سیاست الهی در معاهدۀ حدیبیه
اصحاب رسول خداصاز ممنوعیت عمره و از شرائط معاهده عصبانی و ناراضی بودند، ولی رسول خداصفرمود: به امر الهی معاهده را قبول کردم و بعد معلوم شد منافع بسیاری در این معاهده بوده:
۱- یکی از شرائط معاهده این بود که هرکس از مسلمین از مکه فرار کند رسول خداصاو را نپذیرند، این در ظاهر خوب شرطی نبود ولی در باطن بسیار مفید بود زیرا همان جوانها در مکه آزاد شدند و اسلام خود را ظاهر نمودند و همین شرط چون به نفع رسول خدا بود ابوسفیان خواستار نقض آن شد! چنان که ابو بصیر نامی فرار کرد به سوی مسلمین و قریش دو نفر مأمور فرستادند خدمت رسول خدا که او را برگردانند، رسول خداصبه او فرمود برگردد، او با آن دو نفر برگشتند چون به ذی الحلیفه رسیدند او برجست و یکی از دو مأمور را کشت و آن دیگری فرار کرد، ابو بصیر برگشت خدمت رسول خداصو عرض کرد شما به ذمۀ خود وفا کردی، رسول خداصفرمود: نه تو به هر کجا که میخواهی برو و در مدینه توقف مکن، او رفت در سر راه شام که تجار قریش رفت و آمد میکردند و در آنجا عدهای از مسلمینِ مکه که نمیتوانستند ملحق به رسول خدا شوند بر سر او جمع شدند و ابو جندل نیز از مکه به او ملحق گردید و راه تجارت را بر قریش بستند و اموال آنها تاراج کردند، قریش ناچار خدمت رسول خداصمأمور فرستادند که این شرط را از معاهده ابطال کن [۱۱۱]و به تدریج آن شرائطی که در نظر مسلمین بد میآمد نقض شد و معلوم شد بر ضرر کفار بوده است.
۲- چون رسول خداصاز حدیبیه مراجعت کرد در کُراع الغمیم که طرف مدینه بودند آیۀ: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا...﴾نازل شد و خدا غزوۀ حدبیبه را فتح مبین خواند، ممکن است خود غزوه واقعا فتح مبین باشد و یا این قضیه باعث فتح مکه شد که فتح مکه فتح مبین باشد، زیرا این قضیه باعث شد اسلام در مکه آزاد شود و هرکس به آزادی وارد اسلام شود و سدّی که مانع بود برطرف گردید و هرکس میتوانست به آزادی فکر کند و محاسن اسلام را بسنجد و شمشیرها کنار رود و عصبیت خاموش گردد و عقلها در اصول دین جدید به کار افتد و لذا طولی نکشید همان کسانی که به صلح بدبین بودند خوشبین شدند زیرا مردم ایمن شدند و اسلحهها بر کنار رفت و مردم یکدیگر را ملاقات کردند و هرکس صاحب عقل بود متوجه اسلام و وارد آن شد و دو سال بعد معلوم گردید که به قدر بیست سال قبل از این دو سال، مردم وارد اسلام گشتند! به دلیل اینکه در فتح حدیبیه لشکر اسلام هزار و چهار صد نفر بودند ولی در فتح مکه ده هزار نفر بلکه بیشتر شدند و اینها بهترین دلیل است بر نبوت محمد صو اینکه قرآن وحی است. از خدا میخواهیم که برای مسلمین و موحدین زمان ما نیز چنین آزادی به وجود آید زیرا اهل قرآن و موحدین در غربت شدید بسر میبرند.
﴿وَمَن لَّمۡ يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ فَإِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ سَعِيرٗا ١٣ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ يَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ١٤ سَيَقُولُ ٱلۡمُخَلَّفُونَ إِذَا ٱنطَلَقۡتُمۡ إِلَىٰ مَغَانِمَ لِتَأۡخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعۡكُمۡۖ يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُواْ كَلَٰمَ ٱللَّهِۚ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا كَذَٰلِكُمۡ قَالَ ٱللَّهُ مِن قَبۡلُۖ فَسَيَقُولُونَ بَلۡ تَحۡسُدُونَنَاۚ بَلۡ كَانُواْ لَا يَفۡقَهُونَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٥﴾[الفتح:۱۳-۱۵].
