سورۀ قلم مکی و دارای ۵۲ آیه میباشد
سورة القلم (مكية وهي اثنتان وخمسون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا يَسۡطُرُونَ ١ مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ بِمَجۡنُونٖ ٢ وَإِنَّ لَكَ لَأَجۡرًا غَيۡرَ مَمۡنُونٖ ٣ وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤ فَسَتُبۡصِرُ وَيُبۡصِرُونَ ٥ بِأَييِّكُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ ٦ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ ٧﴾ [القلم:۱-۷].
ترجمه: به نام خدای کاملالذات و الصفات رحمن رحیم. نون، قسم به قلم و آنچه مینویسند(۱) که تو به برکت نعمت پروردگارت مجنون نیستی(۲) و محققاً برای تو پاداشی است بدون منت (و یا قطعنشدنی)(۳) و محققاً تو را خُلق عظیمی است(۴) پس به زودی خواهی دید و (ایشان هم) میبینند(۵) که به کدامیک از شما جنون است(۶) حقا که پروردگارت خودش داناتر است به حال کسی که از راه او گمراه است و او داناتراست به هدایتیافتگان.(۷)
نکات: نون از حروف هجا و برای ترکیب و ساختن کلمه آن را مینویسند و در اینجا برای آن معانی متعدده کردهاند در حالیکه این حروف برای معنایی وضع نشدهاند و ممکن است بگوییم «ن» ماهی است زیرا قصۀ ذوالنون که صاحب الحوت باشد در آیۀ ۴۸ سورۀ قلم ذکر شده، ولی نونی که به معنای ماهی است با «ن» مفرده نمینویسند. و جملۀ: ﴿وَٱلۡقَلَمِ وَمَا يَسۡطُرُونَ﴾دلالت دارد بر عظمت، اهمیت قلم، اهل قلم، حق تعالی به قلم و مکتوبات آن اهمیت داده، اهل قلم میتوانند با قلم خود امتی را هدایت و یا امتی را گمراه کنند، رسول خداصفرمود: «قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتَابُِِ» [۲۱۲]و در حدیث دیگر «الْكُتُبُ بَسَاتِينُ الْعُلَمَاءِ» [۲۱۳]و در حدیث دیگر «مَنْ تَسَلَّی بِالكِتَابِ لَم تَفُتْهُ السَّلْوَى» [۲۱۴]و در حدیث دیگر «الْقَلْبُ يَتَّكِلُ عَلَى الْكِتَابَةِ» [۲۱۵]. به هرحال تمام معلومات سابقین به برکت قلم باقی مانده:
انیس روز تنهائی کتاب است
فروغ صبح دانائی کتاب است
بود بیمزد و منت اوستادی
زدانش بخشدت هر دم مرادی
گهی اسرار قرآن باز گوید
گه از قول پیمبر راز گوید
گر ز غوغای نفس اماره
از جلیسی نباشدت چاره
شو أنیس کتابهای نفیس
إنّها فی الزمان خیر جلیس
﴿فَلَا تُطِعِ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ٨ وَدُّواْ لَوۡ تُدۡهِنُ فَيُدۡهِنُونَ ٩ وَلَا تُطِعۡ كُلَّ حَلَّافٖ مَّهِينٍ ١٠ هَمَّازٖ مَّشَّآءِۢ بِنَمِيمٖ ١١ مَّنَّاعٖ لِّلۡخَيۡرِ مُعۡتَدٍ أَثِيمٍ ١٢ عُتُلِّۢ بَعۡدَ ذَٰلِكَ زَنِيمٍ ١٣ أَن كَانَ ذَا مَالٖ وَبَنِينَ ١٤ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ءَايَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ ١٥ سَنَسِمُهُۥ عَلَى ٱلۡخُرۡطُومِ ١٦﴾[القلم:۸-۱۶].
