نقد آثار خاور شناسان

فهرست کتاب

نقد آثار کربن

نقد آثار کربن

هانری کربن از خاورشناسانی به شمار می‌آید که در «شیعه‌شناسی» تلاش فراوان نموده و در احیای آثار فلاسفه و عرفای شیعه اهتمام بسیار داشته است. ما هنگامی که فهرست کتاب‌هایی را که او در این باره تصنیف کرده یا بر آن‌ها مقدّمه نگاشته، از نظر می‌گذرانیم از ابراز شگفتی نمی‌توانیم خودداری کنیم. مسافرت‌های پیاپی کربن به ایران و تماس نزدیک وی با علما و متفکّران شیعه نشانۀ آن است که در کربن حرارت و شوقی فراوان برای درک تشیّع و فرهنگ آن، وجود داشته که در کم‌تر خاورشناسی سراغ داریم. با این همه نمی‌توانیم انکار کنیم که شناخت او از تشیّع بیشتر به آشنایی با فرقۀ «باطنیّه» انجامیده و از تعالیم راستین علوی علیه السلام و اسلام حقیقی فاصله دارد! و این امر، مایۀ شگفتی نیست، زیرا ذهن کربن از دوران جوانی به «باطن‌گرایی» کشیده شده بود و مطالعۀ آثار عرفای مسیحی و بهره‌یابی از درس‌های ماسینیون و ملاقات با هایدگر و ارنست کاسیرر و یونگ و میرچه الیاده ... همه و همه، این شیوۀ تفکّر را در وی قوّت بخشید. از این رو به هنگام برخورد با آثار اسماعیلیّه، سخت بدانها علاقمند شد و به نشر کتب و اندیشه‌های تأویل‌گرای اسماعیلیان (چون کشف المحجوب سجستانی و جامع الحکمتین ناصرخسرو و جز این‌ها) اهتمام ورزید و تا پایان زندگانی به اسلام و تشیّع از این دیدگاه می‌نگریست تا آنجا که در ملاقات با علاّمۀ طباطبایی صریحاً گفت:

«باید مجدّداً دربارۀ به وجود آمدن افکار اولیّۀ شیعه اندیشید و مخصوصاً دربارۀ مطالبی که مورد بحث و مذاکره بین اطرافیان امام‌های پنجم و ششم قبل از جدایی فرقۀ اسماعیلیّه و اثناعشری قرار گرفته است، باید تحقیقات دقیقی انجام گیرد. متوفی که در عرض سی سال اخیر به طبع رسیده است نشان می‌دهد که نمی‌توان جهان‌شناسی یا پیغمبرشناسی و امام‌شناسی شیعه را بدون در نظر گرفتن کتب اسماعیلیّه (مانند تألیفات حمیدالدّین کرمانی و ابویعقوب سجستانی و غیره) مطالعه نمود»[١٣٠].

البته شیوۀ باطنی‌گری که هانری کربن بدان تعلّق خاطر یافت از نوعی نبود که در عین توجّه به باطن یا عمق دیانت، ظاهر شریعت را نیز از نظر دور ندارد بلکه کربن در پی آن باطنی‌گری می‌رفت که به انکار ظاهر شرع می‌انجامید و غزالی در کتاب «فضائح الباطنية» نقاط ضعف و چهرۀ منفی آن را نشان داده بود[١٣١]. و هانری کربن نیز بدون پرده‌پوشی در این باره می‌گفت:

«عرفان اسماعیلی همۀ احکام ظاهری را دارای معانی مکتوم و حقیقت باطنی می‌داند. پس چون این معانی باطنی برتر از معانی ظاهری احکام است، و ترقّی روحانیِ پیروان به درک آن معانی وابسته است، بنابراین ظاهر شرع به منزلۀ قشری است که باید یک بار به طور قطع آن را در هم شکست»![١٣٢].

کربن همگام با باطنیان افراط‌گر، عقیده داشت که ظاهر و باطن اسلام با یکدیگر در ضدیّت و تعارض‌اند. او چون فرقۀ شیعه را «گروهی باطن‌گرا» می‌پنداشت، از این رو گمان می‌کرد که شیعیان راستین (و نیز فلاسفه و صوفیان حقیقی) کسانی هستند که با احکام ظاهری اسلام به نبرد و ضدیّت برخاسته‌اند. چنانکه می‌نویسد:

«نبرد معنوی که به وسیلۀ اقلیّت شیعه به سود اسلام روحانی و بر ضدّ مذهب تشریعی رهبری شده است و همراه تشیّع به وسیلۀ فلاسفه و صوفیان انجام یافته هرچند کوششی پراکنده و بی‌نظم بوده، با این همه امری است مسلّم و سراسر تاریخ فلسفۀ اسلام را فرا گرفته است»[١٣٣].