ترجمه: و هرکس ایمان به خدا و رسول او نیاورده باشد پس محققا بداند که ما برای کافران آتشی سوزان مهیا کردهایم(۱۳) و خاصِّ خداست ملک آسمانها و زمین هرکه را خواهد میآمرزد و هرکه را خواهد عذاب میکند وخدا آمرزندۀ رحیم است(۱۴) به زودی متخلفین از جهاد وقتی که برای أخذ غنائم به سوی محل غنائم بروید، میگویند: بگذارید ما هم در پی شما بیائیم میخواهند کلام خدا را تغییر دهند، بگو هرگز در پی ما نخواهید آمد چنین فرموده خدا از پیش پس خواهند گفت: بلکه به ما حسد میورزید (نه) بلکه نمیفهمند جز اندکی (۱۵).
نکات: آیات فوق راجع به کسانی است که در غزوۀ حدیبیه شرکت نکردند و چون رسولخداصبه مدینه برگشت، پس از بیست روز مأمور شد برای غزوۀ خیبر، آنان دیدند رسولخداصدر حدیبیه پیروز شد و در خیبر برای یهود ثروت و غنائم بسیاری است پیشنهاد کردند که شرکت کنند، رسول خداصمیدانست که ایشان از صدق دل سخن نمیگویند. و لذا این آیات در جواب ایشان آمده که اینان در شرکت غنایم موفق نخواهند شد.
و اما جنگ خیبر پس در آیۀ ۱۸-۱۹ این سوره به آن اشاره شده که فرمود: ﴿وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا﴾ [۱۱۲]، و خیبر هفت قلعۀ محکم از یهود بود به نام ناعم و قموص و کتیبه و شق و نطاه و وطیح و سلالم، رسول خداصاصحاب را اعلام نمود و با هزار و چهار صد تن حرکت کردند، روزی مردم خیبر برای زراعت و کارهای دیگر بیلها و زنبیلها به دست گرفته از قلاع خود خارج شدند دیدند لشکر اسلام در اطراف ایشان پره زدهاند، فریاد زدند و یکدیگر را خبر کردند و به حصارها متحصن شدند، رسول خداصبه دیدن بیل و کلنگ فال نیک زد و فرمود: «اللّهُ أَكْبَر، خَرِبَت خَيْبَر»، از آن طرف یهودیان زن و فرزند و آذوقه را در حصارهای دیگر نهاده و مردان جنگی در قلعۀ نطاه جمع شدند، اصحاب رسول حمله کرده و بعضی از قلاع ایشان را فتح کردند تا رسیدند به قلعۀ قموص و آن سخت محکم بود و خود رسول را درد شقیقۀ سختی عارض شده بود که نمیتوانست به میدان بیاید لاجرم هر روز یک تن از اصحاب عَلَم بگرفت و حمله مینمودند ولی نتوانستند قلعۀ قموص را فتح کنند، رسول خداصفرمود: پرچم را فردا به مردی دهم که کرار غیر فرار است، دوست میدارد خدا و رسول را و خدا و رسول او را دوست میدارند و خدای تعالی خیبر را به دست او فتح خواهد کرد. روز دیگر اصحاب جمع شدند و همگی آرزو داشتند که پرچم به دست او داده شود و مصداق فرمودۀ رسول خداصگردد. رسولخداصفرمود: علی کجا است؟ عرض کردند: درد چشمی عارض او شده که نیروی حرکت ندارد، فرمود: احضارش کنید، سلمه بن اکوع دست علی را گرفت و نزد رسول خداصآورد، حضرت سر او را به زانو نهاد و از آب دهان مبارکش به چشمان او مالید که همان وقت دردش خوب شد، پس پرچم را به دست او داد و در حق او دعا کرد: «اللَّهُمَّ اكْفِهِ الْـحَرَّ وَالْبَرْد» [۱۱۳]، که دیگر علی÷از گرما و سرما متأثر نمیشد. به هرحال علی÷هروله کنان حرکت کرد تا پای حصار قموص، مرحب به عادت هر روز از حصار بیرون آمد و مانند پلنگ دمنده به میدان آمد و رجز خواند:
قد علمت خیبر أنی مرحب
شاکی السلاح بطل مجرب
علی÷مانند شیر جلو او در آمد و فرمود:
أنا الذی سمتنی أمی حیدرة
ضرغام آجام و لیس قسورة
پس مرحب پیشدستی کرد که زخمی بر آن جناب بزند علی او را مجال نداد و ذوالفقار را چنان بر سرش کوفت که بر خاک هلاکت افتاد و از پس او ربیع بن ابی الحقیق و عنتر خیبری و مره و یاسر و امثال اینها که از شجاعان یهود بودند به قتل رسیدند، یهودیان فرار کرده و به چالاکی در قلعه رفته و دروازه را بستند علی به پای قلعه آمد و در قلعه را گرفت و چنان تکان داد که از جا کنده شد و به قلعه لرزشی افتاد که صفیه دختر حی بن أخطب از بالای تخت خود به زیر افتاد و جراحتی در چهرۀ او پدید آمد!! حضرت حمله کرد تا قلعه را فتح نمود، و فتح خیبر در سال ۷ هجرت بود.
