سورۀ زخرف مکی و دارای ۸۹ آیه میباشد
سورة الزخرف (مكية وهي تسع وثمانون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿حمٓ ١ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ ٢ إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ٣ وَإِنَّهُۥ فِيٓ أُمِّ ٱلۡكِتَٰبِ لَدَيۡنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ ٤ أَفَنَضۡرِبُ عَنكُمُ ٱلذِّكۡرَ صَفۡحًا أَن كُنتُمۡ قَوۡمٗا مُّسۡرِفِينَ ٥ وَكَمۡ أَرۡسَلۡنَا مِن نَّبِيّٖ فِي ٱلۡأَوَّلِينَ ٦ وَمَا يَأۡتِيهِم مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ ٧ فَأَهۡلَكۡنَآ أَشَدَّ مِنۡهُم بَطۡشٗا وَمَضَىٰ مَثَلُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٨﴾[الزخرف:۱-۸].
ترجمه: به نام خدای کامل الذات و الصفات رحمن رحیم. حاء. میم(۱) قسم به این کتاب روشن ظاهر کننده(۲) به تحقیق که ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم شاید که تعقل کنید(۳) و به تحقیق این قرآن در جامعۀ کتاب نزد ما بالامرتبه و دارای حکمت است(۴) آیا قرآن را از شما بازداریم و بگذریم که شما قوم اسراف کار بودهاید(۵) و چه بسیار پیامبرانی که فرستادیم در میان گذشتگان(۶) و هیچ پیامبری برایشان نیامد مگر اینکه به او استهزاء میکردند(۷) پس نیرومندترین ایشان را هلاک کردیم و قصۀ گذشتگان گذشت(۸).
نکات: جملۀ: ﴿وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ﴾دلالت دارد که قرآن کتابی است همه کس فهم و روشن. و جملۀ: ﴿لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ﴾دلالت دارد که قرآن قابل تعقل و تدبر است. و مقصود از ﴿أُمِّ ٱلۡكِتَٰبِ﴾، جامعه و مجموعۀ کتاب میباشد چنانکه «أم الرأس»میگویند به کاسهای که تمام قوای حاسه و مغز سر را در بر دارد و جامع و حاوی تمام آنهاست. و به فاتحه الکتاب ﴿أُمِّ ٱلۡكِتَٰبِ﴾میگویند زیرا جامع تمام مطالب قرآن است. در اینجا حقتعالی میفرماید از کتاب جامع علم خود این کتاب را به صورت قرآنی عربی قرار دادیم.
و ﴿عَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾چنانکه در مقالاتی که ما پیرامون دعای ندبه نوشته و شرح دادهایم دو صفتند برای قرآن، و کلمۀ علی، علی وصفی است نه اسم عَلَم، ولی بعضی از بازیگران و خرافهتراشان ﴿عَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾را نام علی بن ابی طالب قرار داده و نعوذ بالله با قرآن بازی کرده و حتی در دعاها و زیارتنامهها این جمله را به عنوان مدح علی÷آوردهاند!! چنانکه در دعای ندبه به امام خودشان میگویند «يَا ابْنَ الصِّرَاطِ الْـمُسْتَقِيمِ يَا ابْنَ النَّبَإِ الْعَظِيمِ يَا ابْنَ مَنْ هُوَ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لعَلِيٌّ حَكِيمٌ!!» [۷۸]، یعنی ای پسر آن کسی که او را خدا نامبرده در این آیۀ فی امِّ الکتاب لعلی !! و در زیارت حضرت امیر÷خطاب به آن جناب میگویند: «السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَنْزَلَ اللهُ فِيهِ: ﴿وَإِنَّهُۥ فِيٓ أُمِّ ٱلۡكِتَٰبِ لَدَيۡنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾ [۷۹]»!! در حالی که این آیه در وصف قرآن است و میفرماید قرآن در اصل و جامعۀ کتاب مقام بلندی دارد و دارای حکمت است. و به اضافه این سوره در مکه نازل شده و اهل مکه خود رسول را قبول نداشتند معرفی علی بن ابی طالب «بِأَنَّهُ هُوَ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لعَلِيٌّ حَكِيمٌ!!»سخن لغوی است.
و مقصود از جملۀ ﴿أَفَنَضۡرِبُ عَنكُمُ ٱلذِّكۡرَ صَفۡحًا﴾، ذکر، قرآن است یعنی چون شما کفار قوم اسراف کارید و میل ندارید آیات قرآن نازل شود آیا ما که خداییم به میل شما رفتار کنیم و قرآن را از شما بازگردانیم.
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡعَلِيمُ ٩ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ مَهۡدٗا وَجَعَلَ لَكُمۡ فِيهَا سُبُلٗا لَّعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٠ وَٱلَّذِي نَزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ بِقَدَرٖ فَأَنشَرۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّيۡتٗاۚ كَذَٰلِكَ تُخۡرَجُونَ ١١ وَٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡفُلۡكِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مَا تَرۡكَبُونَ ١٢ لِتَسۡتَوُۥاْ عَلَىٰ ظُهُورِهِۦ ثُمَّ تَذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ رَبِّكُمۡ إِذَا ٱسۡتَوَيۡتُمۡ عَلَيۡهِ وَتَقُولُواْ سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِينَ ١٣ وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ ١٤﴾[الزخرف:۹-۱۴].
ترجمه: و اگر از ایشان سؤال کنی چه کس آسمانها و زمین را آفریده؟ البته میگویند آنها را خدای عزیز دانا آفریده است(۹) آنکه برای شما زمین را گهواره نمود و برای شما در آن راهها قرار داد تا شما راه یابید(۱۰) و آنکه از آسمان آب را به اندازه نازل نمود و شهر مواتی را بدان زنده کردیم بدینگونه (از گورها) خارج میشوید(۱۱) و آنکه تمام جفتها را آفریده و برای شما از کشتی و چهارپایان قرار داد آنچه را که سوار میشوید(۱۲) تا بر پشت آن استقرار یابید آنگاه نعمت پروردگارتان را یاد کنید چون بر آن استقرار یافتید و بگویید منزه و والاست آنکه برای ما این را مسخر و آرام کرده و ما هم سنگ آن نبوده و طاقت (رام کردن)آنرا نداشتیم(۱۳) ومحققا ما به سوی پروردگارمان بازمیگردیم(۱۴).
