سورۀ شوری مکی و دارای ۵۳ آیه میباشد
سورة الشورى (مكية وهي ثلاث وخمسون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿حمٓ ١ عٓسٓقٓ ٢ كَذَٰلِكَ يُوحِيٓ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ ٱللَّهُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٣ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ ٤ تَكَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرۡنَ مِن فَوۡقِهِنَّۚ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥﴾[الشوری:۱-۵].
ترجمه: به نام خدای کامل الذات و الصفات رحمن رحیم. حاء. میم(۱) عین. سین. قاف(۲) بدینگونه خدای عزیز حکیم به سوی تو و به سوی آنان که پیش از تو بودند وحی میکند (۳) ملک او و مخصوص اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و او والا و بزرگ است(۴) نزدیک است آسمانها بشکافند از بالای خودشان، و فرشتگان با ستایش پروردگارشان تسبیح و تنزیه میکنند و برای کسانی که در زمین هستند آمرزش میطلبند آگاه باش که خدا خود آمرزندۀ رحیم است(۵).
نکات: معانی و مقاصد متعدده برای حاء، میم ..... ذکر کردهاند، ولی چنان که ما در فواتح سور دیگر ذکر کردیم حروف مفرده برای معنی وضع نشدهاند بلکه وجود و ذکر اینها برای ترکیب است. و مقصود از ﴿كَذَٰلِكَ...﴾این است که چنانکه این سوره را وحی کردیم، وحی ما به سوی تو و سایر انبیاء چنین بوده است. و در معنی ﴿مِن فَوۡقِهِنَّ﴾اختلاف شده یکی گفته شکاف آسمانها از بالا شروع خواهد شد دیگری گفته ﴿مِن فَوۡقِهِنَّ﴾مقصود «من أمر فوقهن»که مضافی مقدر باشد و دیگری گفته یعنی «من فوق الأرضین»، ولی جملۀ ﴿تَكَادُ﴾دلالت دارد به قرب قیامت. و نزول این آیه برای تهویل و تهدید است یعنی نزدیک شده که آسمانها شکافته شود از کروات بالا تا برسد به پایین یعنی انفطار و انشقاق از بالا شروع خواهد شد. نعوذ بالله.
﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيۡهِمۡ وَمَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِوَكِيلٖ ٦ وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا لِّتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا وَتُنذِرَ يَوۡمَ ٱلۡجَمۡعِ لَا رَيۡبَ فِيهِۚ فَرِيقٞ فِي ٱلۡجَنَّةِ وَفَرِيقٞ فِي ٱلسَّعِيرِ ٧ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَهُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن يُدۡخِلُ مَن يَشَآءُ فِي رَحۡمَتِهِۦۚ وَٱلظَّٰلِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ ٨﴾[الشوری:۶-۸].
ترجمه: و آنان که غیر خدا و پائینتر از او را سرپرستانی گرفتهاند خدا بر ایشان نگهبان است و تو بر ایشان کارگذار نیستی(۶) و بدینگونه قرآن عربی را به سوی تو وحی کردیم تا مردم امّ القُری و کسانی را که اطراف آن هستند بترسانی از روز اجتماعی که در آن شکی نیست. گروهی در بهشت و گروهی در آتش سوزانند(۷) و اگر خدا میخواست ایشان را یک امت قرار داده بود ولیکن هرکه را بخواهد در رحمت خود داخل میگرداند وبرای ستمگران نه سرپرستی و نه یاوری است(۸).
نکات: ﴿أَوۡلِيَآءَ﴾جمع ولی میباشد، «ولي» به معنی دوست آمده و به معنی سرپرست نیز آمده است، ولی در این آیات به قرینۀ کلام باید سرپرست تکوینی باشد زیرا آنچه موجب کفر و شرک مشرکین بوده آنکه غیر از خدا را نیز ولیِّ امور و سرپرست تکوینی خود میدانستند و اگر غیرخدا را دوست میگرفتند اشکالی که موجب کفر ایشان باشد نبود و به اضافه خدا نفی وکالت و کارگذاری از رسول خود کرده و رسول خداصوکیل تکوینی ایشان نمیشد اما اگر وکیل شرعی و یا متعارفی و یا دوست بود که نفی آن لازم نبود. پس به قرینۀ کلام در این آیه و آیات بعد، خدا اتّخاذ «ولیِّ» أمور تکوینی را نفی کرده و کفر دانسته است.
﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۖ فَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡوَلِيُّ وَهُوَ يُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٩ وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبِّي عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ ١٠﴾[الشوری: ۹-۱۰]
ترجمه: آیا غیر او را سرپرستانی گرفتند پس الله فقط ولی است و اوست که زنده میکند مردگان را و او بر هرچیزی تواناست(۹) و آنچه در آن اختلاف کردید پس حکم آن مربوط به خدا و مخصوص اوست، این است خدای کامل الذات پروردگار من، تنها بر او توکل کرده و به سوی او بازگشت میکنم(۱۰).
نکات: جملۀ: ﴿ٱللَّهُ هُوَ ٱلۡوَلِيُّ...﴾تاآخر دلالت دارد بر اینکه ولایت و سرپرست تکوینی مخصوص خداست به دلیل اینکه او بر هرچیزی تواناست و ولی باید «محیی موتی وقدیر علی كل شئ»باشد. و جملۀ: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ﴾دلالت دارد که در هرمسئله که مورد اختلاف باشد باید به خدا و کتاب او رجوع کنند برای رفع اختلاف. متأسفانه مسلمین به این قاعده عمل نکرده و هزاران اختلاف ایجاد کردهاند.
