی را انجام دهد و در خصوص قبر یا درخت یا سنگی چنان باوری (که مشرکان داشتند) را داشته باشد، در این شرک خود شبیه بندگان اینگونه بتهاست.

ولی واقعیت این است که عمل کرد مشرکان امروزی با معبودهایشان بسیار بزرگتر از عمل مشرکان دوران جاهلی است و خداوند یاری گر و کمک کننده است.

از ابوواقد لیثیسروایت شده است که گفت: با رسول خدا صبه سوی حنین رهسپار گشتیم، ما تازه ایمان آورده بودیم. مشرکان درختی داشتند که در کنار آن می‌ایستادند و سلاح‌های خودشان را به آن می‌آویختند، که به آن درخت ذات انواط می‌گفتند. در کنار درختی گذشتیم. به رسول خدا صگفتیم: ای رسول خدا صبرای ما نیز ذات انواطی قرار بده همانگونه که آن‌ها (مشرکان) ذات انواط دارند. رسول خدا صفرمودند: الله اکبر! این روش‌های باطل پیشینیان است. سوگند به کسی که جانم در دست اوست. چیزی را گفتید که بنی اسرائیل به موسی گفتند: ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ١٣٨[الأعراف: ۱۳۸] یعنی(ای موسی!) برای ما معبودی قرار بده همانگونه که آنان دارای معبودهایی هستند. (موسی) گفت: شما گروه نادانی هستید. از روش‌های (باطل) گذشتگان (پیشینیان) تبعیت خواهید کرد.

ترمذی روایت کرده و آن را صحیح دانسته است.

مصنف می‏گوید: از ابوواقد لیثی روایت شده است که گفت: با رسول خدا صبه سوی حنین رهسپار گشتیم، ما تازه ایمان آورده بودیم. مشرکان درختی داشتند که در کنار آن می‌ایستادند و سلاح‌های خودشان را به آن می‌آویختند، که به آن درخت ذات انواط می‌گفتند. در کنار درختی گذشتیم. به رسول خدا صگفتیم: ای رسول خداصبرای ما نیز ذات انواطی قرار بده همانگونه که آن‌ها (مشرکان) ذات انواط دارند. رسول خدا صفرمودند: الله اکبر! این روش‌های باطل پیشینیان است. سوگند به کسی که جانم در دست اوست. چیزی را گفتید که بنی اسرائیل به موسی گفتند: ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ١٣٨[الأعراف: ۱۳۸] یعنی(ای موسی!) برای ما معبودی قرار بده همانگونه که آنان دارای معبودهایی هستند. (موسی) گفت: شما گروه نادانی هستید. از روش‌های (باطل) گذشتگان (پیشینیان) تبعیت خواهید کرد.

ترمذی روایت کرده و آن را صحیح دانسته است.

نام ابوواقد، حارث بن عوف است. در این باب از ابوسعید و ابو هریره نیز روایت شده که ترمذی آورده است. احمد، ابویعلی، ابن ابی شیبه، نسائی، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم و طبرانی نیز نظیر آن را روایت کرده‏اند [۹۸].

ابو واقد همانطوری که نامش گذشت، صحابی مشهور، که در سال ۶۸ هـ. ق در سن ۸۵ سالگی وفات یافت.

عبارت «با رسول خدا صبه سوی حنین رهسپار گشتیم» در حدیث عمر و بن عوف که ابن ابی حاتم، ابن مردویه و طبرانی روایت کرده‏اند آمده است که وی گفت: به همراه رسول خدا صدر روز فتح به جنگ رفتیم در حالیکه هزار و اندی نفر بودیم، هنگامی که میان حنین و طائف رسیدیم.... الی آخر حدیث.

عبارت عربی «نحن حدثاء عهد بكفر»یعنی ما تازه از کفر به ایمان روی آورده بودیم، تازه ایمان آورده بودیم. یعنی دوره ایمان ما به دوره کفر نزدیک بود. این روایت بیان می‏کند که صحابه پیشگام و آنانی که مقدم‌تر اسلام را پذیرفته بودند، از این مسئله ناآگاه نبودند. و کسی که با باطلی عادت کرده و اینک از آن به حق برگشته است، قلب او از اینکه بار دیگر به آن باطل برگردد در امان نیست. که مصنف این مقوله را مطرح کرده است.