به نظر کربن این شکل از باطنی‌گری، مورد تأیید ائمۀ شیعه بوده و در آثار خود تمام نکته‌ها و رازهای آن را بازگفته‌اند و در این باره می‌نویسد:

«نکته‌ای از باطنی بودن اسلام موجود نیست که در گفتگوها و مواعظ ائمۀ شیعه قید نشده یا شمّه‌ای از آن گفته نشده باشد»![١٣٤].

در حقیقت کربن تمایل داشت که بگوید: آیین اسلام پیش از آنکه دشمنانش به إبطال آن برخیزند، طرح الغاء خویش را به میان آورده و راز مزبور را از زبان امامان اهل بیت  بیان نموده است! و این ادّعایی است که آثار پیامبر ارجمند اسلام و خاندان گرامی او برخلاف آن گواهی می‌دهند و هرکس با تعالیم ایشان آشنایی داشته باشد، می‌داند که از دیدگاه خاندان رسول  ج ظاهر و باطن اسلام با یکدیگر منافات ندارند و وصول به یکی از آن دو، مستلزم ترک و رفع دیگری نیست، از این رو در آثار اسلامی، ظاهر و باطن دین، مرادف با علم و حکمت (یا حکْم) آمده است، چنانکه در حدیث نبوی می‌خوانیم: «فظاهرهُ حكمٌ وباطنهُ علمٌ»[١٣٥] و در خطبۀ علوی می‌خوانیم: «مِنْ ظاهرِ علمٍ وباطنِ حكمٍ»[١٣٦]. و واضح است که علم و حکمت با هم تعارض ندارند و نبرد و نزاعی در میان آن‌ها نیست، و بعلاوه رسول اکرم و خاندان ارجمندش در عین شناختِ معنویّت و عمق اسلام از قبول و اجرای ظواهر شرع، خودداری نمی‌کردند و تا پایان زندگانی به احکام اسلام پایبند بودند.

اما فرقۀ باطنیّه از ظواهر دین درمی‌گذشتند و آن‌ها را همچون رمز و معمّا می‌پنداشتند! و معلوم است که طرّاحان رموز را با ظاهر امور، کاری نیست بلکه قصد آنان از طرح رمزهایشان اموری مخالف با ظاهر است. در صورتی که اسلام سراسر رمز و چیستان نیست، و کتاب اساسی آن یعنی قرآن کریم خود را کتاب مبین (کتابی واضح و روشن) معرّفی کرده که به زبان «عربی مبین» نازل شده است. چنانکه می‌فرماید:

﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ ٢ [القصص: ٢][١٣٧].

یا می‌فرماید:

﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡقُرۡءَانِ وَكِتَابٖ مُّبِينٍ ١ [النمل: ١][١٣٨].

و همچنین فرموده است:

﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِينٖ ١٩٥ [الشعراء: ١٩٥][١٣٩].

هانری کربن نیز هماهنگ با اندیشه‌های باطنیّه، اسلام را آیینی مبتنی بر اسرار و معماها می‌پنداشته و می‌نویسد: «آیین اسلام، براساس تعلیم اصول و اسرار بنا شده است»[١٤٠]. و از اینکه غزالی در کتاب «فضائح الباطنیّه» بر ضدّ این گروه سخن گفته و تمام احکام اسلام را رمز و چیستان نشمرده است، ابراز شگفتی می‌کند و در دفاع از مذهب باطنی می‌نویسد: «امروز ما پاسخ‌های پرمغز اسماعیلیّه را به حمله‌های غزالی می‌دانیم، همۀ سؤالات او را می‌توان مورد انتقاد قرار داد»[١٤١].

