نقد آثار خاور شناسان

فهرست کتاب

نقد آثار ماسینیون

نقد آثار ماسینیون

لوئی ماسینیون مانند برخی از خاورشناسان بزرگ، اهل تتبّع بسیار بوده و در موضوعی که مطرح می‌ساخته از رجوع به اغلب مدارک و مآخذ کوتاهی نمی‌کرده است. عیب بزرگی که در برخی از خاورشناسان اروپا دیده می‌شود یعنی شکّاک بودن بیش از اندازه، نیز در وی راه نیافته است، از این رو ملاحظه می‌کنیم که مثلاً در کتاب «سلمان پاک» با رأی کسانی که می‌پنداشتند سلمان پارسی اساساً وجود خارجی نداشته! مخالفت می‌نماید و «شخصیّت تاریخی» وی را می‌پذیرد[٦٨]. با وجود این، اشتباهات غریبی در آثار وی دیده می‌شود که از خاورشناسی ورزیده و بی‌غرض بسیار بعید به نظر می‌رسد. به عنوان نمونه در همان کتاب «سلمان پاک» می‌نویسد:

«ضحّاک معتقد بوده که سلمان، پیغمبر را در اطلاع بر کتب دینی‌ای که بر آنچه بدو نازل شده سبقت دارد، کمک کرده است، و این، از نظر تاریخی بسیار ممکن است»![٦٩].

در اینجا ماسینیون به خطای عجیبی در افتاده است، زیرا ضحّاک هرگز ادّعا نکرده که سلمان پارسی، آموزگار پیامبر بوده است. ضحّاک بن مُزاحم به عنوان یک مفسّر قرآن اظهار داشته که کافران قریش چنین افترایی را بر پیامبر بستند! چنانکه ابوجعفر طبری در تفسیر خود از قول عبیدبن سلیمان آورده که گفت:

«سمعتُ الضّحاك یقولُ في قولهِ: ﴿لِّسَانُ ٱلَّذِي يُلۡحِدُونَ إِلَيۡهِ أَعۡجَمِيّٞ [النحل: ١٠٣] کانوا یقولونَ: إنّما یعلّمهُ سلمانُ الفارسيّ»[٧٠].

یعنی: «از ضحّاک شنیدم دربارۀ این گفتار خداوند که: ﴿لِّسَانُ ٱلَّذِي يُلۡحِدُونَ إِلَيۡهِ أَعۡجَمِيّٞ می‌گفت: آن‌ها (کافران[٧١] می‌گفتند که سلمان فارسی به پیامبر تعلیم می‌دهد»!

چنانکه ملاحظه می‌شود ضحّاک، تهمتی را که خود قرآن از کفّار قریش بازگفته توضیح می‌دهد و می‌گوید که مقصود کافران، سلمان فارسی بوده است نه اینکه خود وی با کفّار قریش هم‌رأی باشد. بویژه که ضحّاک، مفسّر قرآن بوده و قرآن مجید در همین آیۀ:

﴿لِّسَانُ ٱلَّذِي يُلۡحِدُونَ إِلَيۡهِ أَعۡجَمِيّٞ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيّٞ مُّبِينٌ ١٠٣ [النحل: ١٠٣].

رأی کافران را رد می‌کند و می‌گوید: شخصی که این افترا را بدو نسبت می‌دهند زبانش غیرعربی است (از زبان عرب آگاهی ندارد). و این قرآن، به زبان عربی روشنی آمده (پس چگونه وی قرآن را به پیامبر  ج آموخته است؟!) و سپس در پی آن می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا يَفۡتَرِي ٱلۡكَذِبَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ ١٠٥ [النحل: ١٠٥].

«کسانی (به پیامبر) نسبت دروغ می‌بندند که به آیات خدا ایمان ندارند و خودشان کاذبند».

