نقد آثار خاور شناسان

فهرست کتاب

نقد آثار بولت

نقد آثار بولت

چنانکه گذشت یکی از آثار بولت (که به فارسی ترجمه شده) «گروش به اسلام در قرون میانه» نام دارد. مترجم کتاب در مقدمۀ آن می‌نویسد:

«گروش به اسلام در قرون میانه که در اینجا به ترجمۀ آن اقدام گردیده، نخستین کتاب از آثار این نویسنده است که از متن اصلی آن که در سال ١٩٧٩ از سوی دانشگاه هاروارد به چاپ رسیده به فارسی برگردانده می‌شود و می‌تواند به خوبی معرّف نحوۀ کار، طرز تفکّر و نوآوری‌های ریچارد بولت در زمینۀ تاریخ و مطالعات تاریخی باشد. هنگامی که بولت درمی‌یابد که گروش عظیم و گسترده‌ای که با اتحاد ملت‌های خاورمیانه بر مبنای یک دین جدید اساس تاریخی جهان را دگرگون ساخت، مورد بررسی‌های عمیق قرار نگرفته بر آن می‌شود تا به تحقیق در زمینۀ گروش به اسلام بپردازد و رابطۀ پیچیدۀ میان گروش به اسلام و شکل‌گیری جامعۀ اسلامی را در مقایسه با روند تحوّلات تاریخی تشریح نماید. اما در زمینۀ فرایند گروش به اسلام آنچه که از روایت‌های تاریخی به جا مانده از قرون وسطی به دست می‌آید بسیار اندک است... برای جبران این گونه اطلاعات که برای تحقیق در زمینۀ گروش به اسلام در قرون میانه ضروری است، بولت به تجزیه و تحلیل الگوهای نامگذاری اسلامی در قرون وسطی روی می‌آورد»[٢٦١].

به نظر ما هرچند کار ریچارد بولت در این مورد، ابتکاری است ولی با مراجعه به کتاب‌ها و آثار مؤلفان اسلامی در قرون میانه و همچنین با رجوع به سیاحت‌نامه‌ها و تذکره‌هایی که از آن روزگار بجای مانده می‌توان این بحث را تکمیل کرد و به کنکاوش در نام‌های مسلمانان نباید بسنده نمود. اما خطاها و اشتباهات ریچارد بولت بیشتر مربوط به مباحث جانبی و مختلفی است که در کتاب وی دیده می‌شود و ما در اینجا به ذکر چند نمونه از آن‌ها می‌پردازیم.

١- بولت در مقدمۀ کتابش می‌نویسد:

«یک فرد مذهبی پیرو هرگونه دین که باشد، در گزینش شیوۀ برداشت از یک واقعه، راهی جز آن می‌رود که یک تاریخ‌نگار آزاداندیش و مردمی آن را می‌پوید»![٢٦٢]

روشن است که نویسنده ادّعا دارد دینداران نمی‌توانند تاریخنگاران منصفی باشند! در حالی که ادّعای مزبور به صورت مطلق درست نیست. در میان دینداران، افراد متعصّب و قشری وجود دارند و پژوهندگان آزاداندیش نیز فراوانند. به‌ویژه که همۀ رویدادهای تاریخ تحت‌تأثیر نهادهای دینی پدید نیامده‌اند تا دینداران ناگزیر باشند از دیدگاه عقاید دینی بدان‌ها بنگرند. به علاوه، گاهی وجدان دینی، تاریخ‌نویس را برمی‌انگیزد تا بدون علم و اطمینان، هر افسانه‌ای را نپذیرد و هر نسبتی را به کسی قبول نکند و به خاطر دشمنی با کسانی، سخن درست آن‌ها را انکار ننماید و در داوری نسبت به ایشان راه بی‌انصافی را نپیماید. و این روحیّه هنگامی در تاریخ‌نویسِ متدیّن راه می‌یابد که دین او، وی را به داشتن چنین خصلت‌هایی ملزم کند مانند آیین اسلام که در کتاب آسمانی خود به رهروان طریقش سفارش می‌نماید:

﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ [الإسراء: ٣٦].

«چیزی را پیروی مکن که علم و آگاهی از آن نداری».

و نیز می‌فرماید:

﴿وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ [الأنعام: ١٥٢].