نکات: جملۀ: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم...﴾دلالت دارد که مشرکین خدای خالق آسمانها و زمین را قبول داشتند و معبودان و بتهای خود را خالق نمیدانستند. و جملۀ: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي سَخَّرَ لَنَا﴾، دلالت دارد که انسان چون بر حیوان و یا بر کشتی و یا بر ماشینی سوار شد باید حمد و تسبیح خدا را بگوید که آنها را مسخر برای او کرده، و اگر مثلا خدا شتر را مسخر برای انسان نکرده بود صدها انسان نمیتوانستند شتری را مسخر کنند. ﴿وَمَا كُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِينَ﴾از مادۀ قرن میباشد، یعنی ما همزور، همشاخ، همسنگ و مساوی او در توانایی نبودیم، ﴿وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾دلالت دارد که باید از سواری تابوت و نقل و انتقال به آخرت یاد نمود.
﴿١٤ وَجَعَلُواْ لَهُۥ مِنۡ عِبَادِهِۦ جُزۡءًاۚ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَكَفُورٞ مُّبِينٌ ١٥ أَمِ ٱتَّخَذَ مِمَّا يَخۡلُقُ بَنَاتٖ وَأَصۡفَىٰكُم بِٱلۡبَنِينَ ١٦ وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحۡمَٰنِ مَثَلٗا ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ كَظِيمٌ ١٧ أَوَ مَن يُنَشَّؤُاْ فِي ٱلۡحِلۡيَةِ وَهُوَ فِي ٱلۡخِصَامِ غَيۡرُ مُبِينٖ ١٨ وَجَعَلُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ ٱلَّذِينَ هُمۡ عِبَٰدُ ٱلرَّحۡمَٰنِ إِنَٰثًاۚ أَشَهِدُواْ خَلۡقَهُمۡۚ سَتُكۡتَبُ شَهَٰدَتُهُمۡ وَيُسَۡٔلُونَ ١٩﴾
[الزخرف:۱۵-۱۹].
ترجمه: و برای خدا از بندگانش جزیی قرار دادند حقا که انسان ناسپاس هویدایی است(۱۵) آیا خدا از آنچه خلق نموده دخترانی گرفته و پسران را خاص شما نموده(۱۶) و چون به یکی از ایشان بشارت داده شود به آنچه برای خدای رحمن مثلی زده (همانطور که نسبت دختر به خدا داده اگر برای خودش بشارت دختری آید) صورت او سیاه گردد در حالی که خشم خود را فرود برد (۱۷) آیا آن که در زیور نشو و نما میشود و او در پیکار نمایان نیست (سهم خداست)؟ (۱۸) و فرشتگانی را که بندۀ خدای رحمانند دختران خدا قرا دادهاند آیا در خلقت آنان حاضر بودند به زودی گواهی ایشان نوشته خواهد شد و بازخواست میشوند(۱۹).
نکات: فرزند پارۀ تن پدر است و لذا چون عدهای از مشرکین برای خدا دختر قرارمیدادند یعنی ایشان مانند مسیحیان که عیسی را فرزند خدا میدانند فرشتگان را دختر او میخواندند، خدای تعالی مذمت کرده از ایشان که شما برای خدا جزء قائل شدهاید یعنی؛ فرزند، در حالی که خدا منزه است از جزء و احتیاج به اجزاء ندارد، به اضافه اگر به شما دختری را نسبت دهند روی شما سیاه گردد و به خشم میآیید و آن را نقص میدانید، پس چگونه این نقص را به خدا نسبت میدهید آیا شما در هنگام خلقت ملائکه حاضر بودید.
﴿وَقَالُواْ لَوۡ شَآءَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مَا عَبَدۡنَٰهُمۗ مَّا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ ٢٠ أَمۡ ءَاتَيۡنَٰهُمۡ كِتَٰبٗا مِّن قَبۡلِهِۦ فَهُم بِهِۦ مُسۡتَمۡسِكُونَ ٢١ بَلۡ قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ ٢٢ وَكَذَٰلِكَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ ٢٣ ۞قَٰلَ أَوَلَوۡ جِئۡتُكُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَيۡهِ ءَابَآءَكُمۡۖ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ ٢٤ فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡۖ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ٢٥﴾[الزخرف:۲۰-۲۵].
ترجمه: و گفتند اگر خدای رحمن میخواست عبادت ایشان نمیکردیم، برای ایشان دانشی به این سخن نیست و ایشان جز اهل تخمین نیستند(۲۰) آیا کتابی قبل از قرآن به ایشان دادهایم که ایشان به آن تمسک جستهاند(۲۱) بلکه گویند که ما پدران خویش را بر راهی یافتهایم و به تحقیق ما بر دنبال آنان راهیافتگانیم (۲۲) و بدینگونه پیش از تو در هیچ قریهای رسولی ترساننده نفرستادیم جز اینکه توانگرانش گفتند: که ما پدرانمان را به راهی یافتهایم و به آثارشان اقتدا کنیم (۲۳) آن رسول گفت: آیا تقلید پدران میکنید و اگرچه راه هدایتی بهتر از آنچه پدران خود را بر آن یافتهاید برای شما بیاورم، گفتند: محققاً ما به آنچه شما فرستاده شده و به آن مأمورید کافریم(۲۴) پس، از آنان انتقام گرفتیم بنگر فرجام تکذیب کنندگان چسان بود(۲۵).
