پیشگفتار
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله وسلامٌ على عباده الذین اصْطفی
دیرزمانی است که مغربزمین، جهان اسلامی را آماجگاه تعرّض و تهاجم فرهنگی خود قرار داده است و با صور گوناگون به یورش روزافزون خویش ادامه میدهد. از میان شکلهای مختلف این تهاجم، تلاش گروهی از پژوهشگران غرب که مستشرق (Orientalist) یا خاورشناس نامیده میشوند، در خور اعتناء و اعتبار است و باید آثار ایشان به صورتی جدّی مورد بررسی و نقد قرار گیرد، به ویژه که مخاطب این گروه، معمولاً کسانی هستند که با فرهنگ غربی کم و بیش آشنایی دارند و گاهی بر آستانۀ «غربزدگی» ایستادهاند!
خاورشناسی، میراث کنجکاویها و پژوهشهایی است که مسیحیان پس از پایان گرفتن جنگهای صلیبی در برابر فرهنگ اسلامی آغاز کردند. این شناسایی پردامنه، در سرآغاز خود با افترا و ناسزا همراه بود به گونهای که در قرون وسطی گاهی پیامبر بزرگ اسلام ج را اسقفی رومی (کاردینال) معرفی میکردند که چون به مقام پاپی دست نیافت، به عربستان گریخت و آیین ناصوابی بر ضدّ مسیح ÷ بنیان نهاد! و این افترای شگفت را پیربل در فرهنگ تاریخی و فلسفی Dictionnaire Historique et Philosophique[١] از قول گزارشگران مسیحی نقل کرده است.
دروغها و افسانههایی که در عصر شکسپیر میان مردم انگلستان دربارۀ پیامبر ارجمند اسلام ج و مسلمانان رواج داشت در فصل نهم از کتاب هلال و گل سرخ The Crescent the Rose تألیف چیو Chew گرد آمده است[٢]. و شگفت آنکه همین شایعات بیپایه، گاهی علمای مغربزمین را تحتتأثیر قرار میداد و به اسلام و فرهنگ اسلامی از همان دیدگاه مینگریستند.
منتسکیو Montesquieu که از فلاسفه و قانونگذاران شهیر غرب در نیمۀ نخست از قرن هیجدهم میلادی به شمار میرود بر پارهای از این افسانههای بیاساس اعتماد نموده و از آنها در کتاب روحالقوانین Esprit des lois یاد کرده است و مثلاً مینویسد:
«پریدو در شرح حال محمد میگوید که وی خدیجه را در سن پنجسالگی به حبالۀ نکاح آورد و در هشتسالگی با وی همخواب شد»![٣].
آنگاه منتسکیو این گزارشِ وهمآمیز را که با اندک پژوهشی در تاریخ عرب میتوان به بیپایگی آن پی برد، میپذیرد و به دستاویز آنکه در کشورهای گرمسیر، زنان زودتر به بلوغ جنسی میرسند، آن را توجیه میکند و میگوید:
«این است که زنهای کشورهای گرمسیر در سنّ بیست سالگی پیر هستند»![٤].
به تدریج که مغربزمین از قرون وسطی فاصله گرفت، اسلامشناسیِ مستشرقان با پژوهشگری بیشترین قرین شد و به مرور زمان، خاورشناسان نامداری را به میدان آورد که با کشیشان کینهتوز روزگار کهن و مورّخان زودباور گذشته، تفاوت داشتند و اگرچه بسیاری از ایشان به انگیزههای غیرعلمی (تبلیغی، استعماری، سیاسی ...) به کار شرقشناسی روی آوردند ولی اهل دانش و انصاف نیز در میانشان ـ هرچند به ندرت ـ دیده میشود.
