سورۀ حشر مدنی و آیات آن ۲۴ آیه میباشد
سورة الحشر (مدنية وهي أربع وعشرون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مِن دِيَٰرِهِمۡ لِأَوَّلِ ٱلۡحَشۡرِۚ مَا ظَنَنتُمۡ أَن يَخۡرُجُواْۖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمۡ حُصُونُهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَأَتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِنۡ حَيۡثُ لَمۡ يَحۡتَسِبُواْۖ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَۚ يُخۡرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيۡدِيهِمۡ وَأَيۡدِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فَٱعۡتَبِرُواْ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ ٢﴾[الحشر:۱-۲].
ترجمه: به نام خدای کامل الذات و الصفات رحمن رحیم. برای خدا تسبیح کرده آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و اوست عزیز حکیم(۱) اوست کسی که بیرون راند کسانی از اهل کتاب را که کافر شدند از خانههاشان برای نخستین کوچ دستهجمعی، گمان نمیکردید که خارج شوند و آنان هم گمان داشتند که قلعههاشان مانع ایشان از عذاب خداست، پس عذاب خدا برای ایشان آمد از جایی که گمان نمیکردند و خدا در دلهایشان ترسی چنان انداخت که خانههای خود را به دست خودشان و به دست مؤمنین خراب میکردند پس عبرت گیرید ای صاحبان بصیرت(۲).
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِينَ...﴾کفار یهود بنی النضیر میباشند که رسول خداصایشان را از مدینه بیرون راند، بعضی از ایشان به سوی خیبر و بعضی به شام رفتند، و قضیه چنان است که رسول خداصچون وارد مدینه شد با بنی النضیر مصالحه کرد بر اینکه نه علیه رسول خداصباشند در قتال او و نه له (همراه) او، و چون رسول خداصدر بدر فاتح شد ایشان گفتند او همان رسول است که وصف او در تورات آمده که پرچمش برنمیگردد، و چون در احد مسلمین فراری شدند یهودیان بنی النضیر نقض عهده کرده و کعب بن اشرف با چهل نفر سواره از یهود به مکه رفتند و با قریش هم قسم شده و عهد بستند بر اینکه با کلمۀ واحده علیه محمد باشند، و ابوسفیان نیز با چهل نفر وارد مسجد الحرام شدند و با یهودیان در پناه کعبه پیمان بستند و کعب با اصحابش برگشتند به مدینه، جبرئیل این خبر را به محمد داد و او را امر کرد به قتل کعب بن اشرف. رسول خداصروزی رفت نزد بنی النضیر که از ایشان کمک بخواهد در دیۀ دو کشتۀ از بنی عامر که هر دو را عمرو بن امیه الضمری کشته بود و بین بنی النضیر و بنی عامر معاهده و پیمانی بود، پس چون رسول خداصنزد ایشان آمد گفتند: ما به تو کمک میدهیم آنچه بخواهی، ولیکن با یکدیگر خلوت کردند و گفتند: هیچ وقت محمد را مانند چنین حالتی نخواهید دید. در حالی که رسول خداصدر کنار دیواری از خانههای ایشان نشسته بود، پس گفتند: مردی برود و سنگی بر سر او بیندازد، رسول خداصبا عدۀ کمی از اصحابش بود که خبر آسمانی از ارادۀ قوم به او رسید، حضرت برخاست و به اصحاب فرمود: شما باشید و خود به طرف مدینه برگشت، و چون برنگشت اصحاب جویا شدند، مردی از مدینه رسید و گفت من دیدم حضرت وارد مدینه شد، پس اصحاب او خدمتش رسیدند، حضرت خبر مکر ایشان را بیان کرد و محمد بن مسلمه را امر کرد به قتل کعب. محمد بن مسلمه با چهار نفر دیگر به طرف قلعۀ بنی النضیر رفتند، و رسول خداصنیز در کمین ایشان در محلی نشست، پس محمد بن مسلمه با رفقایش نزدیک قصر کعب رفتند و رفقایش را در محلی نشانید و خود نزد دیوار کعب آمد و ندا کرد یا کعب، او بیدار شد و گفت: کیستی؟ گفت: من محمد بن مسلمه برادر توام (برادر رضاعی او بوده) آمدهام دراهمی از تو قرض گیرم زیرا محمد از ما صدقه میخواهد و ما درهمی نداریم، کعب گفت: من قرض نمیدهم مگر با گرو، محمد گفت: گروی همراه من است بیا پائین، زنی که عروس او شده بود و شب زفافش بود گفت: نمیگذارم بروی، من در این صدا سرخی خون میبینم، کعب اعتنا نکرد از خانه بیرون آمد، محمد بن مسلمه بنا کرد با او صحبت کردن تا او را از قصرش به صحرا برد سپس سر او را گرفت و رفقایش را صدا زد، کعب فریاد کرد زنش صدای او را شنید فریاد کرد بنوالنضیر شنیدند و بیرون آمدند دیدند کعب کشته شده و مسلمانها برگشتند به سلامت نزد رسول خداص. پس چون صبح شد رسول خداصاصحاب خود را خبر داد به قتل کعب و امر کرد حرکت کنند برای جنگ با بنی النضیر، پس بنی النضیر در قلعه متحصن شدند [۱۷۵]، رسول خداصایشان را اعلام کرد که چون مکر شما ظاهر شد از این دیار باید بیرون روید و گرنه مهیای حرب باشید و ده روز به ایشان مهلت داد، پس ایشان به تهیۀ سفر مشغول شدند، عبدالله بن ابی به ایشان پیغام فرستاد که از دیار خود بیرون نروید که من با دو هزار کس از قوم خود شما را یاری میکنم، یهود به سخن او مغرور شدند و به رسول خداصپیغام دادند که ما نمیرویم هر کاری میتوانی بکن، حضرت پانزده روز قلعۀ ایشان را محاصره کرد تا آن که ایشان به واسطۀ ترسی که خدا در دلشان افکنده بود به جلای وطن حاضر شدند، حضرت فرمود: به شرط اینکه اسحلۀ خود را بگذارید و آن مقدار اموال که حیوانات شما میتوانند حمل کنند برگیرید و ببرید، پس بر این وجه قرار یافت، ولی بعدا غدر دیگری کردند که رسول خداصرا بکشند، و خدا رسول خود را اطلاع داد و بالأخره پس از ۲۱ روز محاصره جلای وطن کردند، به این شرط که اهل هرخانه بیش از سه شتر متاع و غله نبرد، پس ایشان برای غیظی که داشتند به دست خود خانههای خود را خراب کردند که بهرۀ مسلمین نشود و سوار مرکب خود شده و دف زنان از بازار مدینه بیرون رفتند، یعنی ما از رفتن این شهر خوشحالیم. بعضی به اریحا و بعضی به اذرعات شام رفتند مگر آل ابی حقیق و آل حی بن اخطب که به خیبر ملحق شدند[۱۷۶]. و مقصود از جملۀ: ﴿لِأَوَّلِ ٱلۡحَشۡرِ﴾همان بیرون رفتن یهود است از مدینه که اولین اخراج یهود بوده و سابقه نداشته زیرا ایشان دارای عِدّه و عُدّه بودند و بدبینی بنی النضیر از محمدصجهات دیگری هم داشته از جمله حکمیّت رسول خدا به نفع بنی قریظه و علیه بنی النضیر در قصۀ قتلی که میان این دو طایفه اتفاق افتاده بود که در سورۀ نساء ذکر شده است به تاریخ مراجعه شود، ضمنا آنچه در بالا راجع به قتل کعب بن اشرف ذکر کردیم بعضی از جملات آن مورد تأمّل است.
﴿وَلَوۡلَآ أَن كَتَبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡجَلَآءَ لَعَذَّبَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابُ ٱلنَّارِ ٣ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ شَآقُّواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۖ وَمَن يُشَآقِّ ٱللَّهَ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٤ مَا قَطَعۡتُم مِّن لِّينَةٍ أَوۡ تَرَكۡتُمُوهَا قَآئِمَةً عَلَىٰٓ أُصُولِهَا فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِيُخۡزِيَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٥﴾[الحشر:۳-۵].
ترجمه: و اگر نه این بود که خدا بر ایشان بیرون رفتنش را مقرر نموده بود هرآینه ایشان را در دنیا عذاب میکرد و برای ایشان در آخرت عذاب آتش است (۳) این عذاب به سبب آنست که ایشان با خدا و رسولش مخالفت کردند و هرکس مخالفت خدا کند پس محققاً خدا شدیدالعقاب است(۴) آنچه از درختان خرما را که قطع کردید و یا گذاشتید بر ریشه برپا باشد پس به اجازۀ خدا بود و تا فاسقان را خوار گرداند(۵).