﴿قُل لِّلۡمُخَلَّفِينَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ سَتُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ قَوۡمٍ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ تُقَٰتِلُونَهُمۡ أَوۡ يُسۡلِمُونَۖ فَإِن تُطِيعُواْ يُؤۡتِكُمُ ٱللَّهُ أَجۡرًا حَسَنٗاۖ وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ كَمَا تَوَلَّيۡتُم مِّن قَبۡلُ يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا ١٦ لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِيضِ حَرَجٞۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَمَن يَتَوَلَّ يُعَذِّبۡهُ عَذَابًا أَلِيمٗا ١٧﴾[الفتح:۱۶-۱۷].
ترجمه: به متخلفین از اعراب بگو به زودی دعوت خواهید شد به سوی گروهی که صلابت شدید دارند برای اینکه با آنان قتال کنید و یا مسلمان شوند پس اگر اطاعت کنید خدا شما را اجر نیک میدهد و اگر اعراض کنید چنانکه از پیش اعراض کردید خدا عذاب کند شما را عذابی دردناک(۱۶) بر کور باکی نیست و بر لنگ باکی نیست و بر بیمار باکی نیست و هرکس خدا و رسول او را اطاعت کند خدا او را به بهشتهایی داخل کند که از زیر آن نهرها جاری است و هرکس اعراض کند خدا او را عذاب دردناک نماید(۱۷).
نکات: دربارۀ ﴿قَوۡمٍ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ﴾اختلاف است، ممکن است گفته شود مقصود از آن هوازن و ثقیف میباشد که در غزوۀ حنین قیام کردند و یا مسیلمۀ کذاب، یا فارس و روم و یا تمام اینها باشند. و مقصود از نفی حرج در آیه، تکلیف جهاد است، زیرا کور، لنگ و بیمار مکلف و مأمور به جهاد نیستند و همچنین است هر مرضی که مانع از جهاد باشد، و اما بیدستی مانع نیست زیرا میتواند برای مجاهدین کشیک بکشد و دیدهبان باشد و همچنین لال میتواند حمله کند.
﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨ وَمَغَانِمَ كَثِيرَةٗ يَأۡخُذُونَهَاۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٩ وَعَدَكُمُ ٱللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةٗ تَأۡخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمۡ هَٰذِهِۦ وَكَفَّ أَيۡدِيَ ٱلنَّاسِ عَنكُمۡ وَلِتَكُونَ ءَايَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ وَيَهۡدِيَكُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا ٢٠﴾[الفتح:۱۸-۲۰].
ترجمه: محقق است که خدا خشنود گردید از مؤمنین وقتی که با تو زیر آن درخت بیعت کردند پس دانست آنچه در دلشان بود پس بر ایشان آرامی دل را نازل نمود و فتح نزدیکی پاداششان داد(۱۸) با غنیمتهای بسیاری که آن را دریافت میکنند و خدا عزیز و حکیم بوده است(۱۹) و خدا غنیمتهای بسیاری را به شما وعده داده که دریافت میکنید آنها را، و این (غنائم خیبر) را برای شما پیش انداخت. ودستهای مردم را ازشما بازداشت تااینکه برای مؤمنان نشانهای باشد و تا شما را به راهی راست هدایت نماید(۲۰).
