نقد آثار خاور شناسان

فهرست کتاب

نقد آثار پطروشفسکی

نقد آثار پطروشفسکی

پطروشفسکی در تاریخ اسلام و ایران مطالعات گسترده‌ای دارد ولی متأسفانه در آثار او، اشتباهات و خطاهای فراوانی دیده می‌شود. برخی از خطاهای پطروشفسکی از بی‌دقّتی و نگرش سطحی به مسائل ناشی شده و بعضی دیگر، با طرز فکر مادّی و الحادی وی پیوند دارد. ما در اینجا نمونه‌هایی از لغزش‌های او را نشان می‌دهیم:

الف ـ پطروشفسکی گاهی در فهم آیات قرآن دقت نمی‌کند و به اسلام ناآگاهانه طعنه می‌زند! مثلاً در صفحۀ ٧٨ از کتاب «اسلام در ایران» می‌نویسد:

«اسلام، نام اسکندر مقدونی را هم به فهرست پیامبران عادی (نبی) افزود (الإسکندر ذوالقرنین)»!

این سخن از دو جهت خطاست، یکی آنکه اگر پطروشفسکی با اندک تأمّلی قرآن کریم را خوانده بود، می‌دید که در آنجا نامی از اسکندر مقدونی یا الإسکندر ذوالقرنین نیامده! بلکه تنها از «ذوالقرنین» یاد شده است. اما اینکه ذوالقرنین چه کسی بوده؟ مفسّران قرآن، آراء گوناگونی در این باره آورده‌اند. بعضی او را از پادشاهان یمن می‌شمرند که نامشان با کلمۀ «ذو» آغاز می‌شود و آن‌ها را إذواء یمن می‌گویند و بعضی دیگر ذوالقرنین را با کورش پادشاه هخامنشی منطبق می‌دانند ... پطروشفسکی بدون هیچ دلیلی ذوالقرنین را همان اسکندر مقدونی می‌شمارد چنانکه تعبیر «الإسکندر ذوالقرنین» را دربارۀ وی به کار می‌برد و شگفت آنکه این معنا را به اسلام نسبت می‌دهد و سپس بر دین حق، طعنه می‌زند! دوم آنکه از ذوالقرنین در قرآن مجید به عنوان یکی از پیامبران خدا یاد نشده، هرچند از وحی خداوندی به او سخن رفته است، اما ما می‌دانیم که از دیدگاه قرآن تنها وحی به کسی، دلیل بر نبوّت وی شمرده نمی‌شود چرا که قرآن کریم مادر موسی علیه السلام و حواریّون عیسی علیه السلام را نیز از وحی الهی برخوردار می‌شمرد[١٠٨] ولی مقام پیامبری برای آنان قائل نیست. بنابراین، ادّعای پطروشفسکی که اسلام نام اسکندر مقدونی را به فهرست پیامبران افزود! از بی‌دقتی در مفهوم آیات، سر زده است.

ب ـ آگاهی پطروشفسکی از احکام اسلام نیز (همانند تفسیر قرآن) گاهی ناقص و نارسا است. مثلاً در صفحۀ ٨٧ از کتاب «اسلام در ایران» می‌نویسد:

«حج برای فقیران و ناتوانان و زنان و بندگان و به طور اعم برای اشخاص غیرمستطیع که نتوانند خویشتن را اداره کنند، واجب نیست ولی با این وصف بسیاری از فقیران و زنان مراسم حج را برگزار می‌کنند»!

می‌دانیم که برگزاری مراسم حج بر مرد و زن مسلمان به شرط توانایی مالی و بدنی واجب است، و از این حیث هیچ تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد. قرآن کریم هم در وجوب حج، زنان را از مردان جدا نکرده و بطور عموم گفته است:

﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ [آل عمران: ٩٧].

«بر عهدۀ مردم است که برای خدا آهنگ آن خانه (کعبه) کنند، هرکس توانایی دارد که رهسپار آنجا شود».

هیچ فقیهی هم در اسلام فتوی نداده که حج بر زنان واجب نیست. بنابراین، ادعای پطروشفسکی بی‌اساس و ناشی از اشتباه است.

نمونۀ دیگر آنکه پطروشفسکی در صفحۀ ٢٠٦ از کتاب «اسلام در ایران» می‌نویسد:

«این نکته شایان توجه است که فقه اسلامی برای دلیل کتبی (اسناد و مدارک کتبی) چندان اهمیّتی قائل نیست»!