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿لَعَذَّبَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا﴾، این است که ایشان مانند بنی قریظه به کشتن و یا به اسارت میرفتند. ﴿مَا قَطَعۡتُم مِّن لِّينَةٍ﴾، دلالت دارد که رسول خداصوقت محاصرۀ بنی النضیر درختان خرمای ایشان را کنده و این کار برای این بود که ایشان دلبستگی به درختان خود داشتند و رسول خداصخواست امید ایشان کنده شود و زودتر دل به رفتن بنهند.
﴿وَمَآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡهُمۡ فَمَآ أَوۡجَفۡتُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ خَيۡلٖ وَلَا رِكَابٖ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُۥ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٦ مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡۚ وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٧ لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨ وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩﴾[الحشر:۶-۹].
ترجمه: و آنچه خدا به رسول خود عائد نمود از مال کفار پس شما اسبی و شتری بر آن نتاختید ولیکن خدا رسولان خود را بر هرکسی که بخواهد تسلط میدهد و خدا بر هرچیزی تواناست(۶) آنچه خدا عائد رسول خود نمود از اموال اهل این قریهها پس مال خدا، رسول، خویشاوندان، یتیمان، مساکین و ابن السبیل است تا (ثروت) میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه این رسول به شما داد بگیرید و آنچه بازداشت از آن بس کنید و از خدا بترسید زیرا خدا شدید العقاب است(۷) برای فقرای مهاجرینی که از خانهها و اموالشان رانده شدند در حالی که جویای فضل و خوشنودی خدا بودند و خدا و رسول او را یاری میکردند آنان فقط راستگویند(۸) و آنان که پیش از مهاجرین در سرای هجرت وایمان جای گرفتهاند و کسانی را که به سوی ایشان هجرت کردهاند دوست میدارند و از آنچه که به ایشان داده شده است در دل خود نیازی نیابند و دیگران را بر خود مقدم میدارند و اگرچه خود محتاج باشند و هرکه از بخل خود محفوظ ماند پس همانان رستگارند(۹).
نکات: ﴿فِيء﴾؛ مالی است که از کفار عائد مسلمین میشود و حکم آن چنان است که در این آیات بیان شده که اگر بدون جنگ و قتالی واگذار کنند مانند اموال بنی النضیر اختیار آن با زمامدار مسلمین است و مصرف آن چنانکه در آیه بیان شده مانند مصرف خمس غنائم جنگی است یعنی منظور از ﴿لِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ﴾چنانکه در آیۀ ۴۱ سورۀ انفال نیز بیان شد خصوص سادات و بنی هاشم نیست، بلکه مقصود ابن سبیل و یتامی و مساکین عموم مسلمین است چنانکه بلافاصله در آیۀ بعد فرموده ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ...﴾بنابراین کمال تعجب است که چرا فقهای شیعه در آیۀ ۴۱ سورۀ انفال طبقات مذکور را به بنی هاشم اختصاص دادهاند و تعجب بیشتر آن که از خمس غنائم جنگی، خمس ارباح مکاسب ساختهاند!! به هرحال رسولخداصاموال بنیالنضیر را تقسیم کرد بین مهاجرین و به انصار چیزی نداد جز به سه نفر که بسیار محتاج بودند، ابو دجانه، سهل بن حنیف و حارث بن الصمه، رسول خداصبه انصار فرمود: اگر میل دارید اموال و خانههای خود را تقسیم کنید بین خودتان و مهاجرین (زیرا مهاجرین از دیار خود فرار کرده و ترک خانه و زندگی نموده و در مدینه زندگی لازم داشتند) و در این غنیمت با مهاجرین شریک باشید و گرنه میل دارید خانهها و اموال شما مال خودتان، ولی از این غنیمت چیزی قسمت نبرید، انصار گفتند: بلکه ما اموال و خانۀ خود را با ایشان قسمت میکنیم و ایشان را در این غنائم بر خود ترجیح میدهیم و غنائم را به ایشان واگذار میکنیم، پس آیۀ ۹ [۱۷۷] یعنی آیۀ ایثار نازل گردید [۱۷۸]و در ایثارِ انصار و یا اصحاب رسول خداصمطالب بسیاری نوشتهاند از آن جمله؛ در جنگ احد هفت نفر تشنه میان میدان مجروح بودند، آبی