سورۀ تحریم مدنی و دارای ۱۲ آیه میباشد
سورة التحريم (مدنية وهي اثنتا عشرة آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١ قَدۡ فَرَضَ ٱللَّهُ لَكُمۡ تَحِلَّةَ أَيۡمَٰنِكُمۡۚ وَٱللَّهُ مَوۡلَىٰكُمۡۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ ٢ وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِيثٗا فَلَمَّا نَبَّأَتۡ بِهِۦ وَأَظۡهَرَهُ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ عَرَّفَ بَعۡضَهُۥ وَأَعۡرَضَ عَنۢ بَعۡضٖۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِۦ قَالَتۡ مَنۡ أَنۢبَأَكَ هَٰذَاۖ قَالَ نَبَّأَنِيَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡخَبِيرُ ٣﴾
[التحریم:۱-۳].
ترجمه: به نام خدای کامل الذات و الصفات رحمن رحیم. ای پیامبر، چرا حرام میکنی چیزی را که خدا بر تو حلال کرده است؟ طلب میکنی (به این تحریم) خشنودی زنانت را. وخدا آمرزندۀ رحیم است(۱) به تحقیق خدا مقرر نموده برای شما گشودن سوگندهایتان را و خدا دوست شماست و او دانای درستکار است(۲) و آنگاه که این پیغمبر با بعضی از زنان خود سخنی را به راز اظهار کرد، پس چون آن زن سخن وی را به دیگری خبر داد و خدا پیغمبر را بر(افشای)آن مطلع کرد، پیغمبر بعضی از آن (راز فاششده) را اظهار کرد و از بعض دیگر خودداری کرد، پس وقتی آن زن را از(افشای)آن خبر داد، زن گفت چه کسی این خبر را به تو داد؟ (پیامبر) گفت (خدای) دانای آگاه مرا خبر داد. (۳)
نکات: از این آیات استفاده میشود که رسول خداصچیزی بر خود حرام کرده و قسم خورده و خدا خطاب عتاب و یا خطاب تنبیهآمیز به او نموده است. و سبب نزول این آیات را دو چیز ذکر کردهاند:
اول: اینکه رسول خداصپس از نماز صبح به حجرات زوجات خود میآمد برای رسیدگی به امور ایشان و سپس به امور تبلیغ احکام میپرداخت، زینب بنت جحش و یا حفصه برای اینکه چند لحظه رسول خدا را در منزل خود بیشتر نگه دارد شربت عسلی ترتیب میداد و در آوردن آن قدری مسامحه میکرد تا حضرت توقف بیشتری بنماید و این توقف بر زنان دیگر گران میآمد، پس زنان دیگر اتفاق کردند که پس از آشامیدن عسل به هر حجرهای آید بگوییم بوی کریهی از دهان مبارک شما میآید، پس چون حضرت به حجرۀ عایشه آمد او با آستین، بینی خود را گرفت که از دهان شما بوی کریهی میآید و همچنین بعضی از زنان دیگر این کار را کردند، رسول خداصفرمود: «حَرَّمْتُ العَسَلَ عَلَی نَفْسِي، فَاللّهُِ لَا آكُلُهُ أَبَدًا»، پس این آیات نازل شد [۲۰۲].