«چون سخن گفتید، به عدالت گویید».

و همچنین می‌گوید:

﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنَ‍َٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ [المائدة: ٨].

«دشمنی با گروهی، شما را به بی‌عدالتی دربارۀ آنان وادار نکند».

از این گذشته، ترک دینداری لزوماً کسی را آزاداندیش و حق‌طلب بار نمی‌آورد زیرا چه بسا که آدمی در همان بی‌دینی متعصّب گردد و تمایل به حفظ آن روحیّه در او راسخ شود به گونه‌ای که اگر گاهی با سخنِ درستی از دیانتی برخورد کند، آن را نپذیرد. پس راه چاره آن است که آدمی برای وصول به حقایق، در خود تقوای علمی پدید آورد و خویشتن را به دقّت در پژوهش و انصاف در داوری عادت دهد، نه آنکه پافشاری در بی‌دینی داشته باشد که این خود، برخلاف آزاداندیشی و حق‌جویی است!

٢- ریچارد بولت در کتاب خویش می‌نویسد:

«اجتماعی ساختن اندیشۀ اسلامی تا حدود زیادی در نتیجۀ فشارهای مسیحیان، یهودیان و زرتشتیانِ به اسلام گرویده انجام گرفت. نظر به اینکه جهت‌گیری حیات اجتماعی اسلام به سمت قبایلِ عرب بود که همۀ مسلمانان یا از بدو تولد و یا مانند گرویدگان به اسلام از طریق تبنّی (پسر‌خواندگی) به آن تعلّق داشتند، اسلام از یک ساختار اجتماعی مشابه آنچه که در ادیان دیگر وجود داشت، برخوردار نبود»![٢٦٣].

به نظر ما این برداشت از اسلام به هیچ‌وجه درست نیست. پیش از آنکه مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان به اسلام بگروند، اسلام آیینی اجتماعی بوده است. پیامبر اسلام ج همین که به مدینه (یثرب) وارد شد اولاً دو قبیلۀ أوس و خزرج را به اتحاد فرا خواند و آن دو گروه را با مهاجران مکّی پیوند داد و رابطۀ برادری (أخوّت) میان ایشان برقرار کرد. ثانیاً همۀ پیروان خود را تحت عنوان کلی «أمت واحد» متشکل ساخت، یعنی گروهی را پدید آورد که زندگی اجتماعی و هدف یگانه‌ای داشتند. همان‌گونه که در سورۀ آل عمران (از سوره‌های نخستین در دوران مدینه) می‌خوانیم:

﴿وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا... [آل عمران: ١٠٣].

«نعمت خدای را بر خود به یاد آورید آن گاه که دشمنان هم بودید و در میان دل‌های شما ألفت افکند و به نعمت خدا برادران یکدیگر شدید ...».

و نیز در همین سوره می‌خوانیم:

﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ... [آل عمران: ١١٠].

«شما بهترین أمتی هستید که به نفع مردم نمودار شده‌اید، به نیکی دستور می‌دهید و از زشتی باز می‌دارید و به خدا ایمان دارید ...».

علاوه بر این، پیامبر اسلام  ج در آغاز هجرت و ورود به مدینه عهدنامه‌ای برای مسلمانان و یهودیان و حتی مشرکان مدینه تنظیم کرد تا هر کدام با آنکه گروهی جداگانه به شمار می‌رفتند، در کنار یکدیگر با صلح و آرامش به سر برند و در برابر دشمن مشترک، از شهر خود دفاع کنند. یعنی روابط اجتماعی مسلمانان را با دیگران توسعه بخشید و آیین‌های مخالف را به تعاون با هم فرا خواند.

این عهدنامۀ بس مهم را قدمای مسلمانان در کتب خود ضبط کرده‌اند و متن آن را ابن اسحق و ابن هشام در کتاب «السّیرة النبوية» آورده‌اند و نیز أبوعبید در کتاب «الأموال» به نقل آن پرداخته و ابن سیدالناس در «عیون‌الأثر» با سندی جدا از آنچه ابن‌هشام آورده، گزارش کرده است. علاوه بر این، محدّثین قدیمی و معروفی چون: بخاری و مسلم و عبدالرّزاق و ابن سعد و طبری و احمدبن حنبل و دیگران هر کدام قطعاتی از پیمان‌نامۀ مزبور را در کتب خویش آورده‌اند. در آغاز این عهدنامه می‌خوانیم:

«... إنّهمْ أمّةٌ واحدةٌ منْ دونِ النّاس».