ترجمه: پس تکذیبکنندگان را اطاعت مکن(۸) دوست دارند تو مسامحه (ماستمالی) کنی و آنان نیز مسامحه کنند(۹) و اطاعت مکن هر سوگند پیشۀ پست را(۱۰) آن که عیبجو و پا دو سخن چین(نمام) است(۱۱) آن که بسیارمانع خیر و تجاوزکنندۀ گنهکار است(۱۲) درشتخویی که پس از همۀ اینها پست مجهول النسب است(۱۳) برای آنکه صاحب مال و فرزندان است (۱۴) چون آیات ما بر او تلاوت شود گوید افسانههای گذشتگان است(۱۵) به زودی بر خرطوم او داغی میگذاریم.(۱۶)
نکات: این آیات در حق مشرکین خصوصاً ولید بن مغیره نازل شده و کسی که دارای چنین صفاتی است نباید اطاعت شود و چنین کسی را نباید زمامدار کنند و یکی از صفات ذمیمه إدهان یعنی روغنمالی است که در فارسی آنرا مسامحه و ماستمالی گویند، مشرکین میل داشتند رسول خداصصریحاً حق را نگوید و با ایشان بسازد و ماستمالی کند مانند اکثر گویندگان و روحانینمایان زمان ما، تعجب این است که اگر کسی حق را گفت همین عالم نمایان با او دشمن میشوند و او را میکوبند. و دیگر آنکه در قسم به خدا باید مواظبت نمود و بیجا قسم نخورد، رسول خداصفرمود: «مَنْ كَانَ حَالِفًا فَلْیَحْلِف بِاللهِ أَوْ لِیَصْمُتْ» [۲۱۶]و نیز فرمود: «مَنْ حَلَفَ بِغَيْرِ اللهِ فَقَدْ أَشْرَكَ» [۲۱۷]. و مقصود از جملۀ ﴿سَنَسِمُهُۥ عَلَى ٱلۡخُرۡطُومِ﴾این است که او را رسوا میکنیم چنانکه روز جنگ بدر شمشیری بر دماغ ولید وارد شد که تا زنده بود خجل بود.
﴿إِنَّا بَلَوۡنَٰهُمۡ كَمَا بَلَوۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ إِذۡ أَقۡسَمُواْ لَيَصۡرِمُنَّهَا مُصۡبِحِينَ ١٧ وَلَا يَسۡتَثۡنُونَ ١٨ فَطَافَ عَلَيۡهَا طَآئِفٞ مِّن رَّبِّكَ وَهُمۡ نَآئِمُونَ ١٩ فَأَصۡبَحَتۡ كَٱلصَّرِيمِ ٢٠ فَتَنَادَوۡاْ مُصۡبِحِينَ ٢١ أَنِ ٱغۡدُواْ عَلَىٰ حَرۡثِكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰرِمِينَ ٢٢ فَٱنطَلَقُواْ وَهُمۡ يَتَخَٰفَتُونَ ٢٣ أَن لَّا يَدۡخُلَنَّهَا ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكُم مِّسۡكِينٞ ٢٤ وَغَدَوۡاْ عَلَىٰ حَرۡدٖ قَٰدِرِينَ ٢٥ فَلَمَّا رَأَوۡهَا قَالُوٓاْ إِنَّا لَضَآلُّونَ ٢٦ بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ ٢٧ قَالَ أَوۡسَطُهُمۡ أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ ٢٨ قَالُواْ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ ٢٩ فَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَلَٰوَمُونَ ٣٠ قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَآ إِنَّا كُنَّا طَٰغِينَ ٣١ عَسَىٰ رَبُّنَآ أَن يُبۡدِلَنَا خَيۡرٗا مِّنۡهَآ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا رَٰغِبُونَ ٣٢ كَذَٰلِكَ ٱلۡعَذَابُۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٣٣﴾ [القلم:۱۷-۳۳].
