نقد آثار خاور شناسان

فهرست کتاب

نقد آثار آربری

نقد آثار آربری

آربری در خلال آثار خود دربارۀ فرهنگ شرقی دقّت‌نظر به کار برده و در بحث از اسلام تا حدّی منصفانه سخن گفته است. وی در پاره‌ای از موارد حتی در مقام دفاع از قرآن کریم برآمده و آرای خاورشناسان اروپایی را رد می‌کند چنانکه پس از نقل سخنان ریچارد بل (R. Bell) دربارۀ یکی از سوره‌های قرآن می‌نویسد:

«باری این است وضعی که قهرمان مکتب انتقاد قرآن، یعنی ریچارد بل اتّفاقاً به آن رسیده است و من اهتمام دارم تا بر ضدّ این عدول از سنّت دیرین و بر ضدّ این افراط و مجزّی کردن قطعات مختلف پیکر کتاب مقدّس اسلام، مجادله کنم و بحث نمایم و لزوم وحدت قرآن را با استدلال ثابت کنم»[١٨٤].

با این همه، آثار آربری از اشتباه و خطا برکنار نیست و در موارد گوناگون، وی دچار لغزش شده که چند نمونه از آن‌ها را در اینجا می‌آوریم.

١- آربری در کتاب «عقل و وحی در اسلام» می‌نویسد:

«قابل توجه است که پس از ابن‌سینا عالم شرق اسلام، فیلسوفان بزرگ به‌وجود نیاورد»![١٨٥].

اگر پروفسور آربری، آثار فلاسفۀ ایران همچون: سهروردی و نصیرالدین طوسی و میرداماد و صدرالدین شیرازی را از سر دقّت مطالعه کرده بود، متوجه می‌شد که هر کدام از ایشان (در مقایسۀ با ابن‌سینا) فیلسوفی بزرگ و برجسته شمرده می‌شود و در آن صورت، به خطای خود پی می‌برد!

٢- پروفسور آربری در کتاب «شیراز، مهد شعر و عرفان» می‌نویسد:

«از ایران زمین بود که مردی مجوس، ره به بیت‌اللّحم برد»![١٨٦].

این عبارت به داستانی خرافی اشاره دارد که در «انجیل متّی» آمده مبنی بر آنکه به هنگام تولّد مسیح علیه السلام چند تن مجوسی از مشرق (یعنی سرزمین پارس) به اورشلیم رفتند و در جستجوی عیسی مسیح برآمدند زیرا که ستارۀ عیسی علیه السلام را در پارس دیده بودند! آنگاه ملاحظه کردند که ستارۀ مسیح در اورشلیم دوباره نمایان شد و بر فراز بیت‌ لحمِ یهودیان، بایستد. مجوسیان از این حادثه دریافتند که عیسی مسیح باید در این جایگاه زاده شده باشد، سپس به درون بیت لحم رفتند و در برابر مسیح به سجده افتادند.

اصل داستان را در انجیل متّی چنین می‌خوانیم:

«و چون عیسی در ایّام هیردیس پادشاه، در بیت لحم یهودیّه تولّد یافت ناگاه مجوسی‌ای چند از مشرق به اورشلیم آمده گفتند: کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟ زیرا که ستارۀ او را در مشرق دیده‌ایم و برای پرستش او آمده‌ایم ... ناگاه آن ستاره‌ای که در مشرق دیده بودند پیش روی ایشان می‌رفت تا فوق آنجایی که طفل بود، رسیده بایستاد. و چون ستاره را دیدند بی‌نهایت شاد و خوشحال گشتند و به خانه درآمده طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی درافتاده او را پرستش کردند»[١٨٧].

پیداست که این قصّه با پندار منجمّمان خرافی قدیم پیوند دارد که گمان می‌کردند هرکس ستاره‌ای در آسمان دارد که به هنگام تولدّش آشکار می‌شود و با مرگش ناپدید می‌گردد! و شگفت از پروفسور آربری که در قرن بیستم این افسانه را باور کرده و در اثبات نبوغ ایرانیان، آن را به گواهی می‌آورد.

معلوم نیست که چند تن مجوسی چرا موعود زرتشت یعنی «سوشیانت» را رها کرده و در پی مسیح علیه السلام که موعود یهودیان بود، می‌گشتند؟ و بعلاوه از کجا دانستند که فلان ستاره، از تولد عیسی علیه السلام خبر می‌دهد و مربوط به دیگری نیست؟ و آنگهی چرا این ستاره را سایر مردم (مثلاً حواریّونی که بعدها به عیسی ایمان آوردند) ندیدند و بدان گواهی ندادند؟ و از همۀ این‌ها گذشته، چرا خود مسیح علیه السلام از آن حادثه ذکری به میان نیاورد و طلوع ستارۀ مزبور را دلیلی بر حقانیّت خویش نشمرد؟ آیا این قبیل افسانه‌ها را باید بدون دلیل باور کنیم و آن‌ها را از حقایق دین بشمریم؟!

٣- آربری در کتاب «میراث ایران» می‌نویسد:

«در علم تفسیر نیز مدت‌ها قبل از آنکه قرآن احتیاج به تفسیر و تعبیر پیدا کند، مغز هوشمند ایرانی در مورد اوستا، علم تفسیر را به کار برده بود و این علم که ظاهراً خیلی عربی به نظر می‌رسد ممکن است به همان اندازه که مدیون نمونه‌های یهودی، مسیحی بود، مرهون ایرانیان هم باشد»[١٨٨].