﴿فَاطِرُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ جَعَلَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَمِنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ أَزۡوَٰجٗا يَذۡرَؤُكُمۡ فِيهِۚ لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١ لَهُۥ مَقَالِيدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُۚ إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ١٢﴾[الشوری:۱۱-۱۲].
ترجمه: خدایی که هستی ده آسمانها و زمین است برای شما از جنس خودتان جفتها قرار داد واز چهار پایان جفتهایی قرار داد. که در جعل ازواج، شما را بسیار میگرداند، مانند او چیزی نیست و اوست شنوای بینا(۱۱) مخصوص اوست کلیدهای آسمانها و زمین، برای هرکس بخواهد روزی را وسعت میدهد و تنگ میگیرد زیرا او به هر چیزی داناست(۱۲).
نکات: کاف در ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾را بعضی زائده گرفتهاند، ولی حق این است که حرف زائد در کتاب خدا نباشد و وجود کاف در اینجا بر مبالغۀ در نفی مثل دلالت دارد، چنانکه عرب میگوید: «مثلك لا یبخل یعنی»؛ وقتی که مثل تو بخل نکنند تو به طریق اولی نباید بخل کنی، و یا میگوید: «لایقال الجاهل لمثلی»، مقصود این است که وقتی به مانند من جاهل گفته نشود به خود من بطریق اولی، در اینجا مقصود این است که مانند خدا را مانندی نیست، برای خود او یقیننا مانندی نیست، و این کلام برای مبالغه است. و جملۀ: ﴿وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾دلالت دارد بر حصر این دو صفت بر خدا با اینکه مخلوق نیز سمیع و بصیر میباشد، پس مقصود حصر کمال این دو صفت است نه اصل آنها و کمال آنها بلا وسیله و آله میباشد [۷۲].
﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِۚ كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِۚ ٱللَّهُ يَجۡتَبِيٓ إِلَيۡهِ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَن يُنِيبُ ١٣ وَمَا تَفَرَّقُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۚ وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى لَّقُضِيَ بَيۡنَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ أُورِثُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُ مُرِيبٖ ١٤ فَلِذَٰلِكَ فَٱدۡعُۖ وَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡۖ وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖۖ وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡۖ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡۖ لَا حُجَّةَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ يَجۡمَعُ بَيۡنَنَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ ١٥﴾[الشوری:۱۳-۱۵].
ترجمه: خدا برای شما دینی را آئین نهاد که نوح را به آن سفارش کرده بود و نیز آن دینی که به سوی تو وحی کردیم و آن دینی که ابراهیم و موسی و عیسی را به آن سفارش کردیم که آن دین را برپا دارید و در آن تفرقه نیفکنید، گران است بر مشرکین آنچه را به آن دعوت میکنید، خدا به خود اختصاص میدهد هرکه را بخواهد و به سوی خود هدایت میکند هرکه به او برگردد(۱۳) و پراکنده نشدند مگر پس از علم و دانشی که برای ایشان آمد برای ستمگری میان خودشان، و اگر نبود فرمانی که از جانب پروردگارت قبلا بیان شده (که) تا مدت معینی (مهلت دارند)، بین ایشان حکم میشد، و به راستی آنان که کتاب آسمانی را پس از انبیا ارث بردهاند در شکی تهمتآور میباشند(۱۴) پس برای وحدت کلمه دعوت نما، و استقامت کن چنانکه مأموری، و آراء ایشان را پیروی مکن و بگو ایمان آوردهام به هر کتابی که خدا نازل کرده، و مأمورم که میان شما عدالت کنم، خدا پروردگار ما و پروردگار شماست، اعمال ما خاص ما و اعمال شما خاص شما، خصومت و حجتی بین ما و شما نیست، خدا بین ما را جمع میکند و بازگشت به سوی اوست(۱۵).
نکات: جملۀ: ﴿شَرَعَ لَكُم...﴾دلالت دارد که دین اسلام دین تمام انبیاء بوده و شارع آن خداست، و جملۀ: ﴿وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِۚ كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِ﴾دلالت دارد که دین اسلام دین وحدت است و چیزی بدتر از تفرقه نیست و مشرکین از اتحاد اسلام و وحدت اسلام خائفند. و جملۀ: ﴿إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡ﴾، دلالت دارد که طرفداران تفرقه دانشمندانند و همه متوجه میباشند ولی جور و حسد باعث شده که به تفرقه چنگ زده و از دین دور شدهاند. و اسم اشارۀ ﴿فَلِذَٰلِكَ فَٱدۡعُ﴾اشاره به وقوع تفرقه یعنی برای همین که تفرقه آمده تو به وحدت دعوت نما. و ﴿لَا حُجَّةَ﴾یعنی؛ «ولا حجة نافعة».
در اینجا به آیۀ ۲۱۳ سورۀ بقره مراجعه شود.
﴿وَٱلَّذِينَ يُحَآجُّونَ فِي ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ٱسۡتُجِيبَ لَهُۥ حُجَّتُهُمۡ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَعَلَيۡهِمۡ غَضَبٞ وَلَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٌ ١٦ ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِيزَانَۗ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِيبٞ ١٧ يَسۡتَعۡجِلُ بِهَا ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِهَاۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مُشۡفِقُونَ مِنۡهَا وَيَعۡلَمُونَ أَنَّهَا ٱلۡحَقُّۗ أَلَآ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُمَارُونَ فِي ٱلسَّاعَةِ لَفِي ضَلَٰلِۢ بَعِيدٍ ١٨ ٱللَّهُ لَطِيفُۢ بِعِبَادِهِۦ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡعَزِيزُ ١٩﴾[الشوری:۱۶-۱۹].