نکات: خدای تعالی در این آیات اظهار خشنودی کرده از مؤمنین و کسانی که با رسولخداصبودند و هزار و چهار صد نفری که با رسول خداصبیعت کردند حتی رسول خداصیک دست خود را به دست دیگر زد به عنوان بیعت عثمان که در مکه بود و قریش او را محبوس داشته بودند. و معنی خشنودی این است که توفیق ثواب و استقامت ایمانی به ایشان دهد و به اضافه بهشت را به ایشان وعده داده [۱۱۴]، میتوان گفت: آنان اهل بهشتند و مؤمن از دنیا رفتند زیرا خدای عالم به غیب و آشکار و آیندۀ بندگان اگر به قومی وعدۀ بهشت داد نمیتوان ایشان را بیدین و کافر شمرد. بنابراین اخباری که از طریق غالیان شیعه جعل شده که اصحاب رسول خداصهمه مرتد شدند مگر سه نفر یقیناً مجعول و بیاعتبار و ضد آیات قرآن است و مخفی نماند که تا آخر این سوره تماماً مدح همین اصحاب است.
﴿وَأُخۡرَىٰ لَمۡ تَقۡدِرُواْ عَلَيۡهَا قَدۡ أَحَاطَ ٱللَّهُ بِهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٗا ٢١ وَلَوۡ قَٰتَلَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوَلَّوُاْ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا يَجِدُونَ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا ٢٢ سُنَّةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗا ٢٣ وَهُوَ ٱلَّذِي كَفَّ أَيۡدِيَهُمۡ عَنكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ عَنۡهُم بِبَطۡنِ مَكَّةَ مِنۢ بَعۡدِ أَنۡ أَظۡفَرَكُمۡ عَلَيۡهِمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرًا ٢٤﴾
[الفتح:۲۱-۲۴].
ترجمه: و غنیمتها و فواید دیگری که هنوز به آنها دست نیافتهاید وخدا به آنها احاطه دارد و خدا بر هر چیزی تواناست(۲۱) و اگر آن کسان که کافر شدند با شما قتال میکردند محققا پشت میکردند سپس نمییافتند دوستی و نه یاوری (۲۲) روشی است که خدا برقرار نموده که از پیش بگذشت (در امتهای پیش) و هرگز برای روش خدا تغییری نمییابی(۲۳) و اوست که بازداشت دستهای ایشان را از شما و دستهای شما را از ایشان در وادی مکه، پس از آنکه شما را بر ایشان ظفر داد و خدا به آن چه میکنید بیناست(۲۴).
نکات: مقصود از ﴿وَأُخۡرَىٰ لَمۡ تَقۡدِرُواْ عَلَيۡهَا﴾، اگر از غنائم کثیره مقصود غنائم خیبر و وادی القری و فدک باشد مقصود از این جمله غنائم حنین و ایران و روم و شامات و غیر اینها است. و مقصود از جملۀ: ﴿كَفَّ أَيۡدِيَهُمۡ عَنكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ عَنۡهُم بِبَطۡنِ مَكَّةَ﴾، ممکن است غزوۀ فتح مکه باشد که در میان شهر مکه واقع شده، و ممکن است مقصود از بطن وادی مکه باشد که حدیبیه است که نزدیک مکه واقع شده و خدا بازداشت طرفین جنگ را از خونریزی، و این قول بهتر است. و اما جملۀ: ﴿وَكَفَّ أَيۡدِيَ ٱلنَّاسِ عَنكُمۡ﴾، مقصود بازداشت حملۀ کفار در خیبر و حملۀ قریش است در حدیبیه و حتی حملاتی از خالد بن ولید شد ولی رعب مسلمین او را هزیمت میداد، و به روایتی هشتاد نفر بر مسلمین در حدیبیه حمله کردند و دستگیر شدند و خدا مسلمین را حفظ فرمود [۱۱۵].
