تابشی از قرآن - ترجمه و تفسیر قرآن کریم - جلد چهارم

فهرست کتاب

سورۀ قیامه مکی و دارای ۴۰ آیه می‌باشد

سورۀ قیامه مکی و دارای ۴۰ آیه می‌باشد

سورة القيامة (مكية وهي أربعون آية)

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

﴿لَآ أُقۡسِمُ بِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ ١ وَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلنَّفۡسِ ٱللَّوَّامَةِ ٢ أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَلَّن نَّجۡمَعَ عِظَامَهُۥ ٣ بَلَىٰ قَٰدِرِينَ عَلَىٰٓ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُۥ ٤ بَلۡ يُرِيدُ ٱلۡإِنسَٰنُ لِيَفۡجُرَ أَمَامَهُۥ ٥ يَسۡ‍َٔلُ أَيَّانَ يَوۡمُ ٱلۡقِيَٰمَةِ ٦ فَإِذَا بَرِقَ ٱلۡبَصَرُ ٧ وَخَسَفَ ٱلۡقَمَرُ ٨ وَجُمِعَ ٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ ٩ يَقُولُ ٱلۡإِنسَٰنُ يَوۡمَئِذٍ أَيۡنَ ٱلۡمَفَرُّ ١٠ كَلَّا لَا وَزَرَ ١١ إِلَىٰ رَبِّكَ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡمُسۡتَقَرُّ ١٢

[القیامة:۱-۱۲].

ترجمه: به نام خدای کامل‌الذات و الصفات رحمن رحیم. قسم نمی‌خورم به روز محشر(۱) قسم نمی‌خورم به نفس ملامت‌گر(۲) آیا انسان گمان می‌کند که استخوانهایش را جمع نمی‌کنیم(۳) بلی(جمع می‌کنیم) درحالیکه تواناییم بر اینکه سرانگشتانش را بسازیم(۴) بلکه انسان می‌خواهد آینده نیز بدکاری کند(۵) (از این‌رو به‌حالت انکار) می‌پرسد روز قیامت کی خواهد بود(۶) پس آن هنگام که چشم خیره شود(۷) و ماه بگیرد(۸) و خورشید وماه جمع گردد(۹) در آن روز انسان بگوید کجاست مَفَرّ(۱۰) آری نیست مفر(۱۱) آن روز فقط به سوی پروردگار توست جای قرار.(۱۲)

نکات: ﴿لَآدر ﴿لَآ أُقۡسِمُممکن است نافیه باشد چنانکه ما ترجمه کردیم زیرا مشرکین قیامت و محشر و همچنین نفس ملامت‌گر را که در قیامت خود را ملامت کند قبول نداشتند و قسم‌خوردن به چیزی که طرف قبول ندارد لغو است. و حق‌تعالی از میان تمام اعضای انسان برای اظهار قدرت به ساختن سرانگشتان استدلال کرده و در این آیات فرموده: «قَٰدِرِينَ عَلَىٰٓ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُۥ»، و در علم امروز ثابت شده که میلیاردها بشر گذشته و آینده در نقشۀ پوست انگشتان با هم اختلاف دارند و از اینجا انگشت‌نگاری به وجود آمده که هر کسی را می‌توانند امتیاز دهند از دیگری به واسطۀ نقشه و خطوط سرانگشتانش، در این آیات خدا خواسته بفهماند که قدرت و ارادۀ ما است که چنین امتیازی در خطوط سرانگشتان انسانها نهاده‌ایم که هرمقصری را به توسط انگشتانش می‌توان تعیین کرد و در قیامت همان خطوط را اعاده می‌دهیم.

﴿يُنَبَّؤُاْ ٱلۡإِنسَٰنُ يَوۡمَئِذِۢ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ١٣ بَلِ ٱلۡإِنسَٰنُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ بَصِيرَةٞ ١٤ وَلَوۡ أَلۡقَىٰ مَعَاذِيرَهُۥ ١٥ لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦ إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧ فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ ١٨ ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ ١٩ كَلَّا بَلۡ تُحِبُّونَ ٱلۡعَاجِلَةَ ٢٠ وَتَذَرُونَ ٱلۡأٓخِرَةَ ٢١[القیامة:۱۳-۲۱].

