نقد آثار خاور شناسان

فهرست کتاب

نقد آثار نولدکه

نقد آثار نولدکه

چنانکه پیش از این گذشت نولدکه از خاورشناسانی است که آثارش مورد استقبال غربی‌ها قرار گرفته و گروهی از ایشان در کار پژوهش و تحقیق به دنبال وی می‌روند به ویژه دربارۀ ترتیب نزول سوره‌های قرآن و گردآوری سوره‌ها و اختلاف قرائت و دیگر مباحث قرآنی، تئودور نولدکه را محقّقی بزرگ می‌شمرند چنانکه خاورشناس انگلیسی آرتور جفری Arthur Jeffery در مقدمه‌ای که به زبان عربی بر کتاب المصاحف (اثر حافظ ابوبکر سجستانی) نگاشته، می‌نویسد:

«بدأَ نولدكی (Noldeke) الألمانيُّ بإستعمالِ طریقة البحثِ هذهِ في القرآنِ الشَّریفِ في كتابهِ المشهورِ الجلیلِ المسمّی: تاریخُ القرآنِ. نُشرَ هذَا الْكتابُ سنة ١٨٦٠ وهوَ الآنَ أساسُ كلِّ بحثٍ في علومِ القرآنِ في أُروبا»[٩١].

یعنی: «در آغاز، نولدکۀ آلمانی این شیوۀ پژوهش را دربارۀ قرآن شریف در کتاب گرانمایه‌اش که تاریخ قرآن نام دارد به کار برد. کتاب وی در سال ١٨٦٠ میلادی انتشار یافت، و اینک هر بحثی که در اروپا پیرامون علوم قرآن مطرح می‌شود بر پایۀ این کتاب صورت می‌گیرد».

آری، همانگونه که آرتور جفری می‌نویسد تأثیر تاریخ قرآن نولدکه بر خاورشناسان اروپا در مقالات آن‌ها آشکار است چنانکه بلاشر Blachere در کتاب «مقدّمۀ قرآن» و گلدزیهر Goldziher در کتاب «گرایش‌های مسلمین در تفسیر قرآن» و دیگران ... از تاریخ قرآن نولدکه بسیار یاد کرده‌اند. بنابراین، ما نیز در اینجا برآنیم تا با رعایت انصاف، مهم‌ترین کار نولدکه (یعنی همان تاریخ قرآن او) را در معرض نقد قرار دهیم.

یکی از مباحث چشمگیر کتاب نولدکه پژوهش وی دربارۀ این مسألۀ مهم است که آیا از قرآن مجید آیاتی کاسته شده یا نه؟ نولدکه در پایان بخش نخستین و آغاز بخش دوم از تاریخ قرآن خود، روایاتی را گرد آورده که نشان می‌دهند پیامبر اسلام  ج الهاماتی داشته که با قرآن کنونی (مصحف متداول) همراه نیست! نمونه‌ای از آنچه نولدکه آورده به قرار زیر است:

«بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرّحیم. اللّهمَّ إنّا نستعینك ونستغفرك ونثني علیك ولا نكفرك ونخلعُ ونترك من یفجرك».

یعنی: «خداوندا، ما از تو یاری می جوییم و آمرزش می‌خواهیم و بر تو ثنا می‌گوییم و تو را ناسپاسی نمی‌کنیم و از کسی که تو را نافرمانی کند بیزاری می‌جوییم و او را ترک می‌گوییم».

«بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرّحیم. اللّهمَّ إیّاك نعبدُ ولك نصلّي ونسجدُ وَإلیك نسعی ونحفدُ، نرجو رحمتك ونخشی عذابك إنَّ عذابك بالكفّارِ ملحقٌ».

یعنی: «خداوندا، تنها تو را بندگی می‌کنیم و برای تو نماز می‌گزاریم و سجده می‌آوریم و به سوی تو می‌شتابیم، به رحمت تو امیدواریم و از عذاب تو می‌هراسیم که عذابت به کافران می‌رسد».