﴿هُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّوكُمۡ عَنِ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡهَدۡيَ مَعۡكُوفًا أَن يَبۡلُغَ مَحِلَّهُۥۚ وَلَوۡلَا رِجَالٞ مُّؤۡمِنُونَ وَنِسَآءٞ مُّؤۡمِنَٰتٞ لَّمۡ تَعۡلَمُوهُمۡ أَن تَطَُٔوهُمۡ فَتُصِيبَكُم مِّنۡهُم مَّعَرَّةُۢ بِغَيۡرِ عِلۡمٖۖ لِّيُدۡخِلَ ٱللَّهُ فِي رَحۡمَتِهِۦ مَن يَشَآءُۚ لَوۡ تَزَيَّلُواْ لَعَذَّبۡنَا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابًا أَلِيمًا ٢٥ إِذۡ جَعَلَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَلۡزَمَهُمۡ كَلِمَةَ ٱلتَّقۡوَىٰ وَكَانُوٓاْ أَحَقَّ بِهَا وَأَهۡلَهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا ٢٦﴾[الفتح:۲۵-۲۶].
ترجمه: ایشان همان کسانیند که کافر شدند و شما را از مسجد الحرام بازداشتند و نگذاشتند قربانیها را که برای قربانگاه بسته شده بودند به جایگاه خود برسند و اگر نبود وجود مردان با ایمان و زنان با ایمان(در مکه) که شما ایشان را نمیشناختید و (درصورت حمله) ندانسته پامالشان میکردید پس نادانسته دربارۀ آنان گناهی به شما میرسید (خونشان به گردن شما میافتاد. پس اگر چنین نبود اجازۀ کارزار یافته بودید، اما نیافتید) تا خدا هر که را بخواهد داخل در رحمت خود کند. اگر از هم جدا بودند (کفارمکه از مؤمنین متمایز و جدا بودند، دراینصورت به دست شما) کافرانشان را عذاب میکردیم عذاب دردناکی(۲۵) آن دم که کافران تعصب جاهلیت در دل گرفتند پس خدا آرامش خود را بر رسول و بر مؤمنین نازل کرد و ایشان را بر کلمۀ تقوی ملزم نمود و ایشان به آن کلمه سزاوارتر بودند و اهل آن بودند و خدا همواره به هرچیزی دانا است (۲۶).
نکات: مقصود از: ﴿وَٱلۡهَدۡيَ مَعۡكُوفًا...﴾این است که این کافران در حدیبیه شما را و قربانیهایی را که برای قربانی بسته بودید از مکه و از مسجد الحرام بازداشتند. و مقصود از: ﴿وَلَوۡلَا رِجَالٞ...﴾این است که در مکه عدهای از مردان مؤمن و زنان مؤمنه در میان مشرکین بودند که از ترس ایمان خود را ظاهر نمیکردند، اگر برای حفظ وجود ایشان نبود خدا اجازۀ قتال و حمله به مکه را میداد، و اگر در مکه مؤمنین از کفار جدا بودند خدا کفار را به دست مؤمنین شکنجه میکرد. بنابراین به شهرهایی که مسلمین با کفارمحارب مخلوط میباشند و یا زنان و کودکان بیگناه درآنجا هستند، نمیتوان بمب و مواد منفجره ریخت و نباید حمله و خونریزی راه انداخت و به کفاری که سرجنگ با مسلمین ندارند نمیتوان تعرضی نمود و هیچانسانی را بیجهت نمیتوان آزار نمود. و مقصود از ﴿حَمِيَّةَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ﴾، همان اظهارات سهیل است که میگفت: بسم الله الرحمن الرحیم ننویسید و محمد رسول الله را پاک کنید، و اجازۀ ورود به مکه برای عمره نمیدادند. و مقصود از ﴿وَأَلۡزَمَهُمۡ كَلِمَةَ ٱلتَّقۡوَىٰ﴾این است که خدا مؤمنین را بر کلمۀ بسم الله و توحید و محمد رسول الله استوار ساخت و بر ایشان لازم و واجب نمود زیرا ایشان لیاقت این کلمه را داشتند. آری خدا اصحاب رسول را به ثابت بودن ایشان در تقوی توصیف نموده ولی زمان ما عدهای ایشان را سب و لعن میکنند و با این حال خود را مسلمان میدانند.
