عصر نووی
امام نووی /در اواخر عصر ایوبیان و تمام دوران حکمرانی ملک ظاهر [۵]بیبرس، پادشاه ممالیک، میزیسته است که این دوره نسبت به دوران دیگر از جهانی به دوران آرامش و ثبات مشهور است؛ ولی با وجود این تعاریف باز هم در این دوره نیز بحرانهایی وجود داشت. زمانی که دو نیروی صلیبیون و مغولان ـ نیروی شرک، کفر و سرکشی ـ به شام حملهور شدند و نورالدین [۶]«سلطان شهید» و صلاحالدین [۷]با نصرت و یاری خداوند، پیشروی و خشونت صلیبیون را درهم شکستند و پس از این دو بیبرس شجاع و دوراندیش و جنگجو آمادۀ مقابله با این دو نیروی مهاجم شد و عظمت و هیبت آنان را از بین برد و صفوفشان را درهم شکست و بسیاری از سرزمینهای اشغال شده را باز پس گرفت و به راستی اگر وی نبود، حال و روزگار سرزمین شام بسیار دهشتناک میشد؛ البته شام ـ خصوصاً دمشق ـ از یک آرامش نسبی همراه با ثبات و جهشی به آینده بهرمند شد که اگر آن را با دوران ماقبلش ـ آخر دورۀ ایوبیان ـ و با دوران بعدش مقایسه شود اگر با بعضی از بلاها و گرفتاریها دست و پنجه نرم نمیکرد ـ این برهه، برهۀ مبارک و میمونی بود.
این بود مختصری از زندگی سیاسی امام نووی.
اما از نظر علمی، این عصر و عصر بعدش ـ قرنهای هفتم و هشتم هجری ـ از شکوفاترین دوران علمی بود و علمای توانمند زیادی که تألیفات مفید و کاملی از خود بر جای گذاشتند، در این دوران ظهور کردند.
ما نمیخواهیم از قرن هشتم سخن بگوییم؛ ولی با قرن هفتم مواجهیم که حداقل نووی نصف قرن و بسیاری از علمای دیگر در بسیاری از علوم را نیز باید مدّنظر داشت که در این قرن زندگی کردهاند و میتوانند آینۀ تمام نمای وضعیت فرهنگی این عصر باشند. از جملۀ آنان در علوم دینی: همچونِ ابنِ صلاح، پرچمدار محدثین و رافعی از بزرگان فقهای شافعیه در قزوین و نووی از بزرگان فقهای شافعیه و پرچمدار محدثین در سرزمین شام و اسماعیل بن عبدالکریم معروف به ابن معلم از بزرگان احناف در دوران خویش و عبدالرحمن بن محمد بن عساکر برادرزادۀ حافظ أبوالقاسم که فقیه دوران خودش بود، و عبدالکریم بن شهرستانی از خطبای دمشق، فرکاح فزاری استاد امام نووی و در آنجا بسیاری دیگری از علماء وجود داشتند که ما فقط به عنوان مثال تعدادی نام بردیم.
از میان آنان در علوم و ادبیات عرب میتوان ابنیعیش، شارح المفصل زمخشری، و استاد ابن مالک و ابن قفطی که از بزرگان این قرن و عالم به تمام علوم از جمله لغت، نحو، فقه و حدیث و علوم قرآنی و اصول و منطق و نجوم و هندسه و تاریخ بود، نام برد. و از میان آنان در علم تاریخ و سیرهنویسی میتوان ابن عدیم مؤلف تاریخ حلب، و ابن خلّکان قاضی القضاة و مؤلف کتاب وفیات الأعیان، و یاقوت حموی رومی جغرافیدان، مؤرخ جهانگرد، مؤلف کتاب معجم البلدان و معجم الأدباء، و ابن قفطی که قبلاً دربارۀ آن سخن رانده شد و علامه أبوشامۀ مؤلف کتاب الروضتین نام برد.
و در زمینه علم هندسه، ابراهیم بن غنائم مؤسس مدرسۀ ظاهریه جوانية، و نجم الدین بحیی بن لبودی صاحب دارالهندسه که او عالم به حکمت و هندسه و حساب بود میتوان نام برد.