عبارت «مشرکان درختی داشتند که در کنار آن می‌ایستادند» لفظ عربی عکوف در حدیث مذکور یعنی ایستادن بر چیزی در یک مکان. که می‌توان به این گفته خداوند از زبان حضرت ابراهیم خلیل: ﴿مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِيلُ ٱلَّتِيٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰكِفُونَ٥٢[الأنبياء: ۵۲] یعنی: این مجسمه‌هایی که شما دائما به عبادت ایستاده‌اید چیستند؟ برای لفظ عکوف اشاره کرد.

و ایستادن مشرکان نزد آن درخت به منظور تبرک جستن از آن و تعظیم برای آن بود. در حدیث عمر و آمده است: برآن درخت سلاح آویخته می‌شد و ذات انواط نامیده شده بود و بغیر خدا پرستیده می‌شد.

عبارت «سلاح‌هایشان را به آن می‌آویختند» یعنی به منظور برکت به آن‌ها آویزان می‏کردند.

(شارح) در این روایت همچنین بیان این مطلب است که عبادت مشرکان برای آن‌ها بت‌های مذکور، با تعظیم، ایستادن در پیشگاه و تبرک جستن به آن‌ها بود و با این امور سه گانه درختان و چیزهایی نظیر آن‌ها پرستیده می‌شوند.

عبارت«گفتیم: ای رسول خدا ص! برای ما نیز ذات انواطی قرار بده» ابوسعادات می‏گوید: از پیامبرصخواستند تا نظیر آن را برایشان قرار دهد ولی پیامبرصآنان را از آن عمل بازداشت. انواط جمع نوط و نوط مصدر است ولی همان منطوط مدنظر است. (یعنی عمل آویختن برآن صورت گرفته و اسم مفعول است).

گمان می‏کردند که این عمل مورد پسند خداوند است و بدان وسیله به خداوند نزدیک می‌شوند، چرا که آنان (اصحاب) منزلتشان بالاتر از آن است که با پیامبر صقصد مخالفت داشته باشند.

عبارت «رسول خداصفرمودند: الله اکبر» در روایتی دیگر سبحان الله آمده است، مقصود تعظیم خداوند متعال و منزه داشتن وی از این شرک به هر نوعی که باشد، چیزهایی که جایز نیست به غیر خدا از او خواسته شود و او مد نظر باشد.

پیامبرصدر حالت تعجب تکبیر و تسبیح به کار می‌برد، هنگامی که چیزی را از فردی می‌شنید که شایسته خداوند نبود و با ربوبیت و الوهیت خداوند سازگاری نداشت به منظور تعظیم و تنزیه خداوند چنین الفاظی بکار می‌گرفت.

عبارت عربی «إنَّها لسُنن»با ضمه سین. یعنی طرق، روش‌ها. (روش‌های نادرست پیشینیان).

عبارت «سوگند به کسی که جانم در دست اوست؛ چیزی را گفتید که بنی اسرائیل به موسی گفتند: ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ١٣٨(شما نیز) از روش‌های (باطل) گذشتگان (پیشینیان) تبعیت خواهید کرد» این گفته آن‌ها شبیه گفته بنی اسرائیل بود، آنچه جامع این شباهت است اینکه هر دوی آن‌ها خواستند تا معبودی غیر از خداوند برای آن‌ها قرار دهند تا بدان پناه ببرند و او را بپرستند.

گرچه لفظشان مختلف، ولی محتوا یکی است، پس تغییر اسم حقیقت شی را تغییر نمی‌دهد.

از جمله مفاهیم این روایت ترس از شرک و اینکه انسان گاهی یک چیزی را نیکو می‌پندارد از این رو گمان می‏کند که آن وی را به خداوند می‌رساند در حالیکه آنچیز از همه چیزها بیشتر فرد را از رحمت خدا دور و به خشم او نزدیک می‏سازد. این امر را کسی به طور حقیقی نمی‌شناسد مگر اینکه آنچه را که امروزه از سوی بسیاری از علما و بندگان با صاحبان قبرها اتفاق افتاده را بشناسد اعمالی از قبیل غلو و صرف عبادات اصلی برای آن‌ها به گمان اینکه آن‌ها قادر به چیزی هستند، در حالیکه آن گناه نابخشودنی از سوی خداوند است.

