امام نووی رحمه الله

فهرست کتاب

نووی و علم پزشکی:

نووی و علم پزشکی:

جایز است که امام نووی به دعوت امام مذهبش شافعی در زمینۀ تشویق به یادگیری پزشکی اجابت گفته باشد، زیرا امام شافعی در این باره می‌فرماید: هیچ علمی پس از حلال و حرام «فقه» شایسته‌تر از علم پزشکی سراغ ندارم که اهل کتاب در این زمینه از ما سبقت گرفته‌اند [۱۷۹]. ولی مزاج نووی زاد و باتقوا او را جز برای یادگیری علمی که وی را در روز قیامت نجات دهد همچون علوم دین و اقسام آن یاری نمی‌کرد. به همین خاطر بود که هنگامی که به یادگیری پزشکی روی آورد در وجودش ناراحتی به وجود آمد و در قلبش تاریکی احساس نمود. امام نووی در این باره می‌فرماید: «به ذهنم خطور کرد که به یادگیری طب مشغول شوم بدین خاطر کتاب قانون ابن‌سینا را خریدم و تصمیم به خواندن آن گرفتم، از آن روشنایی گذشته از دلم زدوده شد و مدتی نسبت به کارهایم بی‌علاقه شده بودم. با خود فکر کردم که چرا چنین شده‌ام گویا خداوند به من الهام نمود که مشغول شدن به این علم مرا به این روز کشانده است بلافاصله کتاب مذکور را فروختم و تمام چیزهایی که مربوط به علم پزشکی بود از خانه‌ام خارج نمودم. پس از آن قلبم روشنایی گذشته را به دست آورد و به حالت اول بازگشتم». سخاوی می‌گوید [۱۸۰]: چگونه چنین چیزی امکان دارد در حالی که ما در مناقب شافعی تألیف بیهقی از طریق ربیع بن سلمان دیده‌ایم که او گفته از شافعی شنیده‌ام که می‌گفت: علم دو نوع است: علم فقه که در مورد مسائل دینی است و علم طب که در مورد مسائل جسمی است و امثال آن چیزهایی در این زمینه از ابن عبدالحکم که از شافعی نقل نموده و بیشتر از آن چیزهای بلیغ‌تری که دراین رابطه نقل مجالس گشته است؟ جواب آن است آنچه که امام شافعی آن را ستوده طب نبوی بوده به دور از اصول فلاسفه که مؤلف کتاب قانون در ابتدای کتابش گفته که آنچه را از مطالب طبّی در این کتاب وارد کرده‌ام زیربنای آن فلسفه می‌باشد و پزشک نیز همان چیزی را می‌آموزد که بر علم طبیعی بنیان نهاده شده است. به همین خاطر بود که آن حادثه‌ای عجیب‌تر از آنکه خداوند نور بصیرت و قلب پاک به امام نووی روزی داده بود خصوصاً اینکه در نزد وی علم پزشکی ستوده شده‌ای وجود داشت که مافوق وصف و توصیف بود، پیش آمد.

روی‌گردانی او از فراگیری علم پزشکی به معنای ندانستن علم پزشکی نیست بلکه او حقیقتاً از مطالب زیادی در علم پزشکی مشهور دورانش اطلاع داشته است که ما اینجا به گوشه‌ای از آن اشاره می‌کنیم:

