نقد آثار وات
مونتگمری وات در کتابها و مقالاتی که از اسلام سخن گفته کوشیده است تا نشان دهد که پژوهشهای خود را برپایۀ علم و انصاف بنیان نهاده تا از این راه به حقایق تاریخی دست یابد. اما اینکه تا چه اندازه در این کار توفیق یافته؟ جای تأمّل در میان است. به نظر ما موفقیّت پرفسور وات در این زمینه، بسیار نیست، و لغزشهای چشمگیری در آثار وی وجود دارد که میان او و حقایق فاصله میافکند. و ما چند نمونه از آنها را ذیلاً خواهیم آورد:
١- مونتگمری وات در کتاب «محمد، پیامبر و سیاستمدار» چنین اظهارنظر میکند که پیامبر اسلام در آغاز نبوّتش گمان میبرد کسی که به او وحی میکند، خداست ولی بعدها عقیده پیدا کرد که آن کس، جبرییل بوده است! و در این باره مینویسد:
«در آغاز گمان میبرد که آن موجود باشکوه همان خداست، بعدها شاید معتقد شده است که آن موجود عالی، فرشتهای است که روح نام دارد و سرانجام، آن را همان جبرئیل دانست. تغییر این تعبیر، احتمال دارد در نتیجۀ اطلاع از تعلیمات یهودیان باشد که عقیده دارند خدا نامرئی است»![٢١٨].
شگفت آنکه مونتگمری وات، سورۀ تکویر را خوانده و این سوره را در کتاب خود یکی از سورههای اوایل نبوّت شمرده است[٢١٩]، ولی به هیچوجه درنیافته که در آنجا از آورندۀ وحی به عنوان «رسول» یاد میشود[٢٢٠] و پرواضح است که رسول کسی باید باشد که از سوی دیگری میآید، پس، از همان اوایل کار بر پیامبر اسلام ج روشن بوده که آورندۀ وحی فرستادۀ خداست نه ذات إلهی![٢٢١]. بنابراین، تئوری عجیب مونتگمری وات مبنی بر اینکه پیامبر ج بعدها از یهودیان مدینه آموخت که آورندۀ وحی، فرشته بوده است! پنداری بیاساس شمرده میشود.
٢- مونتگمری وات از یک سو اذعان مینماید که: «بنابر عقیدۀ مسلمانان، قرآن کلام خداست و محمد خود نیز با این دیده به آن مینگریسته است و مسلّماً به این امر ایمان کامل داشته و تصوّر میکرده است که میتواند (میان) افکار خود و آنچه را از بیرون به او میرسیده است، تمیز دهد»[٢٢٢]. با وجود این، از سوی دیگر پروفسور وات ادّعا میکند که پیامبر ج از پیش خود، وحی را تغییر میداده و درصدد اصلاح آن برمیآمده است!! چنانکه مینویسد:
«ظاهراً (محمد) برای گوشدادن به الهامات، روشی مخصوص داشته است و اگر وحیای به او نازل میشد که احتیاج به اصلاح داشت، آن را اصلاح میکرد»![٢٢٣].
آیا هیچ دانشمندی میتواند بپذیرد که محمد ج سخنی را وحی خدا میشمرده و با وجود این، آن را تغییر میداده و اصلاح مینموده است؟ آیا کمترین دلیلی بر این ادّعا وجود دارد؟
مگر نه آنکه در همان وحی قرآنی (که به محمد میرسیده) آمده است:
﴿قُلۡ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآيِٕ نَفۡسِيٓۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۖ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ ١٥﴾ [یونس: ١٥].
«بگو: مرا نسزد که قرآن را از پیش خود تبدیل کنم، من جز آنچه را که به سویم وحی میشود پیروی نمیکنم، من اگر خداوندم را نافرمانی کنم از عذاب روزی بزرگ میهراسم».
پس پروفسور وات چه میگوید؟!