ترجمه: حقا که ما مشرکین را مبتلا ساختهایم چنانکه اهل آن باغ را مبتلا ساختیم که قسم خوردند که در وقت صبح میوۀ آنرا بچینند(۱۷) و إن شاء الله نگفتند (۱۸) پس فراگیرندهای از جانب پروردگارت آنرا فرا گرفت و بر آن دور زد درحالیکه ایشان خواب بودند(۱۹) پس مانند تودۀ خاکستر گردید(۲۰) پس (آنان) یکدیگر را در صبح ندا کردند(۲۱) که بر کشت خود صبح حاضر شوید اگر میوهچین هستید(۲۲) پس برفتند درحالیکه با هم آهسته میگفتند(۲۳) که نباید مستمندی امروز بر شما وارد شود(۲۴) و صبحگانان (بهطرف باغ) برفتند در حالیکه خود را بر منع (مستمندان) قادر میدیدند (۲۵) و چون باغ را دیدند گفتند حقا که ما راه را گم کردهایم(۲۶) (ولی نه) بلکه ما محروم شدهایم(۲۷) عاقلتر ایشان گفت: آیا به شما نگفتم چرا تسبیح حق نمیگوئید(۲۸) گفتند: سبحان ربنا پروردگار ما منزه است حقا که ما ستمگر بودهایم(۲۹) پس رو به یکدگر کرده ملامت یکدیگر کردند(۳۰) گفتند: ای وای بر ما که ما سرکش بودهایم(۳۱) امید است پروردگار ما بهتر از آن به ما عوض دهد زیرا که ما به سوی پروردگارمان امیدواریم(۳۲) بدین گونه است عذاب و البته عذاب آخرت بزرگتر است اگر بدانند.(۳۳)
نکات: چون اهل مکه را خدا مال و فرزند داد و در نتیجه طغیان کردند و با رسول خداصدر اُحُد جنگ نموده و پیشانی رسول خداصشکستند و عموی او را شهید کردند، رسول خداصبر ایشان نفرین کرد که خدایا «اَللَّهُمَّ اِبْتَلِهمْ بِسِنِینِ كَسِنِي یُوسُف» [۲۱۸]، حقتعالی در مکه قحطی به وجود آورد و مَثَل زد برای اهل مکه به مَثَل کسیکه در یمن نزدیک صنعا باغی داشت و به قدر کفایت خود و اهل خود از آن میوه برمیداشت و باقی را به فقراء تصدق میداد و وقت چیدن میوه فقراء را خبر میکرد، ولی چون آن مرد صالح وفات کرد سه پسر داشت، ایشان گفتند ما عیالمندیم و مانند پدرمان نمیتوانیم به فقراء همراهی کنیم و تصمیم گرفتند شبانه به وقت صبح برای میوهچیدن به آن باغ بروند و فقرا را ممنوع دارند و طوری آهسته بروند و سخن گویند که فقراء خبر نشوند چون این کار کردند در همان شب باغ آتش گرفت و به جز خاکستری از چوب درختان چیزی نماند، ایشان چون به باغ رسیدند آنرا نشناختند گفتند: ما باغ خود را گم کردهایم، ولی یکی از برادران که عاقلتر بود فهمید چه شده، گفت: شما خدا را فراموش کردید و چنین تصمیمی گرفتید چنین شده حال باید امیدوار به خدا بود.
نویسنده گوید حقتعالی به واسطۀ نگفتن إن شاء الله و عدم توکل بر خدا این چنین عذاب نموده بعضی از مردم را، پس باید انسان متوجه باشد و خود را متوجه دنیا مانند مشرکین نگرداند.
﴿إِنَّ لِلۡمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ ٣٤ أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ كَٱلۡمُجۡرِمِينَ ٣٥ مَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ ٣٦ أَمۡ لَكُمۡ كِتَٰبٞ فِيهِ تَدۡرُسُونَ ٣٧ إِنَّ لَكُمۡ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ ٣٨ أَمۡ لَكُمۡ أَيۡمَٰنٌ عَلَيۡنَا بَٰلِغَةٌ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّ لَكُمۡ لَمَا تَحۡكُمُونَ ٣٩ سَلۡهُمۡ أَيُّهُم بِذَٰلِكَ زَعِيمٌ ٤٠ أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَآءُ فَلۡيَأۡتُواْ بِشُرَكَآئِهِمۡ إِن كَانُواْ صَٰدِقِينَ ٤١﴾[القلم:۳۴-۴۱].
ترجمه: محققا برای پرهیزکاران نزد پروردگارشان باغهای پر نعمتی است(۳۴) آیا ما قرار میدهیم مسلمین را چون مجرمین(۳۵) شما را چه شده چگونه قضاوت میکنید(۳۶) یا مگرشمارا کتابی است که درآن میخوانید(۳۷) که هرچه را انتخاب کنید برای شما درآن خواهد بود(۳۸) یا اینکه شما را بر عهدۀ ما پیمانهایی تا روز قیامت رسا است که هرچه قضاوت کنید حق شماست (۳۹) از ایشان بپرس کدامشان متعهد این مطلب است(۴۰) یا مگر شریکانی دارند پس اگر راست گویند شریکان خود را بیاورند.(۴۱)
نکات: مشرکین میگفتند: ما نزد خدا بهتر از مسلمین و یا لا أقل مساوی میباشیم، حقتعالی در جواب ایشان فرموده: از عدالت ما دور است که مطیع و عاصی را مساوی قرار دهیم شما که چنین ادعایی دارید آیا از کتب إلهی مدرکی دارید که هر چه شما قضاوت کنید صحیح است و یا شما را با خدا پیمانی است که خدا به آن پیمان ملزم است.
﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ وَيُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ ٤٢ خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ وَقَدۡ كَانُواْ يُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ وَهُمۡ سَٰلِمُونَ ٤٣ فَذَرۡنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِۖ سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ ٤٤ وَأُمۡلِي لَهُمۡۚ إِنَّ كَيۡدِي مَتِينٌ ٤٥﴾
[القلم:۴۲-۴۵].
ترجمه: روزی که جامه از ساق برداشته شود(روز سخت و بحرانی) و (کافران) به سجود دعوت شوند ولی نتوانند(۴۲) در حالیکه چشمهایشان فرو افتاده ذلت ایشان را فراگرفته و به تحقیق (در دنیا) به سجود دعوت میشدند درحالی که سالم بودند (ولی ازسجده خودداری کردند)(۴۳) پس مرا با آن کس که این سخن(قرآن) را تکذیب میکند واگذار، به تدریج از آنجا که ندانند آنان را خواهیم گرفت(۴۴) و مهلتشان میدهم حقا که تدبیر من محکم است.(۴۵)
نکات: عرب به روزی که حادثۀ عظیمی که مردم را به سختی افکند مانند اینکه سیلی هجوم کند یا دشمن جراری برسد و یا شهری آتش گیرد میگوید: ﴿يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ﴾، یعنی روزی است که دامن همت به کمر زده شود و پیراهن بالا رود به طوری که ساق پا نمایان شود، خدایتعالی به لسان عرب چون روز قیامت بسیار سخت و پر از هول و هراس است به ﴿يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ﴾تعبیر نموده است [۲۱۹].
﴿أَمۡ تَسَۡٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ ٤٦ أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَيۡبُ فَهُمۡ يَكۡتُبُونَ ٤٧ فَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ ٱلۡحُوتِ إِذۡ نَادَىٰ وَهُوَ مَكۡظُومٞ ٤٨ لَّوۡلَآ أَن تَدَٰرَكَهُۥ نِعۡمَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ لَنُبِذَ بِٱلۡعَرَآءِ وَهُوَ مَذۡمُومٞ ٤٩ فَٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَجَعَلَهُۥ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٥٠﴾[القلم:۴۶-۵۰].
ترجمه: مگر از ایشان مزدی میخواهی که ایشان از غرامتگرانبارند(۴۶) و یا غیب نزد ایشان است که ایشان (هرچه میخواهند از روی آن ) مینویسند (۴۷) پس برای حکم پروردگارت صبر کن و مانند مصاحب آنماهی نباش، آن گاه درحالیکه غم زده بود ندا کرد (۴۸) اگر فضل پروردگارش او را تدارک نکرده بود، متروک و مورد ملامت به صحرا افکنده شده بود(۴۹) پس پروردگارش او را برگزید و از شایستگان نمود.(۵۰)
نکات: یکی از آیاتی که دلالت دارد بر تحریم اجرت برای دعوت دینی آیۀ ۴۶ میباشد که فرموده مگر تو از مشرکین مزدی میخواهی که ایشان از سنگینی آن فراری شده و ایمان نمیآورند. و مقصود از صاحب ماهی حضرت ذوالنون میباشد که نام او یونس است و در سورۀ یونس احوال او گذشت، خدایتعالی برای تسلی و تقویت رسول خود میفرماید مانند حضرت یونس که بیصبری کرد مباش.
﴿وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَيُزۡلِقُونَكَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّكۡرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ ٥١ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ ٥٢﴾[القلم:۵۱-۵۲].
ترجمه: و به راستی، کافران نزدیک بود زمانی که قرآن را شنیدند تو را با چشمان خیرۀ خود به لغزش افکنند، و میگویند او دیوانه است(۵۱) وحال آنکه نیست این قرآن جز تذکری برای جهانیان.(۵۲)
نکات: هر وقت رسول خداصبرای مشرکین قرآن قرائت میکرد تا بدان واسطه هدایت شوند ایشان به او خیره شده و نظری غضبآلوده میکردند که رسول خدا را منصرف کنند و دربارۀ او دیوانه میگفتند. به هرحال مقصود همین است نه آنچه بعضی ذکر کردهاند که قریش عدهای از کسانی را که بد چشم بودند یعنی به هر چه نظر میکردند چشم زخم میزدند آنان را آوردند روبروی رسول خدا که بگویند: ما أحسنه! و ما أفصحه! تا او را به چشم زخم هلاک کنند و آنان به هرکس میگفتند ما أحسنه! چقدر نیکوست او را از پا درمیآوردند و حدیثی آوردهاند که «إِنَّ الْعَيْنُ لَتُدْخِلُ الرَّجُلَ الْقَبْرَ وَتُدْخِلُ الجَمَلَ الْقِدْرَ» [۲۲۰]، و این مطلب صحیح نیست و به علاوه آیه میگوید ایشان ما أفصحه! نمیگفتند بلکه برعکس از رسول خداصبدگویی میکردند و او را دیوانه میگفتند و به نظرِ خودِ قائلینِ به چشم زخم، بدگویی، چشم زخم نیست.
