نقد آثار خاور شناسان

فهرست کتاب

نقد آثار بروکلمن

نقد آثار بروکلمن

آثار بروکلمن را از دو جهت می‌توان بررسی و نقد کرد. یکی به لحاظ کثرت تتبّع و گردآوری مآخذ که کتاب‌های بروکلمن بویژه کتاب «تاریخ ادبیات عرب» انصافاً از این حیث ارزنده و جالب است، هرچند به نظر ما بروکلمن، عنوان مناسبی برای این کتاب انتخاب نکرده و امروزه واژۀ «ادبیات» در معنای خاصّ خود به کار می‌رود و شامل علم تاریخ و تفسیر و فقه و کلام و جز این‌ها نمی‌شود (مگر آنکه به توسّع و مجاز از واژۀ Literature برای کتابنامه‌نویسی دربارۀ علوم، بهره‌گیری کرده باشد). به علاوه، فهرست‌نامۀ بالابلند بروکلمن از اغلاط گوناگون خالی نیست، چنانکه به طور نمونه کتاب «بشارة المصطفی» را از تألیفات مورّخ شهیر اسلامی، محمدبن جریربن یزید طبری پنداشته و در سلسلۀ آثار او آورده است[٤٠]، با آنکه کتاب مزبور، از آثار محمدبن علی‌بن رستم طبری (از علمای امامیّه) شمرده می‌شود و فهرست‌نویسان اسلامی بدین امر تصریح کرده‌اند[٤١]. با وجود این، فهرست‌نگاری بروکلمن کاری وسیع و سودمند به شمار می‌آید و در همه جا (از باختر و خاور) از آن استقبال کرده‌اند. اما از جهت دیگر، یعنی از حیث اظهارنظرهای بروکلمن در مباحث اسلامی متأسفانه ما با لغزش‌های فراوانی در آثار او روبرو می‌شویم و از آراء وی به ندرت می‌توانیم بهره گیریم.

البته ما انتظار نداریم که بروکلمن یا دیگر خاورشناسان، مشتاقانه به اسلام بنگرند ولی انتظار ما اینست که آنان، محققانه با اسلام روبرو شوند و در اسلام‌شناسی خود شرایط انصاف را از یاد نبرند. بنابراین، نمی‌توانیم از شگفتی خودداری کنیم هنگامی که می‌بینیم بروکلمن دربارۀ پیامبر گرامی اسلام  ج و مسلمانان سخنانی را به قلم می‌آورد که غیرعلمی و بی‌اساس (بلکه تهمت‌آمیز) است، چنانکه دربارۀ رسول اکرم  ج می‌نویسد:

«شک نیست که آشنایی محمد با کتاب مقدّس (تورات و انجیل) بسیار سطحی و مشتمل بر خطاهایی چند بوده است، و او در پاره‌ای از این خطاها، وامدار اساطیر یهودی بوده که در داستان‌های تلمود آمده‌اند. اما بالاتر از این، بدهی بزرگ‌تری است که وی به آموزگاران مسیحی خود دارد، همان کسانی که انجیل کودکی مسیح و ماجرای یاران غار (اصحاب کهف) و حدیث اسکندر (ذوالقرنین) را برای وی بازگفته‌اند ...»!![٤٢].

و در جای دیگر می‌نویسد:

«محمد اندیشۀ گناه اصلی را از تورات اقتباس کرد»![٤٣].

با این حال، ادعا می‌کند که تعالیم مسیْلمۀ (کذّاب) که در اواخر عمرِ پیامبر اسلام به ادعای نبوّت برخاست، از آموزش‌های اسلام به آیین مسیح نزدیک‌تر است! به دلیل آنکه:

«مسیلمه (در آثار خود) از گوسپند سیاه و شیر سپید و آسیاب‌ها و نانواها و قورباغه‌ای که در آب زندگی می‌کند و پادشاهی آسمانی که خواهد آمد، سخن می‌گوید.»!![٤٤]

آیا به راستی این سخنان، ارزش علمی دارد و به دلیل و مدرکی وابسته است؟ یا زادۀ خیال‌پردازی و فرض و گمان بروکلمن و امثال او شمرده می‌شود؟

کدام گزارش تاریخی نشان می‌دهد که پیامبر اسلام مدتی نزد علمای یهود و کشیشان مسیحی درس خوانده است؟ چرا هیچ‌یک از أحبار یهودی و راهبان مسیحی در روزگار پیامبر، به چنین ادّعایی برنخاست که محمد از شاگردان من به شمار می‌آید؟! چرا مخالفان پیامبر (و حتی عمویش ابولهب) نتوانستند آموزگاران محمد  ج را به نومسلمانان معرّفی کنند و آنان را از پیرامون وی پراکنده سازند؟ آیا اطلاعات ایشان از آقای کارل بروکلمن دربارۀ پیشینۀ پیامبر کم‌تر بود؟!