٣- مونتگمری وات گاهی به تناقضهای خود توجه ندارد و سخنانی میگوید که با یکدیگر سازگار نیست. مثلاً در کتاب «فلسفه و کلام اسلامی» مینویسد:
«نصرالدّین طوسی بیشتر فیلسوف بود تا متکلّم. در حقیقت وی در همۀ علوم اوایل به ویژه در ریاضیّات و نجوم دست داشت. البته فلسفۀ او همان فلسفۀ محض سینایی نبود بلکه آشکارا تمهیدی بود برای کلام. دنیای فکری او و از آنِ فخررازی (وفات ١٢٠٩ م / ٦٠٦ ه) به هم بسیار نزدیک بودند»![٢٢٤].
چنانکه ملاحظه میشود پروفسور وات در آغاز سخن میگوید که نصیرالدّین طوسی بیشتر فیلسوف بود تا اهل کلام. ولی در دنبالۀ سخن اظهار میدارد که فلسفۀ طوسی در حقیقت تمهیدی برای کلام بود و در نتیجه، طوسی را بیشتر باید متکلّم دانست تا فیلسوف! به ویژه که مونتگمری وات، طوسی را با فخررازی قرین میشمارد و اهل تحقیق میدانند که فخرالدّین رازی متکلّمی اشعری بوده نه فیلسوف به معنای مشهور آن.
٤- مونتگمری وات در همان کتاب «فلسفه و کلام اسلامی» شیخ احمد أحسائی را تحتتأثیر ملاّصدرای شیرازی معرّفی میکند و در این باره مینویسد:
«شیخ احمد احسائی تحت تأثیر فیلسوفی متقدّم بر خود یعنی ملاّصدرا بود که به عرفان نیز ذیعلاقه بود»![٢٢٥]
با آنکه شیخ احسائی از مخالفان سرسخت ملاّصدرا شمرده میشود و در شرحی که بر کتاب «عرشیّه» اثر صدرا نگاشته، آرای وی را نقض و رد میکند و به قول ملامحمداسماعیل اصفهانی: شیخ احمد، شرحی بر عرشیّۀ ملاصدرا نوشته که به جای شرح، جرح (= پاره ساختن) به شمار میآید![٢٢٦] از سوی دیگر، عرفانی که ملاّصدرا خود را بدان علاقهمند نشان میدهد هماهنگ با عرفان ابن عربی طائی اندلسی مشهور به محییالدین است چنانکه در کتاب أسفار از او با تجلیل تمام یاد میکند و وی را «العارفُ المحقّق»[٢٢٧] و «قدوة المكاشفین»[٢٢٨] مینامد ولی شیخ احسائی از ابن عربی با تعبیر «ممیتُ الدین»[٢٢٩] (= میرانندۀ دین) یاد کرده و با عرفان او مخالفت میورزد. چگونه میتوان شیخ احمد را تحتتأثیر ملاّصدرا و همگام با او دانست؟
٥- مونتگمری وات در کتاب «تاریخی از اسپانیای اسلامی» نیز دچار اشتباهاتی چند شده و از جمله مینویسد:
«این دین (اسلام) هر کجا که ممکن بوده با دهاقین (کشاورزان) سروکار کمتری داشته است. یکی از آثار این طرز تلقّی، تقویم رسمی اسلامی است که مرکّب از ١٢ ماه قمری و ٣٥٤ روز است. تقویمی که هیچ دینی که از میان کشاورزان برخاسته باشد نمیتواند آن را یک سال هم تحمل نماید»![٢٣٠].
اگر پروفسور وات به «فقه اسلامی» نگاهی میکرد و قوانین مربوط به «إحیاء أراضی» و «مزارعه» و «مساقات» و «زکوة محصول»... را میدید، هرگز ادّعا نمیکرد که اسلام با دهاقین سروکار نداشته است. و همچنین اگر مونتگمری وات، آیات متعدّدی را که در قرآن مجید از زرع[٢٣١] و زرّاع[٢٣٢] و حرث[٢٣٣] و زروع[٢٣٤] و تزرعون[٢٣٥] و زارعون[٢٣٦] و امثال اینها سخن گفته به نظر میآورد، ادّعای خود را پس میگرفت. اما تقویم قمری در اسلام بیشتر برای عباداتی همچون مناسک حج و روزۀ ماه رمضان و جز اینها تنظیم شده نه برای کشاورزی، چنان که در قرآن کریم آمده است:
﴿۞يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِيَ مَوَٰقِيتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّۗ﴾ [البقرة: ١٨٩].