حافظ ابو محمد عبدالرحمن بن اسماعیل شافعی معروف به ابن ابی شامه در کتاب «البدیع والحوادث»می‏گوید: همچنین از این قسم (از شرک) است که به طور عموم همگان بدان دچار شده‌اند و شیطان برای عموم آراسته است از جمله آن‌ها: درست کردن دیوارها و ستون‌ها، آراستن و تزیین کرد جاهای ویژه‌ای در هر شهر که شخصی نیز برای مردم داستان سرایی می‏کند که در خواب فلان شخص را که به نیک نامی و صلاح مشهور است در آن مکان مشاهده کرد، که به دنبال این، چنان کارهای نامشروعی را انجام می‏دهند.

با حفاظت از آن‌ها واجبات خداوند متعال و سنن او را ترک می‌کنند به گمان اینکه بوسیله آن به خداوند نزدیک می‌شوند، سپس در این امر آنقدر زیاده روی و افراط می‌کنند که آن‌ها را بسیار بزرگ می‌نمایانند به طوری که این اماکن در دل‌های آن‌ها جای گرفته و برای آن تعظیم می‌کنند. با نذر کردن در آن مکان‌ها به آن‌ها امیدوار می‌شوند که بیمارانشان را شفا و نیازهایشان را رفع کنند. می‌پندارند که شفای بیماران و رفع نیازها از چشمه‌ها، درخت، دیوار و سنگ است.

در شهر دمشق از این قبیل مسائل مکان‌های متعددی وجود دارند که از جمله آن‌ها: عوینة الحمی که خارج از باب تو ما است. ستون مخلق در داخل باب الصغیر، شجره خارج از باب نصر در میانه راه، خداوند بریدن و برکندن آن از ریشه و ذات انواط‌هایی شبیه آن را که در حدیث وارد شده است، آسان کند.

ابن قیم/نیز نظیر همان چیزی که ابو شامه گفته است را مطرح کرده است.

سپس می‏گوید: این سنگ، این درخت و این چشمه نذرها را می‌پذیرد؛ یعنی عبادت غیر خدا را قبول می‏کند. چرا که نذر عبادت و قربت است، که نذر کننده بوسیله آن به آن کسی که برای وی نذز کرده نزدیکی می‌جوید. آنچه با این باب مرتبط است در هنگام مطرح کردن این فرموده پیامبر صکه «پروردگارا قبرم را بتی که پرستیده شود قرار مده» خواهد آمد.

در این جمله فوائدی است که از جمله آنچه معتقدین درخت، سنگ و قبور انجام می‏دهند، از قبیل جستن به آن‌ها، ایستادن در مقابل آن‌ها و قربانی کردن برای آن‌ها شرک است. تنها عوام و افراد فرومایه فریب نمی‌خورند، (بلکه کسانی که مدعی علمند نیز دچار چنین اعمالی می‏شوند).

هنگامی که برخی از صحابه با حسن ظن چنان چیزی را از پیامبرصدرخواست کردند و پیامبر صنیز برای آنان بیان کرد که آن درخواست آنان همانند درخواست بنی اسرائیل است که گفتند: ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ وقوع شرک در میان این امت چیز بعید و دور از واقع و ذهن نیست. وقتی شرک برای آن‌ها گاه پوشیده بود پس برای کسانی که در علم و فضل چندین و چند برابر از آن‌ها کمترند و به سبب دوری این زمان از آثار پیامبرصو غلبه جهل، چگونه شرک برای آن‌ها پوشیده نباشد؟ نه تنها شرک در میانشان اتفاق افتاده بلکه بزرگترین مسائل شرک در الوهیت و ربوبیت هم برای آنان پوشیده مانده و بسیاری از آن اعمال مشرکانه را انجام می‏دهند و آن‌ها را مایه نزدیکی به خداوند تلقی می‌کنند.

