نقد آثار نیکلسون
محور اندیشههای نیکلسون «تصوّف» است. آنهم تصوّفی که از احوال و آثار عرفای مسیحی سرچشمه گرفته و در جستجوی هماهنگی با مسلمانان، به آثار صوفیانی چون حلاّج، مولوی، ابن عربی و دیگران، روی آورده است. نیکلسون در بحث از معارف اسلامی چون با فرهنگ ما از درون (همچون یک عالم مسلمان) آشنا نشده بلکه از بیرون بدان نگریسته است، از درک بسیاری از جوانب این فرهنگ ناتوان مانده و به خطاهایی درافتاده که چند نمونه از آنها را در اینجا میآوریم:
١- نیکلسون در کتاب «مفهوم شخصیت در تصوّف» مینویسد:
«همان چیزی که مسیحیت آن را تمایز میان اقانیم سهگانه (پدر، پسر، روحالقدس) میشمرد، همان است که مسلمانان به عنوان تمایز میان صفات تشبیه و صفات تنزیه در ذات إلهی قائلند»![٨١]
قصد اصلی نیکلسون در این گفتار آن است که نشان دهد اعتقاد به اقانیم سهگانه در مسیحیت، منافات با توحید خداوند ندارد همچنانکه در اسلام نیز از یکسو خداوند از کثرت، تنزیه شده و از سوی دیگر صفات تشبیهی برای او یاد کردهاند.
آری، در قرآن مجید به مصداق:
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ﴾ [الشوری: ١١].
«هیچ چیز مانند خدا نیست».
خداوند از شباهت با خلق «تنزیه» شده است، اما اقانیم سهگانۀ مسیحیان (پدر، پسر، روحالقدس) از آنجا که با یکدیگر پیوستگی و هماهنگی کامل ندارند، نمیتوانند بر ذاتی یگانه دلالت داشته باشند به دلیل آنکه علمای مسیحی ادّعا دارند که:
اقنوم پسر، بالای صلیب جان باخت و اقنوم پدر، در آسمان همچنان زنده ماند!
اقنوم روحالقدس، از آسمان به شکل کبوتری فرود آمد[٨٢] در حالی که اقنوم پسر در صورت انسانی بر روی زمین میزیست!
اقنوم پدر هیچکس را بندگی ننمود و اقنوم پسر، بارها به سجده و عبادت پرداخت[٨٣].
اقنوم پسر، رنجور و غمناک شد[٨٤] و اقنوم پدر را هیچ آسیب و دردی نرسید...
آیا انصافاً این همه جدایی و ناهماهنگی، با وحدت حقیقی خداوند سازش دارد؟ و یا وحدت اقانیم سهگانه، امری موهوم و خیالی است، و اختلاف آنها به «چند خدایی» باز میگردد؟
٢- نیکلسون در کتاب «عرفای اسلام» مینویسد:
«اروپاییان که قرآن را میخوانند نمیتوانند از تردید و ناهماهنگی مصنّف آن ـ ضمن طرح بزرگترین مسائل ـ متعجّب نشوند»!
اینگونه داوری از مطالعۀ سطحی در قرآن ناشی میشود زیرا مسائل بزرگ، اغلب چند بُعدی اند، و قرآن کریم در هر بخشی از آیات خود به بیان یک بُعد از مسأله میپردازد. اگر کسی نتواند «وجه جمع» میان ابعاد گوناگون را دریابد، این ناتوانی دلیل بر وجود تردید و ناهماهنگی در قرآن نیست بلکه از قصور و عدم تدبّر روی ناشی میشود. به عنوان نمونه، قرآن مجید گاهی به حکم
﴿وَأَن لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ٣٩﴾[٨٥] [النجم: ٣٩].
موفقیت را نتیجۀ تلاش انسان میشمرد. و گاهی به حکم
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١٦٠﴾[٨٦] [آل عمران: ١٦٠].
برای موفقیت، مؤمنان را به توکّل بر خدا تشویق میکند. ولی این دو معنا با یکدیگر ناهماهنگی و برخورد ندارند چنانکه در آیۀ دیگری اقدام به مشورت با مؤمنان را پیش از توکّل بر خدا سفارش نموده، و میان آن دو را جمع کرده است، و میفرماید:
﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ﴾ [آل عمران: ١٥٩].
«با ایشان (مؤمنان) در کارت به رایزنی پرداز سپس چون تصمیم گرفتی، بر خدا توکّل کن».
نکتۀ دیگر اینکه برخلاف آنچه نیکلسون ادّعا میکند، ما هنگامی که قرآن را میخوانیم از قاطعیّت آن دچار شگفتی میشویم، و از أدات تأکیدی که در سراسر قرآن ملاحظه میکنیم به دور بودن گویندهاش از تردید، پی میبریم. تعبیرهایی همچون: ﴿لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ﴾ [البقرة: ٢].[٨٧]﴿فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ ١٤٧﴾ [البقرة: ١٤٧].[٨٨]... بیتردید بودن گوینده را آشکارا اعلام میدارند و دقتی که مفسّران قرآن در جمع میان ابعاد گوناگون هر مسأله به کار بردهاند از سطحی بودن نگرش امثال نیکلسون پرده برمیدارد.