دوم: اینکه رسول خداصروزها را قسمت فرموده بود میان زوجات خود، اتفاقاً یک روز که نوبت حفصه بود، او اجازه گرفت تا پدرش را زیارت کند. چون حفصه رفت برای زیارت پدر، رسول خداصماریۀ قبطیه را که پادشاه اسکندریه فرستاده بود طلبید و در حجرۀ حفصه با او همبستر شد، چون حفصه برگشت درِ حجره را بسته دید، همانجا توقف کرد تا رسول خداصبیرون آمد در حالیکه عرق از روی مبارکش جاری بود، حفصه بگریست و گفت: یا رسول الله کنیزی را به خانۀ من آوردهای و حرمت مرا نگاه نداشتی و با زنان دیگر این معامله را نکردی، حضرت فرمود: این کنیز من و بر من حلال است، من برای رضای تو او را بر خود حرام کردم، اما این سخن سر است باید به کسی نگویی، حفصه قبول کرد و چون میان او و عایشه رفاقت بود عایشه را خبر داد و گفت: ما از تشویش امر ماریه خلاصی یافتیم [۲۰۳]، پس چون حضرت به خانۀ عایشه آمد، عایشه به کنایه چیزی گفت که معلوم شد او خبر شده است و چون رسول خداصماریه را حرام نمود به حفصه فرموده بود که مرا سری دیگر هست که آنرا نیز باید به کسی نگویی و آن این است که پس از من ابوبکر و پدر تو زمامدار این امت شوند، حفصه از این سخن خوشحال شد و این هر دو سر را به عایشه گفت و هر دو با پدران خود بازگو کردند و خدا به رسول خداصاز افشای این راز به توسط این دو زن خبر داد و رسول خداصبه حفصه گله کرد از افشای بعض آن که خبر تحریم ماریه باشد و اما از افشای راز دیگر که خبر زمامداری پدرش باشد اعراض کرد یعنی تذکر نداد و مقصود از جملۀ: ﴿عَرَّفَ بَعۡضَهُۥ وَأَعۡرَضَ عَنۢ بَعۡضٖ﴾همین است. و از جملۀ: ﴿قَالَ نَبَّأَنِيَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡخَبِيرُ﴾استفاده میشود که غیر از قرآن، مطالب دیگری نیز به پیامبر وحی میشده و از اینجا استفاده میشود که سنت پیامبرصنیز از طریق وحی و با تأیید الهی بوده است.
و مخفی نماند اگر کسی قانون خدا را تغییر دهد به این معنی که حلالی را حرام بداند گناه بزرگی مرتکب شده بلکه چنین امری کفر است، ولی کار رسول خداصچنین نبوده زیرا آن جناب چیزی را که بر خودش حلال بوده برای ریاضت و برای ارضای خاطر زوجهاش بر خودش نه برای عموم ممنوع قرار داده با آنکه به حلیّت آن معتقد بوده و این کار گناه نیست، یعنی این کار تغییر حکم خدا به کلی نیست بلکه بر شخص خود ممنوعنمودن است با اقرار اعتقاد حلیّت آن. و فوائد عتاب در این سوره در سورۀ عبس خواهد آمد.
﴿إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ فَقَدۡ صَغَتۡ قُلُوبُكُمَاۖ وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَيۡهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ وَجِبۡرِيلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَعۡدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ ٤ عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَيۡرٗا مِّنكُنَّ مُسۡلِمَٰتٖ مُّؤۡمِنَٰتٖ قَٰنِتَٰتٖ تَٰٓئِبَٰتٍ عَٰبِدَٰتٖ سَٰٓئِحَٰتٖ ثَيِّبَٰتٖ وَأَبۡكَارٗا ٥﴾ [التحریم:۴-۵].