این دو قطعه چنانکه ملاحظه می‌شود به أدعیۀ نبوی نزدیک‌ترند تا به آیات قرآنی، (هرچند از این حیث هم مورد تردید برخی از علمای اسلام قرار گرفته‌اند)[٩٢] به ویژه که با شیوۀ بیان قرآن هم‌شکل و هماهنگ نیستند و هرکس مدت کوتاهی با قرآن کریم مأنوس باشد، به آسانی این معنی را درمی‌یابد. خوشبختانه نولدکه نیز از این امر روشن غافل نمانده و اذعان دارد که این متن‌ها بنابر محتوا و شکل، با اسلوب قرآن تفاوت دارند و از نوع ادعیۀ نبوی شمرده می‌شوند چنانکه می‌نویسد:

Da diese texte nach Inhalt und form Gebete sind[٩٣]

اما خطای نولدکه در اینجاست که ضمن بحث از قطعات مزبور در اصالت سورۀ فاتحه الکتاب تردید نشان می‌دهد و ادّعا می‌کند که احتمالاً این سوره هم وحی قرآنی نبوده و نوعی دعاء باید باشد! و در این باره چنین می‌نویسد:

Aber dieser umstand ist gerade einer de Grunde, um derentwillen die Fatiha im verdachte steht, kein Teil der offenbarung zu sein.[٩٤]

یعنی: «ولی این امر یکی از دلایلی است که به جهت آن، سورۀ فاتحه مورد سوءظن قرار می‌گیرد از آنکه بخشی از وحی باشد»![٩٥].

در پاسخ نولدکه باید گفت که: مسلمانان از صدر اسلام تاکنون سورۀ فاتحه را اثر وحی الهی دانسته و از قرآن شمرده‌اند و آن را در مصحف‌‌های خود درج کرده‌اند ولی ادعیۀ مزبور را نه «متواتر» می‌شمرند و نه آن را در مصحف عمومی آورده‌اند. به‌علاوه از نام «فاتحة الكتاب» معلوم است که قرآن با این سورۀ شریفه افتتاح می‌شود و فاتحه، سرآغاز کتاب خدا می‌باشد.

وانگهی در متن قرآن به سورۀ فاتحه اشارت رفته و آن را ﴿سَبۡعٗا مِّنَ ٱلۡمَثَانِي[٩٦] خوانده که از سوی خدا به پیامبر داده شده است. و این خود، دلیل دیگری است بر آنکه سورۀ شریفۀ فاتحه را اثر وحی الهی و جزئی از کلام خدا، باید دانست. اسلوب فاتحه نیز با ادعیۀ معمولی تفاوت دارد و با سوره‌های قرآنی هماهنگ و هم‌شیوه است. بنابراین، تردید نولدکه جایی ندارد و دور از تحقیق به شمار می‌آید.

جز آنچه گزارش کردیم سخنان دیگری هم نولدکه آورده که هیچکدام با اسلوب قرآنی نمی‌سازد و به «احادیث قدسی» شبیه‌تر است، مانند این قطعه:

«لوْ أنَّ لابنِ آدمَ وادیاً من مالٍ لابتغی إلیهِ ثانیاً ولو أنَّ لهُ ثانیاً لابتغی إلیهِ ثالثاً وَلا یملأُ جوفَ ابنِ آدمَ إلاّ التَّرابُ ویتوبُ اللهُ علی من تابَ»[٩٧].

یعنی: «اگر برای فرزند آدم درّه‌ای پُر از مال باشد با وجود آن، درّۀ دومی را می‌جوید، و اگر درّۀ دوم نصیبش شود باز سومین درّه را می‌طلبد با آنکه درون فرزندان آدم را جز خاک چیزی پر نمی‌کند و خدا هرکس را که بدو بازگردد، می‌آمرزد».

