نقد آثار خاور شناسان

فهرست کتاب

نقد آثار گیب

نقد آثار گیب

هامیلتون گیب در آثار خود تاحدودی به ارزش و اهمیّت اسلام اعتراف می‌کند و امتیاز اخلاقی این دین را یادآور می‌شود. در کتاب «اسلام، بررسی تاریخی» می‌نویسد:

«اسلام در درون دنیای متمدّن خارجی، به عنوان خرافات خام طایفه‌های غارتگر راه نیافت بلکه به عنوان نیرویی اخلاقی معرّفی شد که احترام همگان را برمی‌انگیخت و به منزلۀ آیینی منطقی که مسیحیّت روم شرقی و دین زرتشت را در ایران ـ یعنی هریک از این دو کیش را در را در سرزمین و خاستگاه خویش ـ می‌توانست به مبارزه طلبد»[١٩٨].

در بارۀ «فقه اسلامی» و ارجمندی آن در همان کتاب می‌نویسد:

«مهم‌ترین علم عالم اسلام، فقه بود. به راستی می‌توان گفت که فقه همه‌چیز را اعم از انسانی و الهی، در بر می‌گرفت. هم به علت جامعیّتی که داشت و هم به جهت شور و شوقی که در مطالعۀ آن به خرج می‌دادند. به دشواری می‌توان نظیری برای آن در جای دیگر یافت مگر در دین یهود اما گذشته از برتری عقلی و کارکرد مدرسه‌ای آن، فقه اسلامی جامع‌ترین و مؤثّرترین عامل در قالب‌ریزی نظام اجتماعی و زندگانی جامعۀ اقوام مسلمان بود»[١٩٩].

گیب دربارۀ «قرآن کریم» و بی‌مانند بودن آن می‌نویسد:

«ابراز هرگونه هنر و مهارتی در کار تألیف و تصنیف در قبال قرآن، هیچ است»[٢٠٠].

با وجود انصاف و خوشبینی گیب در برابر اسلام، وی نتوانسته تمام ابعاد این دین را به درستی درک کند و در موارد گوناگونی (تاریخی، فقهی، تفسیری ...) دچار لغزش‌ و خطا شده است. ما در اینجا نمونه‌هایی از اشتباهات وی را نشان می‌دهیم.

از جمله خطاهای تاریخی هامیلتون گیب یکی آن است که می‌نویسد:

«استمداد مردم مدینه از او (محمد  ج) به جهت سجایای اخلاقی وی بود، نه به علّت تعالیم دینیش»![٢٠١].

این ادعای گیب مدرک تاریخی ندارد، بلکه مدارک تاریخی برخلاف آن گواهی می‌دهند. زیرا در تاریخ می‌خوانیم که گروهی از مردم مدینه به هنگام زیارت کعبه، با پیامبر اسلام  ج روبرو شدند و به خواست خدا تحت‌تأثیر سخنان وی قرار گرفتند و به رسالت پیامبر ایمان آوردند و امیدوار شدند که در سایۀ تعالیم او به وحدت دست یابند و با وی «بیعت» کردند[٢٠٢]. آنگاه به مدینه (یثرب) بازگشتند و در آنجا به تبلیغ اسلام همّت گماردند و محیط شهر را آمادۀ هجرت رسول  ج ساختند و سپس برای پیامبر  ج پیغام فرستادند که به سوی ما بیا و متعهد شدند تا در برابر خویش و بیگانه او را یاری کنند[٢٠٣].

مردم مدینه اگر رسالت پیامبر و تعالیم اسلام را باور نکرده بودند، در مقایسۀ مسلمانان و قریش البته جانب قریش را می‌گرفتند چرا که قریش قبیله‌ای پرنفوذ و قدرتمند بود و سدانت کعبه را به عهده داشت و با مدنی‌ها نیز همکیش بود و آنان به قریش نیازمندتر بودند تا به محمد  ج. ضمناً دعوت پیامبر به مدینه و پذیرایی از او، مکّیان بت‌پرست و همۀ قبایل مشرک را بر ضدّ مدنی‌ها برمی‌انگیخت و کاری برخلاف مصلحت بود! پس ایمان به رسالت پیامبر  ج مردم مدینه را به حمایت و دفاع از او واداشت و به فداکاری در راه اسلام برانگیخت. اما اخلاق شخصی و طرز برخورد پیامبر البته به دعوت او کمک می‌کرد نه آنکه همۀ نفوذ پیامبر  ج مرهون اخلاق وی (بدون تعالیم و آیینش) باشد.

گیب در بحث از مباحث فقهی اسلام نیز دچار اشتباه شده است مثلاً می‌نویسد:

«در موارد بیماری یا خطر، نماز را می‌توان موقّتاً ترک کرد»[٢٠٤].

با اینکه می‌دانیم به هنگام خطر، نمازها قصر (کوتاه) می‌شوند نه ترک! چنانکه در سورۀ نساء آیۀ ١٠١ به تصریح آمده است[٢٠٥]. همچنین در وقت بیماری، می‌توان نماز را مثلاً نشسته یا به پهلو خواند اما نباید آن را ترک کرد چنانکه پیامبر اسلام  ج فرموده است:

«صلِّ قائماً فإنْ لمْ تستطعْ فقاعداً فإنْ لمْ تستطعْ فعلی جنبٍ، فإنْ لمْ تستطعْ فمستلقیاً»[٢٠٦].