همچنین حدیث مطرح شده در این باب بیانگر این مطلب است که در احکام معانی معتبرند نه اسامی.

از این رو پیامبر صدرخواست اصحاب را به درخواست بنی اسرائیل مانند کرده است و توجهی به اینکه آن‌ها نام آن را ذات انواط می‌نامیدند، نمی‏کند. مشرک، مشرک است حال هراسمی که می‌خواهد برای شرک خود بگذارد. کسانی که به فریاد خواندن مردگان، قربانی کردن، نذر و چیزهایی از این دست را، بزرگداشت و محبت به آن‌ها نامیده‌اند باید بدانند که این همان شرک است. حال هر چه که می‌خواهند بر آن بنامند. موارد دیگر را نیز می‏توان با این امر مقایسه کرد.

عبارت «از روش‌های (باطل) گذشتگان تبعیت خواهید کرد» این خبر درستی است که واقعیت‌های فراوانی از این امت گواه بر صحت این خبر است.

در این عبارت نشانه‌ای از نشانه‌های نبوت نمودار است چرا که آنچه بدان خبر داده اتفاق افتاده است.

همچنین حدیث بیانگر نهی پیامبرصاز همانندی با اهل جاهلیت و اهل کتاب در چیزهایی است که آنان انجام می‏دادند. مگر آنکه دلیلی اثبات کند که آنچیز از شریعت محمدصاست و شریعت محمدصآن را تایید کرده است.

مصنف می‏گوید: درآن تذکری است برای سؤالاتی که در قبر مطرح می‌شوند از جمله: پروردگار تو کیست؟ که جواب این سؤال واضح است. نبی تو کیست؟ گزارش و پاسخ به این سؤال با خبرهای غیبی است. دین تو چیست: (کدام است؟). پاسخ به این سؤال از این گفته آنان است که ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا الی آخر...

یعنی برای ما معبودی قراربده. حدیث بیانگر آن است که شرک بر خلاف ادعای مخالفین در این امت اتفاق افتاده است. خشم در هنگام تعلیم و اینکه هر آنچه خداوند به سبب آن یهود و نصاری را نکوهش کرده بدان خاطر برای ما گفته تا از آن دوری گزینیم و بر حذر باشیم. آنچه برخی از متأخرین ادعا می‌کنند مبنی بر اینکه تبرک به آثار صالحان جایز است باید گفت به دلایل زیر ممنوع است.

ازجمله این دلایل عبارتند از: پیشگامان نخستین از صحابه و کسانی که پس از آن‌ها بودند چنین کاری را با غیر از پیامبرصانجام نمی‏دادند، چه در هنگام حیات و چه پس از وفاتش، اگر چنین کاری خیر بود حتما از ما پیشی می‌گرفتند. بالاترین اصحاب عبارتند از ابوبکر، عمر، عثمان و علیش. رسول خدا به بهشت رفتن آن‌ها گواهی داده است. هیچکدام از صحابه و تابعین به این بزرگواران تبرک نجسته است.

هیچکدام از تابعین با اساتید بزرگوارشان که در علم و دین الگو بودند، چنین عملی انجام ندادند. جایز نیست که فردی از امت با پیامبرصمقایسه شود. پیامبرصدر هنگام حیاتش ویژگی‌ها وخصائص منحصر به فردی داشت که هیچکدام از سایر افراد در این خصوصیات با وی مشترک نیست.

منع از چنین کاری می‏تواند به منظور سد ذریعه‏ای باشد برای وقوع در شرک بزرگتر.

از جمله مسائل مطرح شده در این باب عبارتند از:

نخست: تفسیر آیه نجم.

دوم: شناخت صورت امری که (اصحاب) از پیامبر صدر خواست کردند.

سوم: اصحاب (خود سرانه) آن کار (مشرکانه) را انجام ندادند.

چهارم: آن‌ها (اصحاب) به گمان اینکه خداوند آن را دوست دارد و به قصد نزدیکی به او چنین تقاضایی را از پیامبرصکردند.

پنچم: هنگامی که آنان (اصحاب) نسبت به این امر جاهل بودند، دیگران سزاوارتر به جهل ازاین موضوع هستند.