اگر پطروشفسکی، قرآن مجید را که نخستین منبع فقه اسلامی شمرده می‌شود ملاک قرار داده بود البته به روشنی بر خطای خود پی می‌برد زیرا در قرآن کریم تصریح شده است:

﴿إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱكۡتُبُوهُۚ وَلۡيَكۡتُب بَّيۡنَكُمۡ كَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَلَا يَأۡبَ كَاتِبٌ أَن يَكۡتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُۚ فَلۡيَكۡتُبۡ وَلۡيُمۡلِلِ ٱلَّذِي عَلَيۡهِ ٱلۡحَقُّ وَلۡيَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥ وَلَا يَبۡخَسۡ مِنۡهُ شَيۡ‍ٔٗاۚ فَإِن كَانَ ٱلَّذِي عَلَيۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِيهًا أَوۡ ضَعِيفًا أَوۡ لَا يَسۡتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلۡيُمۡلِلۡ وَلِيُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِيدَيۡنِ مِن رِّجَالِكُمۡۖ فَإِن لَّمۡ يَكُونَا رَجُلَيۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ وَلَا يَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ وَلَا تَسۡ‍َٔمُوٓاْ أَن تَكۡتُبُوهُ صَغِيرًا أَوۡ كَبِيرًا إِلَىٰٓ أَجَلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ [البقرة: ٢٨٢].

«چون به یکدیگر تا مدتی معیّن وام دهید، آن را بنویسید و باید نویسنده‌ای میان شما موضوع را به درستی بنویسد... و نباید از نوشتنِ وامتان تا سرآمدش ـ چه کوچک باشد یا بزرگ ـ ملول شوید که این نزد خدا دادگرانه‌تر و برای گواهی استوارتر و برای اینکه به تردید دچار نشوید، بهتر است...».

با وجود این، چگونه پطروشفسکی ادّعا دارد که اسناد و مدارک کتبی در فقه اسلامی چندان اهمیّتی ندارد؟!

ج ـ نقد پطروشفسکی از احکام اسلام نیز بسیار ناپخته و دور از تحقیق است. به عنوان نمونه وی در صفحۀ ١٧٥ از کتاب «اسلام در ایران» می‌نویسد:

«فقه اسلامی اساس استواری در حقوق جزائی پدید نیاورده و چون بر اصول دینی مبتنی است، مفاهیم جنایت و معصیت و گناه در آن توأم شده... طبق فقه اسلامی فرد، موضوع حقوق نبوده بلکه خانواده است و قتل، جنایتی علیه جامعه شناخته نشده بلکه بزهی محسوب می‌گردد که بر ضدّ خاندان مقتول صورت گرفته!».

باید گفت: هیچکدام از ایرادهای پطروشفسکی بر فقه اسلامی وارد نیست به دلیل آنکه:

اولاً: اسلام کیفری را که (در دنیا) برای مجرمان معیّن کرده، موجب آمرزش ایشان نمی‌شود و آمرزش مجرمان را در گرو توبۀ آن‌ها می‌داند و همین امر نشانۀ آنست که از دیدگاه اسلام، مفهوم معصیت و گناه با جنایت (به معنای حقوقی آن) تفاوت دارد. گواه بر این معنا آن است که قرآن کریم پس از فرمان دادن به کیفر سارق، اعلام می‌کند که اگر سارق ـ پس از کیفر ـ توبه کند در آن صورت خداوند گناهش را می‌آمرزد (سورۀ مائده، آیۀ ٣٨ و ٣٩). پس گناه از نظر اسلام ریشه در دل و جان آدمی دارد و بدون توبه پاک نمی‌شود، در صورتی که جنایت ممکن است از راه خطا رخ دهد و جانی، گناهکار نباشد چنانکه در قرآن مجید از «قتل خطأ» و مسائل مربوط به آن، سخن رفته است.

ثانیاً: قتل عمدی از دیدگاه قرآن مجید علاوه بر اینکه خانوادۀ مقتول را می‌آزارد آسیبی نسبت به مصالح جامعه نیز شمرده می‌شود که پطروشفسکی تنها به یک بُعدِ موضوع نگریسته و از بُعد دیگر آن غافل مانده است، در غیر این صورت می‌دید که قرآن کریم به وضوح می‌فرماید:

﴿مَن قَتَلَ نَفۡسَۢا بِغَيۡرِ نَفۡسٍ أَوۡ فَسَادٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا... [المائدة: ٣٢].

«هرکس، دیگری را ـ بدون آنکه شخصی را کشته یا در زمین فسادی کرده باشد ـ بکشد، مانند آن است که همۀ مردم را کشته است».