﴿لَّقَدۡ صَدَقَ ٱللَّهُ رَسُولَهُ ٱلرُّءۡيَا بِٱلۡحَقِّۖ لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمۡ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَۖ فَعَلِمَ مَا لَمۡ تَعۡلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِكَ فَتۡحٗا قَرِيبًا ٢٧ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا ٢٨ مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾[الفتح:۲۷-۲۹].
ترجمه: به یقین خدا رؤیای رسول خود را راست گرداند که البته شما داخل مسجد الحرام خواهید شد در حال أمن و امان اگر خدا بخواهد درحالی که سرهای خود را میتراشید و تقصیر میکنید و ترسی ندارید و خدا میدانست آنچه را که شما نمیدانستید و پس از این فتحی نزدیک قرار نمود(۲۷) اوست که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا اینکه بر تمام دینها آن را غالب سازد و خدا برای گواهی بس است(۲۸) محمد رسول خداست و کسانی که با اویند بر کافران سخت و بین خود مهربانند ایشان را رکوع کنان و سجده کنان میبینی و از خدا فضل و خشنودی میجویند، نشانۀ ایشان در صورتشان از اثر سجود است این است وصفشان در تورات، و (اما) وصفشان در انجیل مانند زراعتی است که شاخک خود را بیرون دهد پس آن را کمک دهد تا سخت گردد و بر ساقههایش بایستد که زارعان را به عجب آورد، تا به وجود ایشان کفار را به خشم آورد، خدا وعده داده کسانی از ایشان را که ایمان آورده و عملهای شایسته انجام دادهاند وعدۀ آمرزش و پاداش بزرگی(۲۹).
نکات: طبرسی روایت کرده که رسول خداصقبل از حرکت به سوی حدیبیه خوابی دید که مسلمین داخل مسجد الحرام شدند، و این خبر را به مسلمین داد، ایشان خوشحال گشته و خیال کردند همین سال وارد مسجد الحرام میشوند زیرا مدتی بود که مسلمین از زیارت کعبه محروم بودند و عقدهای بر دلشان بود، پس چون از حدیبیه برگشتند و داخل مکه نشدند منافقین گفتند: ما که نه تقصیر کردهایم و نه داخل مسجد الحرام شدیم، پس آیۀ ۲۷ را خدا نازل نمود و خبر داد که خبر رسول خداصو خواب او حق و صدق است و قسم خورد که ﴿لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ﴾، یعنی سال آینده [۱۱۶]و اتفاقا سال آینده همان ماه ذیقعده رسول خداصبا اصحابش با کمال وجد و شهامت به سوی مکه روان شدند و عمره بجا آوردند و چون در مسجد الحرام طواف میکردند در سال هفتم، رسول خداصفرمود شانههای خود را ظاهر سازید و شجاعانه طواف کنید زیرا تمام اهل مکه از بالای کوهها ایشان را تماشا میکردند و از شجاعت و شهامت و زرنگی اصحاب رسول در تعجب آمدند، عبدالله بن رواحه در جلو رسول شمشیر حمایل کرده بود و این رجز را میخواند:
خلوا بنی الکفار عن سبیله
قد أنزل الرحمن فی تنزیله
فی صحف تتلی علی رسوله
الیوم نضـربکم علی تأویله
تا آخر ...
و مسلمین با کمال وقار و آرامش طواف کردند و رسول خداصدر آن سفر میمونۀ عامریه دختر حارث عامری را برای خود تزویج نمود. و لا یخفی که آیۀ ۲۹ جامع تمام حروف هجا میباشد.
و خدا اصحاب رسول را به اوصافی تعریف نموده از آن جمله: ﴿أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ﴾، نقل شده که: «رَأی الرَّسُولُ أَنَّ اِتِّسَاعَ الفُتُوحِ یَقضِي بِأَنْ یَتَعَلَّمَ بَعْضُ أَصْحَابِهِ صَنْعَةَ الدَّبَّابَاتِ وَالمَجَانِیق وَالضَبُور فَأَرْسَلَ إِلی جَرْش الیَمَن اثنَینِ مِنْ أَصْحَابِهِ یَتَعَلَّمَانِها» [۱۱۷]، یعنی: «رسول خداصدید وسعت فتوحات ایجاب میکند که بعضی از صحابه به طرز کار سلاحهای جدید از قبیل دبابه و منجنیق و ضبرها آشنا و عالم باشند [۱۱۸]، از این نظر رسول خداصبرای تعلیم این قبیل سلاحهای جدید دو نفر از صحابه را به جرش که یکی از بلاد یمن بود فرستاد تا تعلیمات لازم را در این مورد ببینند.»