چنانکه گفتیم شیوۀ بیان در این قبیل سخنان با روش قرآن سازگار نیست، اما شگفت‌آور است که نولدکه در ذیل این حدیث می‌نویسد:

Die wichtige frage nach der zuverlassigkeit dieser traditionen ist keineswegs leicht zu entascheiden. Da sich die angefuhrten worte des propheten aufder linie qoranischer Denk-und Ausdrucksweise bewegen, so konnten sie einer verloren gegangenen offenbarung angehoren.[٩٨]

یعنی: «(پاسخ) مهم‌ترین پرسش دربارۀ اعتماد بدین روایات سنّتی، به‌هیچ‌وجه آسان نیست (تا برمبنای آن) بتوان تصمیم گرفت. چون کلمات به کار رفته از سوی پیامبر بنابر طرز تفکّر و شیوۀ سخن قرآنی ادا شده‌اند از این رو ممکن است سخنان مزبور از وحی‌های گمشده باشند»!

آیا اسلوب روایت مزبور با شیوۀ بیان قرآن یکی است تا جای تردید و احتمال به میان آید؟ نولدکه، بنابر روایت دیگری گوید: قطعۀ مذکور از سورۀ «یونس» افتاده است![٩٩] و چه خوب بود که وی این قطعه را با سورۀ شریفۀ یونس مقابله می‌کرد تا درمی‌یافت که آهنگ گفتار و سبک سخن، کاملاً با یکدیگر تفاوت دارند. ما اطمینان داریم که اگر چیزی از قرآن حذف شده بود، مسلمانان غیور نخستین خیلی زودتر از پروفسور نولدکه از آن آگاه می‌شدند و با وجود ایمان پرشوری که به کلام خدا داشتند نسبت به الحاق آن اقدام جدّی می‌ورزیدند. به ویژه امیر مؤمنان علی علیه السلام در این باره خاموشی نمی‌گزید و لااقل در دوران خلافت خود، آنچه را که از قرآن حذف شده بود بدان ملحق می‌ساخت.

لغزش عجیب دیگری که نولدکه در «تاریخ قرآن» مرتکب شده آن است که وی پنداشته «حروف مقطّع» در آغاز برخی از سوره‌ها (همچون: الم، المر، طه، حم، ن ...) اشاره به نام‌های صحابه دارند! بدین‌صورت که به گمان نولدکه هرکدام از یاران پیامبر ج مصحفی برای خود نوشته و نامشان را به «رمز» در آغاز سوره‌های قرآن نهاده بودند تا مصحف آن‌ها از مصاحف دیگر جدا باشد ولی نویسندگان قرآن از راه غفلت این رمزها را در متن کتاب وارد ساختند و اینک در آغاز پاره‌ای از سوره‌ها دیده می‌شوند! نولدکه برخی از حروف مقطّع قرآن را با اسامی صحابه بدین‌گونه تطبیق داده (و از بقیّه صرف‌نظر کرده!) است:

(ر یا ز، علامت زبیر) R(z) = Zubair

(ص، علامت حفصه) S = Hafsa

(م، علامت مغیره) M = Mughira

(ن، علامت عثمان) N = Othman

(ه‍ ، علامت ابوهریره) H = Abu Huraira

(ک، علامت ابوبکر) K = Abu Bekr

(ح، علامت حذیفه) H = Hudaifa

(س، علامت سعدبن ابی وقّاص) S = Sa’d (b.abI Waqqas)

(ط‍ ، علامت طلحه) T = Talha

(ع، علامت عمر یا علی یا ابن‌عبّاس یا عیسی)

= Omar oder AII, Ibn Abbas, Aisa ع

(ق، علامت قاسم‌بن ربیعه)[١٠٠] Q = Qasim b. RabI’a

باید پرسید: هنگامی که عثمان دستور داد تا زیدبن‌ ثابت و دستیارانش نسخه‌هایی چند از قرآن نوشته و به شهرهای مسلمانان فرستادند، چگونه کسی نفهمید که این علایم عجیب، جزء سوره‌های قرآن نیست؟ مگر نه آنکه خود «زید» از کاتبان وحی در عصر پیامبر  ج به شمار می‌آمد؟ و مگر نه آنکه صاحبان مصحف‌ها در آن روزگار حضور داشتند و اگر چنین خطایی رفته بود، یادآور می‌شدند؟ وانگهی پرفسور نولدکه برای اثبات این گمان باطل و تئوری نادرست هیچ دلیلی ندارد و هیچ‌یک از روایات تاریخی این معنی را تأیید نمی‌کند.