از همین رو، «قصاص» در شریعت اسلام تنها برای تسکین خانوادۀ مقتول مقرّر نشده بلکه برای حفظ و حمایت از حیات جامعه نیز تشریع شده است. همان‌گونه که در قرآن مجید می‌خوانیم:

﴿وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٞ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ [البقرة: ١٧٩].

«ای خردمندان، قصاص مایۀ پایداری زندگی شما است».

د ـ معلومات تاریخی پطروشفسکی نیز مغلوط است. مثلاً در صفحۀ ٣٥ از کتاب «اسلام در ایران» می‌نویسد:

«شخص ابوسفیان از دشمنی با محمد سر باز زد و حتی دختر خویش را به زنی به وی داد»!

و این غلط آشکاری است، زیرا مورّخان اتفاق‌ دارند که امّ حبیبه دختر ابوسفیان پیش از آنکه پدرش از دشمنی با پیامبر دست بردارد، خود مسلمان شده و با پیامبر ازدواج کرده بود[١٠٩].

نمونۀ دیگر آنکه پطروشفسکی در کتاب مذکور، در صفحۀ ٥٥ می‌نویسد:

«حسین با گروه کوچکی حرکت کرد و مسلم بن عقیل پسر عمّ خویش را پیشاپیش فرستاد ولی عبیدالله زیاد حاکم کوفه، نائرۀ شورش شیعیان کوفه را در نطفه خاموش کرد و مسلم پیش از رسیدن به کوفه هلاک شد»!

این سخن نیز با آثار تاریخی همراه نیست و مورّخان تصریح کرده‌اند که مسلم بن عقیل در کوفه دستگیر شد و در همانجا به شهادت رسید[١١٠].

ه‍ ـ کتابشناسی پطروشفسکی هم دقیق نیست. به عنوان نمونه در صفحۀ ٢٧٧ از کتاب «اسلام در ایران» می‌نویسد:

«یکی دیگر از فقهای امامیّه که نفاذ کلامش بیشتر است محمدبن یعقوب کلینی بوده که به سال ٣٢٨ ه‍ در بغداد درگذشت. کتاب مفصّل الکافی فی علم‌الدّین تألیف اوست و مجموعه‌ای محتوای بیش از شانزده هزار حدیث که به قول خود مصنّف، (٥٠٧٢) حدیث از آن میان، صحیح و مورد وثوق و ٩٤٨٥ حدیث آن، ضعیف، و وی باقی را با قید احتیاط می‌پذیرد. این مجموعه به دو بخش تقسیم شده، بخشی دربارۀ اصول و بخش دیگر در فروع».

بیان پطروشفسکی در اینجا از دو جهت خطا است، یکی آنکه محمدبن یعقوب کلینی احادیث خود را به صحیح و ضعیف و احادیث قابل احتیاط، تقسیم نکرده و تعداد هر دسته را برنشمرده است. این کار مدت‌ها پس از کلینی از سوی برخی مشایخ شیعه صورت گرفته است[١١١]. دوم آنکه کتاب کافی، تنها به اصول و فروع تقسیم نمی‌شود بلکه «روضۀ کافی» را نیز باید به آن دو بخش افزود.

و ـ علاوه بر انواع لغزش‌هایی که در آثار پطروشفسکی دیده می‌شود، خطای بزرگی در کار وی وجود دارد که بر سراسر پژوهش‌های پطروشفسکی حکومت می‌کند و آن، خطای مادّی‌گری و الحاد است! این انحراف، پطروشفسکی را برمی‌انگیزد که ابعاد معنوی و روحی را در رویدادهای تاریخ نادیده انگارد و تنها به تحلیل‌های نارسای مادی بسنده کند. از این رو در بسیاری از موارد، تحلیل‌های تاریخی پطروشفسکی سست و موهن جلوه می‌کند مانند آنکه در صفحۀ ١٨ از کتاب «اسلام در ایران» دربارۀ علل پیدایش آیین اسلام چنین می‌نویسد:

«بدین سبب ظهور دین جدید یا اسلام که یکی از سه دین به اصطلاح جهانی است، در شبه جزیرۀ عربستان نتیجۀ عوامل اجتماعی و اقتصادی بوده است. جامعۀ پدرشاهی قدیمی عربی با سازمان طایفه‌ای و قبیله‌ای و خصومت‌ها و نفاق‌هایش در شرف انقراض بوده، با آن جامعه می‌بایست بت‌پرستی قدیم و بدوی و بتان و خدایان نجومی و قبیله‌ای و قائل شدن روح برای اجسام و اشیای بی‌جان و خلاصه کیش کهنه سقوط کند و عقیدۀ دینی نوینی که مبتنی بر یکتاپرستی و تعلّق همه به کیش واحد و آیین برادری بوده برخلاف نفاق و خصومت بین‌القبائل باشد، جایگزین آن گردد. فقط چنین معتقداتی می‌توانست دلیل و رهنمای عقیدتی دولت جدید سراسر عربستان قرار گیرد».