ترجمه: و آنان که جدل و محاجه میکنند در راه خدا پس از آن که راه خدا اجابت شده (و مردم ایمان آوردند) حجت ایشان باطل است نزد پروردگارشان و بر ایشان خشم خدا و برای ایشان است عذاب سختی(۱۶) خداست که نازل کرده این کتاب را به حق و نازل کرده میزان را، و نمیدانی که ساعت قیامت شاید نزدیک باشد(۱۷) کسانی که به آن ایمان ندارند شتاب میکنند به آن، و کسانی که ایمان آوردهاند ترسانند از آن و میدانند که آن راست است، آگاه باش آنان که دربارۀ ساعت قیامت مراء و جدال میکنند محققا در گمراهی دوری هستند (۱۸) خدا به بندگان خود لطف دارد هرکه را بخواهد روزی میدهد و اوست نیرومند عزیز(۱۹).
نکات: ﴿وَٱلَّذِينَ يُحَآجُّونَ...﴾روایت شده که دربارۀ یهودیان نازل شده که میگفتند: دین ما و پیامبر ما مورد اتفاق طرفین است، هم ما قبول داریم و هم مسلمین، ولی دین اسلام مورد اتفاق نیست، باید اولاً: در جواب ایشان گفته شود اگر قرآن نباشد دین شما را با آن همه خرافات ما نمیپذیریم، آن دین و آن خرافاتش مورد اتفاق و قبول ما نیست. و ثانیاً: وقتی حجت الهی آمد و مردم پذیرفتند و ندای الهی را لبیک گفتند، دلیلهای خلقی ناچیز و در جنب آن بیارزش است. و جملۀ: ﴿أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِيزَانَ﴾، دلالت دارد که قرآن و میزان یک چیز است اگر عطف خاص بر عام باشد، بنابراین قرآن میزان و مقیاس و معیار امور دینی است از طرف خدا که هرچه موافق این میزان باشد صحیح است و هر چه نباشد باطل است، ولی مسلمان به این میزان باید آشنا شود تا بتواند مطالب دینی را با آن بسنجد و میزان کند. متأسفانه مسلمین به میزان إلهی و مقیاس دین خود آشنا نیستند و بلکه عقائد و اعمالشان ضد قرآن است [۷۳]، ولی ظاهر عطف این است که معطوف غیراز معطوف علیه میباشد. و ممکن است بگوئیم الف و لام ﴿ٱلۡكِتَٰبَ﴾اشاره به قرآن است و همچنین الف و لام وَٱلۡمِيزَانَ﴾، بنابراین الکتاب و المیزان هر دو یک چیز است.
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ نَزِدۡ لَهُۥ فِي حَرۡثِهِۦۖ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلدُّنۡيَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ ٢٠ أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ وَلَوۡلَا كَلِمَةُ ٱلۡفَصۡلِ لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡۗ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٢١ تَرَى ٱلظَّٰلِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا كَسَبُواْ وَهُوَ وَاقِعُۢ بِهِمۡۗ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فِي رَوۡضَاتِ ٱلۡجَنَّاتِۖ لَهُم مَّا يَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمۡۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡكَبِيرُ ٢٢﴾[الشوری:۲۰-۲۲].
ترجمه: هرکس زراعت و کشت آخرت را خواهد ما در کشت او بیفزاییم و هرکس کشت دنیا را خواهد از دنیا به او بدهیم و برای او در آخرت نصیبی نباشد (۲۰) آیا برای مشرکان شریکانی هست که برای ایشان آئین و کیشی آورند که خدا به آن اجازه نداده و اگر کلمۀ الفصل (مبنی برمهلت و تأخیرقیامت) نبود بین ایشان حکم میشد و محققاً برای ستمگران عذابی دردناکاست(۲۱) میبینی ستمگران را که هراسانند از آنچه کردهاند و آنچه کردهاند به ایشان خواهد رسید. و آنان که ایمان آورده و عملهای شایسته کرده در باغهای بهشتند، هر چه بخواهند برایشان نزد پروردگارشان فراهم است. این است همان کرم بزرگ(۲۲).
نکات: ﴿يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾را مقدم داشته برای اهمیت آن و فرق گذاشته بین دنیاخواهی و آخرت خواهی که اگر آخرت را بخواهد اولاً: برای او افزون میدهیم و این افزونی برای دنیاخواهی نیست. و ثانیاً: اگر آخرت بخواهد ممکن است دنیا را نیز داشته باشد ولی اگر دنیا بخواهد در آخرت نصیبی ندارد. و مقصود از ﴿شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ...﴾همان پیشوایانی است که مردم آنان را در جعل شرع و احکام، شریک خدا قرار داده و حکم ایشان را میپذیرند. و بدتر از اینها این است که به بندهای از بندگان خدا، شریک القرآن خطاب میکنند.
﴿ذَٰلِكَ ٱلَّذِي يُبَشِّرُ ٱللَّهُ عِبَادَهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِۗ قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ وَمَن يَقۡتَرِفۡ حَسَنَةٗ نَّزِدۡ لَهُۥ فِيهَا حُسۡنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ شَكُورٌ ٢٣﴾[الشوری:۲۳].
ترجمه: این است آنچه خدا به بندگان خود بشارت میدهد آنان را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند. بگو من از شما برای رسالتم مزدی نمیخواهم مگر دوستی کردن در امری که موجب قرب به سوی خداست و آنکه کار نیکی کند برای او در آن کار نیک بیافزاییم (یعنی مضاعف کنیم) زیرا خدا آمرزندۀ شکر گزار است(۲۳).