گفتیم که باطنیّه با ابزار «تأویل» از ظاهر شریعت در می‌گذشتند و به گمان خود به باطن دین راه می‌بردند. مثلاً به عقیدۀ آنان، عدد هفت در سراسر قرآن کریم به «هفت امام اسماعیلی» تأویل می‌شود و مقصود از «هفت آسمان» و «هفت دریا» ... و نظایر این‌ها در باطن، امامان هفتگانه‌اند[١٤٢]. هانری کربن می‌نویسد: «هفت امام در مذهب اسماعیلی، رمز هفت فلک دوّار و سیّارگان آن است»[١٤٣]. و اهل تحقیق می‌دانند که این قبیل تأویلات، ریشۀ یونانی دارد و از فیثاغورثیان به اسماعیلیّه راه یافته و در آیین پاک اسلام خبری از این پندارگرایی‌ها نبوده و نیست.

باطنیّه علاوه بر مبالغه در تأویل، به ورطۀ غلوّ دربارۀ امامان نیز در افتادند به همین دلیل تکالیف دینی و احکام خدایی را در تأویل نهایی، ساقط می‌شمردند و تقدیس امامان را جانشین آن‌ها می‌کردند. کربن نیز دقیقاً همین راه را می‌پیماید و برای تجلیل از مقام و شأن امام، از همۀ روایات ساختگی که غالیان در طول تاریخ جعل کرده‌اند کمک می‌گیرد و روایاتی نظیر «خطبه‌البیان» و «خطبۀ طنجیّه» را به گواهی می‌آورد! و به عنوان نمونه می‌نویسد:

«این تأکیدات در خطبهُ البیان معروف، منسوب به امام اول، به اوج رسیده است، و راجع به امام جاوید سخن می‌گوید (که): من آیت قادر مطلقم، من عرفان اسرارم، من آستانۀ آستانه‌هایم، من محرم انوار جلال خداوندم، من اول و آخرم، و ظاهر و باطنم، من وجه‌ الله ام، من مرآت خداوندم، من قلم أعلی و لوح محفوظم، من آنم که در انجیل الی[١٤٤] نامیده شده‌ام، من صاحب سرّ رسول خداوندم ... خطبۀ مزبور به نحو پرصلابتی هفتاد مورد را با همین نحو فوق‌العاده بیان می‌کند»[١٤٥].

هر حدیث‌شناس خردمندی با کم‌ترین تأمّل می‌تواند دریابد که این سخنان ساختگی، از امام متقیّان علی علیه السلام نیست، و به فرض آنکه امیر مؤمنان می‌خواست تا آن سخنان را بر زبان آورد باتوجه به دشمنان فراوان و متعصّبی که در روزگار خود داشت، ممکن نبود که چنین خطبه‌ای را در حضور مردم اظهار دارد و در سخنرانی عمومی، خویشتن را دارای مقام «أزلی» و «مدبّر جهان» معرّفی کند! (چنانکه در همین خطبه آمده است:

«أنا صاحبُ الأزلیّة الأوّلیّة... أنا مدبّرُ العالم»[١٤٦].

زیرا بلافاصله نواصب و خوارج و دیگران او را تکفیر می‌کردند و چه بسا در دم، امام را می‌کشتند! پس ساختگی بودن این خطبه و امثال آن ـ که هانری کربن بدان‌ها توسّل جسته ـ روشن است بویژه که این روایات را شیخ رجب برسی در کتاب: «مشارقُ أنوار الیقینِ في أسرارِ أمیر المؤمنین» آورده و این شیخ نزد حدیث‌شناسان، متّهم و مطعون است و او را از غالیان شمرده‌اند و به روایات وی اعتماد نکرده‌اند تا آنجا که مجلسی در مقدّمۀ کتاب «بحار الأنوار» می‌نویسد:

«كتابُ مشارقِ الأنوارِ وكتابُ الألفینِ للحافظِ رجبِ البرسيِّ ولا أعتمدُ علی ما یتفرّدُ بنقلهِ لاشتمالِ كتابیهِ علی ما یوهمُ الخبطَ والخلطَ والإرتفاع»[١٤٧].

یعنی: «کتاب مشارق‌الأنوار و نیز کتاب الألفین از آثار حافظ رجب برسی است، و من بدانچه این شیخ، به تنهایی نقل می‌کند اعتماد ندارم زیرا هردو کتاب او اموری را در بر دارند که به نظر می‌رسد در آن‌ها دچار پریشان فکری و آشفتگیِ سخن و غلو شده است»!