چگونه ممکن است مفسّر مسلمانی چون ضحّاک، خود را با مفتریان و دروغگویان هماهنگ و هم‌عقیده نشان داده باشد؟ آیا لوئی ماسینیون این معنی را در نیافته، یا انگیزۀ دیگری وی را بدین ادعا وا داشته است؟

از این گذشته، سلمان پارسی در مدینه به حضور پیامبر  ج رسید و آیین مقدس او را پذیرفت[٧٢]. یعنی این امر در هنگامی رخ داد که نزدیک ٨٠ سوره از قرآن مجید در مکه بر پیامبر نازل شده بود و در خلال آن‌ها از کتاب‌های آسمانی و انبیاء سلف سخن‌ها رفته بود، پس چگونه سلمان پارسی آن‌ها را به پیامبر آموخت؟! و شگفت آنکه ماسینیون به روایت مفصّلی که از ایمان سلمان در مدینه حکایت می‌کند در کتابش اشاره نموده[٧٣] ولی با دروغگویان قریش هماهنگ شده و می نویسد: این (آموزش پیامبر به وسیلۀ سلمان) از نظر تاریخی بسیار ممکن است!

ماسینیون گاهی به آسانی، امری تاریخی را انکار می‌کند و امر نادرست یا مشکوکی را به جای آن می‌نهد! مثلاً می‌نویسد:

«واضح است که هنگام مؤاخاة (پیمان برادری) در مدینه، محمد، علی را به برادری برنگزیده است. سارازان Sarasin بنا به گفتۀ ابن سعد (ج ٣، ص ١٤) نشان داده است که در مؤاخاة، علی، سهل‌بن حنیف را به برادری گرفت»![٧٤].

در پاسخ ماسینیون باید گفت که:

اولاً: خود ابن سعد در همان کتاب طبقات (ج ٣، ص ١٤، چاپ لیدن) تصریح می‌کند که پیامبر  ج میان یارانش پیمان برادری برقرار کرد و علیّ‌بن ابی‌طالب علیه السلام را به برادری با خود مفتخر نمود چنانکه می‌نویسد:

«لمّا قدم رسول الله  ج آخی بین المهاجرینَ بعضهمْ فبعضٍ، وآخی بینَ المهاجرینَ وَالأنصارِ فلمْ تكنْ مؤاخاةٌ إلاّ قبلَ بدرٍ وآخی بینهمْ علی الحقِّ وَالمؤاساة فآخی رسولُ الله  ج بینهُ وبینَ عليِّ بنِ أبي طالبٍ».

یعنی: «چون رسول خدا  ج به مدینه آمد میان برخی از مهاجران با برخی دیگر و نیز میان مهاجران و انصار، پیمان برادری بست، و هیچ پیمانی صورت نگرفت مگر پیش از جنگ بدر. و میانشان عقد برادری را برقرار کرد تا در حقوق و اموال شریک یکدیگر باشند و رسول خدا  ج میان خود و علی‌بن ابی‌طالب پیمان اخوّت بست».

باز ابن سعد در همان کتاب (ج ٣، ص ١٤، چاپ لیدن) بنابر سَنَد دیگری می‌نویسد:

«أنَّ النّبيّ  ج حینَ آخی بینَ أصحابهِ وضعَ یدهُ علی منكبِ علیٍّ ثمَّ قالَ: أنتَ أخي ترثنی وأرثك فلمّا نزلتْ آیةُ المیراثٍ قطعتْ ذاك».

یعنی: «پیامبر  ج هنگامی که میان یارانش پیمان برادری بست، دست خود را بر شانۀ علی نهاد سپس گفت: تو برادر منی و از من ارث می‌بری و من نیز از تو ارث می‌برم. آنگاه چون آیۀ میراث فرو آمد، این قانون (که برادران دینی از یکدیگر ارث می‌بردند) قطع شد».