ترجمه: اگر شما دو نفر توبه کنید به سوی خدا (بجاست)که دلهایتان منحرف شده و اگر علیه او یکدیگر را مدد کنید پس محققاً خدا خودش دوستدار اوست و جبریل و شایستگان مؤمنین و(نیز) فرشتگان پس از این یاری مددکار اویند(۴) اگر شما را طلاق دهد شاید پروردگارش به او همسران بهتر از شما عوض دهد همسرانی که مطیع و با ایمان، فرمانبر و توبهکننده و عبادتگر و روزهگیرنده، شوهر دیده و یا دوشیزه باشند.(۵)
نکات: ابن عباس روایت کرده که من در سفری آب میریختم بر دست عمر و از وی پرسیدم آن دو زن که خدایتعالی در این آیه خطابشان کرده کدامند؟ عمر گفت: وا عجبا! و این سؤال را مکروه داشت و پس از تأمل گفت: حفصه و عایشه بودند، سپس گفت: ما جماعت قریش بر زنان مستولی بودیم، چون به مدینه آمدیم زنان انصار جواب شواهران میگفتند، زنان ما نیز این شیوه را از ایشان آموختند تا یک روز من با زنم گفتگو کردم، مرا به جواب آزرده ساخت، من گفتم: با من مکابره میکنی، گفت: تو را بد آمده زنها با بزرگتر از تو مکابره و سرکشی میکنند، گفتم: بزرگتر کیست؟ گفت: رسول خداص، من نزد حفصه آمدم و از روی تعجب از وی سؤال کردم که شما جواب رسول را باز میدهید و با او مجاوبه میکنید؟ گفت: آری، گاه هست که یک شبانهروز از وی دوری میکنیم، گفتم: از خشم خدا اندیشه نمیکنید مبادا دیگر این نوع سلوک کنی و چیزی از او خواهش کنی و اگر تو را چیزی لازم شود از من طلب نما، اتفاق روزی بنیعسلان اسب را نعل میزدند تا به جنگ ما آیند، مرا همسایهای از انصار بود به او گفتم: خبر داری ما را حادثهای بزرگ رخ داده است؟ گفت: چیست؟ گفتم: بنی عسلان قصد قتال ما دارند، گفت: حادثهای بزرگتر از این نزد من است، گفتم: چیست؟ گفت: رسول خداصزنان را طلاق داده، من با خود گفتم حفصه را نصیحت کردم قبول نکرد تا کار او به اینجا رسید، روز دیگر از حفصه جویا شدم که رسول خداصشما را طلاق داده؟ گفت: نمیدانم جز اینکه از ما مفارقت کرده و در غرفۀ ابراهیم نشسته، من رفتم در خانۀ ماریه، رسول خدا را غلامی سیاه بود، به او گفتم به رسول خداصبگو که عمر بر در خانه است اجازه فرمایید، غلام رفت و برگشت و گفت: رسول خداصجواب مرا نداد من به نزد منبر رفتم و پس از ساعتی بیطاقت شدم بار دیگر آمدم و غلام را نزد رسول خداصفرستادم، جواب نداد، تا نوبت سوم اجازۀ ورود فرمود، من رفتم وسلام کردم، دیدم حضرت برحصیری تکیه زده و آن حصیر در پهلوی مبارکش اثر کرده بود، عرض کردم یا رسول الله زنان را طلاق دادهای؟ گفت: نه، پس من حکایتی که بین من و زنم رخ داده بود گفتم، حضرت تبسم فرمود، عرض کردم اجازه میدهید زمانی خدمت شما باشم؟ فرمود: روا باشد، من در آن خانه نگاه کردم به غیر از سه پوست گوسفند چیز دیگر ندیدم، گفتم: یا رسول الله اگر دعا کنی تا خدا معیشت را بر أمت تو وسیع گرداند مانند اهل فارس و روم، آن حضرت نشست و فرمود: یابن خطاب تو نمیدانی که ایشان قومی هستند که لذات دنیا برای ایشان معجل شده، گفتم: یا رسول الله برای زنانت استغفار نما، فرمود: من سوگند خورده ام که یک ماه پیش ایشان نروم.
از عایشه نقل شده که من روز شماری میکردم تا ۲۹ روز گذشت، رسول خداصنزد من آمد، گفتم: یا رسول الله شما قسم خورده بودی که یک ماه پیش ما نیایی و امروز ۲۹ میباشد، رسول خداصبخندید و فرمود: ندانی که ۲۹ روز یک ماه باشد، پس فرمود: ای عایشه تو را خبری میگویم و مخیر خواهی بود که با پدر و مادر خود مشورت کنی، گفتم: آن چیست؟ آن حضرت این آیات سوره احزاب را خواند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا﴾ [۲۰۴]تا آخر آیات، من گفتم: در این باب با والدین خود مشورت نمیکنم خدا و رسول را اختیار کردم، پس آن حضرت به زوجات خود مراجعت نمود [۲۰۵].
