سورۀ مجادله مدنی و دارای ۲۲ آیه میباشد
سورة المجادلة (مدنية وهي اثنتان وعشرون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِي تُجَٰدِلُكَ فِي زَوۡجِهَا وَتَشۡتَكِيٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ يَسۡمَعُ تَحَاوُرَكُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُۢ بَصِيرٌ ١ ٱلَّذِينَ يُظَٰهِرُونَ مِنكُم مِّن نِّسَآئِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَٰتِهِمۡۖ إِنۡ أُمَّهَٰتُهُمۡ إِلَّا ٱلَّٰٓـِٔي وَلَدۡنَهُمۡۚ وَإِنَّهُمۡ لَيَقُولُونَ مُنكَرٗا مِّنَ ٱلۡقَوۡلِ وَزُورٗاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٞ ٢ وَٱلَّذِينَ يُظَٰهِرُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُواْ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مِّن قَبۡلِ أَن يَتَمَآسَّاۚ ذَٰلِكُمۡ تُوعَظُونَ بِهِۦۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ٣ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ مِن قَبۡلِ أَن يَتَمَآسَّاۖ فَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ فَإِطۡعَامُ سِتِّينَ مِسۡكِينٗاۚ ذَٰلِكَ لِتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ وَتِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۗ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٤﴾ [المجادلة:۱-۴].
ترجمه: به نام خدای کامل الذات و الصفات رحمن رحیم. حقا که خدا شنید گفتار آن زنی را که دربارۀ شوهر خود با تو مجادله میکرد و به خدا شکایت میبرد و خدا گفتگوی شما را میشنود محققا خداوند شنوای بیناست(۱) کسانی از شما که دربارۀ زنان خود ظهار میکنند آن زنان مادران ایشان نیستند، مادران ایشان نیستند جز آنان که ایشان را زائیدهاند، حقا که ایشان سخنی ناهنجار و زور میگویند و به تحقیق خدا دارای گذشت و آمرزنده است(۲) و آنان که دربارۀ زنانشان ظهار میکنند سپس از آنچه که گفتهاند برمیگردند، وظیفهشان آزاد کردن بندهای است پیش از آن که یکدیگر را مس کنند، این احکامی است که به آن پند داده میشوید، و خدا به آنچه میکنید آگاه است(۳) پس هرکس(بنده) نیابد و واجد نباشد، پس بر او روزه گرفتن دو ماه پی در پی است پیش از آنکه یکدیگر را مس کنند، پس هرکه نتواند بر او اطعام شصت مسکین است، این حکم(کفاره) برای این است که ایمان خود را به خدا و رسول او اظهار کنید و این است حدود خدا و برای کافران عذاب دردناک است(۴).
نکات: این آیات دربارۀ زنی از انصار به نام خوله بنت ثعلبه نازل شده است، زوج او اوس بن صامت بود، این زن خوش جسم بود شوهر او او را در حال سجده دید، چون از نماز فارغ شد خواست با او هم آغوش گردد او نگذاشت، زوج او غضب کرد و چون خفت عقل داشت به زن خود گفت «أَنْتِ عَلَيَّ كَظَهْرِ أُمِّي»سپس پشیمان شد و این ظهاری بود که در جاهلیت طلاق محسوب میشد، بعد به زن خود گفت: گمانم این است که تو بر من حرامی، زن گفت: چنین مگو و آمد نزد رسول خداص، دید عایشه سر آن حضرت را میشوید، پس گفت: یا رسول الله، شوی من اوس بن صامت مرا تزویج کرد درحالی که من جوانی بینیاز دارای مال و عشیره بودم مال مرا خورد و جوانی مرا از بین برد و فرزند بسیار از من آورد و مرا به پیری رسانید و اکنون با من ظهار نموده و پشیمان است، آیا تدبیری هست که جمع ما تفرقه نشود و أنس ما از بین نرود، رسول خداصفرمود: تو بر او حرامی، عرض کرد: یا رسول الله، قسم به خدایی که بر تو کتاب فرستاد صیغۀ طلاق نخوانده و او پدر فرزندانم و محبوبترین مردم است نزد من؟ رسول خداصفرمود: بر تو حرام است. و او مکرر مراجعه به رسول خدا مینمود، حضرت میفرمود: حرام است، نالۀ زن بلند شد و گفت: به خدا شکایت میکنم فقر و فاقه و سختی حال خود را، خدایا بر رسولت چیزی نازل کن، عایشه برخاست که سر رسول خداصرا بشوید، آنزن عرض کرد: یا رسول الله به کار من نظری کن، عایشه گفت: سخن را کوتاه کن، آیا نمیبینی صورت رسول خداصتغییر نموده و بر او وحی نازل شده، چون وحی تمام شد، رسول خداصفرمود: زوج خود را حاضر کن، پس رسول خداصاین آیات را بر زوج خواند، عایشه گفت: «تَبَارَكَ الَذِي وَسِعَ سَمْعُهُ الأَصْوَاتَ!»، چون رسول خداصاین آیات را تلاوت کرد فرمود میتوانی بندهای آزاد کنی، عرض کرد: بنده گران است، تمام مال من از بین میرود، مال من کم است، فرمود: میتوانی دو ماه پی در پی روزه بگیری، عرض کرد: اگر من روزی سه مرتبه چیزی نخورم چشمم بینور میشود و میترسم کور شوم، فرمود: میتوانی شصت مسکین طعام دهی، گفت: نمیتوانم مگر اینکه شما مرا یاری کنی، رسول خداصپانزده صاع جو و یا خرما به او داد و فرمود: من دعا میکنم خدایت برکت دهد، او گرفت و به شصت مسکین اطعام نمود و فراق ایشان مبدل به وصال گشت [۱۶۶]. و در بعضی از روایات است که چون او پانزده صاع را گرفت، عرض کرد: یا رسول الله من از آن مساکینی که باید اطعام کنم خود فقیرترم، رسول خداصخندید و فرمود: برو استغفار کن و این کلام دلالت دارد که در صورت عجز استغفار کافی است. و این اولین ظهاری بوده که در اسلام شده و در زمان جاهلیت أشد طلاق بوده است. و برای ظهار شرایطی است که در کتب فقه ذکر شده است. به کتاب جامع المنقول و یا أحکام القرآن ما مراجعه شود.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ كُبِتُواْ كَمَا كُبِتَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ وَقَدۡ أَنزَلۡنَآ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖۚ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٞ مُّهِينٞ ٥ يَوۡمَ يَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ جَمِيعٗا فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓاْۚ أَحۡصَىٰهُ ٱللَّهُ وَنَسُوهُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ٦ أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ مَا يَكُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَيۡنَ مَا كَانُواْۖ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ ٧﴾[المجادلة:۵-۷].
ترجمه: محققاً آنان که با خدا و رسول او دشمنی و عناد میکنند خوار شوند همانگونه که کسانی پیش از ایشان خوار شدند و به تحقیق ما نازل کردیم آیات روشنی را و برای کافران عذابی خوارکننده است(۵) روزی که خدا تمام ایشان را یکجا برانگیزد پس ایشان را به آنچه کردهاند خبر دهد. خدا عمل ایشان را شماره و ضبط کرده و ایشان فراموش کردهاند و خدا به هرچیزی گواه است(۶) آیا ندیدی که خدا میداند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، هیچ نجوای سه نفری نیست مگر اینکه او چهارمی ایشان است و هیچ نجوای پنج نفری نیست مگر اینکه او ششم ایشان است و تعدادی کمتر از این و بیشتر از این نباشد جز اینکه خدا با ایشان است هر جا که باشند سپس در روز قیامت ایشان را خبر میدهد به آنچه کرده اند، زیرا خدا به هر چیزی داناست(۷).
نکات: از ابن عباس نقل شده که این آیات دربارۀ نجوای عدهای از منافقین و یهودیان نازل شده که بین خود با راز چیزها میگفتند سپس به مؤمنین نظر میکردند و چشمک میزدند، مؤمنین میگفتند: شاید بر سر خویشان و یا برادران ایمانی ما که برای جنگ خارج شدهاند مصیبتی وارد شده و لذا محزون میشدند، چون این مجالس نجوی مکرر شد به رسول خداصشکایت شد و حضرت نهی کرد ایشان را از نجوی جز در حضور مسلمین، ولی منافقین دست بر نداشتند تا اینکه این آیات نازل شد [۱۶۷].