آوردند که برای یک نفر کافی بود هر یکی از آنان حوالۀ دیگری کرد تا اینکه به تمام هفت نفر طواف داده شد و همه وفات کردند و احدی از ایشان نیاشامید. و مردی آمد خدمت رسول خداصعرض کرد مرا اطعام کن که گرسنهام، حضرت فرستاد به خانۀ خود چیزی پیدا نشد، پس فرمود: کیست که این مرد را ضیافت کند، مردی از انصار او را منزل برد و نزد او چیزی نبود مگر به مقدار قوت دختر بچهاش، پس همان را برای مهمان آوردند و چراغ را خاموش کردند و زن او به هرطوری بود بچهها را خواب کرد، پس آمدند نزد مهمان و بنا کردند مچ مچ کردن و زبان در دهان گردانیدن تا مهمان خیال کند ایشان تناول میکنند تا اینکه مهمان سیر شد و خودشان گرسنه شب را به صبح آوردند، چون صبح نزد رسول خداصرفتند حضرت به ایشان نظری و تبسمی نمود و این آیه را که نازل شده برای ایشان خواند [۱۷۹]. از ابوهریره نقل شده که آن دو نفر زن و مردِ میزبان، حضرت علی وفاطمه إبودند. به هرحال این آیات صریح است در مدح مهاجرین و انصار و صدق ایمانشان، و رسول خداصفرمود «سَتَفْتَرِقُ هَذِهِ الأُمَّةُ عَلَی ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ فِرْقَةً، كُلُّهَا فِي النَّارِ إِلَّا وَاحِدَة. قَالُوا: وَمَنْ هِيَ یا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: مَنْ كَانَ عَلیَ مِثْلِ مَا أَنَا عَلَیهِ وَأَصْحَابِي» [۱۸۰]، یعنی: «به زودی امت من بر هفتاد و سه فرقه تفرقه خواهد شد تمام آنها در آتشند مگر یک فرقه، عرض کردند: کیست آن یک فرقه ای رسول خدا؟ فرمود: کسی که مانند من و اصحابم باشد». متأسّفانه زمان ما یک عده روضه خوان ابزار دست استعمار شب و روز از مهاجر و انصار بدگویی میکنند و اگر کسی ایشان را نهی کند هزاران تهمت به او میزنند. ولی خدا در آیۀ ذیل میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠ ۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ نَافَقُواْ يَقُولُونَ لِإِخۡوَٰنِهِمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَئِنۡ أُخۡرِجۡتُمۡ لَنَخۡرُجَنَّ مَعَكُمۡ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمۡ أَحَدًا أَبَدٗا وَإِن قُوتِلۡتُمۡ لَنَنصُرَنَّكُمۡ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ ١١ لَئِنۡ أُخۡرِجُواْ لَا يَخۡرُجُونَ مَعَهُمۡ وَلَئِن قُوتِلُواْ لَا يَنصُرُونَهُمۡ وَلَئِن نَّصَرُوهُمۡ لَيُوَلُّنَّ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ ١٢ لَأَنتُمۡ أَشَدُّ رَهۡبَةٗ فِي صُدُورِهِم مِّنَ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ ١٣ لَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرِۢۚ بَأۡسُهُم بَيۡنَهُمۡ شَدِيدٞۚ تَحۡسَبُهُمۡ جَمِيعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡقِلُونَ ١٤﴾[الحشر:۱۰-۱۴].
ترجمه: و آنان که پس از ایشان آمدند، میگویند: پروردگارا، ما وبرادرانمان را که در ایمان از ما پیشی گرفتند بیامرز و در دلهای ما برای اهل ایمان کینهای قرار مده. پروردگارا، محققا تویی مهربان رحیم(۱۰) آیا توجه نکردی به آنان که نفاق ورزیده به برادران خود که از کفار اهل کتابند گویند که اگر شما اخراج شدید ما هم با شما خارج میشویم و هرگز دربارۀ شما(و علیه شما) احدی را اطاعت نخواهیم کرد و اگر قتال کنید البته شما را یاری میکنیم و خدا شهادت میدهد که ایشان دروغگویند(۱۱) هرآینه اگر اخراج شوند با ایشان خارج نمیشوند و اگر اینکه مقاتله شوند به یاری ایشان نمیآیند و اگر ایشان را یاری کنند البته پشت بگردانند سپس یاری نشوند(۱۲) محققا شما در دل آنان از خدا پر مهابت ترید این به سبب این است که ایشان قومی نفهمند(۱۳) همگی با شما قتال نکنند مگر در قریههای حصاردار محکم و یا از پشت دیوارها، صلابتشان بین خودشان شدید است، (متّحد و)جمعشان پنداری و حال آنکه دلهاشان پراکنده است، این به سبب این است که ایشان قومی بیعقلند(۱۴).