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَيۡهَا مَلَٰٓئِكَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ ٦ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَعۡتَذِرُواْ ٱلۡيَوۡمَۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٧ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ تَوۡبَةٗ نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَيُدۡخِلَكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ يَوۡمَ لَا يُخۡزِي ٱللَّهُ ٱلنَّبِيَّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥۖ نُورُهُمۡ يَسۡعَىٰ بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَبِأَيۡمَٰنِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتۡمِمۡ لَنَا نُورَنَا وَٱغۡفِرۡ لَنَآۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٨﴾ [التحریم:۶-۸].
ترجمه: ای مؤمنین خودتان و خانوادهتان را حفظ کنید از آتشی که آتشافروز آن مردم و سنگ است. بر سر آن فرشتگانی است خشن و سخت که خدا را در آنچه ایشان را امر کرده عصیان نمیکنند و آنچه مأمورند بجا میآورند(۶) ای کسانی که کافر شدید، امروز عذرخواهی نکنید، هماناجزا داده میشوید طبق آنچه میکردهاید(۷) ای کسانیکه ایمان آوردهاید به سوی خدا توبه کنید توبهای صمیمانه، شاید پروردگارتان جبران کند از شما گناهانتان را و شما را در آورد به باغهایی که از زیر آنها نهرها روان است، در روزی که خدا خوار نکند این پیغمبر و کسانی که با او ایمان آوردهاند، نورشان پیشاپیش ایشان و طرف راستشان حرکت میکند میگویند پروردگارا نور ما را برای ما کامل نما و ما را بیامرز محققاً تو بر هر چیز توانایی.(۸)
نکات: تقدیم ﴿أَنفُسَكُمۡ﴾بر ﴿أَهۡلِيكُمۡ﴾دلالت دارد که انسان باید اول خود را تربیت کند و به احکام خدا عمل نماید سپس خانوادۀ خود را وادار کند. در حدیثی آمده که «أَشَدُّ النَّاسِ عَذَابًا یَومَ القِیَامَةِ مَنْ جَهَلَ أَهْلَهُ» [۲۰۶]، در خبری آمده که چون مؤمن اهل خود را تعلیم دین نماید روز قیامت به او گویند: «جَزَاكَ اللهُ مَنْ قَیَّمَ عَنَّا خَیَراًَ تَعَلَّمْنَا وَتَأَمَّرْنَا وَتَنْهَانَا فَنَجَّیْتَ نَفْسَكَ وَنَجَّیْتَنَا» [۲۰۷]و اگر تعلیم ننموده به او گویند: «لاَجَزَاكَ اللهُ مَنْ قَیَّمَ عَنَّا خَیَراًَ تَعَلَّمْنَا وَتَأَمَّرْنَا وَتَنْهَانَا فَأَهْلَكْتَ نَفْسَكَ وَأَهْلَكَتْنَا فَسَاقَ بَأَجْمَعَهِمْ إِلَی النَّارِ» [۲۰۸]. و توبۀ نصوح آن است که دیگر به گناه برنگردد، در نهجالبلاغه و سایر کتب است که علی÷شنید کسی میگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْك» [۲۰۹]، حضرت فرمود: «یَا هَذَا إِنَّ سُرْعَةَ اللِّسَانِ بِالتَّوْبَةِ تَوْبَةُ الكَذَّابِینَ [۲۱۰] إِنَّ التَّوْبَةَ یَقَعُ عَلَی سِتَّةِ أَشیَاء...» [۲۱۱]تا آخر.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ جَٰهِدِ ٱلۡكُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱغۡلُظۡ عَلَيۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ٩﴾[التحریم:۹].
ترجمه: ای پیامبر، با کفار و منافقین جهاد کن و بر آنان درشتی کن و جایشان دوزخ است و بد سرانجامی است.(۹)
نکات: جهاد با کفار، قتال و کارزار است. ولی قتال با منافقین با بحث و استدلال و دفع ضرر ایشان از اسلام است.
﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱمۡرَأَتَ نُوحٖ وَٱمۡرَأَتَ لُوطٖۖ كَانَتَا تَحۡتَ عَبۡدَيۡنِ مِنۡ عِبَادِنَا صَٰلِحَيۡنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمۡ يُغۡنِيَا عَنۡهُمَا مِنَ ٱللَّهِ شَيۡٔٗا وَقِيلَ ٱدۡخُلَا ٱلنَّارَ مَعَ ٱلدَّٰخِلِينَ ١٠ وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱمۡرَأَتَ فِرۡعَوۡنَ إِذۡ قَالَتۡ رَبِّ ٱبۡنِ لِي عِندَكَ بَيۡتٗا فِي ٱلۡجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرۡعَوۡنَ وَعَمَلِهِۦ وَنَجِّنِي مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ١١ وَمَرۡيَمَ ٱبۡنَتَ عِمۡرَٰنَ ٱلَّتِيٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا فَنَفَخۡنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتۡ بِكَلِمَٰتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِۦ وَكَانَتۡ مِنَ ٱلۡقَٰنِتِينَ ١٢﴾[التحریم:۱۰-۱۲].
ترجمه: خدا برای کفار مثلی زده زن نوح و زن لوط را که در زیر سایۀ دو بنده از بندگان صالح ما بودند، پس به آن دو خیانت کرده، پس آن دو بنده از طرف خدا هیچ کاری برایشان ننموده و بینیازشان ننمودند و گفته شد داخل آتش شوید با وارد شوندگان(۱۰) و خدا برای مؤمنین مثلی زده زن فرعون را وقتی که گفت: پروردگارا برایم نزد خودت خانهای در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از قوم ستمگران نجات عطا کن(۱۱) و مثلی زده مریم دختر عمران را که عفت خود را نگه داشت پس، از روح خود در آن دمیدیم، و به کلمات و فرمانهای پروردگارش تصدیق کرد و از مطیعان بود.(۱۲)
نکات: حقتعالی برای رفع عذر و إتمام حجت نسبت به کفار مَثَل زن نوح و لوط را زده که کافری نگوید اگر محیط ما و یا خانوادۀ ما خوب بود ما خوب و با ایمان بودیم و یا زنی نگوید اگر شوهرم مؤمن بود من مؤمن بودم، میفرماید چنین نیست این عذر موجهی نیست زیرا زنان انبیا با وجود نبوت شوهرانشان کسب سعادت نکردند و بهره نبردند ولی زن فرعون با بودن فساد محیط و فساد دربار فرعون سعادت خود را حفظ نمود و ایمان خود را از دست نداد. و از جملۀ ﴿فَلَمۡ يُغۡنِيَا عَنۡهُمَا مِنَ ٱللَّهِ شَيۡٔٗا﴾استفاده میشود جز ایمان و عمل صالح چیزی موجب نجات نیست و انبیاء بزرگ نیز نمیتوانند بدکاران را از عذاب نجات دهند. و کلمۀ ﴿عِندَكَ﴾دلالت دارد که ﴿عِندَ رَبِّهِمۡ﴾در ﴿أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾و ﴿عِندِ ٱللَّهِ﴾، همان بهشت رحمت است.