ترجمه: در آن روز خبر داده می‌شود انسان به آنچه ازپیش فرستاده و آنچه بازپس گذاشته است(۱۳) بلکه (خبر لازم نیست) انسان بر خودش بیناست(۱۴) و اگر چه عذرهایی برای خود القاء کند و پرده‌پوشی نماید(۱۵) زبانت را (هنگام نزول آیات) به آن حرکت مده برای آنکه به(قرائت وحفظ) آن شتاب کنی(۱۶) که بر عهدۀ ماست جمعش(درحافظۀ تو) و قرائت آن(۱۷) پس چون آنرا قرائت کردیم پیروی کن قرائت آن را(۱۸) سپس بر عهدۀ ماست بیان آن(۱۹) چنین نیست(که می‌گویید) بلکه شما دنیا را دوست می‌دارید (۲۰) و رها می‌کنید آخرت را.(۲۱)

نکات: ﴿مَعَاذِيرَهُجمع معذرة است که انسان برای گناهان خود معذرت‌خواهی می‌کند، و عذرهایی می‌آورد، ممکن است جمع معذار به معنی؛ ستر باشد یعنی به عمل خود پرده‌پوشی کند. و در جملۀ: ﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ...دو احتمال گفته‌اند: اول: اینکه خطاب به رسول خداصباشد که او در موقع نزول وحی و قرائت جبرئیل عجله می‌کرد و همراه با قرائت جبرئیل زبان خود را به قرائت حرکت می‌داد یعنی آیات را می‌خواند، برای اینکه فراموش نکند، خدا او را از عجله نهی می‌کند. و دوم: اینکه خطاب به انسان باشد در روز معاد به قرینۀ آیات قبل و بعد چون انسان در موقع قرائت نامۀ عمل از ترس تلجلج می‌کند و عجله می‌نماید، خدا فرموده به او گفته می‌شود عجله مکن که بر عهدۀ ما بوده جمع و ضبط آن، چون ما قرائت و یکی‌یکی اعمال تو را ذکر کردیم تو قرائت آن را پیروی کن به تصدیق آن و ما به تفصیل گناهان تو را بیان می‌کنیم. ولی قول ظاهر و قوی همان معنی اول است که خطاب به پیغمبر اکرمصباشد. و جملۀ ﴿إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥدلالت دارد بر جواز تأخیر بیان از وقت خطاب و همچنین دلالت دارد بر وجوب بیان بر خدا آنچه را که لازم‌العلم والعمل است که خود خدا باید بگوید و بیان کند نه دیگری.

﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣ وَوُجُوهٞ يَوۡمَئِذِۢ بَاسِرَةٞ ٢٤ تَظُنُّ أَن يُفۡعَلَ بِهَا فَاقِرَةٞ ٢٥ كَلَّآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلتَّرَاقِيَ ٢٦ وَقِيلَ مَنۡۜ رَاقٖ ٢٧ وَظَنَّ أَنَّهُ ٱلۡفِرَاقُ ٢٨ وَٱلۡتَفَّتِ ٱلسَّاقُ بِٱلسَّاقِ ٢٩ إِلَىٰ رَبِّكَ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡمَسَاقُ ٣٠[القیامة:۲۲-۳۰].

ترجمه: چهره‌هایی در آن روز شاداب است(۲۲) فقط به سوی لطف خداوند نگران است(۲۳) و چهره‌هایی در آن روز ترشروی است(۲۴) گمان دارند رفتار کمرشکنی با آنها می‌شود(۲۵) چنین نیست (که متنبه شوند تا) هنگامی‌که جان به گلو برسد(۲۶) و گفته شود کیست بردارندۀ او و یا شفا دهندۀ او(۲۷) و بداند که هنگام جدائی است(۲۸) و این ساق پا با آن ساق به‌پیچد(۲۹) فقط به سوی پروردگارتوست در آن روز وقت راندن.(۳۰)