نکات: مؤمنین لاحقین باید طلب مغفرت کنند از برای سابقین زیرا آنان پیشقدم در دین بودند و اسلام را یاری کردند و به لاحقین رسانیدند. امام زین العابدین در دعای چهارم صحیفۀ سجادیه که بر اصحاب رسول خداصدرود فرستاده و در آن فرموده: «اَللَّهُمَّ وَأَصْحَابُ مُحَمَّدٍ الَّذِینَ أَحْسَنُوا الصَحَابَةَ ...»سپس به پیروان صحابۀ پیامبرصدعا فرموده که: «اللَّهُمَّ وَأَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِينَ لَـهُمْ بِإِحْسَانٍ، الَّذِينَ يَقُولُون:﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ﴾خَيْرَ جَزَائِك الَّذِينَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَتَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَمَضَوْا عَلَى شَاكِلَتِهِمْ»تا آنکه فرموده: «اللَّهُمَّ وَصَلِّ عَلَى التَّابِعِينَ مِنْ يَوْمِنَا هَذَا إِلَى يَوْمِ الدِّينِ وَعَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَعَلَى ذُرِّيَّاتِـهِمْ وَعَلَى مَنْ أَطَاعَكَ مِنْهُم»، یعنی: «خدایا به آن عده پیروان نیکوکار و نیکِ اصحاب محمد که میگویند «پروردگارا، ما و برادران ما را که به ایمان از ما سبقت داشتند بیامرز» بهترین پاداشت را برسان، آن پیروانی که طریقۀ اصحاب پیامبرصرا پیش گرفتند و بر جایی که اصحاب پیامبر رو آوردند رو کردند و بر روش اصحاب پیامبر زیستند .... خدایا از امروز تا روز قیامت بر پیروان اصحاب محمد و زنان و فرزندانشان و مطیعین تو از ایشان درود فرست».
و مقصود از ﴿ٱلَّذِينَ نَافَقُواْ...﴾عبدالله بن أبی منافق بود که به یهود بنی النّضیر پیغام داد از حصار خارج نشوید و با رسول خداصقتال کنید من با دو هزار نفر به یاری شما خواهم آمد، ولی به وعدۀ خود وفا نکرد از ترسی که از مؤمنین در دل داشت، از این قبیل آیات در قرآن زیاد است که معلوم میدارد منافقین غیر از مهاجرین و انصارند و منافقین کسانیند که با یهود و نصاری هم مذاق بودند، ولی مهاجرین و انصار کسانیند که دل یهود و نصاری و منافقین از ترس ایشان پر بود. پس کسانی که پس از هزار و چهارصد سال به عنوان منافقین تمام اصحاب رسولصیعنی مهاجرین و انصار را لعنت میکنند باید بفهمند چه قدر از دین و از انصاف دورند.
﴿كَمَثَلِ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ قَرِيبٗاۖ ذَاقُواْ وَبَالَ أَمۡرِهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ١٥ كَمَثَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ إِذۡ قَالَ لِلۡإِنسَٰنِ ٱكۡفُرۡ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّنكَ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦ فَكَانَ عَٰقِبَتَهُمَآ أَنَّهُمَا فِي ٱلنَّارِ خَٰلِدَيۡنِ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٧﴾[الحشر:۱۵-۱۷].
ترجمه: مانند کسانی که پیش از آنان به همین نزدیکی بودند که وبال خویش را چشیدند و برایشان عذاب دردناک است(۱۵) مانند شیطان وقتی که به انسان گفت کافر شو پس چون کافر شد گفت: من از تو بیزارم زیرا من میترسم از خدایی که پروردگار جهانیان است(۱۶) پس عاقبت هر دو این است که هر دو در آتشند در آن جاویدند و این جزا و پاداش ستمگران است(۱۷).