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ نُهُواْ عَنِ ٱلنَّجۡوَىٰ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَيَتَنَٰجَوۡنَ بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَمَعۡصِيَتِ ٱلرَّسُولِۖ وَإِذَا جَآءُوكَ حَيَّوۡكَ بِمَا لَمۡ يُحَيِّكَ بِهِ ٱللَّهُ وَيَقُولُونَ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ لَوۡلَا يُعَذِّبُنَا ٱللَّهُ بِمَا نَقُولُۚ حَسۡبُهُمۡ جَهَنَّمُ يَصۡلَوۡنَهَاۖ فَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ٨ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَنَٰجَيۡتُمۡ فَلَا تَتَنَٰجَوۡاْ بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَمَعۡصِيَتِ ٱلرَّسُولِ وَتَنَٰجَوۡاْ بِٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِيٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ ٩ إِنَّمَا ٱلنَّجۡوَىٰ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ لِيَحۡزُنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَيۡسَ بِضَآرِّهِمۡ شَيًۡٔا إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١٠﴾ [المجادلة:۸-۱۰].
ترجمه: آیا توجه نکردی به آنان که از نجوی نهی شدند باز به آنچه که از آن نهی شدهاند برمیگردند و با یکدیگر به گناه و عداوت و نافرمانی رسول راز میگویند و چون نزد تو میآیند تو را تحیّت میگویند به کلامی که خدا تو را به آن تحیت نگفته و در پیش خود میگویند چرا خدا ما را به آنچه میگوییم عذاب نمیکند، کافی است ایشان را دوزخ که به آن وارد شوند، پس چه بد سرانجامی است(۸) ای مؤمنین چون با یکدیگر نجوی کردید به گناه و عداوت و نافرمانی رسول نجوی نکنید و به نیکی و پرهیزکاری راز گویید و از خدایی که به سوی او محشور خواهید شد بترسید(۹) همانا نجوی از شیطان است برای اینکه مؤمنین را محزون کند در حالی که هیچ گونه ضرری به ایشان وارد نشود مگر به اذن خدا، و بر خدا باید مؤمنین توکّل کنند(۱۰).
نکات: مقصود از «اثم» در اینجا آزار مؤمنین است، و مقصود از عُدوان ایجاد عداوت کردن و به دشمنی مؤمنین سفارش کردن است، و مقصود از: ﴿مَعۡصِيَتِ ٱلرَّسُولِ﴾این بوده که یکدیگر را به نافرمانی رسول خداصتحریص میکردند. و جملۀ: ﴿إِنَّمَا ٱلنَّجۡوَىٰ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ﴾، دلالت دارد که هرجا عدهای از مؤمنین حاضر و ناظرند نباید دیگران با یکدیگر به راز سخن گویند. و مقصود از جملۀ: ﴿حَيَّوۡكَ بِمَا لَمۡ يُحَيِّكَ بِهِ ٱللَّهُ﴾، این است که چون خدمت رسول خداصمیآمدند در عوض سلام علیکم، سام علیکم میگفتند! در صورتی که خدا فرموده: ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَىٰٓ﴾ [۱۶۸]. رسول خداصفرموده «إِذَا كُنْتُمْ ثَلَاثَةً فَلَا يَتَنَاجَى اثْنَانِ دُونَ الثَّالِثِ فَإِنَّ ذَلِكَ يَحْزُنُهُ» [۱۶۹].
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قِيلَ لَكُمۡ تَفَسَّحُواْ فِي ٱلۡمَجَٰلِسِ فَٱفۡسَحُواْ يَفۡسَحِ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَإِذَا قِيلَ ٱنشُزُواْ فَٱنشُزُواْ يَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ١١ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَٰجَيۡتُمُ ٱلرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيۡ نَجۡوَىٰكُمۡ صَدَقَةٗۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ لَّكُمۡ وَأَطۡهَرُۚ فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ١٢ ءَأَشۡفَقۡتُمۡ أَن تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيۡ نَجۡوَىٰكُمۡ صَدَقَٰتٖۚ فَإِذۡ لَمۡ تَفۡعَلُواْ وَتَابَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۚ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١٣﴾ [المجادلة:۱۱-۱۳].
ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید چون به شما گفته شود وسعت دهید(و جای بازکنید) در مجالس، پس وسعت دهید که خدا برای شما وسعت دهد و چون گفته شود برخیزید، برخیزید، خداوند کسانی از شما را که ایمان آوردهاند و کسانی را که دارای دانشند به مراتب و درجاتی بالا میبرد و خدا به آنچه میکنید آگاه است(۱۱) ای مؤمنین چون خواستید با رسول ما نجوی کنید پس جلوتر از نجوای خود صدقهای بدهید این برای شما بهتر و پاکیزهتر است، پس اگر چیزی را نیافتید خدا محققا آمرزنده و رحیم است(۱۲) آیا از این(حکم)که جلوتر از نجوای خود صدقاتی بدهید، هراسان شدید؟ پس چون (این کار را)بجا نیاوردید و خدا از شما درگذشت، پس نماز را برپا دارید و زکات بدهید و خدا و رسول او را اطاعت کنید و خدا به آنچه میکنید آگاه است(۱۳).
نکات: جملۀ: ﴿تَفَسَّحُواْ فِي ٱلۡمَجَٰلِسِ﴾دلالت دارد که اصحاب رسول مراعات یکدیگر را نکردند زیرا در حدیث آمده روز جمعه که محل اجتماع تمام مؤمنین بود مسجد و صفه بر مردم تنگ شد و رسول خدا بدریین را دوست میداشت اتفاقا چند نفر بدری وارد شدند و مقابل رسول خداصایستادند و سلام کردند و بر سایر مردم نیز سلام کردند و جواب شنیدند و برپا ایستاده و کسی به ایشان جا نداد، بر رسول خداصسخت آمد و به اطرافیان خود فرمود: فلانی برخیز و فلانی برخیز، این سخنحضرت بر آنان خوش نیامد و در صورت ایشان کراهت نمایان شد، منافقین به مسلمین گفتند: شما گمان میکنید این رسول عادل است، به خدا قسم عدالت را مراعات نکرد، عدهای را که جا گرفته بودند و میخواستند نزدیک پیغمبر باشند از جا بلند کرد و دیگران را نزدیک خود نشانید [۱۷۰]. و اما آیۀ نجوی برای این نازل شد که اغنیاء و بزرگان با رسولخداصزیاد نجوی میکردند و میخواستند اظهار خصوصیت کنند و مانع کار رسول خداصبودند، پس چون این آیات آمد از دادن صدقه خودداری کرده و دیگر به راز گفتن با رسول نپرداختند. امیر المؤمنین علی÷فرمود: آیهای در کتاب خداست که احدی قبل از من و بعد از من به آن عمل نکرده و نمیکند و آن آیۀ نجوی میباشد من دیناری داشتم و به ده درهم آن را فروختم و هر مرتبه درهمی دادم و نجوی نمودم تا اینکه به آیۀ دیگر نسخ گردید یعنی به آیۀ: ﴿ءَأَشۡفَقۡتُمۡ...﴾ [۱۷۱]، و میتوان گفت نزول آیه برای امتحان و حکم موقت بوده و آیۀ اشفاق تعیین وقت بوده نه ناسخ حکم.
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مَّا هُم مِّنكُمۡ وَلَا مِنۡهُمۡ وَيَحۡلِفُونَ عَلَى ٱلۡكَذِبِ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ١٤ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدًاۖ إِنَّهُمۡ سَآءَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٥ ٱتَّخَذُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ جُنَّةٗ فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ فَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ ١٦ لَّن تُغۡنِيَ عَنۡهُمۡ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُم مِّنَ ٱللَّهِ شَيًۡٔاۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ١٧﴾
[المجادلة:۱۴-۱۷].