اما کربن از حدیث‌شناسان اسلامی نیز پیش افتاده! و دربارۀ آثار برسی و خطبه‌های مجعول وی می‌نویسد:

«در میان آثار رجب برسی که به هشت اثر می‌رسد مشارق‌الأنوار را که مهم‌ترین خطبه‌های عرفانی منسوب به امام اول را شامل می‌شود، می‌توان دیباچه‌ای بسیار عالی بر حکمت شیعی تلقّی کرد»[١٤٨].

ما اگر ادّعاهایی را که کربن به امیر مؤمنان علیه السلام نسبت داده با خطبه‌های امام در «نهج‌البلاغه» بسنجیم، در ساختگی بودن آنچه کربن آورده تردید نمی‌کنیم[١٤٩].

آری، هانری کربن به دستاویز اینکه تشیّع حقیقی و فلسفۀ آن را معرّفی کند، نسبت‌هایی به امامان اهل بیت  و نیز به شیعیان داده که خود ایشان آشکارا به انکار آن‌ها برخاسته‌اند! مثلاً کربن ضمن بحث از معانی باطنی قرآن ادّعا می‌کند که شیعیان، قرآن کریم را کتابی «مثله» شده می‌شمارند! و در این باره می‌نویسد:

«در گذشته توضیح داده‌ایم که چگونه تمایز میان تسنن و تشیّع را بایستی اساساً با توجه به «پدیدار کتاب مقدّس» یعنی وحی قرآنی فهمید البته نه صرفاً به این دلیل که: برابر نظر اهل تشیّع، قرآنی که امروزه در دسترس ماست قرآنی مثله شده است، بلکه به این علت که حقیقت کتاب آسمانی را بایستی در قلب اعمال پنهان و کثرت معانی باطنی آن دریافت»[١٥٠].

و ما می‌دانیم که به جز اخباری مسلکان شیعه، بزرگان علمای امامیّه چون شیخ صدوق و سید مرتضی و شیخ طوسی و شیخ طبرسی و علاّمۀ حلّی و دیگران، قرآن کریم را مصون از هرگونه تبدیل و تغییر می‌دانند، و کافی است که در اینجا قول شیخ صدوق (محمد بن علیّ بن بابویه قمّی) را به یاد آوریم که در کتاب اعتقاداتش می‌نویسد:

«إعتقادُنا أنَّ القرآنَ الّذي أنزلَ اللهُ تعالی علی نبیّهِ محمدٍ  ج هوَ ما بینَ الدّفتینِ وَهوَ ما في أیدی النّاسِ لیسَ بأكثرَ منْ ذلك»[١٥١].

یعنی: «اعتقاد ما (شیعیان) این است قرآنی که خدای تعالی بر پیامبرش محمد  ج فرو فرستاده، همین کتابی است که اینک میان دو جلد و در دست مردم قرار دارد و بیش از این نیست».

نکتۀ دیگری که در آثار هانری کربن بر آن تکیه شده «تأویل‌گرایی» است. کربن عقیده داشته که برای دستیابی به باطن دین باید از «فنّ تأویل» بهره گرفت و به قول خودش:

«روش تأویل هر اندازه برای تفکّر معمول ما غیرعادی‌تر به نظر آید، توجه ما را بیشتر جلب می‌کند»!![١٥٢].

این افراط بی‌مورد، متأسفانه گاهی کربن را به سخنانی بس غریب کشانده است. مثلاً کربن ادّعا می‌نماید که: مقصود از «زوجات پیامبر» یا «مادران مؤمنین» در قرآن کریم، امامان اهل بیت هستند! چنانکه در این باره می‌نویسد:

«ائمه، زوجات پیغمبرند، بالاتر از این، از آنجا که ولایت چیزی به جز ولادت معنوی مؤمنان نیست، وقتی سخن از مادر مؤمنان (أمُّ المؤمنین) به معنی حقیقی آن می‌رود، باید از معنی حقیقی و نهانی این کلمۀ مادر، ائمّه را افاده کرد»!![١٥٣].

چنین تأویل رکیکی را هیچ‌یک از امامان اهل بیت  یا علمای راستین دین روا نشمرده‌اند و در آثار خود از آن ذکری به میان نیاورده‌اند و جز فرقۀ باطنیّه که «فنّ تأویل» را بهانه قرار داده و هر ناروایی را بر قرآن بسته‌اند، کسی از این مقوله سخن نگفته است و معلوم نیست اگر مقصود نهایی از ازواج رسول  ج، امامان باشند پس معنای حقیقی آیۀ

﴿وَمَا كَانَ لَكُمۡ أَن تُؤۡذُواْ رَسُولَ ٱللَّهِ وَلَآ أَن تَنكِحُوٓاْ أَزۡوَٰجَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦٓ أَبَدًاۚ [الأحزاب: ٥٣].

