سورۀ مدثر مکی و دارای ۵۶ آیه میباشد
سورة المدثر (مكية وهي ست وخمسون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ ٢ وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ ٣ وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ ٤ وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ ٥ وَلَا تَمۡنُن تَسۡتَكۡثِرُ ٦ وَلِرَبِّكَ فَٱصۡبِرۡ ٧﴾[المدثر:۱-۷].
ترجمه: به نام خدای کامل الذات والصفات رحمن رحیم. ای جامه بر سرکشیده(۱)برخیز وبترسان(۲) وفقط پروردگارت را بزرگدان (تکبیرگوی) (۳) وجامهات را پاک بدار(۴) وازپلیدی دوری کن(۵) و منّت مگذار که افزونطلبی کنی (۶) و برای خاطر پروردگارت صبور باش.(۷)
نکات: روایت شده که اول سورهای که نازل شد سورۀ مدثر بود و بعضی گفتهاند سورۀ علق بوده که اول آن ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ....﴾میباشد.
جابر بن عبدالله روایت کرده که رسول خداصفرمود: من یکماه به کوه حرا مجاور شدم سپس پائین آمدم به دشت رسیدم ندایی شنیدم، به هرطرف نظر کردم کسی را ندیدم، باز ندائی شنیدم سرم را بلند کردم دیدم جبرئیل بر کرسی نشسته در هوا چون هیئت او را دیدم بترسیدم و به منزل آمدم و گفتم «دثرونی» چیزی روی من بیندازید [۲۲۷].
و بعضی گفتهاند مقصود از ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ﴾لباس نبوت است یعنی؛ ای خلعت نبوت برخود افکنده به ادای وظیفه قیام نما.
و تقدیم ﴿رَبَّكَ﴾بر ﴿فَكَبِّرۡ﴾تخصیص تعظیم و تکبیر را به خدا میفهماند و این آیه دلیل بر وجوب تکبیر است و معنی تکبیر بزرگتر دانستن اوست از صفات خلق و تشبیه او به مخلوق. و ممکن است معنی ﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ﴾؛ ثیابك فشمر باشد، یعنی دامن همت بر کمر زن، چون جامۀ بلند ملوث میشود باید جامه را کوتاه کرد و به کمر زد، و در حدیث آمده که «غَسْلُ الثِّيَابِ يُذْهِبُ الْـهَمَّ وَالْـحَزَن» [۲۲۸]، پس به معنی قصر نیز ممکن است اگرچه خلاف ظاهر است، و بعضی گفته معنی آیه این است که پاکدامن باش یعنی از اخلاق ذمیمه و طمع و حرص خود را حفظ کن، «یُقَال: فُلَانُ طَاهِرُ الثِیَابِ وَالذَیلِ». یعنی؛ «عَنِ الَمعَایِبِ وَالَمفَاسِدِ»، و رجز به معنی پلیدی ظاهر و معنوی آمده یعنی از گناه و شرک دوری کن. و جملۀ ﴿وَلَا تَمۡنُن﴾مطلق است ممکن است بگوییم مراد منت برخدا مگذار در عبادت و یا منت بر خلق مگذار در ابلاغ رسالت و یا منت بر مؤمنین مگذار در هدایت و یا منت بر مردم مگذار در عطا و بخشش که زیادتر طلب کنی، و نیز ﴿تَسۡتَكۡثِرُ﴾مطلق است یعنی از خلق اجر زیاد مخواه، ویا در قرض زیادتر مطلب و یا مراد آن است که منت مگذار تا پیرو زیاد پیدا کنی. و ممکن است تمام این معانی مقصود باشد.