ترجمه: آیا توجه نکردی به کسانی که به دوستی گرفتند قومی را که خدا بر آنان غضب نموده؟ ایشان از شما نیستند و از آنان نیز نیستند و به دروغ قسم میخورند(که ازشمایند) درحالی که میدانند(۱۴) خدا برای ایشان عذاب سختی مهیا کرده زیرا بداست آنچه میکردهاند(۱۵) قسمهای خود را سپری برای خود گرفتهاند پس خود و غیرخود را از راه خدا باز داشتند که برای ایشان عذابی است خوار کننده(۱۶) نه اموال ایشان و نه اولادشان به هیچ وجه از طرف خدا برایشان کاری نسازد و بینیازشان نکند، ایشانند اصحاب آتش که خود در آن میمانند(۱۷).
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ...﴾منافقین میباشد و مراد از قوماً یهودند که منافقین با آنها دوستی میکردند و اسرار مسلمین را به آنان اطلاع میدادند. خدا میفرماید این منافقین نه از مؤمنین بوده و نه از یهودند، منافقین قسم میخوردند که ما مسلمانیم و این قسم را سپر خود قرار داده بودند از تهمت و گمان بدی که در حق ایشان بود و خودشان و دیگران را نیز از راه خدا باز میداشتند، مانند مسلمین زمان ما که نه خود مسلمانند و نه میگذارند کسی اسلام حقیقی را بیان کند، هم مانع خودند از راه خدا، و هم مانع دیگران و اگر یک نفر بیخبر ایشان را ببیند از اسلام بیزار میگردد.
﴿يَوۡمَ يَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ جَمِيعٗا فَيَحۡلِفُونَ لَهُۥ كَمَا يَحۡلِفُونَ لَكُمۡ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ عَلَىٰ شَيۡءٍۚ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ ١٨ ٱسۡتَحۡوَذَ عَلَيۡهِمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَأَنسَىٰهُمۡ ذِكۡرَ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱلشَّيۡطَٰنِ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ١٩ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ فِي ٱلۡأَذَلِّينَ ٢٠ كَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِيٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٞ ٢١﴾
[المجادلة:۱۸-۲۱].
ترجمه: روزی که خدا همگی ایشان را بر انگیزاند پس برای خدا قسم میخورند چنانکه برای شما قسم میخورند و گمان میبرند که بر دینی بودهاند. آگاه باش که ایشان همان دروغگویانند(۱۸) شیطان بر ایشان چیره شده که یاد خدا را از نظر ایشان برده، ایشانند حزب شیطان. آگاه باش که حزب شیطان همان زیانکارانند(۱۹) محققا کسانی که مخالفت خدا و رسول او میکنند ایشان در زمرۀ زبونان و ذلیلترین خلقند(۲۰) خدا مقرر داشته که من با رسولانم حتما غلبه خواهیم کرد حقا که خدا نیرومند و عزیز است(۲۱).
نکات: مقصود آن است که منافقین از بس قسم دروغ خوردهاند در قیامت نیز برای خدا قسم دروغ میخورند. و مقصود از ﴿لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِيٓ﴾، ممکن است غلبۀ ظاهری باشد زیرا هر پیامبری که مأمور به جهاد شد بر دشمن غلبه یافت و ممکن است غلبۀ به حجت و دلیل باشد. و جملۀ: ﴿وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ عَلَىٰ شَيۡءٍ﴾حال منافقین است در دنیا که خیال میکنند در طریقۀ صحیحی هستند، و اگر حال باشد برای ایشان در آخرت ممکن است بگوییم آنجا نیز یقین به بطلان خود ندارند.
﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ وَيُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٢٢﴾[المجادلة:۲۲].
ترجمه: هیچ قومی را که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند، نمییابی که با مخالفین خدا و رسول او دوستی کنند و اگر چه آن مخالفین خدا و رسول، پدران ایشان و یا فرزندانشان و یا برادرانشان و یا خویشاوندانشان باشند. اینانند که خدا در دلهاشان ایمان را نوشته و با روحی از جانب خود تأییدشان نموده و ایشان را به باغهایی که از زیر آنها نهرها روان باشد داخل میکند که در آنها جاودان بمانند. خدا از ایشان خوشنود است و ایشان از او خوشنودند، آنان حزب خدایند آگاه باش که حزب خدا فقط رستگارند(۲۲).
