نقد آثار گلدزیهر
همانگونه که گفتیم گلدزیهر، تتبّع بسیار در کتابها و رسایل مسلمانان داشته و آثارش معمولاً از ذکر مآخذ اسلامی انباشته است، ولی متأسفانه کار خود را با حسن نیّت قرین نکرده و در تحقیق مباحث اسلامی غالباً به پندارگرایی روی میآورد. به علاوه، گاهی در فهم تعابیر عربی در میماند و معانی نادرستی را به عبارات روشنی نسبت میدهد. سزاوار است برای اثبات هر کدام از این لغزشها نمونهای را در اینجا بیاوریم.
گلدزیهر دربارۀ اینکه قرآن کریم به پیامبر اسلام ج و مؤمنان وعده داده است که «خداوند از آنان دفاع میکند» چنین مینویسد:
«در اینجا گمراهی افسانهآمیزی در شیوۀ تصور محمد از الله وجود دارد، چون میرساند که خدا از مقام والای آسمانی خود پایین میآید تا شریک و یاور پیامبر در جهاد او باشد»![١٥٦].
ممکن است کسانی بپرسند که گلدزیهر این تصوّر افسانهآمیز را از کدام آیۀ قرآنی دریافته است؟ پاسخ این سؤال، روشن است. گلدزیهر در همان صفحه از کتاب خود (یعنی صفحۀ ٣٠ در ترجمۀ عربی) آیۀ ذیل را به گواهی میآورد:
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٖ كَفُورٍ ٣٨﴾ [الحج: ٣٨].
«خدا از کسانی که ایمان آوردند، دفاع میکند و خدا هر خیانتگر ناسپاسی را دوست نمیدارد».
آیا به راستی این آیۀ شریفه، نشان میدهد که خداوند برای دفاع از جبهۀ مؤمنان از آسمان پایین میآید و در جنگ شرکت میکند؟ یا این پندار را ذهن گلدزیهر ساخته و به آیۀ قرآن افزوده است؟
به نظر میرسد هنگامی که گلدزیهر آیۀ قرآن را میخوانده، تحتتأثیر کتاب دینی خودش یعنی «تورات» قرار داشته و قرآن را با نگرش یک یهودی تفسیر میکرده است زیرا در تورات میخوانیم:
«خداوند در روز، پیشِ رویِ قوم در ستون ابر میرفت تا راه را به ایشان دلالت کند و شبانگاه در ستون آتش، تا ایشان را روشنی بخشد و روز و شب راه روند». (تورات، سفر خروج، باب ١٣).
«خداوند بر اردوی مصریان از ستون آتش و ابر نظر انداخت و اردوی مصریان را آشفته کرد و چرخهای عرّابۀ ایشان را بیرون کرد تا آنها را به سنگینی برانند و مصریان گفتند از حضور بنیاسرائیل بگریزیم زیرا خداوند برای ایشان با مصریان جنگ میکند»! (تورات، سفر خروج، باب ١٤).
آری، گلدزیهر به این اوصاف خدای سبحان در تورات نظر داشته وگرنه، خدای قرآن در تصوّر و احاطۀ هیچکس در نمیآید چنانکه میخوانیم:
﴿لَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا ١١٠﴾ [طه: ١١٠].
«به دانش بر او احاطه نکنند».
و بر همۀ اشیاء، چیره و محیط است همانطور که میفرماید:
﴿أَلَآ إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٖ مُّحِيطُۢ ٥٤﴾ [فصلت: ٥٤].
«آگاه باش که او بر هر چیزی احاطه دارد».
و به هیچ موجودی شبیه نیست، چنانکه آمده است:
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ﴾ [الشوری: ١١].
«هیچ چیزی همانند او نیست».
بنابراین، اگر در قرآن مجید سخن از دفاع خداوند رفته، شک نیست که دفاع او از مؤمنان، به دفاع آدمیان از یکدیگر نمیماند بلکه خدای سبحان، از راه تحکیم روحیۀ مؤمنان.
﴿ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [التوبة: ٢٦].
«خداوند، آرامش خویش را بر رسولش و بر مؤمنان فرو فرستاد».
و ایجاد ترس در دلهای کافران
﴿سَأُلۡقِي فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ﴾ [الأنفال: ١٢].