حقیقت آن است که اشتباه مزبور چنان واضح است که به قول بلاشر در مقدمۀ قرآن: «این فرضیه را بعدها خود نولدکه هم رها ساخت...»![١٠١].

در پایان این مقاله یادآور می‌شویم که با وجود این‌گونه خطاهای روشن در آثار خاورشناسان، هرگز روا نیست که پژوهشگران جوان ما در برابر آنان خود را ببازند و مجذوب تئوری‌های بی‌اساس ایشان شوند و تحقیقات عمیق دانشمندان اسلام را به ویژه در قرن‌های نخستین از یاد ببرند. هرچند توصیه هم نمی‌کنیم که چون با حقایقی در آثار خاورشناسان روبرو شدند، روی از آن‌ها برتابند! زیرا پیامبر اسلام  ج به ما آموخته که: «حکمت، گمشدۀ مؤمن است هر کجا آن را یافت در پذیرفتنش از همه سزاوارتر است»[١٠٢].

[٩١]- المصاحف، اثر سجستانی (مقدمه، ص ٤)، چاپ مصر.

[٩٢]- صاحب تفسیر: آلاء الرحمن (شیخ محمدجواد بلاغی) در نقد ادعیه مذکور می‌نویسد: «كیف یصحّ قوله: (یفجرك) وكیف تتعدّي كلمة یفجر؟ وأیضاً أنّ الخلع یناسب الأوثان، إذن فماذا یكون المعنی وبماذا یرتفع الغلط؟ ... وما هي النكتة في التعبیر بقوله: (ملحقٌ) وما هو وجه المناسبة وصحّة التعلیل لخوف المؤمن من عذاب الله بأنّ عذاب الله بالكافرین ملحق؟ بل إن هذه العبارة تناسب التعلیل لأن لا یخاف المؤمن من عذاب الله! لأنّ عذابه بالكافرین ملحق!». (آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، چاپ صیدا، ص ٢٣ و ٢٤).

[٩٣]- یعنی: «چون این متن‌ها، بنابر محتوا و شکل دعاء هستند ...» (ص ٣٦، ج ٢، چاپ لایپزیک ١٩٠٩، Geschichte des Qorans).

[٩٤]- ص ٣٦، ج ٢، از: Geschichte des Qorans.

[٩٥]- در ترجمۀ متن آلمانی، از یاری دوست فاضل و محترم، آقای صادق امین مدنی برخوردار شدم و از لطف ایشان سپاسگزاری می‌کنم.

[٩٦]- ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَٰكَ سَبۡعٗا مِّنَ ٱلۡمَثَانِي [الحجر: ٨٧].

[٩٧]- ص ٢٣٥، ج ١، Geschichte des Qorans.

[٩٨]- ص ٢٤١، ج ١، Geschichte Qorans

[٩٩]- ص ٢٤٠، ج ١، Geschichte Qorans

[١٠٠]- ص ٧٧ و ٧٨، ج ٢، Ceschichte des Qorans

[١٠١]- عبارت بلاشر چنین است: Cette hypothese, abandonee plustard par Noldeke … (ص ١٤٨)، (چاپ پاریس، ١٩٧٧، Introduction au coran, Blachere).

[١٠٢]- «الكلمة الحكمةُ ضالّةُ المؤمنِ حیثُما وجدها فهوَ أحقُّ بها». (سنن ابن ماجه، کتاب الزّهد / ١٥٦، حدیث ٤١٦٩، چاپ استانبول).