نکات: ﴿ذَٰلِكَ﴾اشاره است به وعدههایی که خدا در آیۀ قبل داده است، و برای جملۀ: ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾، معانی متعدده ذکر کردهاند اول اینکه؛ مقصود از ﴿ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾«ما یتقرب إلی الله»باشد کما هو الظاهر و این معنی را مرحوم طبرسی مقدم داشته است. دوم؛ ﴿فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾را به معنی؛ ذی القربی بدانیم یعنی؛ صاحب قرابت و خویشی و این برخلاف ظاهر است، زیرا ﴿فِي﴾بمعنی ذی در هیچ جا نیامده. و اگر مقصود از ﴿فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾؛ فی ذی القربی به حذف ذی باشد یعنی در مورد خویشان و عترت من نیکی و مودت کنید ولی حذف ذی بر خلاف اصل است. سوم ﴿فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾یعنی؛ فی قرابتی و چون خطاب به مشرکین است این معنی بعید نیست، یعنی ای مشرکین من از شما مزد نمیخواهم جز اینکه خویشی مرا با خود ملاحظه نموده، و از این جهت دوستی مرا منظور دارید و از نزاع و خصومت با من دست بردارید. زیرا رسول خداصبا تمام قریش و مشرکین به لحاظ آباء و اجداد، خویشی داشت، پس این معنی را که ابن عباس و بسیاری از مفسرین نمودهاند میتوان پذیرفت، و به علاوه این سوره در مکه نازل شده و آن وقت رسول خداصعترتی نداشت که معنی دوم مقصود باشد،. و مخفی نماند ما مودت عترت و خویشان مؤمن رسول خداصرا واجب میدانیم به دلیلهای دیگری از روایات و آیات، اما بحث این است که از این آیه استفاده نمیشود، خدا در آیه ۷۱ سوره توبه فرموده: ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ﴾ [۷۴]، و البته عترت و اهل بیت رسول فرد کامل مؤمنین میباشند، و محبت و مودت ایشان بر هرمسلمانی لازم است، و رسول خداصفرموده: «أَلاَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَكْمِلَ الْإِيمَانُِ» [۷۵]، ولی خطاب به مشرکین و گفتن این که من از رسالتم مزد نمیخواهم مگر دوست با عترتم صحیح نیست زیرا مشرکین رسالت او را قبول نداشتند، به اضافه در زمان نزول این آیه، رسول خداصعترتی نداشته و به اضافه ﴿فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾را به معنی ذی القربی گرفتن بدون دلیل است.
﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗاۖ فَإِن يَشَإِ ٱللَّهُ يَخۡتِمۡ عَلَىٰ قَلۡبِكَۗ وَيَمۡحُ ٱللَّهُ ٱلۡبَٰطِلَ وَيُحِقُّ ٱلۡحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ٢٤ وَهُوَ ٱلَّذِي يَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَيَعۡفُواْ عَنِ ٱلسَّئَِّاتِ وَيَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ ٢٥ وَيَسۡتَجِيبُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضۡلِهِۦۚ وَٱلۡكَٰفِرُونَ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞ ٢٦﴾[الشوری:۲۴-۲۶].
ترجمه: بلکه میگویند بر خدا دروغ بسته (در ادعای رسالت) پس اگر خدا میخواست مهر میزد بر قلبت وخدا باطل را زائل و حق را با کلمات خود ثابت میدارد زیرا او به آنچه در سینهها و دلهاست عالم میباشد(۲۴) و اوست که توبه را از بندگانش میپذیرد و از بدیها عفو میکند و میداند آنچه را بجا میآورید(۲۵) و اجابت میکند کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند و از کرم خود مزد ایشان را بیافزاید، و برای کافران عذابی سخت است(۲۶).
نکات: جملۀ: ﴿فَإِن يَشَإِ ٱللَّهُ يَخۡتِمۡ عَلَىٰ قَلۡبِكَ﴾را دو معنی محتمل است:
یکی این که؛ اگر ادعای وحی و رسالت تو چنان که کفار میگویند افتراء بود خدا میتوانست مهر بزند بر قلبت که دیگر نتوانی چنین جملاتی مانند قرآن اظهار کنی و ظاهر هم همین معنی است.
دوم اینکه؛ کفار تو را مفتری میخوانند و مجنون و ساحر و کذاب، پس اگر خدا میخواست چنان قلبت را حفظ میکرد که این سخنان در او اثر نکند.
و مقصود از ﴿ذَاتِ ٱلصُّدُور﴾در اینجا چون ذات بمعنی حقیقت است یعنی حقائقی که در سینه است اضافۀ مظروف به ظرف آن، یعنی عقاید و خیالات که قائم به دلها است.
﴿وَلَوۡ بَسَطَ ٱللَّهُ ٱلرِّزۡقَ لِعِبَادِهِۦ لَبَغَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٖ مَّا يَشَآءُۚ إِنَّهُۥ بِعِبَادِهِۦ خَبِيرُۢ بَصِيرٞ ٢٧ وَهُوَ ٱلَّذِي يُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ مِنۢ بَعۡدِ مَا قَنَطُواْ وَيَنشُرُ رَحۡمَتَهُۥۚ وَهُوَ ٱلۡوَلِيُّ ٱلۡحَمِيدُ ٢٨ وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَآبَّةٖۚ وَهُوَ عَلَىٰ جَمۡعِهِمۡ إِذَا يَشَآءُ قَدِيرٞ ٢٩﴾ [الشوری:۲۷-۲۹].
ترجمه: و اگر خدا روزی بندگانش را گشایش بدهد در زمین ستم کنند ولیکن نازل میکند به اندازهای که بخواهد زیرا او به بندگان خود آگاه و بیناست (۲۷) و اوست که باران مفید را نازل میکند پساز آنکه ایشان مأیوس شدهاند و رحمت خود را منتشر میسازد و اوست سرپرست ستوده(۲۸) و از نشانههای قدرت اوست خلق آسمانها و زمین و آنچه از جنبندگان که در آن دو پراکنده نموده است و او بر جمع کردن ایشان هر وقتی که بخواهد تواناست(۲۹).
نکات: بیشتر آیات قرآن در اثبات صانع تواناست از طریق آیات خلقت او، پس معرفت خدا باید از طریق توجه به آیات قدرت او باشد. و جملۀ: ﴿وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَآبَّةٖ﴾، دلالت داردکه خدا درآسمانها وزمین یعنی در هردو جنبندگانی خلق نموده است، پس طبق این آیه در کروات بالا نیز مانند زمین جنبندگانی است و اکثر دانشمندان فیزیکی نیز بر آنند که در خارج از کرۀ زمین هم تمدنی وجود دارد، حتی تمدنهای عالیتر از تمدن اهل زمین، و کتاب مجمع البحرین از حضرت علی÷روایت کرده (البته آن حضرت هم قطعاً از رسول خداصشنیده) که فرمود: «هَذِهِ النُّجُومُ الَّتِي فِي السَّمَاءِ مَدَائِنُ مِثْلُ الْمَدَائِنِ الَّتِي فِي الْأَرْضِِ» [۷۶]، یعنی: «در این ستارگانی که در آسمانهاست شهرهایی وجود دارد مانند شهرهایی که در کرۀ زمین موجود میباشد.» و ضمیر ﴿عَلَىٰ جَمۡعِهِم﴾که ضمیر عقلا میباشد برای تغلیب است، یعنی اگر چه جنبندگان زمین و آسمان اکثرا ممکن است حیواناتی لایعقل باشند اما چون عقلاء نیز در بین ایشان هستند و لذا برای احضار ایشان در قیامت ضمیر جمع عاقل آورده است.
﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ ٣٠ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۖ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٖ ٣١ وَمِنۡ ءَايَٰتِهِ ٱلۡجَوَارِ فِي ٱلۡبَحۡرِ كَٱلۡأَعۡلَٰمِ ٣٢ إِن يَشَأۡ يُسۡكِنِ ٱلرِّيحَ فَيَظۡلَلۡنَ رَوَاكِدَ عَلَىٰ ظَهۡرِهِۦٓۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّكُلِّ صَبَّارٖ شَكُورٍ ٣٣ أَوۡ يُوبِقۡهُنَّ بِمَا كَسَبُواْ وَيَعۡفُ عَن كَثِيرٖ ٣٤ وَيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٖ ٣٥﴾[الشوری:۳۰-۳۵].
ترجمه: و هر مصیبتی که به شما برسد پس برای کارهایی است که قدرت شما آنها را کسب کرده و خدا از بسیاری عفو میکند(۳۰) و شما در زمین گریزی نتوانید و برای شما غیرخدا سرپرست و یاوری نیست(۳۱) و از جملۀ آیات او کشتیهای روان در دریا است مانند کوههای مرتفع(۳۲) اگر خدا بخواهد باد را آرام کند که آنها بر پشت آب راکد شوند حقا که در این آیاتی است برای صبرپیشگان شکرگزار(۳۳) و یا کشتینشینان را به واسطۀ آنچه کردهاند غرق کند و هلاکشان نماید و او از بسیاری میبخشد(۳۴) و تا آنان که دربارۀ آیات ما مجادله ومخاصمه میکنند بدانند که برای ایشان گریزگاهی نیست (۳۵).
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ﴾، حوادثی است که جاری میشود و یا در اثر تنبلی و بیباکی و یا در اثر عصیان بشر بلا و مصیباتی بر او وارد میشود و اگر چه عمومیت ندارد، و ممکن است بگوییم مخاطب در آیه کفار و فساقند زیرا انبیاء، اولیاء و اطفال را اگر مصیبت برسد برای کسب و عصیانشان نیست و همچنین است در جملۀ: ﴿أَوۡ يُوبِقۡهُنَّ...﴾«یوبق أهلهن»میباشد. و ﴿يَعۡلَمَ﴾منصوب است به تقدیر لام یعنی؛ «لأن یعلم».
﴿فَمَآ أُوتِيتُم مِّن شَيۡءٖ فَمَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٣٦ وَٱلَّذِينَ يَجۡتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ يَغۡفِرُونَ ٣٧ وَٱلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣٨ وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡبَغۡيُ هُمۡ يَنتَصِرُونَ ٣٩﴾[الشوری:۳۶-۳۹].
ترجمه: پس آنچه به شما داده شده کالای زندگی دنیاست و آنچه نزد خداست بهتر و پایندهتر است برای آنان که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل میکنند(۳۶) و آنان که از گناهان بزرگ و کارهای زشت اجتناب میکنند و چون به خشم آیند صرفنظر میکنند(۳۷) و آنان که پروردگار خود را اجابت کرده و نماز را برپا داشته و امرشان بین خودشان به مشورت است و از آنچه روزی ایشان نمودهایم انفاق میکنند(۳۸) و آنان که چون ستمی به ایشان رسیده نصرت جویند(۳۹).