نکات: جملۀ: ﴿وَقَالُواْ لَوۡ شَآءَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مَا عَبَدۡنَٰهُم﴾، دلیل جبریان است که میگویند کفر و شرک و اعمال ما به خواست خدا بوده و ما تقصیری نداریم، خدا جواب داده که این سخن از دانایی نیست، بلکه از خیال و تخمین است زیرا خدا به بشر اختیار داده و مشیت و خواستۀ او این است که بشر هر عقیده و عملی را انتخاب میکند به اختیارخودش باشد. جملۀ: ﴿قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا﴾سخن اهل تقلید است که ما مردم و یا پدرانمان و یا دانشمندانمان را چنین دیده و به طریق آنان میرویم، حقتعالی این سخن را مردود و باطل دانسته و این آیات دلالت دارد بر حرمت تقلید و ضمیر ﴿هم﴾که ضمیر جمع عقلاء میباشد در جملۀ: ﴿مَا عَبَدۡنَٰهُم﴾ممکن است به ملائکه برگردد و ممکن است به بتان زیرا بتها مظاهر ملائکه، مظاهر و مرآت بزرگان بشری بوده که بتپرستان توجهشان در واقع به همان بزرگان و ملائکه بوده است.
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ ٢٧ وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ ٢٨ بَلۡ مَتَّعۡتُ هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ وَرَسُولٞ مُّبِينٞ ٢٩ وَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ وَإِنَّا بِهِۦ كَٰفِرُونَ ٣٠﴾[الزخرف:۲۶-۳۰].
ترجمه: و چون ابراهیم به پدر خود و قوم خود گفت که من بیزارم از آنچه را که میپرستید(۲۶) مگر آن کسی که مرا ایجاد کرده که او مرا هدایت خواهد کرد(۲۷) و قرار داد آن را کلمهای که باشد در نسل خود تا شاید ایشان برگردند به توحید(۲۸) بلکه بهره دادم این قوم و پدرانشان را و عذاب نکردم تا حق و قرآن برای ایشان آمد با رسول بیان کنندهای(۲۹) و چون حق برای ایشان آمد گفتند: این سحر است و محققا ما به آن کافریم(۳۰).
نکات: در آیات سابقه بیان کرد که خوی مردم تقلید و آن باطل است. در این آیات بیان میکند که شما مشرکین اگر میخواهید تقلید کنید و آن را جایز میدانید و تقلید پدران را شرافت میدانید، پس، از پدرتان ابراهیم تقلید کنید و او دین پدران را ترک کرد پس شما نیز ترک کنید و حاصل اینکه قول به وجوب تقلید موجب حرمت تقلید است. و مقصود از ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ﴾، این است که حضرت ابراهیم کلمۀ توحید را در نسل خود مستقر نمود. و بعضی ضمیر فاعل «جَعَلَ» را به خدا برگرانیدهاند. و جملۀ: ﴿إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي...﴾دلالت دارد بر این که نمرودیان خدا را نیز میپرستیدند.
﴿وَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ وَإِنَّا بِهِۦ كَٰفِرُونَ ٣٠ وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡيَتَيۡنِ عَظِيمٍ ٣١ أَهُمۡ يَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّكَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَيۡنَهُم مَّعِيشَتَهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّيَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِيّٗاۗ وَرَحۡمَتُ رَبِّكَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ ٣٢ وَلَوۡلَآ أَن يَكُونَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ لَّجَعَلۡنَا لِمَن يَكۡفُرُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ لِبُيُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَيۡهَا يَظۡهَرُونَ ٣٣ وَلِبُيُوتِهِمۡ أَبۡوَٰبٗا وَسُرُرًا عَلَيۡهَا يَتَّكُِٔونَ ٣٤ وَزُخۡرُفٗاۚ وَإِن كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلۡمُتَّقِينَ ٣٥﴾[الزخرف:۳۰-۳۵].
ترجمه: و گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگی از این دو قریه نازل نشده(۳۱) آیا ایشان رحمت پروردگار تو را تقسیم میکنند، ما وسائل زندگی ایشان را میانشان در این زندگی دنیا قسمت میکنیم و بعضی را بر بعضی به درجاتی تفوق دادهایم تا اینکه برخی از ایشان برخ دیگر را مسخر(وبه خدمت) گیرند و حال آن که رحمت پروردگارت (یعنی نبوت) بهتر است از آنچه جمع میکنند (۳۲) و اگر نه این بود که همۀ مردم یک امت میشدند (یعنی همه کافر میشدند) برای آنان که به خدای رحمن کافر میشوند (یعنی) برای خانههاشان قرار میدادیم سقفها از نقره با نرده بانها که بر آنها بالا روند(۳۳) وقرار میدادیم برای خانههاشان درها و تختهایی (از طلا و نقره) که بر آنها تکیه زنند(۳۴) با زینت و زیوری و نیست تمام اینها مگر کالای زندگی دنیا. و آخرت نزد پروردگارت از برای پرهیزکاران است(۳۵).
نکات: آیۀ: ﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ...﴾تا آخر راجع به کفار مکه است که گفتند: چرا این قرآن بر ولید بن مغیرة در مکه و یا بر عروة بن مسعود ثقفی در طائف نازل نشده، یعنی این منصب بزرگ باید به مرد بزرگی داده شود و آن بزرگ یکی از این دونفرند. و مقصود از قریتین، مکه و طائف است. حق تعالی در جواب ایشان فرموده آیا تقسیم روزی مردم به نظر ایشان است، البته خیر، پس در صورتی که تقسیم روزی با ایشان نباشد چگونه اعطای منصب نبوت با ایشان و به نظر ایشان میباشد، و جواب دیگر ایشان این است که اگر به یک نفر ثروت داده شده ثروت چیز حقیری است مربوط به نبوت نیست، نبوت مقام بزرگی است، و دلیل بر این که ثروت چیز حقیری است اینکه اگر مردم میل به کفر نمیکردند و همه ملت واحدۀ در کفر نمیشدند خدا به کفار ثروت و زینت دنیا را به قدری میداد که در و پیکر و سقف خانههاشان از طلا و نقره گردد، و خدا این کار را نکرده برای گول نخوردن مردم، بلکه تفاوتی بین مردم آورده در غنی، فقر و در قوّت، ضعف، علم، جهل، تیزهوشی، سفاهت، شهرت و بینامی، برای اینکه امور دنیا بگذرد و اگر همه مساوی بودند کسی خادم دیگری و کسی مأمور دیگری نمیشد و کسی مسخر دیگری نمیگردید، پس جملۀ: ﴿لِّيَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِيّٗا﴾، چنین میشود که بعضی بعض دیگر را مسخر کنند و یکی مسخر دیگری شود. و کلمۀ ﴿سُخۡرِيّٗا﴾به معنی مسخره نیست چنان که بعضی از مترجمین نوشتهاند.