باید دانست که مفسّران نخستینِ قرآن، کسانی همچون علیّ‌بن ابی‌طالب و عبدالله ‌بن عباس و عکرمه (شاگرد ابن‌عبّاس) و مجاهد (شاگرد ابن عباس) و قتاده و سدّی... بودند که علم تفسیر را از یاران پیامبر ج اخذ کردند و نه مدیون یهودیان و مسیحیان بودند و نه از ایرانیان و مفسّران اوستا بهره‌ای گرفتند. اما پس از دوران صحابه و تابعین، مفسّرانی ایرانی چون طبری و زمخشری و بیضاوی و رازی و دیگران پدید آمدند که این دسته هم مایۀ کار خود را از روایات صحابه و تابعین به دست آوردند (چنانکه کتب تفسیری ایشان گواه است) نه از روایت مغها و مفسّران اوستا! پس ادّعای آربری در این باره جز خیال‌پردازی چیزی نیست و گواه علمی و تاریخی به همراه ندارد.

٤- آربری در ترجمۀ قرآن نیز اشتباهاتی دارد. مثلاً در ترجمۀ آیۀ ١٥٧ از سورۀ اعراف که پیامبر اسلامی را «النّبيُّ الأمّي» به معنای «پیامبر ناخوانا و نانویسا» خوانده است، این واژه را به صورت «پیامبر مردمی Prophet of the commonfolk» ترجمه نموده![١٨٩] یعنی آنرا از ریشۀ امّت پنداشته نه أمّی! با آنکه قرآن و حدیث این ترجمه را رد می‌کنند زیرا قرآن کریم دربارۀ یهودیان می‌فرماید:

﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّيُّونَ لَا يَعۡلَمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ [البقرة: ٧٨].

«برخی از ایشان (یهودیان) أمّی هستند که کتاب را نمی‌شناسند ...».

اگر امّی به معنای مردمی (منسوب به امّت) باشد، این آیه مفهوم درستی ندارد زیرا همۀ یهودیان از امت موسی شمرده می‌شدند، نه گروهی از آنان که بی‌خبر از تورات بودند. در حدیث هم از پیامبر ارجمند اسلام  ج آمده است که فرمود:

«إنّا أمة أمية لا نكتبُ ولا نحسبُ»[١٩٠].

یعنی: «ما گروهی امّی هستیم که نه می‌نویسیم و نه حسابگری می‌کنیم».

چنانچه امّی به معنای مردمی، فرض شود در آن صورت معنای عبارت مزبور تباه می‌شود زیرا مردمی بودن با ننوشتن و حساب نکردن ملازمه‌ای ندارد. جای شگفتی است که آربری دربارۀ ترجمه‌اش از قرآن مجید می‌نویسد:

«من در این ترجمه سعی کرده‌ام آنچه مسلمانان جهان در تمام قرون از کتاب مقدّس استنباط می‌کنند منعکس نمایم و توجهی به گفتار و مباحث ناروای یک مشت مترجم اروپایی ندارم»![١٩١].

با آنکه کسی از مسلمانان واژۀ امّی را به معنای «مردمی» ترجمه نکرده و این رأی، به پروفسور آربری و همفکران او تعلّق دارد. البته انگیزۀ این ترجمه آن است که ادعا شود در قرآن کریم به ناخوانا و نانویسا بودن پیامبر اسلام  ج اشارتی نرفته است، و این مسلمانانند که چنین ادعایی را به میان آورده‌اند! اما آیۀ ٤٨ از سورۀ شریفۀ عنکبوت اتهام مزبور را به روشنی رد می‌کند زیرا در آنجا می‌خوانیم:

﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ ٤٨ [العنكبوت: ٤٨].

«و تو پیش از آن (نزول قرآن) هیچ کتابی را نمی‌خواندی و به دست خود نمی‌نوشتی که در آن صورت، اهل باطل در کار تو تردید می‌کردند».

خوشبختانه آربری در ترجمه‌ای که از قرآن کریم عرضه داشته، این آیه را بدون تحریف و با حفظ معنای صحیح آن، بدین صورت ترجمه کرده است:

Not before this didst thou recite any Book, or inscribe it with they right had, for then those who follow falsehood would had’ doubted.[١٩٢]

جا داشت که پروفسور آربری به هنگام برگرداندن واژۀ «امّی» به انگلیسی، مدلول این آیۀ شریفه را درنظر می‌آورد تا به خاط نمی‌افتاد.

[١٨٤]- رجوع شود به کتاب «تاریخ ترجمه قرآن در جهان»، تألیف دکتر جواد سلماسی‌زاده، ص ٤٦، چاپ تهران.

[١٨٥]- عقل و وحی در اسلام، اثر آرتور. ج. آربری، ترجمه حسن جوادی، ص ٦٧، چاپ تهران.

[١٨٦]- شیراز، مهد شعر و عرفان، اثر آرتور. ج. آربری، ترجمه منوچهر کاشف، ص ٨، چاپ تهران.

[١٨٧]- انجیل متّی، باب دوم (١ تا ١١)، چاپ لندن ١٨٩٥.

[١٨٨]- میراث ایران، ص ٣٣٢ و ٣٣٣ (مقاله پروفسور آربری) چاپ تهران، ١٣٣٦.

[١٨٩]- The Koran interpreted چاپ لندن، ص ١٦١.

[١٩٠]- لسان العرب، اثر ابن‌منظور، ج ١٢، ص ٣٤، چاپ لبنان.

[١٩١]- تاریخ ترجمه قرآن در جهان، ص ٣٦.

[١٩٢]- The Koran interpreted چاپ لندن، ص ٤٠٨.