نکات: حقتعالی اختصاص داده بهرۀ آخرت را به آنان که دارای صفات پنجگانۀ در آیات فوق باشند. ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾، دلالت دارد که امر، مشورتی است پس مسلمین باید متوجه و در مشورت امور خصوصاً امر زمامداری ساعی باشند. و مقصود از ﴿يَنتَصِرُونَ﴾این است که نصرت جویند و انتقام کشند حال اگر کسی بگوید خدا در آیات بسیاری فرموده؛ عفو بهتر است. چگونه در اینجا دستور انتقام داده؟ جواب این است که عفو در موردی خوب است و انتقام در مورد دیگر، در جایی که جانی (جنایتکار) جری خواهد شد در آنجا انتقام باید کشید و در آنجا که جانی ضعیف است و جری نمیشود بلکه طلب عفو میکند باید عفو نمود و لذا در آیۀ ذیل همین را نیک شمرده:
﴿وَجَزَٰٓؤُاْ سَيِّئَةٖ سَيِّئَةٞ مِّثۡلُهَاۖ فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ ٤٠ وَلَمَنِ ٱنتَصَرَ بَعۡدَ ظُلۡمِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَا عَلَيۡهِم مِّن سَبِيلٍ ٤١ إِنَّمَا ٱلسَّبِيلُ عَلَى ٱلَّذِينَ يَظۡلِمُونَ ٱلنَّاسَ وَيَبۡغُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٤٢ وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ ٤٣﴾[الشوری:۴۰-۴۳].
ترجمه: و جزای بدی، بدیی است به مثل آن، پس هرکه عفو نماید و اصلاح کند پس اجر و پاداشش بر عهدۀ خداست محققاً خدا دوست نمیدارد ستمگران را (۴۰) و هرکس پس از ستم بر او انتقام جوید راه تعرض علیه آنان نیست(۴۱) همانا راه تعرض علیه کسانی است که به مردم ستم میکنند و در زمین به ناحق گردنکشی نمایند آنان عذابی دردناک دارند(۴۲) و مسلم هرکه صبر کند و گذشت نماید محققا صبر و گذشت او از کارهای مطلوب است(۴۳).
نکات: ﴿وَجَزَٰٓؤُاْ سَيِّئَةٖ سَيِّئَةٞ مِّثۡلُهَا﴾دلالت دارد که در قصاص و دیات باید مثلیت مراعات شود، اگر چه جزای سیئه، سیئه نیست ولی در اینجا به مناسبت تقابل، به جزای سیئه اطلاق سیئه شده مجازا. و مقصود از عزم الأمور این است که اگر صبر و گذشت نباشد کارها لنگ میشود، پس به صبر و گذشت باید هر عاقلی عزم خود را جزم کند.
﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن وَلِيّٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَتَرَى ٱلظَّٰلِمِينَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ يَقُولُونَ هَلۡ إِلَىٰ مَرَدّٖ مِّن سَبِيلٖ ٤٤ وَتَرَىٰهُمۡ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا خَٰشِعِينَ مِنَ ٱلذُّلِّ يَنظُرُونَ مِن طَرۡفٍ خَفِيّٖۗ وَقَالَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِيهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ أَلَآ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ فِي عَذَابٖ مُّقِيمٖ ٤٥ وَمَا كَانَ لَهُم مِّنۡ أَوۡلِيَآءَ يَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِۗ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن سَبِيلٍ ٤٦﴾ [الشوری:۴۴-۴۶].
ترجمه: و کسی را که خدا به گمراهی گذارد برای او دوستی بعد از خدا نیست و ستمگران را میبینی که چون عذاب را ببینند میگویند آیا برای بازگشت راهی هست(۴۴) و ایشان را ببینی که بر دوزخ عرضه میشوند درحالی که از خواری خاضعند از گوشۀ چشم نهانی مینگرند، و آنان که ایمان آورده گویند که زیانکاران کسانیند که در روز قیامت به خودشان و کسانشان زیان وارد کردهاند، آگاه باش که ستمگران در عذاب دائماند(۴۵) و غیر از خدا برای ایشان دوستانی که یاریشان کنند نباشد و کسی را که خدا به گمراهی گذارد برای او راهی نیست (۴۶).
نکات: کلمۀ ﴿وَلِيّٖ﴾در جملۀ: ﴿مِن وَلِيّٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ﴾، اگر به معنی دوست باشد مقصود دوست نافع باشد که نفی شده و اگر به معنی سرپرست و قیم باشد آن نیز صحیح است. و مقصود از جملۀ: ﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ...﴾این است که هرکس از هدایت اعراض کند و به راه ضلالت رود خدا او را به همان ضلالتی که انتخاب کرده وامیگذارد.
﴿ٱسۡتَجِيبُواْ لِرَبِّكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۚ مَا لَكُم مِّن مَّلۡجَإٖ يَوۡمَئِذٖ وَمَا لَكُم مِّن نَّكِيرٖ ٤٧ فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظًاۖ إِنۡ عَلَيۡكَ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُۗ وَإِنَّآ إِذَآ أَذَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِنَّا رَحۡمَةٗ فَرِحَ بِهَاۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ فَإِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ كَفُورٞ ٤٨ لِّلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ يَهَبُ لِمَن يَشَآءُ إِنَٰثٗا وَيَهَبُ لِمَن يَشَآءُ ٱلذُّكُورَ ٤٩ أَوۡ يُزَوِّجُهُمۡ ذُكۡرَانٗا وَإِنَٰثٗاۖ وَيَجۡعَلُ مَن يَشَآءُ عَقِيمًاۚ إِنَّهُۥ عَلِيمٞ قَدِيرٞ ٥٠﴾[الشوری:۴۷-۵۰].