صرفنظر از غرضورزیهای برخی از مستشرقان، اختلاف اساسی علمای اسلامی را با خاورشناسان غربی در اسلوب تحقیق هر کدام از این دو دسته باید یافت. علمای اسلامی میکوشند تا از راه مقایسۀ حدیث با قرآن و جرح و تعدیل راویان، به روایات موثّق دست یابند و در کار اسلامشناسی از آنها بهره گیرند ولی اکثر خاورشناسان به سراغ روایاتی میروند که با تخیّلات و فرضهای پیشین آنها سازگاری نشان دهند هرچند از اشخاص فاسد و مغرضی گزارش شده باشند! چنانکه آرتور جفری Arthur Jeffery خاورشناس شهیر انگلیسی در مقدمۀ «کتاب المصاحف» بدین تفاوت تا اندازهای اعتراف نموده و پس از آنکه به روش تحقیق در میان علمای اسلامی اشاره میکند، به زبان عربی فصیحی مینویسد:
«وأمّا أهل التنقیب فطریقهمْ في البحثِ أنْ یجمعوا الآراءَ والظّنون والأوهامَ والتصوراتِ بأجمعها لیستنجوا بالفحصِ والإكتشافِ ما كانَ منها مطابقاً للمكانِ والزّمان وظروفِ الأحوالِ معتبرینَ المتنَ دونَ الإسناد»![٥].
یعنی: «اما کاوشگران (خاورشناسان جهان غرب) روش پژوهش ایشان چنان است که همۀ آراء و پندارها و اوهام و تصورات را گرد میآورند تا با جستجو و اکشتاف، به نتیجهای که با مکان و زمان و شرایط احوال مطابق باشد، دست یابند در حالیکه متنها را معتبر میشمرند بدون آنکه اسناد روایات را درنظر گیرند»!
در اینجا میتوان پرسید: آیا خاورشناسان مزبور، شرایط احوال گذشته را از کجا شناختهاند که به خود اجازه دادهاند تا آراء و اوهام و پندارها را با آنها تطبیق کنند؟ اگر آن شرایط را نیز از روایات بیسند و ناموثّق بدست آوردهاند که نتایج پژوهشهای ایشان به کلی بیاعتبار و نقش بر آب است، و چنانچه به آیات قرآنی و آثار قطعی استناد میکنند، مگر علمای اسلام از قرآن کریم و روایات یقینی و معتبر رویگردانند که آنها راه خویش را از محقّقان اسلام جدا نمودهاند؟
ما با بررسی آثار خاورشناسان ملاحظه کردهایم که تکیهگاه بحث و تحلیل ایشان غالباً فرضهای بیدلیل و بدبینانه است، و در چنین چشماندازی، به گزارشهای اسلامی مینگرند و دربارۀ قرآن کریم و پیامبر بزرگوار اسلام ج و فرهنگ و تمدّن اسلامی به داوری مینشینند و گاهی به نتایجی میرسند که برای ما مسلمانان حیرتآور است.
شنیدنی است که برخی از خاورشناسان حتی نام پیامبر بزرگوار ما محمد ج را انکار میکنند! با اینکه در قرآن کریم و در تمام کتابهای سیره ـ از صدر اسلام تاکنون ـ این نام فرخنده به تکرار آمده و در میان مسلمانان و غیرمسلمانان متواتر است. دکتر جواد علی در کتاب «تاریخ العرب في الإسلام» مینویسد:
«فذهب شبرنكر Sprenger) مثلاً إلى أنّ لفظة محمدٍ لمْ تكنِ اسمَ علَمٍ للرّسولِ وإنّما اتخذه بتأثیرِ قراءتهِ للإنجیلِ واتّصالهِ بالنّصاری وقدْ أیّد هذا الرّأی مستشرقونَ أخرون»![٦].
یعنی: «الویس سپرنگر (خاورشناس اتریشی) بر این قول رفته که واژۀ محمد، نام خاص پیامبر اسلام نبوده است، و او این نام را تحتتأثیر خواندن انجیل و پیوند با مسیحیان بر خود نهاده و خاورشناسان دیگر نیز رأی او را تأیید کردهاند»!
چنانکه ملاحظه میشود یک فرض بیدلیل مبنی بر آنکه پیامبر اسلام، نام محمد را در بزرگسالی بر خویشتن نهاد تا بتواند خود را پیامبر موعود انجیل معرفی کند! موجب شده است که سپرنگر و همفکران وی به بیراهه روند و همۀ آثاری را که نشان میدهد نام محمد از آغاز تولد برای پیامبر انتخاب شده بود، انکار کنند.
