زهد و ورع امام نووی:
ابنعطار میگوید [۲۱۰]: استاد ما محمدبن عبدالقادر انصاری به ما گفت که: اگر قشیری [مؤلف الرسالة] نووی و استادش ابواسحاقبن عثمان مغربی را ملاقات میکرد در ذکر اساتید و مشایخ در حدیث در الرسالة کسی را بر آنها از نظر علم و عمل و زهد و ورع و نطق و حکمت و غیره را مقدم نمینمود.
ذهبی در العبر میگوید [۲۱۱]:
با وجود تبحرش در علم و شناخت حدیث و فقه و لغت و سایر علوم که الگوی علماء و چراغ مسیر حرکت آنها بود باز در زهد و ورع نیز سرآمد روزگارش گردید.
باز در سیر اعلام النبلاء میگوید [۲۱۲]:
وی در کمال فقر و نداری دارای تقوا و قناعت و ورع فراوان بود و در خفا و آشکار از خداوند ترسان بود و خواهشهای نفسانی را با درایت و فکر خنثی مینمود و از غذای حلال تغذیه میکرد و ظاهری بسیار آراسته داشت... .
نقل شده که علامه رشیدالدین اسماعیل بن معلم حنفی [۲۱۳]گفته که عزلت و نرفتن به حمام و صرفهجویی در خوردن و پوشیدن و تمام احوالش به حدّی بوده که به او گفتم میترسم که اینگونه اعمالت تو را از کارهای بزرگتری که مدّنظر داری، باز دارد. اسماعیل گفت که: او در جوابم فرمود: که فلانی روزه گرفت و خداوند را تا جایی عبادت نمود که استخوانش سبز گردید، و دانستم که او از هر چه که رنگ تعلق میپذیرد آزاد است [۲۱۴].
پارسایی او به حدّی بود که گویا با چشم دل و یقینی کامل و ایمانی قوی روز حساب را میبیند حتی بیشتر از آنچه که احساس میکرد. به این خاطر در نمازهای شبانهاش مرتباً این گفتۀ خداوند، ﴿وَقِفُوهُمۡۖ إِنَّهُم مَّسُۡٔولُونَ ٢٤﴾را با کمال خشوع و ترس ـ همانطور که در مبحث کیفیت عبادتش از آن سخن گفته شد ـ تکرار مینمود. و به همین خاطر ذهبی دربارۀ ورع او این گونه سخن گفته: کم افرادی وجود داشتهاند که در پارسایی به او برسند.
یکی از نشانههای پارسایی او این بود که از میوههای دمشق [همان طور که اکثر مؤرخین همچون ابن کثیر و ابن عماد و ابن عطار و ذهبی و سخاوی نقل نمودهاند] تناول نمینمود. ابنعطار [۲۱۵]میگوید: علت را از وی پرسیدم گفت: وقفیات زیادی در آن وجود دارد و املاک آن از کسانی است که تحت حجر [۲۱۶]شرعی میباشند و تصرف در آن جز بر وجه غبطه و مصلحت جایز نمیباشد و مردم از هزار قسم آن یکی را رعایت نمیکنند پس چگونه نفسم را پاک کنم.
از دیگر نشانههای پارسایی و تقوای وی این بود که چیزی را از کسی قبول نمیکرد مگر چیزی که گرفتن آن بر او واجب بود [۲۱۷]. ذهبی در این رابطه میگوید: او به کلّی ترک دنیا کرده بود و حتی از هر جهتی درهمی از کسی نمیگرفت و آنچه که به عنوان حقوق ماهیانه از أشرفیه نیز میگرفت صرف خریدن کتاب مینمود و آن را وقف میکرد [۲۱۸].
ابندقماق [۲۱۹]میگوید: او حقوق ماهانهاش را نزد سرپرست مدرسه به عنوان امانت نگه میداشت و پایان سال با آن یا مِلکی میخرید و آن را وقف دارالحدیث مینمود و یا با آن کتابهایی میخرید و وقف کتابخانۀ مدرسه مینمود. پر واضح است که او در ابتدای کارش جز اندکی که با آن کتاب و اثاثیه منزل میخرید و واقف مینمود چیز دیگری هرگز دریافت نمینمود و این چنین این اختلافها را با این روایتها تفسیر میکند.