[۲۰۲] «به خدا سوگند عسل را بر خود حرام نمودم؛ به خدا سوگند هرگز آنرا نمیخورم». طبرسی، مجمع البیان (۵/۳۱۳ – ۳۱۴). [۲۰۳] تا اینجا روایت برگرفته از طبرسی، مجمع البیان (۵/۳۱۴) میباشد. [۲۰۴] «ای پیامبر زنان خویش را بگو اگر زندگی این دنیا و زیور آن را خواهید پس بیائید برخوردارتان کنم و رهایتان کنم رها کردن خوبی.» [الأحزاب: ۲۸]. [۲۰۵] این دو حدیث یعنی حدیث ابن عباس و عائشه را شیخان بخاری و مسلم در صحیحین و اصحاب سنن، نسائی و ترمذی و ابوداود و احمد در المسند و... روایت کردهاند. و الفاظ مذکور از مسلم میباشد. [۲۰۶] «شدیدترین عذاب در روز قیامت از آنِ مردمانی است اهل خویش را جاهل بگذارند». [۲۰۷] «خداوند پاداش دهد کسی را که عهدهدار مسئولیت ما بود و به ما خیر آموخت و ما را سرپرستی کرد و ما را از امور منکر بازداشت؛ و اینگونه خود را نجات داده و ما را نجات دادی». [۲۰۸] «خداوند پاداش ندهد کسی را که عهدهدار مسئولیت ما بود و به ما خیر نیاموخت و ما را سرپرستی نکرد و ما را از امور منکر بازنداشت؛ پس خود را هلاک نمودی و ما را نیز هلاک نمودی؛ پس همه آنها را به دوزخ میاندازند». [۲۰۹] این خبر و خبر پیش از آنرا در هیچیک از مصادر حدیثی معروف اهل سنت یا شیعه نیافتم. والله اعلم [۲۱۰] «توبه زبانی و با شتاب، توبه دروغگویان است». در نهج البلاغة جمله دوم نیست اینکه میگوید: «یا هذا إن سرعة اللسان بالتوبة توبة الکذابین» بلکه این جمله در دو جا از شرح نهج البلاغة از ابن أبی الحدید (۱۱/۲۸۳ و ۱۸/۲۳۹) موجود است با این الفاظ: «الاستغفار بلا إقلاع توبة الکذَّابین»؛ و شارح در موضع اول آنرا به ذی النون مصری و در موضع دوم به فضیل بن عیاض نسبت میدهد. [۲۱۱] این جمله در نهج البلاغه میباشد و نص آن چنین است: «و علی ÷به کسی که در حضور او استغفرالله گفت، فرمود: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ! أَتَدْرِي مَا الِاسْتِغْفَارُ؟؟ الِاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّيِّينَ، وَهُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَانٍ: أَوَّلُهَا: النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى. وَالثَّانِي: الْعَزْمُ عَلَى تَرْكِ الْعَوْدِ إِلَيْهِ أَبَدًا. وَالثَّالِثُ: أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى الْـمَخْلُوقِينَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللهَ أَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَةٌ. وَالرَّابِعُ: أَنْ تَعْمِدَ إِلَى كُلِّ فَرِيضَةٍ عَلَيْكَ ضَيَّعْتَهَا فَتُؤَدِّيَ حَقَّهَا. وَالْـخَامِسُ: أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِي نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِيبَهُ بِالْأَحْزَانِ حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَيَنْشَأَ بَيْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِيدٌ. وَالسَّادِسُ: أَنْ تُذِيقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ كَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْـمَعْصِيَةِ؛ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللهَ»: «مادرت بمرگت بگرید، آیا میدانى استغفار چیست، استغفار جایگاه بلند رتبهگان است و آن نامى است داراى شش معنى: اوّل برگذشته پشیمان شدن دوّم براى همیشه تصمیم بترک کارهاى زشت گرفتن سوّم حقوق مردم را ادا کردن چنانکه درحالى خداى را دیدار کنى که بر تو هیچ گناهى نبوده باشد، چهارم تصمیم گیرى بر اینکه هر فرض و واجبى که بر تو بوده است و آنرا تباه کرده حقّش را بگذارى (مثلا نماز و روزه و حجّت اگر ناقص بوده قضا کنی) پنجم آنکه کمر همت بربندى و هر گوشتى که در نافرمانى خداى بر پیکرت روئیده است آنرا به اندوه و زارى چنان کنی که پوست بر استخوانت بچسبد و گوشت تازه بروید، ششم آنکه رنج فرمان خداى را بر بدنت بچشانى بدانسان که شیرینى نافرمانى را به او چشاندى؛ اینطور که شد میگوئى أستغفر اللّه: خدایا مرا بیامرز». نهج البلاغة، قسم الحکم، الحکمة ۴۱۷، ص: ۵۴۹-۵۵۰.