﴿وَمَن يَعۡشُ عَن ذِكۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَيِّضۡ لَهُۥ شَيۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِينٞ ٣٦ وَإِنَّهُمۡ لَيَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ ٣٧ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَنَا قَالَ يَٰلَيۡتَ بَيۡنِي وَبَيۡنَكَ بُعۡدَ ٱلۡمَشۡرِقَيۡنِ فَبِئۡسَ ٱلۡقَرِينُ ٣٨ وَلَن يَنفَعَكُمُ ٱلۡيَوۡمَ إِذ ظَّلَمۡتُمۡ أَنَّكُمۡ فِي ٱلۡعَذَابِ مُشۡتَرِكُونَ ٣٩﴾[الزخرف:۳۶-۳۹].
ترجمه: و هرکس از ذکر خدای رحمن غافل شود دیوی را به او بگماریم که قرین وی باشد(۳۶) و محققاً آن دیوان ایشان را از راه باز میدارند ولی ایشان میپندارند که خود هدایت یافتهاند(۳۷) تا هنگامیکه نزد ما آید به (دیوش) گوید: ای کاش بین من و تو دوری شرق و غرب بود که قرین بدی بودی(۳۸) و این تمنّا امروز به شما هرگز نفع ندهد، چون ستم کردهاید. محققاً شما در عذاب با هم شرکت دارید(۳۹).
نکات: مقصود از ﴿شَيۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِينٞ﴾دوستان جنی و انسی است که مزید بر غفلت انسان میشوند، و در جملۀ: ﴿بُعۡدَ ٱلۡمَشۡرِقَيۡنِ﴾اطلاق مشرقین شده بر مشرق و مغرب مانند اطلاق قمرین بر خورشید و ماه و حسنین بر حضرت حسن و حسینإو این را تغلیب گویند. و در جملۀ: ﴿وَلَن يَنفَعَكُمُ...﴾ممکن است فاعل ینفع ضمیر هو باشد که برگردد به ﴿يَٰلَيۡتَ بَيۡنِي وَبَيۡنَكَ﴾، یعنی؛ این تمنی روز قیامت نفعی ندهد، و ممکن است فاعل «لن ینفع» جملۀ ﴿أَنَّكُمۡ فِي ٱلۡعَذَابِ مُشۡتَرِكُونَ﴾باشد یعنی؛ شرکت شما در عذاب برای شما نفعی ندهد که نه موجب تسلی شما گردد و نه موجب تخفیف عذاب شما.
﴿أَفَأَنتَ تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ أَوۡ تَهۡدِي ٱلۡعُمۡيَ وَمَن كَانَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٤٠ فَإِمَّا نَذۡهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنۡهُم مُّنتَقِمُونَ ٤١ أَوۡ نُرِيَنَّكَ ٱلَّذِي وَعَدۡنَٰهُمۡ فَإِنَّا عَلَيۡهِم مُّقۡتَدِرُونَ ٤٢ فَٱسۡتَمۡسِكۡ بِٱلَّذِيٓ أُوحِيَ إِلَيۡكَۖ إِنَّكَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٤٣﴾ [الزخرف:۴۰-۴۳].
ترجمه: پس آیا تو کر را میشنوانی و یا کور را هدایت میکنی و کسی را که در گمراهی آشکار باشد(۴۰) پس یا تو را میبریم (در جوار رحمت خود) که محققا ما از ایشان انتقام میکشیم(۴۱) و یا مینمایانیم به تو آنچه ایشان را وعده دادهایم زیرا که ما بر ایشان اقتدار داریم(۴۲) پس به آنچه به سوی تو وحی شده چنگ بزن محققا تو به راه راستی(۴۳).
نکات: روایت شده که رسول خداصبسیار کوشش میکرد در هدایت قوم خود و آنان تصمیم بر کفر و اصرار بر آن داشتند و این باعث افسردگی آن جناب بود، خدا خواست او را راحت کند که گفتهاند: «الیأس إحدی الراحتین»، یعنی از هدایت ایشان دست بکش زیرا اینان از بسیاری غفلت کور و کر شدهاند و هدایت نمییابند، ولی بدان، تو اگر از دنیا بروی ما از ایشان انتقام خواهیم کشید، و اگر زنده بمانی به تو ارائه خواهیم داد اقتدار خود را که ایشان را به قحط و غلا و قتل و اسارت مبتلا خواهیم کرد، ولی تو در راه خود مصمم باش و وحی ما را متمسک شو و شک را به خود راه مده که تمام این آیات تسلیت است.
﴿وَإِنَّهُۥ لَذِكۡرٞ لَّكَ وَلِقَوۡمِكَۖ وَسَوۡفَ تُسَۡٔلُونَ ٤٤ وَسَۡٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ يُعۡبَدُونَ ٤٥ وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٦ فَلَمَّا جَآءَهُم بَِٔايَٰتِنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا يَضۡحَكُونَ ٤٧﴾
[الزخرف:۴۴-۴۷].