٣- نیکلسون در باب تصوّف و نفوذ آن در میان مسلمانان مباحث گوناگونی را مطرح ساخته که خالی از نقص نیست. از جمله آنکه نیکلسون عقیده دارد زهد و پارسایی از مسیحیت در مسلمانان راه یافته و اسلام را آیینی «لذتپرور!» معرّفی میکند و در این باره مینویسد:
«نهضت زهد و پرهیز، از اهداف مسیحیّت الهام گرفته است که دقیقاً با روح لذت پرور اسلام مغایرت دارد.»![٨٩]
واژۀ زهد (به معنای بیرغبتی به دنیا و دل نبستن به آن) هرچند در قرآن کریم نیامده[٩٠] ولی معنا و مفهوم آن را در قرآن میتوان یافت. امام علی علیه السلام فرموده است:
«الزّهدُ کلّهُ بینَ کلمتینِ منَ القرآنِ، قالَ اللهُ سبحانهُ»:
﴿لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡۗ﴾ [الحدید: ٢٣].
تمام زهد در میان دو سخن قرآنی واقع شده است.
خدای سبحان میگوید:
«تا بر آنچه از دستتان رفت اندوهگین مباشید و بر آنچه به شما داد، شادمانی مکنید».
پس قرآن کریم زهد را (همچون پرهیز، که آیات فراوانی دربارۀ آن آمده) از نظر دور نداشته است و برخلاف آنچه نیکلسون ادعا دارد، زهد و پرهیز با اسلام مغایرتی ندارد.
آری، اسلام روزیهای پاکیزه و لذتهای بیزیان را بر مسلمانان حرام نکرده ولی نعمت و ثروت دنیا را «هدف زندگی» قرار نداده است. قرآن مجید در داستان قارون، به خوبی نشان میدهد که ارزش ایمان و اعمال پسندیده نزد مؤمنان، به مراتب از نعمت و ثروت دنیا بالاتر است. در آن داستان میخوانیم:
﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِي زِينَتِهِۦۖ قَالَ ٱلَّذِينَ يُرِيدُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا يَٰلَيۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ قَٰرُونُ إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٖ ٧٩ وَقَالَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَيۡلَكُمۡ ثَوَابُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لِّمَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗاۚ وَلَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلصَّٰبِرُونَ ٨٠﴾ [القصص: ٧٩-٨٠].
«(قارون) آراسته به زیور خویش بر قومش آشکار شد، آنان که خواستار زندگی دنیا بودند گفتند: ای کاش، همانند آنچه به قارون داده شده ما را نیز میبود که او بهرۀ بزرگی یافته است! اما کسانی که از دانش برخوردار شده بودند گفتند: وای بر شما! برای آنها که ایمان آورده و کارهای شایسته کنند، پاداش خدا برتر (از زیور دنیا) است، و این پاداش را جز صابران درنیابند».
زهد اسلامی در ترک لذتهای حرام و دل نبستن به نعمتهای دنیا و اندوه نخوردن بر مال و منال نمایان میشود نه در رهبانیّت و بیغولهنشینی و همسرنگزینی! که اینها بدعتهای مسیحیان است، چنان که قرآن کریم میفرماید:
﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ﴾ [الحدید: ٢٧].
«رهبانیّت را آنان (مسیحیان) بدعت آوردند، ما بر ایشان مقرّر نداشتیم».
بنابراین، باید اذعان کرد که نیکلسون «زهد معقول اسلامی» را نشناخته و بدون دلیل اسلام را به «لذّتپروری»! متهم ساخته است.
[٨١]- تصوّف اسلامی و رابطۀ انسان و خدا (مفهوم شخصیّت در تصوّف)، اثر نیکلسون، ترجمۀ شفیعی کدکنی، ص ٤٩، چاپ تهران.
[٨٢]- در انجیل مرقس آمده است: «همین که عیسی از آب بیرون آمد، دید که آسمان شکافته است و روحالقدس به صورت کبوتری به سوی او فرود آمد.» (مرقس، باب ١، شماره ١٠).
[٨٣]- در انجیل متّی آمده است: «عیسی کمی جلوتر رفت، رو به زمین نهاد و دعا کرد ...» (متّی، باب ٢٦، شماره ٣٩).
[٨٤]- در انجیل متّی آمده است: «(عیسی) بدیشان گفت: جان من از شدّت غم، نزدیک به مرگ است...». (متّی، باب ٢٦، شماره ٣٨).
[٨٥]- یعنی: «و اينكه براى انسان بهرهاى جز سعى و كوشش او نيست».
[٨٦]- یعنی: «و مؤمنان [فقط] بايد بر خداوند توكّل كنند».
[٨٧]- هیچ تردیدی در آن نیست.
[٨٨]- پس البته از تردیدافتادگان مباش.
[٨٩]- عرفای اسلام، اثر نیکلسون، ترجمه ماهدخت بانو همایی، ص ٣١، چاپ تهران.
[٩٠]- در قرآن کریم تنها یکبار واژه «زاهدین» به کار رفته آن هم درباره فرشتگان یوسف که او را به بهای اندک فروختند! ﴿وَشَرَوۡهُ بِثَمَنِۢ بَخۡسٖ دَرَٰهِمَ مَعۡدُودَةٖ وَكَانُواْ فِيهِ مِنَ ٱلزَّٰهِدِينَ ٢٠﴾ [یوسف: ٢٠].