ترجمه: پروردگار خود را اجابت کنید پیش از آن که روزی بیاید که برگشتی برای آن از جانب خدا نیست، برای شما در آن روز پناهگاهی نباشد و نه شما را توانایی انکار است(۴۷) پس اگر اعراض کردند ما تو را به نگهبانی ایشان نفرستادهایم و بر عهدۀ تو نیست جز رساندن، و محققا ما وقتی از جانب خودمان رحمتی را به انسان بچشانیم شاد و غره شود، و اگر به سبب کارهایی که به قدرت خود کردهاند بدی به ایشان برسد انسان کفران پیشه خواهد بود (۴۸) مخصوص خداست ملک آسمانها و زمین آنچه بخواهد خلق میکند، به هر کس بخواهد دختران عطا کند و به هرکس بخواهد پسران(۴۹) و یا جفت میگرداند پسران و دختران را و هرکس را بخواهد نازاد قرار میدهد حقا او دانای تواناست (۵۰).
نکات: ایجاد نسل به صحت، پاکی نطفه و یا رحم و یا هردو نیست بلکه به قدرت و مشیت خداست و لذا به هرکس بخواهد دختر و یا دخترانی میدهد. حقتعالی إناث را که جمع أنثی است مقدم داشته بر ذکور که جمع ذکر است و این تقدم به جهاتی است:
اول: اینکه بفهماند به زنان که با اینکه پدر و مادر به پسر مایلند من شما را مقدم داشتم تا بدانید که کرم من بیش از والدین است و در اطاعت خدا کوتاهی نکنید.
دوم: برای اینکه ختم میکند کار خود را به عطای بهتر و آنچه موجب سرور و نشاط است.
سوم: اگر اول دختر بدهد والدین او میدانند که توانایی اعتراض ندارند پس راضی میشوند و چون بعداً پسر دهد میدانند که این عطای زیادتر از کرم الهی است.
چهارم: چون ضعف زنان زیادتر از مردان است خدا خواسته آنان را بیشتر مورد عنایت خود قرار دهد.
﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِيٌّ حَكِيمٞ ٥١ وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٥٢ صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِي لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِيرُ ٱلۡأُمُورُ ٥٣﴾[الشوری:۵۱-۵۳].
ترجمه: و در خور هیچ انسانی نبوده که خدا با او سخن گوید مگر به وحی و یا از پس پردهای و یا بفرستد فرستادهای که به اذن خدا آنچه او بخواهد وحی نماید محققاً او دانای حکیم است(۵۱) و بدینگونه به سوی تو وحی کردیم قرآنی را از فرمان خودمان، تو نمیدانستی کتاب و ایمان چیست ولیکن آن را نوری قرار دادیم که به وسیلۀ آن هدایت کنیم هرکس از بندگانمان را که بخواهیم، و محققاً تو رهنمایی میکنی به راه راست(۵۲) راه خدایی که مال او و مخصوص اوست آنچه در آسمانها و زمین است. آگاه باشید که کارها به سوی خدا باز میگردد (۵۳).
نکات: از این آیات استفاده میشود که طریق تکلم حقتعالی و وحی او به بشر بر سه قسم است: یا به الهام و رمز است و یا به ایجاد کلام و در اینجا چون متکلم خدای ناپیداست گویا پشت پردۀ غیب است. و قسم سوم اینست که قاصدی ارسال کنند مانند جبرئیل که بر محمدصنازل میشد و قسم دوم مانند ایجاد کلامی که برای موسی÷میشد. و قسم اول مانند وحی که به مادر موسی شد.
و جملۀ: ﴿مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ﴾، دلالت دارد که به طور مستمر قبل از آمدن وحی در چهل سالگی، رسول خداصبه کلی از قرآن و نزول آن بیخبر بوده است و ایمانی که باید و شاید یعنی ایمان تفصیلی به صفات خدا آن طور که محتاج به نقل و وحی است نداشته، زیرا صفات خدا دو قسم است بعضی را به عقل عادی میتوان اذعان نمود، ولی بعضی دیگر از صفات احتیاج به بیان دارد، زیرا ذات و صفات خدا را نمیداند ُجز خدا: «لَا یَعْلَمُ مَنْ هُوَ إِلَّا هُوَ وَلَا یَعلَمُ كَیفَ هُوَ إِلَّا هُوَ». و همچنین ایمان به ملائکه، رسل و احکام تفصیلی ما أنزل الله را رسول خداصنداشته است، اگر چه ایمان اجمالی داشته باشد. و الف و لام الإیمان اشاره به همین ایمان معهودی است که در قرآن بیان شده تفصیلا.
و ﴿نَّهۡدِي بِهِۦ﴾دلالت دارد که هدایت خدا با قرآن است یعنی خدا همۀ مردم حتی ائمه را به وسیلۀ قرآن هدایت میکند، چنانکه خود ائمه نیز در کلماتشان این معنی را بیان فرمودهاند، مثلا حضرت سجاد در ضمن دعاهای خود در صحیفۀ سجادیه میفرماید: «وَجَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِي مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَالْـجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ، وَشِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهمِ التَّصْدِيقِ إِلَى اسْتِمَاعِه، وَعَلَمَ نَجَاةٍ لَا يَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ، وَلَا تَنَالُ أَيْدِي الْـهَلَكَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِه، فَاجْعَلْنَا مِمَّنْ يَرْعَاهُ حَقَّ رِعَايَتِهِ، وَيَدِينُ لَكَ بِاعْتِقَادِ التَّسْلِيمِ لِمُحْكَمِ آيَاتِهِ، وَيَفْزَعُ إِلَى الْإِقْرَارِ بِمُتَشَابِهِه، وَاعْصِمْنَا بِهِ مِنْ هُوَّةِ الْكُفْرِ وَدَوَاعِي النِّفَاقِ حَتَّى يَكُونَ لَنَا فِي الْقِيَامَةِ إِلَى رِضْوَانِكَ وَجِنَانِكَ قَائِدا، وَاجْعَلْنَا مِمَّنْ يَعْتَرِفُ بِأَنَّهُ مِنْ عِنْدِكَ حَتَّى لَا يُعَارِضَنَا الشَّكُّ فِي تَصْدِيقِه، وَاجْعَلْنَا مِمَّنْ يَعْتَصِمُ بِحَبْلِهِ، وَيَأْوِي مِنَ الْـمُتَشَابِهَاتِ إِلَى حِرْزِ مَعْقِلِه، ِ، وَلَا يَلْتَمِسُ الْـهُدَى فِي غَيْرِهِ، اللَّهُمَّ وَكَمَا نَصَبْتَ بِهِ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَلَمَ الدَّلَالَةِ عَلَيْكَ وَاجْعَلِ الْقُرْآنَ وَسِيلَةً لَنَا إِلَى أَشْرَفِ مَنَازِلِ الْكَرَامَةِ وَسَبَباً نُجْزَى بِهِ النَّجَاةَ فِي عَرْصَةِ الْقِيَامَة».