[۲۱۲] «علم را با نوشتن مقید کنید(به خاطر بسپارید)». خطیب بغدادی در کتابش «تقیید العلم» و میگوید: «و این حدیث موقوف است و رفع آن صحیح نیست. و نزد ما والله اعلم، عبدالحمید بن سلیمان در مرفوع بودن آن دچار توهم شده است. و آنرا به صورت موقوف روایت کرده است». میگویم: حدیث مرفوع انس را حکیم ترمذی در نوادر الأصول (۱/۱۶۹) و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد (۱۰/۴۶) و ابن عساکر در تاریخ دمشق (۳۷/۳۵۳) ذکر کرده است. وحدیث عبد الله بن عَمْرو (مرفوع): حاکم در المستدرک (۱/۱۰۶) و ابن عساکر در تاریخ دمشق (۴۳/۵۲۳) روایت کردهاند. أما حدیث موقوف انس را طبرانی در الکبیر (۱/۲۴۶) و حاکم در المستدرک (۱/۱۰۶) روایت کردهاند. و حدیث موقوف عمر بن الخطاب را دارمی در السنن: ۱/۱۳۸، ش: (۴۹۷) و حاکم در المستدرک (۱/۱۰۶) تخریج کردهاند. و همچنین ابن أبى شیبة در الـمصنَّف: ۵/۳۱۳، ش: (۲۶۴۲۷) آنرا تخریج نموده است. و البانی در السلسلة الصحیحة ش: (۲۰۲۶) آنرا صحیح دانسته است. [۲۱۳] «کتابها باغهای علما هستند». عبد الواحد بن محمد تمیمی آمُدی (از علمای قرن ۶ هجری)، غُرر الحِکم ودُرر الکلِم (از سخنان أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ÷)، ص: ۴۹ بدون سند؛ واز او نوری طبرسی در مستدرک الوسائل (۱۷/۳۰۲). [۲۱۴] «کسی که با کتاب تسلی مییابد آرامش را از دست نمیدهد».آمُدی، غُرر الحِکم ودُرر الکلِم (ص: ۴۹) بدون ذکر سند. [۲۱۵] «قلب به نوشتن تکیه میکند». کلینی، الکافی (۱/۵۲). [۲۱۶] «هرکس سوگند میخورد باید به الله قسم یاد کند یا اینکه سکوت کند». متفق علیه، صحیح بخاری (۶۶۴۷)، و صحیح مسلم (۱۶۴۶). [۲۱۷] «هرکس به غیر الله سوگند یاد کند دچار شرک شده است». ترمذی در السنن (۱۵۳۵) و میگوید: این حدیث حسن است و البانی آنرا صحیح میداند؛ و ابوداود در سنن (۳۲۵۱) و أحمد در المسند (۲/۳۴ و۶۷ و۶۹ و۸۶)؛ و ابن حبان در صحیحش (۱۱۷۷) و حاکم در المستدرک (۴/۲۹۷) و میگوید: «بر شرط شیخین صحیح است». و ذهبی در التلخیص با وی موافقت کرده است. [۲۱۸] «خداوندا سالهاى قحطى و خشکى را همانند سالهاى زمان یوسف دامنگیر آنها کن». بخاری (۳۳۸۶) و مسلم (۶۷۵). و حافظ عبد الرزاق صنعانی در المصنَّف: ۲/۴۴۶، ش: (۴۰۲۸). [۲۱۹] امام ابن قیم در تفسیر این آیه در الصواعق المرسلة (۱/۲۵۲- ۲۵۳) میگوید: «صحابه در تفسیر این آیه با یکدیگر اختلاف نظر دارند که آیا منظور شدت و سختی است؟ یا اینکه مراد از آن این است که خداوند متعال از ساق خود پرده برمیدارد؟ و تنها اختلاف آنها در این زمینه همین مساله است اما در اینکه ساق یکی از صفات هست یا نه هیچ اختلافی از آنها ذکر نشده است؛ و در این آیه ظاهر قرآن بر اینکه آن صفت خداوند متعال باشد دلالت نمیکند. چراکه خداوند متعال ساق را به ذات خویش اضافه نمیکند بلکه آنرا مجرد و به صورت نکره ذکر نموده است. و کسانی که ساق را چون دو دست و انگشت به عنوان صفتی از صفات خداوند متعال اثبات میکنند صفت بودن آنرا از ظاهر قرآن اثبات نکردهاند بلکه آنرا با حدیث ابوسعید خدری اثبات میکنند که رسول خدا صمیفرمایند: «يَكْشِفُ رَبُّنَا عَنْ سَاقِهِ، فَيَسْجُدُ لَهُ كُلُّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ، وَيَبْقَى مَنْ كَانَ يَسْجُدُ فِي الدُّنْيَا رِيَاءً وَسُمْعَةً، فَيَذْهَبُ لِيَسْجُدَ فَيَعُودُ ظَهْرُهُ طَبَقًا وَاحِدًا»: «پروردگارمان از ساق خویش پرده بر میدارد و هر زن و مرد مومنی برای او سجده میکند ولی کسانی که در دنیا به قصد ریا و شهرت، سجده میکردند، میخواهند سجده کنند اما پشتشان مانند یک سینی (سخت) میشود». (در نتیجه، نمیتوانند سجده کنند)». و کسانی که آیه را بر این صفت حمل میکنند میگویند: اینکه خداوند متعال میفرماید: ﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ وَيُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ﴾مطابق با حدیث رسول خداست که فرمودند: «يَكْشِفُ رَبُّنَا عَنْ سَاقِهِ...» و نکره بودن لفظ «ساق» برای تعظیم و تجلیل است گویا که میفرماید: از ساق عظیم خود پرده بر میدارد. بسیار والا و برتر از آن است ذات باری تعالی از اینکه برای او مثل و مانند و شبیه و نظیری باشد...». پایان سخن ابن قیم /. و شیخ سعدی /میگوید: «﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ وَيُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ٤٢ خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ وَقَدۡ كَانُواْ يُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ وَهُمۡ سَٰلِمُونَ٤٣﴾وقتی روز قیامت فرا میرسد و زلزلهها و هولها و آشفتگیهایی که در تصور نمیگنجد آشکار میگردد و خداوند برای قضاوت میان بندگانش و برای مجازات آنها میآید و ساق خود را که هیچ چیزی مانند آن نیست آشکار مینماید و مردم چیزهایی از عظمت و شکوه خداوند مشاهده میکنند که نمیتوان آنرا بر زبان آورد، در این هنگام مردم به سجده فراخوانده میشوند. سپس مومنانی که با اختیار خود در دنیا برای خدا سجده کردهاند به سجده میروند و فاسقانِ منافق نیز درصدد برخواهند آمد تا سجده نمایند اما نمیتوانند سجده کنند و پشتهایشان چون پشت و کمر گاو میگردد و نمیتوانند خم شوند. این جزا از نوع عملشان است؛ آنها در دنیا به سجده کردن برای خدا و به یگانه دانستن خدا و به عبادت او فراخوانده میشدند درحالیکه سالم و تندرست بودند و هیچ اشکالی در وجود و سلامتی آنها نبود اما از سجده کردن ابا میورزیدند و خود را برتر میدانستند. پس امروز از حالت و سرانجام بد آنها مپرس چون خداوند بر آنها خشم گرفته و فرمان عذاب بر آنها قطعی شده است و هیچ راه چارهای ندارند و پشیمانی و عذرخواستن در روز قیامت برای آنها سودی ندارد. بیان این مطلب دلها را از اینکه آدمی بر گناهان باقی بماند برحذر میدارد و باعث میشود تا هرچه زودتر گذشته را جبران نماید. [مُصحح] [۲۲۰] «چشم زخم انسان را وارد قبر میکند (سبب مرگ انسان میشود) و شتر را وارد دیگ میکند». قاضی قضاعی، مسند الشهاب (۱۰۵۹)؛ و أبو نعیم، حلیة الأولیاء از جابر (۷/۹۰)؛ و ابوبکر شیرازی در سبعة مجالس من الأمالی (۸/۲)؛ و خطیب در التاریخ (۹/۲۴۴)؛ و ذهبی در مورد شعیب میگوید وی منکر است؛ و سخاوی در المقاصد آنرا ضعیف میداند بنابراین حدیث ضعیف است. اما شیخ البانی آنرا در السلسلة الصحیحة، ش: (۱۲۴۹) حسن میداند.