ثانیاً: کهنترین کتاب‌های مسلمین بویژه کتب اهل سنّت و جماعت با آنچه از طبقات ابن سعد گزارش کردیم هماهنگ و هم‌سخن‌اند، مثلاً در میان کتب سیره، کتابی أقدم بر سیرۀ ابن اسحق بن یسار نداریم. این کتاب را ابن هشام تلخیص و تهذیب نموده و از قول ابن اسحق می‌نویسد:

«وآخی رسول الله  ج بینَ أصحابهِ منَ المهاجرینَ والأنصارِ فقالَ: - فیما بلغنا ونعوذُ باللهِ أنْ نقولَ علیهِ ما لمْ یقل- تآخُوا في الله أخوینِ أخوینِ ثمَّ أخذَ بیدِ عليِّ ابنِ أبي طالبٍ فقالَ: هذا أخي»[٧٥].

یعنی: «رسول خدا  ج میان یارانش از مهاجرین و انصار پیمان برادری برقرار کرد و ـ بنابر آنچه به ما رسیده و پناه بر خدا می‌بریم از اینکه چیزی را به رسول خدا نسبت دهیم که او نگفته است ـ فرمود: دو به دو، در راه خدا برادر یکدیگر باشید. سپس دست علیّ‌بن إبی‌طالب را گرفت، و گفت: این برادر من است».

و همچنین در «سنن ترمذی» که از کتب معتبر اهل سنّت شمرده می‌شود می‌خوانیم:

«عنِ ابنِ عمرَ قالَ: آخی رسول الله  ج بینَ أصحابهِ فجاءَ عليٌّ تدمعُ عیناهُ فقالَ: یا رسولَ اللهِ! آخیتَ بینَ إصحابكَ وْلمْ تؤاخِ بیني وبینَ أحدٍ. فقالَ لهُ رسول الله ج: أنتَ أخي في‌ لدّنیا وَالآخرة»[٧٦].

یعنی: «از فرزند عمر رسیده که گفت: رسول خدا  ج میان یارانش پیمان برادری بست. آنگاه علی آمد و چشمانش اشک‌آلود بود، گفت: ای رسول خدا، میان یارانت پیمان بستی و مرا با هیچ‌کس برادر نکردی! رسول خدا  ج بدو گفت: تو در دنیا و آخرت برادر من هستی».

بنابراین، به چه دلیل باید بر روایتی اعتماد نماییم که می‌گوید: سهل‌بن حنیف با علی علیه السلام پیمان برادری بست؟ و چگونه می‌توانیم همچون ماسینیون ادّعا کنیم که: واضح است محمد  ج علی را به برادری خود برنگزید؟ این مسأله از چه راه برای پروفسور ماسینیون واضح شده است؟!

ماسینیون هرچند در مذاهب اسلامی پژوهش‌هایی کرده است، ولی از آراء آن‌ها کاملاً آگاه نیست، و گاهی نسبت‌های نادرستی به مذاهب مشهور می‌دهد مثلاً دربارۀ ماجرای غدیر خم در صدر اسلام، می‌نویسد:

«زیدیّه آن را منکرند ولی با تخفیف معنی آن، از طرف بسیاری از اهل سنّت تأیید شده است»![٧٧].

و البته این نسبت به زیدیّه، صد در صد غلط است! زیرا آنان نیز مانند اهل سنّت ماجرای مزبور را پذیرفته‌اند (هرچند گروهی از ایشان، سخنان پیامبر  ج را در غدیر خم، دلیل بر افضلیت علی علیه السلام نسبت به دیگر صحابه می‌شمردند نه دلیل بر إمارت وی)[٧٨]. اما مهدی، احمدبن یحیی‌بن المرتضی ملقّب به المهدی لدین الله که از پیشوایان بزرگ زیدی شمرده می‌شود در کتاب: «البحرُ الزخّارُ الجامعُ لمذاهبِ علماءِ الأمصار» می‌نویسد:

«وأفضلُ الأمة بعدهُ  ج عليٌّ... لنا خبرُ المنزلة والغدیر»[٧٩].