ششم: آنان نیکی‌ها و وعده‏های مغفرتی دارند که دیگران از آن برخوردار نیستند.

هفتم: پیامبرصدر این امر برایشان عذر نمی‏آورد، بلکه آن‌ها را رد می‏کند و می‏گوید: الله اکبر! این روش‌های باطل پیشینیان است و با این واکنشهای سه گانه، مسأله را مهم و جدی تلقی می‏کند.

هشتم: مسأله بزرگتر و مقصود اصلی این است که پیامبرصآنان را آگاه ساخت، درخواست آنان همانند درخواست بنی اسرائیل از موسی است، هنگامی که به وی گفتند ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗابرای ما معبودی قرار بده.

نهم: نفی چنین چیزی از سوی پیامبرصدر واقع جزئی از معنای لا اله الا الله بود که پیامبر صبدان دقت داشت ولی برای آنان پوشیده شده بود.

دهم: پیامبرصبرای صدور فتوا سوگند خورد و تنها برای مصلحت سوگند یاد می‌کرد.

یازدهم: شرک بزرگ و کوچک (اکبر و اصغر) دارد. چرا که آنان (اصحاب) با این درخواست مرتد نشدند.

دوازدهم: عبارت «ما تازه مسلمان بودیم یا تازه از کفر به اسلام روی آورده بودیم» بیانگر آن است که دیگرِ اصحاب، نسبت به آن موضوع بی‌اطلاع نبودند.

سیزدهم: تکبیر گفتن در هنگام تعجب، برخلاف نظر کسانی که آن را ناپسند می‌دارند.

چهاردهم: سدذرائع (منع از چیزهایی که منجر به چیزهای منهی عنه بالاتری می‏شود).

پانزدهم: نهی از همانندی (همانند سازی) با اهل جاهلیت.

شانزدهم: خشم در هنگام آموزش (تعلیم). (در صورتی که موضوع بسیار مهم و حیاتی باشد).

هفدهم: قاعده کلی برای این فرموده پیامبر صکه «آن روش‌های پیشینیان است».

هیجدهم: این نشانه‌ای از نشانه‌های نبوت است، چرا که آنچه خبر داده بود اتفاق افتاد.

نوزدهم: هر آنچه خداوند یهود و نصاری را در قرآن نکوهید در واقع متوجه ما نیز است.

بیستم: در نزد اصحاب ثابت شده بود که مبنای عبادات براساس امر خداوند است. و همچنین تذکری است از سؤلاتی که در قبر مطرح می‌شوند. مثل پروردگار تو کیست؟ که پاسخ واضح است. پیامبر تو کیست؟ که از خبرهای غیبی خبر می‌دهد. دین تو کدام است؟ از گفته آن‌ها مبنی بر اینکه «اجعل لنا» تا آخر به آن‌ها پاسخ می‏دهند.

بیست و یکم: روش اهل کتاب همانند روش مشرکان مذموم و نکوهیده است.

بیست و دوم: کسی که به باطلی خو گرفته باشد، بعد از قبول حق نیز در امان نیست از اینکه رسوباتی از آن باطل در او باقی مانده باشد، و این بنابر گفته آن صحابی(ما تازه مسلمان شده بودیم و به عهد کفر نزدیک بودیم).

[۹۶] بخاری: کتاب المغازی (۴۰۴۳): باب غزوة احد. از حدیث براء بن عازب س. [۹۷] سندآن حسن است: نسائی در الکبری (همانطوری که در تحفة الأشراف ۴/۲۳۵). حسن بودن سند آن به سبب ولید بن جمیع است. التقریب (۲/۳۳۳) [۹۸] صحیح است. ترمذی: کتاب الفتن (۲۱۸۰) باب ماجاء لترکبنَّ سنن من کان قبلکم. ترمذی می‌گوید: (۵/۲۱۸)، ابن جریر (۹/۳۱/۳۲)، طبرانی در الکبیر (۳۲۹۰)، (۳۲۹۴). ارناؤوط در تخریج جامع الأصول (۱۰/ ۳۴) آن را صحیح قلمداد کرده است.