ترجمه: و به تحقیق این قرآن برای تو و قومت تذکری است و به زودی بازخواست خواهید شد(۴۴) و بپرس از پیامبران ما که قبل از تو فرستادیم آیا غیر خدای رحمن خدایانی قرار دادیم که پرستش شوند(۴۵) و به تحقیق موسی را با آیات خود به سوی فرعون و بزرگان وی فرستادیم، پس(موسی) گفت: من رسول پروردگار جهانیانم(۴۶) پس چون آیات ما را برایشان آورد ناگهان ایشان آیات ما را ریشخند گرفتند(۴۷).
نکات: جملۀ: ﴿وَإِنَّهُۥ لَذِكۡرٞ لَّكَ وَلِقَوۡمِكَ﴾را ممکن است ذکر را به معنی تذکر بگیریم یعنی آیات قرآن برای تو و قومت موجب تذکری است از صفات إلهی و عظمت او و احکام و مواعظ او، و ممکن است ذکر را بمعنای یاد بود بگیریم، یعنی آیات قرآن ذکری از تو و قومت کرده و این به یادگار خواهد ماند، و ذکر نیک برای تو و قومت، خوب، موجب شرافت و رغبت است. بنابراین نام خیر ماندن از انسان طبق این آیه مرغوب است و باید هرکس آن را برای خود فراهم نماید، اگر چه معنی اول أظهر است.
﴿وَمَا نُرِيهِم مِّنۡ ءَايَةٍ إِلَّا هِيَ أَكۡبَرُ مِنۡ أُخۡتِهَاۖ وَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ ٤٨ وَقَالُواْ يَٰٓأَيُّهَ ٱلسَّاحِرُ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ إِنَّنَا لَمُهۡتَدُونَ ٤٩ فَلَمَّا كَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِذَا هُمۡ يَنكُثُونَ ٥٠ وَنَادَىٰ فِرۡعَوۡنُ فِي قَوۡمِهِۦ قَالَ يَٰقَوۡمِ أَلَيۡسَ لِي مُلۡكُ مِصۡرَ وَهَٰذِهِ ٱلۡأَنۡهَٰرُ تَجۡرِي مِن تَحۡتِيٓۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٥١ أَمۡ أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِي هُوَ مَهِينٞ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ ٥٢ فَلَوۡلَآ أُلۡقِيَ عَلَيۡهِ أَسۡوِرَةٞ مِّن ذَهَبٍ أَوۡ جَآءَ مَعَهُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ مُقۡتَرِنِينَ ٥٣ فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ ٥٤ فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا ٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ أَجۡمَعِينَ ٥٥ فَجَعَلۡنَٰهُمۡ سَلَفٗا وَمَثَلٗا لِّلۡأٓخِرِينَ ٥٦﴾[الزخرف:۴۸-۵۶].
ترجمه: و ما هیچ آیهای به ایشان ارائه ندادیم مگر آنکه آن بزرگتر از مانندش بود و ایشان را گرفتار کردیم تا مگر به سوی حق برگردند (۴۸) و(به موسی) گفتند: آهای ساحر برای ما پروردگارت را بخوان به آن عهدی که نزدت نهاده که ما هدایت یافتگانیم(۴۹) پس چون آن عذاب را از ایشان بر طرف کردیم ناگهان نقض پیمان کردند(۵۰) و فرعون در میان قومش ندا کرد که ای قوم من مگر پادشاهی مصر و این نهرها که در قلمرو فرمان من جاری است مخصوص من نیست آیا نمیبینید(۵۱) بلکه من بهتریم از این کسیکه خوار است و سخن را بیان نتواند(۵۲) پس چرا دستبندهای طلا به او داده نشده و فرشتگان قرین یکدیگر با او نیامدهاند(۵۳) پس قوم خود را سبک و کم عقل یافت پس او را اطاعت کردند زیرا ایشان گروهی فاسق بودند(۵۴) پس چون ما را به غضب آوردند از ایشان انتقام گرفتیم که تمامشان را غرق نمودیم(۵۵) و آنان را برای دیگران پیشرو و برای عبرت مَثَلی قرار دادیم(۵۶).
نکات: مراد از آیه در جملۀ: ﴿وَمَا نُرِيهِم مِّنۡ ءَايَةٍ﴾، همان آیات نه گانه است که هریک از جهتی بزرگتر از آیات دیگر بود و آنها عبارت بود از طوفان، جراد، قمل، ضفادع، خون و سایر آیات. و چون در آیات قبل مشرکین مکه رسول خداصرا از جهت فقر و نداشتن نیرو تحقیر کردند، حقتعالی قصۀ فرعون را به رخ ایشان کشیده که میگفت: موسی فقیراست وسخن خود را به راحتی نمیتواند بیان کند یعنی در زبان لکنتی دارد، و عیب دیگر آنکه چرا دستبندهای طلا و پادشاهی و انهار جاری ندارد و به همین سخنان عقل قوم خود را ربود و ایشان را سبک یافت و هر ادعائی که خواست نمود، پس خدا ایشان را هلاک و سابقه برای عبرت قرار داد ولیکن امت اسلامی با داشتن چنین کتاب و با چنین آیاتی عبرت نگرفتند و باز هرپیشوا و مرجعی که کبکبه و دبدبه دارد به او توجه دارند و سخن و احکام ضد ما انزل الله او را میپذیرند و اگر دانشمند فقیر بییاری حقی بگوید نمیپذیرند.
﴿وَلَمَّا ضُرِبَ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوۡمُكَ مِنۡهُ يَصِدُّونَ ٥٧ وَقَالُوٓاْ ءَأَٰلِهَتُنَا خَيۡرٌ أَمۡ هُوَۚ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ ٥٨ إِنۡ هُوَ إِلَّا عَبۡدٌ أَنۡعَمۡنَا عَلَيۡهِ وَجَعَلۡنَٰهُ مَثَلٗا لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٥٩ وَلَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَا مِنكُم مَّلَٰٓئِكَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَخۡلُفُونَ ٦٠ وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمۡتَرُنَّ بِهَا وَٱتَّبِعُونِۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ ٦١ وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ ٦٢﴾[الزخرف:۵۷-۶۲].