یعنی: «پس از پیامبر  ج برترین کس در امت اسلام، علی علیه السلام است... دلیل ما بر این ادّعا خبر منزلت و غدیر است».

پس به هر صورت زیدیّه منکر حدیث غدیر نیستند و ماسینیون اشتباه می‌کند!

ماسینیون در کتاب «منحنی زندگی حلاّج» چنان از حسین‌بن منصور سخن می‌گوید که گویی وی یکی از کشیشان مسیحی بوده است! چنانکه کتاب خود را با این عبارت به پایان می‌رساند:

در دعای واپسین شبی که فردایش حلاّج را مُثْله کردند وی از همین حق سخن گفت، و از همین سخن آشکار گردید که وی از روی وحدة الشّهود به جایی رسیده است. یعنی با دلی روشن شاهد جمال کلمۀ غیرمخلوق یا حقیقت مخلوق‌آفرین، شده بود.»![٨٠]

می‌دانیم که «کلمۀ غیرمخلوق» و «مخلوق‌آفرین» از اصطلاحات مسیحیان است که مسیح علیه‌السلام را مصداق آن می‌پندارند ولی مسلمانان عقیده دارند که مسیح علیه السلام همچون آدم علیه السلام مخلوق خدا بوده است که به فرمان او پدید آمد. اما حلاّج اگر ادّعای خدایی داشته، در آن صورت نه مسلمان بوده و نه مسیحی! و اگر چنین ادّعایی نداشته، از مسلمانان صوفی مشرب شمرده می‌شده است، پس مسیحی‌گری او از کجا به اثبات رسید؟!

لغزش‌های ماسینیون فراوان است، و ما در این مقاله برای رعایت اختصار به همین چند نمونه بسنده می‌کنیم.

[٦٨]- رجوع شود به کتاب «سلمان پاک» اثر ماسینیون، ترجمه دکتر علی شریعتی، ص ٨١، ٨٢، چاپ مشهد.

[٦٩]- سلمان پاک، ص ١٢٧.

[٧٠]- تفسیر طبری (جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن)، ج ١٤، ص ١٢٠، چاپ بیروت.

[٧١]- مقصود از «آن‌ها» کافران قریش است زیرا قرآن کریم، تهمت مزبور را از ایشان گزارش کرده و پاسخ می‌دهد.

[٧٢]- چنانکه در گزارش مشهور از سلمان رسیده که گفت: «جئتُ إلی رسولِ الله  ج وهو بقباء، فدخلت علیهِ ومعهُ نفرٌ من أصحابهِ ...». (طبقات ابن سعد، ج ٤، ص ٥٦، چاپ اروپا و سیره ابن هشام، ج ١، ص ٢١٩، چاپ مصر).

[٧٣]- سلمان پاک، ص ٧٧.

[٧٤]- سلمان پاک، ص ١٥٠ پاورقی.

[٧٥]- السّیرة النّبویّة، اثر ابن‌هشام، ج ٢، ص ١٥٠، چاپ بیروت.

[٧٦]- سنن ترمذی، (کتاب المناقب) ـ حدیث شماره ٣٧٢٠، چاپ استانبول.

[٧٧]- سلمان پاک، ص ١٣١.

[٧٨]- چنانکه ابن عساکر در تاریخش از حسن مثنی آورده است که در این باره گفت: «واللهِ لمْ یعنِ رسول الله  ج بذلكَ الإمارة وَالسُّلطان...» یعنی: «سوگند به خدا مقصود رسول خدا از آن عبارت، امارت و سلطنت نبود ...).

[٧٩]- البحر الزّخّار، اثر امام احمدبن یحیی‌بن المرتضی، ج ١، ص ٩٤، چاپ بیروت.

[٨٠]- قوس زندگی منصور حلاّج، اثر ماسینیون، ترجمه دکتر روان فرهادی، ص ٩٥، چاپ تهران.