قاضی صفد عثمانی میگوید: او هرگز چیز قابل ذکری دریافت نمینمود و باز گفته که: هنگامی که به عضویت مدرسین دارالحدیث درآمد حقوقی از آنجا دریافت ننمود و دیگران نیز گفتهاند که: وی فقط یک سال یا دو سال از آنجا حقوق دریافت مینمود. و در العبر ذهبی آمده که: سرپرستی دارالحدیث را به عهده گرفت ولی از آنجا هیچ حقوقی دریافت نمینمود بلکه به اندک هزینهای که پدرش برایش میفرستاد قانع بود و از کسی چیزی نمیگرفت و هدیه را فقط از کسی قبول مینمود که دین و شناختش نسبت به او کامل بود و حتی علاقهاش به میهمانی رفتن و انتفاع از آن نیز نداشت، زیرا تصمیم داشت که از دایرۀ حدیث قوس [۲۲۰]و مجازات آخرت در امان باشد. و شاید با این قناعت نفس و صبرکردن بر آن میدید که یادگیری علم بر او واجب میباشد و اموری که انجام آن بر عهدۀ انسان گذاشته میشود پاداش آن مربوط به دنیا نمیباشد بلکه جزاء و پاداش آن در آخرت به انسان میرسد، همچون قرضدادن به همسایه به قصد منفعت که به اتفاق همۀ علماء حرام میباشد. ابنعطار میگوید: دو ماه و چیزی قبل از وفاتش نزد او نشسته بود که ناگهان فقیری بر او داخل شد و گفت: یا شیخ فلانی از منطقۀ صرخد به شما سلام رسانده و این شمشیر درخشان را برای شما فرستاده است.
شیخ آن را قبول کرد و به من دستور داد که آن را در انباری بگذارم. من از پذیرفتن او شگفتزده شدم. وقتی شگفتی مرا دریافت و گفت: برای بعضی از فقراء کفش پاشنه بلند میفرستند و این وسیله که یک شمشیر است و وسیلۀ مسافرت میباشد [۲۲۱].
ذهبی میگوید [۲۲۲]: وی جز در مواقع کم آن هم از کسی که نزد او درس نمیخواند چیزی قبول میکرد؛ به عنوان مثال فقیری برای او شمشیری درخشان میفرستد و قبول میکند و شیخ برهانالدین اسکندرانی تصمیم گرفت که او را به ضیافتی افطاری دعوت کند و به او گفت: برای غذاخوردن به اینجا بیا تا با هم افطار کنیم امام از آن ضیافت خورد در حالی که غذای افطاری بسیار هم متنوع و رنگارنگ بود.
از عجائب این میباشد که با وجود این همه زهد و ورع و قناعت جواز خوردن غذاهای لذیذ را تأیید مینمود و آن را منافی با زهد نمیدانست و در حاشیۀ بعضی از احادیث در صحیح مسلم عنوان نموده [۲۲۳]که رسول خدا صخوردن حلواء و عسل را دوست میداشت و امام نووی بیان نموده که با توجه به این جواز خوردن هر غذای لذیذ و پاکی وجود دارد و منافی با زهد و مراقبت نیست به خصوص اگر اتفاقی هم باشد و شاید ورع زیاد امام نووی در این گونه مسائل به خاطر این باشد که حلال بودن بعضی از اعمال برایش محقق نشده باشد لذا خود را به شبهات نزدیک نمینمود.
[۲۱۰] تحفة الطالبين ۴/ب. [۲۱۱] جزء پنجم ۳۱۲. [۲۱۲] السخاوي ۳۹. [۲۱۳] او اسماعيل بن عثمان عبدالكريم ابوالفداء از بزرگان حنفي در زمان خودش بود كه در سال ۷۱۴ هجري وفات يافت. [۲۱۴] السخاوي ۳۹. [۲۱۵] تحفة الطالبين ۴/ب. [۲۱۶] حَجر: منع اجرا و نفوذ تصرفات قولي به سبب بردگي يا نقص عقل يا سوء تصرف و منع شرعي از تصرف به خاطر جنون يا عدم بلوغ يا سفاهت و مانند آن ميباشد. (مترجم) [۲۱۷] سخاوي ۳۷. [۲۱۸] تحفة الطالبين ۴/ب. [۲۱۹] او ابراهيم بن محمد ايدمر دقماق قاهرهاي تاريخدان سرزمين مصر است كه در سال ۸۰۹ هـ وفات نمود. [۲۲۰] حديث قوس: از جماعتي از صحابه روايت شده و اين حديث همان طوري كه بيهقي در سننش از طريق عطية بن قيس الكلايي بيان نموده كه: أبي بن كعب سقرآن را به مردي آموخت پس وي از يمن آمد و كماني را براي او آورد. أبي داستان را براي پيامبر ذكر نمود پيامبر فرمود: «إن أخذتها فحذبها قوساً من النار»: «اگر آن را گرفتهاي، پس به وسيله آن كماني از آتش بگير» اين حديث همچنان كه بيهقي گفته، حديثي منقطع است. [۲۲۱] تحفة الطالبين ۱۲/أ. [۲۲۲] تذكرة الحفاظ ۴/۱۴۷۳. [۲۲۳] شرح صحيح مسلم ۱۰/۷۷.