ترجمه: و چون به فرزند مریم مَثَل زده شود فوری قوم تو از این مثل فریاد برآرند(۵۷) و گویند: خدایان ما بهتر است یا او، آن مَثَل را برای تو نزنند مگر برای جدل وستیزه، بلکه ایشان قومی ستیزه جویند(۵۸) نیست عیسی جز بندهای که به او نعمتی دادیم و او را مثل و داستانی برای بنی اسرائیل نمودیم(۵۹) و اگر بخواهیم به جای شما فرشتگانی را در زمین قرار میدهیم که جانشینی کنند(۶۰) و به تحقیق خلافت ملائکه موجب علمی است برای ساعت قیامت، پس به آن شک مکنید و مرا پیروی کنید این است راه راست(۶۱) و البته شیطان شما را از راه باز ندارد زیرا او برای شما دشمنی است آشکارا(۶۲).
نکات: مشرکین میگفتند: اگر نصاری عیسی را میپرستند ما که ملائکه را پرستش میکنیم خدایان ما برای پرستش بهترند یعنی؛ ملائکه. و بعضی از مشرکین مانند ابن زبعری چون شنیدند آیۀ ۹۸ سورۀ أنبیاء: ﴿إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾ [۸۰]گفتند اگر بنا باشد حضرت عیسی هیزم دوزخ باشد ما هم در دوزخ با ایشان باشیم چه اشکالی دارد؟ این را گفتند و فریاد مسخرهآمیز زده و اظهار فرح میکردند، و بعضی از مشرکین میگفتند: چنانکه نصارا عیسی را خدا گرفتند، محمد نیز مانند عیسی میخواهد معبود باشد، آیا خدایان ما بهتر است یا محمد، ﴿ءَأَٰلِهَتُنَا خَيۡرٌ أَمۡ هُوَۚ﴾؟ به هرحال خدا در جواب ایشان آیات فوق را نازل نمود. و ضمیر در جملۀ: ﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ﴾را مفسرین مرجع مختلفی برایش نوشتهاند، ولی به نظر ما اگر برگردد به خلافت ملک که از جملۀ ﴿يَخۡلُفُونَ﴾استفاده میشود مناسبتر است زیرا آن اقرب است، و مقصود از آن چیزی است که در آیات دیگر آمده و ﴿وَيَوۡمَ تَشَقَّقُ ٱلسَّمَآءُ بِٱلۡغَمَٰمِ وَنُزِّلَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ تَنزِيلًا﴾ [۸۱].
﴿وَلَمَّا جَآءَ عِيسَىٰ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ قَالَ قَدۡ جِئۡتُكُم بِٱلۡحِكۡمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي تَخۡتَلِفُونَ فِيهِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ ٦٣ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ ٦٤ فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَيۡنِهِمۡۖ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡ عَذَابِ يَوۡمٍ أَلِيمٍ ٦٥﴾
[الزخرف:۶۳-۶۵].
ترجمه: و چون عیسی با دلائل روشن بیامد گفت با حکمت نزد شما آمدهام و برای اینکه بیان کنم برای شما بعضی از آن چیزی را که در آن اختلاف دارید پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید(۶۳) حقا که خدای کامل الذات و الصفات اوست پروردگار من و پروردگار شما پس او را بپرستید اینست راه راست(۶۴) پس از میان ملت او دستهها به اختلاف رفتند، پس وای بر آنان که ستم کردند از عذاب روز المانگیز(۶۵).
نکات: جملۀ ﴿وَلِأُبَيِّنَ لَكُم﴾دلالت دارد که حضرت عیسی برای رفع اختلاف از بنی اسرائیل مبعوث گردید و خواست معبود و ملجأ واحدی به مردم معرفی کند ولی دکاندارها خود عیسی را دکان شرک نموده، پس از او به عناوین مختلف ایجاد اختلاف کردند و مراد از جملۀ: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ ظَلَمُواْ﴾همان بزرگانی است که ایجاد اختلاف نمودند مانند «یعقوبیه، نسطوریه، ملكانیه، مرقوسیه وشمعونیه»و امثال آنان.
﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِيَهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ ٦٦ ٱلۡأَخِلَّآءُ يَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِينَ ٦٧ يَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٦٨﴾
[الزخرف:۶۶-۶۸].
ترجمه: آیا انتظار میکشند جز آمدن ناگهانی ساعت قیامت را که ناگاه در حالی که غافل و بیخبرند سراغشان آید؟ (۶۶) دوستان در آن روز بعضی با بعضی دشمنند مگر پرهیزکاران(۶۷) ای بندگان من، امروز خوفی بر شما نیست و نه شما غمگین شوید(۶۸).
نکات: دوستی با مردم یا برای تحصیل خیر دنیوی و یا برای تحصیل خیر اخروی است، اما دوستی برای دنیا چون دنیا زائل میشود و معلوم شود که این دوستی مضر بوده تبدیل به دشمنی گردد و اما اگر برای امور اخروی باشد چون آخرت باقی و زائل نشدنی است مودت و محبت راجع به آن نیز زائل نگردد.
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ مُسۡلِمِينَ ٦٩ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ تُحۡبَرُونَ ٧٠ يُطَافُ عَلَيۡهِم بِصِحَافٖ مِّن ذَهَبٖ وَأَكۡوَابٖۖ وَفِيهَا مَا تَشۡتَهِيهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡيُنُۖ وَأَنتُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٧١ وَتِلۡكَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِيٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٧٢ لَكُمۡ فِيهَا فَٰكِهَةٞ كَثِيرَةٞ مِّنۡهَا تَأۡكُلُونَ ٧٣﴾[الزخرف:۶۹-۷۳].
ترجمه: ای کسانی که به آیات ما ایمان آورده و مسلم و مطیع بودید(۶۹) داخل بهشت گردید شما و همسرانتان مسرور و مزین خواهید بود(۷۰) قدحهایی از طلا و کوزههای شربت بر ایشان به گردش آید و در آنهاست آنچه دلها آرزو کند و بخواهد و دیدگان لذت برد و شما در آنجا جاویدانید(۷۱) و این است بهشتی که به میراث بردهاید به پاداش اعمالی که میکردهاید(۷۲) برای شما در آنجا میوههای بسیاری است که از آنها میخورید(۷۳).
نکات: در همۀ آیات إلهی نجات و رستگاری و بهشت ذکر شده برای کسی که مسلم باشد و نامی از مذهب، یا فرقه، یا شیعه و یا سنی برده نشده است. و ﴿مَا تَشۡتَهِيهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡيُنُ﴾دلالت دارد که هر مسلم هرچه بخواهد برای او مهیا شود. و چون ذکر انواع و اقسام مشتهیات موجب تطویل کلام میشده حقتعالی به طور اجمال آنچه باید از نعمتها را بیان کرده است.
﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ ٧٤ لَا يُفَتَّرُ عَنۡهُمۡ وَهُمۡ فِيهِ مُبۡلِسُونَ ٧٥ وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰكِن كَانُواْ هُمُ ٱلظَّٰلِمِينَ ٧٦ وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ لِيَقۡضِ عَلَيۡنَا رَبُّكَۖ قَالَ إِنَّكُم مَّٰكِثُونَ ٧٧ لَقَدۡ جِئۡنَٰكُم بِٱلۡحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَكُمۡ لِلۡحَقِّ كَٰرِهُونَ ٧٨ أَمۡ أَبۡرَمُوٓاْ أَمۡرٗا فَإِنَّا مُبۡرِمُونَ ٧٩ أَمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّا لَا نَسۡمَعُ سِرَّهُمۡ وَنَجۡوَىٰهُمۚ بَلَىٰ وَرُسُلُنَا لَدَيۡهِمۡ يَكۡتُبُونَ ٨٠﴾ [الزخرف:۷۴-۸۰].
ترجمه: حقا که تبهکاران در عذاب دوزخ جاویدانند(۷۴) از عذابشان تخفیف داده نشود و ایشان در آنجا ساکت و ناامیدند(۷۵) ما ستمشان نکردهایم بلکه خودشان ستم کردهاند(۷۶) و ندا کنند که؛ ای مالک پروردگارت جان ما را بگیرد، مالک گوید که؛ شما ماندنی هستید(۷۷) (حقتعالی گوید) به تحقیق ما حق را برای شما آوردیم ولیکن بیشتر شما از حق کراهت داشتید(۷۸) آیا کاری را استوار کردهاند که ما استوار کنیم(۷۹) و یا میپندارند که ما نمیشنویم سر و نجوای ایشان را؟ آری(میشنویم) و فرستادگان ما نزدشان مینویسند(۸۰).
نکات: اهل دوزخ به مالک دوزخ استغاثه کنند، آیا مالک به زودی جواب میدهد و یا برای تحقیرشان مدتها جواب نمیدهد، ابن عباس گفته پس از هزار سال جواب ایشان را میدهد که شما ماندنی هستید. در جملۀ: ﴿أَمۡ أَبۡرَمُوٓاْ أَمۡرٗا...﴾چنانکه ترجمه شد که آیا مشرکین کار خوب محکمی کردهاند که از خدا توقع داشتهاند که خدا برای ایشان آن کار را نگهداری و حفظ و مبرم نماید، و ممکن است ﴿أَمۡ﴾برای اضراب باشد که معنی چنین میشود اینان از حق کراهت داشتند بلکه امری را که باطل باشد استوار میداشتند و از باطل طرفداری میکردند، چنانکه در «دار الندوة» جمع شدند برای قتل رسول خداص، پس آنان باطل را استوار میداشتند و ما که خدائیم عذابشان را محکم میداریم. و به قرینۀ آیۀ بعد باید معنی دوم صحیح باشد.
﴿قُلۡ إِن كَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٞ فَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡعَٰبِدِينَ ٨١ سُبۡحَٰنَ رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ ٨٢ فَذَرۡهُمۡ يَخُوضُواْ وَيَلۡعَبُواْ حَتَّىٰ يُلَٰقُواْ يَوۡمَهُمُ ٱلَّذِي يُوعَدُونَ ٨٣ وَهُوَ ٱلَّذِي فِي ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞۚ وَهُوَ ٱلۡحَكِيمُ ٱلۡعَلِيمُ ٨٤﴾[الزخرف:۸۱-۸۴].
ترجمه: بگو اگر برای خدای رحمن فرزندی باشد پس من اولین پرستش کن او میباشم(۸۱) منزه و والاست پروردگار آسمانها و زمین که پروردگار عرش است از آنچه او را وصف میکنند(۸۲) پس ایشان را بگذار یاوه گویی و بازی کنند تا دریابند روزی را که وعدهشان دادهاند(۸۳) و اوست که در آسمان إله است و در زمین إله و اوست درستکار دانا(۸۴).
نکات: جملۀ شرطیه مرکب است از دو جملۀ حملیه، و مقصود از آن ملازمۀ بین جملتین است، و اگر چه آن دو جمله هر دو باطل باشد اشکالی ندارد و به نفی إحدی الجملتین دیگری منتفی است، پس در جملۀ: ﴿قُلۡ إِن كَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٞ فَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡعَٰبِدِينَ﴾، حقتعالی میخواهد بیان کند که ای رسول ما بگو اگر خدا ولد داشت من که رسول اویم اولین عابد او بودم پس چون من عابد او نیستم پس حقتعالی ولد ندارد.
﴿وَتَبَارَكَ ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا وَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٨٥ وَلَا يَمۡلِكُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٨٦ وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ ٨٧ وَقِيلِهِۦ يَٰرَبِّ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمٞ لَّا يُؤۡمِنُونَ ٨٨ فَٱصۡفَحۡ عَنۡهُمۡ وَقُلۡ سَلَٰمٞۚ فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ ٨٩﴾
[الزخرف:۸۵-۸۶].