و رسول خداصفرمود: «عَلِّمُوا أَوْلَادَكُمُ السِّبَاحَةَ وَالرِّمَايَةَ» [۱۱۹]، یعنی: «به فرزندان خود شنا و تیراندازی بیاموزید.» و نقل شده که از انس بن مالک سؤال شد آیا شما در زمان پیامبر برای مسابقه شرطبندی میکردید؟ پاسخ داد: آری: «رَاهَنَ رَسُولُ اللهِ عَلَى فَرَسٍ لَهُ فَسَبَقَ فَسُرَّ بِذَلِكَ وَأَعْجَبَهُ» [۱۲۰]، یعنی: «رسول خداصبر اسبی که داشت شرطبندی نمود و مسابقه را برد و از پیروزیش خوشحال شد.» و نیز آمده که: «أَنَّهُ مَرَّ بِقَوْمٍ مِنَ الْأَنْصَارِ يَتَرَامَوْنَ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ص: أَنَا فِي الْحِزْبِ الَّذِي فِيهِ ابْنُ الْأَدْرَعِ فَأَمْسَكَ الْحِزْبُ الْآخَرُ وَقَالُوا لَنْ يُغْلَبَ حِزْبٌ فِيهِ رَسُولُ اللهِ ص: قَالَ ارْمُوا فَإِنِّي أَرْمِي مَعَكُمْ فَرَمَى [مَعَ] كُلِّ وَاحِدٍ رَشْقاً» [۱۲۱]، یعنی: «پیامبرصبر عدهای از انصار که مشغول تیراندازی بودند گذرش افتاد و خواست در مسابقۀ آنان شرکت کند و فرمود من با گروهی که ابن اردع در میانشان است خواهم بود، دسته مقابل از شنیدن این سخن از تیراندازی دست کشیدند و گفتند: گروهی که پیامبر در میانشان تیراندازی کند هرگز مغلوب نمیشود، برای آنکه مسابقه ادامه یابد، حضرت فرمود: تیراندازی کنید که من با هر دو گروه همکاری میکنم، پس مسابقه شروع و حضرت با هر دو دسته تیراندازی نمود.»
﴿رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾، جمع رحیم است و اصحاب رسول طوری بودند که هیچ مؤمن دیگری را نمیدید تا آن که مصافحه و معانقه مینمود، و رسول خداصفرمود: «لَا تَحْقِرَنَّ أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَإِنَّ صَغِيرَهُمْ عِنْدَ اللهِ كَبِيرٌ» [۱۲۲]، یعنی: «احدی از مسلمین را حقیر مشمرید زیرا صغیر آنان هم نزد خدا بزرگ است»، و مسلمین صدر اسلام در حق هم دعا مینمودند چنانکه حضرت سجاد در دعای ۲۷ صحیفۀ سجادیه برای مجاهدین مرزدار زمان خود فرموده: «وَاجْعَلِ الْـجَنَّةَ نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ، وَلَوِّحْ مِنْهَا لِأَبْصَارِهِمْ مَا أَعْدَدْتَ فِيهَا مِنْ مَسَاكِنِ الْـخُلْدِ وَمَنَازِلِ الْكَرَامَةِ وَالْـحُورِ الْحِسَانِ وَالْأَنْهَارِ الـْمُطَّرِدَةِ بِأَنْوَاعِ الْأَشْرِبَةِ...»تا آخر دعا و مثل زمان نبوده که به مسلمین صدر اول و به کسانی که حقایق اسلامی را بیان کنند بدگویی و طعن و لعن کنند!!