«در دلهای کسانی که کافر شدند، هراس خواهم افکند».
و امثال این امور آنان را نصرت میبخشد نه با خرامیدن از آسمان و شرکت در جنگهای آدمیان! پس، انس گلدزیهر با عبارات تورات سبب شده تا از آیۀ قرآن چنان برداشتی را در نظر آورد و آن را به پیامبر اسلام ج نسبت دهد.
نمونۀ دیگر آن است که گلدزیهر عقیده داشته که قرآن، پیامبر اسلام را به عنوان «اسوه» یعنی سرمشق و مقتدای مسلمین معرّفی نکرده است بلکه این «علم کلامی اسلامی» است که چنین ادّعائی را به میان آورده! و در این باره مینویسد:
«علم کلام در اسلام این مطلب را محقّق شمرده است بدینترتیب که صورتی از پیامبر ترسیم نموده که قهرمانی برجسته و نمونهای از بالاترین فضایل را مجسّم میسازد، نه کسی که تنها ابزار وحی الهی بوده و وسیلۀ نشر کلام خدا در میان مردم بیایمان شمرده میشده است. با اینکه به نظر میرسد این را خودِ محمد نخواسته است زیرا وی گفته که خداوند او را به عنوان گواه و نویدبخش و بیمرسان و دعوتگر به سوی خدا ـ به فرمان او ـ و چراغی تابان، فرستاده است. (سورهالاحزاب: ٤٥ و ٤٦) یعنی او راهنما است نه الگوی برتر یا لااقل او سرمشق نیکو نیست مگر در پرتو امید به خدا و یاد بسیار از خدا (سورهالأحزاب: ٢١)»[١٥٧].
چنانکه ملاحظه میشود گلدزیهر در پایان سخن، سخت به تنگنا افتاده است، زیرا آشکارا دیده که قرآن مجید در همان سورۀ احزاب که پیامبر ج را گواه و نویدبخش و بیمرسان و داعی إلی الله و چراغ تابان خوانده، وی را «أسوة حسنة = سرمشقی نیکو» نیز توصیف کرده است، (و او این وصف را در قرآن، انکار میکند) ازاین رو چارهای اندیشیده و این قید را بر سخن خود میافزاید که از دیدگاه قرآن، پیامبر: «سرمشق نیکو نیست مگر در پرتو امید به خدا و یاد بسیار از خدا». بیخبر از آنکه این معنی، از ناآگاهی او نسبت به زبان عرب حکایت میکند زیرا این قید در پی آیه، مربوط به کسانی است که باید از پیامبر ج پیروی کنند و او را سرمشق قرار دهند نه مربوط به خود پیامبر! که اگر چنین بود جا داشت شرط مزبور به صورت: «إنْ كانَ یرجوا الله ...» بیاید، نه به شکل «لمن كان یرجوا الله ...». اصل آیۀ شریفه در قرآن کریم چنین است:
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ٢١﴾ [الأحزاب: ٢١].
«برای شما (مسلمانان) در رسول خدا سرمشقی نیکو است، برای هرکس که به خدا و روز بازپسین امیدوار باشد و خدا را بسیار یاد کند».
در اینجا به اصطلاح أدبی، «لمن كان یرجوا الله» بدل از «لَكمْ» شمرده میشود چنانکه «زمخشری» در تفسیر «کشّاف» گفته است[١٥٨].
و آنگهی به فرض آنکه قرآن کریم قید کرده باشد: «پیامبر در صورتی سرمشق دیگران است که به خدا امید داشته و او را بسیار یاد کند» مگر پیامبر ج چنین امیدی به خدا نداشت و او را اندک یاد میکرد؟!
از این هم که صرفنظر کنیم مگر قرآن مجید تصریح نکرده است که:
﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾ [القلم: ٤].
«تو خوی بزرگی داری».
و مگر قرآن کریم نفرموده: همه باید از پیامبر (که دارای خوی بزرگی است) پیروی کنند؟
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ﴾ [آل عمران: ٣١].
«بگو: اگر خدا را دوست میدارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد».
و
﴿وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٥٨﴾ [الأعراف: ١٥٨].
«او را پیروی کنید، باشد که هدایت شوید».