﴿فَإِذَا نُقِرَ فِي ٱلنَّاقُورِ ٨ فَذَٰلِكَ يَوۡمَئِذٖ يَوۡمٌ عَسِيرٌ ٩ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ غَيۡرُ يَسِيرٖ ١٠ ذَرۡنِي وَمَنۡ خَلَقۡتُ وَحِيدٗا ١١ وَجَعَلۡتُ لَهُۥ مَالٗا مَّمۡدُودٗا ١٢ وَبَنِينَ شُهُودٗا ١٣ وَمَهَّدتُّ لَهُۥ تَمۡهِيدٗا ١٤ ثُمَّ يَطۡمَعُ أَنۡ أَزِيدَ ١٥ كَلَّآۖ إِنَّهُۥ كَانَ لِأٓيَٰتِنَا عَنِيدٗا ١٦ سَأُرۡهِقُهُۥ صَعُودًا ١٧ إِنَّهُۥ فَكَّرَ وَقَدَّرَ ١٨ فَقُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ ١٩ ثُمَّ قُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ ٢٠ ثُمَّ نَظَرَ ٢١ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ٢٢ ثُمَّ أَدۡبَرَ وَٱسۡتَكۡبَرَ ٢٣ فَقَالَ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ يُؤۡثَرُ ٢٤ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا قَوۡلُ ٱلۡبَشَرِ ٢٥ سَأُصۡلِيهِ سَقَرَ ٢٦﴾[المدثر:۸-۲۶].
ترجمه: پس چون (قیامت برپا و) در شیپور دمیده شود(۸) پس آنوقت همان روز سختی است(۹) بر کافران آسان نیست(۱۰) مرا واگذار با آنکه او را آفریدم به تنهایی(۱۱) و برای او مال فراوان قرار دادم(۱۲) و فرزندانی حاضر(۱۳) و برای او آماده کردم هرچیز را آمادهکردن کاملی(۱۴) سپس طمع دارد که افزونش دهم(۱۵) هرگز زیرا او با آیات ما عناد دارد(۱۶) به زودی او را به سختی و کیفری دشوار وادارم(۱۷) زیرا او دربارۀ قرآن فکر کرد و حساب نمود(۱۸) پس کشته باد(مرده باد) چگونه حساب کرد(۱۹) سپس مرده باد چگونه حساب کرد(۲۰) آنگاه نظر کرد(۲۱) سپس عبوس کرد و روترش نمود(۲۲) سپس روگردانید و تکبر نمود(۲۳) پس گفت نیست این سخن مگر سحری که ترجیح داده میشود (۲۴) نیست این مگر گفتار بشر(۲۵) به زودی میبرم او را به سقر(۲۶).
نکات: این آیات راجع به ولید بن مغیره یکی از بزرگان و ثروتمندان مشرکین است و او را فرزندان بسیاری بوده که همه در حضور و محضر او بودند و او را وحید قومه گویند ﴿وَمَنۡ خَلَقۡتُ وَحِيدٗا﴾اشاره و طعن به همین است، و چون قریش در دارالندوة اجتماع کردند ولید به ایشان گفت شما دارای اعتبار و تدبیر میباشید عرب برای رفع اختلافات خود نزد شما میآیند، پس شما آراء خود را یکی کنید و دربارۀ محمد چیزی بگویید که مورد قبول همه باشد، گفتند: ما میگوییم او شاعر است، ولید عبوس کرد و این سخن را پسند نکرد و گفت: ما شعر زیاد شنیدهایم سخن او مانند شعر نیست، گفتند: ما میگوییم او کاهن است، گفت: میروید نزد او چیزی از کارها و نشانههای کاهن نمیبینید، گفتند: میگوییم او ساحر است، گفت: ساحر چیست؟ گفتند: ساحر بین دو دشمن دوستی میافکند و بین دو دوست دشمنی میاندازد، ولید گفت: پس او ساحر است، پس هر یک از قریش به محمد میرسیدند میگفتند: یا ساحر یا ساحر و بر رسول خداصبسیار سخت آمد تا اینکه این آیات نازل شد [۲۲۹].