یعنی: «خدایا تو قرآن را نوری قرار دادی که ما با پیروی آن ازظلمت گمراهی و جهالت هدایت مییابیم، و شفا قرار دادی برای کسی که به فهم تصدیق برای شنیدنش ساکت شده و علم نجات و رستگاری است که گمراه نمیکند کسی را که قصد روش آن کند و هرکس به دستاویز عصمت آن بیاویزد مهالک به وی نرسد، پس ما را از کسانی قرار داده که آن را کاملاً رعایت میکنند و به اعتقاد بر تسلیم در مقابل آیات محکمش تو را اطاعت میکنند، خدایا به وسیلۀ قرآن ما را از قعر کفر و دواعی نفاق نگهدار تا آنکه روز قیامت ما را به رضوان و بهشت کشاننده باشد، خدایا ما را قرار ده از کسانی که معترفند قرآن از نزد توست تا در تصدیق آن دچار شک نشویم و ما را از کسانی قرار ده که به ریسمان قرآن چنگ میزنند و از متشابهاتش به پنگاهگاه محکمش پناه میبرند و در غیر قرآن هدایت را طلب نمیکنند، خدایا تو به وسیلۀ قرآن محمد را نشانهای برای دلالت بر خودت نصب نمودی، خدایا قرا بده قرآن را وسیلۀ رسیدن ما به شریفترین منازل ارجمند و سببی که به آن در عرصۀ قیامت نجات را جزا داده شویم [۷۷].» به هرحال هدایت فقط هدایت خدا است و پیامبر و ائمه در کلمات خود مکرر این مطلبرا بیانکردهاند. رجوع شود به نهج البلاغه و سایرکلمات أئمه دراینمورد. اگرچه با صراحت آیات قرآن در این مورد نیازی به ذکر آن کلمات نیست.
[۷۲] صحیح آن است که گفته شود: خداوند متعال شنوا است با قوه شنوایی که شایسته و سزاوار جلال و عظمت او تعالی میباشد. و چنانکه بیناست با قوه بینایی که شایسته و سزاوار او تعالی میباشد. ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ١١﴾: «هیچ چیز همانند او نیست و او شنوای بیناست.» حافظ ابن قیم میگوید: «خداوند متعال شنوا و بیناست؛ قوهی شنوایی و بینایی دارد؛ میشنود و میبیند و در قوهی شنوایی و بینایی چیزی مانند او نیست.» و حافظ ابن کثیر میگوید: «چون کتاب الله و اخبار صحیح در اثبات شنیدن و دیدن و چشم و وجه و علم و قوت و قدرت و عظمت و مشیت و اراده و قول و کلام و رضایت و خشم و حب و بغض و خوشحالی و خندیدن وارد شده است اعتقاد به حقیقت آنها واجب است بدون اینکه چیزی از این صفات را به صفات مخلوقات تشبیه کنیم؛ و به همان مقدار که الله سبحانه وتعالى و رسولش صدر این زمینه بیان داشتهاند اکتفا کنیم و چیزی بر آن نیفزاییم و برای آنها کیفیت قائل نشویم و به تشبیه و تحریف و تبدیل و تغییر و و ازاله لفظ از آنچه در میان عرب معروف است و بیان معانی جز آن، روی نیاوریم.» [مُصحح] [۷۳] منظور این است که بسیاری از مسلمانان در عقاید و رفتار خود با حق مخالفت میکنند. [۷۴] «و مردان مؤمن و زنان با ایمان بعضی از ایشان دوستان بعض دیگرند.» [التوبة: ۷۱]. [۷۵] «بدانید که هرکس بر محبت آل محمد بمیرد، چنان مرده که مومنی کامل الایمان میباشد.» بخشی از حدیث طولانی که ثعلبی نیشابوری در الکشف والبیان (۸/۳۱۴) و زمخشـری از وی در الکشَّاف (۴/۲۲۰) تخریج کرده است. و حافظ ابن حجر در «الکافی الشاف فی تخریج أحادیث الکشاف» (الـمطبوع فی حاشیة تفسیر الکشاف، ۴/۲۲۰) میگوید: «ثعلبی آنرا تخریج نموده و آثار وضع در آن مشهود است. و محمد و بالاتر از آن جزو أثبات هستند اما آفت آن ما بین ثعلبی و محمد میباشد.» [۷۶] تفسیر علی بن إبراهیم قمی (۲/۲۱۸-۲۱۹) و از او: مجلسی، بحار الأنوار (۵۵/۹۱). [۷۷] الصحیفة السجادیة (۱۷۶ – ۱۷۸).