این حقیقت که قرآن مجید در پاره‌ای از مواضع با مندرجات کتاب مقدّس سازگاری ندارد، برخلاف پندار بروکلمن خود گواه بر این است که پیامبر اسلام اطلاعات خویش را دربارۀ تورات و انجیل از علمای یهود و نصاری نگرفته بود. اساساً پیامبر عقیده داشت که اهل کتاب، آثار پیامبران خود را دستخوش تحریف کرده‌اند چنانکه بروکلمن به این امر اذعان داشته و می‌نویسد:

«مخالفت یهودیان با تعالیم محمد بر این معنا حمل می‌شود که وی نتیجه گرفته بود آنان از راه ایمان صحیح منحرف شده‌اند و کتاب مقدّس را ـ که محمد عقیده داشت از سوی خدا نازل شده ـ تحریف کرده‌اند»[٤٥].

کارل بروکلمن از اینکه قرآن مجید در پاره‌ای از مواضع با کتاب مقدّس همراه نیست، قرآن را به خطا متهم می‌کند! ولی هر خردمندی چنانچه از راه انصاف در کتاب مقدّس بنگرد، نمی‌تواند با پیامبر اسلام و قرآن کریم هم‌عقیده نباشد که این کتاب‌های آسمانی از تحریف و تبدیل مصون نمانده‌اند. مگر می‌توان سخن کتاب مقدّس را باور کرد که می‌گوید: آدم و همسرش توانستند خود را در لابلای درختان باغ از حضور خداوند پنهان کنند؟![٤٦]

مگر ممکن است قول کتاب مقدّس را پذیرفت که ادّعا دارد: خداوند از خلقت بشر پشیمان شد و در دل، از کاری که کرده بود محزون گشت![٤٧]

مگر امکان دارد که به قول کتاب مقدّس: پیامبر خدا (یعنی هارون) بنی‌اسرائیل را به گوساله‌پرستی فراخوانده باشد؟![٤٨]

آری، قرآن کریم با این قبیل سخنان که در کتاب مقدّس به چشم می‌خورد مخالف است، و آن‌ها را اثر تحریف مغرضان می‌شمرد و این ناسازگاری، از حقانیّت قرآن حکایت می‌کند نه چنانکه کارل بروکلمن پنداشته، دلیل خطای آن به شمار آید! اما اینکه بروکلمن ادعا دارد: پیامبر اسلام اندیشۀ «گناه اصلی» را از تورات گرفته است! مایۀ شگفتی می‌شود زیرا گناه اصلی، مفهومی مسیحی دارد و نه از تورات برمی‌آید و نه در اسلام آمده است. گناه اصلی در اصطلاح مسیحیان آن است که چون آدم و حوّا با وسوسۀ شیطانی به خطا گرفتار شدند پس همۀ فرزندان آن دو، گناهکار زاده می‌شوند و از این رو به نجات‌دهنده‌ای ـ که مسیح باشد ـ نیازمندند تا آنان را از بند گناه آزاد سازد[٤٩]. و چنانکه همۀ محقّقان می‌دانند اسلام هیچ‌گاه گناه پدر و مادر را بر گردن فرزندان نمی‌نهد و آشکارا می‌گوید:

﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ [فاطر: ١٨].

«هیچ باربرداری، بار گناه دیگری را بر نمی‌دارد».

از این گذشته، قرآن کریم گزارش می‌کند که آدم در پیشگاه خدا توبه کرد و خداوند گناه او را آمرزید[٥٠]، بنابراین، از گناه اصلی چیزی باقی نمی‌ماند تا به فرزندان آدم منتقل شود!

اما شباهت تعالیم مسیلمه به انجیل مسیح! حقّاً حکایت غریبی است. ما آنچه را که مورّخان قدیم چون طبری و دیگران آورده‌اند و ظاهراً مایۀ شگفتی بروکلمن شده است در اینجا نقل می‌کنیم و داوری را به خوانندگان محترم می‌سپریم.

ابوجعفر طبری در تاریخ خود می‌نویسد: از جملۀ سخنان مسیلمه (که آن‌ها را وحی آسمانی می‌خواند!) این بود که:

وَالشّاة وألوانِها.

