نقد آثار شاخت
ژزف شاخت در «فقه اسلامی» و «اصول فقه» مطالعاتی کرده و به ویژه مباحث سؤالانگیزی را مورد توجه قرار داده است، چنانکه موضوع «حیلههای فقهی»! را که مخصوصاً «علمای حنفی» دربارۀ آنها کتابهایی نوشتهاند، برگزیده و به ترجمه و چاپ چند کتاب در این باره اهتمام ورزیده است[٢٦٥]. شاخت با چنین سلیقهای به سراغ فقه و اصول آن، میرود و در آغاز بحث از مقالۀ «اصول فقه» خود که در دائرهالمعارف اسلام (چاپ اروپا) آمده مباحثی همچون «داستان غرانیق» و «فراموشی پیامبر دربارۀ آیات قرآنی» و «تعارض ناسخ و منسوخ با حجّیّت قرآن» را به میان میآورد. و در حقیقت بیش از آنکه به توضیح «اصول فقه» بپردازد، بر ضدّ پیامبر اسلام ج و قرآن کریم سخن میگوید! جز آنکه مخالفت خود را با رعایت ادب و نرمی اظهار میدارد و مانند لامّنس و امثال او لحن توهینآمیز ندارد.
شاخت در مقالۀ اصول (USUL) مینویسد:
«نخستین مصدر قانونگذاری و ارزشمندترین آنها در اسلام، کتاب (یعنی قرآن) است و در اینجا (به نظر علمای اسلامی) هیچ شکّی در حقّانیّت کامل و منزّه بودن قرآن از خطا نمیرود، علیرغم آنکه امکان دارد شیطان سعی کند آن را با باطل بیامیزد! (سورۀ حج، آیۀ ٥١ و تاریخ قرآن Geschichte des Qorans اثر نولدکه و شوالی، ج ١، ص ١٠٠) چنانکه تردید نیست که کتاب (قرآن) بدون هیچ تحریفی به ما رسیده است، (مدرک گذشته ج ١، ص ٢٦١ و ج ٢، ص ٩٣) علیرغم آنکه پیامبر بخشی از آیات کتاب را فراموش کرده است! (سورۀ بقره، آیۀ ١٠٠ و سورۀ أعلی، آیۀ ٦ و پس از آن) و همچنین ناسخ بودن برخی از آیات نسبت به آیات پیش از خود (ناسخ و منسوخ) با حجّیّت قاطع قرآن، هیچ تعارضی ندارد! (سورۀ بقره آیۀ ١٠٠ و سورۀ نحل آیۀ ١٠٣ و پس از آن و تاریخ قرآن نولدکه و شوالی، ج ٢، ص ٥٢ و پس از آن)...»[٢٦٦].
همانگونه که ملاحظه میکنید پروفسور شاخت از آغاز سخن، به روش ردیّهنویسان با قرآن کریم روبهرو میشود و به دستاویز بحث از علم اصول، قرآن مجید را در معرض تهاجم قرار میدهد و در حقیقت از لغزشهای خاورشناسان پیشین (نولدکه و شوالی) در فهم آیات قرآنی، پیروی میکند. در پاسخ ژزف شاخت باید گفت:
اولاً آیۀ ٥١ از سورۀ شریفۀ حج ـ که دستاویز شاخت و نولدکه و شوالی قرار گرفته است ـ هرگز دلالت بر این معنی ندارد که شیطان، قرآن را با باطل میآمیزد بلکه در آیۀ مزبور تصریح شده که پیامبران و رسولان گذشته چون به خواندن پیام الهی برمیخاستند، شیطان (یا انسانهای شیطان صفت) در میان گفتار ایشان سخنان باطلی را ابراز میداشتند و خداوند به دفاع از وحی خود، سخنان مزبور را ابطال میکرد و آیات خود را استوار میداشت، چنانکه میفرماید:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِۦ فَيَنسَخُ ٱللَّهُ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ ثُمَّ يُحۡكِمُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٥٢﴾ [الحج: ٥٢].
«ما پیش از تو هیچ فرستاده و پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه چون به خواندن (آیات) مشغول میشد، شیطان در سخن وی چیزی میافکند آنگاه خدا آنچه را که شیطان در میان افکنده بود، باطل میساخت و آیات خود را استواری میبخشید که خدا دانا و فرزانه است».