در پاسخ پطروشفسکی باید گفت که:

عرب‌های بت‌پرست هیچ‌گاه بر سر بت‌های خود با یکدیگر نزاع و ستیزه نداشتند تا از این کار به تنگ آمده و آمادۀ یکتاپرستی شوند! سیصد و شصت بت (چنانکه پطروشفسکی اعتراف نموده[١١٢] در خانۀ کعبه کنار یکدیگر صف کشیده و هر کدام معبود قبیله‌ای بودند و هرگاه قبائل عرب به زیارت کعبه می‌آمدند، بدون جنگ و جدال آن‌ها را پرستش می‌نمودند. نه هیچ قبیله‌ای بت دیگری را ویران کرد و نه هیچ دسته‌ای معبود دستۀ دیگر را به سرقت برد. پس اگر پیامبر بزرگ اسلام  ج مردم را با پافشاری بسیار به ترک بت‌پرستی فرانخوانده بود، چه دلیلی داشت که آنان خدایان مقدّس خویش را درهم شکنند و به یکتاپرستی روی آورند؟ مگر در میان اقوام بابلی و آشوری و کلدانی... قرن‌های طولانی بت‌پرستی شایع نبود و انواع بت‌ها را نمی‌پرستیدند؟ پس چرا ایشان تصمیم نگرفتند تا تمام بت‌های خویش را نابود سازند و رو به توحید آورده یکتاپرست شوند؟!

علاوه بر این، اقوام بت‌پرست أوْس و خَزْرَج مدّت‌های بسیار طولانی با یکدیگر نزاع و اختلاف داشتند تا آنکه پیامبر ارجمند اسلام ظهور کرد و در سایۀ ایمان به خدای یکتا، میان آن‌ها الفت و برادری افکند[١١٣]. چرا این دو قبیله در این مدت دراز از اختلاف و دشمنی باهم به تنگ نیامدند و راه یکتاپرستی و یگانگی را در پیش نگرفتند؟! و پس از این نزاع به چه دلیل مجدّداً شرک و دوخدایی (ثنویّت) در میان عرب بازنگشت؟!

آیا این‌گونه تحلیل‌های پطروشفسکی واقعاً تحلیل‌های «علمی» و «منصفانه» است؟

یا این خاورشناس روسی خواسته است تاریخ را به گونه‌ای تفسیر کند که مورد پسند «حزب حاکم» در کشورش قرار گیرد؟

[١٠٨]- چنانکه در قرآن مجید آمده است: ﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ [القصص: ٧] و نیز: ﴿وَإِذۡ أَوۡحَيۡتُ إِلَى ٱلۡحَوَارِيِّ‍ۧنَ [المائدة: ١١١].

[١٠٩]- به عنوان نمونه به تاریخ طبری (تاریخ الأمم والملوك) ج ٣، ص ١٦٥، چاپ لبنان نگاه کنید.

[١١٠]- به عنوان نمونه به تاریخ طبری (تاریخ الأمم والملوك) ج ٥، ص ٣٥٠، چاپ لبنان نگاه کنید.

[١١١]- به کتاب لؤلؤة البحرین، اثر شیخ یوسف بحرانی، ص ٣٩٤ و کتاب مستدرک‌الوسایل، اثر میرزا حسین نوری طبرسی، ج ٣، ص ٥٤١ نگاه کنید.

[١١٢]- پطروشفسکی در صفحه ١٩ از کتاب «اسلام در ایران» می‌نویسد: «به موجب روایتی که در دست است در این محل ٣٦٠ تا از این گونه بتان یا صنم‌ها که نماینده همه خدایان اعراب شمالی به شمار می‌رفتند، برپا بودند».

[١١٣]- پطروشفسکی در این باره می‌نویسد: «محمد میان دو قبیله اوس و خزرج که در گذشته با یکدیگر رقابت می‌ورزیدند، آشتی داد». (اسلام در ایران، ص ٣٠).