وَأعْجبها السّودُ وألبانُها.

وَالشَاة السّوداءِ وَاللّبنِ الأبْیض.

إنّهُ لعجبٌ محضٌ!

وقد حرِّم المذقُ.

فما لكمْ لا تمجَّعون؟[٥١]

یعنی:

«قسم به بُز و رنگ‌های آن!

و شگفت‌تر از همۀ بزها، بز سیاه‌رنگ است و شیرهای آن!

و قسم به بز سیاه و شیر سپید!

که این شگفتی محض است.

همانا آب به شیر ریختن حرام شده است.

پس چرا شما شیر و خرما نمی‌خورید؟».

باز طبری می‌نویسد، مسیلمه می‌گفت:

یا ضفدعُ ابْنةُ ضفدعة!

نقيٌّ ما تنقّین.

أعلاك في الماءِ.

وَأسْفلك فِي الطِّینِ.

وَ لا الماءَ تكدِّرین[٥٢].

یعنی:

«ای قورباغه، دختر قورباغه!

آنچه برمی‌گزینی پاکیزه است.

بالایت در آب و پایینت در گِل است!

نه از نوشنده جلوگیری می‌کنی.

و نه آب را تیره می‌کنی!».

و نیز طبری آورده است که مسیلمه گفته است:

والمبذّراتِ زرعاً.

والْحاصداتِ حصداً.

والذاریات قمحاً.

وَالطّاحناتِ طحْناً.

وَالخابزاتِ خُبْزاً.

وَالثّارِداتِ ثرداً.

والّلاقماتِ لقماً.

إهالةٍ وسمناً.

لقدْ فضِّلتمْ علی أَهلِ الوبَرِ.

وما سبقكم أَهْلُ المدرِ.

ریفكمْ فامنعوهُ، وَالمعْترَّ فآؤوهُ، والْباغي فناوؤُوهُ[٥٣].

یعنی:

«قسم به بذرپاشان برای کِشتن.

و دروکنندگان دروکردنی. و پراکنده‌کنندگان گندم.

و آسیاب‌کنندگان، آسیاب‌کردنی.

و پخت‌کنندگانی نانی.

و تریدکنندگانی تریدی.

و لقمه‌گیران لقمه‌ای.

از پیه ذوب شده و روغن.

که شما بر چادرنشینان برتری یافته‌اید.

و شهرنشینان از شما پیشی نگرفته‌اند.

پس، از روستای خودتان دفاع کنید.

و فقیر را پناه دهید.

و با سرکشان دشمنی کنید».

این سخنانی است که بروکلمن را مجذوب ساخته و همین که واژه‌های بز سیاه و شیر سپید و نانوا و قورباغه! را در میان آن‌ها یافته است گمان کرده که از آیین اسلام به تعالیم مسیح نزدیک‌ترند[٥٤].

اما تعبیر «پادشاهی آسمانی که خواهد آمد»! در سخنان مسیلمه دیده نمی‌شود جز آنکه به قول طبری، مسیلمه به پیروانش گفته است:

أنتظرُ الّذي یأْتي منَ السّماءِ فیكم وَفیهم![٥٥]

یعنی: «من در انتظار چیزی هستم که از آسمان دربارۀ شما و ایشان بیاید» و مقصودش «وحی» بوده، نه «پادشاهی آسمانی» چنانکه بروکلمن پنداشته است!

بروکلمن نه تنها از پیامبر ارجمند اسلام  ج با لحنی ستیزه‌گر یاد می‌کند بلکه مسلمانان را هم «سنگ‌پرست»! می‌شمارد، و در این باره می‌نویسد:

«تازیان قدیم در سَلْع[٥٦] و دیگر شهرهای عرب، انواع سنگ‌ها را پرستش می‌کردند همان‌گونه که مسلمانان حجر أسود را که در گوشه‌ای از کعبه در شهر مکه کار گذاشته شده، می‌پرستند»![٥٧].

و شگفتا! که در جای دیگر از کتابش برخلاف آنچه از او آوردیم سخن می‌گوید و به تناقض در گفتار خود توجه ندارد! چنان که می‌نویسد:

«حق آن است که ما از سپیده‌دم اسلام هیچ ضعفی در مخالفت با تقدیس سنگ‌ها و بت‌ها در این آیین نیافتیم»[٥٨].

چگونه می‌شود که اسلام با تقدیس سنگ‌ها مخالف باشد ولی پرستش حجر أسود را جایز شمارد؟!