یعنی: «نماز را ایستاده بگزار و اگر توانایی نداشتی نشسته بخوان و چون نتوانستی به پهلو و اگر نه، در حالی که به پشت افتاده‌ای برگزار کن».

از این‌ها که بگذریم گیب در تفسیر واژه‌های قرآنی نیز گاهی به خطا می‌رود مثلاً کلمۀ «الأمّي» را به معنای «غیر یهودی»! ترجمه می‌کند و از این رو دربارۀ وصف پیامبر اسلام به «النّبيُّ الأمّي» می‌نویسد:

یعنی: «پیغمبرِ غیرمربوط به یهود یا النّبيُّ الأمّی که بعدها به وسیلۀ عامّۀ مسلمین به پیغمبری که سواد خواندن و نوشتن نداشته تفسیر شده است»![٢٠٧].

انگیزۀ این تفسیر نادرست چنانکه از آثار بلاشر و جز او نیز فهیمده می‌شود، آن است که درس ناخواندن پیامبر اسلام  ج را انکار کند و کار را به جایی رساند که ادّعاء نماید قرآن مجید هم پیامبر اسلام را أمّی به معنای «ناخوانا و نانویسا» معرّفی نکرده است! با آنکه پیش از این گفتیم که قرآن مجید به تصریح خبر می‌دهد:

﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ ٤٨ [العنكبوت: ٤٨].

«تو پیش از آن (نزول قرآن) هیچ کتابی را نمی‌خواندی و به دست خود نمی‌نوشتی که در آن صورت، اهل باطل در کار تو تردید می‌کردند».

به علاوه، واژۀ «أمّي» اگر به معنای «غیرمربوط به یهود» باشد پس این آیۀ کریمه را که دربارۀ یهودی‌ها آمده چگونه باید تفسیر کرد؟ که می‌فرماید:

﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّيُّونَ لَا يَعۡلَمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِيَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ ٧٨ [البقرة: ٧٨].

«گروه از ایشان (یهودیان) أمّی هستند و از کتاب خدا (تورات) جز آرزوهای دروغ چیزی نمی‌دانند و تنها گمان می‌کنند»!

آری، این مسلمانان نیستند که واژۀ امّی را نادرست تفسیر کرده‌اند بلکه این خاورشناسانند که ملاحظه می‌کنند اگر بخواهند ناخوانا و نانویسا بودن پیامبر اسلام  ج را بپذیرند ناچار باید نبوّت وی را نیز قبول کنند. در نتیجه، واژۀ مزبور را به گونه‌ای تفسیر می‌نمایند که با قرآن و لغت عرب سازگاری ندارد[٢٠٨] چنانکه بلاشر و هامیلتون گیب و دیگران بدین شیوه عمل کرده‌اند.

[١٩٨]- اسلام، بررسی تاریخی، اثر هامیلتون گیب، ترجمه منوچهر امیری، ص ٢٤، چاپ تهران.

[١٩٩]- اسلام، بررسی تاریخی، ص ٢٩.

[٢٠٠]- اسلام، بررسی تاریخی، ص ٥٥.

[٢٠١]- اسلام، بررسی تاریخی، ص ٥١.

[٢٠٢]- به عنوان نمونه: به تاریخ طبری، ج ٣، ص ١٢٠٩ و ١٢١٠ و نیز ص ١٢٢٠ و ١٢٢١، چاپ اروپا و الکامل فی التاریخ، اثر ابن اثیر، ج ٢، ص ٩٩ و ١٠٠، چاپ بیروت نگاه کنید.

[٢٠٣]- به عنوان نمونه: به تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ٣، چاپ بیروت بنگرید.

[٢٠٤]- اسلام، بررسی تاریخی، ص ٨٩.

[٢٠٥]- ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْۚ إِنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ كَانُواْ لَكُمۡ عَدُوّٗا مُّبِينٗا ١٠١ [النساء: ١٠١].

[٢٠٦]- المغنی، اثر ابن قدامة، ج ٢، ص ١٤٣ و ١٤٤، چاپ بیروت.

[٢٠٧]- اسلام، بررسی تاریخی، ص ٧٩.

[٢٠٨]- ابن منظور در کتاب لسان العرب (ج ١٢، ص ٣٤) پس از آنکه واژۀ اُمّی را به معنای: «الّذي لا یكتبُ» (کسی که نمی‌نویسد) تفسیر می‌کند، اقوال لغویّون عرب را که همه در این معنی اتفاق دارند گزارش می‌نماید سپس حدیث نبوی را به گواهی می‌آورد که پیامبر  ج فرمود: «إنّا أمّةٌ أمیّةٌ لا نكتبُ ولا نحسبُ» (ما گروهی أمّی هستیم که نه می‌نویسیم و نه حسابگری می‌کنیم).