و خدا اصحاب رسول را تعریف کرده و به شاخههای سبز گل و ریحان تشبیه و تمجید نموده و آنان بودند که کفار را به غضب آوردند و دماغ گردنکشان را به خاک مالیدند و علم و پرچم توحید و اسلام را به همه جا نشر دادند، در این صورت چقدر بیانصافند غلاة شیعه که آنان را مذمت و طعن میزنند و با منافقین اعراب بادیه ایشان را اشتباه میگیرند، زیرا در همین سوره اصحاب بیعت و مهاجر و انصار را تمجید کرده و منافقین اعراب راکه میگفتند: محمد سالم بر نخواهد گشت و از آمدن به همراه رسول خداصخودداری کردند آنان را مذمت نموده، پس عاقل منصف نباید مهاجر و انصار را با منافقین اشتباه کند و نباید حساب پاکان و مؤمنین را در پای آنان حساب کند.
[۱۱۱] این بخش اخیر برگرفته از کتاب طبرسی، إعلام الورى بأعلام الهدى (ص: ۹۸) میباشد. [۱۱۲] «و فتح نزدیکی بپاداششان داد.» [الفتح: ۱۸]. [۱۱۳] «پروردگارا، در برابر گرمی و سردی او را کفایت کن (محافظت کن).» [۱۱۴] رضایت یکی از صفات الله متعال میباشد که واجب است بدان ایمان داشته و آنرا تاویل نکنیم علی رغم اینکه به عدم مشابهت میان صفات الهی و صفات مخلوقات یقین داریم: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾[الشورى: ۱۱] «هیچ چیز همانند او نیست و او شنوای بیناست.» [۱۱۵] نگا: ابن هشام، السیرة النبویة (۲/۳۱۴). و همچنین: صحیح مسلم: (۱۸۰۸)، ۳/۱۴۴۲. و سنن أبی داود (۲۶۸۸). و البانی میگوید: صحیح است. و سنن نسائی (۸۶۶۷)، ۵/۲۰۲. و سنن ترمذی (۳۲۶۴)، ۵/۱۹۸. أبو عیسى میگوید: این حدیث حَسَنٌ صَحِیح است. و مسند أحمد (۳/۱). [۱۱۶] مجلسی، بحار الأنوار (۲۰/۳۲۸). [۱۱۷] مجلسی، بحار الأنوار (۲۰/۳۲۸). [۱۱۸] دبابه نوعی از ادوات جنگی شبیه به تانک و از پوست و چوب بوده که نفراتی به داخل آن رفته و به دیوارهای قلعه حمله میکردند؛ و منجنیق که جمعش مجانیق است آلتی جنگی بوده که با آن به طرف دشمن سنگ اندازی میکردند؛ و ضبر که جمعش ضبور آمده، چوب بزرگ و چوبی که بالای آن پوست باشد بوده که سپاه در پناه و پسِ آن به قلعه نزدیک میشدند تا زیر قلعه رفته جنگ مینمودند. (برقعی) [۱۱۹] بیهقی، شعب الإیمان: ۶/۴۰۱، ح (۸۶۶۵). [۱۲۰] نوری طبرسی، مستدرک الوسائل: ۱۴/۸۱، ح (۱۶۱۴۸). [۱۲۱] ابن أَبِی جُمْهُورٍ الإحسائی، عَوَالِی اللآلی (۳/۲۶۶). و از او نوری طبرسی، مستدرک الوسائل (۱۴/۷۹). و اصل آن در مصادر اهل سنت است: ابن حبَان در صحیحش، و بیهقی در السنن الکبرى (۲۰۲۴۹)، و حاکم در الـمستدرک (۲/۹۴) از دو طریق؛ در مورد روایت اول میگوید: بر شرط مُسلم صحیح است. و ذهبی در التلخیص با وی موافقت کرده است. و در مورد روایت دوم میگوید: «این حدیث صحیح الإسناد است و شیخین آنرا تخریج نکردهاند». و ذهبی میگوید: صحیح است. [۱۲۲] ورام، مجموعة ورام (۱/۳۱). و اصل آن در مصادر اهل سنت است: دیلمی آنرا در مسند الفردوس: ۵/۳۰۲ ، ح (۸۲۵۶) از علی بن أبی طالب به صورت مرفوع و أبو عبد الرحمن سلمی از أبوبکر تخریج کرده است.