و در زمینۀ پزشکی و حکمت میتوان پزشک أدیب ابن أبو أصیبه دمشقی، عبدالمنعم جلیانی مشهور به حکیم دوران و علامه در طب و چشم پزشکی و ادبیات، سیفالدین علی ثعلبی آمدی که باهوشترین افراد دورانش و متخصصترین آنان در علوم حکمت بود، شمسالدین خوینی عالم در حکمت و شریعت و پزشکی، و بدرالدین پسر قاضی بعلبک دانشمند علم پزشکی نام برد.
و از میان آنها در زمینۀ تصوف میتوان شیخ دورانش محییالدین بن عربی اندلسی که در فلسفۀ تصوف به درجۀ بالایی رسیده بود که از جمله تألیفات او الفتوحات المكية و الفصوص میباشد، نام برد.
همۀ اینها در دوران امام نووی زندگی کردند و مثالهایی که ما عنوان کردیم نسبت به آنچه که استحقاق این قرن میباشد بسیار کم است و اگر بخواهیم تمام این افراد را نام ببریم بحث به درازا میکشد، زیرا آنها صاحبان تخصصهای گوناگون بودند.
لب مطلب راجع به این دوره از نظر علمی آن است که: اگرچه این عصر همچون عصرهای اجتهاد عصر ابداع و نوآوری نبود ولی در کل با تمام علوم و دانشش میتوان آن را عصر ترجمه و شرح و نقل هماهنگ و متناسب و تقلید آگاهانه همراه با احتیاط و زیرکی و تحقیق و پژوهش و نگارش و تصحیح و تهذیب و بلکه آن را میتوان به عنوان عصر اجتهاد مقید آزاد نام برد. زیرا عصرهای اجتهاد طبق قاعده [ماترك الأول للآخر [۸]] و یا براساس گفته عنتره: [هل غادر الشعراء من متردم [۹]] در میدان علوم جز اندکی جولانگاه برای آیندگان باقی نگذاشتند. به عنوان مثال علم حدیث: در قرنهای دوم و سوم و به دنبال آن در قرن چهارم توسط پیشوایان این فن جمعآوری شدند و احادیث ضعیف را از صحیح جدا کردند و روایان احادیث را در میزان جرح و تعدیل قرار دادند. پس در قرن هفتم تقریباً چیز کاملی از حدیث در اختیار علماء قرار داشت و محدّث در این عصر قبل از هر چیزی میکوشید تا ارتباط خود را از طریق آثار و تألیفات پیشوایان این علم در زمینۀ روایت راویان و الفاظ حدیث با حفظ تمامی شئوناتش حفظ نماید و در آثار خود آنها را بدون هیچ کاستی بیان نماید. و در عصر اجتهاد علم فقه در طراز اول بود و پس از آن فقهاء و مجتهدین مذهب قرار داشتند که شاگردانشان بعدها آراء و نظریات ایشان را به گونهای تصحیح و تنقیح نمودند که آراء و نظریات و ادلّههای اجتهادی قدما را حقیقت دانستند و از آنها پیروی نمودند. اما علمای قرن هفتم تسلیم نظریات و آراء اجتهادی گذشتگان نشدند و در این رابطه به بحث و مناظره پرداختند و رسالهها نوشته شد و گروهی ادلّههای اجتهادی قدما را صحیح دانسته و پیروی نمودند و گروه دیگر آن را ضعیف دانستند. تمام این مناقشهها و ردّ و قبولها همراه با ارائۀ ادلّه و برهان بود و در این رابطه کسانی که کتابهای رافعی و نووی را خواندهاند به وضوح آن را دریافتهاند.
اما در زمینۀ فقه جایز نیست که گفته شود سخن، سخن قدما است، زیرا برای هر عصری قضایا و اموری جداگانه هست و شایسته است که هر عالمی عصر خویش را به همراه تحوّلات و دگرگونیهایش درک کند و آراء و نظریات جدید با در نظر گرفتن اصول ثابت کتاب سنت برای عصر خویش ارائه دهد. این معنی همان معنای اجتهاد پویاست که فقهای قرن هفتم آن را تأیید نمودند و بر اساس آن عمل کردند.