وی در شرحی بر این گفتۀ رسول خدا ع«لِكُلِّ دَاءٍ دَوَاءٌ فَإِذَا أُصِيبَ دَوَاءُ الدَّاءِ بَرَأَ بِإِذْنِ اللَّهِ» [۱۸۱]می‌فرماید: این بیان آشکار و روشنی است، برای اینکه دانسته شده که حکیمان در تعریف بیماری می‌گویند: «بیماری یعنی خارج‌شدن جسم از حالت طبیعی، و درمان آن بازگشت حالت طبیعی به جسم می‌باشد و حفظ سلامتی نیز در گروه همین حالت می‌باشد و حفظ سلامتی با عوض‌کردن غذاها و غیره صورت می‌گیرد و بازگرداندن سلامتی نیز با داروهای ضدمریضی صورت می‌گیرد. بقراط در این رابطه می‌گوید: هر چیزی با ضد آن درمان می‌شود ولی این نکته ریز شناخت حقیقت بیماری و حقیقت طبع دارو از او پنهان می‌ماند پس اعتماد بر ضد آن کم است. اینجاست که پزشک فقط به اشتباه می‌افتد و گمان می‌کند که علت از مادۀ گرم است و جواب آن غیرگرماست و یا مادۀ سرد است، و یا از مادۀ گرم بدون حرارت است که گمان می‌برد به آن و بیمار شفا پیدا نمی‌کند پس گویا رسول خدا در آخر کلامش خبر داده به چیزی که با ابتدای آن معارض می‌باشد لذا گفته می‌شود گفتی: برای هر دردی دوایی وجود دارد و ما بسیاری از بیماران را می‌بینیم که درمان می‌شوند ولی شفا نمی‌یابند پس باید گفت همانا این عدم درمان عدم آگاهی نسبت به معالجه‌کردن است نه به عدم وجود دارو. و این، چیزی روشن و بدیهی است که خداوند آن را بهتر می‌داند».

این مطلبی که نووی از حدیث نبوی دریافته راستی آن در هر مکان و با هر زمانی مطابقت دارد [۱۸۲].

همچنین در شرح این حدیث رسول ع: «إِنْ كَانَ فِى شَىْءٍ مِنْ أَدْوِيَتِكُمْ خَيْرٌ فَفِى شَرْطَةِ مِحْجَمٍ أَوْ شَرْبَةِ عَسَلٍ أَوْ لَذْعَةٍ مِنْ نَارٍ»«در درمان دردهای شما اگر چیزی می‌باشد در حجامت و یا خوردن عسل و یا داغ‌نمودن است» نووی در صحیح مسلم می‌گوید: این بدیهیات علم پزشکی است نزد پزشکان، زیرا بیماری‌ها یا دموی [۱۸۳]یا صفرایی [۱۸۴]یا سودایی [۱۸۵]یا بلغمی [۱۸۶]هستند اگر خونی باشد با خارج‌نمودن خون از بدن، بیمار شفا می‌یابد و اگر از موارد سه‌گانه دیگر باشد بیمار با اسهال و خوردن چیزهای اسهال‌آور درمان می‌گردد پس گویا رسول خدا صبه ما خبر داده که عسل جزو چیزهای اسهال‌آور می‌باشد و حجامت را برای خروج خون از بدن به ما سفارش نموده و یا به وسیلۀ عَلَق [۱۸۷]و چیزهای دیگر از این قبیل می‌توان اقدام به خروج خون از بدن نمود و ذکر داغ نمودن در درمان بیماری‌ها به عنوان آخرین راه حل نیز پس از تجربه‌نمودن راه‌های قبلی و خوردن دواها سفارش نموده است؛ آنجا که می‌فرماید: «آخر الدواء الكي»«آخرین راه حل برای درمان داغ‌نمودن می‌باشد».

و در ردّ سخنان بعضی از ملحدین می‌فرماید: علم پزشکی بیشتر از علوم دیگر نیاز به بررسی و تحقیق و پژوهش دارد تا جایی که ممکن است مرضی در یک ساعت دارویش نوعی باشد سپس درد آن به خاطر عوارضی از قبیل خشمگین شدن یا تغییر هوادادن و انواع دیگر ممکن است تغییر کند. پس اگر شخصی در حالتی با یک نوع دارو شفا پیدا کرد درست نیست که همان دارو را در حالت‌های دیگر و برای تمام اشخاص تجویز نمود. و پزشکان نیز بر این باورند که درمان یک بیماری با وجود اختلاف سن و زمان و عادت و غذا و طبع افراد نیز فرق می‌کند. وی در ادامه می‌گوید: برای ما ثابت شده که عسل در علم پزشکی جایگاه ویژه‌ای دارد و اگر کسی نسبت به این گفتۀ ما معترض باشد از نظر ما وی نسبت یه این دارو اطلاعی ندارد و ما در اینجا قصد نداریم که حدیث رسول خدا را با گفتۀ پزشکان تأیید کنیم بلکه اگر کسی این گفتۀ پیامبر را تکذیب کند، ما نیز وی را تکذیب می‌کنیم و او را کافی می‌پنداریم. اگر هم ادّعای آن‌ها را درست یافتیم نمی‌آییم کلام رسول خدا را رد کنیم بلکه آن را بر صحت آنچه که علم طب می‌گوید تأویل می‌کنیم ... الخ.