و روایت دیگری آمده که چون سورۀ غافر ﴿حمٓ ١ تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ...﴾به رسول خداصنازل شد، حضرت به مسجد وارد شد و ولید بن مغیره نزدیک حضرت بود، قرائت او را میشنید، چون رسول خداصمتوجه شد که او میشنود قرائت آن آیات را مکرر نمود، پس ولید برفت در مجلس قوم خود و گفت: به خدا قسم از محمد ساعت گذشته کلامی شنیدم که نه از کلام انس و نه از کلام جن است، و کلام او دارای شیرینی و رونقی است و بالای سخن او مفید ثمر و پایین سخنش ریشهدار، و کلام او فوق هر کلامی است. سپس برگشت به منزلش، قریش به یکدیگر گفتند: ولید میل به دین محمد نموده، تمام قریش به او اقتدا خواهند کرد زیرا به ولید ریحانۀ قریش میگفتند. ابوجهل گفت: من میروم ولید را کفایت میکنم، پس رفت بر ولید وارد شد و به حالت غم نزد او نشست. ولید گفت: چرا محزونی ای برادرزاده؟ گفت: چون قریش از تو عیبجویی میکنند با این کثرت سن تو و میگویند تو سخن محمد را زینت دادهای، پس ولید برخاست با ابوجهل آمدند نزد قوم خودشان بنیمخزوم، پس گفت: شما گمان میکنید محمد مجنون است آیا چیزی که دلالت بر جنون او کند از او دیدهاید؟ گفتند: اللهم لا، گفت: گمان میکنید او کاهن است آیا نشانهای از کاهنی در او میباشد؟ گفتند: اللهم لا، گفت گمان میکنید او شاعر است، آیا دیدهاید هرگز شعری بگوید؟ گفتند: اللهم لا، گفت: گمان میکنید کذّاب است آیا به تجربه کذبی از او شنیدهاید؟ گفتند: اللهم لا، و او را صادق الأمین میگویند و نام او قبل از نبوتش این بوده، پس قریش گفتند: پس محمد چیست؟ او فکری کرد سپس نگاهی کرد و عبوس شد و گفت: نیست او مگر ساحری [۲۳۰]؛ چون ولید نبوت و صدق رسول خدا را میفهمید و برای تکبر چنین رأیی زد، خدا فرموده: او را به سقر وارد خواهم کرد. وکلمۀ وحید ممکن است حال باشد برای تاء «خَلَقۡتُ» و یا حال باشد برای من موصوله و یا حال باشد برای هر دو.
﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا سَقَرُ ٢٧ لَا تُبۡقِي وَلَا تَذَرُ ٢٨ لَوَّاحَةٞ لِّلۡبَشَرِ ٢٩ عَلَيۡهَا تِسۡعَةَ عَشَرَ ٣٠ وَمَا جَعَلۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلنَّارِ إِلَّا مَلَٰٓئِكَةٗۖ وَمَا جَعَلۡنَا عِدَّتَهُمۡ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيَسۡتَيۡقِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَيَزۡدَادَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِيمَٰنٗا وَلَا يَرۡتَابَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَلِيَقُولَ ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡكَٰفِرُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ ٱللَّهُ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَمَا يَعۡلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَۚ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكۡرَىٰ لِلۡبَشَرِ ٣١ كَلَّا وَٱلۡقَمَرِ ٣٢ وَٱلَّيۡلِ إِذۡ أَدۡبَرَ ٣٣ وَٱلصُّبۡحِ إِذَآ أَسۡفَرَ ٣٤ إِنَّهَا لَإِحۡدَى ٱلۡكُبَرِ ٣٥ نَذِيرٗا لِّلۡبَشَرِ ٣٦ لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن يَتَقَدَّمَ أَوۡ يَتَأَخَّرَ ٣٧ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ ٣٨ إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡيَمِينِ ٣٩ فِي جَنَّٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ ٤٠ عَنِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ ٤١ مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ ٤٣ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ ٤٤ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ ٤٥ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤٦ حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡيَقِينُ ٤٧ فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ ٤٨﴾[المدثر:۲۷-۴۸].
