نقد آثار لامّنس
در اینکه هانری لامّنس یکی از خاورشناسان پرکار و پرمعلومات بوده سخنی نیست ولی در این هم هیچگونه تردیدی وجود ندارد که وی کشیشی متعصّب و مغرض بوده و آثارش انباشته از کینهورزی و بیانصافی است و از این جهت در میان خاورشناسان، کمتر کسی همچون او دیده میشود! برای آنکه گمان غرضورزی در سخن ما نرود، بهتر است نقد آثار هانری لامّنس را به قلم یکی از همکیشان دانشمند و لبنانی وی بسپاریم. این نویسندۀ مسیحی، جُرج جرداق نامیده میشود که در کتاب ارزندۀ «الإمامُ عليٌّ، صوتُ العدالة الإنساییة» مینویسد:
«لامّنس به لحاظ شناخت مدارک و شمول دانش، دائرة المعارفی کمنظیر بود! ... این سخن دربارۀخاورشناس پردانشی چون او، حق است. جز آنکه ما اکنون درصدد توضیح این معنی هستیم که غرضورزیهای لامّنس، دانش فراوان وی را به تباهی کشید! زیرا او علم خود را در خدمت حقیقت قرار نداد و اسناد بسیاری را که در تصنیفاتش آورد برای نمایاندن چهرۀ واقعیّت بکار نبرد و نخواست تا اموری را که دربارۀ شرق قدیم عربی بر دیگران پنهان مانده بود به درستی روشن کند، بلکه متأسّفانه باید بگوییم که این خاورشناس دانشمند در لحظههای بزرگ به دانش و وسعت اطلاعات خود خیانت کرد، در لحظههایی که تصمیم گرفت تا آنچه را که تاریخ ثبت کرده و عقل و منطق و طبیعتِ حوادث بدانها گواهی میدهند، معکوس جلوه دهد! بلکه تصمیم گرفت عواطف دوستانهای را که انسان نسبت به بزرگان مسلمانان در صدر اسلام احساس میکند واژگونه سازد... و چیزی که تو را بیش از این به تأسّف وامیدارد آنست که هدف روشن لامنس در بدگویی از بزرگان راستین شرق، او را از رسالت علمیاش به کلی بیرون برده است. از همین رو اگر امری دو وجه یا دو احتمال داشته باشد، اسناد و مدارک فراوانی را که به تأیید وجه صحیح و رأی درست دلالت دارند، همه را رها میسازد و به سندی غریب و مقطوع که احتمال نادرست را به خیال خودش تقویت میکند، اعتماد نشان میدهد و هنگامی که ببیند اسناد و دلایل فراوانی که مؤیّد یکدیگرند فضیلتی از فضایل آن بزرگان را اثبات میکنند، خاموشی گرفته و سست میشود یا اساساً موضوع را نادیده گرفته و دم نمیزند. اما همین که ملاحظه مینماید و چه پرگوییها که میکند؟! و این صفت، از صفات مردم دانشمند و عادل و منصف نیست بلکه به افترا و بهتان نزدیکتر است... و لامّنس به کمک چنین اسلوبی با حوادث شرق قدیم عربی روبرو میشود که از جملۀ آنها رویدادهای مربوط به علیّبن أبیطالب است. و با چنین روشی از یکسو به بحث دربارۀ محمد و علی و یاران آن دو میپردازد و از سوی دیگر احوال أبوسفیان و معاویه و طرفداران ایشان را بررسی میکند و دستۀ اول را در تألیفات خود، آماج تهمت و افترا قرار میدهد و دستۀ دوم را برای تمجید و تعظیم درنظر میگیرد و در هردو صورت، از مبالغه نیز دریغ نمیکند»![٢٥٩].
آثار هانری لامّنس از جنبههای گوناگون، مورد نقد محقّقان قرار گرفته و حتی خاورشناسان اروپایی (همچون شرقشناس فرانسوی کازانوا Cazanova) بر او اعتراض نمودهاند. دکتر عبدالرحمن بدوی در کتاب «موسوعة المستشرقین» ضمن بحث از آثار لامّنس مینویسد:
«وأبشعْ ما فعلهُ خصوصاً في كتابهِ «فاطمةُ وبناتُ محمدٍ» هو أنّهُ كانَ یشیرُ في الهوامشِ إلی مراجعَ بصفحاتها وقدْ راجعتُ معظمَ هذهِ الإشاراتِ في الكتبِ الّتي أحالَ إلیها فوجدتُ أنّهُ إمّا أنْ یشیرَ إلی مواضعَ غیرِ موجودةٍ إطلاقاً في هذهِ الكتبِ، أوْ یفهمَ النّصّ فهماً ملتویّاً خبیثاً، أوْ یستخرجَ إلزاماتٍ بتعسّفٍ شدیدٍ یدلُّ علی فسادِ الذّهنِ وخبثِ النّیّةٍ ولهذا ینبغي ألاّ یعتمدَ القاريُّ علی إشاراتهِ إلی مراجعَ فإنَّ معظمها تمویةٌ وتعسّفٌ في فهم النّصوصِ ولا أعرفُ باحثاً من بینِ المستشرقینَ المحدثینَ قدْ بلغ هذهِ المرتبةَ منَ التّضلیلِ وَفسادِ النّیّة»![٢٦٠].
