اختلاف شیخ ذهلی (شیخ نیشابور) با امام بخاری
حاتم بن احمد بن محمود گوید [۱۳۱]: مسلم بن حجاج گفت: هنگامی که محمد بن اسماعیل به نیشابور آمد، چنان استقبالی از او کردند که برای هیچ عالمی و والی اهل نیشابور را ندیدهام که چنین استقبال و تشریفاتی قائل شوند، حتی دو الی سه مرحله به استقبال او شتافتند، محمد بن یحیی ذهلی گفته: کسی که میخواهد فردا محمد بن اسماعیل را استقبال کند من هم او را استقبال خواهم نمود، محمد بن یحیی و عموم علماء نیشابور از او استقبال کردند، و با تشریفات تمام وارد شد و به منزل بخاریهای ساکن آنجا رفت.
مجلس علمی و دینی او گرم و پرجمعیت و از هر حیث قابل تقدیر و تمجید مورد تفسیر و استفاده بود، تا این که روز دوم یا سوم یک نفر از «لفظ قرآن» از او پرسید: گفت: افعال ما مخلوق است، و الفاظ ما از افعال ماست، چون مردم این جواب را از شیخ شنیدند، اختلاف در بین آنها به وقوع پیوست، عدهای گفتند: بخاری گفته: «لَفظي بِالقُرآنِ مَخْلُوْقٌ» و عدهای دیگر گفتند: چنین نگفته، و زمزمۀ اختلاف در بین مردم افتاد، حتی یک نفر از او پرسید: یا اباعبدالله! در بارۀ این که قرآن به لفظ مخلوق است که چه میگوئی؟ شیخ تا سه بار جواب او را نداد، پس از خواهش و الحاحِ او گفت: قرآن کلام خدا غیر مخلوق است، و افعال عباد مخلوق، و امتحان بدعت میباشد. به هرحال، علو مقالات علمی شیخ و اجتماع مردم بر او، در دل رقباء شیخ رخنه ایجاد کرد، حتی محسود بعضی از مشایخ نیشابور واقع گردید، و شیخ او محمد بن یحیی ذهلی که شیخ المشایخ نیشابور بود از او بدبین گردید، و او را متهم به خلاف کرد، و مخصوصاً زمزمۀ افعال عباد مخلوق است بیشتر بر این بدبینی افزود به درجهای که شیخ ذهلی گفت: قرآن کلام خداست و غیر مخلوق است، کسی که زعم برده و گفته: «لَفظي بِالقُرآنِ مَخْلُوْقٌ» مبتدع است و مورد مجالسه و مکالمه نیست، کسی که پیش محمد بن اسماعیل برود محل تهمت است، کسی وارد مجلس او نمیشود، مگر این که بر مذهب او باشد. چنانکه بغیر از مسلم بن حجاج همه با شیخ بخاری قطع علاقه و رابطه کردند و با او مراوده نداشتند.
غنجار [۱۳۲]در تاریخ بخارا گوید: خلف ابن محمد برای ما گفت: شنیدم که اباعمر احمد بن نصر نیشابوری میگفت: ما روزی در نزد ابی اسحاق قرشی بودیم و محمد بن نصر مروزی هم با ما بود و ذکری از محمد بن اسماعیل بخاری به میان آمد، سپس محمد بن نصر گفت: من از محمد بن اسماعیل شنیدم که میگفت: کسی که گمان برده است که من گفتهام: «لَفظي بِالقُرآنِ مَخْلُوْقٌ» او کذاب است و من این را نگفتهام. ابوعمرو گوید: پیش بخاری رفتم در بارۀ بعضی از احادیث با او مذاکره کردم تا این که طیبت خاطر پیدا کرد و خوشحال شد، سپس گفتم: ای اباعبدالله، از شما حکایت میکنند که گفته اید: «لَفظي بِالقُرآنِ مَخْلُوْقٌ». او گفت: ای اباعمرو، بدان و بر لوح دل بسپار کسی که زعم و گمان برده است که من گفتهام: «لَفظي بِالقُرآنِ مَخْلُوْقٌ». من این را نگفتهام، بیدار باش من گفتهام افعال عباد مخلوق است.
البته طبق آنچه که امام احمد و غیره از ائمه گفتهاند: فرورفتن و کنجکاوی زیاد در مورد مسائل کلامی به حدی که مایۀ انحراف بعضی از عقاید و تزلزل خاطر گردد منهی عنه و از آن نهی شده، و کلام در کلام لدی الاحتیاج واجب میباشد، و سکوت در هنگام نبودن احتیاج سنت است، آنچه که مسلّم است همین است و دیگر خرافات مورخین و اتهامات دروغی گمراهان و کاهی به کوهی کردن موردی ندارد.
احمد بن سلمه نیشابوری گوید: وقتی که به بخاری گفتم: این مرد (شیخ ذهلی) در خراسان خصوصاً در این شهر مرد مقبولی است و در این امر لجاجت میکند، حتی کسی از ما قدرت تکلم با او ندارد، بخاری ریش خود را گرفت و گفت: من امر خود را به خدا واگذار میکنم ﴿إِنَّ ٱللَّهَ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ﴾گفت: خدایا! تو میدانی من قصد مقامی را در نیشابور نداشتم، «أَشَراً وَلا بَطَراً» نه به قصد خوشگذرانی و نه شادی و طالب ریاست هم نبودم، ولی با این جهت نفس من مانع از رجوع به وطن است، تا این که مخالفین بر من غلبه کنند، و این مرد فقط از نظر حسد قصد مرا کرد نسبت به بهرهای که خداوند به من داده است [۱۳۳]. سپس گفت: ای احمد، من بامداد خواهم رفت تا دیگر از حدیث و گفتار او در بارۀ من رهائی یابید.
حاکم گوید: هنگامی که این واقعه برای امام بخاری روی داد از اباولید حسان بن محمد فقیه شنیدم که محمد بن نعیم میگفت: این موضوع را از او پرسیده، او گفت: ایمان قول است و با عمل زیاد میشود و ناقص میگردد، کلام خداوند غیر مخلوق است، و بزرگترین صحابۀ رسول اکرم جابوبکر است، سپس عمر سپس عثمان سپس علیشاست، من بر این زنده شدهام و بر این میمیرم و بر این زنده میشوم، ان شاء الله تعالی [۱۳۴].
[۱۳۱] مقدمۀ صحیح بخاری، إدارة الطباعة المنیریه، چاپ مصر، صفحۀ ۴۲ و ۴۳. [۱۳۲] مقدمۀ صحیح بخاری صفحۀ ۴۴. [۱۳۳] مقدمۀ صحیح بخاری ادارة الطباعة المنیریه چاپ مصر صفحۀ ۴۴. اصل عبارت گفتار امام بخاری چنین است: «اللهم إنك تعلم أني لم أرد المقام بنيشابور أشراً ولا بطراً، ولا طلباً للرئاسة، وإنما أبت عليَّ نفسي في الرجوع إلى وطني لغلبة المخالفين، وقد قصدني هذا الرجل حسداً لما آتاني لله». [۱۳۴] مقدمۀ صحیح بخاری، ادارة الطباعة المنیریه، چاپ مصر صفحۀ ۴۵.