مگر امکان دارد دینی که نخستین شعار آن «لا إلهَ إلاّ الله» است، پیروانش را به عبادت سنگی که در کعبه نهاده‌اند، فرا خواند؟

حجر أسود را «سنگ مرَّه» می‌نامند و از این رو در خانۀ کعبه‌اش نهاده‌اند که طواف به محاذات آن صورت پذیرد، زیرا در خانه‌ای که مکعب شکل است، چه بسا نقطۀ شروع طواف از یاد می‌رود و از این رو، دست ستودن بر حجر (استلام حجر) سنّت شده تا خطایی در طواف پیش نیاید[٥٩]. وگرنه هیچ مسلمان موحدی سنگ مزبور را نمی‌پرستد هرچند تمام خانۀ کعبه نزد مسلمانان محترم است، چنانکه کنیسه و کلیسا به نزد یهود و نصاری احترام دارند اما احترام، مقوله‌ای جدا از تقدیس و پرستش به شمار می‌آید.

از کارهای شگفت‌ بروکلمن آن است که گاهی آثار اسلامی را «تقطیع» می‌کند! و به نتیجه‌گیری‌های نادرست می‌رسد. مثلاً در جایی می‌نویسد:

«همواره برخی از احادیث اجازه می‌دهند تا عربی که به اسلام وارد شده در نمازش بگوید:

«اللهُمَّ أرحمني ومحمّداً ولا ترحمْ معنا أحداً؟».

«بارخدایا، بر من و محمد رحمت آور و هیچ‌کس را در رحمت خود با ما همراه مکن»[٦٠].

اصل حدیث در صحیح بخاری بدین صورت آمده است:

«إنّ أبا هریرة قال: قام رسول الله ج في صلاة وقمنا معهُ، فقالَ أعرابيٌّ وهوَ في الصّلاة: اللهمَّ ارحمني ومحمّداً ولا ترحمْ معنا أحداً! فلمّا سلَّم النّبيُّ  ج قال للأعرابيِّ: لقدْ حَجَّرتَ واسعاً، یریدُ رحمةَ الله»[٦١].

یعنی: «ابوهریره گزارش کرده که رسول‌ خدا  ج به نماز برخاست و ما نیز با او به نماز برخاستیم، در میان نماز مردی بیابان‌نشین گفت: بارخدایا، بر من و محمد رحمت آور و هیچ‌کس را در رحمت خود با ما همراه مکن! چون پیامبر سلام داد (و از نماز فارغ شد) به آن مرد بیابان‌نشین روی آورد و گفت: رحمت وسیعِ خداوند را تنگ گرفتی»!

چنانکه ملاحظه می‌شود پیامبر خدا با لطف سخن، اعرابی را از نادرستی آن دعاء آگاه کرد ولی بروکلمن بخش اخیر از حدیث را قطع کرده و ادعا می‌کند که احادیث به مسلمانان اجازه می‌دهند تا چنین دعایی را در نماز بخوانند!

داوری بروکلمن دربارۀ دانشمندان و مشاهیر اسلام نیز (همچون پیامبر بزرگوار اسلام) گاهی نادرست و متناقض است. به عنوان نمونه بروکلمن دربارۀ محمدبن جریر طبری مورّخ و مفسّر مشهور، در یکجا می‌نویسد: «در حقیقت خردگرایی طبری، نشانی از مهر اصالت و نوآوری ندارد ...»![٦٢].

ولی بروکلمن به زودی ادّعای خود را به دست فراموشی می‌سپرد و در چند صفحه بعد به مناسبت بحث از تفسیر طبری می‌نویسد:

«از آثار دیگر طبری، جامعُ البیانِ فی تأویل القرآن است که کتابی عمیق شمرده می‌شود و از آن، بهره‌های عظیم می‌توان گرفت...»![٦٣].

باید پرسید: کسی که در کار خود به هیچ‌وجه از اصالت و نوآوری بهره‌ای ندارد چگونه ممکن است تفسیر ژرفناک و پرفایده‌ای فراهم آوَرد؟ آیا این گونه داوری‌ها نادرست و متناقض به نظر نمی‌آید؟

اگر طبری در تاریخ خود به ذکر روایات تاریخی بسنده کرده است این کار، دلیل بر آن نمی‌شود که ادّعا کنیم نیروی عقلی او از اصالت و ابتکار نشانی نداشته است زیرا خود طبری در آغاز تاریخش تصریح نموده که قصد من در این کتاب، گردآوری اخبار است نه تصحیح آثار و پرداختن به امور عقلی[٦٤].