این آیۀ کریمه برخلاف پندار شاخت و همفکرانش، از صیانت وحی سخن میگوید و نشان میدهد که خداوند، حامی و حافظ پیامهای خویش است و اجازه نمیدهد که القای شیطانی بر تعالیم پیامبران غلبه کند. اگر دلیل شاخت بر مدّعای خود، این آیۀ شریفه باشد (چنانکه ظاهراً اظهار داشته) باید گفت: به جای آنکه شاهدی بر درستی گفتارش آورد، گواهی بر ضدّ ادّعای خویش ارائه داده است! اما چنانچه از «قصّۀ غرانیق» که در روایت آمده میخواهد بهرهبرداری کند (نه از نصّ قرآن) در آن صورت میگوییم که این روایت را علمای اسلام به لحاظ سند و متن، نقّادی کردهاند و چون در سخنان شاخت ذکری از روایت مزبور نیست ما هم از باز آوردن نقدهای دانشمندان اسلامی صرفنظر میکنیم[٢٦٧].
ثانیاً: تحریف قرآن که شاخت به اشاره از آن میگذرد، ادعای بیپایهای است که نودلکه و شوالی از اثباتش عاجز ماندهاند و ما در همین کتاب نشان دادهایم که تئودور نولدکه، دعاها و همچنین سخنان ساختگی و مغلوطی را در تاریخ قرآن خود آورده[٢٦٨] که «شیوۀ بیان قرآن» با آن کلمات، اختلاف اساسی دارد و هرکس با قرآن مجید آشنایی داشته باشد به سهولت میتواند در میان قرآن و آنچه را که نولدکه آورده، تفاوت نهد.
ثالثاً: فراموشی پیامبر ج نسبت به آیات قرآنی، برخلاف همان دلیلی است که شاخت بدان توسّل جسته! زیرا در آیۀ ١٠٠ از سورۀ بقره میخوانیم که چون آیتی از خاطر پیامبر زدوده شود، خداوند همانند آن را باز آورد و بدینوسیله از گمشدن آیۀ مزبور جلوگیری کند چنانکه میفرماید:
﴿۞مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ...﴾ [البقرة: ١٠٦].
«هیچ آیهای را منسوخ نمیکنیم یا از خاطر (تو) نمیبریم مگر که بهتر از آن، یا همانندش را میآوریم ...».
رابعاً: ناسخ و منسوخ بودن آیات، مفهومش تناقضگویی قرآن یا پشیمانی خداوند سبحان نیست بلکه چون جامعۀ عرب در آغاز بعثت برای اجرای همۀ قوانین اسلامی، به صورت کامل مهیّا نبود از این رو دستورات قرآنی به تدریج راه کمال را میپیمود تا از این راه جامعه را برای دریافت و اجرای قوانین بالاتر آماده سازد چنانکه در همان آیۀ شمارۀ ١٠٠ از سورۀ بقره، بدین مصلحت اشاره رفته است و میفرماید: ﴿نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ﴾ پیداست که این شیوۀ تشریع، از فرزانگی قرآن در قانونگذاری حکایت میکند نه از پشیمانی خداوند و وجود تناقض در وحی!
البته هریک از این مباحث، جای تفصیل و توضیح فراوان دارد ولی چون بنای کار ما در این کتاب بر اختصار نهاده شده لذا به همین مختصر بسنده میکنیم. علاوه بر آنچه گذشت، ژزف شاخت اشتباهات گوناگون دیگری نیز در آثار خود مرتکب شده که روی هم رفته بر ضعف اطلاعات تاریخی وی دلالت دارند از جمله در مقدمۀ کتاب «میراث اسلام the legacy of Islam» مینویسد:
«عباسیان، حکومت أمویان را برانداختند و قوانین اسلامی را تنها معیار شرعی برای دولت شمردند و این کار، نوعی مبالغه در ستیز با خاندانی بود که عباسیان به جای آنها نشستند. در اثر توجه مثبت عباسیها مکتب کلامی ویژهای که معتزله باشد پدیدار شد و معتزلیان، دعوت سیاسی عباسی را بنا نهادند»[٢٦٩].
شاخت در این سخنان دچار لغزشهای چندی شده است. اولاً: دولت عبّاسی به لحاظ توجه به ملاکهای شرعی از دولت أموی چندان ممتاز نبود و روی هم رفته میان دو گروه ، تفاوت مهمی وجود نداشت. ثانیاً: مکتب کلامی معتزله پیش از ظهور عباسیان یعنی در دولت امویها پدید آمد زیرا واصل بن عطا بنیانگذار معتزله در سال ١٣١ هجری قمری وفات یافت و دولت بنیعباس در ١٣٢ پایهگذاری شد. به علاوه از میان عباسیان هارون بیشتر به سوی فقها گرایید چنانکه مالکبن أنس و ابویوسف (شاگرد ابوحنیفه) را که با معتزله میانۀ خوشی نداشتند به خود نزدیک کرد. تنها در عصر مأمون و دو جانشین وی (معتصم و واثق) معتزله رو به ترقّی نهادند اما بزودی دولت آنان در روزگار متوکّل به خاموشی گرایید و گرفتار مخالفان و دشمنان شدند[٢٧٠]. خلاصه آنکه مطلقگوییهای شاخت در این باره از دقّت تاریخی، خالی است و نشان میدهد که وی از تاریخ دول و فرَق اسلامی اطلاعات کاملی نداشته و یا دچار غفلت و فراموشی شده است!