ترجمه: و با برکت است کسی که مخصوص اوست ملک آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست و نزد اوست دانش ساعت قیامت و بهسوی او بازگشت میشوید (۸۵) وکسانی راکه جزخدا، میخوانند مالک شفاعت نیستند مگرکسی که به حق گواهی دهد در حالی که میدانند(۸۶) و حقا اگر از ایشان سؤال کنی چه کس ایشان را خلق نموده البته خواهند گفت: خدا، پس به کجا برده میشوند(۸۷) و قول او (یعنی سخن محمد که)، پروردگارا محققا ایشان قومی هستند که ایمان نمیآورند(۸۸) پس از ایشان بگذر و بگو سلام که بزودی بدانند (۸۹).
نکات: جملۀ: ﴿وَلَا يَمۡلِكُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ...﴾تا آخر، ممکن است ﴿ٱلَّذِينَ﴾با صلۀ آن فاعل ﴿يَمۡلِكُ﴾باشد و ﴿ٱلشَّفَٰعَةَ﴾مفعول ﴿يَدۡعُونَ﴾بنابراین معنی چنین میشود که: آنان که از غیرخدا شفاعت میخواهند مالک خواستۀ خود نمیشوند و ممکن است ﴿ٱلشَّفَٰعَةَ﴾مفعول ﴿وَلَا يَمۡلِكُ﴾باشد یعنی کسانی را که مشرکین جز خدا میخوانند مالک شفاعت نیستند و نمیتوانند برای ایشان شفاعت کنند مگر آنان که به حق شهادت داده درحالیکه میدانستهاندکه آنان مالک شفاعت هستند واین معنی ظاهرتر است چنانکه ما در ترجمه آوردیم وشفاعت در روز قیامت همان ابلاغ رحمت خداوند به وسیله مقربان دربار او میباشد و الاّ جز خدا هیچ کس بنده شناس نیست وممکن است در آیات فوق گفته شود مقصود از مستثنی ملائکه و از شفاعت هم منظور شفاعت دنیوی باشد چنانکه جملۀ ﴿وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾در آیۀ قبل از آن، خطاب به کفار و مشرکین است که غیرخدا را شفیع میگرفتند و در حوائج و گرفتاریهای خود به امید شفاعت به غیر خدا متوسل میگشتند و بعضی مقصود از شفاعت را استغفار دانستهاند و گفتهاند اگرچه شفاعت و استغفار دو لغت مختلفه است ولی شفاعت به معنای استغفار نیز آمده است چنانکه فخررازی نیز در تفسیرش مینویسد: «إِنَّ اللهَ لَـمَّا أَمَرَ مُحَمَّدًا بِالاِسْتِغْفَارِ.... وَلَا مَعْنَى لِلشَّفَاعَةِ إِلاَّ هَذَا» [۸۲]و صاحب مجمع البحرین در ذیل کلمۀ «شفع» فرموده: «الـمُرَادُ بَالشَّفَاعَةِ الْـحَسَنَةِ؛ الدُّعَاءُ للِمُؤْمِنِینَ، وَالشَّفَاعَةِ السَیِّئَةِ؛ الدُّعَاءُ عَلَیْهِمْ..... وَفِي حَدِيثِ الصَّلَاةِ عَلَى الْمَيِّتِ: وَ إِنْ كَانَ الْـمُسْتَضْعَفُ بِسَبِيلٍ مِنْكَ فَاسْتَغْفِرْ لَهُ عَلَى وَجْهِ الْوَلَايَة» [۸۳]. و نیز از رسول خداصنقل کردهاند که فرموده: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُؤْمِنَةٍ مَضَى مِنْ أَوَّلِ الدَّهْرِ أَوْ هُوَ آتٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِلَّا وَهُمْ شُفَعَاءُ لِمَنْ يَقُولُ فِي دُعَائِهِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَات» [۸۴]. با توجه به آنچه ذکر کردیم بطلان شفاعتی که در زمان ما عوام به آن قائلند روشن میشود. و جملۀ: ﴿وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ﴾دلالت دارد که در شهادت به حق باید علم و یقین باشد و تقلید فایده ندارد. و ضمیر ﴿وَقِيلِهِۦ﴾را به رسول خداصبرگردانیدهاند با اینکه ذکر آن حضرت در آیات قبلی نشده مگر در تاءِ ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم﴾.
[۷۸] سید علی بن طاوس (ت ۶۶۴هـ)، إقبال الأعمال (ص: ۲۹۷) و از او: مجلسـی، بحار الأنوار (۹۹/۱۰۸) [۷۹] مجلسـی، بحار الأنوار (۹۷/۳۰۳) [۸۰] «شما و آنچه به جای خدا میپرستید.» [الأنبیاء: ۹۸]. [۸۱] «و روزی که آسمان با ابرها شکافته شود و فرشتگان بسرعت نازل شوند.» [الفرقان: ۲۵]. [۸۲] «خداوند متعال محمد را امر نمود تا طلب مغفرت و آمرزش کند... و معنای شفاعت جز این نیست.» [۸۳] «منظور از شفاعت نیک، دعا برای مومنان است و شفاعت بد، دعا علیه آنان میباشد. و در حدیث نماز بر میت هرچند مستضعف باشد برای او از جهت شفاعت استغفار کن نه از جهت دوستی و خویشاوندی.» [۸۴] «هیچ مرد و زن مؤمنی از اول روزگار تا روز قیامت نمیباشد جر آنکه شفیع آن کسى میباشد که در میان دعایش چنین بگوید: پروردگارا، مومنین و مومنات را بیامرز و ببخش». ابن بابویه قمی (معروف به صدوق)، الأمالی (ص: ۴۵۶). و از او حر عاملی، وسائل الشیعة (۷/۱۱۴)