بروکلمن دربارۀ دیگر بزرگان اسلام نیز از داوری‌های نادرست کوتاهی نکرده، مثلاً دربارۀ صلاح‌الدّین ایّوبی که حتی اروپاییان به جوانمردی‌های او معترفند ـ بدون آنکه گواهی از تاریخ آورد ـ می نویسد:

«صلاح‌الدّین تمام معابد مسیحیان را در سرزمین قدس (فلسطین) ویران کرد»![٦٥].

با آنکه تواریخ، برخلاف این ادّعاء را گزارش کرده‌اند و صرف‌نظر از مورّخان مسلمان، نویسندگان مسیحی نیز از احترام صلاح‌الدّین به معابد مسیحیان یاد نموده‌اند. به عنوان نمونه، استیون رانسیمان، نویسندۀ مسیحی که کتاب گسترده‌ای دربارۀ «تاریخ جنگ‌های صلیبی» نگاشته در جلد دوم از کتاب خود، می‌نویسد:

«چون خبر پیروزی صلاح‌الدین به قسطنطنیه رسید، امپراتور ایزاک آنجلوس هیئتی را نزد وی فرستاد و بعد از ابلاغ تهنیت خویش، از او درخواست کرد تا اماکن مقدّس مسیحیان را به اختیار ارتودکسان سپارد، صلاح‌الدّین پس از لختی تأمّل خواهش او را برآورد»[٦٦].

آنچه آوردیم نمونه‌ای از داوری‌های بروکلمن را نسبت به پیامبر ارجمند اسلام و آیین مسلمانان و بزرگان ایشان، نشان می‌دهد که البته از مقام انصاف و تحقیق فاصله‌ای بسیار دارد و به همین دلیل بروکلمن ـ با همۀ تتبّع و مطالعاتش ـ نزد ما به عنوان «اسلام شناس» جایی ندارد، هرچند از فهرست‌نگاری‌های او قدردانی می‌کنیم.

[٤٠]- به تاریخ‌الأدب العربی، اثر کارل برکلمن، ترجمۀ دکتر عبدالحلیم نجار، ج ٣، ص ٥٠، چاپ مصر نگاه کنید.

[٤١]- به کتاب «الذّریعة إلی تصانیف الشّیعة» اثر شیخ آقابزرگ تهران، ج ٣، ص ١١٧، چاپ بیروت نگاه کنید.

[٤٢]- تاریخ الشعوب الإسلامیۀ، اثر کارل بروکلمن، ترجمه دکتر نبیه امین فارس و منیر بعلبیکی، ج ١، ص ٤٣، چاپ بیروت.

[٤٣]- تاریخ‌الشعوب‌الإسلامیة، ج ١، ص ٨٢.

[٤٤]- تاریخ‌الشعوب‌الإسلامیة، ج ١، ص ١٠١.

[٤٥]- تاریخ‌الشّعوب‌الإسلامیّة، ج ١، ص ٥٤.

[٤٦]- «آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا، در میان درختان باغ پنهان کردند و خداوند خدا، آدم را ندا در داد و گفت: کجا هستی؟». (کتاب مقدّس، سفر پیدایش، باب ٣، شمارۀ ٩ و ١٠، چاپ لندن ١٨٩٥).

[٤٧]- «خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل خود محزون گشت»! (کتاب مقدّس، سفر پیدایش، باب ٦، شماره ٦).

[٤٨]- «پس تمامی قوم گوشواره‌های زریّن را که در گوش‌های ایشان بود بیرون کرده نزد هارون آوردند و آن‌ها را از دست ایشان گرفته آن را با قلم نقش کرد و از آن، گوساله‌ای ریخته شده، ساخت و ایشان را گفت: ای اسرائیل، این خدایان تو می‌باشند که تو را از مصر بیرون آوردند»! (کتاب مقدّس، سفر خروج، باب ٣١، شماره ٣ و ٤).

[٤٩]- در کتاب «راهنمای الهیّات پروتستان» اثر ویلیان هوردرن، از قول اگوستین (قدّیس شهیر مسیحیان) گناه اصلی چنین تفسیر شده است: «آدم یعنی انسان اولیّه، از آزادی اراده که بخشش الهی بود بر ضدّ خدا استفاده کرد و تمام فرزندان خود را به سقوط کشانید. مسیح فرستاده شد که انسان را به وضع اولیۀ خود برگرداند». (راهنمای الهیّات پروتستان، ترجمه میکائیلیان، ص ٢١، چاپ تهران).