«شما را روا نباشد که رسول خدا را آزار دهید و نه آنکه با همسرانش پس از وی زناشویی کنید».

چیست؟ و اگر قرار باشد که به هر دستاویزی قرآن را به تأویل بریم یا کلمات را از معانی اصلی آن‌ها منحرف کنیم در این صورت از اسلام و قرآن چه باقی می‌ماند؟!

لغزش‌های هانری کربن در شناخت اسلام و تشیّع فراوان است، اما اساس آن‌ها بر «باطنی‌گری» و «تأویل‌گرایی» استوار شده و با نقد این دو موضوع در آثار وی، می‌توانیم به اثبات این مدّعا نایل آییم که تلاش کربن در شناسایی حقیقت اسلام متأسّفانه تلاش موفّقی به شمار نمی‌آید.

[١٣٠]- به کتاب: شیعه (مجموعه مذاکرات با هانری کربن)، چاپ تهران، ص ٧٨ نگاه کنید. (متأسّفانه علاّمه طباطبایی، بحثی را که کربن در آن مصاحبه مطرح ساخت پی‌گیری نکرده و از آن گذشته‌اند).

[١٣١]- به کتاب: «فضائح الباطنية» اثر امام محمد غزالی، تحقیق عبدالرحمن بدوی، چاپ کویت نگاه کنید.

[١٣٢]- تاریخ فلسفۀ اسلامی، اثر هانری کربن، ترجمه دکتر اسدالله مبشّری، ص ١٢٧، چاپ تهران.

[١٣٣]- تاریخ فلسفه اسلامی، ص ٤٤.

[١٣٤]- تاریخ فلسفه اسلامی، ص ٤٤.

[١٣٥]- الأصول من الکافی، اثر کلینی رازی، ج ٢، ص ٥٩٩، چاپ لبنان.

[١٣٦]- نهج‌البلاغة (با شرح شیخ محمد عبده) خطبه ١٤٨، چاپ لبنان.

[١٣٧]- «اين آيت‌هاى كتاب مبين و روشن است‏».

[١٣٨]- «اين آيه‏هاى قرآن و كتاب مبين و روشن است‏».

[١٣٩]- «بزبان عربى روشن‏».

[١٤٠]- تاریخ فلسفه اسلامی، ص ٢٢٩.

[١٤١]- تاریخ فلسفه اسلامی، ص ٢٣٠.

[١٤٢]- به کتاب الکشف، اثر جعفربن منصور، ص ١٤٧، چاپ لبنان نگاه کنید.

[١٤٣]- تاریخ فلسفه اسلامی، ص ٤٥.

[١٤٤]- الی یا ایلی، نام خدا است، و در انجیل آمده که مسیح می‌گفت: ایلی، ایلی لما سبقتنی! یعنی الهی، الهی چرا مرا ترک کردی؟! (متّی، باب ٢٧، شماره ٤٦).

[١٤٥]- تاریخ فلسفه اسلامی، ص ٦٨.

[١٤٦]- مشارق أنوارالیقین، اثر برسی، ص ٢٠٤، چاپ لبنان.

[١٤٧]- بحارالأنوار، اثر علامه مجلسی، ج ١، ص ١٠، چاپ لبنان.

[١٤٨]- تاریخ فلسفه اسلامی، اثر هانری کربن، ج ٢، ترجمه دکتر جواد طباطبایی، ص ١٣٩، چاپ تهران.

[١٤٩]- به عنوان نمونه به: خطبه ٢١١ نهج‌البلاغه (با شرح محمد عبده) نگاه کنید.

[١٥٠]- تاریخ فلسفه اسلامی، اثر هانری کربن، ج ٢، ترجمه دکتر جواد طباطبایی، ص ١٧.

[١٥١]- الاعتقادات، اثر ابن بابویه، ص ٩٣، چاپ سنگی.

[١٥٢]- تاریخ فلسفه اسلامی، ص ٢٣.

[١٥٣]- ارض ملکوت، اثر هانری کربن، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، ص ١٢٠، چاپ تهران.