پس گلدزیهر چه میگوید؟ و ادّعای وی که قرآن، محمد را سرمشق اخلاقی مسلمانان قرار نداده است! چه سهمی از حقیقت دارد؟
گلدزیهر تئوریها و فرضیّاتی در ذهن داشته و سپس در متون اسلامی به دنبال دستاویزی میگشته تا خیالات خود را به اثبات رساند! از این رو در پارهای از موارد به خطا افتاده و گاهی هم عبارات عربی را در نیافته و سخنان نامناسبی به میان آورده است. ما در اینجا بر آن نیستیم تا همۀ لغزشهای او را نشان دهیم (که بحث گسترده در این باره، کتابی مستقل لازم دارد) دو نمونهای که آوردیم سلیقۀ گلدزیهر را در اسلامشناسی تا اندازهای روشن میسازد. با وجود این، نمونۀ دیگری از میان نوشتههای وی را در اینجا میآوریم تا شیوۀ کار این خاورشناس نامدار بیشتر روشن شود.
گلدزیهر در مقالۀ «موضعگیری قدمای اهل سنّت در برابر علوم یونانی» میکوشد تا نشان دهد که امامان شیعه هم مانند بزرگان اهل سنّت با «منطق یونانی» مخالفت داشتهاند و در این باره به روایتی از امام صادق علیه السلام که در «اصول کافی» آمده استناد میکند. روایت مزبور چنین است که امام صادق فرمود:
«إنَّ النّاسَ لا یزالُ بهمُ المنطقُ حتّی یتكلّموا في اللهِ، فإذا سمعتمْ ذلك فقولوا: لا إله إلاّ الواحدُ الّذي لیسَ كمثلِهِ شيء»[١٥٩].
گلدزیهر واژۀ «المنطق» را در این روایت، به معنای «فنّ منطق» پنداشته! و مینویسد:
«در اینجا لازم است ملاحظۀ این نکته را از دست ندهیم که این گونه برحذر داشتن از فنّ منطق، از سوی فرقهای صادر شده که در عقاید همچون معتزله مینگرد»![١٦٠].
با آنکه کلمۀ منطق در حدیث مزبور، مصدر میمی از فعل نطقَ ینطقُ است، و به معنای «سخنگفتن» میآید و ربطی به «فنّ منطق» ندارد و مفهوم حدیث امام صادق علیه السلام اینست که:
«مردم پیوسته در هر چیز سخن میگویند تا آنجا که در ذات خدا نیز تکلّم میکنند. پس چون شنیدید که از این امر سخن به میان آوردند، بگویید: هیچ معبودی نیست جز آن یگانهای که مثل و مانند ندارد».
هر کس از زبان عربی آگاه باشد و به سیاق این حدیث بنگرد، مفهوم آن را به آسانی درمییابد به ویژه که ملاحظه میکند محمدبن یعقوب کلینی حدیث مذکور را در: «باب النّهيِ عنِ الكلامِ في الكیفیّة» آورده است و قصد داشته تا نشان دهد که امامان شیعه از سخن گفتن در چگونگی ذات خدا، نهی کردهاند. ولی گلدزیهر که برای اثبات تئوری خود، به هر دستاویزی متوسّل میشود از درک این امر روشن غافل مانده است. البته با چنین روشی در کار تحقیق، نتوان اسلام را به درستی شناخت و از حقایق آن آگاه شد.
[١٥٦]- العقیدة والشرعیة في الإسلام، اثر ایگناس گلدزیهر، ترجمه محمد یوسف موسی و عبدالعزیز عبدالحق و علی حسن عبد القادر، ص ٣٠، چاپ قاهره.
[١٥٧]- العقیدة و الشریعة في الإسلام، صفحه ٣٣.
[١٥٨]- «لمنْ كانَ یرجوا اللهَ بدلٌ من لكم كقوله: للّذین استضعفوا، لمنْ آمنَ منهمْ». (تفسیر کشّاف، ذیل آیه ٢١ سوره احزاب، ج ٣، صفحه ٥٣١، چاپ بیروت).
[١٥٩]- این حدیث را در: الأصول من الکافی، تألیف شیخ کلینی، ج ١، صفحه ٩٢، چاپ بیروت میتوانید ملاحظه کنید.
[١٦٠]- التّراثالیونانی فیالحضارة الإسلامیة، مقاله گلدزیهر، صفحه ١٥٠، چاپ بیروت.