نکات: روایت شده که این آیات نازل شده در حق چند نفر از جمله ابی عبیدة جراح که روز احد پدر خود عبدالله بن جراح را کشت و عمر بن خطاب که خال خود عاص بن هشام را روز بدر کشت و ابی بکر روز بدر فرزندش را به مبارزه طلبید و رسول خداصبه او فرمود: متعنا بنفسك، و مصعب بن عمیر برادرش عبید بن عمیر را کشت، و علی بن ابی طالب و عبیده که عتبه، شیبه و ولید بن عتبه را روز بدر کشتند، خدا خبر داده که ایشان با کسان خود دوستی نکردند برای خاطر خدا و دین او [۱۷۲]. و روایت شده که این آیه نازل شده دربارۀ حاطب بن ابی بلتعه، زیرا به اهل مکه نوشت و ایشان را خبر داد و ترسانید از حرکت رسول خداصبرای فتح مکه و رسول خداصاین مطلب را مخفی میداشت، پس چون حضرتش به وحی مطلع شد او را عتاب کرد بر این کار، او جواب داد که کسان من در مکه بودند خواستم خدمتی به ایشان کرده باشم [۱۷۳]. و روایت شده که این آیه نازل شده در حق عبدالله بن ابی و فرزند او عبیدالله زیرا فرزندش نزد رسول خدا و از ارادتمندان آن جناب بود روزی رسول خداصآبی آشامید او گفت زیادتی آب را بدهید ببرم پدرم بیاشامد شاید به برکت آب نیمخوردۀ رسول خدا پدرم پاک دل گردد و نفاق او زائل شود، چون بقیۀ آن آب را برای پدرش آورده و گفت: این بقیۀ آبی است که رسول خداصنوشیده، آوردهام تا بنوشی شاید خدا دلت را پاک گرداند، آن بیچارۀ بیسعادت گفت: چرا بول (ادرار) مادرت را نیاوردی! او برگشت خدمت رسول خدا و اجازه خواست پدر را به قتل برساند، حضرت فرمود با او مدارا کن [۱۷۴].
[۱۶۶] طبرسی، مجمع البیان (۵/۲۴۶-۲۴۷). [۱۶۷] طبرسی، مجمع البیان (۵/۲۴۹-۲۵۰). [۱۶۸] «و درود بر آن بندگانش که آنان را بر گزیده.» [النمل:۵۹]. [۱۶۹] «هرگاه سه نفر بودید دو نفر با هم نجوا نکنند چراکه این عمل باعث ناراحتی نفر سوم میشود.» الکافی (۲/۶۶۰). و این حدیث در مصادر اهل سنت متفق علیه میباشد: نگا: صحیح بخاری (۵۹۳۲) و صحیح مسلم (۲۱۸۴). [۱۷۰] طبرسی، مجمع البیان (۵/۲۵۲). [۱۷۱] طبرسی، مجمع البیان (۵/۲۵۲). [۱۷۲] فخر رازی، التفسیر الکبیر (۲۹/۲۷۷-۲۷۸). و نگا: ثعلبی نیشابوری، الکشف والبیان (۹/۲۶۴)؛ و بغوی، معالـم التنزیل (۸/۶۳)؛ و واحدی، أسباب النزول، ص: (۴۷۸)؛ و قرطبی، الجامع لأحکام القرآن (۱۷/۳۰۷)؛ و ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم (۴/۳۳۰). [۱۷۳] طبرسی، مجمع البیان (۵/۲۵۵). و نگا: ثعلبی نیشابوری، الکشف والبیان (۹/۲۶۴)؛ و بغوی، معالـم التنزیل (۸/۶۲)؛ و فخر رازی، التفسیر الکبیر (۲۹/۲۷۸)؛ و قرطبی، الجامع لأحکام القرآن (۱۷/۳۰۸). [۱۷۴] طبرسی، مجمع البیان (۵/۲۵۵). و نگا: ثعلبی نیشابوری، الکشف والبیان (۹/۲۶۴)؛ و قرطبی، الجامع لأحکام القرآن (۱۷/۳۰۷).