نکات: ﴿إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ، لغت نظر چون متعدی به إلی شود به معنی رؤیت نیست بلکه به معنی توجه است [۲۳۱]چنانکه خداوند در آیه ۷۷ آل عمران فرموده: ﴿... وَلَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيۡهِمۡ يَوۡم... [۲۳۲]که مقصود توجه لطف است نه رؤیت چنانکه در آیۀ ۱۹۸ سورۀ أعراف فرموده: ﴿وَتَرَىٰهُمۡ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ وَهُمۡ لَا يُبۡصِرُون [۲۳۳]، و نظر به معنی؛ انتظار نیز آمده مانند: ﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا تَأۡوِيلَه... [۲۳۴]و ﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن يَأۡتِيَهُمُ ٱللَّهُ... [۲۳۵]. و جملۀ ﴿مَنۡۜ رَاقٖاگر ﴿رَاقٖاز مادۀ رقیة باشد معنی چنین می‌شود کیست که رقیه و شفادهنده‌ای بیاورد، و اگر از مادۀ رقی و ارتقا باشد یعنی کیست بردارندۀ او، مأمورین عذاب و یا مأمورین ثواب و یا مشیعین از مردم.

﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ ٣١ وَلَٰكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ ٣٢ ثُمَّ ذَهَبَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ يَتَمَطَّىٰٓ ٣٣ أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰ ٣٤ ثُمَّ أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰٓ ٣٥ أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن يُتۡرَكَ سُدًى ٣٦ أَلَمۡ يَكُ نُطۡفَةٗ مِّن مَّنِيّٖ يُمۡنَىٰ ٣٧ ثُمَّ كَانَ عَلَقَةٗ فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ ٣٨ فَجَعَلَ مِنۡهُ ٱلزَّوۡجَيۡنِ ٱلذَّكَرَ وَٱلۡأُنثَىٰٓ ٣٩ أَلَيۡسَ ذَٰلِكَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يُحۡـِۧيَ ٱلۡمَوۡتَىٰ ٤٠[القیامة:۳۱-۴۰].

ترجمه: پس نه تصدیق کرد و نه نماز خواند(۳۱) ولیکن تکذیب کرد و روبگردانید(۳۲) سپس با تبختر و خرامان سوی کسانش رفت(۳۳) وای بر تو پس وای بر تو(۳۴) سپس وای بر تو پس وای بر تو(۳۵) آیا انسان گمان می‌کند که بیهوده رها می‌شود(۳۶) آیا نطفه‌ای از منی ریخته شده نبود(۳۷) سپس علقه گردید پس خدایش آفرید و اعضای مناسبش داد(۳۸) پس، از آن، دو قسم نر و ماده ایجاد نمود(۳۹) آیا این خدا قادر نیست که مردگان را زنده کند.(۴۰)

نکات: مقصود از جملۀ: ﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ؛ ابوجهل است و هر کس مانند او باشد که نه اصول را قبول کرد و نه فروع را و فخر می‌کرد نزد اهل خود که من دین محمد را قبول ندارم. و معنی ﴿أَوۡلَىٰ لَكَ؛ الذم و یا؛ الویل ﴿أَوۡلَىٰ لَكَ. و حق‌تعالی قیاس عقلی نموده خلقت بشر را از نطفه و علقه به معاد و برگردانیدن اجزای بدن و ولوج روح در آنها، معلوم می‌شود قیاس عقلی جایز است نه قیاس در فروع.