[٥٠]- ﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَيۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ٣٧ [البقرة: ٣٧].

[٥١]- تاریخ الرّسل والملوک (تاریخ طبری)، ج ٤، ص ١٩٣٣، چاپ اروپا.

[٥٢]- تاریخ الرّسل و الملوک، ج ٤، ص ١٩٣٤.

[٥٣]- تاریخ‌الرسل و الملوک، ج ٤، ص ١٩٣٤.

[٥٤]- برای اینکه بدانیم اسلام تا چه اندازه با آیین مسیح( قرابت دارد، کافی است به دستورات اخلاقی عمیقی که در قرآن کریم آمده توجه کنیم نظیر: ﴿وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ ٣٤ [فصلت: ٣٤]. «نیکی و بدی برابر نیستند، بدی را با بهترین رفتار پاسخ ده آنگه کسی که میان تو و او دشمنی باشد، چون دوستی صمیمی گردد». ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩ [الأعراف: ١٩٩]. «عفو پیشه‌ گیر و فرمان به نیکی بده و از جاهلان روی گردان». ﴿وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ٢٢ [النور: ٢٢]. «باید که عفو کنند و درگذرند، آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد؟ و خدا بسی آمرزنده و مهربان است». ﴿۞قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥٣ وَأَنِيبُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ [الزمر: ٥٣ - ٥٤]. «بگو ای بندگان من ـ کسانی که بر خویشتن زیاده‌روی کرده‌اند ـ از رحمت خدا ناامید مشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد و او بسیار آمرزنده و مهربان است، و به سوی خدای خود باز گردید (توبه کنید) ...». ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ [النحل: ٩٠]. «خداوند به عدالت و نیکی، و بخشش به خویشاوندان دستور می‌دهد ...».

[٥٥]- تاریخ الرّسل و الملوک، ج ٤، ص ١٩٣٣.

[٥٦]- سلع، نام شهری نزدیک مدینه بوده است.

[٥٧]- تاریخ الشّعوب الإسلامیّة، ج ١، ص ٢٥.

[٥٨]- تاریخ الشّعوب‌الإسلامیة، ج ١، ص ٩٠.

[٥٩]- از خلفای راشدین نقل شده است که در موقع بوسیدن حجر الأسود گفته‌اند: من می دانم که تو سنگی بیش نیستی و نفع و ضرری به کسی نمی رسانی! و اگر من نمی دیدم که پیامبر خدا  ج تو را می بوسد، تو را نمی بوسیدم. (مصحح)

[٦٠]- تاریخ الشّعوب‌الإسلامیة، ج ١، ص ١٦.

[٦١]- صحیح بخاری (با شرح کرمانی)، جزء ٢٠، کتاب‌الأدب، ص ١٧١، چاپ لبنان.

[٦٢]- تاریخ‌الأدب‌العربی، ج ٣، ص ٤٦.

[٦٣]- تاریخ‌الأدب‌العربی، ج ٣، ص ٤٩.

[٦٤]- طبری در این باره نوشته است: «کسی که در کتاب ما نظر می‌افکند باید بداند که من هرچه را در اینجا یاد کرده‌ام و شرط نموده‌ام که نگارندۀ آن باشم، تنها برپایۀ اخبار و آثاری است که به من رسیده و آن‌ها را بازگو می‌کنم و همه را به راویانش نسبت می‌دهم، نه براساس اموری که با دلیل عقلی و استنباط فکری فهمیده شده‌اند ـ مگر اندکی از آن‌ها ـ ... پس هر خبری که در این کتاب از گذشتگان نقل کرده‌ایم، اگر به نظر خواننده، امری ناشدنی آمد و یا در نظر شنونده، ناپسند جلوه کرد ـ از آن رو که وجه صحیح و معنای درستی برای آن نشناخت ـ باید بداند که درباره آن، از جانب ما خبری داده نشده بلکه آن خبر را برخی از راویانش به ما رسانده‌اند و ما نیز آن را همان‌گونه که دریافت داشته‌ایم، بازگو کرده‌ایم ...». (به تاریخ طبری، ج ١، ص ٧ و ٨، چاپ مصر نگاه کنید).

[٦٥]- تاریخ‌الشّعوب‌الإسلامیة، ج ٢، ص ٢٣١.

[٦٦]- تاریخ جنگ‌های صلیبی، اثر استیون رانسیمان، ترجمۀ منوچهر کاشف، ج ٢، ص ٥٤٦، چاپ تهران.