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ...﴾مشرکین بدرند که شش ماه قبل از بنی النضیر هلاک شدند، و این عباس گفته: مقصود طائفۀ بنی قینقاع از یهودند که در مدینه ساکن بودند و با رسول خداصمعاهده بستند ولی نقض نمودند. و سببش آن شد که در بازار بنی قینقاع زنی از مسلمین بر در دکان زرگری بود سپس آن زرگر و یا مردم دیگری از یهود برای مسخره کردن جامۀ پشت آن زن را چاک زد و گره بست آن زن بیخبر بود، چون برخاست سرینش پیدا شد و یهودیان بخندیدند، آن زن صیحه کشید، مردی از مسلمین چون این بدید آن یهود را بکشت، یهودیان از هرسو جمع شدند و آن مرد مسلمان را به قتل رساندند و این قصه به رسول خداصرسید، آن حضرت بزرگان یهود را خواست و فرمود چرا پیمان شکستید، از خدا بترسید و نقض عهد نکنید زیرا اتفاقی که برای قریش افتاد به شما نیز تواند رسید و مرا به رسالت باور دارید زیرا دانستهاید که سخن من صدق است، ایشان گفتند: ای محمد ما را مترسان و از غلبۀ بر قریش مگو همانا با قومی رزم داری که قانون حرب ندانستند اگر کار تو با ما افتد طریق حرب را خواهی دانست، این بگفتند و برخاسته و دامن افشاندند و بیرون شدند، جبرئیل آمد و آیۀ ۵۸ سوره أنفال: ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوۡمٍ خِيَانَةٗ فَٱنۢبِذۡ إِلَيۡهِمۡ عَلَىٰ سَوَآءٍ﴾ [۱۸۱]را نازل نمود، رسول خداصابولُبابه را در مدینه خلیفۀ خود نمود و پرچم جنگ را به حمزه داد و لشکر ساخت و قصد ایشان نمود، جماعت یهود چون قوت مقابله و مقاتله نداشتند به حصارهای خود پناه جستند و پانزده روز در محاصره بودند تا کار بر ایشان تنگ شد و رعب در دلشان جای گرفت ناچار رضا داده که از حصار خارج شوند و حکم خدا را بپذیرند، رسول خدا امر فرمود: منذر بن قدامۀ سلمی دست آنان را از پشت ببندد [۱۸۲]، عبدالله بن أبی از منافقین که حدود یکماه بود اسلام آورده بود از رسولخدا درخواست کرد که در حق ایشان احسان فرماید و در این باب اصرار کرد، پس حضرت ایشان را فرمود که مدینه را ترک کنند، آنان نیز به امر حضرت جلای وطن کردند و اموال و اثقال و خانههای ایشان بجای ماند و به اذرعات شام رفتند و این در سنۀ ۲ در ماه شوال بود.
و اما قصۀ شیطان ﴿إِذۡ قَالَ لِلۡإِنسَٰنِ...﴾شاید اشاره باشد به عابد بنی اسرائیل به نام برصیصا که مدتی خدا را عبادت کرد تا اینکه بیمارها و مجانین را میآوردند و به دست و یا به دعای او سالم میشدند، یعنی خدا شفا میداد تا آنکه زن شریفهای را که دیوانه شده بود برادرانش نزد او آوردند، مدتی ماند و همواره شیطان او را وسوسه کرد تا با او زنا کرد و او حامله شد، چون حمل او ظاهر شد او را کشت و دفن نمود، شیطان به یکی از برادران او اطلاع داد که عابد چنین کرده و در فلان محل دفن نموده، او به برادران دیگر گفت و زبان به زبان گردش کرد تا به پادشاه رسید، پس شاه با مردم آمدند و او را دستگیر کردند، پس او اقرار کرد به آنچه کرده بود، پس او را به دار آویختند، در بالای دار شیطان برای او مجسم شد و گفت: من تو را در این فشار وارد کردم اگر مرا اطاعت کنی تو را خلاص میکنم از آنچه در آن هستی، گفت: باشد، گفت: سجده کن برایم، گفت: چگونه سجده کنم، در این حال گفت: با اشاره سجده کن کافی است پس او با اشاره سجده کرد و کافر شد و از دنیا رفت. خدا این مثل را برای بنی نضیر زده چون گول شیطان منافقین را خوردند [۱۸۳]، و ممکن است مثلی باشد برای کفار روز بدر، چون مردم را تحریص به جنگ رسول خداصکرد ولی چون ملائکه را دید فرار کرد و به کفار گفت: من از شما بیزارم.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١٨ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ١٩ لَا يَسۡتَوِيٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۚ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ٢٠ لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ لَّرَأَيۡتَهُۥ خَٰشِعٗا مُّتَصَدِّعٗا مِّنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۚ وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ ٢١﴾ [الحشر:۱۸-۲۱].