[۲۳۱] رؤیت و یا دیدار پروردگار متعال در روز قیامت بخشی از ایمان به غیب است. بخشی که خداوند متعال آن‌را شرط اول تقوی معرفی نموده است: ﴿الٓمٓ ١ ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ ٢ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ...، محدوده این بخش تنها از راه نصوص قرآن کریم و سخنان گهربار رسول خدا صتعیین می‌شود. و در این میدان عقل را هیچ قدرت و توانی نیست، چرا که این مسأله خارج از محدوده درک عقل و حواس انسانی است. و چون دلایل ثبوت دیدار خداوند متعال در بهشت‌ بسیار روشن و واضح است و به مرات و کرات در احادیث صحیحه وارد شده، همواره این مساله در امت اسلام جزئی از مسلمات و بدیهیات مورد اتفاق بوده است و کسی از صحابه و یا علمای پس از ایشان آن‌را انکار نکرده است. و تنها در زمان به قدرت رسیدن بدعت‌گزاران و فلسفه‌بافان این مساله‌ی ثابت، چون بسیاری از بدیهیات دیگر، زیر سوال رفت؛ و اینگونه بود که فرقه‌های بدعت‌گذاری چون جهمیه و معتزله و خوارج و امامیه این مساله را انکار کردند که مؤمنان در روز قیامت پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد!!. و متأسفانه علامه برقعی /در این موضوع دقت نکرده و بر اساس عقائدی که از پیش در ذهن ایشان رسوب کرده بود، مسأله رؤیت پروردگار را رد می‌کند. و به گمان ما اگر ایشان با روح حق‌جویی و حق طلبی‌ که در نوشته‌های‌ ایشان ملاحظه می‌کنیم فرصتی می‌یافت و این مساله را با دقت مورد بررسی و مطالعه قرار می‌داد بدون شک حقیقت را می‌پذیرفت. در هر حال از پروردگار یکتا می‌خواهیم که از اشتباهات همه ما در گذرد. و در اینجا لازم می‌بینیم بصورت بسیار مختصر بدور از فلسفه بافی این مسأله را برای خواننده محترم روشن سازیم و در صورت مطالعه و بررسی بیشتر خواننده گرامی می‌تواند به کتاب‌های عقیده اهل توحید مراجعه کند و شرح و بسط بیشتر این مساله را ملاحظه کند. تمام دانشمندان امت از صدر اسلام تاکنون ـ جز گروه اندکی که به آن‌ها اشاره رفت ـ بر این مساله اتفاق دارند که مؤمنان پروردگارشان را در روز قیامت می‌بینند؛ و این بشارتی است که آیه ۲۲ و۲۳ سوره قیامت صراحتا برای آن‌ها به ارمغان آورده: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣«در آن روز چهره‌هایی شاداب و شادانند * به پروردگار خود می‌نگرند». و همچنین از امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و خادم پیامبر اکرم صانس بن مالکتثابت است که در آیۀ ۲۶ سوره یونس؛ ﴿لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞۖ...«کسانی که کارهای نیکو می‌کنند، منزلت نیکو از آن ایشان است و افزون دارند». گفته اند که: ﴿ٱلۡحُسۡنَىٰیعنی؛ بهشت، و ﴿زِيَادَةٞیعنی نگاه کردن به پروردگار یکتا. و رسول خدا صو یاران ایشان و آنان که پس از ایشان آمده‌اند این آیه را چنین تفسیر کرده‌اند. اما احادیثی که رویت و دیدار خداوند متعال توسط مومنان را ثابت نموده، بحدی زیاد است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌ها را انکار کند. بیش از ۳۰ صحابه این احادیث را روایت کرده‌اند. از این قبیل است حدیث صحیحی که ترمذی و ابن ماجه و احمد روایت کرده‌اند: صهیب سروایت می‌کند که: «پیامبر اکرم صآیۀ ﴿لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞۖ...را خواندند، سپس فرمودند: آنگاه که بهشتیان وارد بهشت می‌شوند و دوزخیان به دوزخ می‌روند، شخصی صدا می‌زند: ای بهشتیان، شما را بر پروردگارتان وعده‌ای‌است و او می‌خواهد به آنچه شما را به آن وعده داده وفا کند. می‌گویند: آن چیست! آیا پروردگارمان ترازوی اعمال‌مان را سنگین نکرد و صورت‌های‌مان را نورانی نساخت و ما را وارد بهشت نکرد و از جهنم نجات نداد؟ اینجاست که حجاب برداشته می‌شود و مؤمنان به پروردگارشان نگاه می‌کنند. و نعمت دیدار پرودگار نزد ایشان از تمام نعمت‌هایی که به آن‌ها داده شده، عزیزتر و برتر خواهد بود. و این است ﴿زِيَادَةٞدر آیه». و از روایت‌های بسیاری ثابت شده که بسیاری از صحابه از جمله: ابوبکر صدیق و حذیفه و ابوموسی اشعری و ابن عباس ش﴿زِيَادَةٞرا به «دیدار پروردگار» ترجمه کرده‌اند. و در احادیث بسیاری آمده که صحابه از پیامبر خدا صپرسیدند: آیا پروردگارمان را در روز قیامت خواهیم دید. ایشان در جواب فرمودند: آری، پروردگارتان را با وضوح و روشنی تمام خواهید دید؛ چنانکه دیدن ماه شب چهارده در آسمان روشن و صاف برای‌تان واضح است به همان روشنی و وضوح پروردگارتان را خواهید دید». و این احادیث را با روایات بسیاری در کتاب‌های صحاح و مسانید و سنن می‌یابید. اما جهمیه و معتزله و خوارج و امامیه که رؤیت پروردگارشان را انکار کرده‌اند، آیات صریح قرآن و احادیث روشن نبوی صرا کنار نهاده و بر خر لنگ عقل سوار شده‌اند که به چاه اشتباه افتاده‌اند! اینان می‌گویند که وقتی موسی ÷از پروردگارش خواست او را از شرف دیدار خود بهره‌مند گرداند الله متعال فرمود: ﴿لَن تَرَىٰنِي[الأعراف: ۱۴۳] «هرگز مرا نمی‌بینی»، دیگر اینکه خداوند می‌فرمایند: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ«چشم‌ها او را در نمی‌یابند» که با دقت در این دو آیه می‌بینیم که هر دو آیه خود شواهدی گویا هستند بر اثبات رؤیت نه انکار آن! مثلا در آیه ﴿لَن تَرَىٰنِيمی‌توان گفت: ۱) موسی با پروردگارش مستقیما سخن می‌گفت و از همه بهتر او را می‌شناخت، آیا امکان داشت که او از خداوند چیزی را درخواست کند که برایش جایز نیست؟! ۲) خداوند خواسته‌ی موسی را نکوهش نکرد! اگر خواسته‌ی موسی ناجایز و اشتباه می‌بود خداوند آن‌را رد می‌کرد چنانکه با نوح ÷چنین کرد، وقتی نوح ÷از خداوند خواست فرزند نابابش را نجات دهد خداوند متعال فرمودند: ﴿إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٤٦[هود: ۴۶] «من تو را نصیحت می‌کنم که از نادانان نباشی». ۳) خداوند فرمود: ﴿لَن تَرَىٰنِيو نگفت: إني لا أُری«من دیده نمی‌شوم»، یا: لا تجوز رؤیتي«دیدن من جائز نیست» یا: لستُ بمرئي«قابل دیدن نیستم». و تفاوت بین دو جواب بسیار روشن است. و اگر بخواهیم برای توضیح بیشتر مثالی بیاوریم می‌توانیم بگوییم، اگر کسی در آستینش سنگی داشته باشد و دیگری گمان کند که غذایی است و به او بگوید: بده تا بخورم. جواب درست این است که: این قابل خوردن نیست، یا چیز خوردنی نیست. اما اگر غذایی می‌بود جواب صحیح این بود که بگوید: إنك لن تأكله«هرگز آن‌را نخواهی خورد». و این جواب ذات باری تعالی دلیلی بر آن است که خداوند قابل رؤیت است اما طبیعت و استعدادها و قوه‌های محدود بشری موسی قادر به دیدن پروردگارش در این دنیا نیست. ۴) خداوند متعال فرمودند: ﴿وَلَٰكِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَكَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِي[الأعراف: ۱۴۳] «و لیکن به کوه بنگر، اگر بر جای خود استوار ماند، تو هم مرا خواهی دید». خداوند به موسی فهمانید که این کوه با صلابت و این صخره‌های بزرگ و سنگ‌های سترگ توان این را ندارد که در مقابل تجلی الهی ثابت بمانند، پس چگونه تو با این ضعف و ناتوانی بشری می‌توانی تحمل کنی؟! ۵) خداوند متعال فرمودند: ﴿فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا[الأعراف: ۱۴۳] «اما هنگامی که پروردگارش، خویشتن