[۱۷۹] كتاب امام شافعي تأليف عبدالغني الدقر، ص ۲۷۳. [۱۸۰] سيره نووي تأليف سخاوي (۷) [۱۸۱] شرح صحيح مسلم تأليف نووي، جلد ۹ ص ۵۹۱۷ حديث ۲۲۰۴ جابر از رسول خدا نقل مي‌كند. ترجمه: براي هر دردي درماني است وقتي درد درمان شد به اذن خداوند بيمار شفا مي‌يابد (مترجم). (چاپ دارالفكر). [۱۸۲] اينجا به خوبي روشن مي‌گردد كه نووي در گروه‌هاي ناب چه مطالبي نووي كشف نموده كه امروزه پزشكان حاذق محتاج اين راه و روش جهت درمان دردهاي مردم مي‌باشند و اينجاست كه رسول خدا انسانها را به استفاده از اسباب و مسببات تشويق مي‌كند و درست ردّي مي‌باشد بر سخن كساني كه شترانشان را عقال نمي‌كنند و توكل بر خدا مي‌نمايند «مترجم». [۱۸۳] دَمِوي: خوني، پرخون. [۱۸۴] (به فتح صاد) ‌مؤنث اصفر به معني زرد رنگ است و نيز به معناي زرداب و آن مايعي است زرد رنگ در بدن انسان كه كبد آن را افراز مي‌كند. طعمش تلخ و داراي املاح معدني است هر گاه در مجاورت هوا واقع شود تغيير رنگ مي‌دهد و سبز رنگ مي‌شود و گاه در بدن ته‌نشين مي‌گردد و توليد سنگ صفرا مي‌‌كند. اين ماده در موقع واردشدن غذا به معده مترشح و در كيسه صفرا روي هم جمع و پس از ورود غذا، در روده روي آن ريخته مي‌شود و عمل پانكراس و كار روده‌ها را تسهيل مي‌كند، هر گاه مجراي صفرا بسته شود صفرا به وسيله كبد داخل خون مي‌شود و توليد بيماري يرقان مي‌كند. صفراوي ـ صفرائي: منسوب به صفراء، تند مزاج، تندخو. اضافه از فرهنگ لاروس ـ و فارسي صفا (مترجم). [۱۸۵] سودايي: (يكي از اخلاط چهارگانه نزد قدما) ـ ماليخوليايي ـ افسردگي ـ دلتنگي. [۱۸۶] بلغمي: مزاج بلغمي خلاف مزاج دموي است و آنكه بلغم او بر اخلاط ديگر غلبه يابد و دليل آن سستي عضلات و نبض و زردي چهره است. بلغمي مزاج. [۱۸۷] علق alaq (اسم جنس، يكي آن، ة) ج. ات. زالوي جلّي؛ زالو؛ لخته خون البته امروزه به شيوه جديد امكان خروج خون از بدن وجود دارد كه نيازي به روش قدما به خاطر پيشرفت علم پزشكي وجود ندارد گرچه بنده معتقدم كه عمل نمودن به شيوه رسول الله فوائد بسياري را به دنبال دارد كه شايد هنوز علم امروز پزشكي نيز به كنه آن پي نبرده باشد (مترجم).