ترجمه: ای مؤمنین از خدا بترسید و هرکس باید ببیند برای فردا چه پیش فرستاده و از خدا بترسید که او به آنچه میکنید آگاه است(۱۸) و نباشید مانند آنان که خدا را فراموش کردند پس خدا خودشان را از یادشان برده آنان همان فاسقانند(۱۹) اهل آتش و اهل بهشت یکسان نیستند اهل بهشت همان کامیابان و رستگارانند(۲۰) اگر این قرآن را بر کوهی نازل کرده بودیم آن را از ترس خدا فروتن و شکافته میدیدی، و این مثلها را برای مردم میزنیم شاید ایشان فکر کنند(۲۱).
نکات: حقتعالی در یک آیه دو مرتبه امر به تقوی نموده، و روز قیامت را مانند فردا چنین نزدیک کرده تا انسان مواظب عمل و عمر خود باشد و مجانی از دست ندهد، ﴿فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡ﴾دلالت دارد که خدا چنین قرار داده مانند علت و معلول که هرکس او را فراموش کند خود را فراموش کرده چون علیّت را او قرار داده نسبتِ به او از این باب است. و جملۀ: ﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ....﴾دلالت دارد که قلوب مردم از سنگ سختتر است.
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ ٢٢ هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٢٣ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٢٤﴾[الحشر:۲۲-۲۴].
ترجمه: اوست خدایی که معبودی و ملجأی جز او نیست دانای غیب و شهادت است اوست رحمن رحیم(۲۲) اوست خدائی که نیست معبودی و ملجأی جز او، پادشاهی بیعیب و ایمنی بخش و تصدیق کننده و مراقب و مقتدر و عظیم الشأن و جبرانکننده و با تکبر است، منزه است خدای کامل الذات از آنچه شریک او میکنند(۲۳) اوست خدای آفرینندۀ هستیدهندۀ صورتگری که مخصوص اوست نامهای نیکو، برای او تسبیح میکند آنچه در آسمانها و زمین است و اوست نیرومند درستکار(۲۴).
نکات: در این آیات اسماء حسنای حقتعالی ذکر شده و خواندن آن بسیار فضیلت دارد و برای حقتعالی صد نام است که در قرآن ذکر شده از آن جمله این آیات است که خواندن آن بهرۀ بسیار دارد، و در روایتی رسول خداصسفارش نمود که به هنگام صبح؛ أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بگوییم و سپس سه آیۀ آخر سورۀ حشر را بخوانیم [۱۸۴]. به هرحال خدا را باید با همان اسامی که در وحی آمده است، خواند. و در روایتی از رسول خداصسؤال شد از اسم اعظم؟ فرمود: بر شما باد به آخر سورۀ حشر [۱۸۵]. و جملۀ: ﴿لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾که دارای الف و لام عهد است دلالت دارد بر اینکه حقتعالی نامهای معینی دارد که در وحی معین شده و بندگان او باید همانها را بدانند و بخوانند نه غیر آنها را. و رسول خداصفرمود: نگویید بر خدا سلام زیرا که خدا خود سلام است [۱۸۶].
[۱۷۵] طبرسی، مجمع البیان (۵/۲۵۷-۲۵۸). [۱۷۶] مولف این تکمله در داستان بنی نضیر را از کتاب مغازی واقدی (ص: ۳۶۴-۳۷۴) به طور مختصر ذکر نموده است. [۱۷۷] ﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾[الحشر: ۹] «و (نیز برای) کسانیکه پیش از آنان در دیار خود (مدینه دار الاسلام) جای گرفتند و (نیز) ایمان آورده بودند، کسانی را که به سویشان هجرت کنند دوست میدارند و در دلهای خود از آنچه (به مهاجران) داده شده احساس حسد (و نیازی) نمیکنند و آنها را بر خود مقدم میدارند، هرچند خودشان نیازمند باشند و کسانیکه از بخل (و حرص) نفس خویش باز داشته شدهاند، پس آنها رستگارانند.» [۱۷۸] طبرسی، مجمع البیان (۵/۲۶۰). و این مساله را تمام سیره نویسان روایت کردهاند. [۱۷۹] این دو قصه را طبرسی در مجمع البیان (۵/۲۶۰) روایت کرده است. [۱۸۰] ترمذی در سنن، ح (۲۶۴۱)؛ حاکم در المستدرک (۱/۲۱۸)؛ طبرانی در معجم الأوسط (۸/۲۲)؛ در المعجم الصغیر (۲/۲۹)؛ أبوعبدالله محمد بن عبد الواحد مقدسی در الأحادیث المختارة (۷/۲۷۷)؛ و آجری در "الشریعة" (۲۳، ۲۴)؛ ابن بطة در "الإبانة" (۲۶۵/کتاب الإیمان)؛ لالکائی در "اعتقاد أهل السنة" (۱۴۶-۱۴۷)؛ اصبهانی در "الحجة فی بیان المحجة" (۱۷)؛ ابن وضاح در "البدع" (۲۴۸)؛ محمد بن نصر مروزی در "السنة" (۵۹) و... لفظ ترمذی چنین است: «..... وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهُمْ فِي النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً ، قَالُوا : وَمَنْ هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ : مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي»: «... امتم به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشود که همگی آنها در آتش هستند جز یک فرقه؛ گفتند: آن فرقه کدام است؟ فرمودند: گروهی که بر راه و روش من و اصحابم باشند». سپس ترمذی میگوید: این حدیث حسن است. و همچنین البانی آنرا حسن میداند. و ابن تیمیه در مجموع الفتاوی (۳/۳۴۵) میگوید: «این حدیث صحیح و مشهور و در سنن و مسانید است». [مُصحح] [۱۸۱] «و البته اگر از قومی ترس خیانتی داشتی پس بینداز بسوی ایشان پیمانشان را بطور منصفانه». [الأنفال: ۵۸]. [۱۸۲] این قول که رسول خدا صنیت کشتن اسیران بنی قینقاع را داشت اسننباط سیره نویسان است و در مورد آن نص صریحی نیست. و روایتی که در این زمینه وارد شده ضعیف است. و روایت صحیح بیانگر آن است که رسول خدا صاز همان ابتدای امر آنان را گرامی داشت؛ ابوداود با سندش از ابوهریره روایت میکند که میگوید: «باری ما در مسجد بودیم که رسول خدا صنزد ما آمده و فرمود: «انْطَلِقُوا إِلَى يَهُودَ»: «به سوی یهود بروید». پس همراه رسولخداصبه سوی یهودیان خارج شدیم تا به آنها رسیدیم پس رسول خدا ایشان را ندا داده و فرمود: «یا مَعْشَرَ یهُودَ! أَسْلِمُوا تَسْلَمُوا!»: «ای گروه یهود، اسلام بیاورید تا در امان باشید.» پس گفتند: ابلاغ نمودی ای ابوالقاسم؛ پس برای بار دوم رسول خدا نیز این جمله را تکرار نمود. و در بار سوم فرمود: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الأَرْضُ لِـلَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُجْلِيَكُمْ مِنْ هَذِهِ الأَرْضِ فَمَنْ وَجَدَ مِنْكُمْ بِمَالِهِ شَيْئًا فَلْيَبِعْهُ وَإِلاَّ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا الأَرْضُ لِـلَّهِ وَرَسُولِهِ»: «بدانید که زمین برای الله و رسولش میباشد و من تصمیم دارم شما را از این سرزمین بیرون کنم. پس کسی که از خود مالی دارد باید آنرا بفروشد و در غیر اینصورت بدانید که زمین از آن الله و رسولش میباشد». نگا: سنن أبی داود، کتاب الخراج والإمارة والفیء، باب کیف کان إخراج الیهود من المدینة، حدیث (۳۰۰۳). [۱۸۳] طبرسی، مجمع البیان (۵/۲۶۵). و نگا: بغوی، معالـم التنزیل (۸/۸۲-۸۳). [۱۸۴] طبرسی، مجمع البیان (۵/۲۶۶). و این حدیث را ترمذی در سنن (۲۹۲۲) از معقل بن یسار به صورت مرفوع تخریج کرده است. و ترمذی میگوید: «این حدیث غریب است آنرا جز به این وجه نمیشناسم». و البانی آنرا تضعیف کرده است. و احمد در المسند (۵/۲۶)؛ و شعیب ارنؤوط (محقق مسند أحمد) بر ضعیف بودن حدیث حکم نموده است. [۱۸۵] طبرسی، مجمع البیان (۵/۲۶۶). و دیلمی در مسند الفردوس از ابن عباس به صورت مرفوع؛ و همچنین: واحدی در التفسیر الوسیط (۴/۲۸۰). نگا: سیوطی، الفتح الکبیر فی ضم الزیادة إلى الجامع الصغیر: ۱۸۲۵. [۱۸۶] متفق علیه، بخاری و مسلم و ابوداود و نسائی و ابن ماجه در السنن؛ و احمد در مسند از ابن مسعود. نگا: سیوطی، الفتح الکبیر، (۱۳۵۸۲). و نگا: البانی، صحیح الجامع الصغیر وزیادته: (۷۴۰۳).