و علم نحو که ابن مالک و هم عصرانش آن را رهبری میکنند، بجز اندکی و آن هم بسیار ساده و پراکنده که تعدادش از چند صفحه بیشتر تجاوز نمیکند بر آنچه سبیویه و بسیاری از بصیریها نوشتند اضافه ننمودند ولی ابن مالک /نوشتهها و گفتههای قدمایی همچون سیبویه و بسیاری از نحویین دیگر را تصحیح و ترتیت و روشن نمود تا حدّی که آثارش در نحو مرجع علماء و طلاب علم در عصر خودش و عصرهای بعد تاکنون گشته است و بقیۀ علوم همچون علومی بودهاند که ما در ابتدای این کتاب بیان نمودیم. اما وضعیت تمام علوم در این عصر نیز این گونه بوده است که ما به خاطر ترس از طولانیشدن مطلب فقط بخشی را به عنوان مثال بازگو نمودیم.
در کل این عصر از تمامی علومی که مسلمانان به آن دست یافته بودند و با تحقیق و تعلیق و تصحیح و فهم جدید چیزهای زیادی بهآن افزوده بودند موج میزد.
چیز واضح و روشنی که در علمای این عصر نمیتوان نادیده گرفت این است که بجز گروه اندکی از آنان، حریص بودن بر علم همراه با عمل و رهبریت تقوی و محرک ورع، و روزانه به عبادت زیاد مشغول بودن سرلوحۀ کارشان قرار داده بودند. همچنین آنان میکوشیدند که عبادتی براساس سنت انجام دهند و خالی از این هم نمیباشد که از ایشان کسانی هم بوده که گرفتار قصور و کوتاهی شدهاند بلکه کسانی هم وجود داشتهاند که دینشان برایشان نانآور بوده است. البته تعداد آنها نیز بسیار کم میباشد که از خداوند خواهانیم که آن را نادیده گیرد. [انشاءالله]
این خلاصهای از عصر امام نووی بود که نیازمند جایگاه وسیعی میباشد نه یک مقدمۀ کوچک در یک کتاب، ولی آنچه که ما میخواهیم از آن سخن بگوییم سیرۀ نووی /میباشد نه سخن گفتن از عصر نووی.
[۵] اضافه مترجم: صفحه ۱۹۹ كتاب رجال من التاريخ تأليف علي طنطاوي. [۶] ص ۱۸۱ مرجع سابق. [۷] ص ۱۹۱ مرجع سابق. [۸] منظور اين است كه گذشتگان چيزي را براي بعد از خودشان باقي نگذاشتهاند و همه را انجام دادهاند. [۹] عنتره بن شداد العبسي از شعراي دورهي جاهلي عربي به سالها قبل از اسلام ميزيسته است. وي در جواني سال ۵۲۵ ميلادي در بلاد نجد متولد شد. پدرش از اشراف عرب، و مادرش كنيزي حبشي به نام زبيبه بود كه در سال ۶۱۵ در حدود سن ۹۰ سالگي وفات يافت. وي ديواني دارد كه بالغ بر ۱۵۰۰ بيت شعر ميباشد و نخستين بار در بيروت در سال ۱۸۶۴ به چاپ رسيده و اشعار او بيشتر فخر و حماسه و ذكر وقايع و غزل است. مشهورترين قصائد او معلقهي اوست كه با اين مطلع آغاز ميشود. از قرائن معلوم مطلع به اين خاطر با اين بيت آغاز نموده كه به وي گفتند كه براي ما بسرا، وصف كن گفت : هل غادر الشعراء من متردم أم هل عرفت الدار بعد توهم! چه بسرايم؟ مگر شعراء سخني باقي گذاشتهاند؟ «دربارهي هر موضوعي سخن گفتهاند و هيچ موضوعي براي ما باقي نگذاشتند كه دربارهي آن شعر بگوييم» از اين بگذريم آيا بعد از جستجو و تحقيق، خانه يار را شناختي؟ «۱ و ۲ اضافهي مترجم». تاريخ ادبيات دكتر شوقي ضيف و حنا الفاخوري.