از شگفتیهای دیگر کار خاورشناسان آنست که با وجود سالها کاوش در زبانهای شرقی و به ویژه زبان عربی، گاهی از درک متون روشن اسلامی فرو میمانند، و ما در خلال مطالعۀ آثار ایشان به موارد متعددی از این بابت برخوردیم. به عنوان نمونه، خاورشناس معاصر انگلیسی لمتون (Lambton) ضمن کتاب «دولت و حکومت اسلامی در سدههای میانه» State and Government in Medieval Islam (London, ١٩٨١) مینویسد:
«ابوبکر باقلانی (یکی از متکلّمان برجستۀ اهل سنّت) در کتاب «التّمهید» بر این قول رفته است که: «بیعت با امام پس از کفر و ترک نماز از سوی او، همچنان به قوّت خود باقی میماند»! با آنکه باقلانی در کتاب مذکور (ص ١٨٦، چاپ مصر) تصریح نموده است:
«إنْ قال قائلٌ ما الّذي یوجبُ خلعَ الإمامِ عندكم؟ قیل لهُ: یوجبُ ذلك أمورٌ، منها كفرٌ بعد إیمانٍ، ومنها تركهُ إقامة الصّلواة والدٌّعاءَ إلی ذلك...».
یعنی: «اگر گویندهای بپرسد که از دیدگاه شما آنچه موجب خلع امام میشود، چیست؟ بدو پاسخ داده میشود که اموری چند موجب این کار خواهد شد از جملۀ آنها، کفر امام پس از ایمان اوست، و از جمله، برپا نداشتن نماز و فرانخواندن مردم به سوی نماز است...».
منشأ اشتباه لمتون اختلاف نظری است که به نقل باقلانی پارهای از علماء دربارۀ «ظلم امام» به میان آوردهاند که در صورت ستمگری، آیا بلادرنگ امام مزبور از حکومت خلع میشود یا نه؟ و طرح این اختلاف به هیچوجه سخن اصلی و فتوای روشن باقلانی را نقض نمیکند.
باری ما در این کتاب با رجوع به مآخذ گوناگون که به زبانهای مختلف نوشته شده بود، از میان خاورشناسان غربی چند تن را (که اکثر آنها از مشاهیر قوماند و دیگران در پی ایشان میروند) برگزیدهایم و پس از گزارش زندگینامۀ علمی آنان، به ذکر پارهای از کتب و آثار ایشان بویژه آثاری که به فارسی یا عربی ترجمه شدهاند، پرداختهایم. سپس به نقد آثار خاورشناسان مزبور روی آوردهایم و علاوه بر ذکر نکات مثبت در کار برخی از ایشان، نمونههایی از اشتباهات روشن آنان را نیز یاد کردهایم تا نسل جوان و جدید ما از حدود تواناییِ خاورشناسان در شناخت حقیقت اسلام آگاهی یابند و به خواست خداوند متعال از خطر غربزدگی و تهاجم فرهنگی در این زمینه، مصون و برکنار مانند. ناگفته نماند که در فراهم آوردن و نگارش مقالات این کتاب از امکانات کتابخانۀ «بنیاد دائرة المعارف إسلامي» بهرۀ فراوان گرفتهایم که در اینجا لازم است از اولیاء آن مؤسسۀ فرهنگی و دینی سپاسگزاری شود. «والله - عزّ ذكرهُ - وليٌّ الهدایةِ والتّوفیق».
مصطفی حسینی طباطبایی
دیماه ١٣٧٢ ه. ش
رجب ١٤١٤ ه. ق
[١]- چاپ پاریس، جلد دوم، ص ٨٩٦.
[٢]- به صفحۀ ٣٨٧ تا ٤٥١ (چاپ نیویورک ١٩٦٥) از این کتاب نگاه کنید.
[٣]- روحالقوانین، اثر منتسکیو، ترجمۀ علیاکبر مهتدی، ص ٤٣٢، چاپ تهران.
[٤]- روحالقوانین، ص ٤٣٣.
[٥]- کتاب المصاحف، اثر سجستانی، به اهتمام آرتور جفری، ص ٤ (از مقدمه)، چاپ مصر.
[٦]- تاریخالعرب فیالإسلام (السّیرة النّبویة)، تألیف دکتر جواد علی، چاپ بغداد، ص ٧٨.