ترجمه: و تو چه میدانی که سقر چیست؟(۲۷) نه کسی را باقی گذارد و نه رها کند(۲۸) پوست بشره را بسوزاند(۲۹) نگهبانان بر آن نوزده نفرند(۳۰) و ما مأمورین آتش را جز فرشتگان قرار ندادیم و شمارۀ آنان را قرار ندادیم مگر برای امتحان آنان که کافرند تا آنان که کتاب(آسمانی) داده شدهاند به یقین برسند و تا زیاد گردد ایمان آنان که ایمان آوردهاند و اهل کتاب و مؤمنین تردید نکنند و تا آنان که در دلهاشان مرض است و کافران بگویند خدا چه اراده کرده به این عدد که برای مثل آورده، بدین گونه خدا گمراه میکند هرکه را بخواهد و هدایت میکند هرکه را بخواهد و سپاه پروردگارت را نمیداند جز خودش، و نیست این سقر مگر تذکری برای بشر(۳۱) آری قسم به ماه(۳۲) و به شب چون برود(۳۳) و به صبح چون آشکار گردد(۳۴) که سقر یکی از عذابهای بزرگ است(۳۵) ترسانندۀآدمیان است(۳۶) برای هرکس ازشماکه بخواهد(در کار خیر) جلورود ویا عقب افتد(۳۷)هرکس درگرواعمال خوداست(۳۸)مگرسمت راستیها (۳۹) که در بهشتها از یکدیگر پرسش میکنند(۴۰) از گنهکاران(۴۱) که چه چیز شما را به سقر برد(۴۲) گویند: ما از نمازگزاران نبودیم(۴۳) و مسکین را طعام نمیدادیم(۴۴) و با یاوهگویان یاوه میگفتیم(۴۵) و به روز جزاء تکذیب میکردیم(۴۶) تا مرگ ما رسید(۴۷) پس شفاعت شفیعان سودشان ندهد.(۴۸)
نکات: ﴿سَقَرُ﴾وادییی از وادیهای دوزخ است که جا و مأوای متکبّرین است و عدد مأمورین ﴿سَقَرُ﴾را خدایتعالی ۱۹ عدد قرار داده که تا کفار بگویند چرا کمتر نشد و چرا زیادتر نشد و چگونه خدا دوزخ به این بزرگی را در تحت نظر ۱۹ نفر قرار داده؟ جوابشان این است که خدا قدرت به ایشان داده که دوزخ را اداره کنند و عجب است از حزب بهائیان که عدد رؤسای خود و عدد محفل خود را و یا عدد ماه و یا هر عدد خوبی را نوزده گرفتهاند.
﴿فَمَا لَهُمۡ عَنِ ٱلتَّذۡكِرَةِ مُعۡرِضِينَ ٤٩ كَأَنَّهُمۡ حُمُرٞ مُّسۡتَنفِرَةٞ ٥٠ فَرَّتۡ مِن قَسۡوَرَةِۢ ٥١ بَلۡ يُرِيدُ كُلُّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ أَن يُؤۡتَىٰ صُحُفٗا مُّنَشَّرَةٗ ٥٢ كَلَّاۖ بَل لَّا يَخَافُونَ ٱلۡأٓخِرَةَ ٥٣ كَلَّآ إِنَّهُۥ تَذۡكِرَةٞ ٥٤ فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ ٥٥ وَمَا يَذۡكُرُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ هُوَ أَهۡلُ ٱلتَّقۡوَىٰ وَأَهۡلُ ٱلۡمَغۡفِرَةِ ٥٦﴾[المدثر:۴۹-۵۶].
ترجمه: پس چه شده این مردم را که از تذکر و پند اعراض میکنند(۴۹) گویا خران رمکننده میباشند(۵۰) که از شیر گریختهاند(۵۱) بلکه هر مردی از ایشان میخواهد صحیفههای نشر شده به او داده شود(۵۲) نه چنین است هرگز بلکه از سرای دیگر نمیترسند(۵۳) آری این قرآن موجب تذکری است(۵۴) پس هرکه بخواهد پند گیرد و آن را یاد کند(۵۵) و پند نمیگیرند مگر اینکه خدا بخواهد که او اهل تقوی و مغفرت است.(۵۶)
نکات: کفار میگفتند ما به تو ایمان نمیآوریم تا برای هر یک از ما کتب و اوراقی بیاوری و به هر یک از ما کتابی نازل شود، خداوند میفرماید چنین نیست که اینان میگویند بلکه چون ایمان ندارند بهانهگیری میکنند و به علاوه اگر بنا باشد به هر بشری کتابی نازل شود دیگر ارسال رسل معنی ندارد. و معنی اهل التقوی این است که خدا سزاوار است که از او ترسیده شود.
[۲۲۷] طبرسی، مجمع البیان (۵/۳۸۴). [۲۲۸] «شستن لباس غم و اندوه را از بین میبرد». حر عاملی، وسائل الشیعة، بَابُ اسْتِحْبَابِ لُبْسِ الثَّوْبِ النَّقِيِّ النَّظِيفِ(۵/۱۴). [۲۲۹] طبرسی، مجمع البیان (۵/۳۸۶-۳۸۷). [۲۳۰] طبرسی، مجمع البیان (۵/۳۸۷).