نقد دائرة المعارف اسلام
(چاپ اروپا)
Enyclopaedia of Islam
یکی از کارهایی که در غرب صورت گرفته و با اسلام و مسلمانان پیوند دارد نگارش دائرة المعارفی است که گروهی از خاورشناسان نامدار در تألیف آن شرکت کردهاند. این دانشنامۀ بزرگ، در سالهای ١٩١٣ تا ١٩٣٨ میلادی در پنج مجلّد به سه زبان فرانسوی و انگلیسی و آلمانی در شهر لیدن در هلند به چاپ رسید و مقالات خاورشناسانی همچون بلاشر Blachere و بروکلمان Brokelman و گلدزیهر Goldziher و گیب Gibb و آرنولد Arnauld و شاخت Schacht و لامّنس Lammens و لویس Lewis و بارتولد Barthold و مینورسکی Minorsky و هارتمان Harmann و مونتگمری وات Montgomery Watt و مان Mann و فارمر Farmer و جمعی دیگر از مستشرقان در آن گرد آمده است. دائرةالمعارف مزبور در سالهای بعد گستردهتر شد و دوباره به تحریر آن پرداختند و مقالات تازهای بر آن افزودند. این دانشنامه در میان مسلمانان نیز شهرت یافت زیرا برخی از مترجمان مصری به ترجمۀ آن به زبان عربی همّت گماردند و در پانزده مجلّد آن را انتشار دادند و بعضی از فضلای مصر پارهای از مواضع آن را نقّادی کردند. در ترکیه نیز دائرةالمعارف مذکور را تحت عنوان اسلام آنسیکولوپدیسی (Islam Ansikopedisi) به زبان ترکی ترجمه کردند. همچنین در پاکستان به سال ١٩٦٤ ترجمۀ دائرةالمعارف اسلام به زبان اردو آغاز شد و در ایران هم از سال ١٣٤٨ خورشیدی ترجمۀ کتاب یاد شده را آغاز کردند و بخشی از آن را با عنوان «دانشنامۀ ایران و اسلام» به فارسی برگرداندند و مقالاتی دربارۀ ایران بدان افزودند. دائرةالمعارف اسلام، هرچند شامل اطلاعات گسترده و ارزشمندی دربارۀ فرهنگ اسلامی و مشاهیر مسلمانان است ولی متأسفانه از خطاهای گوناگون و لغزشهای چشمگیر نیز خالی نیست. در اینجا مناسب به نظر میرسد چند نمونه از اشتباهات مزبور آورده شود و کتاب «نقد آثار خاورشناسان» با پاسخ بدانها پایان گیرد.
[٢٦٥]- نام این کتابها در ضمن آثار شاخت، گذشت (ضمناً برای آگاهی از مخالفت قرآن کریم با حیلههای بنیاسرائیل در امر دین، به آیات ١٦٣ تا ١٦٦ از سورۀ اعراف بنگرید).
[٢٦٦]- به: دائرة المعارف الإسلامیة، چاپ قاهره، ج ٣، ص ٤٨٣ بنگرید و آن را با اصل انگلیسیاش، بدین نشانی مقایسه کنید: ص ١٠٥٥، مقاله Encyclopaedia of Islam (١٩١٣-١٩٣٦), USUL
[٢٦٧]- برای دیدن نقدهای فوق به تعلیقات استاد امینالخولی بر دائرة المعارف الأسلامیة، چاپ قاهره، ج ٣، از صفحه ٤٨٣ تا ٤٩١ نگاه کنید.
[٢٦٨]- به مقاله «تئودور نولدکه، خاورشناس آلمانی» در همین کتاب رجوع کنید.
[٢٦٩]- به کتاب «تراث الإسلام» القسم الأوّل، ص ٢٤، چاپ کویت (مقدمه کتاب، اثر شاخت) نگاه کنید.
[٢٧٠]- به کتاب «المعتزلة» اثر زهدی حسن جارالله، چاپ قاهره، فصل ٥ و ٦ نگاه کنید.