یعنی: «بدترین کاری که لامّنس انجام داده، روشی است که بویژه در کتاب (فاطمه و دختران محمد) پیش گرفته و روش مزبور آن است که در پاورقیهای این کتاب (برطبق معمول) به مراجعی با ذکر صفحاتشان اشاره میکند. اما من به بخش بزرگی از این نشانهها در کتابهایی که احاله داده مراجعه کردم و دیدم آنچه بدانها اشاره میکند یا مطلقاً در این کتابها وجود ندارد و یا متن صریح کتاب را با کجاندیی و غرضورزی مطالعه کرده و یا از عبارات کتاب به زور! و با حمل آنها به معانی غیرظاهر، چیزهایی بیرون آورده است که بر تباهی ذهن و نیّت ناپاکش دلالت میکند و از این رو سزاوار است که خواننده بر آنچه به عنوان مراجع کتاب اشاره مینماید، اعتماد نورزد که بیشتر آنها فریبکاری و دروغپردازی و حمل کلام بر معنای غیرظاهر، در فهم متون صریح و روشن است. و من از میان خاورشناسان جدید کسی را همچون او نمیشناسم که در کار گمراه ساختن خواننده و در سوءنیّت، بدین پایه رسیده باشد.»!
علاوه بر کتاب «فاطمه و دختران محمد» اگر کسی به دیگر آثار لامّنس بنگرد به ویژه چنانچه کتاب «بررسی روزگار امویان Etudes sur le siecle des omayyades» (چاپ بیروت، سال ١٩٣٠ م) را ملاحظه کند، به کینهجویی لامّنس دربارۀ بزرگان اسلام به خوبی پی میبرد و از شیوۀ کار او به حیرت و شگفتی دچار میشود! به عنوان نمونه، لامنس در فصل نخستین از کتاب مذکور که آن را تحت عنوان «دربارۀ علیّبن أبی طالب a prposale Ale ibn Abitalib» نگاشته میکوشد که از شأن امام بزرگوار مسلمانان بکاهد و حتی او را که از جذابترین مردان تاریخ شمرده میشود، مردی سبکسر!! جلوه دهد و مینویسد: او مردی جلف بود il etait leger (ص ٣، چاپ بیروت). انصاف و تاریخشناسی وی را از این تعبیر باید قیاس گرفت!
[٢٥٩]- «إنَّ لامّنسَ موسوعةٌ نادرةُ المثالِ ... هذهِ كلمةُ حقٍّ في المستشرقِ الواسعِ العلمِ غیرَ أنَّ ما یعنینَا الآنَ هوَ إظهارُ الغرضِ الّذي أفسدَ هذا العلمَ الكثیرَ، فإنَّ لامّنسَ لم یستخدمْ علمهُ في خدمةِ الحقیقةِ ولم یلجأْ إلی إثباتِ الأسانیدِ الضّخمةِ في مصنّفاتهِ تجلیةً للواقعِ وإیضاحاً لما خفيَ علی سواهُ منْ أمورِ النّاسِ في الشرقِ العربيِّ القدیم. بل یؤسفنا أنْ نقولَ: إنَّ هذا العالم أساءَ إلی علمهِ وسعةٍ اطّلاعهِ ساعةً جعلَ همّهُ في معظمِ الأحیانِ أنْ یعاكسَ ما أثبتهُ التأریخُ وما یثبتهُ العقل والمنطقُ وطبیعةُ الحوادث. بل إنّه لیعاكسُ العاطفةَ الموالیةَ الّتي یستشعرُها المرءُ إزاءَ أولئك العظماءِ منْ المسلمینَ الأولِ... ویؤسفك منْ تحیُّزهِ أكثرَ من هذا، یؤسفك فیهِ أنَّ غرضَه الواضحَ في الإساءةِ إلی عظماءِ الشّرقِ الحقیقیینَ قد أخرجهُ حتی عن نطاقِ علمهِ، فإذا رأی هو أمراً ذا وجهینِ أهملَ الأسانیدَ الكثیرةَ الّتي تؤیّدُ الوجهَ الصالحَ أو الصحیحَ وَاعتمدَ الأسانیدَ النادرةَ الّتي تثبتُ - علی زعمهِ - الوجهَ العابسَ أوِ المخطيءَ. ثمَّ إنّه یجفُ ویفترُ، ویقتضِبُ أوْ یهملُ ساعةً تتضافرُ الأسانیدُ والدلائلُ علی إبرازِ حسنةٍ من حسناتِ أولئك العظماءِ وینشطُ ویتحمّسُ ویسهبُ أیّما إسهابٍ ساعةً یجدُ عبارةً واحدةً تشیرُ إلی ما یظنُّ فیهِ الإساءةَ إلیهم. ولیستْ صفاتِ العالمِ المنصفِ هذه الصّفاتُ بل آنها إلی الإفتراءِ أقربُ... علی هذا الأسلوبِ یواجهُ لامّنسُ قضایا الشرقِ العربيِّ القدیمِ وفیها قضیّةُ عليِّ بن أبي طالبٍ. وعلی هذا النّحو یدرسُ محمداً وعلیّاً وأصحابهُما منْ جهةٍ وأباسفیانَ ومعاویةَ ومنْ إلیهما منْ جهةٍ ثانیةٍ، فأولئك یؤلّفونَ في أكثرِ مصنّفاتهِ موضوعاً للافتراءِ وَهؤلاءِ یؤلّفونَ موضوعاً للتمجیدِ والتّعظیمِ وهو یبالغُ في الحالتین!» (الإمام علی صوت العدالة الإنسانیّة، اثر جرج جرداق، ص ٣٧٦ تا ٣٧٨، چاپ بیروت).
[٢٦٠]- موسوعة المستشرقین، تألیف دکتر عبدالرحمن بدوی، ص ٣٤٨ و ٣٤٩، چاپ بیروت.