یعنی: «(مسلمانانِ مکّی و مدنی) أمت یگانه‌ای هستند جدا از دیگر مردم».

باز می‌خوانیم:

«إنَّ یهودَ بني عوفٍ أمّةٌ معَ المؤمنینَ، للیهودِ دینهمْ وَللمسلمینَ دینهمْ ...».

یعنی: «یهودیان بنی عوف أمتی هستند به همراه مؤمنان، یهود بر کیش خود و مسلمانان بر آیین خویش...».

این پیمان‌نامه نشان می‌دهد که اسلام بسیار فراتر از «وابستگی به قبیله» گام برداشته و علاوه بر تشکیل امت واحد، آن را با أمم دیگر نیز پیوند داده است. ضمناً اسلام، قاعدۀ تبنّی (پسرخواندگی) را که مؤلّف بدان اشاره می‌کند نقض کرده و أخوّت (برادری) را جانشین آن نموده است، چنانکه دربارۀ پسرخواندگان در سورۀ احزاب می‌فرماید:

﴿فَإِن لَّمۡ تَعۡلَمُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ [الأحزاب: ٥].

«اگر پدران حقیقی آن‌ها را نشناختید، در آن صورت برادران دینی شما به شمار می‌روند ...».

قانونگذاری اسلام نیز در همین راستا، جهت‌گیری نموده است. بنابراین، مایۀ شگفتی می‌شود که ببینیم مؤلّف، اسلام را در ساختار اجتماعی خود مثلاً تحت تأثیر مسیحیان قلمداد می‌کند که دارای آیینی رهبانی و تاحدودی غیراجتماعی بوده‌اند به ویژه که قرآن مجید، روش آنان را بدعتی در آیین الهی شمرده و می‌فرماید:

﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ [الحدید: ٢٧].

«رهبانیّت را آن‌ها بدعت نهادند، ما بر ایشان مقرّر نداشتیم ...».

٣- ریچارد بولت در کتاب «گروش به اسلام در قرون میانه» میان خرّمیان (خرّم‌دینان) و شیعیان سلحشور زیدی، نوعی همراهی و پیوند قائل شده! و در این باره می‌نویسد:

«در واقع می‌توان میان آخرین خرّمیان و نخستین پیروان تشیّع زیدی ارتباط مستقیمی برقرار ساخت. در اینجا نقطۀ عطف میان انقلاب علیه‌ اسلام و انقلاب در درون اسلام به خوبی مشهود است»![٢٦٤].

باید توجه داشت که نهضت زیدیّه ـ سال‌ها پیش از حرکت خرّم‌دینان ـ به رهبری امام زیدبن علی ÷ بر ضدّ خلفای اموی آغاز شود. داعیۀ زید و پیروان او، تمایلات پرشور دینی بود. و با انگیزۀ خرّم‌دینان که مزدک‌مآب بودند به هیچ‌وجه سازگاری نداشت و علمای زیدیّه همواره از کسانی چون بابک و امثال او - که با خلفای عباسی می‌جنگیدند- دور بودند، و اگر بخواهیم ارتباط مستقیم و نقطۀ عطفی میان این دو دسته بپنداریم باید مثلاً میان شیعیان زیدی و خوارج نیز نوعی پیوند تصوّر کنیم! زیرا هردو دسته با خلفای اموی در ستیز بودند. در صورتی که این گونه برداشت‌ها از رویدادهای تاریخ درست نیست، و «مقارنات تاریخی» را با پیوندها و «نقاط عطف حوادث» نباید برابر شمرد.

[٢٦١]- صفحه الف و ب از مقدمه کتاب «گروش به اسلام در قرون میانه» ترجمه محمدحسین وقار، چاپ تهران.

[٢٦٢]- گروش به اسلام در قرون میانه، ص ٥.

[٢٦٣]- گروش به اسلام در قرون میانه، ص ٤١.

[٢٦٤]- گروش به اسلام در قرون میانه، ص ٤٧.