به کوه نمود (برای کوه تجلی نمود)، آن‌را درهم کوبید». اگر خداوند برای کوه که جمادی است بی روح که در پیشگاه الهی نه پاداشی دارد و نه بازخواستی تجلی می‌کند، پس چرا این امکان را متصور نمی‌شوید که خداوند متعال برای پیامبران و مؤمنان محبوبش در بهشت‌ برین تجلی کند. ۶) خداوند با موسی ÷مستقیما سخن گفت و او را ندا زد و با او به تنهایی سخن گفت. پس چرا امکان نمی‌دهید که آنکه با مخاطبش مستقیما سخن می‌گوید و حرفش را می‌شنود، مخاطبش را از دیدار خود بهره‌مند گرداند. اما اینکه ادعا نموده‌اند «لن» بر نفی همیشگی در دنیا و آخرت دلالت دارد ادعایی است بی جا. چون «لن» حتی اگر با کلمه «ابدا» ـ همیشه و برای ابد ـ همراه باشد به معنای انکار در دو دنیا نیست؟! چه رسد که به تنهایی آید! خداوند متعال در سوره بقره آیۀ ۹۵ در مورد یهودیان می‌فرمایند: ﴿وَلَن يَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا«ولی آنان هرگز آرزوی مرگ نمی‌کنند»، و سپس در سوره زخرف /۷۷ خبرشان را در آخرت داریم که فریاد می‌زنند: ﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ لِيَقۡضِ عَلَيۡنَا رَبُّكَ«آنان فریاد می‌زنند: ای مالک! پروردگارت ما را بمیراند...». پس اگر «لن» برای انکار ابدی در دو جهان می‌بود این اتفاق نمی‌افتاد و آنان تمنای مرگ نمی‌کردند. و در سوره یوسف آیه/۸۰ از زبان برادرش شنیدیم که گفت: ﴿فَلَنۡ أَبۡرَحَ ٱلۡأَرۡضَ حَتَّىٰ يَأۡذَنَ لِيٓ أَبِيٓ. و دیدیم که «لن» انکار ابدی نبود. و آیه دیگری که استدلال نموده بودند، فرموده الهی در سوره الأنعام آیه/۱۰۳ بود که ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُکه این دلالت دارد به بزرگی بی‌نهایت الهی و کمال عظمت و جلال او؛ و اینکه خداوند از هر چیزی بزرگ‌تر است، آنچنان بزرگ و با عظمت است که هیچ چیزی توان درک همه او را ندارد و یا به عبارت دیگر هیچ کسی نمی‌تواند با دیدگانش او را در برگیرد. «ادراک» یعنی در برگیری و احاطه کامل بر چیزی. و این چیزی است بیش از دیدن. آنچنان که در قصه حضرت موسی در آیه/۶۲ سوره شعراء می‌خوانیم: ﴿فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ ٦١ قَالَ كَلَّآ. «پس چون دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: یقیناً ما (در چنگال فرعونیان) گرفتار شدیم؛ (موسی) گفت: چنین نیست». موسی دیدن را انکار نکرد، بلکه تنها إدراک را انکار نمود!... و همچنین خداوند متعال دیده می‌شود ـ البته کیفیت و چگونگی و حدود و جهات و مسافات و صفات ـ احاطه و در بر گرفته یا ادراک نمی‌شود، همانگونه که دانسته می‌شود ولی هیچ علمی او را در بر نمی‌گیرد ـ یُعلم ولا یُحاط به علماـ. پس همانطور که ملاحظه شد مذهب انکار رؤیت پروردگار در روز قیامت، کاملا بی‌اساس است. و دیدگاهی است که خشت آن بر پایه دخالت عقل محدود بشری و تجاوز فلسفه‌بافی عقل گرایانه در میدان بی‌نهایت غیب نهاده شده، درحالی‌که این مسئله‌ای است که قرآن و حدیث آن‌را بصورت بسیار واضح و روشنی شرح داده‌اند و جایی برای بحث و بررسی عقل گرایان و فیلسوفان نگذاشته‌اند. (برای مطالعه بیشتر در این زمینه می‌توان به کتاب، شرح عقیده طحاویه، علامه ابن ابی العز، مراجعه نمود). [مُصحح] [۲۳۲] «خدا با ایشان سخن نگوید و به ایشان نظر لطف ننماید». [آل‌عمران: ۷۷]. [۲۳۳] «و می‌بینی که ایشان به تو می‌نگرند وحال آنکه نمی‌بینند». [الأعراف: ۱۹۸]. [۲۳۴] «آیا منتظرند و انتظار تأویل آن را می‌کشند». [الأعراف: ۵۳]. [۲۳۵] « آیا انتظار می‌مانند (و اسلام نمی‌آورند) تا خدا (و فرشتگان) به سوی ایشان بیایند...». [البقرة: ۲۱۰].