«از تو درباره ماههای نو میپرسند، بگو آنها برای تشخیص اوقات مردم و حجّ ایشان است».
کشاورزان معمولاً در کار خود به فصول سالیانه توجه دارند و قرآن مجید هم از این کار جلوگیری ننموده بلکه خورشید را نیز همچون ماه برای تشخیص اوقات و محاسبۀ زمان شایسته دانسته است، چنانکه میفرماید:
﴿وَجَعَلَ ٱلَّيۡلَ سَكَنٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ حُسۡبَانٗاۚ﴾ [الأنعام: ٩٦].
«و شب را مایۀ آرامش ساخت و خورشید و ماه را برای محاسبه مقرّر داشت».
و از این رو، میبینیم که اسلام در میان کشاورزان نیز مانند شهرنشینان رواج یافته و باقی مانده است. این نمونهها ـ که در آثار پروفسور وات نظایر فراوان دارند ـ نشان میدهند که متأسفانه مونتگمری وات در کار اسلامشناسی از دقّت لازم برخوردار نیست و نوشتههای وی گاهی از حقیقت اسلام فاصلهای بسیار پیدا میکنند.
[٢١٨]- محمد، پیامبر و سیاستمدار، اثر مونتگمری وات، ترجمه اسماعیل والیزاده، ص ١٧ و ١٨، چاپ تهران.
[٢١٩]- محمد، پیامبر و سیاستمدار، صفحه ١٧.
[٢٢٠]- به آیات ١٩ تا ٢٣ از سوره تکویر نگاه کنید.
[٢٢١]- علاوه بر این در کتب سیره و تاریخ نیز میخوانیم که پیک وحی در همان آغاز نزول، خود را به عنوان «جبرییل» به پیامبر معرفی کرد. (به سیره ابن اسحق، ص ١٢١ چاپ لبنان و تاریخ طبری، ج ٣، ص ١١٤٧، چاپ اروپا نگاه کنید).
[٢٢٢]- محمد، پیامبر و سیاستمدار، ص ٢٠.
[٢٢٣]- محمد، پیامبر و سیاستمدار، ص ٢١.
[٢٢٤]- فلسفه و کلام اسلامی، اثر مونتگمری وات، ترجمه ابوالفضل عزّتی، ص ١٨١، چاپ تهران.
[٢٢٥]- فلسفه و کلام اسلامی، ص ١٨٤.
[٢٢٦]- رجوع شود به: حاشیه عرشیّه (که در آخر کتاب أسرارالآیات ملاّصدرا به چاپ رسیده است)، اثر محمداسماعیل ابن سیمع اصفهانی.
[٢٢٧]- الحكمة المتعالیة في الأسفار العقلیّة الأربعة، اثر صدرالدین شیرازی، ج ٩، ص ٣٨٠، چاپ تهران.
[٢٢٨]- الحكمة المتعالیة في الأسفار العقلیّة الأربعة، ج ٩، ص ٤٥.
[٢٢٩]- جوامعالکلم، اثر شیخ احمد احسائی، رساله ٩، ص ١٨٣.
[٢٣٠]- اسپانیای اسلامی، اثر مونتگمری وات، ترجمه محمدعلی طالقانی، ص ٥٥، چاپ تهران.
[٢٣١]- مانند: ﴿وَٱلزَّرۡعَ مُخۡتَلِفًا أُكُلُهُۥ﴾ [الأنعام: ١٤١].
[٢٣٢]- مانند: ﴿يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ﴾ [الفتح: ٢٩].
[٢٣٣]- مانند: ﴿وَيُهۡلِكَ ٱلۡحَرۡثَ﴾ [البقرة: ٢٠٥].
[٢٣٤]- مانند: ﴿وَزُرُوعٖ وَنَخۡلٖ﴾ [الشعراء: ١٤٨].
[٢٣٥]- مانند: ﴿ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ ٦٤﴾ [الواقعة: ٦٤].
[٢٣٦]- مانند: ﴿ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ ٦٤﴾ [الواقعة: ٦٤].